بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
33213

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم: ضمن تشکر از بحث های عاشورایی شبکه ۱ حسینیه ایران. آنطور که من برداشت کردم حضور تاریخی امروزمان باید در مواجهه با استکبار تعریف شود و این اصل اساسی انقلاب است. سوال من این است که افرادی مانند بن لادن و امین الظواهری از سرکردگان القاعده که بنام اسلام با استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا مبارزه کرده و به منافع آنها آسیب زده اند و هردو بدست نیروهای آمریکایی کشته شدند نیز آیا در این حضور تاریخی که شما تعریف کردید حاضرند؟ لطفا توضیح بفرمائید با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مشکل آن‌ها سلفی‌گری و تحجّر است. لذا به جای حضور در جهانی که دیانت، جوابگوی بشر جدید و در این تاریخ باشد تلاش می‌کنند انسان‌ها را به گذشته و تاریخ را به گذشته برگردانند و عملاً مجبور به نوعی خشونت می‌شوند زیرا بشر جدید بنا ندارد به گذشته خود برگردد و از بودن امروزین خود منصرف شود. این‌جا است که بحث انقلاب اسلامی به عنوان «جهان بین دو جهان» پیش می‌آید. موفق باشید

32382

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

استاد سلام علیکم: استاد تازگی متوجه شدم دبیر دینی ما در سال ۶۷ شاگرد شما بودن. اسم ایشون ... هست. ایشان با یک حسرتی از روزگاری که با شما بودند صحبت می‌کنند و آرزو داشتند کاش ۵ دقیقه به سال ۶۷ برمی‌گشتند. شما ایشون رو می‌شناسید و نظرتان در این مورد چیست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خدا حفظ‌شان کند. دقت‌های خوبی داشتند. بعضی مواقع هم به بنده اشکال می‌گرفتند که شیرینی کار را بیشتر می‌کرد. سلام بنده را به ایشان برسانید. بعضاً نکاتی در کانال «مطالب ویژه» از بنده آورده می‌شود که خوب است ایشان نظری بیندازند و نظرشان را بفرمایند. موفق باشید https://eitaa.com/matalebevijeh

32151

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام: استاد من به یادگیری زبان انگلیسی علاقه مند هستم و علاوه بر آن برای آزمون های مختلف نیاز به نمره آن هست، من کتب و نرم افزارهای مختلفی برای یادگیری آن از قبل دارم، می خواستم نظر شما را در این مورد بدانم که آیا می توانم در جهت یادگیری انگلیسی قدم بردارم یا آن را کنار بگذارم و مطالعات دیگری را جایگزین آن کنم بهتر است؟ با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر می‌شود امروزه و در این تاریخ، از این نوع حضورها غفلت کرد؟! در حالی‌که انسان این تاریخ باید با وسعت جهانی خود، خود را بپروراند تا نقشی مؤثر در عالم داشته باشد. موفق باشید

34837
متن پرسش

فضای مجازی و تریبونهای نماز جمعه خیلی مردم مومن رو برای برخورد با بی حجابی و امر به معروف تهییج میکنن، به نظر شما وظیفه شرعی ما با دیدن خانم بی حجاب چیه؟ در صورتی که میدونیم امر به معروف نهایتا سی ثانیه ای براشون هیچ تاثیری نمیذاره و بعضا برخوردای بدی فرد مقابل و اطرافیانش انجام میدن؟ وظیفه ما چیه که مدیون شهدا نشیم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال باید نسبت به این نوع بی‌حجابی که پیش آمده است، حساس بود. و وزارت کشور در این رابطه بیانیه درستی داده است. ولی در مورد جایگاه این پدیده که مربوط به شرایط امروزی ما می‌باشد باید تبیین کافی انجام گیرد. در همین رابطه عرایضی در جواب سؤال‌های شماره 34654 و 34827 داده شده و این امر بسیار مهمی است که معلوم شود بی‌حجابیِ اخیر چه نوع بی‌حجابی است و نگاه پدیدارشناسانه تاریخی آن را چگونه می‌بیند؟ و جوانانی که بدان دست می‌زنند، چه چیزی را دنبال می‌کنند؟ آنچه در این مورد باید با دقت دنبال کرد، جایگاهِ نیست‌انگاری این پدیده است و این غیر از آن نوع بی‌حجابی است که در قبل از انقلاب جهت حضور در جهان مدرن مطرح بود. موفق باشید     

34417

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

 درود خداوند بر شما باد استاد: در روابط پیامی دختر و پسر برای کسانی که میخوان این گناه رو ترک کنن باید کامل کامل این مکالمه قطع و نابود بشه دیگه درسته؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره عموماً در آن فضا شیطان میدانِ حضور گشوده‌ای دارد و تا می‌توانیم باید سعی کنیم در چنین فضاهایی حاضر نشویم. موفق باشید

34404

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم: چطور متوجه شوم که آیا تکلیف من ازدواج است یا خودسازی و عالم شدن؟ چطور تشخیص دهم که کدامیک اولویت دارد و چگونه بفهمم آماده‌ی ازدواج هستم یا خیر؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. نیاز به ازدواج یک امر غریزی و طبیعی است و اگر این امر در کسی پیش نیامده، نباید ورود کند. زیرا نمی‌تواند جوابگوی غرایز طرف مقابل باشد و موجب آزار و ظلم به آن می‌شود. ۲. هر دو موضوع قابل جمع است. بالاخره تا علم به حقایق نداشته باشیم نمی‌توانیم خود را شایسته جوابگویی به دستورات تقوایی بگردانیم. موفق باشید

33759

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام: از طرف چند جوان، خدمت استاد عرض ادب می‌کنم شاید دغدغه ای که امروز از زبان خودم و از درد دل دوستان هم سن و سالم با شما می‌کنم دغدغه اغلب جوان‌های این نسل باشد. در هنگامه کار که می‌رسد، کاردانی و شناخت اولویت برای بنده سخت می شود یعنی توانایی تشخیص صحیح بهترین فعل را از دست می دهم. حتی قبل از این مرحله، مسئله های نوین را هم به طور واضحی درک نمی‌کنم و دقیق نمی‌دانم که بشر کنونی چه مسائلی دارد. در درجه سوم نمی‌دانم که در حد و اندازه یک انسانی که در عالم آخرالزمان است - با آن‌همه پتانسیل و با آن‌همه توانایی اللهی بالقوه- چگونه باید عمل کنم و چگونه در حوزه کاری خودم به طور صحیحی ظاهر بشوم! در صورتیکه اگر بتوانم مسئله را خوب درک کنم به احتمال زیاد در حد خودم می‌توانم در آن مسئله اثرگذار باشم. ما کارهای زیادی شاید در طول روز انجام بدهیم اما اینکه این کار بنده چقدر در پیشروی در حل مسائل بشری سهیم است یا اینکه اصلا تاثیر دارد یا نه ذهنم را مشغول کرده است. آیا راهکاری هست که یک انسان مسئله شناس خوبی بشود و بتواند به طور کافی نقش خود را در حل آن مسئله ایفا کند؟ در ذهنم هست که حتی این مسئله شناسی به امور غیبی نیز می‌تواند وابسته باشد همانند الهامات اللهی بر قلب مؤمنین. لطفا راهنمایمان باشید. با تشکر 🌹

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد بنده آن است که مدتی با قرآن از طریق تفسیر قیّم المیزان مأنوس شوید، به لطف الهی مأمنی که اگر در آن قرار گیرید؛ احساس وجود و حضور و تأثیر می‌کنید، پیش می‌آید. عجله نکنید. قرآن، دریای وسیعی است که می‌توانید در آن گوهرهای بی‌حسابی به‌دست آورید. موفق باشید

33669

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام و ادب: روایت مشهوری از پیامبر اکرم (ص) نقل شده که فرمودند ملائکه به خانه ای که سگ در آن باشد وارد نمی شود. با توجه به رواج یافتن خرید و نگهداری از سگ در بین نوجوانان و جوانان شاید سوالی که به ذهن آن ها برسد این باشد که خب وارد نشوند. مگر چه اهمیتی دارد ملائکه به خانه ما وارد شوند. مشتاقم توضیح جنابعالی را در این خصوص بدانم که اولا: چرا پیامبر (ص) مسأله نگهداری از سگ را با حضور ملائکه در خانه مرتبط می‌دانند؟ چه رابطه ای بین حضور سگ با حضور ملائکه در خانه وجود دارد؟ دوم اینکه: اصل حضور ملائکه در خانه چه اهمیتی دارد که موجب می شود اهالی خانه روی حفظ این حضور حساس باشند و از نگاه داشتن سگ در خانه خودداری کنند؟ چنانچه توصیه ای در خصوص روش صحیح مقابله با این پدیده ضد فرهنگی دارید نیز بفرمایید. با تشکر.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در جزوه‌ای که تحت عنوان «حکم تندیس یا مجسمه» سال‌ها قبل نوشته شد، روشن گردید که چرا می‌فرمایند سگ و مجسمه اگر در محل زندگی و مثلاً داخل اتاق باشد، فرشتگان که عبارت باشند از انوار الهی؛ حضوری در آن محل نخواهند داشت. بدین معنا که انسان از حاضرشدن در جهان‌های گشوده معنویت محروم می‌گردد و با انواع افسردگی‌ها و نیست‌انگاری‌ها دست به گریبان می‌شود. موفق باشید

