بسم الله الرّحمن الرّحیم
غدیر؛ ماوراء بنبستهای تاریخی
امیرالمؤمنین«علیهالسلام» در آخر خطبهی 190 میفرمایند:
«اسْتَعْمَلَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ بِطَاعَتِهِ وَ طَاعَةِ رَسُولِهِ وَ عَفَا عَنَّا وَ عَنْكُمْ بِفَضْلِ رَحْمَتِهِ الْزَمُوا الْأَرْضَ وَ اصْبِرُوا عَلَى الْبَلَاءِ وَ لَا تُحَرِّكُوا بِأَيْدِيكُمْ وَ سُيُوفِكُمْ فِي هَوَى أَلْسِنَتِكُمْ وَ لَا تَسْتَعْجِلُوا بِمَا لَمْ يُعَجِّلْهُ اللَّهُ لَكُمْ فَإِنَّهُ مَنْ مَاتَ مِنْكُمْ عَلَى فِرَاشِهِ وَ هُوَ عَلَى مَعْرِفَةِ حَقِّ رَبِّهِ وَ حَقِّ رَسُولِهِ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ مَاتَ شَهِيداً وَ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَ اسْتَوْجَبَ ثَوَابَ مَا نَوَى مِنْ صَالِحِ عَمَلِهِ وَ قَامَتِ النِّيَّةُ مَقَامَ إِصْلَاتِهِ لِسَيْفِهِ فَإِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ مُدَّةً وَ أَجَلا».[1]
خدا ما و شما را به فرمانبردارى خود و رسول خود وارد کند، و به فضل رحمت خويش ما و شما را عفو کند! برجاى باشيد و بر بلا شكيبایی به خرج دهید، و دستها و شمشيرهاى خود را در هواى زبانهاى خويش به كار مداريد، و در آنچه خدا شما را بدان نيانگيخته شتاب مياريد، كه هركس از شما در بستر خود جان سپرد در حالىكه به حقِّ پروردگار خود و فرستادهی او و اهل بيت وى معرفت داشته باشد، شهيد مرده و اجر او بر خداوند است، و مستوجب ثواب كار نيكی است كه نيّت آن را داشته، نيّت وى همچون نیّت كشيدن شمشير است، و براى هر چيز مدّتى و پايانی است.
حضرت در این قسمت از خطبه در عین توصیه به اطاعت از خدا و رسولش و طلب عفو از حضرت حق، میفرمایند: وظیفهی شما است که در راه دینداری صبر پیشه کنید و به دنبال زبان خود دست و شمشیر خود را به حرکت در نیاورید و خود را وارد معرکهای نکنید که خداوند شما را در آن قرار نداده. پس از این مقدمه میفرمایند: اگر از شما شیعیان - نهتنها در میدان جنگ- حتی در خانهی خود بمیرد در حالیکه منّور به معرفت پروردگار و رسول او و اهلالبیت پیامبر«علیهمالسلام» باشد، شهید مرده است و اجر او با خدا است و مستوجب ثواب کار نیکی است که نیت آن را داشته و نیت او همچون نیت کشیدن شمشیر برّانی است در مقابل دشمنان خدا. و بدانید برای هر چیزی مدّت و سرآمدی است، باید منتظر بمانید تا وقت هر کاری فرا برسد و قبل از وقت آن به آن کار دست نزنید.
ابتدا باید متوجه بود چرا حضرت امیرالمؤمنین«علیهالسلام» از خداوند تقاضا میکنند که خود و مؤمنین را توفیق دهد به اطاعت از خدا و پیامبر«صلیاللهعلیهوآله»، زیرا تا انسانها وارد عالَم اطاعت از خدا و پیامبر«صلواةاللهعلیهوآله»نشوند از نفس امّارهی خود پیروی میکنند و حرکات خود را مطابق اهدافی که نفس امّاره تعیین کرده انجام میدهند.
وقتی انسان از عالم اطاعت از خدا و پیامبر«صلواةاللهعلیهوآله»خارج شد، براساس ادعاهایی که دارد عمل میکند و زبان اوست که دست و شمشیر او را به حرکت میآورد،[2] در آن حال شخصیت او شخصیتی شکیبا و صبور نخواهد بود تا براساس وظیفه و بر مبنای اطاعت از خدا و پیامبر«صلواةاللهعلیهوآله»اعمال خود را تنظیم کند، به راحتی ادعا میکند و براساس آن دست و شمشیر خود را به کار میگیرد. چنین آدمی هرگز متوجه نیست چه کاری را در چه موقعی باید انجام دهد، همینطورکه نمیداند هر کارِ مشخصی در زمانی خاص نتیجهبخش است و امکان تحقق دارد و مسلم اگر کسی کاری را اراده کند که خداوند ارادهی تحقق آن را نکرده، عمر و انرژی خود را ضایع نموده است. فهم چنین نکتهای فقط با معرفت به جایگاه پروردگار عالم و رسول خدا«صلواةاللهعلیهوآله»و اهل بیت او«علیهمالسلام» ممکن است، و در این رابطه حضرت میفرمایند: اگر انسان در چنین حالتی قرار گیرد و بدون هیچ جهاد مسلحانهای در خانهی خود بمیرد، مثل آن است که شهید شده و اجر شهادت نصیب او خواهد شد، چون هرگونه میلی را زیر پا گذارده و براساس حکم خدا و رسول خدا«صلواةاللهعلیهوآله»و اهلالبیت«علیهمالسلام»عمل کرده است و راهی به سوی حقیقت در مقابل خود گشوده و همانطور که دریای ژرف صاف و آرام است، انسانی که به حقیقت راهیافته در آرامش است در حالیکه دوری از حقیقت انسان را گرفتار انواع شتابزدگیها میکند، آیا نمیشود با همان آرامشِ تدریجی که شیر به ماست تبدیل میشود ما بر خود حکومت کنیم و بدون هیچ عجلهای به اهداف خود دست یابیم، همانطور که بدن در آرامش کامل خود را درمان میکند. اگر وظیفهی هر بشری است که بداند چگونه بر نفس خود مسلط شود، ارزش شناخت جایگاه اهلالبیت«علیهمالسلام»بهخوبی معلوم میشود.
مقدمهی فوق زمینهای است برای این که بتوانیم جایگاه سخنان امیرالمؤمنین«علیهالسلام» را در این قسمت بفهمیم و به تکتک جملات حضرت با دقتِ بسیار نظر کنیم و حیرت کنیم از رهنمودی اینچنین بزرگ. همیشه انسانها در رفع مشکل، میدانند چه کاری خوب است ولی نمیدانند از چه راهی و چگونه وارد شوند و شناخت و معرفت به جایگاه خدا و رسول«صلواةاللهعلیهوآله»و اهلالبیت«علیهمالسلام»این نقیصه را برطرف میکند تا بتوانیم با اطاعت از خدا و اسوهقراردادن معصومین«علیهمالسلام» جایگاه کارها را درست تشخیص دهیم و درست آنها را به آخر برسانیم.
مهمترین برکت در شناخت اهلالبیت«علیهمالسلام»
فکر میکنم ابتدا باید با دقت زیاد به جزءجزء سخنان حضرت توجه کنیم تا بفهمیم چرا حضرت در آخر این خطبه میفرمایند: «فَإِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ مُدَّةً وَ أَجَلًا»؛[3]برای هر چیزی مدت و سرآمدی است. از این طریق روشن میشود نقش اهلالبیت«علیهمالسلام»در شناخت مدّت و سرآمد کارها چگونه است و این مهمترین برکتی است که از طریق معرفت به سیرهی اهلالبیت«علیهمالسلام»میتوان بهدست آورد. چون همانطور که میدانید عیب اکثر مؤمنین این است که نمیتوانند کارهایی را که در نظر دارند به مرحلهی نهایی برسانند و کار را به آخر نرسانده رها میکنند.
