شرح غزل چهل و چهارم
"ما وحافظ"
بسم الله الرحمن الرحیم
در اين زمانه رفيقى كه خالى از خلل است
صراحى مِىّ ناب و سفينهی غزل است
جريده رو كه گذرگاه عافيت تنگ است
پياله گير كه عمر عزيز بىبدل است
نه من ز بىعملى در جهان ملولم و بس
ملالت علما هم ز علم بىعمل است
به چشم عقل درين رهگذارِ پرآشوب
ببين كه كار جهان بىثبات و بىمحل است
دلم اميد فراوان به وصل روى تو داشت
ولى اجل به ره عمر رهزن اَمل است
بگير طُرّه مَهچهرهاى و قصّه مخوان
كه سعد و نحس ز تأثير زهره و زُحل است
به هيچ روى نخواهيد يافت هشيارش
چنين كه حافظ ما مست بادهی ازل است
=============================
در اين زمانه رفيقى كه خالى از خلل است
صراحى مِىّ ناب و سفينهی غزل است
جناب حافظ از عدم رفیق خالی از خلل در زمانهی خود خبر میدهد و روشن میکند در این شرایط اگر رفیقی وجود دارد صراحی میِّ ناب و دفتر شعر و غزل است. تا بگوید ما را چه شده است که گرفتار این دوگانگیها شدهایم و متذکر میشود که راه عبور از آن دوگانگیها، برگشت به عشق و شوق است و شاعرانهزیستن، به کمک دفتر شعر و غزل.
صراحى مىّ ناب در اصطلاح، عبارت از قلب سليم است كه مملوّ و مالامال از محبّت ربِّ عظيم است. و سفينه به معنای کشتی است ولی كتاب اشعار و نظم را نیز سفينه میگويند؛ که در اینجا کنایه از كتب حقايق و معارفِ مصنّفات حکیمان است. بعضی مراد از صراحی میّ ناب را كلام مجيد و قرآن حميد گفتهاند. و سفينهی غزل، همان كلمات سفینههای نجات است که همانند کشتی انسان را در بحر حقایق سیر میدهد.
میفرماید: در این زمانهی ظلمانی، یاری که موجب غفلت نباشد نیست و در این حال تنها با اُنس با قرآن مجید و فرقان حمید میتوان با مصاحبت با آن و شنیدن سخن حضرت پروردگار، دل را به نشاط آورد و مطابق اشارات آن عمل کرد وگرنه پوچی دوران ما را از خود میکند.
=============================
جريده رو كه گذرگاه عافيت تنگ است
پياله گير كه عمر عزيز بىبدل است
حال که در این شرایط، گذرگاه عافیت تنگ است و انسان به راحتی سر به سلامت نمیبرد، پس جریده رو، یعنی تنها حرکت کن، زیرا وقتی عمر عزیز بی بدل است و دوباره برنمیگردد، پس باید پیاله گرفت و به دنبال شهرت و خریدهشدن سخنان توسط انسانهای عادی نبود.
در تأکید بیت سابق سخن میگوید. مقام عافیت، مقامی است بس عالی که انسان در عین یگانگی با حق از تمامى علايق و عوايق جسمانى و روحانىِ خود متجرد و متفرّد مىشود و حضرت حق كارهاى او را به خود مىگيرد و بنده در زير دامن عصمت الهى از ارتكاب مناهى محفوظ مىماند و در باب سختی راه عافیت، عارف شيرازى، از راه تنبيه و آگاهى، به هر طالب قرب الهى، خطاب نموده مىفرمايد اگر آرزوى وصول به مقام عافيت دارى باید از تمامی علایق دل برکنی، زیرا که راه به مقام عافیت در نهایتِ سختی است و این راه تنها با محبت قابل طیشدن است. پس پیالهی میِّ محبت برگیر که عمر عزیز عوض ندارد، به همان معنایی که «الوقت سيف قاطع» وقت چون شمشیر برّان بهسرعت میگذرد. پیاله در اینجا کنایه از جذبهی عشق و محبت است. میگوید از غیر دوست تجرید و تفرید اختیار کن زیرا راه عشق بس تنگ و پرخار و سنگ است. بىقطع علايق در آن رفتن بس دشوار، پس هرچه زودتر جذبهی عشق بهدست آور كه عمر عزيز بدلى و عوضى ندارد كه گمان کنی راه دیگری برای زندگی در میان است.