33391

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام بر شما: ببخشید درباره موضوع «توفیق» سؤال داشتم. اگر خداوند متعال به انسان توفیق عمل خیری را ندهد، انسان نمی‌تواند آن خیر را انجام بدهد و اگر توفیق ترک پلیدی و عصیان را هم ندهد باز انسان موفق به ترک معصیت نمی‌شود. راجع به این سؤالاتی دارم: عمل کردن به علمی که انسان دارد به نظر بنده حقیر چیز بسیار مهمی ست همانگونه که از علما رسیده: «استادِ تو علم توست»؛ ولی عمل به این علم ناچیزی هم که دارم باز بسیار محال و دور از حال حاضر بنده است. واقعا انسان باید چه کاری انجام دهد تا توفیق عمل به علم را بدست آورد؟ بالاخره همه ما یکسری چیزها را می‌دانیم مثلا اینکه نماز اول وقت با شرایط بخوانیم و درس و مطالعه مفید داشته باشیم و در فضای انقلاب اسلامی فعالیت جهادی و ایثارمحور داشته باشیم و... اینها را می‌دانیم ولی اگر آن توفیق عمل باشد همه اینها را می‌توانیم انجام بدهیم و اگر نباشد... گاهی اوقات حس می‌کنم که الان خیلی علاقه دارم به یک انسان ترازی در دینداری تبدیل بشوم و تا انتهای روز هم سعی می‌کنم تمام پارامتر هایی که می‌دانم را رعایت کنم اما باز فردا روز از نو... آیا برای این توفیق صبری زیاد لازم است یا نیت درست و صحیح باید داشته باشم و یا چیز دیگری که آن را نمی‌دانم. ممنون از راهنمایی تان با تشکر🌹

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌که فرمود: «تو پای در راه نِه و هیچ مپرس / خودْ راه بگویدت که چون باید کرد». امیدواری به مدد الهی و توکل به مدیریت او، کمک می‌کند تا به لطف الهی توفیق عمل حاصل شود. موفق باشید

33302

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

زهره: سلام علیکم: سئوالی داشتم از استاد عارف اصغر طاهر زاده، نمی توانم این مبحث زمین هیچوقت از حجت خدا خالی نیست را درک کنم چرا فیوضات الهی باید بواسطه امام علیه السلام به ما برسه در حالی که خدا در قرآن فرمود: «انی قریب اجیب دعوه الداع اذا دعان» حس می کنم بین من و خدا با این تفکر فاصله می افته و انگار خداوند را قدرتمندی می بینم که از شدت وجود باید ازش فاصله بگیرم از طرفی بلد نشدم با امام غایبم انس پیدا کنم واز هردو طرف دست خالیم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید خداوند می‌فرماید: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» بدین معنا که فلسفه خلقت در راستای ظهور عبادت و بندگی انسان‌ها است. حال اگر در زمین کسی نباشد که مظهر آن عبادت کامل و تامّ باشد، دیگر خلقت زمین و آسمان معنا نخواهد داشت و این‌جا است که بحث واسطه فیض به میان می‌آید و حضور واسطه فیض در زمین، حال چه او حاضر باشد و چه از منظر ما، غایب. در این مورد به نظر می‌اید کتاب «واسطه فیض» که روی سایت هست، کمک بکند. موفق باشید

33277

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام: نمی دانم دنبال چه می گردم (باید بگردم)، دردم چیست...؟! "وقتی در خلوت در خود فرو می رویم واز همه جا آزاد می شویم از مفاهیم کلمات ذهنیات، چیزی که داریم جدای ازدرک خودمان و... «درد» است. یعنی شما فرض کنید کسی بگوید من هیچ چیز را قبول ندارم و در گوشه ای تنها نشسته باشد_ بدون عوامل تحریک خارجی مثل بوها: غذای اشتها آور... عوامل شهوت انگیز خارجی که معمولا روی بعد جلب منفعت یا عشق و علاقه کار می کنند_ ناگهان دندانش درد بگیرد یا ناگهان درد سنگ کلیه امانش را ببرد آیا عامل حرکت های ما نمی دانم اختیاری ها یا غیر اختیاری ها چیست؟ من آخرش برای خودم نتوانسته ام بفهمم که دنبال چه باید بگردم یا هدفم چی باشه؟! آیا تصمیم گیری و جهت گیری براساس احساس باید باشد یا شناخت؟ باید چشیدنی باشد از جنس درد باشد احساس شود یا از جنس شنیدنی ها و خواندنی ها؟ بارها خوانده ایم، شنیده ایم که انسان گمشده اش کمال مطلق است تا به آن نرسد آرام نخواهد گرفت انسان ایده آل جو است، پرستنده است، عشق قرب به خدا سعادت واقعی... ولی آیه ها همه حداقل برای من تنها (بقیه خودشان بهتر می دانند!) کلمات خوانده شده است و عبارات شنیده شده؟ ببینید همین مساله بازیابی خویشتن یا خود فراموشی که مثلا شهید مطهری در سیری در نهج البلاغه دارند حداقل برای خود من غیر ممکن است که بدون نماز شب بویی ازش ببرم با این که خودم می دانم که هیچ چیز ندارم ولی به اندازه ی سر سوزنی اگر قرار باشد به خودم بیایم و افکار و اندیشه ای داشته باشم. خب تا فرد دینی نداشته باشد نداند نمازی هست بعد تلاشی نکرده باشد، تازه آخرش شاید! گاهی به ذهنش بخورد که من در وسط این 'بی اختیاری های غرایز وراثت عقده های روانی صفات و ملکات نفسانی (کبر، حسد نفاق، ریا، شهوت...) شرایط محیط، تربیت های رسوخ یافته در روح و روانم احساسات.. در میان این همه که بی اختیار و نا آگاهانه دارند _خیلی ببخشید_ خر خودشان را می رانند دارم چه می کنم یا هدفم چیست؟ ولی این کجا و این که یکی! واقعا و واقعا هدفش مشخص باشد. به نظر شما با وجود این همه زمینه و اقتضائات که ناخودآگاه و غیر اختیارانه فعال اند چه طور باید هدف گزینی کرد برای خدو و زندگی مون. در عمل که خودمان را بکشیم وسوسه ی فکری رهایمان نمی کند. شک یک طرف، تذبذب طرف دیگه، کفر شرک بی بصیرت. خب فردا زمانی که به تکلیف می رسد یعنی در آن سن کم و قدرت درک و علم اندک و رشد نایافتنی روحی تحت تاثیر تعالیم دینی آیا با شناخت جهت گیری می کند یا با احساس؟ همین بحث عقل و عشق آخر به کجا رسیده است؟ یا مثلا کتابی که شما دارید از برهان تا عرفان. آیا باید با قدم عقل جهت گیری کرد؟ آیا نباید هدف زندگی دل چسب باشد یعنی درد باشد، احساس شود؟ خب کدام عقل؟ وقتی بناست عقل بدون تعیین هدف برای زندگی نتواند باید و نباید را معلوم کند بعد هم عقل به دور از حجاب رذایل و موانع **انگار این طور به نظرم می رسد که انسان غرق در بی اختیاری ها به خودی خود بویی از این حرف ها نخواهد برد شاید به ذهنش هم نیاید «دنبال چه می گردد؟» چون ناخوآگاه سرش گرم است ولی این «صدا»ی، ندای هدایت بیرونی آنهایی که واقعا هدف را یافته اند است که به گوشش می رسد یعنی آیا برای هدف گیری فقط شنیدن بدون درد کافی است؟ پس این همه گوش...! درد واقعی هم که باز همان بحث عبادت و بازیابی خود واقعی است؟ آیا باید با درد کمال مطلق خواهی به پیش گاه هدایت رفت یا با قدم فطرت حب نفس _ دفع ضرر و جلب منفعت_ و فطرت حقیقت جویی و بعد درد واقعی دار شد؟ تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین  طور که متوجه شده اید در این تاریخ ما با بشر جدیدی که خودمان هستیم روبرو می باشیم که محور همه فکر و اندیشه او درک بودن او می باشد که بودن خود را چگونه بودنی باید بیابد و به سوی بودنی که همان بودن است ولی در سعه بیشتر و باز هرچه هست بودن او است. عرایضی در روز پنج شنبه در شهر گلپایگان تحت عنوان «معنای حضور انسان آخرالزمانی نزد خود و دیگران و جامعه» شد که این روزها در کانال مطالب ویژه قرار می‌گیرد. به نظر می آید بتوانید نسبت به مسئله خود در این رابطه فکر کنید. موفق باشید

