شرح غزل چهل و هشتم
"ما وحافظ"
بسم الله الرحمن الرحیم
برکات وجود آصف عهد یا زعیم دوران
روضهی خلد برین خلوت درویشان است
مایهی محتشمی خدمت درویشان است
گنج عزلت که طلسمات عجایب دارد
فتح آن در نظر رحمت درویشان است
قصر فردوس که رضوانْشْ به دربانی رفت
منظری از چمن نُزهت درویشان است
آنچه زر میشود از پرتو آن قلب سیاه
کیمیایی است که در صحبت درویشان است
آنکه پیشش بِنِهَد تاج تکبّر خورشید
کبریایی است که در حشمت درویشان است
از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی
از ازل تا به ابد فرصت درویشان است
دولتی را که نباشد غم از آسیب زوال
بیتکلّف بشنو، دولت درویشان است
گنج قارون که فرو میرود از قهرْ هنوز
خوانده باشی که هم از غیرت درویشان است
ای توانگر مفروش اینهمه نخوت که تو را
سَرْوِ زر در کَنَف همّت درویشان است
روی مقصود که شاهان به دعا میطلباند
مظهرش آینهی طلعت درویشان است
خسروان قبلهی حاجات جهاناند ولی
سببش بندگی حضرت درویشان است
حافظ ار آب حیاتِ ابدی میطلبی
منبعاش خاک در خلوت درویشان است
من غلام نظر آصف عهدم کو را
صورت خواجگی و سیرت درویشان است
====================
روضهی خلد برین خلوت درویشان است
مایهی محتشمی خدمت درویشان است
جناب حافظ نحوهای از زندگی را در مقابل ما میگشاید که در آن نوع از زندگی انسانها بهراحتی از تنگناهای زندگیِ دنیایی آزاد خواهند بود و آن زندگی پیروی از درویشان است به آن معنایی که در سخن حافظ هست و در هر بیتی وجهی از آن را آشکار میکند.
در ابتدای این غزل میفرماید روضهی خلد برین - یعنی باغ بهشت برین- همان خلوت درویشان است و در خلوت درویشان نحوهای از حقیقت ظهور میکند که همان باغ بهشت است که خداوند به مؤمنین وعده داده است. و خلوت درویشان با هر خلوتی متفاوت است. خلوت درویشان، مقام مشاهدهی جمال محبوب ازلی است، مقام گوشسپردن به ندای الهی است. و درویش کسی است که به حسب حال، در پرتو نور تجلی حق از خود فانی گشته؛ و در فنایِ از خود گزارشگرِ سروشی است که از حق دریافت کرده و لذا آنچه میگوید و آنچه میکند به الهام الهی است.
جناب حافظ میفرماید مایهی سرافرازی و احتشام هرکس اطاعتِ چنین افرادی است تا ذیل آن اطاعت خدا وارد تاریخ گردد و انسانها از خودبنیادی راحت شوند، زیرا ذیل زعیمی قرار میگیرند که مظهر ولایت الهی و آصف عهد است و تنها در پرتو چنین ولایتی است که انسانها از ظلمات دوران خارج میشوند و به سوی نور رهسپار میگردند. از آنجایی که در آخرین بیت میفرماید: «من غلام آصف عهدم» و او را مصداق کمالات همهی درویشان میداند؛ میتوان متوجهی این نکته شد که او در اشاره به درویشان اشاره به زعیم هر عهد و زمانهای دارد و توصیه میکند از آن زعیم غفلت نشود زیرا حتی تنهایی و خلوت، بدون نظر به ولایت آن زعیم بهرهی لازم را به همراه ندارد. در ادامه میفرماید:
====================
گنج عزلت که طلسمات عجایب دارد
فتح آن در نظر رحمت درویشان است
گنج عزلت که همان خلوت اهل سلوک است، با تجلیات مخصوصی که دارد، تنها برای کسانی گشوده میشود که نظر رحمت درویشان -که در هر دورهای زعیم خاصی مصداق آنان است - به آنها باشد و ذیل نظر ولایی آنها زندگی خود را شکل داده باشند، نه آنکه بخواهند با فکر خود همهی منازل زندگی را طی کنند
درست است که عزلت، حاوی گنج معنویت است و طلسمات عجایب دارد و سراسر پر از سرپوشهاست؛ ولی بدون قرار گرفتن ذیل زعیمی که منوّر به الطاف الهی است، آن گنج گشوده نمیشود و حقایقِ عالم معنویت، هر عزلتنشینی را در بر نمیگیرد.
