معرفت نفس و معاد در منظر علامه طباطبايي«رحمةاللهعليه»
بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصهي نظر علامهي طباطبايي«رحمةاللهعليه» در مورد معرفت نفس ذيل آيهي 105 سورهي مائده به قرار زير است:
1- از اينكه با آيهي «عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ» مؤمنين را امر به پرداختن به نفس خود نموده، بهخوبى فهميده مى شود كه راهى كه به سلوك آن امر فرموده همان نفس مؤمن است، زيرا وقتى گفته مى شود: زنهار راه را گم مكن، معنايش نگهدارى خودِ راه است نه جدا نشدن از راهروان. پس در اينجا هم كه مى فرمايد: زنهار كه نفسهايتان را از دست دهيد، معلوم ميشود نفسها همان راه هستند نه راهرو.
پس اگر فرمود: بر شما باد نفستان، مقصود اين است كه شما ملازمت كنيد نفس خود را از جهت اينكه نفس شما راه هدايت شما است، نه از جهت اينكه نفس يكى از رهروان راه هدايت است، به عبارت ديگر اگر خداى تعالى مؤمنين را در مقام تحريك به حفظ راه هدايت به ملازمت نفس خود امر مى كند، معلوم مىشود نفس مؤمن همان طريقى است كه بايد آن را سلوك نمايد، بنا بر اين نفس مؤمن طريق و خط سيرى است كه منتهى به پروردگار ميشود، نفس مؤمن راه هدايت اوست، راهى است كه او را به سعادتش مى رساند. پس آيه مورد بحث مطلبى را به طور روشن بيان كرده است كه آيات زيرين به اجمال به آن پرداخته اند: «ياأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ وَ لاتَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ» (سورهي حشر، آيهي18و19)«. نفس هر آنى در حركت و در طى مراتب است و منتهاى سيرش خداى سبحان است.
از آيات استفاده مى شود: طريق انسان به سوى خداوند همان نفس انسان است، زيرا جز خود انسان چيز ديگرى نيست كه طريق انسان باشد، خود اوست كه داراى تطوراتى گوناگون و درجات و مراحلى است مختلف
2- پس طريق آدمي به سوي پروردگارش همان نفس اوست و خداي سبحان غايت و هدف و منتهاي سير اوست، اين راه، حقيقتي تکويني، ثابت و لايتغير است.
3- آرى نفس همان مخلوقى است كه انسان از ناحيهي آن و به ملاحظهي آن محروم و يا رستگار مى شود، و اين معنايى كه قرآن بيان نموده مطابق با مقتضاى تكوين است، لكن مردم در درك اين معنا يكسان نيستند. کسي كه متذكر اين حقيقت است هر لحظه كه به ياد آن مى افتد و متوجه مى شود كه نسبت به خداى خويش در چه موقفى قرار دارد و نسبت او با ساير اجزاى عالم چه نسبتى است.
4- معرفت آيات حق که به دو قسم آفاقي و انفسي تقسيم مي شود به طور کلي نافع است. معرفت انفسى از سير آفاقى بهتر است . وقتى سير در نفس کرد، ربط محضبودن نسبت به پروردگارش را مي يابد ، آنگاه به حقيقت عجيبى بر مى خورد، چون مى بيند نفسش بسته و مربوط به وجود و حيات و علم و قدرت و .... ديگرى است، و جميع صفات و افعال نفسش قطرهاي است از دريايى بيكران كه در جمال و جلال و كمال وجود و حيات و قدرت و ساير كمالات غير متناهى است.
5- تنها و تنها سير انفسى است كه نتيجه اش معرفت حقيقى و حقيقت معرفت است، و اين معنا با فرمايش اميرالمؤمنين(ع) كه فرمودند: معرفت به نفس نافعتر از معرفت آفاقى است، منافات ندارد، زيرا اينكه امام معرفت به نفس را از ديگرى مهمتر شمرده و نفرمودند تنها راه به سوى حقيقت و به سوى پروردگار همانا سير انفسى است، براى اين بود كه عامه مردم سطح فكرشان آن اندازه بالا نيست كه بتوانند اين معناى دقيق را درك كنند. در كتاب الدرر و الغرر از حضرت على(ع) روايت شده است كه فرمودند: «.الإمامُ عليٌّ عليه السلام : العارِفُ مَن عَرَفَ نَفسَهُ فأعتَقَها ، و نَزَّهَها عَن كُلِّ ما يُبَعِّدُها و يُوبِقُها» .عارف كسى است كه نفس خود را بشناسد و او را آزاد سازد، و از هر چيزى كه دورش مىكند منزّهش بدارد. يعنى از اسيرىِ هواى نفس و بندگىِ شهوات آزادش كند. و نيز فرمود:« أَعْظَمُ اَلْجَهْلِ جَهْلُ اَلْإِنْسَانِ أَمْرَ نَفْسِه» بزرگترين جهل ها، جهل انسان است به نفس خويش. و نيز فرمود: « أفضَلُ المَعرِفَةِ مَعرِفَةُ الإنسانِ نَفسَهُ بزرگترين حكمتها براى انسان نفس خود را شناختن است. و نيز فرمود: از مردم هركس كه بيشتر نفس خود را مى شناسد او از پروردگار ترسنده تر است. جهتش اين است كه چنين كسى به خداى خود بيشتر عالم و عارف است كما اينكه خداى سبحان فرمود: «إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ»(سورهي فاطر، آيهي 28)«از بندگان، تنها علما از خداى مى ترسند.
والسلام