بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
37436
متن پرسش

سلام خدمت استاد طاهرزاده: در یکی از گروه‌های تلگرامی بحثی صورت گرفت و عده‌ای اصرار داشتند که جمهوری اسلامی به دین آسیب زده و مردم را از دین جدا کرده! در پاسخ به این افراد مطلبی را نوشتم. نظر مبارک استاد را تقاضامندم. ✍عنوان: «خطای جریان روشنفکری ضددینی و غربزده!»/ جریان روشنفکریِ غرب پرست و غرب گدایِ کشور ما که تمام هستی و عمر شان یک سجده طولانی به غرب است، از فرط مستی و هوس شدیدی که نسبت به مدرنیته دارند، آن را پایان و کمال تاریخ می پندارند و می پندارند که تاریخ و تمدن غرب برای ابد باقی است و باید تمام بشریت در راه تجدد و توسعه گام بردارند و هیچ راه دیگری جز حضور در تاریخ تجدد و توسعه وجود ندارد! غافل از اینکه متفکران و فلاسفه هوشیار و بزرگ غربی، خیلی زودتر از این ها متوجه بحران ها و بی آیندگی تمدن غرب شدند و گزارش آن را به همگان اعلام کردند. ما هم طبق نظر به سنن جاری در هستی و بر طبق مبانی و قواعد ِ قرآنی خودمان، به راحتی می توانیم آینده و افق ویران این تمدن مادی را از هم اکنون به نظاره بنشینیم و به صدای فرو ریختن و خرد شدن اسکلت و استخوان های این تمدن گوش بسپاریم. آنچه در ایران در حال وقوع است، نوعی پوست اندازی از یک دینداری کهنه به سوی یک دینداری ناب و اساسی تری است. بشر جدید می خواهد حقایق را با جان خودش احساس کند و با اگزیستانس خودش با حقایق هم آغوش شود. به همان معنایی که آن مرد بزرگ تاریخی گفت: «در میخانه گشایید به رویم شب و روز /  که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم» حقیقتاً مساجد و مدارسی که ما را در علوم حصولی و مفاهیم دینی متوقف می کنند جای بسیار خسته کننده ایست. ما نیاز به میخانه ای داریم که دائم در مستی و شعف حضور در محضر انوار متعالی عالم قدس باشیم و همه وجودمان با حقایق مأنوس باشد. جریان روشنفکری ضددینی مطلقاً شعور فهم این مطالب را ندارد. لذا تا ذره ای از مظاهر ضد سنت در جامعه می بیند با دمش گردو می شکند و با همه وجود قر کمر می دهد. غافل از اینکه افق دیگری در راه است.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! اگر دینداری به معنای کاتولیکی آن در صحنه باشد و صورت متافیزیکی باورها، دینداری به حساب آید؛ جمهوری اسلامی از آن دینداری که حضور انسان را در تاریخ و تاریخ خود و در اجتماع و در سیاست بدون حضور دینی می‌خواهد، جمهوری اسلامی از دینداری عبور کرده است. ولی اگر دینداری به همان معنای جمهوریت است در عین اسلامیت، این مائیم و مردمانی که زیباترین حضور را تنها در چنین نظامی دنبال می‌کنند و مردمان در بستر دین الهی بنا دارند سرنوشت خود را در دست گیرند و در آینده‌ای حاضر شوند که به جای دوگانگی خواجه و برده، به یگانگی بین انسان‌ها ذیل حضور دینداری در تاریخ برسند. حضوری که رهبر آن می‌فرمایند: «اگر به من بگویند خدمتگزار، بهتر از این است که بگویند رهبر؛ رهبری مطرح نیست، خدمتگزاری مطرح است». موفق باشید        

37410
متن پرسش

سلام علیکم خسته نباشید ببخشید این سوال و نوشته کمی طولانی هست خواهش میکنم کامل بخونید. حالاتی بهم دست داد که همه چیز برایم سوال شد با خود گفتم اصلا ما چرا باید زندگی کنیم ایا چون جهنمی و بهشتی هست و جهنم درد دارد؟و همه چیز برایم سوال شد که چرا زندگی چرا کار کردن و ... یک لحظه دیدم در این که من هستی هستم که چرا میگویم نمیتوانم چرا بگویم یعنی هر چه امدم به خودم بگویم تو چرا هستی هستی که چرا میگویی دیدم بی معنا هست برایم. حتی اگر کسی به من بگوید بیا کاری کنم تا دیگر چرا نگویی به او خواهم گفت چرا باز یک لحظه دیدم شاید حالاتم شبیه جناب دکارت هست که گفت من شک میکنم پس هستم و در این که کسی هست که شک میکند نمیتوان شک کرد. با خودم گفتم حال مجبور به زندگی هستم و موجودی ابدی هم هستم پس بیاییم خودم یک معنا بر اساس هستم به زندگی بدهم یعنی خودم معنایی به زندگی بدهم تا بتوانم به بودن خودم ادامه بدهم و باز دیدم چقدر شبیه جناب دکارت شدم که همه امور را ابژه قرار داد هستم و با خود احساس کردم اگر همه چیز رو همینطور معنا بدم شاید دیگر احساس پوچی نکنم حال سوال من این هست که با این حالات(واقعا این حرف ها حالاتی هست که به من دست میدهد نه عقاید و باور ها اتفاقا باورهایم کاملا برخلاف این چیز ها است) چگونه میتوانم با مباحث شما انس بگیرم چگونه میتوانم به ظرفیت انسان اخرزمانی و انسانی که جناب صدرا بیان میکند مانوس شوم ایا من محکوم به هستی هستم که چرا میگوید ؟ اخه هر چه تا حالا کردم دیدم نمیشود در راهی قرار بگیرم و باتوجه به حرف شما که ان را با جان یافتم که فرمودید انسان امروز فقط نزد خود میتواند حاضر شود و همه چیز را در نسبت با خود میتواند بیابد دیدم من هم مثل جناب دکارت هستم؟ خیلی ممنون پاسخ گو سوالات جوانان هستید

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این قصه هرکسی است که در این زمانه همچون شهید آوینیِ بزرگ به خود آمده و خودش برای خودش مسئله شده؛ در تاریخی که هرکس به خود آید می‌یابد که خودش برای خودش مسئله است ، حال یا چون دکارت و کانت و حتی هگل، با چنین انسانی در عین سوبژگی و درون‌ماندگاری که خودشان باشند برای خودشان، به‌سر می‌برند و یا در دل همان تاریخ مانند هایدگر به گستردگیِ انسان می‌اندیشند و دازاین را که معنای در جهان‌بودگیِ انسان است اصالت می‌دهد که نوعی معنابخشیدن به خود است و در این راستا تا حضور تاریخی انسان جلو می‌رود و یا در این جهان یعنی جهانِ ما، حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» خودش برای خودش مسئله می‌شود و به عرفان ورود می‌کنند و در دلِ عرفان و حضور در جهان انسان‌هایی بزرگ مانند حضرت علی«علیه‌السلام» جلو آمدند و باز گویا منتظر حضور دیگری برای معنابخشیدن به خود بودند که میدان سیاستِ آنچنانی که او فرمود «همه اسلام سیاست است»  و حضور در تاریخ انقلاب اسلامی، مقابل ما گشوده شد تا در چنین حضور در خود و درخشش در جهان، خود را در بستر نهایی‌ترین حضور درک کنیم و فتحی شد از یک طرف برای امثال آوینی‌ها و از طرف دیگر برای آن‌هایی که به شکلی دیگر برای خود مسئله شده بودند و در نتیجه افق شهادت را یافتند و حال مائیم و حضور انسان در این جهان و راهی برای معنابخشی. مدتی است به انسان آری! باز به انسان می‌اندیشم و در این رابطه یادداشت‌های صدگانه‌ای شده است که یکی از آن‌ها تقدیم می‌شود: 29- انسان در نسبت با وجودش و بودنی که رو به سوی هستی دارد، مثل سایر موجودات نیست، وجودی است خاص با هستی گسترده و گشوده، لذا می‌تواند خود را به جهت گستردگی‌اش، در آن‌جا و در نسبت‌یافتن با دیگران، بدون دوگانگیِ ابژه و سوبژه بیابد، زیرا همه‌چیز در نسبت وجود گسترده او معنا پیدا می‌کند. مانند نطق که انسان در آن گشوده می‌شود با نوعی بیرون ایستادن و در آن بیرون‌ایستادن در نسبت با دیگران، خود را فهم‌کردن، در عین حضور نزد همه و همه را از خود جدا ندانستن، به همان معنایی که جناب مولوی می‌فرماید:
این دو هزاران من و ما         ای عجبا من چه منم!.   
موفق باشید              

37406
متن پرسش

سلام علیکم: با عرض ادب و آرزوی صحت و عافیت از حضرتعالی تقاضا داشتم با توجه به بینش تمدنی خود نسبت به انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم غربی و سیر تطوری که انقلاب داشته است، تبیین و توضیحی نسبت به این فرمایش رهبر معظم انقلاب در دیدار ۲۹ بهمن سال گذشته شان با مردم آذربایجان شرقی مبنی بر اینکه یکی از توفیقات مهم و نقاط قوت انقلاب اسلامی، ممانعت نسبی از مطرح شدن فرهنگ غرب بعنوان فرهنگ برتر و غالب و اصلاح کردن این نگرش بوده است را تشریح بفرمایید؛ بویژه که مستحضر هستید برخی از تحلیلگران و نویسندگان داخلی بر خلاف همین بیان معظم له، جامعه ایرانی را در دوران پسا انقلاب، بیش از پیش درگیری هضم در غرب و مبتلا به غربزدگی و استحاله می‌دانند و معتقدند انقلاب در بستر فرهنگی، توفیقی در برابر طرح غرب بعنوان فرهنگ برتر هضم کننده و تغییر نسبت جامعه با این فرهنگ و تمدن نداشته است. «جلوگیری نسبی از گسترش فرهنگ غربی به عنوان فرهنگ برتر؛ پیش از انقلاب این‌جوری بود؛ فرهنگ غربی فرهنگ برتر شمرده می‌شد. البته این بکلی برطرف نشده، اما تا حدود زیادی اصلاح شده». ۱۴۰۲/۱۱/۲۹ با تشکر و التماس دعا

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً تمام عظمت انقلاب اسلامی با نظر به همین نکته که رهبر معظم انقلاب فرمودند؛ روشن می‌شود. آری! وظیفه امثال ماها می‌باشد که بیش از پیش این نکته مهم تاریخی که رهبر معظم انقلاب بر آن انگشت گذاشتند را، تفصیل دهیم. در همین رابطه جزوه «انقلاب اسلامی و ریشه‌های آن» https://lobolmizan.ir/leaflet/214?mark=%D8%B1%DB%8C%D8%B4%D9%87 تدوین شده و البته و صد البته باید نسبت به مبانی معرفتیِ انسانی که اسلام و ذیل آن، انقلاب اسلامی مدّ نظر دارد؛ به میان آید و تفاوت آن با انسانی که فرهنگ غربی تحت عنوان اومانیسم بر آن تأکید می‌کند، مشخص شود. ما در این مورد هنوز در ابتدای راه هستیم و در این رابطه یادداشت‌های ۶۵ گانه‌ای تحت عنوان « فکری در خورِ آنچه در این تاریخ در پیش است» تنظیم شده که این روزها در سایت قرار می‌گیرد. امید است افقی را در این مورد بگشاید. موفق باشید              

 

37403
متن پرسش

السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه: در رابطه با ظهور امام زمان نظرات مختلفی هست. برخی معتقدند که آنچنان ظلم و جور همه جا را فرا می گیرد و شیعه و جهان اسلام ضعیف و نحیف می شوند و به اضطرار می رسند که ناگهان حضرت مهدی «عجل الله تعالی فرجه» ظهور می کنند و کار را به دست می گیرند و جهان را از ظلمات نجات می دهند. برخی دیگر بر این عقیده هستند که اتفاقا برعکس، آنچنان شیعه و اسلام غالب و قاهر می شود که زمینه را برای مشرف شدن حضرت فراهم می کنند و در زمانی که اسلام در اوج قدرت است حضرت ادامه کار را به دست می گیرند، هر چند که تا رسیدن به همان مرحله هم نور توجهات و ظهورات حضرت پیشران است تا اینکه فرج کلی فرا برسد. ۱. به نظر حضرتعالی کدام نظریه صائب تر است؟ ۲. استاد برداشت بنده این هست که وقتی در روایات مطرح می شود که ظهور حضرت در شرایطی رخ می دهد که جهان از ظلم و جور پر شده باشد، دارند «قاعده» به دست ما می دهند. لذا نتیجه می گیریم در هر مرحله‌ای از تاریخ وقتی فشارها و ظلمات شدید می شود پرتوی از نور ظهور حضرت برای تقابل با آن ظلمات تجلی می کند و ظلمات رفع می شود (مثل انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و شهادت سردار سلیمانی و حمله به اسرائیل و امثال ذلک) . باز دوباره حضور ظلمات و باز دوباره نوری دیگر برای پاره کردن پرده این ظلمت. و این جریان سینوسی رو به صعود ادامه دارد تا اینکه ظلمت به اوج خودش می رسد و فرج کلی و تامه حضرت به همراه حضور شخص ایشان، برای تقابل با اوج ظلمت فرا می رسد. نظر حضرتعالی چیست؟ 

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! رازِ غیبت آن انسانِ انسان‌ها، آن انسان کامل «روحی لتراب مقدمه فداء» مگر جز این بود که انسان‌ها بتوانند ضرورت حضور فعّال آن حضرت را در جهان درک کنند؟ پس مائیم و معرفتی که بشریت متوجه گردد برای اصلاح امور، نیاز به آخرین سخن دارد و انقلاب اسلامی بستر چنین حضوری است تا معلوم گردد راهی برای مقابله و عبور از شدیدترین ظلمات در پیش است و این راه، هنوز در نهایت خود حاضر نشده که آن با ظهور حضرت صاحب الأمر «عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» محقق می‌شود؛ وقتی انسان‌های اصیل متوجه اصیل‌ترین ابعاد انسانیِ خود بشوند. چیزی که این روزها در حال تحقق است و تقابلی که بین دو جبهه حق و باطل در حال اوج‌گیری است و از این جهت است که می‌یابیم این تقابل، در مدیریتی نهایی به نهایی‌ترین شکل خود نیاز دارد همان‌طور که به زیبایی تمام متوجه مدیریت فوق‌العاده نایب آن حضرت در این زمانه شده‌ایم و مدیریت نهایی را از آینه وجود حضرت امام خامنه‌ای «حفظه‌الله‌تعالی» چشیدیم. موفق باشید      