====================
قصر فردوس که رضوانْشْ به دربانی رفت
منظری از چمن نُزهت درویشان است
قصر فردوس که بسیار متعالی است، در آن حدّ که فرشتهی رضوان دربان چنین قصری است؛ آن قصر با همهی عظمتاش، منظری از چمن نُزهت درویشان میباشد و تنها با نظر به جایگاه آنها است که میتوان قدمی به سوی حقیقت برداشت، زیرا آنها مؤید به تأیید الهی هستند و خداوند مسیر سعادت جامعه را در پرتو رهنمودهای آنها قرار داده، هرچند هرکس به ظاهر میتواند از رهنمودهای زعیم زمانهاش سر باز زند، ولی در واقع از هر آنچه موجب سعادت است سر باز زده، زیرا قصر فردوس منظری از چمن پاک و پاکیزهی آنها است. جناب حافظ بیبهرهگی زندگی خودبنیاد را به زیباترین شکل ممکنه نشان میدهد.
====================
آنچه زر میشود از پرتو آن قلب سیاه
کیمیایی است که در صحبت درویشان است
آنچه قلب سیاه انسان را به طلای معنویت تبدیل میکند، کیمیایی است که در هر تاریخی در مصاحبت درویشان حاصل میشود و این وقتی است که انسان سخن آنان را سخن خود احساس کند، به همان معنایی که در راستاي تبعيت از رسول خدا«صلواتاللّهعلیهوآله» که مذکِّر حقيقت هستي يعني مذکّر حضرت ربّ العالميناند، مصاحبت با آنها کیمیا است. از آن جایی که پيامبرخدا«صلواتاللّهعلیهوآله» مذکِّر حقيقت هر انساني بودند، وقتي مردم منبر خالي ایشان را بعد از رحلتشان ديدند، هزار برابرِ آن کاري که مردم نسبت به رحلت حضرت امام خميني«رضواناللهتعالیعليه» انجام دادند، از خود نشان دادند و نزديک بود از غصه قالب تهي کنند. آیا جز اين است که احساس کردند راه ارتباط با حقيقتِ عالم از ميانشان رفت؟ مردم با رحلت رسول خدا«صلواتاللّهعلیهوآله» مذکِّر خود را که از حقيقت خبر ميداد از دست داده بودند. ما معتقديم حضرت امام خميني«رضواناللهتعالیعليه» هم به همين معنا در اين دوران مذکِّر حقيقت بودند و ما نيز به تبعيت از ايشان مردم را مي فهميم و خود را ذيل امام«رضواناللهتعالیعليه» به عنوان مذکِّر انقلاب، شکل ميدهيم.
خاصیت کیمیا آن است که مس را زر خالص گرداند؛ و خاصیت مصاحبت با اولیاء اللّه آن است که مس وجود ناسره و قلب سیاهِ طالب را، زرّین گرداند و به حضرت اکسیر اعظم رساند. به گفتهی مولوی:
دیدن ایشان شما را کیمیاست چون نَظَرْشان کیمیایی خود کجاست
====================
آنکه پیشش بِنِهَد تاج تکبّر خورشید
کبریایی است که در حشمت درویشان است
آن انسانی که خورشیدْ تاج تکبّر خود را در مقابلاش بر زمین میگذارد، همان کبریائی و بلندمرتبهای است که در حشمت درویشان قرار داده و خداوند در هر دورانی مقدر کرده تا زعیم هر زمان مظهر کبریائی او شود، زعیمی که از خود هیچ ندارد و در عالم درویشی همهچیز را از خدا میداند و هرکس در هر زمانی تاج تکبّر خود را در مقابل او فرو نهاد و ذیل ولایت او قرار گرفت از حقیقت روزگار آزاد خواهد شد هرچند مثل مردم یمن فقیرترین ملت عرب باشد و بر عکس، هرکس متکبّرانه در مقابل زعیم دوران ایستاد، گرفتار خواری میشود، هرچند قارون تاریخِ خود باشد.
====================
از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی
از ازل تا به ابد فرصت درویشان است
آری! از یک طرف از قاف تا قاف و از کران تا به کران لشکر ظلم و سپاه ستم جهان را فرو گرفته و گویا خود را همهکارهی عالم میدانند؛ ولی متوجه باش که از ازل تا به ابد سبب رهایی عالم، همیشه به سبب وجود درویشان و حجج الهی بوده است که إلی یوم القیامه خواهند بود و هرگز عالم از آنها خالی نیست و بلا از خلق عالم به برکت ایشان مندفع میگردد وقتی با یک اشاره متذکر روح تاریخ خود شوند و بگویند: «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند».
