بسمالله الرّحمن الرّحیم
علوم انسانی، عبور از مدرنیته و نظر به اسماء الهی
(این مطلب تحت همین عنوان درقسمت جزوات بصورت مبسوط در اختیار علاقه مندان قرار دارد)
خدا را شکرکه کشور ما در ذیل انقلاب اسلامی در این مرحله از انقلاب در شرایطی قرار گرفته که در صدد است در راستای رجوع به علوم انسانی اسلامی،یکی از اساسیترین قدمهای خود را نسبت به اهدافی که انقلاب اسلامی مدّ نظر دارد، بردارد و از خطری که میرفت در فضای تهاجم فرهنگی، انقلاب د ر حجاب فرهنگ مدرنیته قرار گیرد، آزاد شود و ارادهی تحول به سوی آرمانهای بزرگ و تحقق آن آرمان ها به حاشیه نرود.
باید از خود بپرسیم که قرار بود به کجا برویم و اکنون درکجا هستیم و عزم کجا را داریم؟ باید از خود پرسید بعد از انقلاب تحول در ظاهر و باطن جامعه به چه میزان واقع شد؟ اگر به این سؤالات بر اساس مشهورات جواب ندهیم، تفکر در رابطه با علوم انسانی با رویکرد اسلامی شروع خواهد شد .
1- ابتدا باید عرض کنم اگر قرآن هم در ذیل فرهنگ غربی و با نظر به تعریفی که غرب از آدم و عالم دارد قرار گیرد، دیگر قرآن، قرآنِ محمدی«صلواةاللهعلیهوآله» نیست. پس مشکل اصلی امروز ما نوع نگاهی است که غرب به فرهنگ و دیدگاههای ما تحمیل میکند. اگر ما بتوانیم با نگاهی که وَحی الهی در اختیار بشر گذاشته به موضوعات بنگریم جهتگیری ما بهکلّی دگرگون میشود. یعنی دیگر نگاه غالب در تعریف زندگی نگاهی است که بشر را مسئول میداند تا بیش از آنکه به تغییر طبیعت بپردازد به تغییر خود مشغول شود تا شایستهی قرب الهی گردد. از این رو به تمدنی نظر میاندازیم که به جای تقابل با طبیعت ، تعامل با طبیعت را پیشه میکند و به تکنولوژیِ موجود با چشم دیگری مینگرد. آری مسلّم اگر ما از یک طرف نقادیِ روح فرهنگ مدرنیته را در مجامع علمیِ خود به میان نیاوریم، در حالی که مقام معظم رهبری«حفظهالله« فرمودند: «[باید] جرأت مناقشه در رویکرد کنونی غربِ ناشی از لیبرال دموکراسی بهوجود بیاید». و از طرف دیگر رجوع به خدایِ وجودی و اسماء الهی را مدّ نظر قرار ندهیم، نه از شیفتگی به فرهنگ غربی نجات مییابیم و نه شیفتهی خدای محمد«صلواةاللهعلیهوآله» خواهیم شد که برای ما تمدن دیگری را اراده کردهاند، در حالیکه حضرت روحالله خمینی«رضواناللهعلیه» در هر دو صحنه -چگونگی عبور از غرب و چگونگی رجوع به تمدن اسلامی- راه را به ما نشان داده تا ما آن راه را به عنوان مبانی علوم انسانی، بیابیم و طی کنیم.
2- علوم انسانیِ غربی بر مبنای پوزیتیویسم و انکارِ هر حقیقتِ غیبی و وَحی الهی تدوین شده است، در حالیکه نظام اسلامی نظر به رهیافتهای وَحی الهی دارد و تنها باید در ذیل آن به عقل و تجربه نظر کند. اگر در علوم انسانی با این منظر وارد میدان شدیم ، نظریههای بومی و مطابق با آرمانهای انقلاب اسلامی تولید میشود و انسانی به صحنه میآید که اهداف انقلاب اسلامی را عیناً اهداف خود میداند. در حالیکه در علوم انسانی که مبتنی بر فلسفهی مادی است نسلی تربیت میشود که آرمانهای خود را در زندگی غربی جستجو میکند. شاخصهی تفکر حضرت روحالله«رضواناللهعلیه» را در کتابهای ایشان میتوان ملاحظه کرد، حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» قبل از انقلاب در کتابهایشان نگاه وجودی به عالم و آدم را تدوین کردهاند، باید در این موضوع هم به آثار معمار انقلاب نظر کرد تا علوم انسانی صحیحی در منظر ما قرار گیرد وگرنه ادامهی گذشته است.