مشکل بشر به خودی خود این است که فکر میکند هر کاری را هر وقت میتواند انجام دهد و هر برنامهای در هر موقعیتی عملی است. دیروز با تکیه بر دست و شمشیر خود و امروز با تکیه بر تکنولوژی میخواهد بدون توجه به زیرساختهای فرهنگی و شرایط تاریخی، برنامههای خود را تحقق بخشد. حضرت تذکر میدهند: «وَ لَا تَسْتَعْجِلُوا بِمَا لَمْ يُعَجِّلْهُ اللَّهُ لَكُمْ»؛[4]در انجام کاری که خداوند شرایط آن را فراهم نکرده شتاب مکن. زیرا مقلب القلوب خداوند است، وقتی خداوند جهت قلبها را به سوی موضوعی نینداخته، تلاش سایر انسانها در تحقق آن بینتیجه است و البته این به معنی سلب مسئولیت از انسانها نیست بلکه تذکر به انسانها است که متوجه باشند مسئولیت امروزشان چیست و بیشتر به مقدمات کاری بپردازند که در نهایت منجر به اهداف مهم میگردد.
وقتی متوجه باشیم هنر ما در شناخت وظیفهای است که امروز به عهدهی ما است و انجام آنچه را که زمانش نرسیده است را به زمان خودش موکول کنیم و دغدغهی شناخت آنچه امروز باید انجام دهیم را در خود ایجاد نماییم، جایگاه اهلالبیت«علیهمالسلام»روشن میشود که چگونه با سیره و گفتار خود در زمانهشناسی به ما مدد میرسانند.[5] تا قدرت برداشتن قدم های بعدی را در ابتدای کار از بین نبریم و با شکیبایی به موقع به بزرگترین قدرت دست یابیم، قدرتی که مولوی در حضرت علی«علیهالسلام» یافت و به حضرت عرض کرد:
باز گو دانم كه اين اسرار هوست ز آنكه بىشمشير كشتن كار اوست
اهلالبیت«علیهمالسلام»و وقتشناسی
شناخت جایگاه پیامبر«صلواةاللهعلیهوآله»و اهلالبیت«علیهمالسلام»تا آنجا اهمیت دارد که حضرت امیرالمؤمنین«علیهالسلام» میفرمایند: اگر مطابق سیرهی آنها وظیفهی انسان نشستن در خانه باشد، این نشستن اجر شهید را دارد. چون در راستای چنین شناختی بهترین موضعگیری از انسان ظهور میکند و بهترین نسبتی را که باید با نبی و نبوت در خود ایجاد کند، ایجاد میکند و به مقام فنای فی الله که مقام شهید است میرسد، به همین جهت فرمودند: «وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ»؛ و چنین عملکردی اجر انسان را به عهدهی خدا قرار میدهد تا خداوند مستقیماً به او نظر بفرماید و او را از عالیترین مراتب نوری بهرهمند سازد. نمونهی زمانشناسی دقیق را در سیرهی ائمه«علیهمالسلام» به خوبی مشاهده میکنید که مثلاً چگونه امام حسین«علیهالسلام» ده سال در حکومت معاویه مقابلهی مستقیم با او نکردند ولی در زمان حاکمیت یزید نهضت امر به معروف خود را شروع میکنند. یا حضرت صادق«علیهالسلام» وقتی سَهل بن حسن خراسانی اصرار دارد که با ضعفی که در امویان ایجاد شده اقدام به ایجاد حکومت کنند میفرمایند: «نَحْنُ أَعْلَمُ بِالْوَقْت»؛[6] ما داناترین افراد به وقت هستیم. حاکی از آن که میدانیم فعلاً وقت اقدام ما جهت ایجاد حکومت نیست و با داشتن چنین بصیرتی نه تنها خود و شیعیان خود را از درگیرشدنِ بیجا با مسائل نجات دادند، از آن مهمتر مشغول کاری شدند که باید میشدند و به همین سبب نتایج فوق العاده گرفتند. در حالیکه عبدالله بن حسن اصرار داشت فرزند خود محمدِ نفس زکیه را به خلافت برساند و لذا نهضتی تشکیل داد و با منصور عباسی درگیر شد و به قتل رسید و منصور نهایت ظلم و کشتار را بر سادات حسنی اِعمال کرد. در حالی که حضرت صادق«علیهالسلام» متوجه بودند زمانه، برای آنها مناسب حرکتهای خاموش است لذا وقتی منصور دوانقی حضرت را احضار کرد تا به قتل برساند و گفت: «قَتَلَنِيَ اللَّهُ إِنْ لَمْ أَقْتُلُكَ»؛ [7] خدا مرا بکشد اگر تو را نکشم، آیا بر علیه حکومت من اقدام میکنی و نقشه برای من میکشی؟ حضرت فرمودند: «وَ اللَّهِ مَا فَعَلْتُ وَ لَا أَرَدْتُ» سوگند به خدا که من اقدامی اینچنین نداشتهام و قصدی در این راستا نکردهام و به تو دروغ گفتهاند. وقتی شخصی که آن خبر دروغ را گفته بود آوردند و اظهار کرد حضرت صادق«علیهالسلام» چنین گفتهاند، حضرت فرمودند: سوگند یاد کن و بگو: بیزار باشم از حول و قوت خدا و متکی باشم به حول و قوت خود که جعفر چنین و چنان کرد. همینکه آن شخص این جمله را گفت، دست و پا زد و مرد.[8]منظور عرضم این است که چون حضرت در آن زمان وظیفهی دیگری را برای خود میشناختند به خلیفهی ظالمی مثل منصور دوانقی نیز فهماندند بنای سرنگونی حکومت او را ندارند و همین وقتشناسی موجب شد از طریق حضرت صادق«علیهالسلام» اینهمه برکات تاریخی برای بشریت باقی بماند.
حضرت امیرالمؤمنین«علیهالسلام» به اصحاب خود در آن زمان میفرمایند: در شرایطی هستید که با قدرت شمشیر کارها جلو نمیرود «الْزَمُوا الْأَرْضَ وَ اصْبِرُوا عَلَى الْبَلَاءِ»؛ بر جای خود قرار گیرید و بر بلاها شکیبائی بورزید. در چنین موقعیتی است که راه گشوده میشود و نتیجهی شکیبایی ورزیدن و به حکم وظیفهای که خدا و رسول و امامان«علیهمالسلام» روشن کردهاند، بر جای خود ماندن. در آن حدّ ظاهر میشود که حضرت آن را یک نوع مرگِ در مقام شهادت قلمداد میکنند. چون منیّت خود را از میدان به در کردهای تا خیالاتت نتوانند برایت برنامهریزی کنند و بخواهند به ظاهر اوضاع را به نفع تو تغییر دهند و القاء کنند که تو یک شخصیت قوی هستی و میتوانی هرکاری را هروقت اراده کنی انجام دهی.
