بسم الله الرّحمن الرّحیم
علامه طباطبايي«رحمةاللهعليه»، تفسير الميزان و آيندة تمدن اسلامي
علامهطباطبايي«رحمةاللهعليه» سال 1281( ه- ش) در تبريز متولد شدند و در سال 1304 (ه- ش) به نجف مهاجرت فرمودند و در محضر اساتيد بزرگي مثل حاج سيدعليقاضي، سيدحسينبادكوبي و سيد ابوالحسناصفهاني و محمدحسينكمپاني و .... فقه و اصول و رياضيات و هيئت و عرفان خواند. در سال 1314 (ه- ش) به تبريز مراجعه نمود و چند سال در تبريز به تدريس و تأليف اشتغال داشتند، و سپس به قم تشريف بردند و دروس تفسير و فلسفه را شروع نمودند و پاية تفكر قرآني و فلسفة صدرايي را با تربيت شاگردان مبرزي مثل شهيدمطهري«رحمةاللهعليه» و آيتاللهجوادي و آيتاللهحسنزادهآملي و اساتيد بزرگ ديگر، پايهگذاري نمودند تا وظيفة مهم خود را در تحقق تمدن شيعه به نحو اَحْسَن شروع كرده باشند.
علامه طباطبايي«رحمةاللهعليه» چون وارد قم شدند و جوانب دروس جاري در حوزة علمية قم را سنجيدند، جاي دروسي مثل فلسفه و تفسير قرآن را خالي ميبينند و لذا با آن ذخيرة فقهي و عرفاني و فلسفي كه در خود داشتند به امر تدريس فلسفه و تفسير قرآن ميپردازند.
شهيد مطهري«رحمةاللهعليه» در توصيف علامهطباطبايي«رحمةاللهعليه» و ارزش تفسير الميزان ميگويد:
«اين مرد واقعاً يكي از خدمتگزاران بسياربسيار بزرگ اسلام است، او به راستي مجسمة تقوا و معنويت است. در نهايتِ تهذيب نفس و تقوا، مقامات بسيار عالي را طي كرده. من ساليان دراز از فيض محضر پر بركت اين مرد بزرگ بهرهمند بودهام و الآن هم هستم. كتاب تفسير الميزان ايشان، يكي از بهترين تفاسيري است كه براي قرآن مجيد نوشته شده است..... من ميتوانم ادعا كنم كه بهترين تفسير است كه در ميان شيعه و سني از صدر اسلام تا امروز نوشته شده است ..... او بسياربسيار مرد عظيم و جليلالقدري است..... مردي است كه صدسال ديگر تازه بايد بنشينند و افكار او را تجزيه و تحليل كنند و به ارزش او پي ببرند .... علامهطباطبايي ما، چند نظريه در فلسفه دارند، نظرياتي در سطح جهاني كه شايد 50 تا 60 سال ديگر ارزش اينها روشن بشود .... البته ايشان در ايران شناخته نشده است، بلكه در دنياي اسلام شناخته شده هستند».[1]
شرايط تاريخي عصر حاضر نشانة ظهور وعدة خداست
«يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ» [2] يعني؛ اي پيامبر! آنچه به تو رسيده است رابه مردم برسان، و اگر اين كار را انجام ندهي، رسالت خداي خود را انجام ندادهاي، و خداوند تو را از خطراتي كه مردم پيش ميآورند حفظ ميكنند و نميگذارد نقشة كافران به نتيجه برسد.
غدير به دستور خدا در 18 ذيحجه سال 10 هجري بنيانگذاري شد ولي جرياني قدرتمند و با برنامهريزي به ظاهر همهجانبه به زعم خود غدير را در سقيفه دفن كرد و نه تنها علي«عليهالسلام» را از صحنة تصميمگيري جامعه خارج نمود، جريان اُموي بيش از صدسال جهان اسلام را مجبور كرد تا آن حضرت را لعنت كنند، تا هيچ جاي پايي در تاريخ اسلام از آن حضرت نماند زيرا نگران حضور علي«عليهالسلام» و غدير در آيندة تاريخ بودند، سپس نهتنها حسين«عليهالسلام» را كه متذكر برگشت به غدير بود، شهيد كردند، بر جسد مبارك آن حضرت اسبها تازاندند تا حتي بدن او نمانَد، چون نگران حضور او و غدير در آيندة تاريخ بودند.
