نظر به سیرۀ حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» و درک حضور تاریخی(6)
باسمه تعالی
1- آیا با نظر به سیرۀ حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» و با دقت به حرکات و گفتار آن حضرت میتوان متوجۀ این امر شد که آن حضرت زمانۀ خود را به خوبی میشناختند و از امکانات زمانۀ خود و موقعیت شخصی خود غافل نبودند؟ و به یک معنا حضرت متوجۀ «اکنون» خود بودند؟
2- اگر هر کس به اندازۀ درک «اکنونِ» خود متفکر است و میتواند درست فکر کند، «اکنونِ» ما چه خصوصیاتی دارد و کدام فکر، فکر مربوط به این زمانه و این «اکنون» است؟
3- اگر دوران ما تا حدّی دوران بینیازیِ این نسل از اندیشههای انتزاعی و استدلالی است، چه چیزی را میتوان جایگزین آن کرد که فهم و تفکری که لازمۀ درک امکانات زمانه است گُم نشود؟
4- اگر مخاطبشناسی مهم است و هر سخنی، مخاطب خود را دارد، کدام سخن میتواند برای مخاطبان این زمانه سخن آنان باشد؟ تا از پرسیدن مأیوس نشود؟
5- آیا به این نکته اندیشیدهایم که اگر آینده به عنوان یک واقعیت اصیل مدّ نظر بیاید و اگر گرفتارِ بیآیندگی نباشیم؛ تنها در آن صورت فکر و اندیشه و طلب دانایی نسبت به آن آینده، برای «اکنونِ» مخاطبان ما پیش میآید؟
6- با توجه به نکات فوق آیا میتوانیم بگوییم «خِرد» با کدام «اکنون» نسبت دارد؟ و بیخِرد با کدام «اکنون»؟
7- آیا وقتی افق حضور در آینده بسته شود، میتوان از «اکنونی» سخن گفت که تهی نباشد؟
8- حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» در آغاز اسلام و حاج قاسم در دل انقلاب اسلامی، «اکنونِ» خود را یافتند و متوجۀ تواناییهای خود و امکانات زمانه گشتند. این یعنی حضور در «لَیْلَةِ الْقَدْرِی» که به سوی «مَطْلَعِ الْفَجْر» است و این یعنی درک حضور تاریخی حضرت فاطمه«سلاماللهعلیها» در دیروز و امروز، به همان معنای: «فمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَکَ لَیْلَةَ الْقَدْرِ»؛ هركس آنطور كه بايد و شايد فاطمه«سلاماللهعلیها» را شناخت، مسلّماً شب قدر را درك كرده است و این همان معنای درک حضور تاریخی است که اگر از یک جهت درک آن مبهم است ولی از جهت دیگر در آینۀ شخصیتی چون حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» بسی قابل درک و دیدن است.