بهترین عمل
تا زمانیکه انسان فکر کند میتواند هر کاری را هر وقتی که خواست انجام دهد هرگز نمیتواند واقعیات اطراف را آنطور که هست دریابد و بفهمد اطراف ما اجازهی هر کاری را نمیدهند، در آن صورت است که متوجه تصمیمات اشتباه خود میشویم و میفهمیم هیچ چیز مهم نیست جز اطاعت از خدا که هر گونه کوتاهنظری را به بلندنظری مبدل میکند. کدام بلندنظری بلندتر از ارتباط و اطاعت از خدا است و این حاصل نمیشود مگر با نظرکردن به راهی که انسانهای معصوم مینمایانند. در آن صورت است که هر گونه خودسری و شتاب و اندیشهی تاریک از میان میرود و انسان در غرفهی شکیبائی و صبر به راحتی به بهترین عمل دست میزند و نیازی به خستهکردن خود و دیگران نمیماند. آری فرمود: «وَ لَا تُحَرِّكُوا بِأَيْدِيكُمْ وَ سُيُوفِكُمْ فِي هَوَى أَلْسِنَتِكُمْ»؛[9] دستها و شمشیرها را به میل گفتارهای خود به حرکت نیاورید. کمی اندیشه کنید تا معلوم شود زمانه اقتضای چه کاری را دارد و از آن طریق قدمی به اهداف مقدس خود نزدیک شوید. «لَا تَسْتَعْجِلُوا بِمَا لَمْ يُعَجِّلْهُ اللَّهُ لَكُ»؛ شتاب نکنید در چیزی که خداوند برای شما در آن چیز شتاب نکرده است. این دستورالعمل یک نوع اجتناب زیبا است از کاری که کار ما نیست و هوشیاری از این که نباید به هر چیز متوسل شد و به هر حیلهای چنگ زد و خود را خسته و هدف را از دسترس دورتر نمود. مولوی با هزار زبان تلاش میکند این موضوع را بفهماند که بیکاریها را کار نپندارید و مانند کودکانی که به خردههای سفال دلخوشاند، تلاشهایی را که به سوی هیچ است تلاش به حساب نیاورید تا از یافتن تلاشهای درست محروم شوید. میگوید:
چون كنار كودكى پر از سفال كاو بر آن لرزان بود چون ربِّ مال
گر ستانى پارهاى گريان شود پاره گر بازش دهى خندان شود
چون نباشد طفل را دانش دثار گريه و خندهش نـــدارد اعتبار
گويد او كه روزگارم مىبرند خود نـــدارد روزگار سودمند
گويد از كارم بر آوردند خلق غرق بىكارى است جانش تا به حلق
وقتی کسی با نظر به وظیفهی الهی، بلندنظری پیشه نکرد تلاشهای خستهکنندهاش عین بیکاری است. انسانی که در شرایطی به سر میبرد تا آنچه را خداوند برای او شتاب نکرده، شتاب نکند مانند صیادی است که تله میگذارد تا شکار با پای خود به سوی دام آید و از اتّهام آنکه پس چرا بیکار نشسته است نمیهراسد، زیرا عجلهنداشتن بیکاری نیست حذر از فرسودهشدن در اموری است که وظیفهای نسبت به آن نداریم. در آن صورت است که فقط به اعمالی دست میزنیم که برای ما مقدر شده و امکان انجام آن اعمال فراهم است، نه به اعمالی که در آرزو و خیال ماست و خیال را تسلی میدهد و بر رؤیاهایمان میافزاید و ما را فرمانبردار خود میکنند.
این عالم به «حق» بنا شده و به «حق» ادامه مییابد و هرکس هر اندازه از حق فاصله بگیرد از واقعیات عالم فاصله گرفته و به خیالات خود مشغول شده و در هر کاری خود را صاحب حق میداند و فکر میکند دیگران او را درک نمیکنند ولی اگر به حق رجوع کند با اولین چیزی که روبرو میشود: «حقِّ ربِّه» است جایگاه و نقش پروردگارش را در عالم میشناسد و میفهمد پروردگار عالم جایگاهی خاص دارد که رعایت آن جایگاه رعایت واقعیترین واقعیات است و از این طریق به ماوراء محدودیتها و خیالات خود سفر کرده است و به جای زندگی با پژمردگیِ خودخواهی، با گلستان ارتباط با حقِّ پروردگار روبهرو میشود و این است معنی عبور از خودخواهی و رسیدن به حقخواهی. آری «حقّ رب» واقعیترین واقعیات است و به همان اندازه انسان با «وجود» مرتبط میشود و نه با «رؤیاهای خیالی». در راستای رعایت «حقّ ربّ»، هر اقدامی، اقدامی است واقعی، دیگر میلهای زبان نیست که دستها و شمشیرها را به حرکت در میآورد و به سوی ناکجاآباد نشانه میرود و بیکاریها را کار به حساب میآورد و انبوه سفالها را ثروت میپندارد.
معجزهی بزرگِ رعایت حق
دانش حقیقی دانشی است که به حق اشاره داشته باشد و از این طریق به تلاش انسان معنی ببخشد، در آن حال خندهها و گریههای انسان ریشه در واقعیت پیدا میکند در حالیکه وقتی مسیر انسان به سوی دانش حقیقی و رجوع به «حقّ رب» نبود همچون کودکانی است که گریه و خندههایشان آنها را خیالات واهی تشکیل میدهد که گفت:
چون نباشد طفل را دانش دثار گریه و خندش ندارد اعتبار
حضرت در راستای برکات شناختِ «حقّ رب» و «حقّ رسول» و «حقّ اهلالبیت» میفرمایند: «فَإِنَّهُ مَنْ مَاتَ مِنْكُمْ عَلَى فِرَاشِهِ وَ هُوَ عَلَى مَعْرِفَةِ حَقِّ رَبِّهِ وَ حَقِّ رَسُولِهِ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ مَاتَ شَهِيداً»؛ هرکس از شما که در خانهی خود بمیرد در حالیکه به حقِّ پروردگارش و حقّ رسول او و حقّ اهلالبیتِ رسول معرفت داشته باشد، شهید مرده است. ملاحظه کنید حضرت بر چه چیزی تأکید دارند، چرا میفرمایند اگر کسی در خانهاش بمیرد و نه در میدان جنگ ولی آن حقوق را بشناسد، همچون شهیدی است که اجر او بر خدا است یعنی به عالیترین درجهی شهادت نایل شده. مگر رعایت این حقوق چه نقشی دارد که اینهمه برکات به همراه میآورد. رعایت «حقّ رب» و «حقّ رسول» و «حقّ اهلالبیت» انسان را به مقامی میرساند که بهکلی میل و نظر خود را نفی میکند و فقط هر آنچه از آنها صادر میشود را میپذیرد و این معجزهی بزرگِ رعایت حق است و این تنها راهی است که هرکس در این دنیا به آن دست یافت از خود فانی و به حق باقی میشود و دیگر خطا و پوچی و شتاب به سوی ناکجاآباد از میان میرود. در آن حالت هر چیزی در جای خود قرار میگیرد و میبینی که چه زیبا است وقتی به جای آنکه بخواهی عالم را هماهنگ خود کنی، خود را هماهنگ عالم نمایی و در چیزی که خدا برای تو شتاب نورزی برای رسیدن به آن شتاب نمیورزی تا مجبور به إعمال خشونت بیجا شوی، دائماً باید به خود بگویی: خداوند که مرا به زندگی در دنیا فرستاده هرکاری را از من نمیخواهد همانطور که چشمهی آب به سوی سربالایی حرکت نمیکند.
رعایت حق خداوند به پذیرش این نکته است که دنیا «رب» دارد و نهتنها عالَمِ وجود براساس مدیریت پروردگار عالم اداره میشود بلکه بشریت باید با مدیریت پروردگار عالم اداره شود و در این راستا پیامبرانی را ارسال فرموده و با پذیرش شریعت الهی و دستورات رسول خدا«صلواةاللهعلیهوآله»حقِّ رسول خدا رعایت شده و رعایت حق اهل بیت رسول خدا به شناختن جایگاهی است که خداوند و رسول او برای اهل بیت«علیهمالسلام» مشخص نمودهاند و خداوند بر مودّت فی القربی تأکید کرده تا جامعه برای ادامهی دینداریِ خود به انسانهایی معصوم رجوع کند و بهترین بهره را از دینداری ببرد لذا میفرماید: «ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ»؛[10]آنچه در راستای اجر رسالتم مبنی بر مودّت فیالقربی از شما خواستم، برای خود شما است.
عمده آن است که متوجه شویم رعایت حقوق فوق، انسان را از بیهودهکاری نجات میدهد و به اموری اصیل راهنمایی میکند که تحت مدیریت و ربوبیت خداوند است، اگرچه این کار دشوار است ولی دشواری آن بیشتر از تلاشهای بیهوده نیست، کافی است بتوانیم بر احساسات و امیال خود مسلط باشیم و آنها را در مدیریت شریعت الهی در آوریم در آن صورت همه چیز در اطراف ما در جایگاه خود دیده میشوند و سعی میکنیم ما نیز در جایگاه خود قرا بگیریم و بفهمیم چرا بعد از آنکه فرمود: آنچه در آسمانها و زمین است خدایی را تسبیح میکنند که آن خدا مَلکِ قدوسِ عزیز حکیم است.[11] میفرماید: آن خدای عزیزِ حکیم، پیامبری را از میان درسناخواندهها، برای شما مبعوث کرد تا آیات الهی را برای شما بخواند و به شما تعلیم دهد و شما را تزکیه کند. آری ابتدا ما را متوجه جایگاه موجوداتی کرد که در اطراف ما تسبیحگوی خداوند هستند و حقّ پروردگار خود را به صورت تکوینی اداء میکنند و سپس فرمود در راستای آنکه انسانها نیاز دارند تا حقّ پروردگار خود را رعایت کنند رسول خود را مبعوث نمود تا دیگر انسانها براساس احساسات شخصی زندگی نکنند و از واقعیات فاصله بگیرند.