ولي همواره حضور غدير به صورتهاي مختلف در تاريخ ادامه يافت و مكتب امامصادق 4000 دانشمند صاحبنظر در امور اسلامي تربيت نمود و باز عباسيان بدتر از اُمويان امامكاظم«عليهالسلام» را گرفتار زندانهاي طويلالمدت كردند، تا غدير نماند ولي بنا به وعدة خداوند غدير همواره جاي خود را در تاريخ ميگشايد و جلو ميرود، به طوريكه مأمون خليفة حيلهگر عباسي مجبور ميشود فرزند غدير يعني امامرضا«عليهالسلام» را به عنوان وليعهد خود تعيين كند تا از فشار شيعيان آسوده بماند، ولي باز مجبور شدند براي دفن غدير، به حضرت«عليهالسلام» زهر بخورانند و بقية امامان بعد از حضرت رضا«عليهالسلام» را در حصر نگه دارند، به اميد آنكه براي هميشه غدير را از صحنة تاريخ خارج كرده باشند، كه ناگهان در پهنة امپراطوري عثماني نه تنها صداي شيعه بلندتر از قبل به گوشها رسيد بلكه با ظهور سلسلة صفويه دولت شيعه پا به عرصة تاريخ گذاشت و باز دولت عثماني از طريق نادرشاه خواست رسميت تشيع را در كشور ايران نفي كند ولي ملت ايران نادرشاه را نفي كرد و عنوان «سردار ملي» او را به «فاجعة ملي» تغيير دادند، و باز غدير خود را ادامه داد تا در نظام مشروطه نهتنها ديگر شاهعباس صفوي نيست كه به فقيه اجازة حكم بدهد، بلكه طبق قانون اساسي مشروطه، فقهِ آلمحمد«عليهمالسلام» است كه بايد حقانيت قوانين مجلس شوراي ملي را تأييد كند. و باز خواستند از طريق رضاخان حركت غدير را نفي نمايند، ولي باز غدير؛ تاريخ را شكافت و انقلاب اسلامي به صحنه آمد، حالا ديگر نهتنها شاهعباس نيست كه به فقيه اجازة حكمدادن ميدهد، بلكه مثل انقلاب مشروطه هم نيست كه پادشاه كنار مجلس باشد و بخواهد در قوانيني كه مجتهدان تأييد ميكنند دخل و تصرف كند.
در انقلاب اسلامي حتي فقه آلمحمد«عليهمالسلام» يعني ولي فقيه؛ حكم رياست جمهور را تنفيذ ميكند و با انقلاب اسلامي سيرتاريخي غدير در زمان غيبت به تماميت خود رسيد و يك قدم ديگر به تحقق كامل غدير باقي نمانده است و آن ظهور وجود مقدس امام معصوم يعني حضرت مهدي«عجلاللهتعاليفرجه» بر رأس امور است.
در چنين شرايط تاريخي كه بستر تمدنزايي شيعه شروع شده است، رجوع به قرآن به نحوي نيزبود كه:
اولاً؛ روح تدبّر در قرآن در برخورد با قرآن حاكم باشد.
ثانياً؛ قرآن طوري به صحنه بيايد كه جوابگوي همة نيازهاي بشر جديد باشد.
و الميزان با شاخصههاي فوقالذكر به ميدان آمد تا تمدن اسلامي از اين جهت نقص نداشته باشد، همچنانكه فلسفة حكمت متعاليه ملاصدرا«رحمةاللهعليه» و تئوري ولايت فقيه امامخميني«رحمةاللهعليه» ستونهاي تكميلي ديگر تمدن اسلامي ميباشند.
دكتر علي الاوسي علت انتخاب بحث «روش علامه طباطبايي در تفسير الميزان» را در رسالة دكتراي خود چنين مطرح ميكند:
«روحية متعادل و نگرش متوازن علامه طباطبايي«رحمةاللهعليه» در ارائه نظريّات مكاتب ديگر و مذاهب اسلامي موجب شده كه امانت را بهخوبي رعايت كرده و در بررسي آراء ديگران جنبة بيطرفي به خود ميگيرد و البته اين بدان معنا نيست كه از اعتقادات مذهب شيعه چشمپوشي كند .... علامهطباطبايي«رحمةاللهعليه» در عين بيان ديدگاه مذهب شيعه، در بسياري از مسائل – چه فقهي و چه اعتقادي – آراء ساير مذاهب اسلامي را تقبيح نكرده است، بلكه با برهان، بحث خود را اثبات مينمايد و نظريّات سايرين را بررسي و آنچه را موافق با كتاب خدا و سياق قرآن باشد، ميپذيرد.
تفسير الميزان اضافه بر روشهاي تفسيري كه در ميان مفسران قديم رايج بوده، مواردي را كه انگيزة نهضت جديد در تفسير است دارا ميباشد و لذا شبهات مطرح شده در جهان معاصر را نيز جواب ميدهد».
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
1- نقل از مقدمه كتاب «روش علامه در تفسير الميزان» از دكتر علي الاوسي.
2 - سوره مائده آيه 67