بسم الله الرّحمن الرّحیم
نبوت؛ عامل اتصال خاک به افلاک
سؤال:سلام علیکم ،در سالهای اخیر در نقد نبی و نبوت تحرکاتی بهچشم میخورد که نهتنها در غرب، بلکه در بین جناحهای سیاسی کشورمان که گرایششان به غرب بیشتر است، موضوع بروز کرده، علت مسئله را چه میدانید؟
----------------------------------------------------------
جواب:علیکم السلام
1- رنهگنون مشکل بحران غرب را منقطعشدن بشر غربی از آسمان معنویت میداند و معتقد است در هر تمدنی که چنین مسئلهای واقع شود آن تمدن به بحران میافتد. (مثل انقطاع جسم از روح که منجر به اضمحلال بدن میگردد).
روحِ فرهنگ مدرنیته؛ روحِ پرداختن به زمین است. بشر بریده از آسمان، به جای تغییر خود، جهت شایستهشدن برای قرب الهی، به تغییر زمین پرداخت و همهی همت خود را صرف ساختن تکنولوژیهای غولآسا نمود و به معنویت کمتر پرداخت و این است که بیشتر باید تحرکات روشنفکران غربزده را در نفی نبوت در روح غربی و اصالت دادن به غرب جستجو نمود.
وقتی روشن شود مسئلهی نبوت در دوران اخیر که مدرنیته به تمامیتِ ظهور خود رسیده، بیشتر نفی میشود، لازم است مبانی اعتقاد به نبی و نبوت را در شرایطی که حمله به این عقیده به اوج خود رسیده مجدداً بازخوانی کرد که آیا واقعاً معتقدین به آن موضوع توانایی اثبات اعتقادات خود را ندارند و غرب بر روی چنین نقطه ضعفی دست گذاشته، یا ضعف در ساده طرحکردنِ موضوع بوده و بازخوانی موضوعِ نبوت به معنی بازخوانی در روشهای طرح نبوت است. به طوری که بتوان شبهات مطرحشده را جواب داد، و از همه مهمتر باید متوجه بود شبهات مطرحشده بیشتر به روحِ بشر غربزده برمیگردد که با رویکرد به تغییر طبیعت، نمیتواند جایگاه نبوت را در زندگی مدرن بشناسد.
عنایت داشته باشید که خواستگاه نقد به نبی و نبوت در غرب ریشه در نگاه آن فرهنگ به عالم و آدم دارد، در آن نگاه دین در حاشیه است، آنهم به عنوان یک سلیقهی شخصی. در حالیکه در نگاه معتقدین به اصالت نبی و نبوت باید «أحد» بر تمام مناسبات انسان حاکم باشد وگرنه انسجام روحیِ انسان و جامعه مضمحل میشود؛ زیرا همانطور که اگر رابطهی تکوینی موجودات با وجود مطلق قطع شود، نابود میشوند، اگر تشریعاً این رابطه منقطع شود انسان و جامعه به بحران هویت میافتند، و نبوت جنبهی تشریعیِ اتصال موجودات مختار به حضرت احدیت است. با این تفسیر که برای رسیدن به قرب الهی «قانون» و« رهنما» نیاز است و این به معنی آن است که دینی باید در صحنه باشد که سیاست آن عین دیانت آن و تمدن آن عین تدیّن آن است، که مسلّم روحیهی تمامیتخواهانهی فرهنگ مدرنیته چنین نگاهی را بر نمیتابد، و با انواع شبهات سعی در نفی آن دارد که بحران فرهنگ غربی نیز در همین رابطه قابل تحلیل است و خداوند آثار غفلت از نبوت را در امتهای گذشته چنین تبیین میکند؛ «ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِؤُون»؛[1] سپس سوءُ العذاب سرانجام کار کسانی شد که عمل بد میکردند و غیر این سرانجامی نداشتند، برای این که آیات خدا را تکذیب و استهزاء میکردند.
چنانچه عنایت فرمایید آیهی مذکور میفرماید؛ ملتهای هلاکشده نهتنها انبیاء الهی را تکذیب میکردند، بلکه با طرح انواع شبهات سعی داشتند آن اندیشه را غیر منطقی جلوه دهند، و اصرار کنند اینها سخن شخص نبی است و میپندارد که پیامبر است.
2- علامه طباطبایی«رحمةاللهعلیه» موضوع نبوت را در راستای توجه به معاد لازم میدانند و لذا معتقدند هرجا در قرآن واژهی «ربّ» آمده است میخواهد جایگاه نبوت را تبیین نماید، بدینمعنا که پروردگار بشر همواره برای هدایت همهی ابعاد او برنامهای توسط پیامبران ارائه فرموده است. و قرآن در این رابطه می فرماید: « وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى بَشَرٍ مِنْ شَيْءٍ»[2] آنها خدا را درست نشناختند كه گفتند: «خدا، هيچ چيز بر هيچ انسانى، نفرستاده است!»
3- در موضوع نبوت نکات زیر مطرح است.
الف- ولايت = با توجه به اینکه انسان موجود مجردی است و دارای وسعتی فوق زمان و مکان است، چنانچه از محدودیتهای زمانی و مکانی آزاد گردد میتواند در قرب الهی قرار گیرد که به این مقام، مقام «ولایت» گویند.
ب- نبوت= پروردگار عالم به حکم ربوبیتش پیامبرانی را برای بشریت ارسال میدارد تا استعدادهای نهفتهی آنها در مسیری صحیح شکوفا شوند، لذا ولیِّ خدا را که شایسته قرب الهی شده ،جهت آن امر مأمور میکند. پس نبوت يك مأموريت الهي است و خداوند جهت آن مأموریت او را بر می انگیزاند و مبعوث میکند و لذا بعثت یا برانگیختهشدنِ نبی با تحولي عظيم كه در روح او رخ مي دهد همراه است، تا براي انجام مأموريتِ خود توانايي و آمادگي كامل و نهايي را به دست آورد.[3]
ج- كمكها و مددهايي كه به پيامبر ميشود تا در مأموريتش موفق شود رحمتي است به مردم زيرا مردم از طريق همين كمك ها است كه متوجه حقانیت نبي ميشوند و از او هدايت ميگيرند. حال چه کمکهایی که قبل از بعثت به او میشود تا كارنامهی او جهت انجام مأموريتش از هرگونه ضعفي پاك باشد. و نیز نفس آن حضرت ظرفيت پذيرش حقايق عظيم موجود در وَحي را پيدا كند، و چه کمکهای خاصی که بعد از نبوت به نبی میشود تا مردم به وسيله آن كمكهايِ الهي، از پيامبري پيامبر محروم نشوند. و اگر آن مددها نبود هدايت بشر مختل يا منقطع ميگشت.
حضرت علي«علیهالسلام» ميفرمايند: «...وَ لَقَدْ قَرَنَ اللهُ بِهِ«صلّیاللهعلیهوآله» مِنْ لَدُنْ اَنْ كانَ فَطيماً اَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلائِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَريقَ الْمَكارِم و مَحاسِنَ اخلاقِ العالَمِ، لَيْلَهُ وَ نَهارَهُ »[4]
از همان لحظهاي كه پيامبر«صلّیاللهعلیهوآله» را از شير گرفتند ، خداوندْ بزرگ ترين فرشته خود را مأمور تربيت آن حضرت كرد تا شب و روز، او را به راههاي بزرگواري و راستي و اخلاق نيكو راهنمايي كند.
چه نیازی به نبی
1- قرآن میفرماید؛ «الَر كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ»؛[5]
الف لام راء، كتابى است كه آن را به سوى تو نازل کردیم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاريكيها به سوى روشنايى بيرون آورى، به سوى راه خدای عزیز حمید.
از آنجایی که انسان دارای کششها و میلهای فراوان و متضادی است برای یگانهشدن در شخصیت خود نیاز به حاکمیت یگانهی مطلق بر جان خود دارد که این نیاز از طریق پیامبران خدا انجام میشود، و در مورد جامعه نیز همین ضرورت هست.
2-قرآن مي فرمايد: «تَاللّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِّن قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ»؛[6]
به خدا سوگند كه ما فرستادگان خود را قبل از تو اي پيامبر، به سوي امتهاي گذشته فرستاديم، لكن شيطان اعمال زشت آنها را برايشان زيبا جلوه داد و لذا او را پيـروي كـردند و از او خط گـرفتند و از الگوهاي الهي الگوگيري نكردند و لذا عذابي دردناك براي خود بهوجود آوردند.