رعایت حقّ ربّ عملکردن به خیالات را متوقف میکند. آنچه روح انسان برای آرامش نیاز دارد فقط رعایت تکلیفی است که از طریق رعایت حق خدا و رسول و امام معصوم ممکن میگردد و این کار بسیار آسانتر از آن است که در ابتدای امر خود را مینمایاند. زیرا در این مسیر کنترلکردن خود از کارهای بیهوده در برنامهی کار قرار میگیرد و یک نوع عمل به حساب میآید. رسول خدا«صلواةاللهعلیهوآله»در این راستا به اباذر فرمودند: «يَا أَبَا ذَرٍّ اتْرُكْ فُضُولَ الْكَلَامِ- وَ حَسْبُكَ مِنَ الْكَلَامِ مَا تَبْلُغُ بِهِ حَاجَتَكَ»؛[12] ای اباذر: از سخنگفتن زیاد پرهیز کن، تو را آن اندازه سخنگفتن کافی است که بتوانی منظور خود را برسانی. تا آنجا که رسول خدا«صلواةاللهعلیهوآله» می فرمایند: «مَنْ صَمَتَ نَجَا»؛[13] هرکس سکوت پیشه کند نجات مییابد. تا این حدّ باید هر نوع خودنمایی را در خود خاموش نمود تا «حق» در ما زنده شود و همچون گُلی زیبا در جان ما ظاهر گردد و ما را به تماشای خود بخواند، این به شرطی است که به سخن مولیالموحدین«علیهالسلام» نظر کنیم که فرمودند: «وَ لَا تُحَرِّكُوا بِأَيْدِيكُمْ وَ سُيُوفِكُمْ فِي هَوَى أَلْسِنَتِكُمْ»؛ در پیروی از امیال زبانتان، دستها و شمشیرهایتان را به حرکت نیاورید. چنین شخصیتی را که بدون اندیشیدن عمل میکند، در خود متوقف و خاموش کنید تا معنی زندگی در فنای فی الله برای شما ظاهر شود و نظرتان به اعمال صالحی بیفتد که در نیّت خود نگه داشتهاید.
مولوی در رابطه با اینکه عدهای همواره کار زیاد میکنند و مردم را از کار اصلیِ خود باز میدارند داستان آن کُره اسبی که در حال آبخوردن بود تا تشنگی خود را رفع کند و صدای صاحب اسبها که با سوتزدن مانع آبخوردن آن کره اسب میشد را به میان میآورد و نتیجه میگیرد همواره از این کارافزاها بوده و هستند، تو کار خود را انجام بده. میگوید:
گفت مادر، تا جهان بوده است از این کـــار افزایــــان، بُدند اندر زمین
هین تو کار خویش کن ای ارجمند زود، کایشان ریشِ خود بَر میکَنند
وقتْ تنگ و میرود آبِ فراخ پیش از آن کز هجر گردی شاخ شاخ
شهره کهریزیست پر، آبِ حیات آب کَش، تا بَر دَمَد از تو نبـــــــات
آبِ خضر از جوی نطق اولیاء مـــیخوریــــم ای تشنة غافل بیا
ما چو آن کُرّه، هم آب جو خوریم سوی آن وسواس طاعــن ننــــگریم
وقتی انسان متوجه شد کارافزایانِ عالَم دامهایی برای زندگی ما پهن کردهاند، راه خود را پیدا کردهایم. و فرصت را جهت نوشیدن آب زندگانی از دست نمیدهیم و با شناختن حقّ ربّ و حق رسول و حق اهل بیت راه خود را از بقیه جدا مینماییم و میفهمیم بقیهی راهها قیل و قالی بیش نیست که حضرت رضا«علیهالسلام» در آن مورد فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ يُبْغِضُ الْقِيلَ وَ الْقَالَ وَ إِضَاعَةَ الْمَالِ وَ كَثْرَةَ السُّؤَال»؛[14]خداوند، قيل و قال، و ضايعكردن مال، و كثرت سؤال را دشمن دارد. راه حل مشکلات ریشه در آرامشی دارد که ماوراء حرصها و ولعها قرار دارد.
وقتی زمانه ظرفیت فهم افکار بلند و آرمانهای متعالی را ندارد نه میتوان آرام گرفت و نسبت به آن امور بیتفاوت بود و نه میتوان مردم را به راهی کشاند که آمادگی ورود به آن راه را ندارند، اینجاست که سیرهی اهلالبیت«علیهمالسلام»به کمک ما میآید که چگونه عمل کنیم. مردم متوجه خطرات بنی امیه و به خصوص معاویه نشدند وگرنه در یاری علی«علیهالسلام» و امام حسن«علیهالسلام» بیش از آنچه انجام دادند، انجام میدادند و همین کوتاهیها موجب شد تا امام حسن«علیهالسلام» راهی را پیشه کنند که نه به بنبستی ختم شود که معاویه میخواست و نه حضرت به مردمی که در یاری امام جدّی نیستند جنگ را تحمیل کنند و نتیجهی چنین روش فوقالعادهای آن شد که بالأخره جهان اسلام جایگاه امر به معروف و شهادت حضرت سیدالشهداء«علیهالسلام» را فهمید و رجوع به اهلالبیت«علیهمالسلام»در زمان امام باقر و امام صادق«علیهماالسلام» در حدّی شد که مبنای کلی نظریهپردازی در همهی جهان اسلام به وسیلهی آن دو امام پایهریزی شد.
ماوراء تلاشها
حضرت امیرالمؤمنین«علیهالسلام» میفرمایند: نیاز نیست خود را به آب و آتش بزنید، راهی هست که اگر آن را بشناسید در رختخواب هم که بمیرید، شهید مردهاید و آن راه عبارت است از رجوع به خدا و رسول او و اهل بیت پیامبر«علیهمالسلام». وقتی در چنین راهی قرار بگیرید در بعضی موارد سکوت شما بیشتر از سخن شما و توقف شما بیشتر از تحرک شما منشأ اثر خواهد بود و ماوراء تلاشها زندگی خواهید کرد. همانطور که چنین مواردی در مورد خودِ حضرت پیش آمد و برای دستیابی به اینگونه زندگی میفرمایند: «الْزَمُوا الْأَرْضَ وَ اصْبِرُوا عَلَى الْبَلَاءِ»؛ بر جای خود بنشینید و بر بلاها شکیبائی به خرج دهید و خودتان را نبازید تا مجبور شوید وقار خود را از دست بدهید و مواضعی سطحی اتخاذ کنید و به اسم تنشزدائی و برای آن که جهان استکباری شما را منزوی نکند از مواضع اصولیِ خود کوتاه بیائید، غافل از اینکه میتوان در عین تنش زدائی بر اصول خود پا بر جا ماند، که نمونهی آن مواضع حضرت امام«رضواناللهعلیه» بود که هیچ انگیزهی منطقی برای مخالفتِ جهان استکبار با نظام اسلامی باقی نمیگذاشتند، بدون آنکه کفرشان را تأیید کنند. همینطور که میتوان به رئیس جمهور آمریکا نامه نوشت و در آن نامه آمریکا را محاکمه کرد، شبیه نامههایی که امیرالمؤمنین«علیهالسلام» به معاویه دارند.