=============================
نه من ز بىعملى در جهان ملولم و بس
ملالت علما هم ز علم بى عمل است
نه تنها من از بیعملی و عملنکردن به آنچه میدانم، ملول هستم، علماء هم اگر ملول هستند از عملنکردن به علم خود ملول هستند وگرنه وقتی علم و عمل یکی شود و انسان وجود خود را با عمل صالح یکی گرداند، با حقیقت یگانه میشود و دوگانگیِ سوبژه و اُبژه که منشأ همان مصیبات اجتماعی است، از میان برمیخیزد و جناب حافظ ملول از این دوگانگی است و مشکل را عالَمگیر میداند در آن حدّ که آن مشکل دامن علماء را نیز گرفته است، علمایی که باید عین علمشان باشند تا منشأ حقیقت گردند.
=============================
به چشم عقل درين رهگذارِ پرآشوب
ببين كه كار جهان بىثبات و بىمحل است
با چشم عقل و عبرت به این عالم و این رهگذارِ پر آشوب بنگر تا ببینی کار جهان بیثبات و بیمحل است و جایی برای قرار در آن نیست. زیرا ذاتاً گذرنده است. با چنین نگاهی به عالَم، جایی برای مشغولشدن به دنیا و غافلشدن از اُنس با حقیقت و گرفتار بیعملیشدن، نمیماند.
=============================
دلم اميد فراوان به وصل روى تو داشت
ولى اجل به ره عمر رهزن اَمل است
جناب حافظ با نظر به محبوب ازلی و حقیقت محض، عرضه میدارد که امید فراوان به وصلِ به حقیقت داشته تا دوگانگیِ بین ابژه و سوبژه به یگانگی بین خود و حقیقت تبدیل شود، ولی در مقابل این امید، اجل وجود دارد که رهزنِ این آرزو است.
عارف شیرازی در این بیت شریف روشن میکند چه اندازه یگانگی با حقیقت مهم است و چه اندازه فرصت کم است تا از این طریق رویکرد خود را در نسبت به حقیقت گزارش دهد و نگذارد آن افق در حجاب رود و انسان خود را ملاک حقیقت بداند و به خودبنیادی گرفتار شود و از وصال، که تنها مطلوب اصیل انسان است باز بماند.
=============================
بگير طُرّه مَهچهرهاى و قصّه مخوان
كه سعد و نحس ز تأثير زهره و زُحل است
در این فرصت کوتاه که در اختیار داری طرّهی مَهچهرهای را بگیر و زیاد سخن مگو و حاشیه نرو و با طرح سعد و نحس امورفرصت را از دست مده که مثلاً آن سعد و نحس تأثیر زهره و زُحل است.
طُرّه، ریسمان محکم را گويند. و مهچهره عبارت است از مرشد منوّر الوجه به نورُ اللّه.
در این بیت خطاب به دل میگوید: ای دل! دست بزن به ریسمان محکم توحید در مظهری چون زعیم دوران که تو را در این تاریخ متوجهی رجوع به حقیقت میکند و مشغول جریانهایی مباش که خوب و بدهایِ مندرآوردی را دامن میزنند، زیرا از این حرفها تأثیری برنمیآید و مقصودی گشوده نمیشود. و آن اختران که مؤثرند، ورای این اخترانند و آن اولیاء اللّهاند.
=============================
به هيچ روى نخواهيد يافت هشيارش
چنين كه حافظ ما مست بادهی ازل است
میفرماید به هیچوجه او را هوشیار نخواهید یافت. زیرا او مست بادهی ازل میباشد، آن باده عرضی نیست که گاهی باشد و گاهی نباشد، بلکه ذاتی جان انسان است و اگر کسی بدان دست یافت و از ماسویاللّه چشم برداشت تماماً در مستی شوق إلی اللّه باقی است و این رازِ مستیِ به عشق الهی است و نتجهگرفتن طرّهی مَهچهرهی دوران که مظهر تجلیات انوار الهی در این تاریخ است.
«مست» در اصطلاح، اهل جذبه و شوق را گويند؛ كه او را از كونين خبر نباشد. و «بادهی ازل» در اصطلاح، عبارت از عشق و محبّت ازلى است كه در مقام واحديت بر اعيان ثابته اهل اللّه قسمت شده و بدان باده مست شدند.
نَفْسِ توجه به بادهی ازلی که محل انس انسان با خدا است، انسان، انسانی دیگر میشود و از روزمرّگیها که هستی انسان را تهدید میکند، رهایی مییابد، در این حال به سوی همهکس به عنوان مظهر الهی روی میآورد و رعایت جایگاه هرکس در این عالم آن چیزی است که عارفان به دنبال آن بودند و از این جهت حضرت روح اللّه«رضواناللّهتعالیعلیه» تلاش کردند عرفان را وارد سیاست کنند.
والسلام