چون انسان حبّ ذات دارد[7] و عمل او هم از همان ذاتي است كه او دوستش دارد، عمل خود را مي پسندد و در نتيجه هر عملي از او سر بزند برايش زيبا جلوه ميكند، بدون اينكه متوجه بدي يا خوبي آن عمل شود و در آن عمل متوقف ميشود و به چيزي و ملاكي بالاتر از عمل خود به عنوان وسيله ارزيابي عمل ، توجه ندارند و از ملاكها و الگوهاي تضمين شده براي ارزيابي عمل خود باز ميماند و چون نياز است كه بشر اعمال خود را با ملاكي فوقِ ارزيابي خودش بسنجد، خداوند بالضروره براي بشر پيامبر ميفرستد تا به چنين مشكل و نقيصه و غفلتي گرفتار نشود و همة اعمالش خوب برايش جلوه نكند و در نتيجه از اعمال و عقايد صحيح باز بماند.
3- چون انسان در نظام است و نه بر نظام[8] و علم بشر براي سعادتش كافي نيست، بسياري اوقات افقي كه براي حيات خود شناخته، مخلوط به اشتباه بوده و تضمين شده نيست. عقل بشر هم موارد كلي و آن هم به صورت محدود را درك ميكند، و از طرفي نياز به راه تظمينشده براي جهت كلي حيات، احتياج اساسي بشر است و چون در نظام اَحسن كه خداي حكيم ايجاد ميكند، هيچ ميلي لغو و بيجواب نيست، پس بايد اين ميل اساسي يعني نياز به راه تضمين شده جواب داده شود و لذا محال است خداوند بشري را كه با علم و عقل خود نميتواند حقيقت زندگي را بشناسد، بدون نبي رها كند وگرنه بشر راه تضمين شدهاي نخواهد داشت و همواره گرفتار اشتباه خواهد ماند.
4- بنا به گفته علامه طباطبايي«رحمةاللهعليه» زندگي صحيح دراجتماع، نياز به پيامبر دارد زيرا :
الف- انسان كمال طلب است و چون كمال انساني با اجتماع، بيشتر برآورده ميشود تا در فرديت ، انسان به اجتماع روميآورد .
ب- در اجتماع تزاحم منافع به جهت غريزه سودجويي و استخدام همنوعان مطرح ميشود و هر كسي ميخواهد همنوع خود را در خدمت خود درآورد.
ج- بنابراين در اجتماع قوانيني جهت كنترل خودخواهي و سودجويي انسان نياز است كه آن قوانين بايد:
اولاً : بر طبق احتياجات واقعي بشر تدوين شده باشد نه احتياج مُوسمي و موقت صِرف.
ثانياً: جنبه روحاني و تكاملي بشر را مدّ نظر داشته باشد.
ثالثاً: جهت نفي استعمار و استثمار جامعيت داشته باشد.
رابعاً: منافع همه انسان ها را در نظر گرفته باشد.
د- چنين قوانيني با خصوصيات فوق در عهده خالق بشر است كه همه ابعاد بشر را ميشناسد و فلسفه وجود« نبوت» هم همين است و در نتيجه خداوند براي رفع چنين نيازي براي بشر پيامبر ميفرستد.
قرآن؛ گواه نبوتِ نبی
1- قرآن ميفرمايد: «وَ اِنْ كُنْتُمْ في رَيْبٍ مِمّا نَزَّلْنا عَلي عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِه»؛[9]و اگر در معجزهبودن آنچه بر بندة ما نازل شده شك داريد، سورهاي به مانند آن بياوريد. زیرا يا بهواقع او پيامبر است و اين آيات را از طرف خدا براي شما آورده، و يا پيامبر نيست و با استعدادهاي بشرياش اين آيات را براي شما آورده كه در حالت دوم يعني از آن جهت كه بشر است اين آيات را آورده، پس شما هم كه بشر هستيد، مسلم اگر همة شما جمع شويد ميتوانيد يك سورهمثل سورههاي اين قرآن بياوريد و اگر نميتوانيد، معلوم ميشود كه او از جنبة بشرياش به چنين توانايي نرسيده، پس پيامبر خدا است.