پس اگر ما سخنی داریم که فرهنگ غرب نمیتواند درک کند و جریانهای غربزدهی داخلی هم تحت تأثیر مخالفان نظام اسلامی قرار میگیرند اینها ما را وادار نمیکند که از مواضع خود دست برداریم بلکه با صبر و حوصله و بدون درگیری و عجله منتظر میمانیم تا آنچه را خداوند در ازاء عقاید حق به حقپرستان وعده داده فرا برسد.[15]در همین راستا به گفتهی مستشرقین، شیعه همیشه حکومتی بوده در دل حکومت خلفا و برای خود سازماندهی و برنامه داشته و همین روش منجر شد تا بالاخره حکومتی شیعی به نام صفویه در تاریخ ظهور کرد. اگر درست حرکت کنیم همانطور که در آن زمان حکومت شیعه ظهور کرد در این زمان قدرتی به نام انقلاب اسلامی ظهور میکند که برای جهان غرب چارهای جز پذیرفتن جایگاه آن نمی ماند. اساسیترین موضوع برای رسیدن به چنین مقصدی توجه به روشی است که حضرت امیرالمؤمنین«علیهالسلام» در اینجا مطرح میکنند و سایر ائمه«علیهمالسلام» همین روش را ادامه دادند و چون یک نحوه خودداری خاص میخواهد اجر آن شهادت است. و حضرت در وصف چنین روشی میفرمایند: «وَ قَامَتِ النِّيَّةُ مَقَامَ إِصْلَاتِهِ لِسَيْفِهِ»؛[16]و نیت خاص او که عجله به خرجندادن است جای شمشیرکشیدن او را میگیرد و انسان با چنین رویکردی به چیزی میرسد که با شمشیرکشیدن به آن نمیرسید. نمونهی بارز آن را شما در انقلاب اسلامی دیدید که مردم به جای مبارزهی مسلحانه با تظاهرات پیروز شدند.
دشمن انقلاب اسلامی در شرایطی است که گمان میکند قدرت تسلیحاتی او امتیازی است که منجر به پیروزی او میشود در حالیکه می بیند انقلاب اسلامی همچنان جلو میرود و روز به روز در جایگاه برتری قرار میگیرد و چون دشمن چشم خود را از اسلحههایش بر نمیدارد، راز این پیروزیها را درک نمیکند تا آنجایی که نفسِ بودن نظام اسلامی به معنی شکست نظام سلطه گشته است. این است معنی اینکه عرض شد گاهی سکوت شما از سخن گفتن شما بیشتر منشأ اثر خواهد بود. فرهنگ مدرنیته چهارصد سال تبلیغ کرد که یک فکر صحیح بیشتر در دنیا برای زندگیکردن وجود ندارد و آن هم فکر غربی است که چارهای در پذیرفتن آن نیست، حال انقلاب اسلامی آمده است تا روشن کند، میتوان با تفکری غیر از تفکر غربی زندگی کرد و به تبعات زندگی غربی هم دچار نگشت، همینکه این فکر در صحنه هست به معنی نفی غرب است و به معنی آن است که اَجل آن فکر فرا رسیده، چون مدعی است تنها فکر غربی، فکر صحیح است و تنها آن نوع زندگی، زندگی است.
مگر حضرت هادی«علیهالسلام» چه نوع فعالیتی داشتند که متوکل به اطرافیان خود میگوید: «وَيْحَكُمْ قَدْ أَعْيَانِي أَمْرُ ابْنِ الرِّضَا»؛[17] وای برشما که کارهای ابنالرضا مرا ناتوان و مستأصل کرده. جز این است که حضرت نشان دادند راه حق کدام است و راه باطل کدام و متوکل چنین فضایی را نمیتوانست تحمل کند؟
سالهای سال غرب کاری کرده بود که هرکس میخواست اندک آبرویی داشته باشد باید خود را به آن فرهنگ نزدیک میکرد حتی امثال آقای مهندس مهدی بازرگان کتاب مینوشت که ثابت کند اسلام هم همان حرفهایی را میزند که غرب میگوید پس اسلام دین عقب افتادهای نیست. غافل از اینکه با این کار به غرب اصالت داده میشد و عملاً برای جوانان مسلمان انگیزهای نمیماند که بر چنین اسلامی پایبند باشند و همین طرز فکر موجب شد که ملّی مذهبیها یعنی طرفداران آقای بازرگان، با ولایت فقیه که مبتنی بر فقه سخن میگوید و موضعگیری میکند و نه مبتنی بر فرهنگ غربی، مقابله کنند.
وقتی نظام اسلامی برای ارزشهای غربی اصالت قائل نیست و معرفت به حقّ ربّ و حقّ رسول«صلواةاللهعلیهوآله»و حقّ اهلبیت علیهمالسلام اصالت داشته باشد، حیات فرهنگ غربی متزلزل می شود و نظر به رعایت حقوق الهی، بدون درگیری با شمشیر، غرب را از پای در میآورد در نتیجه به تعبیر امیرالمؤمنین«علیهالسلام»؛ «وَ اسْتَوْجَبَ ثَوَابَ مَا نَوَى مِنْ صَالِحِ عَمَلِهِ»، انسان سزاوار عمل صالحی میشود که در نیت داشت و آن سرنگونی حاکمیت کفر بر جهان بشری است.
همینکه فکر و فرهنگی مقابل دیانت بایستد یقیناً ادامهی خود را به مخاطره انداخته و کافی است متدینین بر مواضع خود پایداری و شکیبائی بورزند و سر سوزنی از مواضع خود کوتاه نیایند، در آن صورت یا شهید میشوند ولی دینشان پایدار میماند - مثل شهدای کربلا - و یا در رختخواب میمیرند ولی اجر شهید دارند، مثل شیعیان امام صادق«علیهالسلام» در زمان حاکمیت امویان و عباسیان. و ما نیز پس از دفاع هشت ساله و تقدیم شهدایی آنچنان بزرگوار، اگر بتوانیم معرفتِ به «حقّ ربّ» و «حقّ رسول» و «حقّ اهل بیت رسول» را به دست آوریم نه تنها ثواب شهداء را کسب کردهایم بلکه به نتایجی دست مییابیم که به ظاهر در جنگ هشت ساله نتوانستیم به دست آوریم و آن اضمحلال نظام سلطه است. زیرا که حضرت امیرالمؤمنین«علیهالسلام» وعده دادند: «َإِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ مُدَّةً وَ أَجَل»؛ برای هر چیزی مدتی و پایانی هست و نظام سلطه با نفی دیانت، چنین اضمحلالی را بر پیشانی خود ثبت نمود، عمده آن است که جایگاه سخن حضرت را بشناسیم که میفرمایند: «وَ لَا تَسْتَعْجِلُوا بِمَا لَمْ يُعَجِّلْهُ اللَّهُ لَكُمْ»؛ در تحقق آن چیزی که خداوند هنوز مقرر نکرده تعجیل نکنید و با معرفت به حقوق خدا و رسول و ائمه راهی را بگشائید که اقتضای رعایت حقوق آنها است، شبیه حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» که در زمان مناسب کار را تا سرنگونی نظام شاهنشاهی جلو بردند. ایشان نه مثل چریکهای فدایی خلق شتاب به خرج دادند و نه مثل انجمن حجتیهایها اصالت را به فرهنگ غرب و نظام شاهنشاهی دادند. معنی معرفت به حقوق خدا و پیامبر و ائمه علیهمالسلام این است که حضرت امام«رضواناللهعلیه» مطابق دستورات الهی و سیرهی معصومین علیهمالسلام جایگاه خود را مشخص و مواضع خود را معلوم نمودند و معلوم است در چنین مواضعی نظام شاهنشاهی نمیتوانست ادامهی حیات دهد لذا تصور کرد با تبعید حضرت امام«رضواناللهعلیه» میتواند ادامهی حیات خود را تضمین کند، غافل از اینکه با این کار جادهی اضمحلال خود را هموارتر مینماید و تحلیلی که مردم باید از نظام شاهنشاهی داشته باشند که مقابل فقها و مرجعیت است روشنتر میشود. نتیجه آن شد که چهارده سال تبعید حضرت امام برابر شد با چهارده سال زمان برای هر چه بیشتر فرورفتن نظام شاهنشاهی در مرداب سرنگونی، بدون آنکه حضرت امام شمشیری بکشند بلکه «وَ قَامَتِ النِّيَّةُ مَقَامَ إِصْلَاتِهِ لِسَيْفِهِ»؛ در آن حال که مطابق معرفت به حقوق الهی عمل کردند و با چنین روحیهای، نیّت سرنگونی نظام، نقش شمشیرکشیدن را بازی کرد. آیا نکرد؟ وقتش که رسید به سرعت نتایج چهارده سال صبر و شکیبائیِ در دل بصیرت و معرفت، خود را ظاهر نمود و این است نقش اهلالبیت«علیهمالسلام»در حفظ اسلام در ادامهی تاریخ که نشان میدهند در چه زمانی چه اقدامی لازم است و در چه زمانی باید از اقدام مستقیم خودداری نمود. حضرت امام خمینی«رضواناللهعلیه» به همان اندازه که معتقد به جنگ مسلّحانه با رژیم شاهنشانی نبودند، معتقد به اقدامات مردمی بودند و در سالهای 1356 و 1357 یک لحظه سکون و سکوت را حرام میدانستند زیرا سیرهی اهلالبیت«علیهمالسلام»در هر شرایطی اقدام مناسبِ آن شرایط را مینمایاند.
