شرح غزل سیزدهم
"ما وحافظ"
بسم الله الرحمن الرحیم
میدمد صبح و کُلَهْ بست سحاب
الصبوحْ الصبوحْ یا اصحاب
میچکد ژاله بر رُخ لاله
المدامْ المدامْ یا اَحْباب
میوزد از چمن نسیم بهشت
هان بنوشید دم به دم میّ ناب
تخت زمرد زده است گل به چمن
راه چون لعلِ آتشین دریاب
درِ میخانه بستهاند دگر
اَفْتَتِح یا مُفَتِّحَ الابواب
در چنین موسمی عجب باشد
که ببندند میکده به شتاب
بر رخ ساقیِ پری پیکر
همچو حافظ بنوش بادهی ناب
===================
میدمد صبح و کُلَهْ بست سحاب
الصبوحْ الصبوحْ یا اصحاب
سپیده دم در حال دمیدن است و سحاب حالت کلاه پیدا کرد، به این معنا که هوا ابرآلود است و صاف نیست، در عین آنکه صبح است و افق روشن میباشد. در این حال ای اصحاب! در آشامیدن میِّ صبحگاهان عجله کنید که فرصت از دست نرود و از «وقتِ» خود به در آیید.
از اندک ابری که مانع تجلی کامل است، بهانه به خود راه ندهید و از فرصتِ پیشآمده که خورشیدِ جمال او در حال درخشش است، نهایت استفاده را بنمایید.
===================
میچکد ژاله بر رُخ لاله
المدامْ المدامْ یا اَحْباب
در حالیکه ژاله بر رُخ لاله میچکد، ای دوستان! نظرتان را از میِّ محبت به حضرت دوست به جای دیگری نیندازید. وقتی قطرهی زلال صفای معنوی به طور خاص از رخ لالهی عشقِ به حق ظهور کرد، همهی تلاشِ سالک باید آن باشد که خود را در این فضا قرار دهد و از احساس متعالیِ چنین حالتی سیراب گردد.
===================
میوزد از چمن نسیم بهشت
هان بنوشید دم به دم میّ ناب
در چنین شرایطی که در صبحدمان ژاله بر رُخ لاله میچکد، از چمنزار مظاهر، نسیم بهشت میوزد و تمام فضا را آماده میکند که تا سالکِ طالب حقیقت در عالیترین شرایط توحید که امکان تحقق عشق خالص در میان است، از نوشیدن میّ نابِ محبت کوتاهی نکند و نگذارد در چنین شرایطی غیر از رجوعِ به حق چیز دیگر در میان آید. این حالت را در پیادهروی اربعین در بین انبوه زائران حضرت سیدالشهداء«علیهالسلام» و یا در حرم امامان معصوم«علیهمالسلام» بهخوبی میتوان احساس کرد که چگونه نفحات الهی، شوری آتشین بر قلبها انداخته به طوریکه هرکس در تلاش است در نوشیدن میّ ناب که همان عشق خالصانه است، عالیترین سبقت را به صحنه آورد.
===================
تخت زمرد زده است گل به چمن
راه چون لعلِ آتشین دریاب
گل که همان نور شکفتهی معنویت است، در عالیترین شکل به میان آمده و تخت زمرّد خود را به چمن زده و راهی را به سوی تو گشوده است که همچون لعل آتشین، جان را شیفتهی محبوب نموده.
نور شکفتهی معنویت بر احساس حیاتبخش تکیه زده و از آن طرف راه را در جلو ما گشوده که جذبهی لعلگونهی آن، جان ما را آتش زده. در چنین شرایطی چرا خود را پاس نداریم و به جای دیگری جز تخت زمرّدِ حیاتبخش تکیه زنیم؟
===================
درِ میخانه بستهاند دگر
اَفْتَتِح یا مُفَتِّحَ الابواب
تنها راه در این دوران همین راه است که در مقابل تو گشودهاند. خداوندا که درهای اُنس با خود را میگشایی، این راه را همچنان گشوده دار، مثل راهی که شهداء از طریق انقلاب اسلامی در زیر سایهی شیخ عارفانِ این عصر یعنی حضرت روح اللّه«رضواناللّهتعالیعلیه» جلوی خود گشوده یافتند و با شتاب به سوی آن رفتند و تقاضا میکردند؛ خداوند آن راه را همواره گشوده بدارد.
===================
در چنین موسمی عجب باشد
که ببندند میکده به شتاب
در چنین موسمی که «میچکد ژاله بر رخ لاله» و همهچیز برای برگشتِ «خدا» به دلهای مرده فراهم است، عجب مینماید که درِ میکده را در مقابل این بشر ببندند و قصهی عشق کهنه شود.
در موسمی که فرهنگ ایثار و شهادت تا آخرین قطره معنا پیدا کرده و سالکان راهرفته بهخوبی متوجهی نورانیت این روزگار شدند، نهتنها امکان برگشت به زمانهای که دلها قفل بود از میان رفته، بلکه روزگاری شروع شده که در این روزگار، امکان بستن میکده بسیار بعید است، زیرا تازه بشریت با صبح این تاریخ روبهرو گشته.
===================
بر رخ ساقیِ پری پیکر
همچو حافظ بنوش بادهی ناب
وقتی رُخ ساقی پری پیکر ظهور کرده و میّ عشق را به هدیه آورده، فرصت را غنیمت شمار و با نظر به جمال سراسر با صفای آن ساقی، بادهی ناب بنوش و جان خود را از حضور در چنین صحنهای سیراب کن.
این شعر وصف صحنهای است که شیخ عارفانِ این عصر، در مقابل تو گشود و فرشتهمنش بر جان جوانانِ این مرز و بوم، سروش تعالی نواخت و همه را از خود بیخود کرد تا تاریخ دیگری گشوده شود. تاریخی که انسانها از حجاب مفاهیم گذشتهاند و نظارهگرِ چکیدن قطرههای زلال صفای معنویت بر قلب تکتک جوانان معصوم این مرز و بوماند.
فرمود: «همچو حافظ بنوش بادهی ناب»، زیرا زیباترین عشق و نابترین باده مربوط به کسانی شد که با محبت به رخ ساقیِ فرشتهپیکرِ این دوران در نهایت خلوص راه لقاء الهی را با شهادت خود طی کردند و ابرهای صبحگاهی، آنها را از نظر به خورشید غافل نکرد.
والسلام