37387
متن پرسش

بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علیکم حاج آقا. ۱. از یک طرف شاهدیم که دشمنان داخلی و خارجی انقلاب اسلامی، با پنهان کاری پیشرفت ها و برجسته کردن ضعف هایی مثل کاهش ارزش پول ملی و گرانی و... در صدد ناکارآمد جلوه دادن نظام اسلامی و انقلابی و در نتیجه‌ ناامید کردن مردم از نظام و انقلاب هستند. ۲. از طرفی دیگر طرفدارانی از نظام با برجسته کردن پیشرفت ها و دستاوردهای متعددی در حوزه ها و شاخص های گوناگون جهانی، در صدد هستند که اثبات کنند اتفاقاً برعکس باید به خاطر پیشرفت های گوناگون شدیداً به آینده ایران و این نظام امیدوار بود. ۳. در این میان تفکر شگفت‌انگیزی هست که ما را متذکر باتلاق و وضعیت بی تاریخی و تلخ «توسعه نیافتگی» می کند. و گزارش می دهد که با وجود اینکه تمام میوه ها و مظاهر مدرنیته وارد ایران شده است لکن آن «روح تاریخی» که ارتباط ارگانیکی بین این مظاهر ایجاد کند، از اول وجود نداشته است. مثل اینکه از کنار هم قرار دادن و چسبانیدن اعضای منقطع و جدا شده ی یک موجود زنده بخواهند یک موجود زنده ی دارای روح ایجاد کنند، که البته محال است. ۴. در کنار موارد بالا، حضرتعالی ماورای دوگانه توسعه‌یافتگی و توسعه نیافتگی، بیشتر متذکر روح ساری و جاری و تاریخی و قدسی انقلاب اسلامی به عنوان جریانی توحیدی که متصل به گذشته و آینده توحیدی ماست هستید. از طریق روش شما جان مخاطب آنچنان در اتصال با حیات تاریخی و وقتِ قدسی و صراط مستقیم انقلاب قرار می گیرد که نه تنها از نظام و انقلاب طلبکار نیست بلکه برعکس اگر به فرض محال هیچ پیشرفت مادی هم در این نظام نبود، انسان باز هم حاضر است مثل شهدا همه چیزش را فدای این انقلاب کند تا از نسیم حیات بخش و‌ نجات بخش انقلاب محروم نماند. استاد به نظر این حقیر اگر سه تفکر اخیر به همراه چاشنی نقادی نسبت به ضعف ها، به هم پوشانی برسند و مکمل همدیگر بشوند، آن پرواز تاریخی که برای عبور از موانع و فتنه ها نیاز داریم محقق می شود. نظر حضرتعالی چیست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است و در همین رابطه مباحث «انقلاب اسلامی» به عنوان جهان بین دو جهان مطرح شد. بنده با توجه به آگاهی نسبت به آنچه در شماره ۳ فرمودید و با توجه به سابقه فکری و اجراییِ خود به این نتیجه رسیده‌ام که باید به جهانی فکر کرد که از یک طرف آن جهان، غربِ شرق است و از طرف دیگر شرقِ غرب. و این است آن حضوری که انسان آخرالزمانی به دنبال آن است.
حضور تاریخیِ ما که در مواجهه با انقلاب اسلامی پیش آمد، حضوری که بی‌واسطه از هر استنباط ذهنی در نزد ما حاضر است و جهان ما را تشکیل می‌دهد و با توجه به این حضور، نسبتی خاص با موجودات برقرار می‌کنیم که آن حضورِ موجودات است در عالَمِ ما و منِ منِ انسان در مواجهه با این موجودات که در جهان او حاضر می‌شوند، شکل می‌گیرد. به همان معنایی که انسانِ آخرالزمانی می‌خواهد در جهان حاضر باشد بدون آن‌که حضور او حضور موجود غریبه‌ای ‌باشد که در جهان تنها است.
انسان در حضوری که با هستیِ خود نزد خود می‌یابد دائماً از خویش فراتر می‌رود و هستیِ نامتعیَّن‌اش رو به سوی فردا در صیرورت است و رو به سوی آینده طرح‌افکنی می‌کند، در حضوری که لحظه به لحظه فراتر از خودش در خودش حاضر می‌شود و بر اساس انتخابی که می‌کند به خود هویت می‌بخشد و نسبت به هستی، تقرب می‌جوید، زیرا انسان با حقیقت هستی به حکمِ عین‌الرّبط‌بودن‌اش، نسبت دارد و جهت‌اش به سوی آن است.
 موفق باشید
 

37366
متن پرسش

سلام خدمت استاد محترم: در این مدت اخیر بارها شاهد بوده ایم که روحانیون مطرح انقلابی و ولایی کشور، مورد انتقادات شدید و گاه عجیب قرار گرفته اند تا جایی که گمان می رود توطئه ای از جانب دشمن پشت آن باشد، مانند آیت الله علم الهدی، آیت الله مهدوی، آیت الله صدیقی و حاج آقا پناهیان ، درست است که این افراد معصوم نیستند و قطعا اشتباهاتی داشته اند، ولی با اشتباهات آن ها به نحوی برخورد و با استفاده از رسانه، جوسازی شده که مردم در مقابل آن ها برآمده و گاهی خدماتی که داشته اند را زیر سوال برده اند. حتی از برخی افراد بصیر و انقلابی چنین برخوردهایی دیده می شود که در این فضای مسموم، اشکالات دیگر این افراد را نیز برملا می کنند و فضای بدبینی را شدت می بخشند. از نظر شما آیا این ایجاد فضای مسموم برای عالمان دین و بدبین کردن مردم نسبت به آن ها می تواند توطئه ی دشمن باشد؟ و وظیفه ی مردم و به ویژه خواص در مقابل این فضاها و خبرهایی مبنی بر اشتباهات بزرگان چیست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: یقیناً توطئه دشمن است زیرا دشمنان ما می‌دانند از کدام ناحیه ضربه خورده‌اند و حقیقتاً روحانیت ما در کلیتِ خود ادامه‌دهنده راه انبیاء هستند و در دل ارادت و علاقه‌ای که به اسلام داشته‌اند، وارد این میدان شده‌اند. اخیراً در مصاحبه‌ای که پیش آمد عرایضی تحت عنوان « نسبت روحانیت با مردم» https://lobolmizan.ir/leaflet/1468?mark=%D8%B1%D9%88%D8%AD%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%AA . شد خوب است که به آن مصاحبه رجوع شود. موفق باشید

37289
متن پرسش

بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیک بجوامع السلام:
«دعا و مناجات؛ عبور از نیست انگاری»
امام علی علیه السلام می‌فرمایند: «من قرع باب اللَّه فتح له» كسي كه درِ خانه خدا را بكوبد، به رويش باز شود. 
در روزگاری که نهیلیسم در تاریخ زیست انسانی مان حاضر شده است و انسان ها در فضای آن تنفس می کنند باید به فکر حضوری دیگر از تاریخی باشیم که بتواند در فردای زندگی انسان حاضر باشد تا انسان ها به آن دل بسپارند و در آن حاضر شوند. حسی شدید تر و ایمانی شور انگیز تر تا بتواند آن ها را از تلخ کامی نیست انگاری دوران رهایی ببخشد. جهیدن از هیچستان عالم نهیلیسم علاوه بر حضور بنیان های نظری تاریخی اش محتاج انگیزه های عملی و شور انگیز اجتماعی از جنس وجود است تا بتواند حس احساس حضوری که آدمی گم کرده بود را بیابد و از فضای تنگستان پوچی به فراخنای خنک عالم انس مشرف شود. انسان تاریخ ما سردرگم مناسبات عالم نهیلیسم شده است و به این خاطر گوش‌اش از شنیدن حرف‌های تکراری و بیهوده و سخنانی مذهبی که آن سخنان، تاریخ خودشان را از دست داده‌اند و نمی‌تواند مطلوب جان انسان تاریخ ما باشد و ما همچنان با اصرار بر آن سخنان در پی آن هستیم که با بشر امروزین سخن ها بگوییم و این یعنی کلافه کردن خود و مخاطبی که دارد رنج می برد از تحیری که دچارش شده است. ما برای گذر از رنج تاریخ نیست انگاری و پوچی باید ابتدا در آن حاضر شویم و سپس از آن عبور کنیم، حاضر شدن به معنای فهم مناسباتی که ما و آدم امروز را در بر گرفته است و عبور به معنای افقی عالی و برین که در مقابل این انسان قرار دهیم تا او آن عالم را مطلوب جان خود بیابد و حضور در آن ساحت را حقیقت گمشده ای که در پی اش بود پیدا کند و این افق گشایی و عوض شدن ساحت ها با زور و جبر مهیا نمی شود بلکه به انتظار نشستن اما انتظاری فعال در جهت گشودگی عالم و آدم با هم که این گشودگی در حال گسترش است در تاریخ امروز ما و اهل فهم زمانه ظهورات آن را می یابند و مشاهده می کنند و هم اینان اند که باید در بستر تاریخ با بیان هایی متناسب با جان انسان امروز با او به گفت بنشینند و او را برای تغییر ساحتی جدید مهیا کنند. بی شک بشر در فردای این گشودگی حاضر می شود و عطای نهیلیسم را به لقایش خواهد بخشید و انسانی دیگر ظهور خواهد کرد. غزه نمونه ای از وضع حمل انسانی است که مشاهده می کنید تقابل انسانی شور انگیز در برابر عالم نیست انگار غربی که آدم را معطوف به اراده ی غلبه بر دیگران معنا می کند و اما صحنه ی حضور ایمان همان چیزی است که فردا با آن مواجه خواهیم شد و آن‌هم، نه به صورت فردی بلکه حضوری جهانی و انسان جهان فردایی ما از جنس همین ایمان است و آنهم در ساحت شورمندی و شورانگیزی و نه ایمان دیروزین و نمادین! این نمونه ای است از حضور پس فردایی عالم انسانی و مناسبات ایمانی‌اش. 
اما برای نجات جوان امروز و آدمی که تمام ساحت انسانی اش در تحت لوازم هیچستان نهیلیسم قرار دارد بایست نظر به وجوه جدیدی از زبانی متناسب با این تاریخ بود تا بتوان ظهورات و بروزات مناسبات جدید تاریخی را روایت کرد و به گوش اش رساند. آری به نظر می رسد زبانی که بتواند در امروز تاریخ به گفت آید جز وجود نیست چرا که از جنس نیستان است (بشنو از نی چون حکایت می‌کند از جدایی‌ها شکایت می‌کند) و زبانی است در برابر زبان هیچستان. به نظر می‌رسد همان‌گونه که زبان تاریخی است گوش ها یا بهتر بگویم فهم ها نیز تاریخ است و اگر با زبان و گوش تاریخ خود همراه نباشیم نه می توانیم سخن زمانه را بگوییم و به گوش‌ها برسانیم و نه گوش شنیدن حرف‌های زمانه را می‌شنویم و بنابرااین گرفتار آنی می‌شویم که امروز هستیم و بسیاری از گره‌های آدمی در این عصر با زبان گشوده خواهد شد منتهی باید زبان مطابق زمانه به میان آید و گرنه شاهد همین بی‌رونقی در گفتگو خواهیم بود. اما ما قائلیم که این زبان به میان آمده و گوش ها نیز آماده شنیدن شده اند و جان ها در پی حقیقتی دیگر در هستند و خسته از آنچه که امروز با آن مأنوسند. (پس ای زبانِ وجود به سخن آی و گوش‌های خسته از عالم نیهلیسم را سیراب کن) امروز وجه گشوده‌ای که می‌تواند آدمی را از درون جانش آشنای ساحت حضور بگرداند، عالم مناجات است، همان عالم و ساحت درونی ارتباط انسان با بی‌نهایت با گشوده‌ترین وجه عالم هستی و عالم وجود، ارتباطی که دستِ بریده آدم نیست‌انگارزده را به ریشه و مبدا تکوین حقیقی‌اش که گمشده جانش نیز می‌باشد متصل می‌کند و فریاد کو کوی انسان را به حقیقت هو هوی‌اش می‌رساند. آی آدم‌ها! این صدای خداست که پس از فریاد خدا مرده غرب، به گوش می‌رسد. آگاه شوید و از خود و وجود خود و حقیقت درونی‌تان به آن بپیوندید و با این آشنای جان آدمی، این بیابان خشک هیچی‌ها را بوستان دوستان کنید و از عدم به وجود سیر کنید و خود را برهانید . 
مناجات یکی از این ساحت هاست که باید با انسان در میان گذاشت می دانم سخن از چگونگی به میان آوردن است و چگونگی بردن این انسان است به پای این سفره! اما بایست با صبر و مدارا در انتظار بود تا افق های آن بیش از پیش خود را بنماید و آدمی خودش را در آن عالم پیدا کند، آری به زور و جبر نمی شود! پس ما چه کنیم؟ بایست متذکر طلوع آن تاریخ باشیم و نسبت به حضور ادمی در آن به تبیین حالی باشیم که امروز به آن دچاریم و حالی که فردا با آن روبرو خواهیم شد.
 مناجات با خدا یکی از آن لایه‌های ارتباط انسان است که دقیقا در نقطه رسیدن انسان به ضعف و درد و رنج اش به سراغ او می‌آید، ارتباط با عالمی برتر و گفتگو با عالمی بی نهایت که به تمام ابعاد و ساحات وجود انسان آگاه است و تکیه گاه انسان بی سامان و بی پناه تاریخ می شود. مناجات صورتی تاریخی دارد که اگر از آن غفلت کنیم فقط به درد حسینه ها و مساجد می خورد در حالی که ساحت تاریخی مناجات و دعا را امام معصوم در صحیفه سجادیه برایمان به میان آوردند انسان اگر در تاریخِ بی‌سامان نهیلیسم به سامان عالم قدس دست پیدا نکند حیات زندگی زمینی اش با مرگ طاقت فرسا تفاوتی نخواهد کرد. ببینید صحیفه سجادیه در تاریخی به میان آدم ها آمد که ظلمت پوچستان بنی امیه به سراغ آدم ها آمده بود و حضرت سجاد (علیه السلام) با صحیفه و دعا آدمی را به تاریخ خودش بازگرداند تاریخی که امتداد حیات حسینی بود و ارتباط آدم و عالم با ساحت قدسی اش. نباید از حیات حقیقی انسان غفلت کرد و گرنه صورت عالم مدرن جای خالی حقیقت را به راحتی تصرف خواهد کرد و ما می مانیم و انسانی درون تهی و بی مایه که برای این حس پوچی و آزار دهنده ی درونی اش دست به هر رفتار و عملی می زند تا خودش را از این بی سامانی برهاند و تاریخی را می سازد پر از مسئولیت‌گریزی و خشونت و بی‌توجهی و چشم‌پوشی از آنچه در پیرامونش می‌گذرد. اما اگر صورت تاریخی وجود و حقیقت به میان آدمی برگردد می شود آن نمایش بی بدیلی که در اربعین و تشییع شهدا مشاهده می کنیم، می شود راهیان نور، می شود مجالس شبهای قدر و اعتکاف که آدم‌هایی در آن به میان می‌آیند که در ظاهر متفاوتند اما متوجه حضور حقیقتی فراتر از آنچه با عالم مدرن به سراغشان آمده شده اند و ما باید با این نظر به سراغ ادامه تاریخ برویم و این حس را و این فهمی را که ظهور کرده است در جان آدم آخرالزمانی تقویت کنیم و نگذاریم گرفتار تخدیر شود و ما را با فراموشی مواجه کند و یا به جای پرداختن به حضور انسانی اینچنین دنبال تربیتی باشیم در همان گذشته دیروزین. 
مناجات با صورت تاریخی‌اش، امروز می‌تواند ما ار از ظلمت تاریخ نیست انگار عبور دهد اگر ما این توانایی را در خود بوجود آوریم که بتوانیم با زبان وجودی با این انسان سخن بگوییم؟ شاید بپرسید زبان وجودی چیست؟ زبان وجودی از چیستی بر نمی‌آید که محکوم به چگونگی باشد. زبان وجودی همان زبان ساحت حضور است که بیان آن حقیقتی است که مطلوب فهم جان آدمی است که از ما طلب حقیقت را می کند. و حتما زبان وجودی نباید به گفت آید، گاهی با یک صحنه تاریخی به گفت می‌آید و انسان‌ها آن را تصدیق می کنند و گاهی در یک حادثه ای به وقوع می پیوندد و انسان ها را با آن روبرو می کند همچون یوم الله هایی که از پس گذراندیم و یا گاهی با تشکل ها و برنامه هایی همچون جشن بزرگ غدیر یا سفری همچون راهیان نور. باید بیش از این در این باره سخن گفت و از آن سخن به میان آورد تا بتوان ابعاد بیش‌تری از آنچه بر ما می‌گذرد و آنچه باید به سراغمان بیاید و یا آنچه را که باید منتظر باشیم تا ما را در بر بگیرد بشویم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از «مناجات» سخن به میان آوردید و این‌که چگونه جایگاه اصیل مناجات را با درک نیست‌انگاری «فهم» کنیم تا به جای سخن‌گفتن از معنای مناجاتی که تاریخِ آن گذشته است، به مناجاتی بپردازیم که امروز و فردا و پس فردای ما را احیاء می‌کند و این، حقیقتاً همان ایمان است که گمشده ما می‌باشد. ایمانی که اگر مانند باورهای انتزاعی، جزمیتِ لازم را ندارد و چون بید در جانِ ما لرزان است؛ ولی همه حقیقت و همه معنا در همین ایمان است. عرایضی تحت عنوان «حقیقت ایمان در منظر امامان معصوم «علیهم‌السلام» و عرفا » در پیش است که در آن‌جا نسبتِ بین فلسفه وجودی به همان معنای اصالت وجود و ایمان به میان آمده است و در آن‌جا عرض می‌شود: 
 در حضوری که با فلسفه وجودی پیش می‌آید جدّ و جهد آن حضور و یا ایمان نقش مهمی دارند هرچند منجر به شوقی مبهم می‌گردد که در ادامه آن جدّ و جهد می‌تواند معنادارتر شود ولی نه به صورتی که با عقل انتزاعی می‌توانیم با باورهای خود به صورتی جزمی به‌سر ببریم. 
مولانا در دفتر دوم مثنوی, حکایت شخصی را می‌آورد که شتری گم کرده است و با جدّ و جهد فراوان، پُرس پرسان از نشانه‌های شتر از این و آن، در جستجوی گمشده خویش برمی‌آید. شخص دیگری که شتری گم گشته ندارد، با مشاهده گرم رَویِ شخصِ شتر گم کرده، به گونه‌ای مبهم پی می‌برد که این تکاپو گزافه نیست. پس به دنبال او روان می‌شود و سرانجام شتر گم‌شده‌اش را که همان ایمان است، می‌یابد به آن معنا که کدام انسانی است چنین شتر گم‌گشته‌ای ندارد؟ آن شخصی که به ظاهر شتری گم نکرده بود، در جدّ و جهد آن‌کس که شترش گم شده بود؛ شتر گم گشته خود را می‌بیند و این بار با جدّ و جهدی بیشتر به دنبال آن رهسپار می‌شود:
بوی برد از جدّ و گرمی‌های او        که گزافه نیست این هیهای او
اندر این اشتر نبودش حق، ولی       اشتری گم کرده است او هم، بلی
خطاب به آن شخص که از ابتدا واقعاً شتری گم کرده بود. می‌گوید:
مر تو را صدقِ تو طالب کرده بود         مر مرا جدّ و طلب صدقی گشود
صدق تو آورد در جستن تو را        جستنم آورد در صدقی مرا
به همان معنایی که حضرت سجاد «علیه‌السلام» در دعای «ابوحمزه» که دعای تمرین حضور در ایمان است، به جای تکیه بر اعمال خود برای نجات از عقوبت الهی، به فضل الهی امیدوارند و عرضه می‌دارند: «لَسْتُ أَتَّکِلُ فِی النَّجَاةِ مِنْ عِقَابِکَ عَلَى أَعْمَالِنَا بَلْ بِفَضْلِکَ عَلَیْنَا...»؛ عامل نجات من از عقاب تو تکیه بر اعمالم نیست، بلکه امیدواری به فضلی است که تو بر ما داری. این همان توجه به صدق راهی است که رسول خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» مقابل آن حضرت گشودند و با نظر به صدقِ آن راه، حضرت سجاد «علیه‌السلام» در دعای ابوحمزه در آن راه گام می‌زنند به همان معنای حاضرشدن در ایمان و تجربه آن حضور که با تکیه بر اعمال ما نمی‌ماند ولی با نظر به فضل او می‌توان حضور آن را تجربه کنیم.
 گر آدمی همچنان خود را در آن موقعیت‌های ایمانی با همان قبض و بسط‌هایی که پیش می‌آید، نگه دارد آن بصیرت‌ها مکرر در مکرر می‌شوند و سالک را بیش از پیش در فضای ایمانی قرار می‌دهد، ایمانی از جنس ایمانی که حضرت سجاد «علیه‌السلام» این‌طور از آن در خود احساس می‌کنند که: « الهي لَوْ قَرَنْتَني بِالاَصْفادِ وَمَنَعْتَني سَيبَكَ مِنْ بَينِ الاْشْهادِ ودَلَلْتَ عَلي فَضايحي عُيوُنَ الْعِبادِ وَاَمَرْتَ بي اِلَي النّارِ وَحُلْتَ بَيني وَبَينَ الاَبْرارِ، ما قَطَعْتُ رَجآئي مِنْكَ وَما صَرَفْتُ تَاْميلي لِلْعَفْوِ عَنْكَ» خدايا، اگر مرا با زنجيرها ببندی، و عطایت را از میان همه خلق از من منع کنى، و ديدگان بندگانت را بر رسوايی‌هايم بگشايي، و فرمان دهى که مرا به آتش دوزخ کشند و میان من و نیکان جدایى افکنى، اميدم را از تو نخواهم بريد، و آرزويم را از عفو تو باز نخواهم گرداند. و این نوع مناجات، ما را به ایمانی رهنمون می‌شود که اولیای الهی در جان خود دارند. موفق باشید    

