امام خمینی «رضوانالله تعالیعلیه» و چگونگی سلوک اجتماعی ما(1)
باسمه تعالی
امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» شخصیتی ویژه داشتند و همین ویژهبودن ایشان بود که یک ملت را به صحنههای حضور کشاند و یک سلوک اجتماعی برای ما رقم زدند. برای درک بهتر این موضوع به گفتگو با استاد اصغر طاهرزاده نشستیم.
روزنامۀ عصر ایران: استاد شما کتابی دارید تحت عنوان «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه»» در آن کتاب از انقلاب اسلامی به عنوان اشراقی که بر قلب حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» متجلی گشت نام میبرید. آن اشراق و شخصیت إشراقی به چه معنا است؟
استاد:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
البته جواب به این سوال عرض عریضی نیاز دارد، همین اندازه توجه داشته باشید که تاریخ جدید تاریخی است که در آن انسانها میتوانند با خودشان خلوت کنند و در جهان خود حاضر شوند، در حالیکه در تاریخ گذشته نسل ما که دیروزِ تاریخ را تجربه کردهایم ایمان به باورهای دینی برایمان کافی بود تا دینداری خود را ادامه دهیم. اگر وجود خدا را با دلیل برایمان ثابت میکردند، برای ایمان به خدا کافی بود. کاری که مرحوم شهید مطهری و امثال ایشان انجام میدادند. ولی باید توجه داشت که انسانِ جدید این مقدار را برای دینداری خود کافی نمیداند و نیاز دارد در درون خود نوعی حضور متعالی را حس کند.
با توجه به این امر است که باید به افقهای متعالی انسانی نظر داشته باشیم. نظر به افقهای متعالی انسانی بدین معنا است که خود را در انسانی که انسانِ انسانهاست و یا متذکر انسانیت انسانها میباشد جستجو کنیم. زیرا بشر جدید نیاز به انسانی دارد که معنای انسانیت را مدّ نظرش آورد و به او نظر کند. یکی از دلایل ظهور پدیدۀ سلبریتی در تاریخ جدید همین میباشد، از آن جهت که انسانِ سرگشته و گرفتار مدرنیته، کسی را میخواهد که برایش ارزش داشته باشد، هرچند آن ارزشها توهّمی باشد. موضوعِ یافتن انسان متعالی در خود و در نسبت با انسانهای دیگر، آن چیزی است که به آن سوژگی انسان میگویند.
با توجه به نکتۀ فوق، مردم ایران خود را در شخصیت امام«رضواناللهتعالیعلیه» مشاهده کردند و در همین راستا بود که متوجۀ حضور تاریخی خاص حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» شدند. اعتبار ولیّ فقیهبودنِ حضرت امام به اعتبار جایگاه دینی ایشان بود و تبعیت از ایشان به این معنا امری بود شرعی که در جای خود مهم است. ولی نسل ما امام را به عنوان نوعی حضور برای خود احساس میکرد و این چیز دیگری است و مردم متوجه شدند داستان حضرت امام، داستان معنابخشیدن به خودشان است، بهخصوص که شخصیت امام«رضواناللهتعالیعلیه»، شخصیتی بود که مراقب بودند نسبت مردم با ایشان حالت مُریدبازی پیدا نکند، چرا که در حالت مریدبازی، انسان خرد و عقل خود را رها میکند و بازیچۀ احساساتش میشود و این غیر از آن است که ملاحظه مینمایید در شخصیت حضرت امام خود را در وسعت بیشتری تجربه میکنید. اینجا است که اظهار میداریم ما در شخصیت حضرت امام، خود را بیشتر تجربه میکنیم و این نوعی تجربه درونی از خودمان میباشد که غیر از یادگیری و دانستن است، نوعی حضور است در بیکرانگی خود. نمونۀ این نوع حضور را در مادران شهدا ملاحظه کردید که چگونه بنا داشتند ذیل حضوری إشراقی که در حضرت امام«رضواناللهتعالیعلیه» مدّ نظر داشتند، خود را حاضر کنند.
حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» بیش از همه، قصۀ حضور بیشتر و متعالیتر خودِ ما میباشند که با نظر به ایشان خود را عمیقتر تجربه میکنیم و از این جهت پیروی از رهنمودها و پیشنهادهای حضرت امام، داستان بودنِ خود ما بود و به همین دلیل وقتی فرمودند جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر؛ ملت در همان راستا آن انتخابات تاریخی را شکل دادند و در واقع به حضرت امام رأی دادند، از آن جهت که توصیۀ امام«رضواناللهتعالیعلیه» را داستان بیشتر خود احساس میکردند. این داستانِ تاریخی است که با انقلاب اسلامی طلوع کرده، به همان معنایی که تاریخ نهایی، تاریخ ظهور حضرت مهدی«عجلاللهتعالیفرجهالشریف» میباشد، به عنوان تاریخ ظهور و حضور انسان کامل. تاریخی که بسیاری از مردم به ویژه جوانان به دنبال آن میباشند تا نسبتی با آن حضرت برقرار کنند که آن نسبت، نسبتی است اشراقی و آنها آن را در امام خود تجربه میکنند و از آن طریق، حضور برتر خود را احساس مینمایند.
امروزه جوانان ما در این تاریخ و با آشنایی با جهان چیزهایی را میدانند که در گذشته برای دانستن آنها نیاز داشتیم دهها کتاب بخوانیم و امروزه در نسبت با حضرت امام هرچه بیشتر خود را درک کردند و در جهان حضرت امام حاضر شدند و به همین جهت خیلی زود مطلب را میگیرند و نیاز به صحبتهای طولانی و مقالات مفصل نیست. این در حالی است که ما در گذشته، برای آنچه امروز برای مردم ما روشن است کتابهای 800 صفحهای میخواندیم و خسته هم نمیشدیم، ولی این روزها آنطور نیست، بیشتر به دنبال مطالبی هستند که با اشاره میتوان متذکر آنها بشویم.
اینکه عرض شد به جهت آن نیست که جوانان ما دنبال علم نیستند، بلکه به این دلیل است که آنها با یک نگاه مانند شهید حججی تا آن آخرها را متوجه میشوند و بنیاد و اساسی قابل قبول را در شخصیت خود شکل میدهند، به همان معنایی که حضرت امام«رضواناللهتعالیعلیه» فرمودند آنها ره صدساله را یک شبه طی کردند و از این جهت میتوان گفت نسبت نسل جدیدِ انقلابی، با انقلاب و حضرت امام نسبتی است «اشراقی»، بیش از آنکه نسبتی «تعلیمی» باشد و با توجه به این امر دین اسلام با «ثقلین» یعنی کتاب خدا و عترت رسول خدا«صلواتاللهعلیهوآله» ادامه مییابد تا در عین آموختن آنچه باید از کتاب خدا بیاموزند، خود را در آینهای که آینۀ نمایش دینداری است یعنی ائمه«علیهمالسلام» احساس کنند زیرا آخرین دین باید پاسخ آخرین طلبها به صورت کامل و جامع باشد و آخرین طلبها، آگاهی از قرآن به تنهایی نیست توجه به نمادی انسانی است که باید در کنار قرآن باشد یعنی عترت«علیهمالسلام». بسیار عجیب است که چرا حضرت امام«رضواناللهتعالیعلیه» در وصیتنامۀ خود به ثقل اکبر و ثقل کبیر اشاره میکنند یعنی قرآن و اهل البیت. و اینطور نیست که بتوان اهل البیت«علیهمالسلام» را در اسلامیت خود در حاشیه قرار دهیم. وقتی خداوند به پیامبر خود«صلواتاللهعلیهوآله» میفرماید: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ»(مائده/67) به گفتۀ علامۀ امینی در «الغدیر»، اکثر علمای جهان اسلام قبول دارند منظور از این آیه، معرفی حضرت علی«علیهالسلام» است از آن جهت که چون پیامبر خدا«صلواتاللهعلیهوآله» رحلت کنند، قرآن برای هدایت مردم کافی نیست و منظری و نمادی از اسلامیت در کنار قرآن برای حیات متعالی خود لازم داریم، باید ادامه پیدا کند و آن شخص مولایمان امیرالمؤمنین«علیهالسلام» است و نسبتی اشراقی که میتوان با آن حضرت در خود احساس کرد، امری که حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» به ما نشان دادند که چنین نسبتی با اسلام و اولیای الهی دارند و بر همین اساس انقلاب اسلامی در جانشان به ظهور آمد.
جانشینی امیرالمؤمنین«علیهالسلام» یعنی امکان تحقق جهان نهایی و حیات نهایی، حیاتی که اندیشهای نهایی یعنی قرآن در کنار آینههای نهاییِ انسانی یعنی اهل البیت«علیهمالسلام» در میان باشد. به گفته آقای پروفسور کربن، شیعه به این اعتبار زنده است که محدود به قرآن نیست، بلکه در کنار قرآن به امامی نظر داردکه حیّ و حاضر است. وقتی حضرت صاحب الأمر«عجلاللهتعالیفرجه» به عنوان انسان کامل در میان باشند، توجه به آن امام، یعنی توجه به انسان کاملی که هم اکنون حاضراند و میتوانیم در نسبت انسانیت خود با او رابطه داشته باشیم زیرا برای رابطه با انسانیتِ آن حضرت غیبت و ظهور تفاوت ندارد.
با توجه به مقدمۀ فوق ما بخواهیم یا نخواهیم در این تاریخ نمیتوانیم بدون نسبت با حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» به عنوان نمادی از انسان کامل که در صحنه است، جواب مناسبی به حیات دینی و انسانی خود بدهیم از آن جهت که شخصیت او اشاره به انسان کامل یعنی حضرت صاحب الأمر«عجلاللهتعالیفرجه» دارد، امری که در این زمان در رهبر معظم انقلاب میتوانید بیابید.
در همان روزهای اول انقلاب برخی از افراد با دیدن حضرت امام، با یک نظر به ایشان دل میبستند. بسیاری از شهدا و افردی مانند نادر طالبزاده که در آمریکا بود و یا شهید آوینی، با یک نظر به شخصیت حضرت امام آنچه را میخواستند یافتند زیرا در آینۀ وجود حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» چیزی بیش از یک دانشمند و عالم دینی یافتند. این همان رابطۀ اشراقی است که میتوان با حضرت امام و با رهبر معظم انقلاب داشت، بدون آنکه کار به صوفیبازی و مرید و مرادبازی بکشد، زیرا حضرت امام و رهبر معظم انقلاب در کنار تذکرات معنوی، عقل افراد را مخاطب قرار میدهند.
به این نکته باید فکر کرد که مسئلۀ عشق به امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» زیربنای تاریخی دارد، امری که میتوان به آن وجدان تاریخی گفت، به آن معنا که افراد میفهمند حضور آن مرد در آن تاریخ، مردِ داستانِ بودنِ خودِ آنها میباشد. داستانی که یکی از ابعادش نهگفتن به جهان غرب و انسانی است که جهان غرب پیشنهاد میکند و حضور در تاریخی که حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» به آن اشاره دارد. یعنی تاریخِ نه، به جهانی که جهان سرگشتگی انسان مدرن است. مرحوم نادر طالبزاده اولاً: میفهمد که آنچه از زندگی میخواهد بیش از آن چیزی است که غرب در مقابلش قرار داده. ثانیاً: باید به دنبال حضوری باشد که انسانیت را به او برگرداند. در واقع او با طلبی به دنبال حضرت امام«رضواناللهتعالیعلیه» بود و همیشه اینطور بوده است که انسانهای بزرگ ابتدا با خودشان مسئلهدار میشوند و اینکه حاج نادر ما به آمریکا رفت به این امید بود که شاید مسئله خود را با حضور در آن دیار حل کند که موفق نشد. یک مرتبه به قول معروف قاصدک خبر آورد که مردی از گوشۀ حوزۀ علمیۀ نجف و سپس در دهکده نوفلوشاتو در پاریس حرفهایی دارد که همۀ آنچه او میخواسته در کلام او هست، کلامی که میگوید ما در جهانی غیر جهان آمریکا باید خود را تعریف کنیم. مردی که در سال 1343 در مقابل لایحۀ کاپیتولاسیون و قبل از آن در مقابل لایحۀ انجمنهای ایالتی و ولایتی ایستاد، چرا که نظام شاهنشاهی ذیل آمریکا میخواست قرآن را حذف کند. قاصدک خبر آن را به گوش مردم رساند. بنده در آن زمان با آنکه 12 ساله بودم مثل همۀ مردم میفهمیدم خبری پیش آمده، در حالیکه جوان 12ساله علیالقاعده باید در این جاها نباشد، اما وقتی شخصی به نام آقای خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» به عنوان مجتهد دارد اعلام خطر میکند که بنا دارند ما را نوکر آمریکایی بکنند و او را به جهت آن اعتراض زندانی کردهاند؛ همۀ ذهنها را به خود مشغول میکند و اینجا بود که در سالهای 1355 و 56 با مطرحشدن عکس و پیام امام ، همه میفهمیدند آن پیام و آن عکس، پیام و عکس کسی بود که از او حکایتها داشتند و حکایتش در ذهنها به صورتی زنده مانده بود، حکایت مردی که میخواهد ما نوکر آمریکا نباشیم.