2- قرآن از نظر هندسه كلمات نه سابقه دارد و نه لاحقه، داراي آهنگ خاصی است که در عین برخورداری از مفاهیم بلند معنوی آن نظم و آهنگ در آن جاری است، معلوم نيست الفاظ تابع معانياند و يا معاني تابع الفاظ. حتي سخن رسول خدا«صلّیاللهعلیهوآله» و حضرتعلي«علیهالسلام» در عين فصاحت، اصلاً شكل و هندسه قرآن را ندارد، و اين مبارزه طلبي هنوز هم به قوت خود باقي است. هنوز كسي نيامده بگويد؛ قبل از قرآن چنين كلماتي به اين شكل خاص در فلان كتاب بودهاست، همچنانكه كسي نيامده بگويد؛ من مثل آن را آوردهام و اتفاقاً هرچقدر انسان فصيحتر باشد بيشتر متوجه ميشود كه فصاحت قرآن از نوع فصاحت بشر نيست. همچنانكه جادوگران متوجه شدند كار حضرتموسي«علیهالسلام» از نوع سحر نيست.
3- قرآن در طول 23 سال و در شرايط اجتماعي و روحي متفاوت، بدون پيش نويس و حكّ و اصلاح، طوري آمده كه هيچگونه تناقض و اختلافي در ميان مطالب آن نيست، يعني هرگز كسي نديد كه مثلاً پيامبر«صلّیاللهعلیهوآله» يادداشتي داشته باشند و مطابق آن يادداشت آيات را قرائت كنند، و يا طوري آيات را بخوانند كه بعداً بفرمايند اين يك كلمه اشتباه گفته شد، آن هم آياتي كه قبلاً هيچ كس چنين كلماتي در هيچ كتابي نگفته بودو بعد هم كسي نيامد بگويد شبيه آن كلمات در كتابهاي روميها و يا ايرانيهاي متمدن آن زمان ديده شده و يا بعد گفته شده. آيهاي مفسر آيهاي و مجموعه آن شاهد بر مجموع آن است، در عين تنوع - حتي در يك موضوع - يك بينشي درآن حاكم است و نه چند بينشي. مثلاً در مورد عبادت و يا تقوا هزاران نكته دارد ولي همه با يك بينش و يك جهت.
4- خودِ قرآن ميفرمايد: «اَفَلا يَتَدَبَّرونَ الْقُرْانَ وَلَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِاللهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً»[10] آيا اين منكران قرآن در خود قرآن تدبّر و تفكر نميكنند كه اگر از طرف غيرخداوند صادر شده بود، در آن اختلاف و تضاد بايد پديد ميآمد. زيرا:
قرآن انسانها را دعوت به تدبر در آياتش ميكند. با تدبّر در آيات قرآن انسان، از عمق جان، حقبودن آن را تصديق ميكند و به همین جهت خودِ قرآن شرط تشخيص حقانيت خود را تدبّر در آن قرار داده است. آيا تا حال ديدهايد كسي در قرآن تدبّر لازم را كرده باشد و در حقانيت آن ذرهاي شك در قلبش باقي بماند؟ و يا بيشتر كساني گرفتار شك نسبت به قرآن هستند كه از دور و بدون تدبّر در آن نظر ميدهند.
آن کس که توحید را می شناسد می فهمد که قرآن نمایش توحید است . به گفته مولوی:
لطف شاهنشاه جان بیوطن.................. چون اثر کردست اندر گُل تن؟
لطف عقل خوش نهادخوشنسب............... چون همه تن را در آرد در ادب؟
عشق شِنگ بیقرار بیسکون ................. چون در آرد کل تن را در جنون؟
آری همانطور که حرکات انسان عاشق از ظاهرش تیز هویداست،انسجام قرآن از یک طرف ، وشخصیت نبی مکرم«صلّیاللهعلیهوآله» از طرف دیگر نمایش توحید است.
"موفق باشید"
1- سوره روم، آیه 10
2-سوره انعام، آیه 91
3-طبق موضوع بعثت، نمی توان گفت پیامبر«صلّیاللهعلیهوآله» صِرفاً یک انسان بزرگی است که انکشافات و تجربیتی عرفانی داشته وتجربیات خود را باز گو کرده.
4- نهج البلاغه خطبه 193
5- سوره ابراهیم، آیه 1
6 - سوره نحل آيه 63
7 - حُب ذات به خودي خود بد نيست، بلكه حب نفس امّاره بد است ، ولي بشر در ابتدا بين آنها تفكيك نميكند. حُب ذات يعني اينكه انسان دوست دارد كه از بين نرود و كارش به پوچي و نابودي و جهنم ختم نشود. ولي حُب نفس، يعني دوستداشتن هوس و ميل نفس امّاره.
8- يعني انسان نميتواند تمام ابعاد هستي و حقايق موجودات را بشناسد، چون جزيي از نظام هستي است.
9- سوره بقره، آیه۲۳
10- سوره نساء، آیه 82