37269
متن پرسش

با سلام و عرض پوزش خدمت استاد طاهرزاده. زمانی در مواجهه با برخی از اندیشه ها، این مطالب و جمع بندی ها مطرح می شد. نظر مبارک استاد را مسألت دارم. عنوان: «تفکر تاریخی چیست و متفکر تاریخ ما کیست؟» هر تاریخ و زمانه ای را «عقل» خاصی در بر می گیرد و به پیش می راند. این عقل اگر چه در باطن و در وجود همگان یکسان «حضور» دارد، لکن در همگان یکسان «ظهور و تجلی» ندارد. متفکران تاریخ کسانی هستند که عقل زمانه در وجود آن ها و در تفکر آنان بیش از دیگران متجلی است. و در حقیقت آینده ی هر جامعه ای را در آینه تفکر و شخصیت متفکران آن جامعه باید جست و جو کرد. آینده، یعنی آنی که دارد می آید! از کجا می آید؟ از همان جایی که متفکر رفته است و آن آینده را دیده است و در آینه افکارش آن آینده تابیده و او آن را گزارش و انعکاس داده است. آینده، باطنِ متجلی و پنهان تاریخ و هر زمانه ای ست. هیچ کس نمی تواند جلوی آمدن و تابیدن آن آینده را بگیرد. آینده ی ما چیست و آنچه دارد می آید و می تابد کدام است؟ آینده، به صورت رخداد ظهور می‌کند، و با تابش خود، راهی به سوی خود به روی ما می گشاید. آنجا که تفکر نیست، یعنی نوری از آینده نمی تابد و بین ما و آینده حجاب هایی واقع شده است. ما در آینه شخصیت هایی مثل حضرت امام خمینی «رحمة الله علیه» آینده خود را به نظاره می نشینیم. امام ما همان پرتو تابان و درخشانی است که از افق آینده ما به سوی ما آمده و می خواهد ما را با خود به سوی آن آینده و تمدن درخشان بکشاند. امامْ آینه ی آینده ی قدسی و پس فردایی و زمان باقی و انفسی ماست. جهان توسعه نیافته، جهان مظلومی است که از تفکر تاریخی محروم شده و از راه آینده اصلی خودش بیرون افتاده و راه توسعه هم در مقابلش گشوده نشده و بدین شکل دچار بی تاریخی و بی آیندگی و سرگردانی گشته. انقلاب اسلامی همان ریسمان و حبل الله متینی است که از افق آینده به سوی ما آویخته شده و می تواند ما را از باتلاق توسعه نیافتگی بیرون کشیده و در راه آینده و تاریخ اصلی خودمان قرار داده و پروازمان دهد. اگر به آن تمسک کنیم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! «چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را /  که کس آهوی وحشی را از این خوش‌تر نمی‌گیرد». دقیقاً در خال زده‌اید از آن جهت که توانسته‌اید امر تاریخی را با تفکر و حضور در آینده به خوبی جمع کنید و معنای «حبل المتین» بودنِ انقلاب اسلامی را بنمایید. چه اندازه محروم‌اند خفاشانی که دشمن آفتابِ فاش و آشکار انقلاب اسلامی هستند و در دل چنین طلوع بزرگی که در این تاریخ پیش آمده، آینده‌ای که آینده دیگری است، نمی‌یابند آینده‌ای که در کلام حکیمانه رهبر معظم انقلاب تحت عنوان «ایمان و امید» بدان اشاره شد. موفق باشید              

37268
متن پرسش

در میخانه گشایید به رویم شب و روز که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم. استاد مگر نه اینکه «ادعونی استجب لکم» صحیح است «و اذا مرضت فهو یشفین» صریح؟ مکر نه اینکه عشق در یک لحظه اتفاق می‌فتد؟ مگرنه اینکه خیلی ها کم طاقتند و دل نازک و شکستنی ترند؟ مگر نه اینکه از فصوص و منازل و نماز و طاعت کاری نمی‌آید و او با ندایی در باز می‌کند و باب خانه معشوق باز است؟ مگر نه اینکه از همه بریده ایم؟ مگرنه اینکه عشق صورت می‌خواهد؟ استاد من نمی‌توانم با شعر رباید دلبر از تو دل ولی آهسته آهسته زندگی کنم! استاد از خودم بیزارم، مگرنه اینکه خوب و بد را اینجا باهم می‌خرند؟ آه که چه سخت است غطائی که چشمانم را کور کرده است. می‌دانم مشکل از من است اما بنظرم کار معشوق هدایت امثال من که بد هستم است! خوب ها که خوبند! مگرنه اینکه جدشان با جذامی‌ها می‌نشست، جذام ایمان من هم نمی‌تواند مانع رویتش شود! مگرنه اینکه ... مگرنه اینکه... استاد من گله دارم از این سردرگمی! از این بی کسی! از بی معشوقی و بی امامی! او که هست می‌دانم ولی استاد مگرنه اینکه هرجا گلی هست خار و خاشاکی هم هست! آه که ان الله لا یعجل لعجله الناس! اما من از فردا بیمناکم که نکند وقتی در خودم غوطه‌ورم سر برسد! می‌دانم که به درد همان گردو بازی می‌خورم! ما را چه به کوچه لیلی! اما مگرنه اینکه او هیچ صدایی را بی پاسخ نمی‌گذارد و همین آه لبیک پیشاپیش اوست؟ آه که چه زمانه سختیست! متی احار فیک یا مولای! می‌گویند وقتی می‌بینی اش که دیدن و ندیدن برایت فرقی نکند وای خدا نکند که به این حال برسم که دیدن و ندیدن معشوق با هر توجیهی برایم فرق نکند! من خاک بر سر گمراه نبینمش چه کنم! حالا نمی‌دانم اسمش می‌شود اوبژه یا سوبژه! استاد من دارم از بی مونسی قابل رویت می‌میرم دعایی بکنید برایمان! دعای استاد در حق شاگرد مستجاب است! بخدا پیگیر مباحث عرفانی هستم می‌دانم این حرفهایم کلی ایراد دارد و صحیح نیست و بی مبنا هستند! اما کم آوردم، رویت او در انقلاب و رهبری و امام و... درست جای خود اما رویت متعینه شخصیه او خودتان هم می‌دانید چیز دیگریست که به همه حصولمان آتش می‌زند! آه از کوری و دوری و صبوری! نوری کاش می‌تابید به این خیال آشفته تا از موقنین شوم! و کذلک نری ابراهیم ملکوت السماوات و الارض! ابراهیم نیستم اما کذلک ای می‌شود برایم پیش بیاورند! آه از این خودخواهی های من! امام را هم برای تسلی دل خود و هوس می‌خواهم چه کنم که نمی‌فهمم و با نفهمی انس دارم! خاک بر سر من که جذام ایمانم را خورده! و باز خاک بر سر من. ای حجت خدا این دیوانه را ببخش یا صاحب الزمان

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فرمود: « ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلَائِفَ فِي الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ» سپس شما را به جای گذشتگان در میان آوردیم تا بنگریم شما چه می‌کنید. حال مائیم و تجربه ایمانی که از یک طرف دلْ به دلبر دادن است و ناز او را کشیدن، و از طرف دیگر با خالِ لب او روبه‌روشدن و هزار سرگردانی. این یعنی ما را و رسیدن به لب یار کجا، که محل تجلیات ذاتیه انوار الهی است. مائیم و لب یار و بیماری از همان نوعی که در نوشته شما به چشم می‌خورد. و این قصه این زمانه است که زمانه سرگردانی است در بیابانی که انسان‌ها لیلایِ دیروزین خود را که در دفاع مقدس با آن مأنوس بودند از کف داده‌اند تا در ساحتی دیگر او را بیابند. و این قصه سرگردانیِ امروزین ما می‌باشد. لیلا را باید در ساحتی دیگر پیدا کرد، ساحتی که با «وجود» می‌توان سر و کار پیدا کرد. وجودی که هیچ چیز نیست، ولی هست. و این یعنی «دوست دارد یار این آشفتگی». زیرا سر به سامانِ دیروزین نهادن کافی نیست. موفق باشید        

37261
متن پرسش

ربّ أين الطّريق اليك؟ پروردگارا! راه به سوى تو كدام است؟ خطاب رسيد: دع نفسك و تعال يعنى نفس خويش را رها كن و بيا شاید وقتی در تاریخ کنونی صحبت از وجود می‌شود بتوان نگرشی نو را به صحنه آورد، شاید بتوان گفت وجود در تاریخ ما عبارت است از سکونی که عین الحرکت است، مانند پله نربانی که در نهایت استحکام در نقطه‌ای ساکن است تا با زیر پا گذاشته‌شدن توسط بالاروندگان حرکتمند، خود را در حرکت آنان پیدا کند و اینگونه است که وجود پیدا می‌کند و بودن خود را در بودن صعود تاریخی انقلاب درونی اش پیدا می‌کند. اگر هر کدام از پله‌های نردبان بخواهند جداگانه حرکتمند باشند در بالارفتن از نردبان و به بام معرفت برسند جدای از تاریخشان، ذات پلکانی نردبان از بین می‌رود و دیگر نردبانی نخواهد ماند و این شروع بی‌تاریخی ماست، گویا نور ایثار اینجا متجلی می‌شود و می‌گوید: این نقطه صفری است که همه بی‌نهایت‌ها باید پیش او زانو بزنند و این است ایمان و امیدی که رهبر معظم انقلاب اسلامی بر آن تاکید دارند. و این است پای انقلاب ماندن!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بسیار مهم است آن‌گاه که متوجه باشیم در عین حضور در میدان گسترده «وجود» و ثبات، در حرکت بودن و شدن و وجودِ خود را شدت‌بخشیدن؛ امری که اگر با حضور در تاریخ واقع نشود آن‌طور که متن شماره 37269 متذکر می‌شود، امکان تحقق آن نیست. آری! برای حضور در چنین بستری، حقیقتاً ایثار به هر معنایی که امکان داشته باشد موجب می‌شود تا در میدانی که نسبت به همدیگر پیدا می‌کنیم، آن حرکت و آن حضور، شکل بگیرد وگرنه گرفتار فردگرایی خواهیم بود به جای آن‌که قطره‌هایی باشیم که به دریا متصل‌اند. موفق باشید 

37243
متن پرسش

سلام خدمت استاد طاهرزاده: با مطالعه کتاب «اسماء حسنا دریچه های نظر به حق»، هنوز یک سؤال برای بنده باقی است. اگر از طریق فرازهای این دعا و با نظر به اسماء الهی، خدا با نور اسماء خودش بر قلب تجلی می کند، چه نیازی هست که در «مظاهر» به دنبال آن اسماء باشیم؟ مثلا وقتی با تقاضای «اللهم انی اسئلک من جمالک» ذاتِ جمالی او در قلب تجلی می کند و قلب با استعداد ذات بینی اش با نور جمال رو برو می شود، دیگر چه نیازی هست جمال او را در گُل مشاهده کنیم؟ قرار بود از خدای ذهنی و انتزاعی عبور کنیم. حالا از طریق این دعا و تقاضا، نور اسماء الهی به صورت حضوری و وجودی در قلب جلوه کرده. دیگر چه نیازی هست برای عبور از خدای متافیزیک و ذهنی به مظاهر مراجعه کنیم؟ هنوز برایم ابهام دارد که: باید به مظاهر و مجالی و روشنی گاه ها مراجعه کنیم تا با انوار الهی مرتبط شویم، یا برعکس، باید نور اسماء در قلب تجلی کند تا آن ها را در مظاهر مشاهده کنیم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً چون می‌خواهیم از خدای ذهنی عبور کنیم و به حضرت محبوب نظر نماییم؛ به دنبال او در مظاهری که خود را می‌نمایاند، می‌گردیم و در همین رابطه در فرازهای دعای سحر، او را با واژه «اللهم» یاد می‌کنیم و به جمال‌اش در اجمل و جمیل‌ترین مظهر که اولیای الهی باشند، نظر می‌اندازیم و سپس منتقل می‌شویم به حضوری که در آینه‌ای از جمال او به واقع اشاره به نهایی‌ترین جمال دارد و به همین جهت باز از طریق آینه‌ها با او مرتبط هستیم و قلب، در حکایتی که با اسماء الهی از طریق مظاهر پیدا کرده است به خود می‌آید و با خود به‌سر می‌برد. موفق باشید    

37238
متن پرسش

بسم الله الرّحمن الرّحیم سلام علیک و نفحات ایامه:
 معرفت نفس و انقلاب اسلامی، «افضل المعرفة معرفة الانسان نفسه»
 با حضور آدمی در زمین و شروع تاریخ حیات بشر، انسان به زیستی جدید اندیشید. حیاتی که بنابر شواهد با آغاز آدمی در زمین با توحید شروع شد و بسط حضور اجتماعی و بستر سلوک انسان را در دامن توحید بنا نهاد تا انسان خود را نه گسیخته از مبدا تکون بیابد و نه بریده از معاد به آغاز. انسان ظهوری بود از محبت و عشق تا زندگی را در دامان این عشق به سامان و سرانجام خود برساند و اینگونه بود که اولین انسان، کامل‌ترین وجه و صفات و کمال را دارا بود تا انسان‌ها با نظر به کامل‌ترین ظهور، خود را به اصیل‌ترین وجه انسانی خویش نزدیک کنند و حیات را در بستر دنیا به سوی عقبی تجربه کنند و برای این حیاتْ نظرشان را به آن کامل‌ترین وجه بیندازند تا نه درمانده شوند و نه وامانده. اساساً حیرت و سردرگمیِ انسان از زمانی آغاز شد که حیات را از بستر اصلی خود منحرف کرد و از نظر به وجه کامل‌ترین انسان غفلت کرد، آن انسانی که نمایش اصیل‌ترین بودن انسان در زمین بود. انسان در رجوع به هویت اصلی‌اش و حرکت از نقص به کمالش نظر به کمال مطلق دارد و این کمال مطلق در صورت کامل‌ترین انسان که حقیقتِ اصیل خود است، ظهور خواهد کرد. چنانکه هر فرعی در رجوع به اصل و هر ذات غیر مستقلی، نظر به ذات مستقل دارد و هر تری به عین تری رجوع می‌کند و هر نیازی به نازی که بی‌نیاز است رجوع دارد. انسان نیز در گردونه‌ حضور در این عالم هستی به عین هستی نظر دارد و آن جز وجه کمالی و بی‌نقص اصیل انسانی نخواهد بود، وجهی که کامل ترین وجه است و صورتی که کامل ترین صورت انسانی است تا انسان با نظر به آن خود را کامل کند که به آن عین الانسان یا انسان کامل گویند و این همانی است که مبدا حیات بشر و معاد انسان است. شروع و انجام انسان با نظر به اوست و گرنه انسان، انسان نخواهد شد. اما عصر نوزایی بشر بعد از رنسانس نگاهی دیگر را به انسان بخشید و او را در ساحتی دیگر اما بدون نظر به غایت‌اش به اراده‌های خودبنیاد رهنمون کرد، اراده‌هایی معطوف به خود بریده از خدا و ملکوت انسان. در این جا بود که انسان آن وجه یمینی‌اش را و آن ساحت قدسی‌اش را از دست داد (لوازم نگاه مکتب اومانیست را امروز باید در تمدن و نظام‌های اجتماعی ی دنیا که بر پایه این تمدن بنا شده‌اند به مشاهده نشست) انسان را از دامن معنویتی که البته در غرب گرفتار مناسبات نمایشی و فساد شده بود کنار گذاشت و از یک درد، به آغوش دردهایی بدتر گرفتار شد و بشر امروز مولود همین بی‌خانمانی است که از رنسانس متولد شد. جدایی انسان از آسمان و ملکوت و توغل در زمین با شعارهای اصلاحی و تزیینی که آزادی خود بنیادی به نام اومانیزم را برای انسان به ارمغان آورد اما نباید انسان را از نظر به اصیل‌ترین وجه انسان که کامل‌ترین صورت انسانی خودش بود به مزبله آزادی‌هایی انداخت که زمین را برای زندگی انسان‌ها تنگ کرد و انسان به محدوده خود راضی نشد و دست به دزدی و غارت فرهنگ‌ها و تمدن‌های انسانی برد و چه دزدی و غارتی بدتر از دزدی هویت اصیل انسانی و چه نکبتی بدتر از حیات متعفن دنیا که بستری برای کمالات اصیل انسان‌ها نشود و کرامت انسان در ارزش روحانی‌اش محک نخورد و زینت‌های طبیعت، معیار قیمت انسان باشد. سکولاریسم از همین جا پا گرفت، بنیان مکاتب اجتماعی بر پایه نگاهی است که به انسان‌ها می‌بخشند وقتی انسان را محور اندیشه‌های مطالعاتی خود قرار دادند و آن را بدون در نظرگرفتن ساحت روحانی‌اش معنا بخشیدند، دیگر جایی برای حضور دین در رفتارهای فردی و اجتماعی و حیات قدسی پیش روی بشر نمی‌ماند و این شروع عصری از انحطاط معنا و ظهور ارزش‌های بی‌مبنا و اصول انسانی بی‌بنیاد قرار گرفت که انسان را هر روز بیش از بیش در باتلاق شکوفایی خیالی عصر مدرن غرق کرد و انسان روز به روز ناراضی‌تر و ساعت به ساعت از محبت و عشق و ایثار و همدلی و همدمی و همرازی و همراهی دورتر و به ساحت کثرات موهوم خودساخته بشر، مأنوس‌تر کرد. توغل در کثرات وهمی که پایه تمدن غرب است رجوعی به ساحت وحدت ندارد چون اساساً ظهور این کثرات در تمدن غرب زاییده اعتبار خیالاتی بود که انسانِ خودبنیاد بنا نهاد و در آمال مدینه فاضله‌ای می‌گشت که انسان در آن به آرامش برسد اما به جنگ جهانی اول و دوم رسید با چیزی قریب به هفتاد میلیون کشته نگاهی که بشر امروز از خود می‌شناسد، نه آنی است که طلب فطری‌اش می‌خواهد، و نه آنی است که پیامبران مذکر آن بودند. بشر در این کثرتِ نمک‌گیرِ دنیا گرفتار سفره رنگین تمدنی شد که انسان برایش ابزار بود که انسان هم جزو همین سفره بود نه آنکه به سر این سفره دعوت شده باشد، خیر! انسان هم به پای نظام سرمایه‌داریِ این مکتب سر بریده شد. این جا بود که انقلاب اسلامی با سخنی نو و مکتبی جدید و حرف‌هایی اصیل پس از قرن‌ها و سال‌ها محجوریتِ انسان از معنا و معنویتْ در تاریخ ظهور کرد تا بر بلندای دست انسان‌های مستضعف و پا برهنه و کارد به استخوان رسیده مناسبات عالم غربی، سخنی در میان شرق و غرب عالم به میا ن آورد، تا نه شرق باشد و نه غرب و هم غرب غرب شود و هم شرق شرق و بنیادی در اندازد تا انسان خودِ مناسبات انسانی‌اش را در اصالت قدسی‌اش پی گیرد و معنا کند، نه از خود غافل شود و نه خدا را فراموش کند. و انسان بار دیگر متولد شد با تاریخی که ظهور خدا بود و افول استکبار.
 انسانِ انقلاب اسلامی، انسانی است که هم سر به آسمان دارد و هم دست بر زمین، هم دل به زندگی دنیا دارد و هم میل به آبادانی آخرت، هم دنیا را می‌بیند و هم عقبی را. راحت بگویم انسان انقلاب اسلامی ذوالعینین است انسانی است جامع میان مشهود و محسوس، هم به غیب اعتقاد دارد و هم به شهادت نظر دارد. و ساحت شهادت را بی‌تدبیر از غیب نمی‌فهمد و تحلیل‌اش مرهون دست غیبی آسمان است که زمین را اگر آبادی است به مدبر توانایی محتاج است و او در این تدبیر، بی‌نیاز از او نیست و برای تدبیر زمین دست توانای اوست که زمین را آباد می‌کند. و اینچنین است که خرمشهر را خدا آزاد می‌کند؛ بازی دراز را خدا تدبیر می‌کند؛ مهران را خدا آزاد می‌کند؛ شکست حصر آبادان را خدا می‌شکند؛ و جبهه را خدا اداره می‌کند. و آنی که جنگ را با ما شروع می‌کند دیوانه‌ایست که سنگی در چاه انداخته و فرار کرده است. امروز هم دقیقاً انقلاب اسلامی بر فراز همین اندیشه استوار ایستاده است و بر سر بنیادهای تمدنی دنیا فریاد می‌کشد و مدعی سخنانی است که بشر بیش از هر روز دیگر آماده شنیدن آن است. این بزرگ‌ترین جهاد تبیین است، تبیین گستره تمدنی که با انقلاب اسلامی آغاز شد و شروع طلوع انسانی که در عین فقر و وابستگی و ربط به حقیقت هستی می‌باشد. انسان انقلاب اسلامی، انسانی است که از طوق بندگی فرعونیت غرب گریخته است و آزادی را فریاد می‌زند اما آزادی از بندگی جنسی، آزادی از بردگی لذت‌های حسی، آزادی از انتخاب‌های انتخابی مناسبات غربی، انسانی که در عین حیات شهادت را انتخاب می‌کند تا بستر کمالی باشد برای قرب به خداوند و زمینه ای باشد برای سعادت و کمال انسانیت انسان‌ها. شهادت بار دیگر با انقلاب اسلامی به تاریخ ما بازگشت تا انسان بار دیگر شهادت را برای حیات بخشی به تاریخ انسان‌ها پیش روی خود حاضر ببیند و دست به انتخاب بین جان و مال بزند. جان را فدا کند تا اجتماع را جانانه کند آنچنان که شهادت حاج قاسم به حیات اجتماعی‌مان بخشید آنچنان که فاع مقدس به سراغ‌مان آمد با انسان‌هایی دیگر در برابر انسان غرب و امروز ما برای انسان سخن‌ها داریم و به دنبال فرصتی برای گوش‌هایی هستیم که آماده شنیدن این سخن تاریخی هستند. 
انقلاب اسلامی، انسان را دعوت به کرامت بنیادین خودش کرد و این بود که غرب، انقلاب اسلامی را رقیب تمدنی خویش یافت و از بدو شروع حیات انقلاب اسلامی آن را جبهه اصلی تمدن غرب به حساب آورد. و امروز ما از هر روز در این جبهه قوی‌تر شده ایم و تمدن غرب ضعیف‌تر. نشانه‌های این ادعا آنچنان مشهود است که از بداهتش نیازمند به استدلال نیست. کافی است فریادهای انسان‌هایی را که از پوچی زمانه تاریخی خود به فریاد در آمده‌اند را بشنویم که این آن چیزی نبود که به دنبالش بودیم. آری، ضرورت فهم معرفت نفس امروز در دامن پر خیر انقلاب اسلامی از هر روز دیگر احساس می‌شود و برای هم سخنی با انسان چه سخنی بهتر از خود او و بودن و هستی اصیلی خودش؟ و مگر نزدیک تر از انسان به خودش سخنی در این تاریخ ما را برای گفتگو یاری می رساند تا به آن تمسک کنیم و با او هم کلام شویم و به او متذکر حقیقت اصیل جاودانه ای که با او همراه است شویم؟ معرفت نفس باب ورود انسان امروز تاریخ با حقیقت است و بهترین نحوه مواجهه این انسان با تاریخ. چرا که تاریخ گسسته از او نیست، سخنی رساتر از معرفت نفس نیست تا نهاد جان انسانی که به تخدیر عالم غرب دچار است را از این خماری برهاند و مستی را به هوشیاری بدل کند. آری! امروز بیش از هر چیز انسان با خود غریبه است و مانوس به عالم بیرون از خود و این رسالت اصحاب آخرالزمانی مهدی (ارواحنا فداه) است تا انسان را به ساحت و لایه‌های غیبی و عمیق انسانی‌شان رهنمون کنند و او را با خودش آشتی دهند و به این قهر جبری تاریخ عالم غرب که به انسان هبه کرد پایان دهند و اینجا شروعی است بر یک طلوعی که با بیداری انسانی دیگر پدید آمده و تازه این جاست که باب هزار حرف ناگفته و هزار سخن نشنفته به میان می‌آید و تازه می‌بایست با این آدم از آدمیت و رجوع آدمی به حقیقت الحقایق سخن گفت. معرفت نفس، همان بیرون‌کشیدن دفینه انسان امروزین است که منتظر شنیدن حرف‌هایی نو به طلب نهایی حضور خودش در تاریخ است و ما باید متذکر حقیقتی باشیم که با او و همراه او و درون جان اوست. از اینجاست که عارف روشن ضمیر و تاریخ ساز ما کتاب «مصباح الهدایه» را به میان آورد و این تحفه قدسی را در تاریخی رونمایی کرد که انسان از ساحت ولایی و قرب نهایی‌اش و اصالت و جاودانگی‌اش کوچانده بودند و تمدن مدرن آدمی را از عالمی که درونش بود به بیرونِ توهمی و تخیلی‌اش رهنمون می‌ساخت و آدمی در غربت غریب غربی‌اش محتاج نَفَس گرمی بود تا راه را نشان دهد و گوهر درونی‌اش را که گنجینه‌ای است برایش بر ملا کند تا ماورای آنچه که بوده و هست باشد و زندگی بسازد و حیف و صد حیف که این نفس قدسی را از تفسیر عرشی سوره حمد بازداشتند و مانع شدند و گرنه بنیان و بنیاد انقلاب اسلامی همانی بود که از حنجره ملکوتی پیر و مراد ما به گوش‌ها رسید و قرار بود انقلاب را در همان ساحت قدسی و بروزات توحیدی‌اش دنبال کنیم تا ذیل مدرنیته و عالم انسان غربی، ناگزیر از هزینه‌هایی که امروز به عنوان سرمایه‌هایی انسانی می‌دهیم نباشیم اما آن اندیشه راقی تاریخی در بستر زمانه زیست ما با دفاع مقدس ظهور یافت و انسان هایی در قامت الگوی تاریخ به میان آمدند. اما دیری نپایید که با شروع خیزی که دولت‌ها به سمت صنعتی‌شدن برداشتند و نگاهی که بایست هم پای توسعه و پیشرفت ذیل اندیشه الهیاتی و قدسی مکتبی‌مان رشد می‌کرد همراه نبود و ما به سرعت از آن اندیشه بنیانی و مکتبی فاصله گرفتیم و در رسیدن به ساحت تاریخ غرب حتی از ترجمه الهیاتی غرب و عالم مدرن نیز دریغ نکردیم و بجای آنکه فهم تاریخی‌مان را در تعالی و پیشرفت صنعتی‌مان با بنیان اندیشه معارفی و مکتبی خودمان دنبال کنیم به هوس کام پیشرفت از هیچ دستاورد ساحت مدرن کوتاه نیامدیم. 
آری! انسان امروزین ما ثمره جدالی است تاریخی که از سویی در گیر و دار فرهنگی اصیل است اما از سوی دیگر درگیر مناسبات و لوازم عالم مدرن و اندیشه لیبرال و چاره این گمگشتگی چیست جز معرفتی اصیل که عالی‌ترین نحوه شناخت را به انسان می‌بخشد و او را بجای آنکه در ذیل تاریخ مدرن و توسعه معنا کند و فهم ابزاری و مکانیکی از انسان به ما بدهد، غرب را در تسخیر تاریخ قدسی قرار می‌دهد و تمدن دیگری را پایه‌ریزی می‌کند. کتاب‌هایی که در این تاریخ به میان آمد بعد از «مصباح الهدایه» و «رساله الولایه» علامه طباطبایی نشان از ظرفیتی بود که در تاریخ با انسان آخرالزمان به صحنه آمده است و انسان‌ها به کمتر از این معارف ناب قانع نخواهند شد و تشنگی و عطش تاریخی آدمی جز معرفت نفس فروکش نخواهد کرد، و ماییم و طلبی بس وسیع در مقابل این انسان که جز با تفرج در صنع تاریخ انقلاب اسلامی آرام نخواهد گرفت و بهترین مسیر و آسان‌ترین راه و کوتاه‌ترین روش برای انسان این عصر «معرفت نفس» است. باید به گفتگویی دیگر از جنسی دیگر با انسان امروزین اندیشد، انسانی که به شدت عجول و ظلوم است و عمیقاً بی‌نهایت طلب و کمال‌جو و بی‌حوصله! نزدیک‌ترین راه برای گفتگو و کم مؤنه‌ترین راه برای متذکر شدن او و روبرویی و مواجه با این انسان نزدیک ترین مسیری است که خودش باشد و از خودش آغاز شود و او را با خودش در درون درگیر کند و مواجهه ای باشد با ابعاد وسیع و پنهانی که بس وسیع است و سرآغازی شود برای آن طلب نهایی و اشتهایی بی نهایت طلب و لذت جویی او. در معرفت نفس دقیقا در نهان و پنهان، متوجه به لایه‌های انسان است و می‌تواند گره کور ابعاد انسان را به روی او بگشاید و او را آرام کند و کوره‌راه‌های تاریخ را به روشنی‌گاه مبدل کند و این جز با معرفت نفس محقق نخواهد شد. 
سخن از این باب و از این طریق بسیار است و پایان‌ناپذیر اما این آغازی است بر شروع سخنانی که الحمدلله آغاز شده است و باید به تفصیل بیاید بیش از آنی که بود و معرفت نفسی در وسط میدان تاریخی، نه در کنج خلوت مدرسه و نه در مسجد و می‌ّخانه ! بلکه باید بازاری شود و ادمی و عالمی را فرا گیرد تا آدم ها در فضای تاریخ معرفت نفس تنفس کنند و فضای اجتماع را بسازد و تحول انفسی در ساحت ساختارها و اجتماعات بشود و نه در منبر و مدرسه. 
معرفت نفس اگر ساختار اجتماعی پیدا نکند و تاریخی نشود در کنج پستوی مدارس چیزی جز بحث آکادمیک و خشک درسی نخواهد بود. بایست از دل معرفت نفس جهادسازندگی بیرون بیاید باید معرفت نفس منجر به حسن باقری شود در طرح ها و ساختارهای اجتماعی امروزین مان باید منجر به روایت فتح آوینی شود . ما یکبار در یک میدان ۸ ساله این را چشیده‌ایم اما امروز باید برای تحقق تاریخ و عینی آن در دل ساختار تاریخ‌مان در افقی تمدنی پیگیر شویم. و ما می‌توانیم....... نمونه‌ای از احادیث در این باب هست که خوب است در یک نگاهی جدید از آن‌ها بحث کرد و فقط از باب نمونه برخی را برای تنویر قلب ها می آوریم این چند حدیث را از غرر و درر آمدى یاد شده نقل مى‏‌کنیم:

اعظم الجهل جهل الانسان امر نفسه. (بزرگترین نادانى، نادانى انسان در کار نفس خودش است). اعظم الحکمة معرفة الانسان نفسه و وقوفه عند قدره (بزرگترین دانش خودشناسى است و وقوف انسان نزد قدر و اندازه ‏اش). افضل العقل معرفة المرأ بنفسه (معرفة الانسان نفسه، نسخة) فمن عرف نفسه عقل و من جهلها ضل. (برترین خرد شناسایى آدمى به نفس خود است پس هر که خود را شناخت با خرد است و آنکه خود را نشناخت گمراه است). اکثر الناس معرفة لنفسه أخوفهم لربه. العارف من عرف نفسه فأعتقها و نزهها عن کل ما یبعدها (عارف کسى است که نفس خود را شناخت و آن را آزاد کرد و از هر چه که دورش مى‌‏کند پاک گردانید). الکیس من عرف نفسه و أخلص أعماله (زیرک کسى است که خود را شناخت و کارهایش را خالص گردانید). المعرفة بالنفس انفع المعرفتین (معرفت نفس نافعترین دو معرفت است- معرفت آفاق و معرفت انفس، سنریهم آیاتنا فى الافاق و فى انفسهم-). ان النفس لجوهرة ثمینة من صانها رفعها و من ابتذلها وضعها. عجبت لمن ینشد ضالته و قد أضل نفسه فلا یطلبها (در شگفتم از کسى که گمشده خود را مى‏‌جوید و خودش را گم کرده و نمى‏‌جوید). عجبت لمن یجهل نفسه کیف یعرف ربه (در شگفتم از کسى که جاهل به خود است، چگونه مى‏‌خواهد عارف به ربش شود؟) غایة المعرفة أن یعرف المرأ نفسه. (غایت معرفت این است که آدمى خود را بشناسد). کفى بالمرأ جهلا أن یجهل نفسه. کفى بالمرأمعرفة أن یعرف نفسه. کیف یعرف غیره من یجهل نفسه. (کسى که از خود آگاهى ندارد، چگونه از دیگرى آگاهى مى‏‌یابد). لا تجهل نفسک فان الجاهل معرفة نفسه جاهل بکل شى‏ء. معرفة النفس انفع المعارف (خودشناسى سودمندترین شناسائیها است). کح- من جهل نفسه أهملها. (کسى نفس خود را نشناسد آن را مهمل مى‌‏گذارد). کط- من جهل نفسه کان بغیره (بغیره نفسه- نسخة) أجهل. ل- من عرف نفسه تجرد. لا- من عرف نفسه جاهدها. (هر کس نفس خود را شناخت با آن مجاهده مى‏‌کند). با عرض پوزش از اسائه ادب محضر استاد عزیز و اتلاف وقت شریفتان بابت مطالعه ی این وجیزه غیر از آیات و روایات شریف. 

متن پاسخ


 باسمه تعالی: سلام علیکم: هر اندازه در فرازهای مختلف سخنان فوق بیشتر تأمّل نمودم، بیشتر به این نتیجه رسیدم که یک دائرة المعارف سخن در این متن نهفته است و طوری از ضرورت «معرفت نفس» سخن به میان آمده که حقیقتاً باید در نظر به «معرفت نفس» با جدّیتی بسی عمیق و گسترده به آن نظر کرد. در این کلمات با انسانی حکیم روبه‌رو هستیم که حقیقتاً از خصوصیات انسان جدید با ما سخن می‌گوید و اینکه با کدام سبک و روش می‌توان با او به گفتگو نشست؟ بنده نویسنده این سخنان را نمی‌شناسم ولی چه اندازه او را در گفتار و سخنانش آشنای جان خود یافته‌ام. پیشنهاد بنده آن است که رفقا نه‌تنها این سخنان را چندین مرتبه بخوانند، بلکه چه خوب است در جمع دوستان در مورد آن گفتگو کنند تا معرفت نفسی مدّ نظرشان آید که به گفته ایشان، حضور تاریخیِ شهید حسن باقری معنا شود و یا منجر به «روایت فتح» شهید آوینی گردد به همان معنایی که حضرت آیت الحقّ علامه طباطبایی به این نتیجه رسیدند که بگویند روش ما «معرفت نفس» است. آن معرفت نفسی که علامه از طریق آن معنی مواجهه با انسان جدید را پیش آوردند. موفق باشید        

37227
متن پرسش

سلام علیکم! در اشعار فارسی ما قصه لیلی و مجنون داریم. مجنون هیچ وقت نمی‌تواند به وصال لیلی برسد. در این اشعار خدا مد نظر است ومجنون مخلوقات هستند. لیلی که همان خداست، دست نیافتنی است. مجنون چیست؟ پرتویی از وجود لیلی است. یعنی لیلی با پرتو افشانی خودش را نشان می‌دهد. مجنون از خودش وجودی ندارد. هرچه هست، پر توی وجود لیلی است. به هرچه نظر کنی پر توی روی لیلی است. به قول شاعر: با گلرخ خویش گفتم: ای غنچه دهان / هر لحظه مپوش چهره چون عشوه دهان / زد خنده که: من بعکس خوبان جهان / در پرده عیان باشم و بی پرده نهان. اگر شما به مصرع آخر دقت کنید. می گوید: لیلی در پرده عیان و آشکار است. اما بدون پرده نهان است. یعنی اگر بخواهی خدا را در پرده ببینی می‌شود. پرده هایش همین مظاهر هستند. اما اگر بخواهی خدا را بی‌پرده مشاهده کنید محال است و خدا پنهان می‌شود. پس دیدن لیلی (خدا) بی پرده محال است. اما خدا را در مظاهر می‌شود شهود کرد. خدا از طریق خلق موجودات پیام می‌دهد که هستم. یعنی خدا کمالات خودش را به توسط مظاهرش آشکار می‌سازد. یعنی بدون مظاهر محال است از خدا معرفتی کسب کنیم. در هرچه نظر کنی، فقط یک نور می‌بینی. موجودات اسماء الله هستند. اسمای الهی همان تجلیات ذات هستند. انسان هیچ گاه به ذات نمی‌رسد. مقام ذات، لارسم له است. اما انسان به حقیقت اسما می‌تواند برسد. حقیقت اسماء چشیدنی است نه مفهومی. عارف سعی می‌کند، تا به حقیقت اسماء الله برسد و آن را بچشد. تذکر خیلی مهم: اسماء الله مساوی ذات نیست. تمام موجوداتی که ما می‌بینیم مظاهر اسماء الله هستند. نه ذات. عارف می‌خواهد از طریق این موجودات به آن اسماء برسد. اسماء مفهوم نیستند. بلکه حقایق خارجی هستند. به مقام ذات الهی چه حصولی چه حضوری محال است رسیدن. اما رسیدن به اسماء الهی حضورا ممکن است و هدف عارف رسیدن به همین درک حضوری که مساوی چشیدن وجودی است، می‌باشد. راه رسیدن به اسماءالله تزکیه نفس و زدودن ما سوی الله از درون دل است. تا غیری در خانه دل است، او غایب است. باید کثرت از دل برود تا نور وحدت بیاید. «این ما تولوا فثم وجه الله» به هر سوی بنگری اسماء خدا را می‌بینی. یعنی اگر تزکیه نفس کنی، اسماء الهی در جان تو آشکار می‌شود. اسماء الهی وجه الله هستند. با حواس پنجگانه و یا نور عقل نمی‌توان به حقیقت این آیه رسید. بلکه باید دل را به میان آورد و آن را چشید. والسلام. نظر شما درباره متن فوق چیست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این نگاه، نگاهی است بسیار عالی، و حقیقتاً باید در آن تأمل کرد و با نور ایمانی که در این مسیر پیش می‌آید زندگی دینی را ادامه داد و به سیره عالی‌ترین جلوه‌های اسماء که اولیای الهی هستند نظر نمود، به همان معنایی که حضرت صادق «علیه‌السلام» فرمودند: «نحن و الله الأسماء الحسنی» به خدا سوگند، اسماء حسنای خداوند ما هستیم. موفق باشید    

37210
متن پرسش

با سلام: استاد موضوعی رو بین جوانان پسر(اعم از خودم) می‌بینم و خواستم با شما در ارتباط بگذارم. این موضوع عبارت است از نیاز عاطفی! پسرها وقتی به ۱۹_۲۰ سال می رسند این حس را از اعماق وجود درک می‌کنند که آقا من الان به یک همدم، همراز و به یک معدن محبت و عاطفه نیاز دارم. نیازی است خدادادی که مقدمه ازدواج هم هست. جامعه غیر اسلامی به گونه ای است که با طرح مسئله دوست دختر/دوست پسر این مشکل را تا حد زیادی حل کرده با توجه به اینکه حالا یکسری مشکلات پدید می آورد. اما این نیاز عاطفی واقعا زمین گیر کننده است. انگار با هیچ نماز و دعایی نباید برطرف شود و درستش هم این است و گرنه پیامبر و ائمه علیهم السلام نباید ازدواج می کردند؛ بالاخره ازدواج که فقط گسترش نسل نیست! عاطفه هست، عشق هست و... با توجه به وضع جامعه، تا ۲۴،۲۵ سالگی ازدواجی مقدور نیست؛ تعداد معدودی هستند که زیر این سن ازدواج می کنند. بنده اکثریت جامعه را در حداقل حالت در نظر گرفتم. یک پسر ۱۹_۲۰ ساله، ۴ الی ۵ سال در حسرت است. مخصوصا اگر مذهبی باشد که دیگر وضعش بدتر! چون پسر مذهبی رابطه چندانی با دختر ها ندارد مگر در حد سلام علیک! و مشاهده اینکه دختر پسر ها باهم اند و دل و قلوه می‌گیرند یکم قلب پسرای مذهبی مثل خود بنده رو به درد میاره. بنده که پیامبر یا امام نیستم دانشگاه می‌روم، تا جایی که بتوانم نگاهم را کنترل می‌کنم ولی نیمچه نگاهی کافی است تا افکارم ویران شود. خلاصه که موضوع سختی شده و رفقای بنده نیز همین مشکل را دارند حالا افرادی که غیر مذهبی اند کارشان جور تر است ولی برای مذهبی ها هیچ پناهی نیست سر که بر بالین می‌گذارم می‌خواستم کسی بود که فقط با او انس می‌گرفتم و فقط او را می نگریستم (به دور از فضای نکبت بار صرفا جنسی!) ولی چه می شود کرد؟! دوستی و مکالمه غیر ضروری با نامحرم از بر حرام است و خب، باشد! به نظر اسلام احترام می‌گذاریم ولی باور کنید این احترام حقیقی نیست از روی اکراه است بگذارید توضیح بدهم: نمی‌شود به چهره نامحرم نگریست، باشد بیشتر از ۵ کلمه ضروری مشکل ایجاد می‌کند، باشد هر کلمه شوخی با نامحرم معادل هزار سال جهنم، باشد اینها باعث می‌شود کلا از دید دختران، ما پسران مذهبی آدمهای منفوری باشیم با اینکه نهایت ادب و احترام را در حق آنها بجا می آوریم و هیچ بدخلقی ای نیست. حالا واقعا تکلیف چیست؟ من هر روز بعد از دانشگاه حساب می‌کنم که چند سال به جهنم هایم اضافه شده است. شاید فکر کنید شوخی می‌کنم ولی واقعا برایمان مهم است که چطور رفتار کنیم که نه سیخ بسوزد نه کباب. اگر منبعی هم برای مطالعه دارید خواهشمندم معرفی کنید. ممنون و سپاس باب وقتی که میگذارید. تشکر🌹

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این‌که عده‌ای در به‌وجودآمدن شرایطِ پیش‌آمده که موجب سختی زندگی و سختی ازدواج جوانان شده، گنه‌کاراند حرفی نیست و مسلّماً اینان از زندگی خود بهره‌ای نمی‌برند. ولی از طرف دیگر شما نیز مطمئن باشید اگر در مسیر رعایت دستورات الهی قرار بگیرید، گشایش لازم فراهم خواهد شد. قرآن به ما مسلمانان دستور داده است «وَأَنْكِحُوا الْأَيَامَىٰ مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ ۚ إِنْ يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ ۗ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» و البته باید مردان بی‌زن و زنان بی‌شوهر و کنیزان و بندگان شایسته خود را به نکاح یکدیگر درآورید، اگر آن مردان و زنان فقیرند خدا به لطف و فضل خود آنان را بی‌نیاز و مستغنی خواهد فرمود و خدا رحمتش وسیع و نامتناهی و (به احوال بندگان) آگاه است. 
آری! اگر ما در مقابل فاجعه‌ای بزرگ قرار گرفته‌ایم و حقیقتاً جوانانِ پاکدامن ما در زحمت هستند؛ در مقابل این فاجعه، خداوند مدد می‌کند تا روح‌های بزرگی به میان آید برای عفافی بزرگ که آن، عفافِ آخرالزمانی است به همان معنایی که جضرت ربّ العالمین برای چنین جوانان پاکدامنی امید فضل واسعی را دادند و فرمودند: «يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ».  موفق باشید        

37209
متن پرسش

سلام، در رابطه با مسائل سیاسی اقتصادی جمهوری اسلامی اگر ناراحت نمی‌شوید سئوالی بپرسم. آنچه بنده بی سواد از اوضاع اقتصادی و فرهنگی مملکت می‌فهمم این است که نه مسئولین و نه سیستم و نه مردم هیچ کدام به شیوه جمهوری اسلامی اداره نمی‌شود و عمدتا طریقه دست چندم و قدیمی اقتصاد و مدیریت و علمی و فرهنگی مدرن است به همین خاطر هم کُند و مسخره است و البته همواره دچار ایراد. رهبری بعنوان جهت دهنده کلی نظام سعی بر این دارند کلیت سیستم را به نظام اسلامی تغییر داده و از ذات مدرن و دست چندمی خارج کنند و اصرار دارند جمهوری اسلامی از دل همین مردم باید متولد شود و یک فرهنگ جهانی خواهد بود نه یک فرهنگ قبیله ای. خب! دوست بنده با ۳۵ سال سن هنوز مجرد است، حقوق کارگری در سخت ترین حالت، روان پریشی که با قرص روانپزشکی اداره اش می‌کند و کارگران مملکت که با حقوقی همواره پایین تر از حد شان یک فرد معمولی است باید به جبر زندگی کنند با اینکه منکر سختی نیستم منکر بی عدالتی هستم. نمی‌گویم انقلاب موفقیت نداشته است و منکر پیش رفت هایمان نیستم بلکه می‌گویم بیایید برویم آمریکا را از ریشه بخشکانیم ما نیاز به اراده های آزاد انسانی و تحقق آرمان های حاکمیت خود داریم. پیش بینی بنده از جواب شما این است که با پذیرش مشکلات و حل آنها از دل مردم و جهت دهی، موفق به نابودی سیستم غربی در زندگی سیاسی اجتماعی خود خواهیم شد. خیلی خب سئوال این است چرا ما در این مسیر متحد، قدرتمند، تربیت شده، آزاد، صاحب اراده، و قوی دل و استوار نیستیم؟ این عمر من بوده در دستان معلمی شما مربیان انقلاب چرا مرا از کودکی آماده نکردید؟ من توانایی داشتم و پیوسته در اختیارتان بودم شما به من آینده ای که لازم دارم را هرگز نشان ندادید و راهی که خود را در آن تا انتها بیابم تا حرکت کنم را نمایان ننمودید از این بابت جوابی مرحمت فرمایید تا یا راهی بیابم یا راهی بسازم یا سفر کنم از خدمت شما مرخص شوم یا مرا از این سرا خارج کنید یا اگر در تنگناها قرارم دادید بلند مرتبه ام کنید تا زمین گیر نشوم و پیش روی‌کنیم. ما مردم نیازمند تعاملی صحیح با مسئولین برای تحقق جمهوری اسلامی هستیم و اینگونه گفتگوها برای ما حکم شروع حرکات باید باشند