32602

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام و ادب: إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً «۱۹» إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً «۲۰» وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً «۲۰» إِلَّا الْمُصَلِّينَ «۲۲» الَّذِينَ هُمْ عَلى‌ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ «۲۳» همانا انسان، بى‌تاب و حريص آفريده شده است. هرگاه بدى به او رسد، نالان است. و هرگاه خيرى به او رسد، بخيل. مگر نمازگزاران! آنان كه بر نمازشان مداومت دارند. سوالی که از این سوره پیش اومده اینکه خب طبیعتا تا چیزی‌رو ندانیم چی هست نمی‌توانیم برپاش کنیم و نمی‌توانیم بهش برسیم و در نتیجه می‌بینیم مثلا نماز اون تاثیری که تو آیات و روایات ذکر شده و داره‌رو بر ما نمیگزاره. خب نماز چیست!؟ از طرفی هم فکر می‌کنم لازم هست بدانیم و چیزی نیست که نشه بهش رسید چراکه خدا خودش واجب کرده تحت هرشرایطی. خدا هم که تکلیف مالایطاق نمی‌دهد! پس قطعا می‌شود فهمید و رسید که اینطور تو قرآن و روایات گفته شده. توضیح می‌فرمایید؟!

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: به این نکته خوب است فکر کنید که خداوند «ربّ العالمین» است و به نور ربوبیت خود بنا دارد انسان‌ها را به کمالی که نیاز آن‌ها است برساند و با نماز به عنوان راهی به سوی او ما را وارد عالَمی می‌کند که فطرت ما نیاز دارد. یعنی عالمِ «ربّ العالمینی» و لذا فرمود: «اَقِم الصلواة لذکری» نماز به پا دارید تا به یاد من باشید. و این راهی است که برای کمال ما در مقابل ما گذارده، حال هرکس مایل است به کمالات خود نایل شود می‌تواند آن راه را انتخاب کند. موفق باشید

34904

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

عرض سلام خدمت شما: شهادت مولای متقیان تسلیت باد. ببخشید استاد کلیپی از استاد پناهیان هست که می‌گویند صیحه ی آسمانی طبق روایات در شب ۲۳ ماه رمضانی که شب جمعه است اتفاق می افتد. سوالی مطرح شد که خوب این کلیپ چند سال پیش پخش شده بود و ظهور اتفاق نیفتاد عزیزی اینگونه جواب سوال را دادند: یا محبوب! بسم رب علی (ع) شهادت مولای مولای یا مولای گویان تسلیت باد سپاس از مطالبی که ارسال کردید. به نظر بنده ابتدا باید عنایت کنند به اینکه سخن از معصوم است و ایشان (ع) بر باطن و زمان و مکان احاطه ی کامل دارند و جان جهانند و واسطه ی فیض ارض و سما پس باید دانست وقتی چنین روایتی گفته شده قطع به یقین قرار بوده سخنی را با تمام کسانی که در طول تاریخ با آن مواجه اند داشته باشد. نحوه ی بیان استاد پناهیان ما را به این سمت می برد که ببینید این سخن را و بنگرید حال خود را. اینجا که می‌فرمایند ببینید ولوله راه می افتد یا نه به خوبی اشاره می‌کنند روایت علاوه بر اینکه قرار است خبری بدهد قرار است غوغایی در جان ها ایجاد کند. و این مربوط به رابطه ی زمان ظهور و اعمال ماست. حضرت حق کارش معطل ما نمی ماند و باید برویم که جا نمانیم. این روایت بر این بنا گفته نشد که فردا شب ظهور اتفاق می افتدـ خودشان هم گفتند روایت هست «شبی» که ۲۳ رمضان است. بنابراین این نگاه یک نگاه انفسی است که باید روایت را با جان وجدان کرده به زمان ها دقت کنیم و کارهای خودمان دقت کنیم. به راستی اگر زمان ظهور بیاید، ما نیز جانمان آماده ی دریافت آن عشق است؟ به هر حال باید دانست سخن معصوم بهترین حالت برای خبر دادنی جانانه بوده است. و استاد پناهیان سال هاست در این زمینه کار می‌کنند ـ به نظر می‌رسد افق درستی را برای مواجه جان ها مطرح کرده اند و نمی توان گفت منظورشان تعیین تاریخ ظهور است که فرموده اند هر کس آن را مطرح نمود دروغ گفته است و ایشان چنین قصدی را نداشته اند و السلام. به نظر شما این تحلیل درست است؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که ملاحظه می‌کنید در آن روایت، بحث در صیحه آسمانی است و افقی معنوی که از عالم اعلا به سوی انسان‌ها گشوده می‌شود و می‌توان گفت مناسبات جدید که حاکی از هر چه بیشترنزدیک‌شدنِ حضور حق و عدل است؛ نوعی صیحه آسمانی است و إن‌شاءالله در همین روز قدس با حماسه‌ای که در جهان اسلام پیش می‌آید؛ ما با نوعی صیحه آسمانی روبه‌رو می‌شویم، به معنای تجلیات امور معنوی و آسمانی که به ظهور می‌آید. موفق باشید