راز تأخیر پیروزی
کسانی مانع پیروزی اهلالبیت«علیهمالسلام»هستند که نمیتوانند خودداری لازم را داشته باشند. حضرت باقر«علیهالسلام» به یکی از یاران خود میفرمایند: «يَا ابْنَ النُّعْمَانِ... فَلَا تَعْجَلُوا فَوَ اللَّهِ لَقَدْ قَرُبَ هَذَا الْأَمْرُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَأَذَعْتُمُوهُ فَأَخَّرَهُ اللَّهُ وَ اللَّهِ مَا لَكُمْ سِرٌّ إِلَّا وَ عَدُوُّكُمْ أَعْلَمُ بِهِ مِنْكُم»؛[18] مبادا عجله كنيد به خدا قسم اين امر سه مرتبه نزديك شد ولی شما افشا كرديد و خداوند آن را به تأخير انداخت، خدا را سوگند ياد ميكنم كه شما اسرارى نداريد مگر اينكه دشمنِ شما بهتر از آن اطلاع دارد. حضرت باقر«علیهالسلام» در این روایت از شیعیان گلهمندند که با عدم خودداری و کنترل خود پیروزی فرهنگ تشیع را به تأخیر انداختند. حضرت صادق«علیهالسلام» در همین رابطه میفرمایند: «كَانَ هَذَا الْأَمْرُ فِيَّ فَأَخَّرَهُ اللَّهُ وَ يَفْعَلُ بَعْدُ فِي ذُرِّيَّتِي مَا يَشَاء»؛[19] ظهور دولت آل محمد را خداوند در من قرار داده بود، ولى آن را به تأخير انداخت و بعد از من هر طور صلاح بداند، در بارهی ذرّيهام عملى ميسازد. ابو حمزه ثمالی میگوید: «قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ«علیهالسلام» إِنَّ عَلِيّاً«علیهالسلام» كَانَ يَقُولُ إِلَى السَّبْعِينَ بَلَاءٌ وَ كَانَ يَقُولُ بَعْدَ الْبَلَاءِ رَخَاءٌ وَ قَدْ مَضَتِ السَّبْعُونَ وَ لَمْ نَرَ رَخَاءً فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ«علیهالسلام» يَا ثَابِتُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى كَانَ وَقَّتَ هَذَا الْأَمْرَ فِي السَّبْعِينَ فَلَمَّا قُتِلَ الْحُسَيْنُ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ فَأَخَّرَهُ إِلَى أَرْبَعِينَ وَ مِائَةِ سَنَةٍ فَحَدَّثْنَاكُمْ فَأَذَعْتُمُ الْحَدِيثَ وَ كَشَفْتُمْ قِنَاعَ السِّتْرِ فَأَخَّرَهُ اللَّهُ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ بَعْدَ ذَلِكَ وَقْتاً عِنْدَنَا وَ يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ قَالَ أَبُو حَمْزَةَ وَ قُلْتُ ذَلِكَ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ«علیهالسلام» فَقَالَ قَدْ كَانَ ذَاك»؛[20]به امام محمد باقر«علیهالسلام» عرض كردم: امير المؤمنين«علیهالسلام» فرمودهاند تا هفتاد سال بلا هست و بعد از بلاها آسايش خواهد بود، در صورتىكه هفتاد سال گذشت و ما آسايشى نمىبينيم؟ حضرت فرمود: خداوند مدت ناراحتى را تا هفتاد سال قرار داده بود ولى چون امام حسين«علیهالسلام» كشته شد، غضب الهى بر مردمِ روى زمين شدت يافت وآن مدت را تا سال صد و چهل به تأخير انداخت. ما اين مطلب را به شما گفتيم و شما اين راز را آشكار نموديد، خداوند هم آن مدت را به تأخير انداخت و ديگر وقتى براى آن تعيين نكرد. «يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ»[21]خداوند آنچه را بخواهد از ميان ميبرد و آنچه را بخواهد باقى ميگذارد و اُمّ كتاب در نزد اوست. حضرت صادق«علیهالسلام» میفرمایند: «قَدْ كَانَ لِهَذَا الْأَمْرِ وَقْتٌ وَ كَانَ فِي سَنَةِ أَرْبَعِينَ وَ مِائَةٍ فَحَدَّثْتُمْ بِهِ وَ أَذَعْتُمُوهُ فَأَخَّرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَل»؛[22] ظهور دولت آل محمّد وقت معينى داشت كه سال يك صد و چهل بود، ولى شما آن را بازگو كرديد و منتشر ساختيد خداوند هم آن را به تأخير انداخت.
چنانچه ملاحظه میفرمائید خداوند راهی برای رسیدن به اهداف بلند برای ما قرار داده که البته مشروط به آن است که آن راه را درست طی کنیم و بدانیم هرگونه افراط و یا تفریطی نتیجه را به تأخیر میاندازد. و زمانشناسی به معنی آن است که همواره متوجه باشیم در کجای تاریخ هستیم و چگونه باید موقعیت خود را نسبت به اهداف بزرگمان بازخوانی کنیم که نه از ادامهی راه مأیوس شویم و وضع ظلمانی موجود را بپذیریم و نه برای آبادکردن دِهی، شهری را خراب کنیم و با درگیر شدن در مسائل جزئی هدف بزرگ زندگی را به حاشیه برانیم.
اگر در داشتن تحلیلِ درست نسبت به رابطهی خود با اهداف بزرگ الهی دچار بحران شدهایم و حسّ میکنیم به بن بست رسیدهایم باید خود را ملامت کنیم که راه را درست تشخیص ندادهایم زیرا نفهمیدیم راه ما از طریق معرفت به جایگاه هدایتگرانهی اهلالبیت«علیهمالسلام»گشوده میشود و صادقانه باید آنها را راه رسیدن به مقصد بدانیم و در راستای اظهار اعتقاد خود به خدا عرض کنیم: «هُمُ السَّبیلُ اِلَیْک» آنها راههای رسیدن به تو هستند. امیرالمؤمنین«علیهالسلام» در جای دیگر میفرمایند: « فَانْظُرُوا أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبَدُوا وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فَانْصُرُوهُم...»؛[23]همواره به اهلالبیت پیامبرتان بنگرید، اگر آنان ساکت شدند و در خانه نشستند، شما نیز سکوت کرده به زمین بچسبید، و اگر از شما یاری طلبیدند، به یاری آنان بشتابید. همهی این تأکیدات برای آن است که عالیترین نتیجه و کاملترین تلاش نصیب انسانها بشود و این ممکن نیست مگر از طریق فهم جایگاه اهلالبیت«علیهمالسلام»و رعایت حقی که آنها در راهنمایی بشریت دارند.