پیام حضرت امام«رضواناللهتعالیعلیه» در وجدان تاریخی جوانان بهخصوص جوانانی مانند آوینیها آن بود که اگر با خودت مسئلهدار شدهای، داستان تو آن است که باید در تاریخ دیگری حاضر شوی. اینجا است که طالبزادهها و آوینیها بهخوبی حضرت امام را به عنوان برقی که جان آنها را روشن میکرد، درک کردند. همان آقا سید مرتضی آوینی که مدتی نیچهای شده است و بسیار مطالعه کرده ولی هنوز مسئلهاش با خودش حل نشده. همسر شهید آوینی میگوید چند بار قصد خودکشی داشته است ولی وقتی امام را یافت، گفت همۀ آنچه که میخواهم در این مرد هست و چقدر عالی به امام برگشت و در آثار خود به تاریخی نظر اشاره دارد که بنیانی است برای فردای ما.
بنده بعضی از شهدا را میشناسم که همان حضور متعالی که در نسبت با حضرت امام برای شهید آوینی و آقای نادر طالبزاده پیش آمد، برایشان شکل گرفت. مثل شهید حسین خرازی به عنوان جوانی که نمیتواند آرام بگیرد، با هوش و استعدادی سرشار و با روحی که بزرگتر از آن بود که بتواند خود را به یک جایگاه و یک شغل محدود کند، او نیز تمام آنچه را که میخواست در وجود حضرت امام میدید و حضوری که باید در این تاریخ داشته باشد حتی به اصطلاح شهید آوینی حتی با آستین خالیاش آن حضور را درک کرد.
اگر بخواهیم تک تک شهدا را بررسی کنیم به نظر بنده اولین مسئلۀ آنها این بود که آنچه جهان مدرن برای زندگی پیشنهاد میکند برایشان کافی نبود. به قول بزرگان راههای هموار و آسان برای انسانها بزرگ کوچکاند. آنها مردان درهها و قلّهها میباشند، به گفتۀ شهید آوینی باید خانه را در دهانۀ آتشفشانها ساخت. همین روحیه در زنان ما هم بود که در نسبت با امام به دنبال اشراقی بودند که جان آنها را فرا گیرد. در رابطه با خانم مرضیه حدیدهچی(خانم دبّاغ) که خدا رحمتشان کند، قضیه از همین قرار بود. اگر در مورد ایشان تحقیق کنید، خواهید دید که پا به پای امام«رضواناللهتعالیعلیه» در تمام مراحل انقلاب حضور داشتند. این زن، انسانِ فوقالعادهای بود. عرض بنده آن است که انسان با حضور در طوفانها قهرمان میشود، حال چه مرد باشد و چه زن و این حضور، حضوری است فوق تعلیم و تربیتهای رسمی، حضوری است اشراقی به همان معنایی که حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» در پرتو اشراقی که بر قلب ایشان شد، متوجه تاریخی شدند که ادامۀ جهان مدرن نیست.
والسلام
------------------------------------------------------
1 - مصاحبۀ روزنامۀ «عصرایرانیان» با استاد طاهرزاده - 17/11/1403