حضرت امام همانطور که اراده کرده بودند نظام سیاسی کشور را به طرف حاکمیت ولایت فقیه سوق دهند و در سال 1347 مباحث ولایت فقیه را به صورت منظم طرح کردند، در همان راستا میدانستند باید در نظامِ حاکمیتِ ولایت فقیه، علوم انسانیِ مناسب با اهداف آن نظام به میان آید و لذا در دوران میانسالی خود مشغولِ تدوین کتابهایی در این راستا شدند. در کتاب «شرح دعای سحر» موضوعِ نظر به اسماء الهی را طرح کردند و حقیقتاً راه بسیار اساسی را جلو ما قرار دادند که از چه منظری به عالم بنگریم و اندیشههای خود را تنظیم کنیم. امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» در رابطه با انسانشناسی بر جلد هشتم و نهم اسفار تأکید فرمودند و تعلیقات بسیار ارزندهای بر آن کتابها زدند که دفتر نشر آثار حضرت امام تحت عنوان معاد از نظر امام خمینی«رضواناللهعلیه» به چاپ رساند. در موضوع اخلاق و سلوک عرفانِ عملی نیز کتاب «شرح حدیثِ جنود عقل و جهل» را تدوین کردند و در ابتدای آن متذکر شدند این کتاب - مثل سایر کتابهای اخلاق- نسخه نیست بلکه دارو است. با چنین رویکردی به متون اصلیِ اندیشههای حضرت روحالله«رضواناللهعلیه» عملاً به فرهنگ بومی خود رجوع کردهایم.
3- ملاک تشخیص را اسلام با تعیین هدف مشخص کرده است، علومی که ما را متوجه زندگی ابدی کند و زندگی و ساز و کارهای آن را در آن راستا شکل دهد، آن علوم، علوم اسلامی است. اعم از علومی مثل حقوق و مدیریت و یا جامعهشناسی و فلسفه و... آنچه مهم است شکستن روح سکولار زدهای است که وقتی شما موضوعِ توجه به حیات ابدی را در کنار علوم انسانی مطرح میکنید، میگوید این سخنان کلّی است و کاربردی نیست و سپس جایگزینی را معرفی میکند که شدیداً دنیایی است و نقش عالم غیب در آن نادیده گرفته شده است. وقتی معلوم شود آرمان شهری که انسانِ اسلامی برای خود میخواهد راه اُنس با خدا در آن کاملاً گشوده است بهخوبی میتوان فهمید کدام علوم بومی و اسلامی است و کدام علوم سمت و سوی غیر الهی دارد و به تعبیر مقام معظم رهبری«حفظهالله»، «دانشهای ذاتاً مسموم» هستند. ایشان در سفر خود به قم فرمودند: «این علوم انسانی که امروز رایج است محتوایی دارد که ماهیتاً معارض و مخالف با حرکت اسلامی و نظام اسلامی است» و بعد تأکید کردند این علوم، افرادِ مخصوص به خود را تربیت میکند که چون در رأس امور قرار گرفتند به ارزشهای نظام اسلامی وفادار نخواهند بود.
4- ضرورت توجه به علوم انسانی در آن حد است که وقتی به تاریخ ملتها بنگریم راز هلاکت هر تمدنی را میتوان در بیتوجهی به علوم انسانیِ فعّال و با نشاط جستجو کرد. ابنخلدون در مقدمهی مشهور خود سعی وافر نموده تا نشان دهد وقتی ملتی معنی درستی از خود نداشت، چگونه سقوط میکند و بهرهای از زندگی اجتماعی خود نمیبرد و آنچه به یک ملت معنی میدهد علوم انسانی صحیح است.
آنچه هر جامعهای را به حرکت وامیدارد چیزی بالاتر از نیازهای مادیِ آن جامعه است. انسان لایههای عمیقی دارد که در ابعاد روحانیِ وی نهفته است که اگر به آنها پرداخته نشود چیزی نمیگذرد که نسبت به فعالیتهایِ آیندهدار، بیانگیزه میشود و با روحیهای اکنونزده نسبت به بسیاری از جوانبِ حیات خود بیتفاوت میگردد. وقتی انسان متوجه شد فطرتی دارد که زیباییِ حیات را در اُنس با خدا میشناسد و مقصدی دارد که آن مقصد برگشت به خدا است و در این مسیر پیامبران راه رجوع به خدا را برای او ممکن کردهاند و با در صحنه بودن الگوهای معصوم، به پاکترین شکل میتواند زندگی زمینی را طی کند، با یک دنیا امید و امیدواری زندگی خود را به رسمیت میشناسد و با تعلقی قلبی که به این آرمانها پیدا میکند، زندگی خود را معنی میبخشد و چنین شرایطی را علوم انسانی در صورتی که اسلامی باشد میتواند پدید آورد. انسانشناسی، خداشناسی، کفرشناسی و شناخت حیات ابدی از اصول علوم انسانیِ اسلامی است که منجر به تمدن اسلامی خواهد شد. شاخههای دیگر علوم انسانی را باید در ذیل این اصول قرار داد.
