شرح غزل دوازهم
"ما وحافظ"
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
ما در پياله عکس رخ يار ديدهايم
ای بیخبر ز لذت شُرب مُدام ما
هرگز نميرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جريده عالم دوام ما
چندان بود کرشمه و ناز سُهی قدان
کايد به جلوهی سرو صنوبر خرام ما
ای باد! اگر به گلشن احباب بگذری
زنهار عرضه ده بر جانان پيام ما
گو نام ما ز ياد به عمداً چه میبری
خود آيد آن که ياد نياری ز نام ما
مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زان رو سپردهاند به مستی زمام ما
ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست
نان حلال شيخ ز آب حرام ما
حافظ ز ديده، دانهی اشکی همی فشان
باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما
===================
ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
خطاب حافظ به همان ساقی غزل اول است که شراب مستکنندهی عشق و محبت را به جان سالک میریزد. از او میخواهد که جام جان او را با نور باده عشق روشن کند و جان او را برافروخته سازد و از مطرب میخواهد که بگوید چگونه در مسیر عشق و مستی کار جهان به کام انسان خواهد بود و تنها در این مسیر انسان به مراد خود میرسد و مسیر او بدون نارسائی به بنیاد هستی متصل میگردد و وصال حاصل میگردد. زیرا مسیر توحیدِ واقعی به چنین مقامی ختم میگردد.
===================
ما در پياله عکس رخ يار ديدهايم
ای بیخبر ز لذت شُرب مُدام ما
ما در بادهای که جان ما را به نور عشق نورانی کرده، عکس رخ یار را میبینیم و محبوب خود را در تجلیاتش مشاهده میکنیم و در مسیر عشق، در هر چیز که نظر کنیم به وَجه حقانی آن نظر میکنیم. مسیر عشق چنین مسیری است که دائماً انسان با حضرت حق بهسر میبرد و دائماً در لذت سرمستی با حق خواهد بود ولی آنکس در مسیر ظهور عشقِ به حق قدم برنمیدارد و از این ساحات بیخبر است آن را انکار میکند.
===================
هرگز نميرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جريده عالم دوام ما
ارزش مسیر عشق در آن حدّ است که اگر کسی در آن مسیر قرار گرفت دیگر از تمام دلمردگیها آزاد میشود و برای همیشه زنده دل خواهد ماند و به عشق ازلی خود که در ملاقات پروردگارش در جاناش پیش آمد نایل می شود و در جریده عالم و نظام هستی دوام چنین عشقی ثبت است و آن احساسی است از خود که تنها نظر به بقاءِ خود دارد.
===================
چندان بود کرشمه و ناز سُهی قدان
کايد به جلوهی سرو صنوبرخرام ما
کسی که عکس رخ یار در مظاهر عالم هستی برایش ظهور میکند، در هر قامت بالایی کرشمه معشوق را مییابد و در آن با وَجه حق روبهرو میشود و در نتیجه هر سرو صنوبری برای او به صورت خرامیدن و چپ و راست رفتن معشوق ظهور میکند. همه چیز محل ظهور کرشمه و طنازی محبوب میشود.
===================
ای باد! اگر به گلشن احباب بگذری
زنهار عرضه ده بر جانان پيام ما
ای باد صبا که همواره با نفحات روحانی خود بر جانهای مشتاق میوزی! زمانی که بر گُل و گُلشن دوستان عبور میکنی، پیام عاشقانه و محبتآمیز ما را به دوستان برسان و قصهی یگانگی ما با آنها را بازگو کن.
===================
گو نام ما ز ياد به عمداً چه میبری
خود آيد آن که ياد نياری ز نام ما
ای باد صبا! به جانان پیام ده چرا به صورت عمد سعی میکنی یادی از ما نبری؟ مگر نه آن که وقتی بخواهی به عمد یادی از ما نداشته باشی، خود به خود یاد ما کردهای و ما را همین بس که در ذکر و ذُکر جانانِ خود هستیم هرچند غلبهی وَجه جلالی او امکان تجلی وجه جمالی او را از ما بگیرد.
===================
مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زان رو سپردهاند به مستی زمام ما
مستی و غرق در خود بودن در چشم شاهد دل بند ما یعنی در معشوق ما برای ما چیز خوشی است. مستی در چشم او جلوهای دارد که جلوه خوشی است و چشم او این مستی را دوست دارد و در همین رابطه زمام ما را هم به مستی سپردهاند زیرا محبوب ما هم در مقام خود مست کمالات لایتناهی خود است. از این لحاظ محبوب ازلی ما جز به خود که در کمال خود مستغرق است به هیچ چیز دیگر نظر ندارد و در این حال در عین خوشی و مستی است و برای هر موجودی همین مستی را دوست دارد که مستغرق کمال محبوب ازلیشان باشند.
===================
ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست
نان حلال شيخ زب حرام ما
نگرانی حافظ آن است که اگر کسی مسیر محبت به حق را با رعایت ظاهر شریعت عوض کرد در روز بازخواست، آنهایی که باده محبت را حرام میدانستند ملاحظه کنند که اثر این عاشقپیشهگی که به زعم آنها حرام است، از نان حلال آنها بیشتر باشد. زیرا آن کس که مراقب جمال محبوب است بیشتر به محبوب نزدیک است نسبت به آن که خود را تنها در حلال و حرام خالق محدود کرده است و از ظاهر شریعت قدمی بالاتر نمیآید.
===================
حافظ ز ديده، دانهی اشکی همیفشان
باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما
حافظ متوجه است که مرغ وصل که باپروانه خود سالک را با مقام قرب بالا میبرد از مسیر اشکی که طلب انس در آن باشد، به پرواز در آید. این مرغ وصل یعنی مرغ ملکوت با دانههای اشک شکار میشود و در نتیجه گشودگی بین سالک و محبوبش ظهور میکند. هرکس متوجه حضور قدسی خود در عالم ملکوت باشد همین که طلبش در او شکل گرفت، آن اشک به میدان میآید.[1]
[1] - از آنجایی که حافظ در این بیت تخلص خود را آورده میتوان فهمید این بیت آخرین بیت غزل اوست و آن بیت که بعد از آن آمده و به نحوی حاجی قوام را مدح کرده نمیتواند در فضای این غزل باشد.