متن پرسش
سلام علیکم
با عرض سلام خدمت جناب استاد طاهرزاده .چند سوالی از حضورتان داشتم.نظرتان درباره ی متون و عبارات و سوالات زیر چیست ؟
1-متن زیر را من بطور خلاصه از اینترنت پیدا کردم و خودم مستقیما از روی اسفار ننوشته ام
قال الشیخ فی سبب شده الفرح فی شارب الخمر وشده الغم فی السوداوی اما الأول فلان الخمر إذا شربت باعتدال ولدت روحا کثیرة معتدلة فی الرقة والغلظ شدیده النورانیة وذلک هو السبب الأول وسببیته للفرح ان الروح إذاکانت کثیرة معتدلة ساطعة یستعد للانفعال من أدنى سبب من المفرحات فان المستعد للشئ یکفیه أضعف أسبابه مثل الکبریت فی الاشتعال فإنه یشتعل بأدنى نار لا یشتعل الحطب بأضعافها ولهذا یکثر فرح شارب الخمر حتى یظن به انه یفرح لذاته ولیس کذلک لان حدوث اثر لا عن مؤثر محال .
الأسفار, الملا صدرا , ج۱ ص۱۶۰.
شیخ درباره شدت فرح درشارب خمرگفت:…همانا اگرشراب متعادل نوشیده شود وزیاده روی نشود باعث تولدروحی که دررقت معتدل میشود وایجاد نورانیت می شود
باز هم ذکر میکنم این قسمت که گزیده ای کوتاه از اسفار است را از روی یکی از سایت ها برداشتم . اگر چنین چیزی در اسفار نیست لطفا اطلاع دهید
2- در عرفان نفی شریعت شده و جناب مولوی گفته : *اذا ظهرت الحقائق بطلت الشرایع* !
3-وقتی واجب الوجو کل الاشیاء باشد وعالم مساوی با خداوند وخالق ومخلوق یکی باشد یعنی خالق کل است ومخلوقات اجزاء چیزی که تصریح در کتب فلاسفه وعرفا شده است این عقیده باعث می شود که کل به اجزاء نیازمند ومحتاج باشد در حالی که به نظر آنها کل است وکامل است ولی محتاج به اجزاء خود می باشد در حالی که بیان می کنند هیچ نقصی ندارد غافل از اینکه خود همین احتیاج به چیزی، نقص بزرگی محسوب می شود .
حیدرآملی میگوید:
حیدر الآملی : فکذلک الحقّ تعالى یکون محتاجاً الى الموجودات ومظاهرها الغیر المتناهیة، لیظهر بها کمالاته الغیر المتناهیة!!
برگرفته از کتای جامع الاسرار و منبع الانوار صفحه 241 از سید حیدر آملی
4-شیخ رجبعلی خیاط در مورد مولوی میگوید او در برزخ گرفتار است و یکی از شاگردان شیخ نقل میکند که ایشان فرمودند : خواستم کتاب مثنوی را بخوانم , در عالم معنا شخصی را در جلو و دیگری را در پشت سر خود دیدم که یکی به دیگری میگفت : نگذارید بخوابد . با شنیدن این سخن پیش خود فکر کردم که چرا هنگام قرائت قرآن نمی گویند نگذارید بخوابد ؟از این رو کتاب را کنار گذاشتم .