5- شیعه مسئولیت احیاء دیانت و عدالت را در ادیان ابراهیمی به عهده دارد، بدون آنکه در صدد باشد مؤمنین به آن ادیان از دین و مذهب خود دست بردارند و قرآن در همین رابطه همهی ادیان را دعوت میکند که؛ «يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّه»(سورهی آلعمران، آیهی 64) ای اهل کتاب! همه به سوی توحید یعنی آن کلمه و سنتی جمع شویم که بین ما و شما مشترک است و آن سنتِ خداپرستی است و نپذیریم که انسانهای بیگانه از خدا، بر ما حکومت کنند. آری مسلّم است که وقتی انسانها متوجه ضرورت حاکمیت رهیافتهای الهی در امور خود شدند، حتماً به کاملترین شکل از آن نوع رهیافت رجوع خواهند کرد و این است معنی آنکه گفته میشود مسلمانانِ سنی مذهبِ نوار غزّه با اینکه با دستِ بسته نماز میخوانند ولی مانند امام خمینی«رضواناللهعلیه» فکر میکنند.
6- عمده آن است که به این خودآگاهی برسیم که یافتههای علمی در مجامع آموزشیِ ما باید با اهداف انقلاب اسلامی که عامل ریشهدارشدن ملت ما است منطبق باشد وگرنه در ظلمات فرهنگ مدرنیته گرفتار گسست تاریخی میشویم و دانشجوی ما نمیداند ایرانی و مسلمان و شیعه است یا اروپایی و آمریکایی و لائیک. نظام آموزشیِ امروز ما اصلیترین سنگر جریانهای غربزده است و تمام امید دشمنان ما به همین علوم انسانی موجود است و از عکسالعمل شدید دشمنان نسبت به تجدید نظر در علوم انسانیِ موجود، میفهمیم که آنها راز بقای خود را در حفظ علوم انسانی موجود میدانند و مقام معظم رهبری«حفظهالله» در سفر خود به قم به این دلیل بر رجوع به فلسفه تأکید کردند زیرا در نگاه اسلامی به انسان، عقل بشر مورد خطاب قرار میگیرد و نه امیال او و فلسفه مسئول به صحنهآوردن عقل بشری است.
7- نظریهپردازی جهت تدوین علوم انسانی که مطابق اهداف انقلاب اسلامی باشد زیرساختهای فکری مخصوص به خود را میطلبد که ریشه در سنتهای جامعه دارد و ما اصل زیرساختهای فکری خود را باید از اندیشههای همهجانبه و جهانیِ حضرت روحالله«رضواناللهتعالیعلیه» استنباط کنیم که نظر به اسماءُالله دارد و همهچیز را از آن منظر مینگرد و فکر نکنید این کار، کار سختی است، سختی آن به جهت آن است که میخواهیم در زمینی که فرهنگ غربی برای ما طراحی کرده این افکار را پیاده کنیم، معلوم است که نمیشود. آیا با عقل غربی یا راسیونال میتوان حکمت صدرایی را به متن آموزشیِ علوم انسانی برگرداند و دانشآموزان و دانشجویان خود را بهکلّی از ظلمات شکاکیت نجات داد؟ وقتی اصالت را به عقلِ غربی دادیم چگونه میتوانیم در آن دستگاه ثابت کنیم فرهنگ اسلامی برترین فرهنگ است؟ آیا این شبیه یک ادعای بیپشتوانه نیست؟ برای انسانی که موجودیتش در محدودهی تولد تا مرگ تعریف شده نمیتوان اسلام را به عنوان بهترین راه برای دنیا و آخرتش پیشنهاد کرد، در آن فضا اسلام سخنان کلّی و مبهمی است که کاربردی نمیباشد. چون واقعیتی که برای او محسوس است محدودهی عالم ماده است و از ابعاد مجردِ خود بیگانه میباشد و تا بر جنبهی پایدار، یعنی بُعد مجرد انسان و قیامت و معاد تأکید جدّی نشود، علوم انسانی به سوی عقلِ غربی سوق پیدا میکند در حالیکه باز تأکید میکنم متون اصلی جهت معرفت به نفس و معاد به صورتی فوقالعاده عالمانه و قابل دسترس توسط حضرت امام خمینی«رضواناللهعلیه» تهیه شده، باید با رجوع به آنها نظریهپردازیهای لازم را شروع کنیم. مقام معظم رهبری«حفظهالله» میفرمایند: «اگر جای این نظریهپردازی(در علوم انسانی) پر نشد، نظریههای غیر دینی جای آنها را پر خواهند کرد، هیچ نظامی در خلأ نمیتواند مدیریت کند، یک نظام سیاسی، اقتصادی که ساختهی اذهان مادی است میآید جایگزین میشود».
8- شناخت این آسیب که بعد از انقلاب ، هدایت فکری حضرت روح الله«رضواناللهعلیه» در مجامع فرهنگی ما، اعم از حوزه و دانشگاه، مورد غفلت قرار گرفت، یکی از کارهای اساسی است که میتواند ما را نسبت به تجدید حیات انقلاب اسلامی مدد برساند و راه ورود به تمدن اسلامی را هموار کند.
انشاء الله
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته