بسم الله الرّحمن الرّحیم
شهيـد مطهـري«رحمةاللهعليه» : ديـن شناسـي ،كفـرشنـاس
« العلماءُ باقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهر : اَعْيانُهُمْ مَفْقُودة وَ اَمثالُهُم فِي القُلُوب موجودة »[1]
( علماي الهي، تا روزگار باقي است، باقياند. ظاهراً در بين ما نيستند، ولي در قلبها موجودند)
يك دهان خواهم به پهناي فلك تا بگويم وصف آن رشك مَلك
ابعاد گوناگون شخصیت شهيـد مطهـري«رحمةاللهعليه»به عنوان اسلامشناسي جامع
در فقـه : تا در مسير دينداري حرام و حلال اسلام را بشناسد و بشناساند، وگرنه در هدايت امت آنان را در حرام و حلال الهي به گمراهي ميافكند و اِباحهگري پيش ميآيد.
دركـلام: تا حقانيت تشيع را خوب بنماياند.
درفلسفـه: تا در ارائه دين، مباني استدلالي كه به بديهيات ختم ميشود، رعايت گردد.
درعـرفان: تا دين از گوهرهاي معاني خالي نگردد و در ظاهري خشك نماند. لذا آثار شهيد مطهري هم عقل را اقناع ميكند و هم دل را ميپروراند.
در بينش به عنوان كفرشناسي دقيق:
شناخت چهره كفر در زير نقاب ماركسيسم، كه ادعاي نجات ملت از چنگال استبداد شاهنشاهي را داشت، و هشدار دادن به جوانان كه اين مكتب نه در مبنا صحيح است و نه در ادعا صادق. و شناخت چهره كفر در زير پوشش ليبراليسم كه با ميدان دادن به هوسها بدون معارضه مستقيم با دين، عملاً دين را به حاشيه ميراند.
شناخت چهره كفر در صورت دينداري سودانگارانه كه عظمت مطهري«رحمةاللهعليه» در شناخت و نشاندادن خطرات اين نوع اسلام است. اين نوع اسلامي كه در حقيقت نظر به حقانيت اسلام ندارد، بلكه به مفيد بودن آن مينگرد، و چون اسلام را براي جامعه و فرد و خانواده مفيد ميداند، ميپذيرد و نه چون حق است. در اين نوع مسلماني عملاً پاي التقاط و بدعت به ميان ميآيد و كاري به حقانيت موضوع ندارد، و لذا هروقت آن برايش مفيد بود، آن را ميپذيرد، و هروقت هم طبق رسومات جامعه مفيد نبود، آن را رها ميكند. و در اين نوع مسلماني ملاك مفيد و مضر بودن را هم خود انسانها تعيين ميكنند و به زعم اين آقايان وظبفه اسلام است كه خود را با ميل مردم هماهنگ كند. شهيدمطهري«رحمةاللهعليه» متوجه شد در اردوگاه روشنفكران مذهبي چنين آفت بزرگي جا بازكرده و لذا با سعة صدر مخصوص به خود با اين مسئله برخورد كرد كه نمونه شاخص آن را در مباحثات ايشان در انجمن اسلامي مهندسان و به خصوص در مباحثات ايشان با شخص آقاي بازرگان ميتوان ديد.
در روش:
رعايت جنبههاي حقجويي افراد: چشم بصير مطهري«رحمةاللهعليه» متوجه جنبههاي حقجويي افراد بود و لذا در نگاه به مخالف خود همواره مواظب بود كه جنبههاي مخالفت آن فرد با نظرات شهيدمطهري، حجاب نگردد تا آن جنبههاي حقجويي آن فرد مورد غفلت قرار گيرد و كار به مشاجره و جدال بكشد. لذا است كه دائم جنبههاي حقخواهي طرف مقابل را در حين صحبت به زبان ميآورد.(رحمت الهي بر او باد به جهت اينهمه سعه صدر)
رعايت جنبههاي انساني مكاتب انحرافي : مطهري«رحمةاللهعليه» خوب ميدانست كه خاستگاه تاريخي مكاتب فلسفي و تربيتي غرب كجاست، و متوجه بود كه چه عواملي باعث شده كه دكارت يا كانت يا اسپنسر يا نيچه يا ماركس مبادرت به تدوين چنين نظريهها و مكاتبي نمايند و لذا با توجه به آن شرايط با آن نظريه برخورد ميكرد و به صرف مخالفت آن نظريات با عقل و دين با آن، موضع جدلي نميگرفت. به طوري كه گاهي مواقع انسان احساس ميكند ايشان يكي از طرفداران آن نظريهها است.