34473

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام و عرض ادب و احترام: دختری ۲۰ ساله هستم. متولد یک شهر کوچک و اکنون در رشته پزشکی مشغول تحصیلم. مشکل بنده اختلاف‌نظریست که با خانواده خود دارم. خانواده‌ای نسبتا مذهبی، که نماز و روزه و خمس و حجاب و حقوق حلال و نذری عاشورایشان سر جایش هست، اما شبیه اکثر مردم جامعه ما، تمام دین را در همين اعمال و... می‌بینند. دقیق‌تر بگویم، آن بخشی از دین را می‌پذیرند که با عرف مطابقت دارد. و آن بخشی از دین که توسط اکثریت جامعه رها شده را رها می‌کنند (البته این فقط داستان پدر و مادر من نیست، اکثر جامعه ما همین‌گونه اند و دینداری گزینشی دارند). معیاری برای زندگیشان ندارند، هرچه مردم بپسندند می‌پسندند. نکته غم‌انگیزتر اینجاست که حاضر به پذیرش غلط‌بودن این شیوه هم نیستند!! می‌گویند اسلام دین تعادل است و دیندارتر از خودشان را «افراطی» می‌نامند. شاید هم درک می‌کنند اشتباهشان را، اما به روی خود نمی‌آورند! اینکه گاهی اشتباهاتی از افراد مذهبی دیده‌اند، واقعا دلیل محکمی نیست که همه آنها را به چشم افراطی و «ریاکار» ببینند. من هم در همین خانواده بزرگ شدم و از آنجایی که پدر و مادرم فرهنگی‌اند و به‌شدت معتقد به درس، ۱۸ سالِ تمام، همه دغدغه و هدف و زندگی من درس بود. نماز و روزه و حجاب به جای خود، اما فقط و فقط و فقط درس خواندم (البته سال کنکور معمولا نماز اول وقت و قرآن روزانه‌ام هم ترک نمی‌شد). سال کنکور که فشار روحی و روانی واردشده به بچه‌ها فوق‌العاده زیاد می‌شود، کم آوردم. آن سال یکی از آشنایان پادکستهای کتاب «معجزه شکرگزاری» لاندا برن را به من معرفی نمود و من تمام تمریناتش را مو‌به‌مو انجام دادم و پس از آن هم کتاب معروف «راز» (درباره قانون جذب و از همان نویسنده) توجهم را جلب کرد. سرتان را درد نیاورم، تا آخر آخرش رفتم، آخرش هیچ بود..! وهم و خیال و دیگر هیچ.. تصور کنید! سال کنکور چه زمان زیادی را برای انجام تمرینات وهم‌زده‌شان از دست دادم و آخرش هیچ بود. آن روزها دقیقا حال مسافر یک کشتی در حال غرق‌شدن را داشتم و آنجا بود که برای اولین بار عمیقا خدا را حس کردم و با او صحبت کردم. تمام امیدم برای کنکور، یک آیه قرآن با موضوع توبه بود که در درس دین‌‌وزندگی‌مان خوانده بودیم و با تکیه به همان، کنکور دادم و به لطف خدا نتیجه چندان هم بد نشد و پزشکی یکی از بهترین دانشگاه‌های کشور قبول شدم. اما دیگر خیلی چيزها در من تغییر کرده بود. تازه فهمیده بودم چقدر اسلام خودمان کامل است و چقدر بی‌نیازیم از داروهای تقلبی‌ای که غرب برای روحمان تجویز می‌کند. و چقدر فرق می‌کند اسلام واقعی با آنچه در خانه و مدرسه آموزش دیده‌ام!!... خدا را هم انگار تازه یافته بودم، با اینکه نسبت به معارف دینی تقریبا بیگانه بودم اما با همان سطح بسیار اندک از معرفت، آنقدر شیرینی ارتباط با خدا برایم عمیق و زنده بود که هیچ تجربه‌ای به پای آن نمی‌رسید. قبل از آن در محرم‌ها هم ذره‌تحول‌هایی را احساس می کردم. مثلا اوایل دبیرستان، تازه خواندن هری‌پاتر را تمام کرده بودم و شبیه تقریبا همه نوجوانان، بسیار مجذوب شجاعت و قهرمانگری شخصیت‌ اصلی داستان شده بودم که محرم رسید. جزء معدود مواردی بود که در مراسم هیئت شرکت کردم. یک جمله «احلی من العسلِ» روضه، تمام شکوه هری‌پاتر را برایم فرو ریخت. دو سه سال منتهی به کنکور، هر محرم تلنگری شبیه این برایم اتفاق می‌افتاد. قبل از کنکور گوشی همراه نداشتم، پس از کنکور و قبولی در دانشگاه، وارد فضای مجازی شدم. به‌خاطر مشغولیت زیاد در درس هم فرصت قرارگیری در جمع‌‌های دوستانه مذهبی را اصلا نداشتم، خانواده‌ام هم زیاد اهل مسجد و هیئت نبودند. اتفاقی در برخی کانالهای مذهبی عضو شدم و مطالبشان نظرم را جلب کرد، این را اضافه کنید به اشتیاق بزرگی که برای شناخت اسلام حقیقی و حقیقت اسلام پیدا کرده بودم و لطفهایی که از امام‌ حسین (ع) دیده بودم... یکی دو سال همین‌گونه طی شد، کتابهای مختلفی خواندم (مخصوصا از شهید مطهری) و البته کتاب‌هایی را هم ناتمام گذاشتم. گاهی هم اشتباهاتی داشتم البته. کم‌کم دروغ و غیبت را هم ترک کردم و برای چادری‌ماندن مصمم شدم. شروع دانشگاه همزمان شده بود با شیوع کرونا و تقلب‌های فراوان در امتحانات مجازی. برای امتحانات خودم که تقلب نکردم، به برادرم هم کمک نمی‌کردم. یکی از اقوام اصرار زیادی می‌کردند که در امتحانات دخترشان، تلفنی کمکش کنم، و من که همیشه دختر خوب و مطیع و تسلیم پدرومادرم بودم، برای اولین بار جلوی آنها ایستادم و گفتم که تقلب نمی‌کنم. اختلافات من و خانواده‌ام از همینجا شروع شد. من می‌خواستم تمام دین را رعایت کنم و آنها، همانقدر که دلخواهشان بود و سخت نمی‌شد برایشان. البته این موارد بسیار کم اتفاق می‌افتاد. من عموما دانشگاه بودم و منزل نبودم، وقتی هم بودم، از سر درونگرایی و حس درک‌نشدن، معمولا از احساسات درونی‌ام - که تماما معطوف دین و مخصوصا دغدغه ظهور بود- حرفی نمی‌زدم. در مدرسه که تک‌بعدی بودم، در دانشگاه هم مادرم توصیه کرده بود که سمت تشکل‌های مذهبی نروم و به درسم برسم. نرفتم، اما مگر انگیزه‌ای مانده بود برای درس‌خواندن؟! من همیشه عاشق درس و مطالعه بودم به این دلیل که عشق‌های بزرگتر را تجربه نکرده بودم. در این یکی دوسال، توفیق شد یک سفر قم و جمکران و یک سفر عتبات هم رفتم، و از هریک، یک دنیا حرف دارم برای گفتن.. دوگانگی شدیدی در خود حس می‌کردم. از یک طرف حالا اهل‌بیت را شناخته بودم و پیچ تاریخی‌ای که در آن هستیم را درک می‌کردم و مشتاق ظهور بودم و دغدغه‌ام این بود که من هم کاری انجام دهم، از یک طرف قید و بندهای دوران کودکی هنوز هم با من بود: «بایدها و نبایدهای مادرم». ضعیف‌ترین حالت اعتماد به نفس‌ و جرئت‌مندی را داشتم. چند ماه پیش به روانشناس مراجعه کردم. اینکه الآن با اطمینان کامل تقصیرها را گردن خانواده و مادرم می‌اندازم به خاطر تاییدیست که پس از چند جلسه صحبت از آن روانشناس گرفتم، تایید «کنترلگری بیش از حد مادرم» در خانواده (البته درباره من بیشتر از برادرانم) و اینکه به هرحال در وجود من نهادینه شده بود «دختر خوب» پدر و مادرم باشم. با نظر مشاور در بسیج دانشجویی ثبت‌نام کردم، با اشتیاق کامل و حس رهاشدگی، که خودم قرار است انتخاب کنم در مسیری که دوست دارم قدم بردارم. شاید باورتان نشود اما شور و شوقی بیشتر از شوق قبولی در دانشگاه را داشتم. با نظر همان روانشناس به مادرم هم نگفتم چون لزومی نداشت. البته از وقتی در بسیج دانشجویی فعالیت می‌کنم نمراتم به طرز عجیبی هم رشد داشته. از یک طرف به‌خاطر اعتمادبه‌نفس و حس زنده‌بودنی که پیدا کرده‌ام، از یک طرف چون جهاد علمی فرمان آقاست و در راستای همان عشقیست که با آن زنده‌ام. یعنی دلیل دارم و هدف دارم برای درس‌خواندن. اهل تعریف از خود نیستم، شما