معنای تقوا در پرتو روزه ماه رمضان
باسمه تعالی
خداوند در راستای امکان ظهور تقوایی که در ماه رمضان ممکن است برای افراد پیش آید، خطاب به مؤمنین میفرماید:
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا كُتِبَ عَلَيكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِن قَبلِكُم لَعَلَّكُم تَتَّقونَ»﴿۱۸۳/ بقره﴾
عنایت دارید که تقوا آنچنان بلندمرتبه و دور در دسترس است که با همهی روزهداریِ ماه رمضان، میفرماید: امید است که بدان دست یابید. زیرا تقوا یکنوع گشایش به سوی عالَم معنا است و نوعی حضور در محضر حق است؛ برای پاسداشتِ نور حق در عالَم. بدین جهت میتوان گفت تقوا یک صفت اخلاقی نیست مثل راستگفتن و یا دوری از سرقت اموال دیگران؛ بلکه ایجادِ نسبتی است که انسان با حضرت حق برقرار میکند و حضور حضرت حق را در هر لحظه به حکم «کلّ یوم هو فی شأن» احساس مینماید. و بدین جهت باید گفت: ماه رمضان بهاری است که برای خوشدلشدنِ روزهداران ظهور کرده است. و از این جهت میتوان به سخن جناب حافظ لسانالغیب گوش سپرد که میفرماید:
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
میفرماید: شرایط خوشدلبودن با کندهشدن از گِلِ دنیا فراهم است و سعی کن از این فرصت، بهترین استفاده را بنمایی. و با توجه به چنین فضایی در بیت بعد متذکر میشود:
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
یعنی اگر موقعیت خود را بشناسی، مطابق ذوق خود میتوانی هرطور خواستی از این شرایط بهرهمند شوی، حال چه با اُنس با قرآن و چه با عبادات شرعی دیگر و چه با اُنسِ با اهل دل. عمده آن است که بدانی شرایط تجلی نفحات الهی به وزیدن آغاز کرده است و اگر خود را آماده کرده باشی، پندهای قدسی فراوانی را بر جان و قلب تو متذکر میشود. لذا میفرماید:
چنگ در پرده همین میدهدت پند ولی وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی
وقتی قلب آماده شد، از هر مظهری در چمن عالم هستی پیامی به جان روزهدار سرازیر میگردد و به همین جهت میفرماید:
در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است حیف باشد که ز کار همه غافل باشی
در چنین شرایطی که شرایط به میهمانیِ خدارفتن فراهم است شایسته آن است که امید به دنیا و ابزارهای دنیایی از دل کنده شود تا میزبان، ماوراءِ حجاب دنیا رُخ بنمایاند و در همین رابطه جناب لسانالغیب تذکر میدهد:
نقد عمرت ببرد غصهی دنیا به گزاف گر شب و روز در این قصهی مشکل باشی
آری! عبور از دنیا و نظر به عالم معنا راه بیدرد سر و بیدلهرهای نیست. ولی وقتی شریعت الهی در مقابل انسان گشوده شد و انسان متوجهی منزل روزهداری گشت، این راه بس طولانی و سراسر دلهرهانگیز، قابل طیشدن میگردد که گفت:
گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا برِ دوست رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی
شرط طیکردنِ این راه تنها به مدد الهی ممکن است در آن حدّ که مورد پسند حضرت حق باشی و او تو را صید کند به همان معنا که فرمود:
حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد صیدِ آن شاهدِ مطبوع شمایل باشی
در این حالت است که انسان به نور حق میبیند و به نور حق میشنود و تماماً در فضای تقوای الهی، حضرت حق را در همهجا و حتی در این تاریخ و در منظر انقلاب اسلامی احساس مینماید.
