بسم الله الر حمن الرحیم
نسبت ما با تکنولوژی
سؤال: تعامل با تکنولوژی به چه شکل باید صورت گیرد. در حال حاضر مکاتب مختلفی حضور دارند. امثال آقای ملکیان قائل به پذیرش اقتضائات مدرنیسماند، معتقدند مدرنیسم چه در کشورهای اسلامی و چه در کشورهای غربی، پدیدهی غالب است و راه فرار از آن وجود ندارد و تنها راه ممکن سازگاری با آن است. آیا واقعاً راه عبوری وجود دارد؟ نوع نگاه ما باید به این بحث چگونه باشد؟
---------------------------------------
جواب: نکتهی خیلی خوبی است. علت اینکه میگویم نکتهی خیلی خوبی است به این دلیل است که مسئلهی ما است و بنده هم به همین دلیل روی این قضیه فکر کردهام زیرا موضوع بسیار مهمی است و باید با آن جدّی برخورد کرد.
بحث را از اینجا شروع میکنیم که لازمهی این تکنیک ارتباط خاصی با طبیعت را در پی دارد، چون ما باید طبیعت را طوری تغییر دهیم که بتوانیم مثلاً یک تیغ صورت تراشی تولید کنیم. اگر بخواهیم یک تیغ صورت تراشی داشته باشیم، باید یک کارخانهی فولاد داشته باشیم، برای داشتن کارخانه فولاد باید جادهی اسفالته داشته باشیم. پس باید قیر داشته باشیم، باید بنزین داشته باشیم. برای ماشین، باید لاستیک داشته باشیم. اگر بخواهیم لاستیک داشته باشیم باید پلی اکریل داشته باشیم. و اگر بخواهیم بنزین داشته باشیم باید تمام حفاریهای موجود را انجام دهیم و صدها کار دیگر که باید نسبت به طبیعت انجام دهیم، به میان میآید. آقایانی که میخواهند ما انسانهای مدرن باشیم، باید متوجه باشند که اگر بخواهیم یک کالایی مثل تیغ صورت تراشی داشته باشیم باید تمام نسبت این تمدن با طبیعت را قبول کنیم در حالیکه نسبت این تمدن با طبیعت، نسبت تخریبی است، نسبت تعاملی نیست. لازمهی حضور چنین تمدنی سوزاندن سوختهای فسیلی و بحران محیط زیست و درگیرشدن با طبیعت است. وقتی جادههای اینچنینی میخواهید باید محیط زیست را بههم بزنید و طبیعت را آشفته کنید. باید برای ما روشن شود که برای داشتن سادهترین پدیدهای که این تمدن از طریق خود به ما داده، باید تمام تکنولوژی موجود را داشته باشیم و لازمهی این تکنولوژی تخریب طبیعت است و بنابراین در تفکر خود تجدید نظر میکنیم. به قول آقای شوماخر در کتاب «کوچک زیباست» مدت زمان لازم برای ساختن سوختهای فسیلی که ما در مدت کمی مصرف میکنیم چند میلیارد سال است و طبیعت ظرفیت چنین برخوردی را در خود ندارد. اول باید روشن شود نوع تعاملی که تکنولوژی با طبیعت دارد عَرَضیِ تکنولوژی موجود است و میتواند نداشته باشد یا ذاتی آن است و نمیتواند از آن جدا شود. اگر برسیم به اینکه این نوع تعامل که ما برای داشتن تکنولوژیهای اینچنینی با طبیعت داریم ذاتی این تکنولوژی است و طبیعتی را که انسان برای زندگی نیاز دارد از او میگیرد، شرایط تفکر نسبت به تکنولوژی شروع شده و معلوم میشود برای داشتن این نوع تکنولوژی دائماً با بحرانهایی روبهرو خواهیم بود که مجبوریم برای جبران آن بحرانها به یک نوع تکنولوژیِ دیگر پناه ببریم و این کار دوباره بحران جدیدی را به میان میآورد. هرکدام از این مباحث کلاسی را باز میکند. در همین رابطه است که باید به این فکر باشیم یک نوع تمدن دیگر بهوجود آوریم که رابطهی آن تمدن با طبیعت تعامل باشد نه تخریب.
