بسم الله الرّحمن الرّحیم
زهیر بن قین
زهیر بن قین: شجاع مردی است که در جنگها برای خود شاهکارها داشت. تحت تأثیر تبلیغات طرفداران خون عثمان بود و در راه برگشت از حج به سوی کوفه در راه با امام حسین(ع) برخورد کرد و خداوند او را هدایت نمود.
دلهم ، همسر زهیر گفت: پس از دعوت امام از او خدمت حضرت رسید و با چهره ای روشن برگشت، به من گفت: تو طلاقی، خود را به قبیلهات برسان. زهیرگفت: ما در غزوهی بَلَتْجَر که پیروز شدیم، سلمان به ما گفت: اینکه از این پیروزی شاد هستید بهجا است، ولی آنگاه که جوانان آل محمد را درک کردید شادی سزاوارتر است که آنها را یاری دهید. بنابراین من با شما وداع میکنم.
زهیر در سخنوری و جنگاوری و صلحاندیشی و تسلیت و دلداریدادن و در پرچمداری و رأیِ شورا و در سرلشگری و در ادب و حسن منطق، سرآمد بود.
زهیر در جواب امام در مقابل با لشگر حرّ که حضرت وضع را روشن کردند و خبر از جنگی دادند که در پیش است تا رأی همراهان را اندازه بگیرند که تا کجا همراهی خواهند کرد، عرض کرد: «وَالله لَوْ كَانَتِ الدُّنْيَا لَنَا بَاقِيَةً وَ كُنَّا فِيهَا مُخَلَّدِينَ لَآثَرْنَا النُّهُوضَ مَعَكَ عَلَى الْإِقَامَةِ فِيهَا» به خدا سوگند اگر ممکن بود دنیا برای ما باقی بماند و جدایی از چنین دنیایی فقط با یاری و مواسات شما رخ دهد، ما همراهی با شما را بر اقامت بر دنیا بر میگزینیم، پس امام دعایش کرد. زهیر در این سخن راه بسیار صحیحی را برگزید و عقدهی دل دیگر همراهان را نیز گشود و به دهان بعضی زبان گذاشت و امام را به بهترین شکل اجابت کرد و در جواب امام که فرمودند: از عمر و از پیمانهی آن چیزی باقی نمانده و از زندگی اندکی و آنهم زهرآگین؛ در جواب گفت: تو ارزش آن را داری که اگر دنیا برای ما جاودانه بود، برای همراهی با تو بگذریم. زهیر از این طریق عمر و جان را در جلوی پای امام میاندازد و آخرین درجهی دلدادگی را اظهار میدارد.
عصر تاسوعا صحبتی بین زهیر و لشگر عمر سعد رد و بدل شد و آنها را نصیحت کرد که مبادا از آنان باشید که برگشتن نفوس پاک شرکت کنید. عزره از لشگریان عمر سعد گفت: ای زهیر! تو از شیعیان این خانواده نبودی. زهیر گفت: اکنون از ایشانم، من هرگز به حسین(ع)نامه ننوشتهام و به یاریکردنش وعده ندادهام ولی وقتی دیدمش به واسطهی او به یاد پیغمبر خدا(ص)افتادم و آن منزلتی که در نزد پیامبر(ص)دارد را به یاد آوردم و فهمیدم که از حزب شما چه بر سرش خواهد آمد، تصمیم گرفتهام یاریاش کنم و در حزبش داخل شوم «ان أجعل نفسي دون نفسه، حفظا لما ضيّعتم من حقّ اللّه و حقّ رسوله عليه السّلام» و اینکه جانم را فدایش کنم تا حقوق خدا و رسولش را که شما ضایع کردید حفظ کنم. از این طریق در صدد بود هرچه بیشتر بر فضیلت خود بیفزاید.
در شب عاشورا که حضرت خواستند تکلیف را از دوش همراهان بردارند باز زهیر پس از عباس(ع)از خانوادهی حضرت و پس از مسلم بن عوسجه عرض کرد: «وَ اللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنِّي قُتِلْتُ ثُمَّ نُشِرْتُ ثُمَّ قُتِلْتُ حَتَّى أُقْتَلَ هَكَذَا أَلْفَ مَرَّةٍ وَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَدْفَعُ بِذَلِكَ الْقَتْلَ عَنْ نَفْسِكَ وَ عَنْ أَنْفُسِ هَؤُلَاءِ الْفِتْيَانِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ»[1] سوگند به خدا دوست ميداشتم كشته شوم و دوباره زنده گردم و به همين كيفيت هزار مرتبه كشته شوم و زنده گردم و خداى متعال از طریق من تو و جوانان اهل بيتت را از آسيب دشمنان نگهدارى فرمايد. انصافاً به این موقعشناسی باید تبریک گفت. در زیارت ناحیه در سلام بر زهیر هست که: السَّلَامُ عَلَى زُهَيْرِ بْنِ الْقَيْنِ الْبَجَلِيِّ- الْقَائِلِ لِلْحُسَيْنِ وَ قَدْ أَذِنَ لَهُ فِي الِانْصِرَافِ- لَا وَ اللَّهِ لَا يَكُونُ ذَلِكَ أَبَداً- أَتْرُكُ ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَسِيراً فِي يَدِ الْأَعْدَاءِ- وَ أَنْجُو لَا أَرَانِيَ اللَّهُ ذَلِكَ الْيَوْم»سلام بر زهير بن قين كه وقتي حسين (ع) به او اجـازه بـازگـشـت داد، گـفـت: نه به خدا سوگند، چنين چيزي هرگز شدني نيست. اين ممكن نـيـسـت كـه مـن فرزند رسول خدا را اسير دست دشمنان بگذارم و جان خويش را نجات دهم! خداوند چنان روزي را به من نشان ندهد!» ؛ زهیر پرچمدار ستون راست لشگر امام و حبیب فرماندهی ستون چپ لشگر بودند.