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّماً آغازِ یک تاریخ، چیز ساده‌ای نیست. نه می‌توان برای عبور از نظام سرمایه‌داری، همه امور را دولتی کرد – دیدیم که در شوروی این روش جواب نداد - و نه می‌توان نظام سرمایه‌داری را ادامه داد. این‌جا است که راهِ سومی در میان می‌آید که همان مردم‌سازی است. و این آغاز، آغازِ آسانی نیست مگر این‌که اولاً: نسبت به تعالیِ مردم‌مان فکر کنیم تا در انتخاب‌های خود به اموری فاخر بیندیشند. ثانیاً: عنان مردم را از دست اداره‌ها و سیطره بروکراسی آزاد کنیم. و این اگرچه آسان نیست و ما در مقابل خود تنگناهای تاریخی داریم، ولی این تنها راه است. در همین رابطه مقام معظم رهبری در شعار امسال که «جهش تولید با مشارکت مردم» بود، موضوع مشارکت مردم را امر جدّی دانستند. موفق باشید  

37198
متن پرسش

سلام و عرض ادب: اینطور احساس می‌کنم که در حال حاضر مسائل ماورایی از طریق دشمنان جنی و انسی نسبت به شیعیان زیاد شده ابتدا خواستم نظر شما را در این مورد بدونم. بعد از آن هم چون این حملات متعدد گاهی اثرگذار بوده خواستم ببینم چطور در حد عالی می‌تونم علیه این مسائل اقدام کنم طوری که حتی برای نظام اسلامی مفید واقع شوم؟ چند کتاب مفید هم اگر در این زمینه و علوم غریبه معرفی بفرمایید. ممنون میشم

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همیشه همین‌طور بوده است که وقتی صراط مستقیم بیش از پیش به میان آید، تلاش شیطان نیز بیشتر به صحنه می‌آید به همان معنا که به خداوند گفت: «فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ» و معلوم است که با حضور انقلاب اسلامی در تاریخ، بسیاری از حیله‌های چهارصدساله شیطان که می‌خواست جهان مدرن را مقصد انسان‌ها بگرداند، در حال خنثی‌شدن است. راه حل عبور از حیله شیطان، توحیدی است که اصالت را به انسان‌های موحدی همچون شهدای عزیز می‌دهد که نمونه آن را شما در «دعای سحر» که حضرت باقر «علیه‌السلام» به میان آورده‌اند، می‌یابید. توحیدی بسی بزرگ‌تر از آن نوع ایمانی که افراد معمولی دارند. ایمانی که در این طوفان یعنی طوفان جهان مدرن پیش آمده است، قوتِ کامل را ندارد و بدین لحاظ حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه»  که متوجه بودند برای حضوری بزرگ نیاز به توحیدی بزرگ دارند؛ کتاب شریف «شرح دعای سحر» را تدوین نمودند که خداوند تأمّل در آن کتاب را رزق همگان گرداند. در این راستا خوب است به کتاب «اسماء حسنی دریچه های نظر به حق» https://lobolmizan.ir/book/241?mark=%D8%AD%D8%B3%D9%86%DB%8C رجوع فرمایید. به امید نظر به توحیدی عمیق به وسعت مقابله با ظلمات آخرالزمان. موفق باشید

37111
متن پرسش

سلام استاد: ما در عین اینکه شاکر حضور مردمی در این انتخابات هستیم، باید بپذیریم که در مواجهه با جبهه گسترده و وسیع و پرقدرت استکبار ضربه هایی خورده ایم و دچار ریزش هایی شده ایم. و البته این طبیعت یک نبرد تاریخی و مواجه جهانی و تمدنی است. منتها نکته ی عمیقی که در اینجا وجود دارد و معمولاً از کنارش به آسانی عبور می شود این هست که: این ریزش ها و قهرها سطحی است و عمقی ندارد. اتفاقاً آنچه عمقی و عمیق است، تنفس وجودی و عهد قلبی ملت با انقلاب اسلامی است که در مراحل مختلف انقلاب اسلامی بعضاً ظهور یافته است. چرا که اگر عهد قلبی ملت با انقلاب اسلامی سست یا گسسته شده بود، تا الان باید طوفان اراده ی ملی، صد بار این نظام را زیر و زبر کرده بود. در سال ۵۷ مردم ابتدا با «لا» و «الّا»یی مواجه شدند. ابتدا عهد قلبی ملت با رژیم قبلی گسسته شد (لا) و همزمان عهد جدیدی با حقیقت انقلاب اسلامی در درون ملت بسته شد (الّا). الان هم اگر حقیقتاً و قلباً اکثریت ملت از انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی برگشته باشند شبیه همان طوفان ۵۷ طلوع می کرد. بنده راز آرامش و امید بی انتهای مقام معظم رهبری را در همین نکته می دانم که ایشان به خوبی از «عهد قلبی» ملت با انقلاب اسلامی آگاه هستند و رفتارهای ناهنجار «سطحی و زبانی» چیزی از امید و آرامش دریاگونه ی ایشان کم نمی کند. عذرخواهم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به گفته جناب حافظ: «سِرِّ خدا که عارفِ سالِک به کَس نگفت /  در حیرتم که باده فروش از کجا شنید!!» چه اندازه این نگاه را که متذکر آن هستید؛ نگاهی واقعی می‌دانم. نمی‌دانم چگونه باید آن را فریاد زد که وجدان تاریخیِ این ملت که از طریق حضرت روح الله «رضوان الله‌تعالی‌علیه» و شهدا به میان آمده؛ متوجه حقیقت این انقلاب است، هرچند به هر حال مردم از بعضی جهات گِله‌مندند، ولی نه آنچنان که کام دشمنان را شیرین کنند که آنها باید این آرزو را به گور ببرند، بلکه از آن جهت که باید اعتراض آن‌ها را درک کنیم. 
اگر مدرنیته وضعی است تاریخی و جهانی، و از این جهت امکان عبور از آن نیست؛ باید متوجه باشیم که می‌توانیم آن وضع تاریخی را از آنِ خود کنیم ولی در بستر وضعیت تاریخی خود، بدون آن‌که لازم باشد وابسته جهان مدرن باشیم و استقلال خود را از دست بدهیم. و این با نظر به آرمان‌گراییِ انقلاب اسلامی و با نظر به افقی که آن انقلاب مقابل ما می‌گشاید ممکن است، از آن جهت آن حضور در واقع حضور در تاریخی است که موجب تجدید عهد ما با سنت تاریخی‌مان می‌شود ولی با خلق زبانی جدید و در بستر گفتمان و دیالوگ. و ما نباید از این موضوع غافل شویم وگرنه موجب گسستی می‌شود که دشمنان ما به دنبال آن هستند. موفق باشید
 

37092
متن پرسش

بسم الله الرحمن الرحیم. یا مادر مدد خدا رو شکر الحمدلله هفته پیش قسمت شد برم دیدار رهبری برای رای اولی ها. همون موقع دو سه تا چیز تو ذهنم بود و الانم به توصیه یکی از دوستانم شروع کردم به نوشتن. اول از همه واقعا انگار قسمت بود. واژه قسمت رو ما بیشتر برای زیارت ائمه به کار می‌بریم و خب واقعا هم همینه ولی برای من این دیدار هم واقعا یه قسمت بود چون تو اون شرایط واقعا نیاز داشتم و به همه عزیزان دیگه ای که اومده بودن از یک هفته قبلش هماهنگ کرده بودند ولی من فقط یک روز قبلش بود که باهام تماس گرفتن و گفتن برای فردا آماده باش بری دیدار رهبری و واقعا خیلی خوشحال شدم اون لحظه و انگار که در طلبش بودم و انتظارش رو ته دلم می‌کشیدم. اونجا که رفتیم مهم تر از همه برنامه ها و صحبت هایی که خود آقا فرمودند برای من انگار یه عالمی داشت. من تا آقا رو دیدم با اینکه فاصلمون زیاد بود ولی انگار دلم آروم گرفت، حال اومدم و واقعا شارژ شدم. چیزی که قبلا توی جلسات تفسیر آقای طاهرزاده تجربه می‌کردم. یعنی من هر هفته شنبه ها می‌رفتم این جلسه و واقعا شارژ می‌شدم و تا دوشنبه حالم خوب بود ولی بعدش دوباره از دست می‌رفت و تو انتظار بودم تا شنبه بعدی. شاید حتی اون اوایل اصلا کامل هم متوجه نمی‌شدم آقای طاهرزاده از لحاظ مفهومی چی میگن ولی حالم خوب می‌شد. یا اوایل امسال خیلی درگیر کنکور بودم و هر روز صبح تا شب کتابخونه بودم، یه روزایی خیلی خسته می‌شدم و دلم می‌گرفت انگار. گلستان و این چیزا هم راستش رو بگم خیلی جوابگو نبود. ولی خیلی ناخودآگاه یهو یه سر میومدم سها و می‌رفتم تو حسینیه دو دقیقه مینشستم پای صحبت های آقای نجات بخش انگار دلم حال میومد. کلا حالی که توی حسینیه سها دارم گاهی وقتا هم هیچ جا دیگه نیست. نمیدونم واقعا چیه و چرا اینطوریه ولی میدونم یه چیزی هست. حالا نمی‌خواستم رهبری رو با آقای طاهرزاده یا آقای نجات بخش مقایسه کنم ولی تجربه های قبلیم رو می‌خواستم بگم که یه همچین حسی داشتم. گفتم اون موقعی هم که ما پای صحبت های آقا نشسته بودیم خیلی خوب بود و یه همچین حسی انگار داشتم با اینکه به قول بعضیای دیگه اصلا آقا خیلی هم صحبت نکرد و سریع تمومش کردن ولی از این جهت برای من خیلی خوب بود. یه نکته دیگه هم که بود من یه لحظه توی صحبت های آقا احساس کردم دارن برای ما قصه میگن. انگار پیش پدربزرگم نشسته بودم و داشت برام قصه می‌گفت از اون روزایی که این مردم و امام انقلاب کردن و جنگیدن و این انقلاب رو رسوندنش به ما تا به اینجا. انگار می‌گفت وقتشه تو نقش خودت رو پیدا کنی تو این انقلاب و حضور خودت رو تجربه کنی. قصه گوی انقلاب ما همین آقاست . شاید صحبت هاش تکراری باشه (به قول خودشون) ولی قصه ایه که هر دفعه باید بازخوانیش کنیم تا نقش خودمون رو فراموش نکنیم، پس تکراری نمیشه. این روزها ذهنم درگیر حال خودم بود بیشتر که کاش می‌شد اون حال و هوای معنوی قبل برگرده، ولی انگار در طلب یه چیز اشتباه بودم. ماها بغیر از اون حضور معنوی و فردی خودمون با خدا یکی از مهم ترین حضورهایی که نیاز داریم حضور جهانی یا چیزیه که الان با این انقلابه. یه تیکه از خود ماست انگار این انقلاب که ما دقیقا همین رو گم کردیم و حالمون بده و بدنبال نماز شب های بیشتر هستیم در صورتی که نماز شب وقتی برای ما نماز شب شد که در دل این انقلاب و برای این انقلاب داشتیم می‌جنگیدیم و در حضور در این انقلاب اون حضر معنوی هم بود. بنظر من اینی که حاج قاسم می‌گفت والله والله والله از مهم ترین شئون عاقبت بخیری ارتباط قلبی و دلی با این حکیم بزرگ است فقط منظورشون این نبود که آخر کار رستگار میشین، نه همین الان میتونی توی حضور خودت مستقر بشی و حضور داشته باشی. ولی یکی از سوال هایی که هنوز درگیرم باهاش که از جهتی هم احساس می‌کنم اصلا شایدد غلط باشه اینه که خب نقش من توی این انقلاب بالاخره چیه؟ میدونم یه نقشی باید داشته باشم ولی هنوز دقیق نمیدونم؟ توقع دارم یه کار دقیق و معین برام تعریف بشه یا خودم تعریف کنم تا بتونم برای این انقلاب کار بکنم ولی از جهتی احساس می‌کنم این هم اشتباست. نمیدونم چرا. ولی احساس می‌کنم یه جوریه. یعنی از اون روزی هم که برگشتم قبلش واقعا هیچ افق و امیدی دیگه نداشتم ولی بعدش هم که اومدم گفتم خب من الان باید چیکار کنم و هیچ چیزی نبود و دوباره اون حال هم داره میره ... چون از طرفی اصلا از این درس و بحثام خوشم نمیاد و نمیتونم توی این مسیر مدرسه و دانشگاه برم یا حتی حوزه و از طرفی هم نمیدونم خب نقشم رو چجوری ایفا کنم؟ نمیدونم شاید دوست دارم یه نقشی مثل این قهرمان های داستان های جدید داشته باشم بخاطر همین دنبال اینم. در صورتی که این یه صراطه که تو وقتی توش باشی هر کاری هم بکنی تو صراطی هر کاری هم بکنی تو قصه ای مهم این نیست که یه کار غول پیکر دهن پر کن بکنی مهم اینه تو صراط باشی. در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست. البته دیگه خب اون دغدغه های قبلی ام رو هم ندارم مثل اینکه بخوام بقیه رو هدایت کنم یا اینکه علوم انسانی اسلامی بسازیم و فلان و بهمان. قبلا برای خودم همینطوری یه دو دوتا چهار تا می‌کردیم و می‌گفتیم خب اول باید علوم انسانی اسلامی داشته باشیم پس بریم درستش کنیم ولی بعد که اومدیم دیدیم انگار پوچ بود و به این سادگی نیست و الان هم خیلی از اون حال و هوای علمی کلا فاصله گرفتم. نمیدونم باید چیکار کنم چون واقعا هیچ درد و دغدغه ای ندارم در حال حاضر و همین بزرگترین دردمه. فقط میدونم باید یه نسبتی با این انقلاب بگیرم. نمیدونم انگار خیلی زیاد نوشتم ببخشید. خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش / و نماند هیچش الا هوس قمار دیگر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که متوجه شده‌اید راهی در مقابل‌‌مان گشوده شده است که هم هست و هم نیست و محبوب دل‌ها که بنا بر آن دارد ما را به سوی خود هدایت کند، بدون ناز نیست، همان نازی که در غزل شماره ۱۳۱ از آن خبرها یافتیم. و باز مائیم و «چو بید بر سر ایمان خویش می‌لرزم». و این زیباترین ایمان است، از آن جهت که همواره باید رفت و در عین «ثبات»، «شدن» نیز در میان است به همان معنایی که «وجود» یعنی بودنی‌ترین بودن، دارای شدت و ضعف است و شدنی را بعد از شدن به میان می‌آورد. و در این فضا ملاحظه می‌کنید که چه اندازه رهبر معظم انقلاب، فهمیدنی است و این مسئله بسیار مهمی است اگر متوجه نسبت بودنِ خود با او شویم و سریانی که می‌توان در شخصیت او احساس کرد. موفق باشید  