در اینجا این سؤال پیش میآید که اگر ما بخواهیم با طبیعت تعامل کنیم و در آن راستا تمدنی بهوجود آوریم، جنس آن تمدن چگونه باید باشد؟ در کتاب «تمدنزایی شیعه» عرض شده است که باید از استعدادهای طبیعت برای زندگی استفاده کنیم ولی نباید تکنولوژی غربی را به طبیعت تحمیل کرد. در آنکتاب مثالی را در رابطه با روش ازالهی موهای زائد در بستر طبیعت آوردهایم که چطور طبیعت استعداد آن را دارد که با ترکیبی از دو مادهی طبیعی آهک و زرنیخ این کار را انجام دهد. البته این یک مثال است. عمده دو نوع نگاهی است که وجود دارد یک نگاه اینکه طبیعت آنقدر استعداد دارد که نیازهای منطقی ما را برآورده کند و یک نگاه معتقد است باید نیاز خود را از حلقوم طبیعت بیرون کشید کاری هم به منطقیبودن نیازها نداشته باشیم. در نگاه اول چیزی مثل جنگلمطرح است که هم اکسیژن مورد نیاز ما را میدهد و هم چوب ما را، به این صورت که درختان جنگل بعد از مدتی که تنومند شوند، از حاشیهی تنهی آنها درختچههایی بیرون میزند و اعلام میکند که مرا ببرید. ما هم تنهی آن را قطع میکنیم و چوب مناسب زندگی خودمان را از آن میگیریم. اما اگر میل ما سرکش شد و مرتباً خواستیم مدل مبلهایمان را عوض کنیم باید ماشین ارّهای بهوجود آوریم که یکروزه این جنگل را صاف کنیم، این برعکس آن نگاهی است که میخواهد در کنار زندگی با طبیعت تعامل کند. بنابراین:
1- اگر پذیرفتیم که وقتی میخواهیم یک تیغ صورت تراشی از طبیعت بگیریم، همهی این تمدن را میخواهیم، باید با طبیعت درگیر شویم تا نیاز خود را از آن بگیریم.
2- مسلّم نمیتوانیم بگوییم ما از خیر این تمدن گذشتیم، چون زندگی ما با آن گره خورده است.
به نظر بنده در حال حاضر باید تعریفی از نیازهای واقعی خود داشته باشیم و بر آن اساس از تکنولوژی موجود استفاده نماییم و متأسفانه ما از این جهت در خلأ تئوریک هستیم و هر تکنیکی را با هر رویکردی بدون آنکه به زندگی بومی ما ربط داشته باشد میپذیریم. ما اگر عزم عبور از این تکنیک را با وجود تمام اختلافات، درست جا بیاندازیم، مرحلهی بعدی تئوریزهکردن فرهنگی است که در نظر داریم به آن دست یابیم و باید نسبت به جایگزین کردن آن اقدام کنیم تا افق اندیشهها در راستای آن فرهنگ به فکر ابزارهای مناسب آن زندگی به حرکت در آید.