زهیر در صبح عاشورا خطبه آغاز کرد و خطاب به لشگر عمر سعد گفت: «بر هر مسلمانی واجب است که برادر مسلمان خود را نصیحت کند. ما تا کنون برادریم، بر یک دین هستیم، مادامی که بین ما و شما شمشیر نیامده بر یک آیین هستیم، خداوند ما و شما را به ذرّیهی پیامبرش در معرض آزمایش در آورده، ما شما را دعوت میکنیم به یاری ذرّیهی پیامبر(ص)و واگذاشتن این یاغی طاغی، عبدالله بن زیاد.»
لشگر عمر سعد بر او دشنام دادند و گفتند یا ما شما را میکشیم یا به پیش امیر میفرستیم.
زهیر در جواب گفت: «ای بندگان خدا! اولاد فاطمه(س)به مودت و یاری از فرزند سُمیه سزاوارترند، اگر یاریشان نمیکنید راه باز کنید و کار را به خودشان واگذارید».
شمر تیری رها کرد و گفت: ساکت شو، خدا نَفَسات را بگیرد، ما را به پرگویی خود خسته کردی. زهیر خطاب به شمر گفت: من با تو گفتگویی ندارم، تو بیش از یک حیوان زبانبستهای نیستی، به خدا سوگند گمان نمیکنم از کتاب خدا دو آیه را درست بدانی. شمر - در اوج نزدیکبینی- گفت: خداوند تو را و صاحبات را بعد از یکساعت خواهد کشت. زهیر گفت: آیا مرا از مرگ میترسانی؟ به خدایم سوگند، مردن به همراه او گواراتر از زندگی جاوید با شما است. سپس روی به مردم کرد و گفت: ای مردم! این دیوانه شما را از دینتان فریب ندهد، والله به شفاعت محمد(ص) نخواهند رسید آن مردمی که خون ذرّیهاش را بریزند. امام او را صدا زدند و فرمودند: سخن تو کم نداشت، تو مانند مؤمن آل فرعون به این قوم نصیحت کردی.[2]
زهیر میداند مقصد اصلی نهضت اباعبدالله(ع)برگرداندن جهان اسلام به اندیشه و گفتگو است و در این راستا وظیفهی خود را به نحو اَحسن انجام داد.
سرانجام بعد از آنکه زهیر به پشتیبانی حرّ نبرد کرد و حرّ شهید شد و نماز ظهر را خواندند باز به میدان آمد و اینچنین رجز خواند:
اَنا زهیرٌ و اَنا ابْنُ القَیْن اَذْودَهُم بالسَّیْف عَن حُسین
منم زهیر و منم پسر قین، با شمشیر شما را از حسین بر کنار میکنم.
پس از مبارزهای سخت، به سوی امام جهت عرض فدویت و ابراز احساساتِ مجدد بازگشت و گفت:
اَقدم هدیت هادیاً مدیاً الیوم القی جدّکَ النّبیّاً
و حسناً و المرتضی علیّاً و ذَا الْجناحَیْن الشهید الکمیا[3]
جان من فدای تو ای هدایتکننده و مهدی من، امروز است روزی که با جدّت پیامبر را ملاقات میکنم، با حسن مجتبی و با علی مرتضی و با جعفر طیّار آن شهید زنده و پایبند به دین الهی.
تو گویی دارد وداع میکند و خبر از آخرین دیدار میدهد و به خود دلداری میدهد، اکنون که دیگر به دیدار حسین(ع) بر نمیگردد به دیدار نیاکان آن حضرت مفتخر میشود ولی در هرحال سخن قلبی او آن است که:
در آن نَفَس که بمیرم در آرزوی تو باشم بدان امید دهم جهان که خاک کوی تو باشم
جنگ کرد و شهید شد و امام بالای سرش آمدند و فرمودند: خدا تو را از ما دور نکند.[4]
زهیر چون تواضع کرد و حسینی شد در دولت علوی پرچمدار گشت.
مردان بزرگ اگر موقعشناس شدند، دنیا دنیا عمر خواهند کرد و به بقیه حیات میبخشند. تاریخ برای همیشه در خود زهیری ایستاده دارد و بشریت را دعوت میکند که در رویارویی با حقیقت هرگز به زندگیِ دنیایی ننگرید وگرنه از سعادت اصلی عقب میافتید. زهیر در خیال هر صاحبدلی صورت نورانیِ رشادت و وفاداری نسبت به حقیقت است که مروز زمان از درخشش آن نمیکاهد زیرا او در وفاداری کوتاهی نکرد و از انبوه دشمن ترسی به خود راه نداد زیرا او با بصیرت و ایمانی که داشت یکتنه بیش از همهی دشمنان اسلام است و لذا وقتی امام(ع) به او خبر دادند ای زهیر! این جایگاه محل شهادت من است و زجر بن قیس سر از بدن من جدا میکند؛ خواستند به او بگویند: با آنکه تا این اندازه مرا بیقدر میکنند من بر این راه میمانم تا معلوم شود زهیر با آگاهی کامل پای در این راه گذاشت و با همین آگاهی آن سخنان را گفت تا تاریخ را با حسین(ع) همراه کند و نه با لشگر عمر سعد.
[1] - ارشاد، ج 2، ص 92
[2] - تاریخ طبری، ج 4، ص 324
[3] - مقتل الحسینu، ابو مخنف، ص 147
[4] - المناقب، ابن شهر آشوب، ج 4،ص102
-------------------------------------------------------