پس ميتوان گـفت :
1- مطهري«رحمةاللهعليه» چون اهل تفكر است، اهل سعة صدر است و ميداند گوهري در انسانها هست كه ميتوان از طريق به تفكر واداشتن انسانها آن گوهر را از حالت بالقوه به حالت بالفعل در آورد و اين كار با حوصله و سعه صدر فقط ممكن است.
2- مطهري«رحمةاللهعليه» چون عمق فاجعه غرب را ميشناخت و متوجه بود چگونه آن فرهنگ، اذهان جوانان را اشغال كرده، خيلي با مدارا جلو ميآمد و اگر اين روحيه نبودممكن بود بسياري از جوانان آن زمان در مقابل افكار ايشان موضعگيري كنند.
كتابهاي شهيدمطهري«رحمةاللهعليه» به چند دليل مفيد است:
1- همه جانبه بودن مطالب كتابها، هم از نظر اسلامي و هم از نظر شناخت خطرات زمانه، آن هم نه شناخت خطراتِ سطحي، بلكه از نظر شناخت عميق افكاري كه منجر به خطرات سطحي ميشود. يعني شهيد مطهري لوازم هر فكري را ميشناخت و لذا به آن فكر ميپرداخت و نه به لوازم آن. مثلاً به نبوت ميپرداخت چون ميدانست افكاري پيدا شده كه نبوت را يك موضوع اعتباري ميانگارد و رابطه تشريع با تكوين را منكر ميشود.
2- تعقلي و منطقي بودن: شهيدمطهري به جهت آن پرورشي كه به عقل خود داده بود، سراسر شخصيت او يك عقل مجسم گشته بود و لذا اصلاً نميتوانست چيزي را خارج از تعقل و انديشه برزبان آورد و نتيجه اين نوع سلوك و رياضت اين بود كه ورود و خروج وي در مباحث، انضباط عقلي كاملاً روشني را به خوانندگان و شنوندگانش ميداد و اگر كسي مدتي با افكار ايشان تماس مستمر بگيرد، همان حالت عُقلائي در او سرايت ميكند و عملاً تعقل او تقويت ميگردد.
3- شهيدمطهري«رحمةاللهعليه» در ارائه نظرات و نقد انديشههاي مخالف، انصاف را رعايت ميكرد. در نقادي سخنان رقيب از تعادل خارج نميشد، به طوري كه ماركسيستها ميگفتند: «ما بعضي مواقع نظرات ماركس را از كتابهاي مطهري بهتر ميفهميم، تا كتابهايي كه توسط خود دانشمندان ما ترجمه شده است ».
4- در كتابهاي شهيدمطهري « عقل آزاد » در صحنه است و نه تعصب كور، و نه پيشفرضهاي از قبل قبول شده، به طوري كه انسان در ابتدا فكر ميكند گويا ايشان نظر رقيب را پذيرفته.
چرا مطهري كهنه نميشود؟
1- شهيدمطهري«رحمةاللهعليه» به واقع از علماي رباني است كه توانسته است از طريق قرآن و روايت، با حقايق ثابت عالَم ارتباط پيدا كند – اعم از ارتباط عقلي و يا ارتباط شهودي و وجودي – يعني علم شهيد مطهري ريشه در «وَهم» و «خيال» و «حدسيات» ندارد كه دوران بردارد و پس از زماني دورهاش تمام شود. آري، مثالهاي او عوض ميشود، ولي تفكر او ميماند.
2- وقتي حكيمان جامعه ساكت شوند، افكار جامعه را تبليغات سوداگران و هوسبازان و سياستزدهها از آن خود ميكند و در اين تبليغات طوري وانمود ميكنند كه افكار گذشتهگان كهنه شده و بايد آنها را به موزه سپرد. حال اگر حكيمان در اين شرايط جوّزده به ميدان آمدند و ماوراء اين فضاي «اكنونزده» سخن راندند، اين سخنان كهنه نميشود و شهيدمطهري در چنين شرايطي به ميدان آمد و سخن گفت، سخناني به بلندي تاريخ و به وسعت عميقترين ابعاد بشر.