شبیه به این مکاشفه برای فقیه عالیقدر شیعه حضرت آیت الله بروجردی رضوان الله تعالی علیه اتفاق افتاده است .حضرت آیت الله صافی گلپایگانی در دیداری که در بهمن ماه سال 1377 از مرکز تحقیقات موسسه فرهنگی دارالحدیث در قم داشتند در پاسخ به سوال نگارنده ی این سطور در این باره فرمود : از آیت الله بروجردی شنیدم که فرمودند: در ایامی که در بروجرد بودم گاه الهاماتی از غیب داشتم , یک وقت مشغول مطالعه کتاب مثنوی مولوی بودم که ناگاه صدایی شنیدم که : این شخص راه را گم کرده است به محض شنیدن این سخن کتاب را بستم و کنار گذاشتم و پس از آن دیگر مطالعه نکردم , همان وقت کتاب عدت الداهی کنارم بود مشغول مطالعه آن شدم . نگارنده از آیت الله صافی پرسید : بعضی از ایشان نقل کرده اند که فرموده : پس از شنیدن آن صدا , برای اطمینان خاطر از اینکه الهام غیبی باشد از خانه بیرون آمدم و به کوچه نگاه کردم هیچ کس درکوچه نبود
کتاب کیمیای محبت ( شرح حال شیخ رجبعلی خیاط صفحه 63 و64). نوشته ری شهری
5-آیت الله سید علی آقا قاضی رضوان الله علیه در عالم مکاشفه متوجه میشوند که به ایشان میگویند در اتاقی که کتاب فصوص الحکم هست نماز نخوانید . ( حال شک دارم که در حالت مکاشفه اسم کتاب فصوص را شنیدند یا فتوحات مکیه .ولی بیشتر فکر کنم فصوص الحکم بوده است ) این را من در کتاب عطش که یکی از کتاب های جامع و کلی در زمینه شیوه و سیره ی سلوکی آیت الحق و العرفان سیدعلی آقا قاضی است خواندم
6-مولانا جعقر بن محمد علیه آلاف تحیت و الثنا کرسی درس 4000 نفری داشت .و این حرکت امام صادق بر هیچ کس پوشیده نیست .آیا امام صادق نمیتوانست فلسفه و منطق یونانی را بگیرد و آن را اسلامیزه کند و به جامعه اسلامی تحویل دهد ؟ و یا متون یونانی و ارسوطیی که در زمان حضرت علی بن موسی الرضا توسط مامون ملعون وارد جهان اسلام شد و امام به شدت در مقابل بدعت های فکر ی و نحله های فلسفی وارد شده به جهان اسلام ایستاد که به عالم آل محمد مشهورشد , آیا حضرت علی بن موسی الرضا نمیتوانست با متون یونانی که وارد جهان اسلام شده بود خود یک اسفار اربعه بدهد ؟من قصد جسارت به مرحوم صدرالمتالهین را ندارم و به تمام عرفا و فلاسفه احترام میگذارم . ولی اگر بخواهیم بگوییم بحث کشف و شهود کنیم , امام معصوم در این زمینه سرآمد است , اگر بخواهیم بحث عرفان و برهان کنیم که باز هم امام معصوم سرآمد است , اگر بخواهیم از تسلط برقرآن بگوییم که چه کسی از امام معصوم بالاتر.حال امامی که هم مقام کشف و شهود دارد . هم توحید امام معصوم از همه بالاترست .هم میتواند مسائل عقلی را به بهترین شیوه مطرح کند ( انتهای کتاب توحید صدوق مناظرات علی بن موسی علیه السلام با سران مذاهب و یا کتاب احتجاج طبرسی که مناظرات اهل بیت با دهریین و ... می باشد که با عقلانیت کامل و بدون توسل به منطق ارسطویی سران مذاهب را متوجه اشکال و اشتباه در عقاید خود می گردانند) حال چطور امام رضا و امام صادق خودشان نحله ی فلسفی در درس ها و بحث هایشان نبود و هیچ وقت آنها را مطرح نکردند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در مورد جملهی «فی سبب شده الفرح فی شارب الخمر.....» این جمله در فصل (15) جلد 4 اسفار تحت عنوان «فی مناسبة ما بین شیء من تلک الکیفیات النفسانیة و بین الدم الذی هو حامل الروح الحامل لآثار تلک الکیفیا» هست که ملاصدرا رابطهی بین نفس و کیفیاتی که برای نفس حاصل میشود را مطرح میکند و از قول شیخالرئیس علتهای مختلف تحت تأثیرقرارگرفتن نفس به وسیلهی شراب را بیان مینماید که در آنجا شیخالرئیس میفرماید: چرا اگر انسانها در خوردن شراب زیادهنوشی نکنند یک حالت نشاط و نورانیشدن از نظر خودشان در خود احساس میکنند. که این یک بحث مربوط به معرفت نفس است و از جملهی شیخالرئیس بر نمیآید که خواسته است شرابنوشیدن را تأیید کند ظاهراً طرفی که خواسته اشکال بگیرد علم کافی برای فهم سخنان ظریف این اندیشمندان بزرگ را نداشته 2- در مورد جملهی*اذا ظهرت الحقائق بطلت الشرایع* باید عنایت