روزهی اخصّ به معنای راهی است جهت قرب الهی. در این روزه تمام ابعاد وجودی انسان متوجهی نور حضور حق میگردد و محبّت به حضرت پروردگار که همان کشتی نوح است، در جان او شعلهور میگردد. لذا فرمود:
حافظ از دست مده دولتِ این کشتی نوح ورنه طوفان حوادث ببرد بنیادت
و لذا است که باید متوجه باشیم در ماه ضیافت اللّه چه چیزی را جستجو کنیم؟ به گفتهی مولوی:
دهان جمله غمگينان بخندد از اين قندي كه در دندان درآمد
بزن دست و بگو اي مطرب عشق كه آن سرفتنه پاكوبان درآمد
و يا میگوید:
آمده ماه صيام سنجق[1] سلطان رسيد دست بدار از طعام مائده جان رسيد
جان زقطعيت برست، دست طبيعت ببست قلب ضلالت شكست، لشكر ايمان رسيد
و این یعنی حضور در فضای اُنس با حضرت پروردگار که به یک معنا، فضای تحقق قرب بین «عبد» و «رب» است که زندگیِ حقیقی و حیاتِ جانانهی جان انسان میباشد. لذا میفرماید:
روزه چو قربان ماست زندگي جان ماست تن همه قربان كنيم جان چوبه مهمان رسيد
صبر، چو ماهي است خوش، حكمت بارد ازو زانكه چنين ماهِ صبر بود كه قرآن رسيد
اين مولاناست كه روزه را خود شراب ميداند و رمضان را ماه عشرت، و میگوید:
آمد قدح روزه، بشكست قدح ها را تا منكر اين عشرت، بي باده طرب بيند
ماه رمضان آمد، آن بندِ دهان آمد زد بر دهنِ بسته تا لذت لب بيند
رمضاني كه خواص آن را تجربه میکنند با رمضان عوام متفاوت است. آنها از طریق پاسداشتِ احکام صیام، سيراب از قدح روزهی آن ماه میشوند و ندا سر میدهند:
دلا در روزه مهمان خدايي طعام آسماني را سرايي
در اين مه چون در دوزخ ببندي هزاران در زجنت برگشايي
نخواهد ماند اين يخ زود بفروش بياموزا خدا اين كدخدايي
عيد عرفا درست با آمدن رمضان فرا مي رسد که میگویند:
آمد رمضان و عيد با ماست قفل امد و ان كليد با ماست
بر بست دهان و ديده بگشاد وان نور كه ديده ديد با ماست
آمد رمضان به خدمت دل وان كش كه دل افريد با ماست
در روزه اگر پديد شد رنج گنج دل نا پديد با ماست
كرديم ز روزه جان ودل پاك هر چند تن پليد با ماست
روزه به زبان حال گويد كم شو كه همه مريد با ماست
چون هست صلاح دين دراين جمع منصور و ابايزيد با ماست
جناب عطار در راستای رسیدن به عالیترین نتایج روزه که حفظ نگاه و گوش و زبان است میگوید:
اي در غرورنفس به سر برده روزگار برخيز، كار كن كه كنونست وقت كار
اي دوست ماه روزه رسيد و تو خفته ايي آخر زخواب غفلت ديرينه سربرآر
سالي دراز بوده ايي اندر هواي نفس ماهي خداي را شو و دست از هوابدار
اول نگاه دار نظر، تا رخ چو گل در چشم تو نيفكند از عشق خويش خوار
ديگر ببند گوش زهر ناشيدني كز گفت و گوي هرزه شود عقل تار و مار
ديگر زبان خويش كه جاي ثناي اوست از غيبت و دروغ فروبند استوار
ديگر: بسي مخسب كه در تنگناي گور چندانت خواب هست كه آن هست در شمار
ديگر: زفكر آينه دل چنان بكن كز غير ذكر حق ننشيند برو غبار
اين است شرط روزه اگر مرد روزه ايي گر چه ز روي عقل يكي گفتم از هزار
عيد مولانا به عنوان کسی که سعی داشته از ماه رمضان و روزهداری نتیجهی کامل بگیرد، به راستي با رؤيت ماه رمضان، حلول مي كند و "بخت سعيد" وي با طلوع آفتاب عشق در افق رمضان است كه بر وي مي خندد.
