حاج قاسم ضروریترین «بودن» در این تاریخ
باسمه تعالی
1- وقتی به همهچیز میتوان شک کرد و حتی به باورهایی که داریم، باورهایی که به عنوان حقیقتی در دوردستها نیست که به سویش رویم، یکچیز میماند که قابل شک نیست و آن «من» است که باید حاج قاسم باشد. آن «من» است که تنها «بودنِ من» به حساب می آید و به هیچوجه شکبردار نیست. «من» هستم چون میتوانم به وسعت مردی باشم که بودنش ممکن است. پس بودنی که قابل قبول است در صحنه است ، وقتی هرچیز دیگری و هر شخص دیگری، بودنِ من نیست. و آن منی که از من بسیار دور است هم، بودنِ من نیست.
2- جهان مدرن، شخصیتی را مقابل انسان قرار میدهد که هرگز قابل دسترس نیست، زیرا آن شخصیت را باید در بیرونِ خود جستجو کرد و از این جهت گفتهاند: «در جهان مدرن هیچکس از خودش دورتر نیست». و حاج قاسم نشان داد چه اندازه ما به خودمان نزدیکیم. و اگر به هر وجه از شخصیتی که گمان میکنیم دور هستیم، به حاج قاسمی که در بنیانِ جان ما جای گرفته است، دور نیستیم. این نوع بودن برای ما «ضروریترین بودن و نزدیکترین بودن است.» مثل نور حقیقت، که از یک جهت در افقهای دور به سوی ما سوسو میزند و از جهت دیگر از همه به ما نزدیکتر است و ما را از فروبستگیِ افقی که در پیش رو داریم، رهایی میبخشد.
3- وقتی به سوی بنیاد تاریخی خود هدایت میشویم که راهِ رسیدن به تفکری را بیابیم که آن تفکر میتواند به ندای هستی گوش بسپارد و با نظر به حضور تاریخی خود در رخدادِ تجلیل از شهادت حاج قاسم سلیمانی معلوم شد به نوعی از جهش نیاز داشتیم تا به ساحتی دست یابیم که با آشکارگیِ ذاتی خود آنچه را که باید به وسیلهی آن ساحت آشکار شود به میان آورد، تا در عین آشکارگی، همواره نهان بماند. زیرا قصّهی آن عبارت است از اینکه بگوئیم: «نهان ز چشمِ جهانی ز بسکه پیدایی». انقلاب اسلامی آن روشنیگاهی از هستی است که خداوند خود را در آن مینمایاند و پنهان میکند. با شهادت مردانی همچون حاج قاسم سلیمانی خود را مینمایاند و همهی قلبها را منوّر میکند و باز پنهان میشود تا تنها در آن مرحله نمانیم. باید با قدمی بس بلندتر به آیندهای دقیقتر قدم برداریم که در آن آینده، سهلانگاریهای دیروز و امروز نباشد.
4- خداوند، مطابق ظرفیت انسانها در تاریخی که هستند، به صورت اسماء الهیشان در تجلی است تا انسانها را آماده کند، نسبتی بین خود و پروردگار خود برقرار کنند. این است معنای زمانشناسیِ واقعی.
5- آنچه هست، آن چیزی نیست که فیالحال در مقابل ما حاضر است. آنچه هست آن است که در آینده، حضور بالفعلِ امروز ما است. مثل حضور بالفعلِ حاج قاسم که آیندهی بسیجیِ دیروز جبهههای دفاع مقدس بود که امروز به ظهور آمده. مدتها در راه بود تا «حال» به ظهور آمد. برای فهم این مطلب به تفکر تاریخی نسبت به انقلاب اسلامی نیاز داریم.
6- تاریخِ تفکر، تاریخ نسبت انسان با تقدیر الهی است در رابطه با هستی انسان. چیزی که از همهچیز به ما نردیکتر است تا آنجایی که در واقع ما با آن یعنی با بودن تاریخی خود یکی هستیم، مشروط بر آنکه آماده شویم تا از سرچشمهی ذاتی خود بهرهمند شویم و فهم انسانی انسان از خودش جز این نوع فهم نیست.