شرح غزل دوم
"ما وحافظ"
بسم الله الرحمن الرحیم
صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببين تفاوت ره از کجاست تا به کجا
****
چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را؟
سماع و عظ کجا نغمه رُباب کجا؟
-----
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دير مغان و شراب ناب کجا
-----
بشد که ياد خوشش باد، روزگار وصال
خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا
-----
ز روی دوست، دل دشمنان چه دريابد
چراغ مرده کجا ، شمع آفتاب کجا؟
-----
مبين به سيب زنخدان که چاه در راه است
کجا همی روی ای دل بدين شتاب کجا؟
-----
چو کُحل بينش ما، خاک آستان شماست
کجا رويم بفرما از اين جناب کجا؟
****
قرار و خواب زحافظ طمع مدار ای دوست
قرار چيست، صبوری کدام و خواب کجا
====================
صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببين تفاوت ره از کجاست تا به کجا
اندیشیدن به صلاح زندگی و عافیتطلبی و مشغول مشهورات شدن کجا و مسیری که سالک الی الله انتخاب کرده که آن خراب عشق بودن است، کجا؟ انسان در خراب عاشقانه جز به محبوب و معشوق نمیاندیشد و لذا جایی برای مصلحت اندیشی نمیماند زیرا بسیار تفاوت است بین عافیتطلبی و رفاه و شهرت با زندگی در زیر سایه عشق و تنها به معشوق نظرداشتن که آن معشوق همان ساقی غزل اوّل باشد.
====================
چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را؟
سماع و عظ کجا نغمه رُباب کجا؟
رندی که همان خرابشدن در عشق معشوق است و به خاطر او از همهچیز میگذرد، چه نسبتی دارد با کسی که به صلاح و مصلحت و تقوایِ ظاهری و احترام عمومی میاندیشد. همانطور که نسبتی بین شنیدنِ وعظ با نغمهی رُباب که همان نغمهی عشق است؛ نیست.
====================
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دير مغان و شراب ناب کجا
دلی که هوای کوی دوست دارد از صومعه که محل عبادت و صلاحِ تقوای ظاهری است به تنگ میآید. در آن جا عبادت هست ولی معرفت نیست و عملاً کار به ریا و سالوس کشیده میشود.
سالک طالب راهی است که از خرقه سالوس و عبادت بیمحتوا آزاد باشد و آن را در عرفانی باید یافت که در ایران باستان از دیر مغان به ما خبر دادهاند و باید از شراب مستکنندای که در آن عبادتگاه نصیب مقیمان آن درگاه میشده جستجو کرد.
====================
بشد که ياد خوشش باد، روزگار وصال
خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا
به یاد خوش لحظههای وصال که عموماً هر کس با شروع لطفی که خدا بر او میکند، تجربه کرده است. سالک همواره در طلب آن وصال روزگارِ خود را ادامه میدهد تا باز آن کرشمهی معنوی راه بگشاید و آن عتاب قدسی تحذیر نماید.
====================
ز روی دوست، دل دشمنان چه دريابد
چراغ مرده کجا ، شمع آفتاب کجا؟
آن کسیکه در مسیر دینداری، دشمن عبادت عاشقانه است و راه دیگری را برای خود انتخاب کرده، هیچ بهرهای از جلوات روی دوست ندارد تا جانش در مسیر دینداری شعلهور گردد بلکه عبادات او همانند شعلهی چراغی است که هیچ نوری ندارد در حالی که نور عبادتِ عاشقانه که نظر به ساقی دارد، مانند آفتاب عالم تاب تمام وجود سالک را روشن میکند و همواره از ساقی تقاضا میکند «اَدِرْکأساً» کاسهی میّ مستکننده را قطع مفرما.
====================
مبين به سيب زنخدان که چاه در راه است
کجا همی روی ای دل بدين شتاب کجا؟
گودی چانه یا سیب زنخدان را که صورت را زیبا میکند تنها مبین، زیرا سیب زنخدان در عین زیبایی، چاه هم دارد و اگر میروی متوجه باش چاهی در راه است و مسیر بی خطری نیست. پس ای دل کجا با چنین شتاب میروی و نسبت به مشکلات و مخاطرات راه تصور درستی نداری، مخاطراتی مثل آنکه ظاهر شریعت تو را مشغول کند و از نغمهی رباب عشق محروم گردی.
====================
چو کُحل بينش ما، خاک آستان شماست
کجا رويم بفرما از اين جناب کجا؟
ای ساقیِ میّ اُنس، سرمهی چشم ما خاک آستان شما است و در آستان عظمت شما خاکساریم. با این خاکساری کجا رویم؟ غیر از اینجا، کجا میتوانیم برویم؟
====================
قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست
قرار چيست ، صبوری کدام و خواب کجا
از سالکی که در مسیر عشق الهی ره پیموده است، انتظار آرام و قرار و سرو سامان داشتن، انتظار بیهودهای است. از او چنین توقعی نداشته باشید. برای چنین سلوکی قرار و صبوری و خواب که اهل عافیت برای خود تعریف کردهاند، معنا ندارد زیرا در غیر آن صورت جان او دیگر در معرض تجلیات الهی قرار ندارد و این همان مرگ حقیقی یا مرگ امکانهای اوست.
والسلام