هم که مرا نمی‌شناسید، با صراحت می‌گویم تمام دلیل زندگی‌ام و تمام آرزویم ظهور امام زمانم است. در تمام سفرهای مذهبی اخیر که داشته‌ام، تنها خواسته‌ام (و نه مهمترین‌شان) یاری امامم بوده است. دیگر نه نظر اطرافیان برایم اهمیت دارد و نه سختی مسیر. سختی‌هایش را، هرچه باشد، با تمام جانم میخرم. آدم مؤمن و باتقوایی نیستم، سعی می‌کنم خود را اصلاح کنم اما با آنچه رهبرم از من انتظار دارد خیلی فاصله دارم. اما از صحت آرزوها و اهداف و مسيرم کاملا مطمئنم. تا اینجا ظاهرا همه چیز به خیر گذشته است اما.. مشکل اساسی و مسئله بزرگ آنجايی پیش می‌آید که صحبت ازدواج می‌شود. مدتی پیش به خواستگاری هم‌کلاسی‌ام، که عقاید و تفکراتی شبیه من داشت و تنها مشکلش سطح متوسط خانواده‌اش بود (البته خانواده‌اش مثل خانواده من فرهنگی بودند، اما آنقدر بالا نبودند که مادرم بعدا پُزشان را بدهد) و مادرم او را شبیه من «افراطی» می‌دانست، به خواست مادرم جواب منفی دادم و حتی اجازه ندادم حرف بزنیم یا به خانواده‌اش اطلاع دهد. آنجا با خودم فکر کردم من چطور می‌توانم ازدواج کنم درحالی‌که کسی که مورد تایید من است، خانواده‌ام مخالفت می‌کنند و کسی را که آنها قبول دارند، من نمی‌توانم بپذیرم... با مورد اول مشکل ندارم، اگر خانواده‌ام مخالف باشند حاضرم قبول کنم و حتی تا آخر عمر مجرد بمانم، اما در مورد دومی، واقعا نمی‌توانم قبول کنم با کسی که آنها می‌خواهند و من نمی‌پسندم ازدواج کنم. متاسفانه چنین موردی اتفاق افتاد و خانواده‌ای به خواستگاری‌ام آمده‌اند که همکار صمیمی پدر و مادرم می‌باشند و اتفاقا سِمَت و مقام و درجه بالا، زیاد در فامیلشان پیدا می‌شود. شغل پسرشان که با من نمی‌خواند بماند (ایشان مهندس برق است. خدا را گواه می‌گیرم به‌خاطر موقعیت اجتماعی و .. نیست که می‌خواهم همسرم پزشک باشد، فقط و فقط به خاطر اینست که مسیر من را رفته باشد و بهتر شرایط مرا درک کند) گویا از نظر عقاید و تفکرات هم، مسلمان است شبیه همان مسلمانی پدر و مادرم..!! می‌گویند خیلی خوب است، قبول دارم اما خوب‌بودن باید جهت‌دار باشد. با توصیفاتی که عرض کردم، من چطور می‌توانم با کسی که دغدغه ظهور ندارد زندگی کنم؟! اگر قرار باشد درک نشوم و سکوت کنم و آرزوهایم را در قلب خودم دفن کنم، همین الان هم در خانه پدرم همین کار را می‌کنم!! چرا به تعداد افرادی که مرا درک نمی‌کنند یک نفر (و البته یک خانواده) اضافه کنم؟! من هم در مسائل سیاسی افراط نمی‌کنم، در همان حد هستم که نسبت به جامعه‌ام بی‌تفاوت نباشم و تا حدی بتوانم - آنطور که رهبرم از یک دانشجو انتظار دارد - تحلیل سیاسی از اوضاع داخلی و خارجی داشته باشم و معیار -که همان تفکر امام و رهبریست- را بشناسم تا موضع‌گیری‌ام در اتفاقات و جریانات، درست باشد. این آقا حتی اگر علی‌رغم تفکرات خودش، با فعالیت من در بسیج و.. فعلا موافقت کند، بعد از ازدواج با کوچکترین خللی که فعالیت من به زندگی‌ام وارد کند (چون گفتم که با سختیهای مسیر مشکلی ندارم و خود را برایش آماده کرده‌ام بنابراین احتمال این مشکلات بالاست)، پشتم را خالی خواهد کرد و مطمئنا در چنین شرایطی خانواده‌هایمان هم طرف او را می‌گیرند، کما اینکه همین الان هم از من خواسته‌اند در صحبتهایم با ایشان از مسائل سیاسی حرفی نزنم. آنجا چه کنم؟ از مهمترین دغدغه زندگی‌ام بگذرم؟! خانواده من و ایشان بسیار مُصر به این ازدواج هستند، حتی مادرم که می‌داند این مسائل برایم مهم است و احتمال می‌دهد مخالفت کنم، بعضی مطالب را جابجا به من می‌گوید و صحبت‌های متناقضی از ایشان می‌شنوم!! اول که با کل قضیه مخالفت می‌کردم، با «فقط یک جلسه گفتگو تا ببینیم هم را می‌پسندید یا نه» راضی‌ام کردند اما الآن بین صحبت‌هایشان اینطور می‌شنوم که انگار همین اسفندماه می‌خواهند خطبه عقد بخوانند!! اگر قبلا تردید داشتم الان با این حجم از پنهان‌کاری و فریبکاری مادرم مطمئنم آن آقا مورد تایید من نیست که می‌خواهند زود قضیه را جمع کنند!! آنقدر پدر و مادرم با خانواده آن آقا رودربایستی دارند که نگو و نپرس (اگر خوش‌بین باشیم و نگوییم تحت تاثیر موقعیت اجتماعی آن خانواده است). می‌گویند اگر خواستی جواب مثبت می‌دهی اگر نخواستی، نه. اما من که می‌دانم اگر بگویم نه، برنامه‌ها خواهند داشت برای راضی‌کردنم! احتمالا آنقدر در گوشم بخوانند که نتوانم مقاومت کنم (با توجه به همان اثرگذاری و کنترلگری مادرم نسبت به من) و اگر هم مقاومت کنم بعید نیست به زور متوسل شوند! (با توجه به سوابق قبلی، مثلا اخیرا از من خواسته‌اند از تمام گروه‌های مذهبی و سیاسی لفت بدهم وگرنه خودشان گوشی‌ام را می‌گیرند و چک می‌کنند و ..). من می‌دانم و درک می‌کنم که اینها همه از سر دلسوزیست اما آنچه آنها از زندگی می‌خواهند و فکر می‌کنند عامل خوشبختیست، با آنچه من می‌خواهم فرق می‌کند. نقطه ضعفم را هم می‌دانند، می‌توانند تهدید به عاق‌کردن کنند!! به همین راحتی!! [این سوال را هم در حاشیه بپرسم که در مقابل چنین تهدیداتی من «مجبور» به اطاعت از پدر و مادرم می‌شوم یا نه] از طرف دیگر، من بیست سال بیشتر ندارم و از نظر ویژگی‌های دیگر هم تقریبا چیزی کم ندارم و تقریبا مطمئنم موقعیت‌های بهتر (که حداقل از نظر روحی و فکری در کنارش احساس امنیت داشته باشم) برای کسی شبیه من کم نخواهد بود. شما بفرمایید چه کنم؟ به ازدواجی تن دهم که مهمترین معیار من در آن نادیده گرفته می‌شود و تا وقتی ادامه داشته باشد، جز عذاب روحی و حسرت، نتیجه‌ای نخواهد داشت؟ خواهش می‌کنم این را هم نگویید که با تربیت فرزند صالح هم می‌شود در ظهور موثر بود!! آن هم به روی چشم، اما نمی‌توانم الآن تمام ظرفیت خودم را در خانه و پای درس و کار نگه دارم که بعدا فرزندانم را - تازه اگر پدرشان مانع نشود - آنطور تربیت کنم. زیباترین لحظه‌های زندگی من همانهاییست که در بسیج کنار دوستانم برای نظام و انقلاب کاری انجام می‌دهم. فرضا با ازدواج با آن آقا جهاد علمی را هم ادامه بدهم و دلم را به آن خوش کنم، این مسئله که هیچکس را نخواهم داشت که باورها و آرمان‌های مرا درک کند، تا آخر عذابم خواهد داد. می‌دانم دنیا کوتاه است و سراسر امتحان، اما در این مورد واقعا نمی‌توانم زیر بار ظلم پدر و مادرم بروم. واقعا نمی‌توانم. فعلا در ظاهر واکنش‌‌های مثبت به پدر و مادرم نشان می‌دهم که فکرشان سمت تهدید نرود. تا حدی امیدوارم بتوانم از چیزی غیر از افکار این آقا، ایراد بگیرم تا باز مسئله افراطی بودن من را پیش نکشند. یا شاید طوری حرف بزنم که خودش منصرف شود و بگذارد و برود!! شما بفرمایید چه کنم؟ و احیانا اگر تهدید کردند که شیرشان را حلالم نمی‌کنند و عاق می‌کنند و...، در قضیه‌ای مثل ازدواج، می‌توانم سرپیچی کنم؟ از زمانی که برای خواندن این مطلب صرف کردید حقيقتا متشکرم و بی‌صبرانه منتظر کسب تکلیف و راه‌حل می‌مانم. یا علی