از کجا شروع کنیم؟
اگر ملّتی به دنبال رسیدن به هدفی بزرگ است باید ابتدا شرایط تاریخی خود را بشناسد و بفهمد در چنین شرایطی چه موانعی در میان است و چگونه باید با درک شرایط تاریخی، آن موانع را برطرف کند. سپس باید شرایطی که آن هدف بزرگ در آن تحقق مییابد را درست ترسیم کند تا دست و زبان و روح و روان ملت همه هماهنگ با هدفی شوند که باید به آن دست یافت. آیا این تصور، تصوری خام نیست که فکر کنیم بدون عبورِ روحها از تمدن غربی، تمدن اسلامی رخ مینماید؟ اگر چنین است آیا نباید از خود بپرسیم برای رسیدن به تمدن اسلامی چه وظایفی پیش رو داریم که باید برای تکتک آنها برنامهریزی کرد؟ آیا با علوم انسانیِ غربی میتوان نسل موجود را در فضای نظام اسلامی حفظ کرد؟ اگر نه، از کجا شروع کنیم که توانسته باشیم هرچه میگذرد قدمی به جلو برداشته باشیم. وقتی هدف اصلی را درست نشناسیم خود را مطابق آن هدف تربیت نمیکنیم و در نتیجه زمان رسیدن به هدف همچنان به تأخیر میافتد، غافل از اینکه با رجوع جدّی به فرهنگ اهلالبیت«علیهمالسلام»و تدبّر در سیره و گفتار آنها نه تنها میتوانیم انقلاب اسلامی را محقق کنیم و در تجاوز هشت سالهای که دنیای استکبار به کمک صدام بر ما تحمیل کرد، پیروز بیرون بیائیم، بلکه میتوانیم از شرایط تاریخی که فرهنگ غربی بر ما تحمیل کرده نیز به راحتی آزاد شویم، به شرطی که جهتگیری خود را با در نظرگرفتن سیرهی انسانهای معصوم مدیریت کنیم و بفهمیم از کجا باید شروع کرد و همچون امام صادق«علیهالسلام» که در سالهای 148 تا 105 طوری برنامه ریزی میکنند که حضرت مهدی«عجلاللهتعالیفرجه» در آینده در امور خود به مشکل نیفتند، عمل کنیم به طوری که در مورد حضرت مهدی«عجلاللهتعالیفرجه» میفرمایند: «لَوْ أَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَيَّامَ حَيَاتِی»؛[24] اگر او را درک کنم در خدمت او قرار میگیرم. در حالی که امامت حضرت مهدی«عجلاللهتعالیفرجه» در سال 260 شروع شد و هنوز شرایط حاکمیت حضرت فراهم نشده تا ظهور کنند ولی حضرت صادق«علیهالسلام» کار را طوری شروع کردند که حضرت مهدی«عجلاللهتعالیفرجه» در حاکمیت خود بتواند بهترین نتیجهگیری را بکنند.
وقتی فهمیدیم برای عبور از زمانهای که حقیقت انسان را به حجاب میبرد، باید ابتدا افق شخصیتها را تغییر داد، در آن صورت میفهمیم رجوع به انسانهای معصوم چه اندازه راهگشا است و هرگز گرفتار انواع یأسهایی که روشنفکران ما را در بر گرفته نمیشویم و چون رزمندگان دفاع مقدس مطمئن به پیروزی و امیدوار به عبور از وضع موجود خواهیم بود و با امیدواریِ زایدالوصفی به آینده نظر میاندازیم، در چنین شرایطی است که اگر در رختخواب هم بمیریم شهید مردهایم و عالیترین نتیجه را از خداوند دریافت میکنیم و پاداش تحقق صالحترین عمل را نصیب خود خواهیم کرد، یعنی: «ثَوَابَ مَا نَوَى مِنْ صَالِحِ عَمَلِهِ»؛ پاداش آن عمل صالحی که در نیت دارد به او داده میشود.
مهمترین عامل پیشبرندهی یک جامعه نظریهها و نظریه پردازان هستند که بر فراز مسیرها ارائهی طریق میکنند. سر در گمی در جهتگیری همهی انرژیها را از بین میبرد و فرسوده میکند. نظریهپردازان باید ظرفیتها را درست بشناسند و هدف اصلی را همواره مدّ نظر داشته باشند تا تزلزل روانی در جامعه ایجاد نشود و افراد احساس خستگی نکنند. اگر به گذشتهی انقلاب اسلامی بنگریم در مواقعی که نظریهپردازان با تمام وجود به فرهنگ اهلالبیت«علیهمالسلام»رجوع و تعهد داشتند، هم رعایت ظرفیت و توان مردم شد و هم چشمها از هدف بزرگ انقلاب اسلامی به جای دیگری نیفتاد. ولی در مواقعیکه نظریهپردازان با تئوریهای دیگری به میدان آمدند نه طاقت مردم را در نظر گرفتند و نه اهداف اصلی انقلاب اسلامی را، زیرا این نوع تئوریها نه ریشه در جان انسانها دارد و نه به سنتهای جاری در هستی توجه میکند. با توجه به چنین آفاتی است که حضرت میفرمایند به «حقّ رب» و «حقّ رسول» و «حقّ اهل بیت» باید معرفت پیدا کنید. یا بفهمید دوری از این جایگاه انسانها را سرگردان میکند و نزدیکی به چنین جایگاهی چگونه نتیجهی نهایی را به نفع شما تمام میکند و آنجایی که پایان حادثهها ظاهر میشود پیروز معرکه شما خواهید بود.
آفات غفلت از حقّ اهلالبیت«علیهمالسلام»
اگر معاویه توانست بر گردهی مسلمین سوار شود به جهت آن بود که مردم معرفت به حقوق ائمه علیهمالسلام نداشتند و با توجه به این امر امام حسن«علیهالسلام» به معاویه نامه نوشتند: «أَنَّ هَذَا الْأَمْرَ لِي وَ الْخِلَافَةَ لِي وَ لِأَهْلِ بَيْتِي وَ إِنَّهَا لَمُحَرَّمَةٌ عَلَيْكَ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِكَ سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ«صلواةاللهعلیهوآله» لَوْ وَجَدْتُ صَابِرِينَ عَارِفِينَ بِحَقِّي غَيْرَ مُنْكِرِينَ مَا سَلَّمْتُ لَكَ وَ لَا أَعْطَيْتُكَ مَا تُرِيدُ»[25] حكومت و خلافت، مال من و خاندان من است و براى تو و خاندان تو حرام است، اين را از رسول خدا«صلواةاللهعلیهوآله» شنيدهام. مسلّم اگر اشخاصى صابر و عارف به حق خود مىيافتم هرگز خلافت را به تو تسليم نمىكردم و آنچه را مىخواستى به تو نمىدادم. در روایات ما تأکید زیادی شده بر شناخت حقوق اهلالبیت«علیهمالسلام»تا آنجایی که حضرت صادق«علیهالسلام» در ثواب زیارت قبر امیرالمؤمنین«علیهالسلام» میفرمایند: «مَنْ زَارَ جَدِّي عَارِفاً بِحَقِّهِ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِكُلِّ خُطْوَةٍ حَجَّةً مَقْبُولَةً وَ عُمْرَةً مَقْبُولَةً وَ اللَّهِ مَا يُطْعِمُ اللَّهُ النَّارَ قَدَماً تَغَيَّرَتْ فِي زِيَارَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ«علیهالسلام» مَاشِياً كَانَ أَوْ رَاكِبا»[26] هركس جدّ مرا زيارت كند، و عارف به حقّ او باشد، خداوند براى هر قدمش ثواب يك حج و عمرهی مقبوله مىنويسد، سوگند به خدا خداوند قدمى را كه در راه زيارت امیرالمؤمنین«علیهالسلام» برداشته شده، طعمهی آتش نمىكند، چه سواره برود و چه پياده.
