شرح غزل دهم
"ما وحافظ"
بسم الله الرحمن الرحیم
دوش از مسجد سوی ميخانه آمد پير ما
چيست ياران طريقت بعد از اين تدبير ما؟
ما مريدان رویْ سوی قبله چون آريم چون
روی سوی خانه خمار دارد پير ما
در خرابات طريقت ما به هم منزل شويم
کاين چنين رفتهست در عهد ازل تقدير ما
عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است
عاقلان ديوانه گردند از پی زنجیر ما
روی خوبات آيتی از لطف بر ما کشف کرد
زان زمان جز لطف و خوبی نيست در تفسيرما
با دل سنگينات آيا هيچ درگيرد شبی
آه آتشناک و سوز سينه شبگير ما
باد بر زلف تو آمد شد جهان بر من سیاه
نیست از سودای زلفات بیش از این توفیر ما
مرغ دل را صید جمعیت به دام افتاده بود
زلف بگشادی و باز از دست شد نخجیر ما
تیر آه ما زگردون بگذرد ، حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما
===================
دوش از مسجد سوی ميخانه آمد پير ما
چيست ياران طريقت بعد از اين تدبير ما؟
حافظ متذکر یک دگرگونی شدیدی است که در پیر طریقتاش پیش آمده و آن پیر طریقت از مسجد به سوی میخانه آمده. هر چه هست کاری است که عواقبی را به همراه دارد و میپرسد چگونه این کار سخت و سهمناک را باید تدبیر کرد که سالک از توقف در ظاهر و امور قشری سیر به سوی امور باطنی میکند و در برزخ مقابله با حالاتی قرار میگیرد که برایش تازگی دارد.
===================
ما مريدان رویْ سوی قبله چون آريم چون
روی سوی خانه خمار دارد پير ما
در شرایطی که شیخ و پیر ما از مسجد به میخانه آمده، ما چگونه رو به سوی قبله کنیم و به طرف کعبه روی بگردانیم؟ حافظ متذکر این نکته است که چگونه مریدان تازه کار در متن میخانه و سلوک همراه با عشق گمان میکنند شریعت و ظاهر دین رعایت نمیشود و خود را در دو راهی ظاهر و باطن گرفتار کردهاند و در متن کعبه و ظاهر عبادت، عبادتِ عاشقانه را نمیفهمند و در متن عبادت عاشقانه، رعایت ظاهر شریعت را نمییابند. زیرا هنوز مانند پیرِ طریقتشان به مقام جمعِ شریعت و حقیقت نرسیدهاند. گمان میکنند اگر عبادت عاشقانه شروع شد، آن شریعت نفی شده.
===================
در خرابات طريقت ما به هم منزل شويم
کاين چنين رفتهست در عهد ازل تقدير ما
برای آن که راه خانه کعبه را از راه خانه خمّار جدا نبینیم و بتوانیم به میخانه آمدن پیر را تدبیر کنیم باید با مجاهدت و به کمک انفاس قدسی مردان خدا در خرابات طریقت ما با همدیگر هممنزل شویم و در آنجا از همهی قیودات نفسانی و علقههای روزمرّه بگذریم و این همان تدبیری است که باید در این مسیر داشت. در عهد ازلی که همه «بَلی شَهِدنَا» گفتیم اینطور تقدیر ما شکل گرفته که با پیر خود در خرابات همه با هم، با او هممنزل شویم و به مقام جمعِ ظاهر و باطن برسیم.
===================
عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است
عاقلان ديوانه گردند از پی زنجير ما
اگر عقل -که همواره از سختیهای راه محبت گریزان است- بداند خوشیِ گرفتاری در رنج زلف یار، چه اندازه خوش است و چگونه میتوان در کثرت، نظر به وحدت داشت. عاقلان خود را به دیوانگی میزنند تا از این زنجیری که ما گرفتار آن هستیم، بهرهای ببرند و از اسیر محبت حضرت دوست شدن بینصیب نمانند.
===================
روی خوبات آيتی از لطف بر ما کشف کرد
زان زمان جز لطف و خوبی نيست در تفسير ما
وقتی روی خوب تو را دیدیم، روی خوب تو آیتی را بر ما مکشوف کرد که بعد از آن شهودی که پیش آمد جز لطف و خوبی در تفسیر ما نسبت به هستی و امورات آن چیز دیگری نماند و تمام عالم را مظاهر لطف و خوبی تو میبینیم، حتی در قهر تو لطفی که پنهان است برای ما ظهور میکند.
===================
با دل سنگينات آيا هيچ درگيرد شبی
آه آتشناک و سوز سينه شبگير ما
در فضای دردِ فراق و اینکه تمام عالم را پر از نورِ یار میبیند و طالب اُنس با آن حقایق است. میگوید: آیا ممکن است آه آتشناک و سوز سینهی شبگیر ما ارتباطی با دلِ سنگین تو که حکایت از جلال تو دارد، برقرار کند و بهرهای از انوار جمال تو به ما برسد و جواب تمنای وصال ما داده شود؟
===================
باد بر زلف تو آمد شد جهان بر من سیاه
نیست از سودای زلفات بیش از این توفیر ما
با ظهور کثرات، یعنی همان زلف تو است که وزیدن گرفته، حالت حضور و انس با تو در من از میان رفت. گویا حظّ ما از جمال نور تو و از مظاهری که در این عالم هست، بیش از این نیست.
===================
مرغ دل را صید جمعیت به دام افتاده بود
زلف بگشادی و باز از دست شد نخجیر ما
مرغ دل ما دارای جمعیت خاطر بود و از ما سوی الله روی بر تافته بود ولی تو با گشودن زلف و جلوه دادن کثرات در نظر ما آن دل به وحدت رسیده دوباره پریشان شد و نخجیر ما که همان دل ما است، از در اختیارداشتنِ آن صید محروم گردند.
===================
تیر آه ما زگردون بگذرد ، حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما
تیر آه ما در این حالت چنان تیز است که از چرخ گردون با همه قدرت میگذرد پس ای کسی که مرا در عشق ورزیدن ملامت میکنی بر خود رحم کن و از قرار گرفتن در مقابل تیر آه ما پرهیز کن و یا ای محبوب من بیش از این مرا در فراق نگه مدار که تیر آه فراق من تند است و میرود که هر گونه کثرتی را که مانع اُنس من با محبوب میشود از میان بردارد.