به عنوان مثال ملاحظه کردید که ریاست جمهور در افتتاح آپارتمانهای مسکن مهر فرمودند: به امید روزی که هرکس یک خانهی ویلایی داشته باشد. شما میدانید اگر در حال حاضر به فکر خانههای ویلایی باشیم، تا صدسال دیگر هم جوانان به هیچ سر پناهی نمیرسند. ما در حال حاضر عملکرد آپارتمانسازی را عالمانه میدانیم و به نظر بنده روح انقلاب اسلامی همین رویکرد را نسبت به تمدن غربی دارد. درست است در خانههای آپارتمانی زندگی گم میشود، نه زیباشناسی در آنجا مطرح است و نه آرامش، ولی راه درست این است که فعلاً برای دورهی گذار این آپارتمانها را بسازیم و بالاخره معضل بیمسکنی نسل جوان را که نوعی بحران است، پشت سر بگذاریم و بعد برای اینکه خانهها ویلایی شوند برنامهریزی کنیم. نهتنها در مسکن، در اکثر امور خود به همین شکل مشکل داریم. در آموزشمان، در نگاه به زندگی و خانواده و .... معلوم است که در زندگی به ابزارهایی نیاز داریم که مطابق روح تمدنی خودمان باشد ابتدا باید آرامآرام ابزارهای موجود به سوی ابزارهای مطلوب تغییر کند. ولی ابتدا باید افق مشخص شود و زیربنای فکری و فرهنگی آن تدوین گردد تا وقت عمل برسد. در نظر بگیرید اگر عدهی زیادی از آنهایی که خانه ندارند بگویند خانهی ویلایی میخواهیم، این یعنی عقبافتادن از تاریخی که فعلاً در آن هستیم. اول باید به آنها فهمانده شود که مشکل امروزِ آنها این است که سر پناه ندارند تا بعداً روشن شود آری مسکن آرمانی ما غیر از این سر پناهی است که فعلاً در اختیار اوست. با این آپارتمانها بسیاری از مشکلات روحی مردم همچنان باقی میماند، آن مسکنی که محل آرامش و سُکنیگزیدن است فعلاً گم شده است. در خانهای که یک سالن و دو اتاق خواب داشته باشد، هیچکس نمیداند کجا باید زندگی کند. همه مزاحم هم هستند. پسر خانواده میخواهد تلویزیون ببینند، دختر خانواده میخواهد درس بخواند و برادرش مزاحم اوست. به این ترتیب کینهای بین خواهر و برادر ایجاد میشود. یکی از آن دو برای گریز از این مشاجرت و از شرّ دیگری به پارک پناه می برد، وضعیت پارک هم که معلوم است. در صورتیکه در خانههای سابق، درِ هر اتاقی به حیاط باز میشد. خانهها هم مسکن و محل آرامش بود و هم نوعی اجتماع در آن بهوجود آمده بود و هم هرکسی میتوانست با خودش باشد. اکنون اگر به نسل جدید بگوییم، به خانهی ویلایی نیاز داری، میگوید: برای چه، مگر این خانه چه مشکلی دارد؟ پس تئوریزهکردن قضیه خیلی کار میبرد.
فرق ما با بقیهی ملتها در این است که ما میدانیم چه میخواهیم، ولی بعضی ملتها ممکن است زندگی اکنونشان را نخواهند ولی نمیدانند چه میخواهند. چون در شیعه رجوع به آسمان وجود دارد. چینیان متأسفانه بیش از اینکه لائوتسهای باشند، کونفسیوسی شدهاند، کونفسیوس نوعی انضباط بشری را پیشنهاد میکند و نه رجوع به آسمان را، روی این اساس شاید بتوانیم بگوییم فرهنگ چینی افقی مطابق نگاه لائوتسه را مدّ نظر دارد اما آنقدر ضعیف است که باید به آنها حق داد که نتوانند عزم عبور داشته باشند. این هم که میبینید، چین بیش از ما میتواند غرق تکنولوژی غربی شود، به این خاطر است که تقریباً عزم عبورش را از دست داده است. ولی ما با نوعی حکمت به غرب رجوع میکنیم و همان لحظهای که داریم به تکنولوژی آن رجوع میکنیم، عزم عبور داریم، این یک امتیاز است. و مقام معظم رهبری«حفظهالله» در جملاتشان به این مسئله اشاره میکنند. ایشان در جمع دانشجویان فرمودند که به فکر شکستن دیوارههای این علم باشید. در جایی دیگر فرمودند که قطعاً این توسعه مطلوب ما نیست. ما برای این فرمایشات جای مناسبی قائلیم. اینطور نیست که کسی انتقاد کند و از آن طرف اعتقاد داشته باشد که ما باید حتماً در علم پیشرفت کنیم. بلکه معتقدیم خودآگاهی تاریخیِ ایشان این را به ما میگوید که در عین اینکه اکنون زندگی شما با این تکنولوژی گره خورده است و نمیتوانید به راحتی کنار بکشید، باید عزم عبور هم داشته باشید.
من دوباره تأکید میکنم. این عبور باید بسیار حکیمانه باشد و متأسفانه روی آن کم کار میشود و از آن مهمتر در تئوریزهکردن آن هدفی که داریم کم کاریِ مشهودی در میان است. به قدری به حاشیهها مشغولیم که میشود گفت اصلاً کسی راهکارهای نزدیکی به افق اصلی را متذکر نمیشود. در حالیکه اگر در تعریف و تئوریزهکردن افقی که قرار است به سمت آن عبور کنیم غفلت کنیم، در همین شرایط متوقف میشویم و اگر متوقف شویم ضررهای تاریخی عمیقی به ما میخورد که جای بسط بحث آن اینجا نیست. اولین ضرر آنکه روحیهی انتظاری که در فرهنگ مهدویت داریم از دست میدهیم، حتی انقلابمان را هم از دست میدهیم. این انقلاب با افق مهدویت میتواند باقی بماند. اگر این افق برود، تبدیل به حزب کارگزاران میشود. حزب کارگزاران یعنی انقلاب اسلامی منهای مهدی(عج). شما چقدر میخواهید از این حزب دور باشید؟ - عنایت داشته باشید حزبی را که من میگویم یک فکر است نه یک شخص یا اشخاص- در آن قسمت که باید تئوریهای آیندهی خود برای عبور از تکنولوژی را تدوین کنیم، نمیتوانیم از امامت دور شویم. امامت حیات اجتماعی ماست برای اینکه نه در حال حاضر مرعوب تکنولوژی شویم و نه نسبت به آیندهی خود سهلانگاری کنیم. تمام تلاش دشمنان ما و غربزدههای داخلی آن است که بگویند انقلاب اسلامی برای حیات امروز و فردای خود تئوری ندارد. همین آقای حسین بشیریه که تئوریسین اصلاحات سیاسی در دولت آقای خاتمی بود سعی داشت چنین القاء کند که رهبری مذهبی با جامعهی تودهای پیوند خورده و امامت یک پشتوانهی علمی ندارد. کوتاهی ما نسبت به تئوریزهکردن فرهنگ امامت باعث شد تا این آقایان طوری سخن بگویند که گویا ما بدهکار هستیم. آنچه در غدیر مطرح شد برای آن بود که معلوم شود خداوند برای بشر زیباترین حیات را اراده کرده است و باید برای زندگی زمینی امامی معصوم مدیریت جامعه را بهعهده بگیرد. اگر همین حالا نتوانیم جایگاه امامت را تبیین کنیم برای بقایمان در نظام ولایت فقیه گرفتار خلأ تئوریک میشویم.
از این باب که میفرمایید: چگونه باید با تمدنفعلی تعامل داشته باشیم و عزم عبور از آن را در سر بپروانیم میخواهم عرض کنم برای عبور باید مسئله را جدیتر نگاه کنیم ما معتقدیم برای تئوریزهکردن آن عزم، خداوند فلسفهی صدرایی را برای ما گذاشته. مقام معظم رهبری«حفظهالله» بسیار عالمانه بر روی فلسفهی صدرایی تأکید دارند. کسی که بخواهد آیندهی انقلاب اسلامی را تئوریزه کند باید بداند اگر فلسفهی صدرایی به حاشیه رود ضربهی مهلکی به آیندهی ما میزند. تئوری امامت بر مبنای نگاه صدرایی بسیار جهانپذیر است. در فلسفه صدرائی حکمتی که بتوان از غرب عبور کرد ودر منظر خود فرهنگ مهدوی را زند ه نگه داشت ، نهفته است.
والسلام