داشته باشید که این یکی از اصطلاحات عرفا است در تبیین مقام خاص که مقام «محو قبل از صحو» است که میگویند سالک در سیر خود به جایی میرسد که بهکلی کثرات از منظر او محو میگردد و نور حق به وحدت حقهاش بر قلب سالک تجلی میکند و بعد از این مرحله مرحلهی بالاتری را مییابد که «صحو بعد از محو» است . در مرحلهی «صحو» با نور وحدانی که از مقام «محو» بهدست آورده است حالْ کثرات را در جنبهی وحدانی و حقّانی خود مییابد که به اصطلاح میگویند سالک در این مرحله در مقام «جمع» و یا «سیر به خلق در عین نظر به حق» پیدا کرده است. با توجه به این موضوعات است که مولوی میگوید: در مقام محو برای سالک چیزی نمانده است که بخواهد به حکم شریعت عمل کند نه اینکه اگر کسی در شرایط عادی باشد حق دارد از احکام شریعت فاصله بگیرد و ما مگر یک روز دیدهایم این افراد که چنین حرفهایی میزنند خودشان به بهانهی *اذا ظهرت الحقائق بطلت الشرایع* از عبادات سر باز زده باشند و یا اینکه حتی برعکسِ افراد معمولی با تقیّد بیشتر به احکام شرعی میپردازند. محیالدین در فتوحات در رابطه با احوالات خود میگوید در یک هفته در حالت «محو» بودم بهطوری که ابداً نمیفهمیدم در اطرافم چه میگذرد و بعد میگوید از اطرافیان پرسیدم در این مدت آیا نمازهایم را میخواندم؟ که به او گفته بودند دقیقاً به موقعاش وضو میگرفتی و نماز میخواندی، ولی خود او میگوید هیچچیزی حتی از نمازهایی که در این مدت خواندم به یاد نمیآورم، ظاهراً در این مدت ملکات او بوده است که عمل میکرده. البته مقام اولیاء معصوم که در ستر و حفاظت حضرت حقاند جدا است به این معنا که اگر هم در مقام «محو» قرار میگیرند و متوجه نمیشوند تیر را از پای مبارکشان در میآورند از حضورشان نسبت به حق بهرهمندند. 3- اگر متوجه حرف عرفا باشیم آنها مثال موج و دریا را میزنند به این معنا که با هر موجی دریا هست و دریا از موج جدا نیست و در این حالت نه از جهت وجودی خداوند نیاز به مخلوقات خود دارد و نه وجود مخلوقات موجب تعدد در ذات خداوند میشود تا خداوند نیاز به اجزاء داشته باشد. جملهی سید حیدر عاملی هم مبتنی بر روایت قدسی است که خداوند میفرماید: من گنج مخفی بودم خواستم شناخته شوم پس خلق را خلق کردم. از این جهت لازمهی ظهور کمالاتِ خداوند خلقت مخلوقات است که این نیاز، نیاز از جهت نقص نیست بلکه خواست لطف کند به مخلوقات تا شناخته شود و از این جهت لازمهی شناختهشدن خدا تجلی و ظهور کمالات اوست 4- ما در رابطه با حق و باطلبودن سخن عرفا ملاکمان عقل و شرع است و نمیتوانیم به این حرفهایی که در شمارهی 4 از سؤالتان فرمودهاید تکیه کنیم زیرا هزاران مورد خلافش هست بهخصوص تأکیدهایی که حضرت امام به عنوان کارشناس عرفان و فلسفه که به گورباچوف در رابطه با ملاصدرا و محیالدین آن سخنان را نوشتند که حاکی از عظمت آن دو است نزد حضرت امام 5- فراموش نفرمایید که علامه طباطبایی از قول علامه قاضی در رابطه با سخنان محیالدین میگویند: بعد از معصوم هیچ سخنی بالاتر از سخن محیالدین نیست 6- اتفاقاً تمام تلاش آن است که به سخن امامان معصوم نزدیک شویم . شما امتحان کنید آیا با دقت بر سخنان ملاصدرا و محیالدین عمیقتر سخنان امامان را میفهمیم یا با فاصلهداشتن از آنها؟ مگر امثال ملاصدرا و محیالدین جز این بوده که تلاش کردهاند با تعمق در قرآن و سخنان رسول خدا«صلواتاللّهعلیهواله» و ائمهی معصومین«علیهمالسلام» متوجه حقایق شوند و حاصل تعمق خود را در اختیار ما گذاردند؟ ائمهی معصومین«علیهمالسلام» سخنانی دارند که بهواقع اگر عرفان و فلسفهی صدرایی را خوب نفهمیم به عمق سخنان ائمه پی نمیبریم. نمونهی آن را در کتاب «چهل حدیث» حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» میتوانید تجربه کنید. مگر علماء ما برای فهم سخنان ائمه«علیهمالسلام» در موضوع فقه، اصول فقه را تنظیم نکردند؟ چرا برای فهم سخنان ائمه«علیهمالسلام» در موضوعات عقاید و اخلاق خود را از علم عالمانی که اصول عقاید و اخلاق را تنظیم کردهاند بینیاز بدانیم؟ موفق باشید