متن پرسش
آیت الله ملکی در نامه ای که به حاج شیخ محمد حسین اصفهانی می نویسد در شرح روش سلوکی استاد خود می گوید:
«برای مبتدی می فرمود در مرگ فکر کن تا آن وقتی که از حالش می فهمیدند فی الجمله استعدادی پیدا کرده، آن وقت به عالم خیالش ملتفت می کردند، برای چند روزی هم در طول روز و شب در این فکر کند که بفهمد هر چه خیال می کند و می بیند خودش است و از خودش خارج نیست، اگر این را ملکه می کرد خودش را در عالم مثال میدید و حقیقت عالم مثالش را می فهمید.»
1) به عالم خیال متلفتش میکرد یعنی چه؟
2) بفهمد هر چه خیال می کند و می بیند خودش است و از خودش خارج نیست، یعنی چه؟
3) یعنی شخص با این کارها (تفکر به مرگ و متوجه شدن به عالم خیال) به راحتی عالم مثال خودش را می بینید و حقیقت عالم مثالش را می فهمد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی انسان متوجه شد آنچه از خود سراغ دارد به اندازهای است که در ذهن دارد، یک قدم جلوتر که برود میرسد به جایی که با عالم مثال که اصل عالم ماده است مرتبط میشود و با ملکوت عالم مأنوس میگردد و جهت رجوع إلیاللّه برایش روشن میشود، چون ملکوت عالم در دست خدا است و انسان از طریق ملکوت میتواند به حضرت حق رجوع نماید و خود را و همهچیز را در قبضهی حق احساس کند. قرآن میفرماید: « فَسُبْحانَ الَّذی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ » یعنی منزه و بلندمرتبه است خدایی که ملکوت هرچیزی در قبضهی قدرت اوست. نسبت ملکوت با حضرت حق، مثل نسبت آینه و صاحب صورت است. ملکوت آینهی نمایش حق است و جلوهبودن مخلوقاتی که هیچ استقلالی از خود ندارند. موفق باشید