باید با دقت هر چه بیشتر به این نکته توجه شود که حضرت امیرالمؤمنین«علیهالسلام» در خطبهی صد و نود که بحث این جلسه بر آن متمرکز است میفرمایند: وقتی آن حقوق شناخته شد انسان در مقام شهداء قرار میگیرد و با توجه به اینکه «حقّ رب» و «حقّ رسول» به عنوان رعایت شریعت الهی معلوم است، بیشترین توجه باید بر روی «حقّ اهلالبیت علیهمالسلام » قرار گیرد و تمام ضرباتی که بر جامعهی مسلمین وارد شد از ناحیهی غفلت از این حق بود و به اندازهی عدم رعایت این حق، مسلمانان نتوانستند از برکات اسلام در امور فردی و اجتماعیِ خود برخوردار شوند و وارد آن نوع زندگی نشدندکه نتیجهی آن شهادت باشد هرچند در رختخواب بمیرند. حساسیت موضوع آنقدر زیاد است که حضرت میفرمایند غفلت از آن موجب میشود که مسلمانان گرفتار عمل زدگی و افراط شوند و در معرکههایی قدم بگذارند که خداوند برای آنها نخواسته و معلوم است که در آن صورت چگونه گرفتار کلاف سر درگمی میشوند که هیچ راه گریزی در آن نیست و به جای آنکه در شرایطی قرار گیرند که هر جا قدم میگذارند راهی گشاده در جلو خود بیابند، در شرایطی فرو میروند که هر جادهای که انتخاب کنند بن بست است. اعم از آن که آن جاده در امور عبادی و فردی باشد - مثل سلوکی که امام معصوم راهنمای آن نباشد- و یا در امور اجتماعی و سیاسی - مثل مسائل اجتماعی که امروزه جهان اسلام با آن روبهرو است- .
مسلّم همچنان که حضرت امیرالمؤمنین«علیهالسلام» میفرمایند: «إِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ مُدَّةً وَ أَجَل»؛ هر چیزی اعم از یک درخت یا یک حادثه و پیش آمد، مدتی و پایانی دارد و تا پایان آن فرا نرسیده میتواند برای اطرافیان خود مفید باشد، هرچند ممکن است برای خودش سراسر ضرر به همراه داشته باشد، مثل وجود شیطان که با وسوسههای خود موجب کمال اولیاء خواهد بود. در همین رابطه هم خداوند میفرماید: «ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى»؛[27] ما آسمان و زمین و آنچه در بین آن دو است را خلق نکردیم مگر به حق و با سرآمدی از قبل تعیین شده. پس به این اعتبار هر چیزی در جای خودش «حق» است و به مشیت الهی در صحنه است، حال انسانی که گرفتار شتابزدگی نیست میفهمد چگونه با آن شیئ یا آن حادثه بر خورد کند تا قبل از آنکه پایان آن فرا رسد بهترین برخورد را با آن کرده باشد ولی انسان شتابزده از ابتدای امر تمام تلاش خود را انجام میدهد که آن حادثه را نادیده بگیرد و همین امر موجب میشود تا بدون آن که ساعتی در به پایان رساندن آن حادثه نقشی داشته باشد، نه تنها هیچ بهرهای از وجود آن حادثه نبرده بلکه خود را خسته و فرسوده کرده است.
این موضوع را که هر شیئ و حادثهای سرآمد و پایانی دارد، در کلمات اهلالبیت«علیهمالسلام»میتوان یافت که چگونه از آیندهی خود و دیگران خبر دارند[28] و از آن طریق میدانستند تکلیف مسلمانان نسبت به آن حادثه یا آن شخص در هر زمانی چگونه باید باشد، چون جایگاه هر چیزی را میشناختند و بر آن اساس روح و روان انسانها را کنترل میکردند که برخورد شتابآلود با آن حادثه یا آن شخص ننمایند و فقط در حدّ وظیفهای که امامان تعیین مینمودند موضعگیری کنند. علي«علیهالسلام» در ميان لشكر خود صداي غوغاي شديدي را شنيدند، پرسيدند اين صداي چيست؟ عرض كردند: معاويه كشته شده. حضرت فرمودند: «كَلَّا وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَنْ يَهْلِكَ حَتَّى تَجْتَمِعَ عَلَيْهِ هَذِهِ الْأُمَّة» ابداً اين طور نيست، كشته نميشود تا همهی امت بر او گرد آيند. گفتند: يا اميرالمؤمنين! پس چرا با او ميجنگيم؟ فرمودند: «أَلْتَمِسُ الْعُذْرَ فِيمَا بَيْنِي وَ بَيْنَ اللَّه» براي اتمام حجت و يافتن عذر در پيش خود و خدا با او جنگ میکنیم.[29] وقتی حضرت در مقابل معاویه فقط انجام وظیفه کنند و با توجه به آیندهای که از معاویه میشناسند مسلمانان را به جنگ با او تشویق نمایند، نتیجه بسیار فرق میکند با این که مثل یک انسان عادی، فکر کنند میتوانند همه چیز را در اختیار بگیرند و با ناآرامیِ تمام هر چه بیشتر شتاب به خرج دهند تا بیشتر آینده رادر اختیار داشته باشند. خداوند برای بشریت چنین رهبرانی بصیر را پرورانده است تا بتوان در زیر سایهی رهبری آنان بهترین موضوعگیریها را انجام داد و به بهترین سرنوشتها که شهادت است دست یافت، چه در معرکهی جهاد بمیریم و چه در رختخواب.
خدایا! به حقیقت آن نوری که در نزد اهلالبیت«علیهمالسلام»به ودیعت گذاردی تا انسانها بتوانند با اطاعت از آنها با آرامش تمام و بدون هرگونه شتابی، زندگی کنند و به زیبایی تمام بمیرند، ما را توفیق رعایت «حقّ ربّ» و «حقّ رسول«صلواةاللهعلیهوآله»» و «حقّ اهل البیت علیهمالسلام» عطا بفرما.
«والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته»
---------------------------------------------------------------
1- نهج البلاغه، خطبهی 191.
2 - مولوی در رابطه با نقش زبان در انجام عمل میگوید:
ای زبان هم آتش و هم خرمنی چند این آتش درین خرمن زنی؟
در نهان، جان از تو افغان میکند گرچه هرچه گوییاش آن میکند
3 - وسائلالشيعه، ج 15، ص55.
4 - نهج البلاغه، خطبهی 190.
5 - اینکه در خطبهی فوق تأکید میشود وظیفهی مسلمانان است حق رسول خدا«صلواةاللهعلیهوآله» و حق اهلالبیت«علیهمالسلام»آن حضرت را بشناسند، به این معنی نیز میتواند باشد که نقش تاریخی آن ذوات مقدس را در طول تاریخ بشناسیم و بفهمیم چگونه آنها میتوانند در شناخت زمانه به ما کمک کنند.
6 - بحار الأنوار، ج 47، ص 124.
7 - بحار الأنوار، ج 46، ص 140.
8 - بحار الأنوار، ج 47، ص 174.
9 - نهج البلاغه، خطبهی 190.
10 - سورهی سبأ، آیهی 47.
11 - سورهی جمعه، آیهی 1.
12 - بحار الأنوار، ج 74، ص 87.
13 - إرشاد القلوب، ج 1، ص 103.
14 - تحف العقول عن آل الرسول«صلیاللهعلیهوآله»، ص: 443
15 - همینطور که در دفاع مقدس هشتساله، نظام اسلامی شروعکنندهی جنگ نبود ولی در دفاع از انقلاب اسلامی چون سدّی استوار در مقابل دشمن ایستادگی کرد و وارد اقدامی شد که باید به آن دست میزد و از این طریق قدمهای بلندی را به سوی هدف الهی خود به جلو برداشت.
16 - نهج البلاغه، خطبهی 190.
17 - الإرشاد، ج 2، ص 307.
18- تحف العقول، ص: 310.
19- بحار الأنوار، ج52، ص: 106
20- بحار الأنوار، ج52، ص: 105.
21 - سورهی رعد، آیهی 39.
22- بحار الأنوار، ج 52، ص: 117.
23 - بحارالأنوار، ج 34، ص 118 و ج40، ص 353.
24 - بحار الأنوار، ج 51، ص 148.
25 - قطب راوندى، الخرائج و الجرائح، ج2، ص: 576
26 - إرشاد القلوب إلى الصواب، ج2، ص: 443
27 - سورهی احقاف، آیهی 3.
28 - به شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 2، صفحات 286 به بعد رجوع شود.
29 - الخرائج و الجرائح، ج1، ص: 199.