37090
متن پرسش

۱ـ ما کجا تعلق پیدا می‌کنیم ؟ و در این تعلق دوست می‌داریم و غم و اندوه و شادی و سرنوشت چیزی یا کسی را به عهده می‌گیریم؟ بی تابش می‌شویم و بی قرار از دست رفتن اش؟ عشق می ورزیم و عاشقانه دوستیِ مان را به رخ هم می‌کشیم؟  گاه تعلق ها از صورت و ظاهر و موقعیت و شرایط و جایگاه و سود و منفعت ماست و گاه تعلق ها از اتفاقیست و در پی حادثه ای ما کسی یا چیزی را میابیم و تعلق پیدا می‌کنیم، و در برش پناه می‌جویم و متعلق لحظه های اضطرار و نا بسمانی ما می‌شود. گاه تعلق ها فطری است و یگانه با وجود ما در آمیخته اند همچون مادری به فرزندی یا که هم حب و عشق ما به معبودی ازلی که قدرت لایزال دارد و معلول علت های ماست. گاه تعلق ما نشأت در وابستگی و عادت ما دارد و فقر وجودی ما و طلب آسودگی و راحتی ما مانند تعلق ما به تکنیک و تکنولوژی و لوازم جهان ما. اما گاه تعلق به آینده داریم آینده ای که نیست و هیچش پیدا نیست روشن نیست و آمدنش حتمی نیست مبهم است و گنگ غریب است و نا آشنا اجمال است و ناگفتنی و... تعلق ما به آینده آینده ای غیر از آنچه که هست و بوده است شاید تعلق ما به جهان آرمانی و مطلوب ما. ما مردمان بی تعلقیم و بریده از هر تعلقِ فطری و وجودی به چیزی و کسی تنها تعلقمان ظاهر و صورت بیرونی ماست که از بین نرود و نکند حرف و سخنی یا که هم تکانهٔ مرگ خانه عنکبوتی بیرون ما را ویران کند. ما متعلق به کدام آینده ایم و کجا رنگ روشن آینده را به بوم نقاشی خیال می آوریم و در تعلق به آن می‌جنگیم و می‌سازیم و صبوری می‌کنیم و فکر می‌کنیم و شعر و هنر و ادبیات و فلسفه را در تعلق به این آینده می آزماییم؟ ما بی تعلق و بی نسبت فرو افتادیم در این جهان و هر روز وجود خود را به تعلق های رنگارنگ می آزماییم و از هرشکست، تعلق دوباره می‌جوییم و بازی به راه می اندازیم. ما بی تعلق به گذشته و راه چند هزار ساله فرهنگ و هنر و تفکر دینی خویشیم و هرچه داشتیم و نداشتیم را نمی‌جوییم و نخواهیم جست که چشم یافتنش را هم نداریم. اما گاه ما هم، رنگ و پی تعلق می‌جوییم به یکدیگر و به وضع و حال و هوای زمانه مان، و در این تعلق وجود هم را پاس می‌داریم و در آیینه همدیگر متعلق به آرمان آینده مان امید میابیم و وجود دل کندن و رفتن به آنچه باید باشیم و می‌خواهیم باشیم میابیم، و از خود و یکدیگر به پرسش می افتیم که کجا بودیم؟ و کجا هستیم؟ و آیا به کجا می‌رویم؟ و ریشه خود را می‌جوییم و غربال می‌کنیم داشته و نداشته مان را و عزم و همت هایمان را رنگ آینده می دهیم. نگاهی بیندازیم و ببینیم کجا ما طعم این تعلق را یافتیم؟ کدامین ایام و در کدامین روز یا کدامین نیمه شب؟ خون کدامین شهید و شهادتش به راهی که باید در پیش بگیریم؟ عید و عزا و شهادت چه کس؟ و در آخر در آیینه کدامین سخن و وجودِ پیری راهبر و رهبر؟ آری آیا چه وقت و زمان ما خود را به یاد آوردیم؟ ۲. شاید انقلاب اسلامی ما یاد آور تعلق ما و توبه مردمی ما به تاریخ چند ده هزار ساله انبیا است و هر کس این تعلق را یافت چشم مرگ اندیش یافت و کوره راهی به راهِ بنایِ عالم دینی در جهان امروز  و در این تعلق عقل و قلب و خیال انسان جدیدی را به چشمان بشر جدید ظاهر کرد. ما همه در پی تعلق و یگانگی به حقیقتیم و در این راه آزمایش و مبتلا می‌شویم و راستی چگونه راه تعلق و یگانگی با حقیقت نا پیدا آینده انقلاب را بجوییم؟ این آینده چیست و چگونه قلب و خیال و عقل ما تعلق به آن می یابد؟ و در تعلق به این آینده عزمِ اصلاح و تغییر و تحول وضع نابسامانمان را میابیم ؟ ۳. هنر و هنرمندان در هر عصر و تاریخ گواه و پرتو آیینهٔ آیندهٔ هر زمانه اند. هنر در عصر ما محجوب در تکنیک و روش، پوشیده و محجوب است و جز با تفکر و پرسش و جانی دردمند و متعلق به جهان دیگر از این حجاب عبور نخواهد کرد و فرم و صورت جدید به قالب ها و روش های مرسوم هنر امروز نمی‌دهد و نوید و بشارت هیچ آینده و عالم دیگر را بر ما نمی دهد. راه هنرمندی که امروز خود را متعلق و درد مند به حضور در تاریخ انقلاب می‌داند توأمان با شناخت و معرفتی قلبی و حضوری و فلسفی از جهان امروز است و اگر خود از پیچ و خم و زرق برق دنیای خویش وا ننهاده باشد و وارسته نباشد چگونه چون آیینه، قلب و خیال خویش را آیینه آینده جهان خود کند و بشارت دهد؟ جهان ما هر آنقدر که با انقلاب اسلامی راه جدید خویش را آغاز و نوید انسان جدیدی را داده باشد، هر چه باشد پر از آشفتگی و پریشانی و نا بسامانی است و انسان هایی که در بی راهه های جهان جدید راه خویش گم کرده و در بازی خاموش ناشدنی این جهان اسیر و در بند اند. و اگر هنرمند از مکر و حیله پیچ و تاب های این جهان آگاه نباشد و وارسته از این جهان به سر نبرد و خود متعلق به جهان آینده نباشد چگونه وجود خویش را همچون وجودِ آیینه کند و عهده دار تذکر و معرفت و بشارت و آینده حضور این انسان مغفول کند؟ هر آنکس که بدین راه تعلق بسته خود را مهیای غربت و تفکر و دشواری کرده که این راه، راهِ نامرسوم و نا مشهور انسان های جهان ماست به قول درویش و شاعر پیر ما به دیوانه ها بیشتر ماند تا عاقلان و معیشت اندیشان پیرامونمان. بشر امروز عوام زده و همچون فرد واحدی در نقش های مختلف جهان تکنیک و سازمان و مدیریت و مهندسی و...منتشر شده و تنها تفاوت اش علاقه و استعداد و خلق و خوی گاه تند و گاه آرام روانشناسی اش است و گویی وجود این بشر به یکسان توزیع و تقسیم شده است و این انسان در وجود فرد واحدیست که تنها تعلق ها و وابستگی های گوناگون تکنولوژیک دارد. آیا انقلاب اسلامی ما صراط مستقیم حضور دینی ما در بستر تاریخ ایرانی اسلامی ما نیست تا انسان هنرمندِ متعهد و درد مند این تاریخ عهده دار تذکر و آیینگی رفتن و دل کندن از مناسبات و عادات و رسوم اکنون زده ما برای حضور در آینده ای دیگر برای ساختن و بنا نهادن جهان دیگر باشد؟ این امید دور دست نخواهد یافت جز ظهور هنرمندان و متفکران این راه سترگ و دشوار که طلیعه آینده را آزاد از آداب و رسوم اسارات های هنر امروز برای ما به پرده سینما و شعر و رمان و معماری و ادبیات گرافیک.... کشند و جان ها را آماده و منتظر متعلق به آینده کنند. ما و انقلاب اسلامی ما و هنر انقلاب اسلامی

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که متوجه هستید این سؤال برای ما پیش آمده که انسان‌ها در کجای تاریخ این اندازه به همدیگر متعلق می‌شوند! کدام راه است راهی که انساها تا این اندازه هرکدام پاره‌ای از وجود دیگری می‌شوند! جز این است که این ذیل تاریخی به وقوع می‌پیوندد که ظرفیت عزم شهادت را با انسان‌ها در میان گذارده؟!! انقلاب اسلامی در واقع عهدی است که هر انسانی نسبت به دیگر انسان تعلّق جانانه دارد و حال ماییم و فردایی که حضور در عالمی است با این همه یگانگی و تعلّق نسبت به همدیگر، عالمی که در آن مصرف‌زدگیِ بی‌هنری سیطره ندارد. آیا اندیشه‌انگیزترین امر در این زمانه همین نیست که مردم جهان به خوبی نسبت به ظلمی که بر مردم غزه می‌شود حساسیت نشان می‌دهند؟!! به حادثه خودسوزیِ آقای آرون بوشنل فکر کنید. حادثه‌ای که ما را به اندیشه‌ای بزرگ نسبت به وسعت انسانیت فرا می‌خواند و تعلّقی که ما در دلِ انقلاب اسلامی نسبت به انسانیتِ انسان‌ها یافته‌ایم.  تا متوجه شویم جهان ما چه اندازه در انسانیت انسان‌ها گشوده شده است.
 تعلّق آدمیان نسبت به همدیگر در پناه امر قدسی، «بودنی» است با دیگران و «حضوری» است ماورای شبکه رسانه‌ای جهانی، و بازتعریفی است از خود، و احساسی است قدسی و معنوی در مقابل خودبنیادیِ انسان تمدن غربی. باید در این زمانه به انسان از آن جهت که خودش مسئله خودش شده است، اندیشه کرد و به آینده‌ای که توحید در مقابل ما گشوده است نظر نمود، از آن جهت که به گفته جناب هایدگر ذات انسان، سکنی‌گزیدن است و این، زیر سایه زیباترین تعلّق‌ها به ظهور می‌آید، چه تعلّق به زمین و چه تعلّق به آسمان و چه تعلّق به انسان‌ها و چه تعلّق به خدا. به جای آن‌که با عادات دینی سرپوش‌هایی بر ظرف تهی انسان معاصر بگذاریم، می‌توانیم با حضور در دینداری خود، خود را بیش از پیش احساس کنیم و شدن‌های‌مان را تجربه نماییم. و این اصیل‌ترین تعلّقی است که می‌توان در نزد خود با آن به‌سر برد. بحران معنای انسان و نگرانی نسبت به راهی که با مدرنیته پیش آمد، موجب شد تا انسان نتواند علم و معرفتی را مدّ نظر داشته باشد که برایش قابل اعتماد باشد و بدان تعلّق پیدا کند. خودآگاهی نسبت به این امر، راهی است که آینده را معنا می‌بخشد. موفق باشید    
 

37080
متن پرسش

سلام استاد: آن روزی که در تیرماه امسال و در پرسش 35539 نگرانی خودم را از حضور مردم در انتخابات مجلس مطرح کردم و حضرتعالی فرمودید: «ابداً جای نگرانی نیست...»، هیچ وقت تصور نمی کردم بعد از فتنه سال گذشته و تورم های پیش آمده و دام ها و دشمنی های وحوش استکباری، چنین حضوری در این انتخابات پیش بیاید که پیش آمد. خدا را از اعماق جان سپاسگزارم. دعا کنید عشق به انقلاب اسلامی روز و شب و لحظه به لحظه در جان ما شعله ورتر شود. اگر نه عشقِ شَمسُ الدّین بُدی در روز و شب ما را / فَراغَت‌ها کجا بودی، زِ دام و از سَبَب ما را / بُتِ شهوت بَرآوردی، دَمار از ما زِ تابِ خود / اگر از تابشِ عشقش، نبودی تاب و تَبْ ما را / نوازش‌هایِ عشقِ او، لَطافت‌هایِ مِهْرِ او / رَهانید و فَراغَت داد، از رنج و نَصَب ما را / زِهی این کیمیایِ حق، که هست از مِهْر جانِ او / که عینِ ذوق و راحَت شُد، همه رنج و تَعَب ما را / عِنایَت‌هایِ رَبّانی، زِ بَهرِ خِدمَتِ آن شَهْ / بِرویانید و هستی داد، از عینِ اَدَب ما را / بَهارِ حُسنِ آن مِهْتر، به ما بِنْمود ناگاهان / شَقایق‌ها و ریحان‌ها و گُل‌هایِ عَجَب ما را / زِهی دولتْ، زِهی رفعت زهی بَخت و زِهی اَخْتَر / که مَطْلوبِ همه جان‌ها، کُند از جانْ طَلَب ما را / گَزید او لَبْ گَه مستی، که رو پیدا مَکُن مَستی / چو جامِ جان لَبالَب شُد، از آن میْ‌هایِ لَب ما را / عَجَب بَختی که رو بِنْمود ناگاهانْ هزاران شُکر / زِ معشوقِ لَطیف اوصافِ خوبِ بوالْعَجَب ما را / در آن مَجْلِس که گَردان کرد از لُطفْ او صُراحی‌ها / گِران قَدْر و سَبُک دل شُد، دل و جان از طَرَب ما را / به سویِ خِطّهٔ تبریز، چه چَشمهٔ آبِ حیوان است / کَشانَد دل بدان جانِب، به عشقِ چون کَنَب ما را

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در مقدمه بحث در مورد سوره «اعلی» در مورد انتخابات اخیر شد https://eitaa.com/matalebevijeh/16177  . 
حقیقتاً معلوم شد مردم‌مان ماورای آنهمه تخریبی که شبکه جهانی در ذهن‌ها پیش آوردند؛ بلوغِ سیاسی خود را نشان دادند و معلوم شد چگونه فرد فردِ مردم ما رسانه‌های متعهدی هستند نسبت به راهی که در پیش است. و در همین رابطه عرض شد حقیقتاً انقلاب اسلامی و حضور در مراحل مختلف آن، حکایتِ حضور فطرت‌های توحیدی می‌باشد و تجربه توحید در مراحل مختلف این انقلاب. احساس بنده در دیروز یعنی در ۱۱ اسفندماه ۱۴۰۲ آن بود که تمام فرشتگان و از آن مهم‌تر «روح» نازل شده بودند تا جانِ رأی‌دهندگان را منوّر به تجربه‌ای نورانی بگردانند برای «مطلع الفجری» که در پیش است. در این شرایط چه کسی مقصر است وقتی عده‌ای با عدم حضور در این میدان، آینده خود را سیاه می‌کنند و از فردای انتخابات با خود، هزاران مسئله خواهند داشت؟ زیرا خواسته یا ناخواسته در میدانی که مقابله حق بود در مقابل باطل، حاضر نشدند و در جمع صالحین قرار نگرفتند. راستی را ! اگر ما در امروز که روزِ «فردایِ انتخابات است» دیروز را با آنهمه صفا و از آن مهم‌تر با یگانگی با روحِ نایب الإمام تجربه نکرده بودیم، چه اندازه امروزمان سرد و بی‌روح بود!! 
انقلاب اسلامی دارد به مرور خود را نشان می‌دهد تا معلوم باشد ما تا  کجاها می‌توانیم ماورای زندگی روزمرّه در نسبت با حقیقت، جلو برویم و متوجه شویم انقلاب اسلامی در حالِ «شدن» است تا در دل همین شدن‌ها خود را نشان دهد. موفق باشید                     ا
 

37070
متن پرسش

سلام علیکم خسته نباشید: باز انقلاب اسلامی و حرکتی در افق اصالت وجود این جمله بالا روح عکس هایی هست که امروز یازده اسفند دیدیم که آن پیرمرد روستایی در برف پای صندوق رای آمد و روح تمام رای هایی که داده شده به خصوص مردم روستایی و جانبازان. واقعا خیلی ساده اندیشی هست که بعضی ها فکر می‌کنند انتخابات در جمهوری اسلامی هم مثل انتخابات در بقیه کشورها است. نمی‌دانند افق هر چه گشوده‌تر فردایی شکوفا‌تر و حضوری بس والا.
 صوفی بیا که آینه صافیست جام را /  تا بنگری صفای میّ لعل‌فام را 
راز درون پرده ز رندان مست پرس / کاین حال نیست زاهد عالی‌مقام را

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً انقلاب اسلامی و حضور در مراحل مختلف آن، حکایتِ حضور فطرت‌های توحیدی می‌باشد و تجربه توحید در مراحل مختلف این انقلاب. احساس بنده در دیروز یعنی در ۱۱ اسفندماه ۱۴۰۲ آن بود که تمام فرشتگان و از آن مهم‌تر «روحْ» نازل شده بودند تا جانِ رأی‌دهندگان را منوّر به تجربه‌ای نورانی بگردانند برای «مطلع الفجری» که در پیش است. در این شرایط چه کسی مقصر است وقتی عده‌ای با عدم حضور در این میدان، آینده خود را سیاه می‌کنند و از فردای انتخابات با خود، هزاران مسئله خواهند داشت؟ زیرا خواسته یا ناخواسته در میدانی که مقابله حق بود در مقابل باطل، حاضر نشدند و در جمع صالحین قرار نگرفتند. راستی را ! اگر ما در امروز که روزِ «فردایِ انتخابات است» دیروز را با آنهمه صفا و از آن مهم‌تر با یگانگی با روحِ نایب الإمام تجربه نکرده بودیم، چه اندازه امروزمان سرد و بی‌روح بود!!  موفق باشید  