شهيدمطهري«رحمةاللهعليه» فرزند زمان خود:
1- شهيدمطهري در جوّ ليبراليسمزده جهاني ندا سر داد« ميدان آزادي تفكر، غير از آزادي عقيده است » تا نتوانند بگويند هر انساني با هر عقيدهاي حق دارد به رسميت شناخته شود، چرا كه به نام آزادي عقيده، هر سخن پوچي را بدون هيچگونه پشتوانه فكري به رسميت ميشناختند و از اين طريق حقانيت تشيع منتفي ميگشت و ريشه انقلاب اسلامي زده ميشد.
2- در مقابله با فرهنگي كه ميخواهد افراد دون را عناندار تفكر جامعه كند و به بهانه اينكه « دانستن، حق همه است» ميخواهد نتيجه بگيرد همه به اندازه مساوي ميدانند، و از اين طريق حكيمان و متفكران واقعي را منزوي نمايد، شهيد مطهري ميگويد:
« آري همه حق دانستن دارند، ولي همه به يك اندازه به دنبال اين حق نيستند، پس نبايد بگوييم همه افرادارزش نظراتشان مساوي است » تا از اين طريق جامعه خود را از متفكران محروم كنيم.
3- غم پيامبرانه داشتن، بدين معني كه نگذاريم اسلام از دست برود و نگذاريم عظمت و شكوه و زيبايي اسلام لكهدار شود، كاري است كه شهيدمطهري«رحمةاللهعليه» از آن غافل نبود و ميدانست در اين راستا است كه بايد هم اسلام خوب تبيين شود و هم شبهههايي كه بدان وارد ميكنند، خوب شناخته و همه جانبه جواب داده شود.
حيات كفر به نفي اسلام حقيقي است
كفرشناسي يك قدرت بزرگ روحي و عقلي است تا از طريق شناخت كفر، ساحت اسلام توسط ابعاد مختلف و چهرههاي آشكار و پنهان كفر، در حجاب فرو نرود و از آن كارآيي لازم بيفتد، هرچند اين كفرشناسي و كفرستيزي براي شهيدمطهري به قيمت ريختن خونش تمام شد، ولي رسالت خود را به خوبي انجام داد.
لازم است بپذيريم كه حيات كفر به نفي اسلام است و آن هم نفي اسلام حقيقي كه عبارت باشد از تشيع، و نه نفيِ بودا و نه نفيِ مسيحيت و يهوديت موجود. چرا كه كفر كنار امثال اين دينها و آئينها به خوبي ميتواند به حيات خود ادامه دهد و لذا است كه كفر حتماً با اسلام حقيقي بر سر ستيز خواهد بود و حتماً براي ادامه حيات خود انواع نقشهها و توطئههاي فرهنگي را تدوين ميكند تا تشيع را از صحنه خارج كند، همانطور كه در تاريخ فقط علي«عليهالسلام» سبّ ميشود، هرچند پيامبر«صلواتاللهعليهوآله» صحابههاي ديگري هم دارند. ولي كفر با خيليها ميتواند كنار بيايد – حتي اگر صحابه پيامبر باشند - ولي با علي«عليهالسلام» نه، پس بايد تمام تبليغات براي نفي علي«عليهالسلام» باشد.
حال كه پذيرفتيم اسلام ناب حتماً دشمن دارد، بايد اسلامشناس ناب، دشمنشناس ناب باشد. و همچنانكه اسلام ناب دشمن دارد، اسلامشناس ناب هم بيدشمن نخواهد بود و به همين جهت هم امامخميني«رحمةاللهعليه» ميدانستند كه براي حذف تفكر شهيدمطهري توطئه خواهند كرد كه فرمودند:
« من به دانشجويان و طبقه روشنفكران متعهد توصيه ميكنم كه كتابهاي اين استاد عزيز را نگذارند با دسيسههاي غيراسلامي فراموش شود».
و خنثي كردن توطئههاي كفر عبارت است از برنامه براي احياء تفكر مطهري در نظام انديشه فردي و خانواده و جامعه انساني.
و شهيدمطهري«رحمةاللهعليه» بدين شكل با چشماني بيدار متوجه افكار و افرادي بود كه رمز رستگاري ملت يعني اسلام را نشانه رفته بودند و بسياري از اميدهايي را كه آنها در سر پروريده بودند، خنثي نمود.
پس خوشا جامعهاي كه دانشجويان و طلاب آن به مطهري اقتدا كنند، آن دينشناسِ كفرشناس. تا راه مطهري ناتمام نماند و تا آنها نيزماندگار شوند، هرچند در مطهري هم متوقف نخواهند شد.
«والسلام»
________________________________________
[1] - علي«ع» كلمات قصار شماره 6