مولوی در قصيدهی بلند بالايي، به چندين و چند راز رمضان و روزه اشاره ميكند و میگوید: اگر در فضای مناسبی که شریعت محمدی«صلواتاللّهعلیهوآله» به روزه رجوع شود، ذیل مقام خلیفة اللّهی حضرت ختمی مرتبت میتوان مأنوس با مقامات آن حضرت شد. و اینچنین شروع میکند:
میبسازد جان و دل را بس عجایب کان صیام
گر تو خواهی تا عجب گردی، عجایب دان صیام
گر تو را سودای معراجست بر چرخ حیات
دانک اسب تازی تو هست در میدان صیام
هیچ طاعت در حبان آن روشنی ندهد تو را
چونک بهر دیده دل کوری ابدان صیام
چونک هست این صوم نقصان حیات هر ستور
خاص شد بهر کمال معنی انسان صیام
چون حیات عاشقان از مطبخ تن تیره بود
پس مهیا کرد بهر مطبخ ایشان صیام
چیست آن اندر جهان مهلکتر و خونریزتر
بر دل و بر جان و جا خون خواره شیطان صیام
خدمتخاص نهانی تیز نفع و زود سود
چیست پیش حضرت درگاه این سلطان؟ صیام
ماهی بیچاره را آب آنچنان تازه نکرد
آنچ کرد اندر دل و جانهای مشتاقان صیام
در تن مرد مجاهد در ره مقصود دل
هست بهتر از حیوة صد هزاران جان صیام
گرچه ایمان هست مبنی بر بنای پنج رکن
لیک و الله هست از آنها اعظم الارکان صیام
لیک در هر پنج پنهان کرده قدر صوم را
چون شب قدر مبارک هستخود پنهان صیام
سنگ بی قیمت که صد خروار ازو کس ننگرد
لعل گرداند چو خورشید درون کان صیام
شیر چون باشی که تو از روبهی لرزان شوی
چیره گرداند تو را بر بیشه شیران صیام
بس شکم خاری کند آنکو شکم خواری کند
نیست اندر طالع جمع شکم خواران صیام
خاتم ملک سلیمانستیا تاجی که بخت
مینهد بر تارک سرمای مختاران صیام
خنده صایم به است از حال مفطر در سجود
زانک میبنشاندت بر خوان الرحمن صیام
در خورش آن بام تون، از تو به آلایش بود
همچون حمامت بشوید از همه خذلان صیام
شهوت خوردن ستاره نحس دان تاریک دل
نور گرداند چو ماهت در همه کیوان صیام
هیچ حیوانی تو دیدی روشن و پر نور علم
تن چون حیوانست مگذار از پی حیوان صیام
شهوت تن را تو همچون نیشکر در هم شکن
تا درون جان ببینی شکر ارزان صیام
قطره تو، سوی بحر کی توانی آمدن؟!
سوی بحرت آورد چون سیل و چون باران صیام
پای خود را از شرف مانند سر گردان به صوم
زانک هست آرامگاه مرد سر گردان صیام
خویشتن را بر زمین زن درگه غوغای نفس
دست و پایی زن که بفروشم چنین ارزان صیام
گرچه نفست رستمی باشد مسلط بر دلت
لزر بر وی افکند چون بر گل لرزان صیام
ظلمتی کز اندرونش آب حیوان میزهد
هست آن ظلمتبه نزد عقل هشیاران صیام
گر تو خواهی نور قرآن در درون جان خویشتن
هست سر نور پاک جمله قرآن صیام
بر سر خوانهای روحانی که پاکان شستهاند
مر تو را همکاسه گرداند بدان پاکان صیام
روزه چون روزت کند روشن دل و صافی روان
روز عید وصل شد را ساخته قربان صیام
در صیام ار پا نهی شادی کنان نه با گشاد
چون حرامت و نشاید پیش غنا کان صیام
زود باشد کز گریبان بقا سر بر زند
هر که در سر افکند ماننده دامان صیام
مولوی در جای دیگر باز چهرهی دیگری از انوار حضور در ماه رمضان را به روی ما میگشاید و میگوید:
ماه رمضان آمد ای یار قمر سیما
بر بند سر سفره بگشای ره بالا
ای یاوه هر جایی، وقتست که باز آیی
بنگر سوی حلوایی تا کی طلبی حلوا...
مرغت ز خور و هیضه، ماندهست درین بیضه
بیرون شو از این بیضه تا باز شود پرها
بر یاد لب دلبر خشکست لب مهتر
خوش با شکم خالی مینالد چون سرنا
خالی شو و خالی به لب بر لب نایی نه
چون نی زدمش پر شو و آنگاه شکر میخا...
گر تو به زیان کردی آخر چه زیان کردی
کو سفره نان افزا کو دلبر جان افزا
از درد به صاف آییم و زصاف به قاف آییم
کز قاف صیام ای جان، عصفور شود عنقا
صفرای صیام ار چه، سودای سفر افزاید
لیکن ز چنین سودا یابند ید بیضا
هر سال نه جوها را میپاک کند از گل
تا آب روان گردد تا کشتشود خضرا
بر جوی کنان تو هم، ایثار کن این نان را
تا آب حیات آید تا زنده شود اجزا...
بستیم در دوزخ یعنی طمع خوردن
بگشای در جنت یعنی که دل روشن
بس خدمتخر کردی بس کاه و جوش بردی
در خدمت عیسی هم باید مددی کردن
تا سفره و نان بینی کی جان و جهان بینی
رو جان و جهان را جو، ای جان و جهان من
اینها همه رفت ای جان بنگر سوی محتاجان
بی برگ شدیم آخر چون گل ز دی و بهمن
سیریم ازین خرمن، زین گندم و زین ارزن
بی سنبله و میزان، ای ماه تو کن خرمن ...
کلیات شمس جزء هفتم صص 92، 91
از رب رمضان درخواست میکنیم كه ديدهی جانبين عطايمان كند.
والسلام
[1] - اشاره