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال با توجه به روحیه‌ای که در خود می‌بینید و فعلاً خود را در جای دیگری جستجو می‌کنید و از این جهت، روحاً آمادگی این نوع ازدواج‌ها را ندارید؛ بر همین نکته تأکید کنید که فعلاً آمادگی برای ازدواج ندارید و آن آقا برود زندگی دیگری تشکیل دهد و شما هم بدون جدال و درگیری با همان سعه صدری که در آموزه‌های دین می‌شناسید، از مسائل عبور کنید. ولی طوری نباشد که شخصیت‌تان شخصیت مخالف ازدواج قلمداد شود. موفق باشید

34329

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام و ادب خدمت استاد عزیزم: همان طور که مستحضر هستید انسان دارای ابعاد گوناگون است. تربیت و رشد انسان در مکتب اسلام ناب مبتنی بر رشد همه ابعاد انسانی است. لذا برای تربیت یک انسان جامع اسلامی که بر مسیر صراط مستقیم حرکت کند باید برای تربیت اعتقادی، اخلاقی، علمی، جنسی، جسمی، روانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، دفاعی و فرهنگی او برنامه ریزی کرد. بر اساس مقدمه فوق، به خصوص در دوران هجمه فکری، فرهنگی، رسانه‌ای و جنگ اقتصادی اجانب به حریم نظام اسلامی و آلوده شدن سطح وسیعی از جوانان و نوجوانان به انحرافات گوناگون، به نظر شما در شرایط امروز، کدام یک از وجوه فوق که به صورت تفصیل در زیر آمده، در راه‌اندازی یک طرح تعالی‌بخش برای نجات جوانان و رشد آنان در سطح یک شهر باید محور باشد و نسبت بقیه انواع تربیت با آن چیست؟ ۱. تربیت اعتقادی مستقیم از طریق پاسخ به شبهات ذهنی. ۲. تربیت اخلاقی مستقیم از طریق اصلاح سبک زندگی در امثال برگزاری مجالس آل الله صلوات الله علیهم اجمعین و انس با زندگی‌نامه شهدا. ۳. تربیت علمی از طریق ارائه آموزش‌های مؤثر و مورد نیاز به همراه مهارت افزایی در خصوص کنترل خشم، ارتباط مؤثر و... ۴. تربیت جنسی و تسهیل شرایط ازدواج و همسریابی و مشاوره در این خصوص و تبیین مسئله حجاب و پوشش ۵. تربیت جسمی و آموزش‌ها و مهارت‌های لازم در نوع تغذیه و ورزش و تندرستی ۶. تربیت روانی و ارائه مشاوره‌های روانشناختی و خانوده ۷. تربیت سیاسی با رویکرد تقابل با جنگ روایت‌ها، دشمن‌شناسی و تبیین کارآمدی انقلاب اسلامی و محور قراردادن ارشادات و مطالبات رهبر معظم انقلاب اسلامی از مردم و جوانان. ۸. تربیت اقتصادی از طریق کارآفرینی و توانمندسازی جوانان در حوزه اشتغال مبتنی بر خلاقیت و روش‌های نوین. ۹. تربیت اجتماعی از طریق اصلاح شبکه روابط در امثال رسیدگی به حال محرومان، اردوهای جهادی، راهیان نور، زیارت مشهد و قم با رویکرد ارتقای مسئولیت‌پذیری اجتماعی. ۱۰. تربیت دفاعی و ارائه آموزش‌های نظامی و دفاع شخصی و تبیین عناصر جنگ شناختی و سواد رسانه‌ای. تربیت فرهنگی که به نوعی حاصل جمع همه موارد فوق است. سؤال فوق از بابت تنظیم ایده اولیه برای انسجام‌بخشی به فرایندهای هدایتی و تربیتی در سطح یک شهرستان با جمعیتی حدود ۷۰ هزار نفر است.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خیلی خوب متوجه ابعاد تربیتی که باید انسان‌ها متذکر آن باشند، شده‌اید. حقیقتاً اکثر مواردی که می‌فرمایید در جای خود اولویت دارد. عمده آن است که این امور در دلِ حضور در تاریخ انقلاب اسلامی و توجه اصلی به آن، هرکدام پیش آمد را باید دنبال کنیم. با این افق که در دلِ انقلاب اسلامی است که بنا داریم وارستگیِ خود را در این ابعاد رشد دهیم و به جهانی که استکبار در حال افول است، فکر کنیم. موفق باشید

34191

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم استاد عزیزم: ۱. در ذیل آیات سوره مبارکه نمل از آیات ۱۸ الی ۲۶ از موجوداتی (نمله و هدهد) صبحت می‌شود که نسبت به پیامبران دارای علومی هستند که پیامبران (در ظاهر متن قرآن) نداشته اند؟ آیا علم پیامبر احاطه اش فقط در حیط رسالتش بوده و نیازی به دانستن آنچه آنها می دانستن نبوده یا اینکه می دانستن ولی مامور به ظاهر بوده اند ولی آگاه به این علوم بوده اند؟ ۲. اگر در فرض بالا جواب قسمت دوم درست است. ظاهر قرآن که می فرماید «لا یشعرون و لم تحط به» چگونه با می دانستن در باطن و عمل به آنچه که امر شدن در ظاهر هم خوانی دارد؟ ۳. اگر به سوالات بالا جواب دهیم حالا در داستان حضرت یونس علیه السلام ترک اولی یا هرچیز دیگر که باعث گرفتار شدن در دل ماهی شد را چگونه با دانستن این ماجر می توانیم یکی بدانیم؟ در همین آیات واژه ظن را چگونه بررسی کنیم؟ و خطاب های سنگینی که در صورت نگفتن این ذکر بیان شده است. همان طور که می‌دانید علم عصمت آوراست. یعنی اگر همان طور که هست اهل البیت و پیامبران می دانند حقیقت و باطن گناه را به هیچ وجه انجام نمی دهند پس این ابتلائات پیامبران از عدم علم بوده است؟ از طولانی شدن سوال عذر خواهم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به آنچه در جواب سؤال شماره 34190 عرض شد پیامبران علم ذاتی ندارند تا آن حدّ که در قرآن داریم: «قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسي‏ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذيرٌ وَ بَشيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ» (188/ اعراف) بگو: «من مالك سود و زيان خويش نيستم، مگر آنچه را خدا بخواهد؛ (و از غيب و اسرار نهان نيز خبر ندارم، مگر آنچه خداوند اراده كند؛) و اگر از غيب با خبر بودم، سود فراوانى براى خود فراهم مى‏ كردم، و هيچ بدى (و زيانى) به من نمى‏‌رسيد؛ من فقط بيم‏ دهنده و بشارت‏ دهنده ‏ام براى گروهى كه ايمان مى ‏آورند! (و آماده پذيرش حق اند). آری! حتی حضرت یونس «علیه‌السلام» گمان نمی‌کردند ترک‌کردنِ قوم‌شان منجر به آن سخت‌گیری‌ها می‌شود و به همین جهت که با بصیرتِ پیامبرانه خود متوجه شدند قرار گرفتن در شکم ماهی نوعی تنبیه الهی است؛ ندا سر دادند: «سبحانک إنّی کنتُ من الظالمین». موفق باشید

33906

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام: طاعات و عبادات شما قبول باشه ان شاءالله. الحمدلله بنده مربی پرورشی یک مدرسه ابتدایی پسرانه با ۳۴۰ دانش آموز هستم (تقریبا بهترین مدرسه شهر) ۱. بنظر شما اولویت کاری و پرورشی را روی چه موضوعاتی بگذارم؟ ۲. ان شاءالله قصد داریم برای مادران دانش آموزان مدرسه چند دوره مسابقات کتابخوانی برگزار کنیم، پیشنهاد شما برای انتخاب کتاب چیست؟ آیا کتابهایی مدنظر دارید که بتوانیم از آنها برای این مسابقات استفاده کنیم؟ ( البته کتاب زن آنگونه که باید باشد را هم خوانده ام) با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. سعی کنید آن‌ها را بعد از مباحثی مثل «من کو؟» در کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» متوجه ارزش‌های انقلاب و شهدا و آینده روشن انقلاب اسلامی بکنید. ۲. امید است کتاب «چه نیازی به نبی» قبل از کتاب «فرزندم؛ این‌چنین باید بود» شروع خوبی باشد. موفق باشید

33434

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام: در بحث اسماء الله شما فرمودید که اسم یعنی ذات به صفت خاص. سوال: آیا منظور از ذات الله است؟ ممنون

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همچنان‌که حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در تفسیر شریف «حمد» فرموده‌اند: «الله» نیز اسمی است از اسمای الهی، در عین جامع‌بودن. و لذا حضرت ذات در همه اسماء حتی در اسم «الله» نیز ظاهر است. موفق باشید

33279

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام وقت بخیر: می‌خواستم بپرسم کتاب های تازه نشر و چاپ اول کجا بارگذاری میشه ابتدا؟ داخل سایت بخشی به عنوان تازه های نشر ندیدم. ممنونم

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به طور کلی هر کتابی که چاپ شود داخل سایت قرار می‌گیرد و در بالاترین ردیف کتابها آن را ملاحظه می‌کنید. موفق باشید

33113

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام: لطفا جلسات دوشنبه ها رو نیم ساعت تا چهل و پنج دقیقه قبل از اذان قرار دهید، بعد از اذان خیلی دیر میشود می‌توانید در کانال مطالب ویژه هم نظرسنجی بگذارید یا در مسجد.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد بحث شده. متأسفانه امکان چنین پیشنهادی نیست. البته بعد از جلسه امشب تا بعد از روز عاشورا، جلسه دوشنبه‌ها تشکیل نمی‌شود. موفق باشید

34724
متن پرسش

سلام ببخشید مسئله مشکلی ذهن بنده را درگیر کرده است: «چرا زندگی و همه چیز هایی که به آن متعلق است باید طوری صرف شود که گام به گامِ انقلاب اسلامی پیش برود و ترقی کند؟». سؤالم را تشریح می‌کنم: از گفتار شما برمی‌آید که گویا تنها راه نجات سردرگمی بشریت این است که رو به انقلاب اسلامی بیاورد. «علم» بیاموزد که انقلاب در مسائل علمی تقویت شود. «فلسفه» بخواند تا پایه های عقلی انقلاب را محکم کند. «سیاست» بداند و مشکلات سیاسی انقلاب را بهبود ببخشد. «رسانه» را گسترش بدهد تا انقلاب برای جهانیان نمایان شود. و از این قبیل مطالب... چرا همه شان در تحقق انقلاب اسلامی باید صرف شوند؟ مگر چه هدفی است این انقلاب که تنها و تنها باید در ذیل آن و در گرو آن بود که به سعادت و رستگاری رسید؟ خیلی از مردمان هستند که علم می آموزند و ترقی می کنند و کسب معرفت می نمایند، ولی هدفشان اصلا انقلاب اسلامی نیست. این افراد چه تفاوتی با افرادی دارند که همه اینها را برای تحقق انقلاب اسلامی می خواهند؟ اصلا اساسی تر بخواهم بپرسم: «چرا انقلاب اسلامی و آرمانهای اسلامی انقلاب؟». در سرتاسر جهان ارزش ها یکسان هست: اخلاق نیکو، رعایت و مراعات یکدیگر، احترام، ادب، کمک به نیازمندان و... این چه سرّی است که همه اینها را باید ذیل انقلاب اسلامی معنا کنیم تا سودبخش باشند؟ با تشکر 🌹

