شخصیت تاریخی صدرالمتألهین و نظر به نهایی ترین انسان
بسم الله الرّحمن الرّحیم
بنا به گفته مقام معظم رهبری: مكتب فلسفی صدرالمتألهين همچون شخصيت و زندگی خود او، مجموعه در هم تنيده و به وحدت رسيده چند عنصر گرانبها است. در فلسفه، او از فاخرترين عناصر معرفت يعنی عقلِ منطقی، و شهودِ عرفانی، و وحی قرآنی، در كنار هم بهره گرفته شده، و در تركيب شخصيت او تحقيق و تأمل برهانی، و ذوق و مكاشفه عرفانی، و تعبد و تديّن و زهد و انس با كتاب و سنت، همه با هم دخيل گشته.... مكتب فلسفی صدرالمتالهين همچون همه فلسفهها در محدوده مليت و جغرافيا نمیگنجد و متعلق به همه انسانها و جامعهها است.... هيچ فرهنگ و تمدنی بدون چنين پايه مستحكم و قابل قبولی نمیتواند بشريت را به فلاح و استقامت و طمأنينه روحی برساند و زندگی او را از هدفی متعالی برخوردار سازد. و چنين است كه به گمان ما فلسفه اسلامی به ويژه در اسلوب و محتوای حكمت صدرايی، جای خالی خويش را در انديشه انسان اين روزگار میجويد و سر انجام آن را خواهد يافت و در آن پا برجا خواهد گشت. ما ايرانيان بيش از همه به اين فلسفه الهی وامدار و بيش از همه در برابر آن مكلفيم.(سيد علی خامنهای- 1/3/1378)
1- در نگاه جناب صدرالمتألهین قول به تجلی و رخداد و نو به نو شدنِ دائمِ حقیقت، مستلزم اصالت دادن به آینده است. زیرا حقیقت به حکم تجلی همواره جدید است. حقیقت انسان نیز دائم در تجلیِ جدید و نو به نوشدن است. از این جهت رو به آیندهبودنِ انسان، مستلزم انتظار است. و «انتظار» حالت اصیلِ تفکر است. متفکرِ در راه، تفکر را حوالت «وجود» میداند. میکوشد و جدیت میکند ولی منتظر است. انتظار همان گشودگی بر روی وجود است. انتظار در اصل یک ویژگی و وضعیت در ذات انسان است و این دلیل دیگری بر مطلع الفجر بودن ذات انسان برای هر تحول است . انسان میتواند «وجود» را بفهمد و در روشنایی آن قرار گیرد. با توجهیافتن به نسبتاش با «وجود»، به سطح ژرفِ در عالَمبودن توجه میشود. امری که با اندیشه «اصالت وجود» میتوان به آن نظر کرد.
2- در مکتب صدرا، اصالت وجودی مدّ نظر است که در راستای ایمانی زندهتر و در عین عقلانیت پیش آید، زیرا از یک طرف به «وجود» و «هستی» نظر دارد و از طرف دیگر به انسان میاندیشد. بدون هرگونه چگونگی که حجاب درک آن حضور است.
3- در افقی که حکمت متعالیه میگشاید و ما را در حضوری که همان درک اصالت وجود است حاضر میکند، عملاً ما را در ساحت اصالتدادن به «وحدت» وارد میکند، در مقایسه با اصالتدادن ماهیت که اصالتدادن به کثرت است.
4- در حضوری که با «اصالتِ وجود» پیش میآید، وجود را آنچنان گسترده مییابیم که کثرت نیز در وحدت مدّ نظر قرار میگیرد و تفاوت موجودات تنها در شدت و ضعف وجودشان خواهد بود و «ما بِهِ الامتیازِ» موجودات در این حالت، عین «ما بِهِ الاشتراک» آنها است.
5- حال در چنین حضوری، انسان طوری با دیگر موجودات رابطه دارد که همه در میدان گسترده او که میدان وجود است، حاضرند و با درک همان میدان تشکیکی که در وجود انسانیِ خود احساس میکند، متوجه حضوری برتر از انسانیت است و افقی از انسانیت را مدّ نظر دارد که نهاییترین انسان است و همه آنچه باید بدان دست یابد را در آن مأوا و مسکن مییابد، به همان معنایی که امام باقر«علیهالسلام» فرمودند: «شَرِّقا و غَرِّبا لَن تَجِدا عِلماً صَحیحاً إلاّ شَیئاً یَخرُجُ مِن عِندِنا أهلَ البَیتِ» خودتان را به مشرق و مغرب بزنيد علم صحيح پيدا نمىكنيد مگر چيزى كه از پيش ما اهل بيت صادر شود. زیرا همه آنچه ما را بیش از پیش نزد خود حاضر میکند، همان حضوری است که در وجود نهاییترین ابعاد وجودی ما با حضور در جهان امروز و با نظر به انسان جدید پیش میآید و با فلسفه اسلامی و از طریق انس با آن میتوانیم جهان خود را بشناسیم و جهان جدید در پرتو اندیشه «اصالت وجود» بهتر نمایان و شناخته میشود، به شرطی که به قصد راهیابی وارد شویم و پرسش کنیم چگونه از سوبژکتیویته که منجر به دوگانگی سوبژه و ابژه شده، عبور کنیم وقتی اندیشه «اصالت وجود» در صحنه باشد؟
والسلام