شرح غزل چهاردهم
"ما وحافظ"
بسم الله الرحمن الرحیم
گفتم: ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفت: در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب
گفتمش: مگذر زمانی، گفت: معذورم بدار
خانه پروردی،چه تاب آرم غم چندین غریب؟
خفته بر سنجابِ شاهی، نازنینی را چه غم؟
گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب
گفت: حافظ! آشنایان در مقام حیرتند
دور نبود گر نشیند خسته و مسکین غریب
===================
گفتم: ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفت: در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب
به آن کسی که از خوببودن در اوج خوبی و سلطان خوبان است و همه در پرتو خوبی او خوب میشوند یعنی همان معشوق ازلی است، گفتم: بر این غریب رحم کن، و او گفت: کسی که سالک وادی دل و رهرو مسیر طریقت است و در وادی بیکرانهی دل قدم میگذارد، عموماً راه را گم میکند و به حیرت میافتد، زیرا آن راه، راهی نیست که در آن علامات عقلی و علم حصولی ظهور داشته باشد. سالک در این وادی از یک طرف در فقر ذاتی و از طرف دیگر در غربت کامل است. لذا راه در منظر او پنهان میشود و او راه را گم میکند. راه دل، راه بیکرانهای است و حیرت و تنهاییِ سالک را به همراه دارد. پس این امر طبیعی است که تو خود را در غربت مییابی.
===================
گفتمش: مگذر زمانی، گفت: معذورم بدار
خانه پروردی، چه تاب آرم غم چندین غریب؟
به سلطان خوبان گفتم در راهنمایی در این وادیِ حیرت و غربت تنهایم مگذار و مگذار زمانی طولانی در این حالت باشم، کمی با من باش. او گفت: چون تو نازپروده هستی[1] و غمِ غربت نچشیدهای، تاب چنین غربتی را نداری و مرا معذور دار که تا در این حالت هستی بتوانم برایت کاری بکنم. چگونه وقتی سرد و گرم روزگار را نچشیدهای میخواهی به توحید برسی که تنها سالکانِ پخته بدان دست یافتهاند؟
===================
خفته بر سنجابِ شاهی، نازنینی را چه غم؟
گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب
در راستای عدم صلاحیتِ ورود انسانِ نازپروده در وادی توحید. میگوید: کسی که بر سنجابِ شاهی آرمیده و نازنین است، چگونه میتواند غم غریبی را بخورد که برای بستر زیرینش از خار و خاره استفاده میکند و سر بر آن بالین مینهد. طیّ طریقِ عوالم معنا، با اصالتدادن به دنیا و وسایل دنیایی سازگاری ندارد.
===================
گفت: حافظ! آشنایان در مقام حیرتند
دور نبود گر نشیند خسته و مسکین غریب
به حافظ جواب میدهد: آشنایان که راه را میشناسند و در مسیر توحید به مقام آشنایی رسیدهاند، در مقام حیرتاند و در این راستا دور نیست که سالک غریب، در این عالم، خسته و مسکین باشد. زیرا از یک طرف راه رسیدن به وادی توحید، بیکرانه است و از طرف دیگر دست او خالی است و از خود هیچ ندارد، پس جای هیچ تعجبی نیست که هرکس در وادی توحید قدم گذاشت آمادهی انواع تنهاییها و غربتهای ظاهری باشد، هرچند این تنهایی به هیچوجه برای آن کسی که اهل راه است و نازپروده نیست، سخت نیست و فرصتی است برای ظهور نالهی سحرگاهان.
والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته
[1] - خانه پرورده، یعنی نازپرورده