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحثْ در بهترین حضور است که انسان باید در نزد خود آن را احساس کند بخصوص در تاریخی که بشر جدید طیّ ۴۰۰ سال تلاش کرد به هر آنچه از نظر دنیایی نیاز داشت، برسد. و درست در همان جهان مدرن، ناگهان پوچی و نیست‌انگاری تمام وجود بشر جدید را فرا گرفت، به طوری‌که به گفته میشل فوکو: در قرن گذشته خواستیم بگوییم خدا مُرده است، ناگهان در این قرن متوجه شدیم بشر مُرد. انقلاب اسلامی، روحی است در مواجهه با چنین جهانی تا انسان ذیل اراده الهی خود را در این تاریخ، آری! در همین تاریخ ادامه دهد تا در عین وسعت‌یافتن به وسعت انسانِ آخرالزمانی معنا و گرمی حیات را از دست ندهد، یعنی زمین خود را به ملکوت عالَم متصل کند. موفق باشید         

34709

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام خدمت استاد گرامی: چرا حتما باید عمل صالح ما همراه با ایمان باشد که در قیامت به آن پاداش دهند؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وگرنه آن عمل، عمل صالح نیست. زیرا در تعریف عمل صالح، انگیزه ایمانی و نظر به قرب الهی نهفته است وگرنه عمل خیری خواهد بود که مثلاً از سر دلسوزی انسان گرسنه‌ای را غذا دهد، این عمل، خیر است ولی در راستای قرب الهی انجام نشده است تا به عنوان عمل صالح محسوب شود، زیرا افقی متعالی‌تر از سیرکردنِ آن گرسنه مدّ نظر آن شخص نبوده، هرچند بالاخره کاری انسانی انجام داده و ارزش خود را دارد. موفق باشید

34505
متن پرسش

سلام علیکم خدمت استاد عزیز: وجیزه‌ای را خدمت شما فرستادم تا در این ماه عزیز یاد این حقیر در ایام اعتکاف هم باشید، امید آن‌که این کمترین، از برکات توحیدی ماه رجب به برکت دعای دوستان بهره‌مند باشم. پیشاپیش از شما بابت وقتی که در خواندن این نوشته از دست می‌دهید عذرخواهم و شرمنده.

ماه رجب و عبور از سکرات نیهیلیسم

بسم الله الرّحمن الرّحیم

 امیرالمومنین «علیه‌السلام» در غررالحکم می‌فرمایند: «إنّ الأكياسَ هُمُ الذينَ للدُّنيا مَقَتوا، و أعيُنَهُم عن زَهرَتِها أغمَضوا، و قُلوبَهُم عنها صَرَفوا، و بالدّارِ الباقِيَةِ تَوَلَّهوا» زيركان، كسانى هستند كه دنيا را دشمن دارند و از زرق و برق آن چشم فرو بندند و دل‌هايشان را از آن روي گردان كنند و شيفته سراى جاويدان شوند.

پنج حسی هست جز این پنج حس / آن چو زرِّ سرخ و این حس‌ها چو مس

صحت این حس، ز معموری تن /  صحت آن حس، ز ویرانی بدن

صحت این حس بجویید از طبیب / صحت آن حس بجویید از حبیب

عَنِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: «إِنَّ لِرَبِّكُمْ فِي أَيَّامِ دَهْرِكُمْ نَفَحَاتٍ أَلاَ فَتَعَرَّضُوا لَهَا.» ماه رجب همان نفحه‌ای‌ است در کالبد وجودی که آن را عفونتِ پوچی زمین‌گیر کرده است. نسیمی است برای روح‌هایی که از دردِ بیگانگی، به خود می‌پیچند و راهِ پیش روی حقیقت را گم کرده‌اند. «رجب»، بازگشت به انسانیت است در اصیل‌ترین لایه‌های وجودی خودش، همان هویت اتصالی او که یک سرش وصل به کمال مطلق است و در این سو وصل است به توجه به این اتصال. می‌ماند نحوه‌ی رجوع به این حقیقت و اتصال به آن کمالات که فتح الفتوحش در ماه رجب رخ می‌دهد آنگاه که انسان خسته می‌شود و نفس‌هایش به شماره می‌افتد از تنگی و ضیقِ عالم دنیا از افق تاریک و سیاه عالَم مجازی که او را غرق در توهّم و از خود بیگانگی کرده است و سرپوشی شده است برای رهایی‌اش.

انسان گمان می‌کرد این تاریخ، عصری است که انسان‌ها را وسعت می‌دهد و انسان در آن می‌تواند خودش را در تجربه‌های مختلف عالم مدرن که برایش به میان آورده است تجربه کند و وسعت پیدا کند، و از حصارهای مختلف مشکلات و مسایل پیرامونی دنیا آزاد شود؛ اما خیلی زود به این پی‌برد که سرابی که برایش دریا جلوه کرد، جویِ کوچکی بود که به قیمت لجن‌مال‌شدنِ روحش تمام می‌شد و حالا در میان علفزار هرزِ عالمِ مدرن، این افق توحیدی ماه رجب است که نسیم دشتزارِ حقیقتش را به روی او نشان می‌دهد تا او حقیقت را از درون جان خود و نه بیرون از خود «بچشد» و «حس» کند و «بیابد» و «تصدیق» کند و «لذت» ببرد. و فریاد بر‌آورد: «من کیستم؟!!» آتش به دل افروخته در خرمن عشق، چهره بر در دوخته ماه رجب از آن منظر که انسان از خود گسیخته شده و در تاریخ عالم نیهیلیسم دست و پا می‌زند و از درون فریاد بی‌هویتی سر می‌دهد، اشارتی است برای رجوع به «هویت اصیل انسان» در امتداد افق معنایی وجودش که عین اتصال به حقیقت است، در این صورت است که می‌توان سکراتِ بی‌هویتی و بی‌معنایی را به او متذکر شد و او را از وحشت و مرگِ خاموش و زجرآور نیهیلیسم بیدار کرد.

بشر امروز سخت محتاج عبور از پیچ هویتی خود است و اگر وجه اصیلی در برابر آنچه که با تشنگی به سراب رسیده است، در برابر خود پیدا نکند، اگر نتواند خود را با روزمرّگی سرگرم کند؛ لاجرم دست به انتحار خود می‌زند، چرا که آنچه می‌خواست آنی نبود که ابعاد وجودی‌اش را اشباع یا ارضاء کند، فلذا سرد و سردرگم و خسته خواهد شد. روزمرّگیِ تاریخِ ما وجهی از سرگردانی انسان در میان بی‌هویتی و عالَم معناست، نه می‌تواند با آنچه که هست خود را راضی کند، و نه می‌داند آنچه که جواب طلب اوست چیست!! شاید بتوان وجهی از عصبانیت انسان امروزین را هم در این سو تحلیل کرد که در اصل او از خودش و نارضایتی از افق کور عالمی است که در برابرش قرار گرفته و آنی نیست که انسان می‌خواست فلذا بهانه‌گیری می‌کند و مشکلات را به گردن بیرون می‌اندازد. در این میان این رجب است که در حال ظهورکردن در این عصر است برای «یگانگی» و «یافت حقیقت» و «روبه‌روشدن با طلب اعلای انسان آخرالزمانی» تا در این خلوت و انس، انسان آرام‌آرام متذکر لایه‌های عمیق حضور در عوالمی شود که برتر از افق طبیعت است، تا خلأ  اُنسی که طبیعت، او را از آن محروم کرد، بچشد آنگاه است که می‌بینید در سحری یا شبی در دل همین خلوت‌ها با صدایی رسا اعلام خواهد کرد که:

مژده بده مژده بده، یار پسندید مرا / سایه‌ی او گشتم و او، برد به خورشید مرا

جانِ دل و دیده منم، گریه‌ی خندیده منم / یارِ پسندیده منم، یار پسندید مرا

 آری! ماه رجب شکفتگیِ درون است و راهش از انسان آغاز می‌شود. یعنی باید بگوییم «رجب»، فتح انسان است در عصر تاریک پوچی‌ها. یا این‌گونه بگوییم: شروعی است بر یک پایان یا آغازی است از طلیعه‌ی اُنس انسان با خودِ وجودی‌اش، نه خودِ شخصی یا اعتباری‌اش. مطلع الفتحِ آغاز انسان در تاریخی که عالم مدرن آمده است تا انسان را برده‌ی ساحت‌های مکاتب خود کند یا انسان را منفعت‌طلب و سودجو پروش دهد، یا آن‌که انسان را محور تصمیم‌های اساسی زندگی‌اش قرار دهد، همان انسان‌محوری به آن معنایی که انسا ن، گرگ انسان می‌شود، نه آن‌که انسان، آینه‌ی انسان باشد.