37058
متن پرسش

با عرض سلام و درود خدمت استاد طاهرزاده. در جمهوری اسلامی رأی بدهیم تا جزو رأی دهندگان باشیم. آیا اگر حتی هیچ دلیل دیگری برای رأی دادن نباشد، این به خودی خود دلیل کافی برای رأی دادن ما در انتخابات پیش روی نیست؟ جزو رأی دهندگان باشیم یعنی جزو کسانی باشیم که دشمنان ایران از آنها مأیوس می‌شوند. جزو رأی دهندگان باشیم یعنی جزو کسانی باشیم که غاصبان ظالم و خبیث صهیونیست و حامیانشان را ناامید کرده ایم. جزو رأی دهندگان باشیم یعنی تروریست های حادثه کرمان را دلشاد نکرده ایم. جزو رأی دهندگان باشیم یعنی جزو کسانی باشیم که خط مأیوس کننده فضای مجازی دشمن بر آنها اثری نداشته است. جزو رأی دهندگان باشیم یعنی وجود مشکلات ما را از انقلابمان پشیمان نکرده است و همچنان به آینده امیدواریم. جزو رأی دهندگان باشیم یعنی جزو کسانی نباشیم که رأی ندادن را راه حل می‌دانند و ... اگر جزو رأی دهندگان نباشیم یعنی همه اینها برعکس. پس چرا جزو رأی دهندگان نباشیم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چه زیبا مناجاتی است آن‌گاه که انسان از حضرت معبودِ محبوب تقاضا می‌کند: « وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ (سورة يوسف آية ۱۰۱). زیرا مسلماً آنانی که در بستر انقلاب اسلامی و در این مرحله تاریخی در زمره رأی‌دهندگان قرار می‌گیرند، به صالحین به معنای واقعی کلمه ملحق خواهند شد زیرا متوجه جهانی شده‌اند که جهان کفر و استکبار نیست، جهان گشوده توحید است در مقابل شرک. جهان گشوده امید است در مقابل ناامیدی. در این شرایط حساس در زمره رأی‌دهندگان خواهیم بود تا در فردایِ روز رأی در نزد خود احساس پوچی و نیست‌انگاری نکنیم؛ به طوری که جهان‌مان تاریک و ظلمانی گردد. موفق باشید    

37053
متن پرسش

خودشناسی خطرناک ترین علمی است که باید آموخت. بر قرینِ خویش مَفْزا در صِفت کآن فراق آرد یقین در عاقبت (مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴) شناخت یافتن، بر هر چیزی کسب ماهیت یا چیستی آن چیز است! _چیستی هر چیزی عارضی بر ذات آن چیز برای مثال شناخت ما از دیدگاه نویسندهٔ یک کتاب در نهایت ایجاد تصوری است در نزد ما که مازاد بر خود آن دیدگاه است. حال تطبیق این تصویر و تصور ما با واقعيت آن نظر، سخن دیگری است. به هر حال دریافت ما از ابژه مورد نظر یک افزوده است. حالا در مورد شناخت خود وضعیت کمی بغرنج تر است اگر ما بخواهیم از خویشتن خود شناختی داشته باشیم، یک تصوری از خود می‌کنیم که مازاد بر اصل است! و این غلط است پس راه درست چیست؟ مولانا بعنوان حکیم و عارف می‌فرماید بر قرین؛ یعنی تصور خود از خود میفزا! چرا؟ چون در نهایت این شناخت غلط منجر به دوری خود از خویشتن می‌شود! بی دلیل نیست که بزرگان اذعان دارند «انسان امروزه از خودش در دورترین کیفیت ممکن است» شاید بی مسمی نباشد در پاسخ سوال دورترین کس به انسان کیست؟ بگوییم خودش! مولانا می‌فرماید بر قرین خویش میفزا در صفت یعنی خود را بدون هیچ چگونگی بشناسید! بعبارت دیگر شناخت خود از چشم فرا خود! خود را در نسبت با خود نسنجید بلکه خود را در نسب فرا خود بسنجید! یعنی در نسبت با حق، رسول حق، امام حق، فقیه حق. لذا در ابیات بعدی فرمود: نطق موسی بد بر اندازه ولیک / هم فزون آمد ز گفت یار نیک / آن فزونی با خضر آمد شقاق / گفت رو تو مکثری هذا فراق

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است که می‌فرمایید. اتفاقاً نوع معرفت نفس‌هایی که کتاب‌هایی همچون «کیمیای سعادت» به میان می‌آورد و جناب مولوی در آن زمان با آن نوع متون آشنا بودند، عملاً انسان را ابژه خود می‌کند و معرفت نفسی که باید نوعی حضور در نزد خود باشد، به مفهومی از خود تبدیل می‌شود. بر عکسِ کاری که علامه طباطبایی «رحمت‌الله‌علیه» در کتاب «رسالۀ الولایه» به میان آوردند که باب «عین الربط‌» بودنِ انسان را مطرح می‌کنند. انسان در حضوری که با هستیِ خود نزد خود می‌یابد دائماً از خویش فراتر می‌رود و هستیِ نامتعیَّن‌اش رو به سوی فردا در صیرورت است و رو به سوی آینده طرح‌افکنی می‌کند، در حضوری که لحظه به لحظه فراتر از خودش در خودش حاضر می‌شود و بر اساس انتخابی که می‌کند به خود هویت می‌بخشد و نسبت به هستی تقرب می‌جوید، زیرا انسان با حقیقت هستی نسبت دارد و جهت‌اش به سوی آن است. موفق باشید
 

37037
متن پرسش

بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیک بجوامع السلام: 
مهدی موعود و نسبت تاریخی ما با او
 پیرامون عصر آخرالزمان سوال های مهم و مسائل زیادی وجود دارد که هر کدام از اهمیت بالایی برخوردار است. مثلا اینکه نسبت ما در آخرالزمان با حضرت مهدی (ارواحنا فداه) چیست؟ یعنی ما در چه ربطی از تاریخی که قرار است او پرچمدار عدالت و توحید باشد قرار داریم؟ ما چه نسبتی با آمدنش می توانیم برقرار کنیم؟ دقیقا در چه وضعی از حضور تاریخ آخرالزمانی با او قرار گرفتیم؟ و اساسا امام موعود در کدام مسیر تاریخ انسان قرار دارد؟ و در ربط با این نسبت چه باید کرد؟ شاید سوال ها مبهم باشد اما قرار گرفتن در مسیری که با امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف شروع می شود ما را وارد وادی تفصیل در جواب ها می کند. آنچه در این فصل از تاریخ برایمان مهم است حضوری است که در لبه ی حساس ورق تاریخ با جمهوری اسلامی ایران ایجاد کردیم، جمهور را به پای ستون خیمه‌ی اسلام آوردیم و جبهه ای را در برابر تاریخی از ظلم و ستم و استبداد و مکر و نیرنگ ساختیم! آری، به میزانی که نتوانستیم متناسب با اسلام نسخه ی نرم افزاری برقرار کنیم آسیب دیدیم، ضعف داشتیم، عقب افتادیم، گرفتار شدیم اما از پای ننشستیم و از عقل تکنیکی این هدیه‌ی الهی و موهبت تاریخ آخرالزمان در اعتلای کلمه ی حق بهره ها بردیم اما شکست هایی داشتیم در ساختار عدالت اجتماعی و اقتصادی که معلول نسخه برداری از نرم افزاری بود که از دل فرهنگ مدرن برداشتیم و تعارضی که در صحنه ی اجتماعی با آن روبرو بودیم زاییده ی نسخه برداری و استنساخ آن چیزی بود که متعلق به حقیقت ما و زاییده ی فکر و فرهنگ ما نبود و چه بسا بتوان گفت در شروع یک راه نرفته چه بسا در یک مقطعی از کودک نوپای این مسیر چاره ای هم نداشتیم برای حضور در جهان و لاجرم می بایست در این مسیر وارد می شدیم اما سخن در این است که آرمان ما در توقف در این نسخه نبود و نیست. راهی که شروع شد آغازی بود بر فراز و نشیب با خلأ نرم‌افزاری اما نه توقف! نه سکوت! اینکه هنوز صدا و فریاد آرمان های قدسی مان از حلقوم مستضعفین تاریخ به گوش می رسد یعنی قلب این حرکت و نهضت می تپد و هنوز خون در رگ‌های این جمهوریت در جریان است. میدان هایی که ما در این تاریخ حضور پیدا کردیم از جنس بودن در تعالی است و نه ماندن در نسخه های تکنیکی غرب! راه گشوده ی آینده ی ما از جنس عبور از ساحتی از تاریخ و گذر از خلأهای نسخه و برنامه به سمت یافتن آن نسخه ی حضور در تاریخی است که برساخت اراده‌ی بشر آخرالزمانی است. جنس حرکت جمهوری اسلامی ایران از جنس ظهور است، ظهور اراده های فعال و نه منفعل، ظهور و تجلی نسخه های نرم افزاری و سخت افزاری که برآمده از حل مسائل است و نه پاک کردن صورت مسأله ها و چنین است که انتظار فرج معنا پیدا می کند. ظهور توانستن هایی برای گذر و گذار از ساحت پوچی ها و حضور در عالم معنا بخشی از تاریخ که انسان سخت و مشتاق انتظارش را می کشد. دلسردی و نا امیدی در این جدال تاریخی از جنود ابلیس است و یاران مهدی عجل الله تعالی فرجه را دلسردی بی معناست. چه آنکه هر فتوحی در این سال های انقلاب نصیبمان شد از امید به روح فرجی بود که با تاریخ ما گره خورده است. تاریخ ما با آینه‌ی عصر ظهور پیوند دارد چه بپذیریم و چه نپذیریم. پذیرفتن اش افق های فتوحی را برایمان خواهد گشود که سخت بدان محتاجیم و نپذیرفتن اش روح دلسردی و دلچرکینی عام البلوایی را که عالم با آن سر می‌برد را نصیبمان می کند. ظهور از دل حضور در متن تاریخی که به سوی ما آمده است بر می آید و اگر دل در گرو تقدیر آن نسپاریم خودمان را از معنایی برتر و عالمی وسیع تر و ساحتی متعالی تر و افقی گشوده تر از آنچه دیروز و امروز بوده ایم محروم کرده ایم. حقیقت گم نمی شود ما پشت به حقیقت حرکت می‌کنیم. ظهور حقیقت نهفته در دل تاریخ است که جمهور در ذیل اسلام به آن دست پیدا می کند و راه دست یافتن به آن اراده های تاریخی معنا دار رو به جلو است. اگر امروز بخواهیم در قامت شهدا زندگی مان را معنا ببخشیم چاره ای جز حضور در این جمهوریت نداریم. مبادا نگاهمان را از تعالی سیاست عالم اسلام به حضیض سیاست مدرن تنزل دهیم و حضور در انتخابات را فروبکاهیم. نه! اسلام سکوی پرش و تعالی انسان است و هیهات که بخواهیم آن را تقلیل دهیم و از معناهایی برتر در فردایی پرشورتر دست بکشیم. بگذارید تا بغض های فروهشته ی سال های مان را با شکوه حضور فردا باز کنیم و نه گریه و فریاد از دیروز و امروز، امید لازمه ی گشودگی های پیش روی ماست که زمزمه ی امید از نجوای ملک است برای بیداری و هوشیاری و لالایی ناامیدی از پچ پچ شیاطین است برای خوابیدن و غفلت و حواس پرتی از تاریخ فردا تا به هنگام صلای تاریخی مقدر بشر خواب بمانیم. مبادا غفلت دامن گیرمان شود و زرنگی جای ذکاوت را بگیرد و هوشیاری از کف بدهیم و اسیر روزمرگی های سکر آور تاریخی شویم که از آن ما نیست. اگر امروز معنای زندگی اینقدر مهم شده است به معنای این نیست که دیروز مهم نبوده! چرا بوده، اما به این اندازه انسان احساس پوچی نمی کرد تا به دنبال معنای زندگی باشد. دیروز زندگی اش معنا بود اما امروز بی معنایی زندگی اش را فرا گرفته فلذا احساس بیگانگی می کند و بهانه گیر شده است. و ما مدعی آنیم که این معنا رخ گشوده تا آدمی را در آغوش بگیرد و انقلاب اسلامی دایه‌ی تاریخی این آدم است تا او را به آغوش مادر حقیقی اش برساند (البته با تسامح در تعبیر). نمی توانیم و نبایست جمهوری اسلامی و حقیقت انقلاب اسلامی که جمهوریت مولود آن است را تقلیل دهیم و از ابعاد گسترده ای آن به نفع بسیاری از چیزها کوتاه بیاییم ولی باید به گفتگو بنشینیم و صدای بانگ رسای فطری‌اش را در جان‌ها زمزمه کنیم تا به هوش بیاییم و گوش کنیم و به رقص بیاییم. اما آهسته، آهسته، آهسته؛ اما زودِ زودِ زود..... 

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده سخنان شما را در این متن یک مانیفست و یا بیانیه‌ای یافتم برای هر آن کسی که به گفته خودتان می‌خواهد به زندگی‌اش در این دوران معنا ببخشد. از جمهوریت سخن گفتید و این‌که شرایط حضور در لبه خیمه اسلام در این تاریخ است، و چه خوب گفتید. و از فریادآرمان‌های قدسی‌مان که از حلقوم مستضعفین تاریخ به گوش می‌رسد، گفتید، و چه خوب گفتید!!  از آن جهت که به گفته جنابعالی حکایت تپیدن قلب این نظام مقدس است در جان همه حقیقت‌جویان. فرمودید؛ جنس حرکت جمهوری اسلامی از جنس ظهور است، یعنی ظهور اراده‌های فعّال و نه منفعل؛ و چه خوب گفتید!! فرمودید: انتظار فرج به معنای ظهور توانستن‌هایی است برای گذر و گذار از پوچی‌ها، و چه خوب گفتید!! فرمودید: ظهور، از دلِ حضور در متن تاریخی که به سوی ما آمده است؛ پیش می‌آید و این، یعنی عبور از ابژه‌کردنِ حضرت صاحب الأمر «عجل‌الله‌تعالی‌فرجه»، امری که حجتیه‌ای‌ها گرفتار آن شدند. فرمودید: اگر بخواهیم در قامت شهدا زندگی‌مان را معنا ببخشیم، جز با حضور در جمهوریت ممکن نیست، آن‌گاه که نگاه‌مان از تعالی سیاست عالم اسلامی به حضیض سیاست مدرن فروکاسته نشود.
حضور تاریخیِ ما که در مواجهه با انقلاب اسلامی پیش آمد، حضوری که بی‌واسطه از هر استنباط ذهنی در نزد ما حاضر است و جهان ما را تشکیل می‌دهد و با توجه به این حضور، نسبتی خاص با موجودات برقرار می‌کنیم که آن حضور موجودات است در عالَمِ ما و منِ منِ انسان در مواجهه با این موجودات که در جهان او حاضر می‌شوند، شکل می‌گیرد. به همان معنایی که انسان آخرالزمانی می‌خواهد در جهان حاضر باشد بدون آن‌که حضور او حضور موجود غریبه‌ای ‌باشد که در جهان تنها است.
انسان در حضوری که با هستیِ خود نزد خود می‌یابد دائماً از خویش فراتر می‌رود و هستیِ نامتعیَّن‌اش رو به سوی فردا در صیرورت است و رو به سوی آینده طرح‌افکنی می‌کند، در حضوری که لحظه به لحظه فراتر از خودش در خودش حاضر می‌شود و بر اساس انتخابی که می‌کند به خود هویت می‌بخشد و نسبت به هستی تقرب می‌جوید، زیرا انسان با حقیقت هستی نسبت دارد و جهت‌اش به سوی آن است. موفق باشید  
 

37025
متن پرسش

 با سلام خدمت استاد گرامی: برگه‌ای در تبلیغات خانم زینت السادات صفوی منتشر شده حاکی از آنکه جناب عالی ایشان را جهت نمایندگی مجلس تایید کرده‌اید خواستم چنانچه صلاح می‌دانید بنده و دیگر دوستان را که سوال می کنند در جریان قرار دهید. با تشکر

متن پاسخ


باسمه تعالی: سلام علیکم:. همانطور که در جواب سوال 37020 که ذیلاً آورده شده عرض شد ما مسائل مهمی در پیش داریم که باید جوانان متعهد و معتقد به ارزش‌های انقلاب و توانا وارد نظام تقنین و قانونگزاری شوند که این توانایی در خانم صفوی نیز احساس می‌شود و از آن مهمتر برای آنکه  معلوم شود انقلاب اسلامی در بین خانم‌ها رویش‌هایی داشته‌ و آنکه بیشتر قصد بنده بوده آن است که این جوانان با توجه به توانایی‌هایی که دارند نیز دیده شوند. البته افراد تلاش کنند در بین همه نامزدها آن کسانی را که اصلح تشخیص داده اند انتخاب کنند. موفق باشید 

37020- با سلام خدمت شما استاد گرامی مثل اینکه یکسری مناظره در مسجد امام خمینی واقع در خیابان باغ زیار روز پنجشنبه برگزار شده بین آقای کامران و چندنفر از کاندیداهای محترم روز دوشنبه هم قراره بین خانم صفوی و خانم شیخی و چندنفر دیگه برگزار بشه میخواستم نظر شما استاد گرامی رو در مورد این مناظره ها بدونم، باتشکر.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آن مناظره را ندیدم. ولی کار خوبی است. از این جهت که بالاخره ما مسائل بسیار مهمی در پیش رو داریم که نیاز است تا با تلاش و ابتکار توسط نیروهای جوان مرتفع گردد. و در این مناظره‌ها، توان افراد و آشنایی و آگاهی افراد مشخص می‌شود. موفق باشید
 

نمایش چاپی