 «ماه رجب» است. در «رجب» انسان، محور قرار می‌گیرد اما در انس و اتصال، فرقش با اومانیست در آن است که در مکتب انسان‌محوری، انسان ربطی با عالم و آدم ندارد، بلکه «خودش» در سود و منفعت و نظام سرمایه‌داری مهم است، حتی فضیلت و اخلاق از آن جهت که انسان اخلاق و معنویت را در زندگی به عنوان سود و منفعت نیاز دارد. اما انسانِ «عالَم رجب» متفاوت از انسان عالم نیهیلیسم، محوریت‌اش در عین ربط و اتصالی است که با افق معناییِ عالم قدس دارد که انسان در عین یگانگی می‌تواند در تمام عالم باشد. یعنی حضور بیکرانگی که نه راهی بر کسی می‌بندد، و نه می‌گذارد کسی راه بر او ببندد، آن‌گاه تجلیِ ظهور و بروزش می‌شود. کربلا، آری! می‌شود اربعین که انسان در آن‌جا فقط «هست» و «هست» و «هست»، در عین اتصال به ملکوت قدیم الإحسانی در صورت حسینی. حال باید بگوییم ماه رجب ماه انس است و انس در بستر تمرکز و خلوت و کناره‌گیری از وجوه کثرت عالم طبیعت به‌دست می‌آید و «رجب» بستری است تا در دل ظلمتِ عالم بی‌معنای پیرامون‌مان سر در گریبان وجود و درون‌مان کنیم تا حالت انس پدید آيد آنگاه پس از انس جذبه خواهد آمد و پس از آن عشق و آنگاه اتصال روی خواهد داد پس باید بگوییم شروعی است مبارک و راهی است گشوده برای آنی که می خواهد دوباره خود را بیابد و با خود آشنا شود و ساحتی دیگر از افق عالم را تجربه کند . این راه رفتنی است ......مرد سفر کجاست؟ خلاصه آنکه جمعیت رلف پریشان عالم مدرن انسان را به هم ریخته است و این ماه رجب است که به سراغمان آمده تا با آن همراه شویم، به خدا که نیاز نیست کاری بکنیم چون ما عین ناتوانی و فقریم در برابر نسیم فضل او، فقط کافی است طبق روایت، خود را در مسیر و همراه با آن نفحه کنیم، او «خود»ِ شما را در بر خواهد گرفت و با او همدم خواهیم شد فقط باید همراه شد و منتظر ماند.... رجب همان روح قُرب است که تروح جسم می‌باشد، از آن جهت که انسان را مسانخ با عالم مجردات می‌کند، عالمی که تجربتاً برای انسان مورد تصدیق است، عالَمی فراتر که انسان بدون مزاحمت احکام بدن طبیعی در آن عین بودن است و عین لذت است و عین توحّد و انس است. باید برای ورود به آن عالم، به خود رجوع کرد و برای رجوع به خود نیازمند خلوتی هستیم تا با خود روبرو شویم و آنگاه که با خود روبرو شدیم سوال از من کیستم که روی دهد، تصدیق خواهی کرد برتر از آنچه که به آن تن داده‌ام،

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک /  چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

 باید به پرسش این خلوت صادقانه جواب داد که نمی‌توانی خودی باشی جدای از حقیقتی عالی تر و برتر که عین کمال و صدق و صفاست، مگر نه آن است که ناقص در ذیل کامل معنادار می‌باشد؟ و مگر نه آن است که نقص با کمال جبران می‌شود؟ و اگر کمالی مطرح شود که در عین کمالیت نقصی در آن راه ندارد، قطعا مطلوب خواهد بود و انسان ذاتاً کمال‌طلب است. سخن زیاد است و حرف ها در میان و آینده در انتظار رجبیون است... «این الرجبیون»!!

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

 

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً آنچه را که از ماه رجب به مشامِ دل‌تان رسیده است، از همان نوعی از احساس روحانی است که روح روایات ما بدان اشاره دارد. معلوم نیست چه سرّی در گشودگیِ ماه رجب است که گویا هرکس به جایی رسیده است، از نسیمی بوده است که ماه رجب بر قلب او تابانده و از عالی‌ترین هوشیاری‌ها بهره‌مندش کرده است. و این درستْ همان نسیمی است که ما را به گفته شما از سکرات نیهیلیسم به بهشت حضور در نزد خود حاضر می‌کند تا در وسعت بیکرانه خود عرشی که فوق ملکوت است و دارای جامعیت خاص می‌باشد؛ تجربه کنیم. این‌جا است که معنی سخن خدا را می‌یابیم که فرمود: «ماه رجب، ماه من است» و این همان جامعیت شب قدر است که آرام‌آرام با «ماه شعبان» که نور تعیّن نبیّ را به ظهور می‌آورد و «ماه رمضان» که ناس را در جلوه الهی‌شان به کثرت و تعیّن ظاهر می‌کند، شکل می‌گیرد. مگر نه آن است که جامعیت شب قدر در دلِ سالی که پس از آن پیش می‌آید، در جلوات مختلف خود را می‌نمایاند؟!

گفتید: «توحید ماه رجب، نسیمِ دشتزار حقیقت را در مقابل انسان می‌گشاید تا انسان از سکرات بی‌هویتی خود را آزاد کند.» و این قصه بشر امروز است که از دست خودش کلافه شده است و خداوند با سفره گسترده ماه رجب او را به خود می‌آورد تا نه‌تنها خودِ گمشده خود را بیابد، بلکه خدایی را که نیز گم کرده است، با دعاهای ماه رجب پیدا کند. و این همه حرف بنده برای معتکفین عزیز است که متوجه باشند خدای خود را گم کرده‌اند، آری! خدایِ دیروز، خدایِ امروز نیست، به دنبالِ خدای دیروزگشتن، سرگردانی است. پس خدای خود را گم کرده‌ایم و به گفته جناب مولوی: «هر روز مرا تازه خدای دگری هست» و می‌توان او را با اشاراتی که مولایمان حضرت علی«علیه‌السلام» در دعای مخصوص ماه رجب به او کرده است، پیدایش نمود. دعایی که در ابتدای آن می‌خوانیم: «اَللّهُمَّ يا ذَاالْمِنَنِ السّابِغَةِ وَالاْلاَّءِ الْو ازِعَةِ والرَّحْمَةِ الْو اسِعَةِ وَالْقُدْرَةِ الْجامِعَةِ...». موفق باشید  

34325
متن پرسش

با سلام و خدا حافظی جهت نایب الزیاره بودن برای همه کاربران محترم در خدمت مرد مرد ها شهید حاج قاسم سلیمانی.

متن پاسخ

با سلام و خدا حافظی جهت نایب الزیاره بودن برای همه کاربران محترم در خدمت مرد مرد ها شهید حاج قاسم سلیمانی.

34218

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم خدمت استاد طاهرزاده: استاد بنده طلبه هستم و خودم را در آینده در کسوت یک فرد ذوابعاد می بینم. فردی که بتونه مسائل رو از چند وجه ببینه و بررسی کنه. توی بررسی که از اساتید انقلابی کردم متوجه شدم جناب عالی و استاد رائفی پور و حاج آقای پناهیان و استاد حسن عباسی و آیت الله مصباح و شهید مطهری و عین صاد و از همه مهم تر رهبری و امام خمینی، همون اشخاصی هستند که من می پسندم و دوست دارم شاگردی این بزرگواران رو بکنم. حالا سه تا موضوع پیش آمده . ۱. آیا این طور مطالعه صحیح هست؟ این همه استاد و این همه کتاب و سخنرانی؟ ۲. اگر صحیح هست چه طوری شروع کنم؟ از کجا شروع کنم؟ هر کدام از این بزرگواران توی آثارشان سیر مطالعاتی دارن. باید سیر مطالعاتی همشون رو شروع کنم؟ البته همه ی این ها جدا از دروس حوزه و یادگیری زبان خارجی هست. ۳. آیا برای ذو ابعاد شدن و مطالعات میان رشته ای داشتن این کارهایی که می خوام بکنم کافی هست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید جنابعالی که بحمدلله در کسوت طلبه می‌باشید اگر خود را با مبانی قرآنی و روایی، ذیل حضرت امام و رهبر انقلاب حاضر کنید، خودتان شخصیتی خواهید شد برای تحلیل و تبیین هرچه بیشتر آنچه به عنوان عطای الهی به بشر امروز شده است به نام انقلاب اسلامی. موفق باشید

نمایش چاپی