====================
دولتی را که نباشد غم از آسیب زوال
بیتکلّف بشنو، دولت درویشان است
دولتی که در پرتو ولایت الهی به ظهور آید و درویشگونه بگذارد تا خداوند در همهی مناسبات جهان حاضر باشد و هیچگونه خودنمایی در میان نیاورد، تنها این دولت است که نباید نگران زوال و بیآیندگیاش بود. در اینجا تلاش برای ماندن نیست، بلکه تلاش برای آن است تا راهی شویم برای آنکه خداوند هرچه بیشتر ظهور کند. از این جهت انقلاب اسلامی راه قومی است که میخواهد محل گشودگی حقیقت باشد، بدون هیچ ادعایی . این دولت، دولت بیزوال و جاودانهی عالم است.
====================
گنج قارون که فرو میرود از قهرْ هنوز
خوانده باشی که هم از غیرت درویشان است
جناب حافظ در این بیت بیشتر روشن نمود که در منظر او درویش چه کسی است، وقتی روشن است که قارون و گنج او به غیرت موسی کلیم اللّه«علیهالسلام» همچنان در زمین فرو میرفت و امروز نیز در حال فرو رفتناند، زیرا قارونهای زمانه در مقابل ارادهی زعیم دورانِ کلیم اللّهِ آخرالزمان ندای «إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدي»[1] سر دادهاند؛ مبنی بر آنکه ما با علم و سیاست خودمان به این تواناییها و قدرت رسیدهایم تا در مقابل نور گشودهی الهی هرکاری که خواستیم انجام دهیم، غافل از آنکه غیرت زعیم دوران، آنها را با تمام قدرت و تواناییشان در زمینِ روزگار فرو میبرد.
====================
ای توانگر مفروش اینهمه نخوت که تو را
سَرْوِ زر در کَنَف همّت درویشان است
با توجه به غفلت قارون از غیرت زعیمِ دوران یعنی حضرت کلیم اللّه«علیهالسلام» در خطاب به صاحبان ثروت میفرماید متوجه باش که سروِ درخشانِ زندگی تنها در پناه درویشان پیش میآید، پس جای آن نیست که به جهت ثروتِ دنیا اینهمه نخوت و بزرگی بفروشی، چرا متوجهی سرو زرِ زندگی که ذیل نور زعیم حاصل میشود، نیستی؟
====================
روی مقصود که شاهان به دعا میطلباند
مظهرش آینهی طلعت درویشان است
آن روی مقصودی که پادشاهان با دعا طلب میکنند، مظهر آن روی مقصود آینهای است که رهنمودها و ولایت درویشان در آن طلوع میکند و باید به آینهی وجود آنانی که در هر دورهای زعیم امت خویشاند، رجوع کرد چرا که جای دیگر خبری نیست، هرکه به مشاهدهی جمال ایشان مشرّف شد، به مطالب ارجمندی فائز گشت.
====================
خسروان قبلهی حاجات جهاناند ولی
سببش بندگی حضرت درویشان است
اگرچه پادشاهان، قبلهی حاجات مردماند و مردم نیازهای خود را با آنها در میان میگذارند، ولی سبب این امر هم آن است که درویشان و زعمای هر دورانی چنین اراده کردهاند تا مردم از آن طریق امورات خود را شکل دهند و تنها عدهی قلیلی هستند که متوجهی این امرند، آنها حتی نسبت به خسروان احساس بینیازی میکنند.
====================
حافظ ار آب حیاتِ ابدی میطلبی
منبعاش خاک در خلوت درویشان است
جناب حافظ خطاب به خود میگوید اگر آب حیات ابدی میطلبی، منبع آن خاک درِ خلوت درویشان میباشد، زیرا خلوت درویشان محل تجلی انوار الهی است به حکم «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْن»(الرحمن/29 ) که در هر دورهای در شأنی و با اسمی خاص ظهور میکند . محل تجلی آن اسمی که مخصوص آن دوران است، قلب زعیم دوران میباشد و او در خلوت خود منوّر به آن اسم میگردد و هرکس طالب حیات ابدی است باید به خاک درِ خلوت درویشان رجوع کند، حاکی از آنکه پیرو رهنمودهای زعیم دوراناش شود تا در مسیر حیات ابدی که در آن روزمرّگی و بیآیندگی نیست، قرار گیرد وگرنه هر روز با انواع تصمیماتِ بیثمر فرصت خود را ضایع میکند و به حیات پایدار که شأن نور الهی است، دست نمییابد.
====================
من غلام نظر آصف عهدم کو را
صورت خواجگی و سیرت درویشان است
در انتهای غزل به طرز فوقالعاده دقیق و عالمانه معلوم میکند مقصد و مقصود ندای درونی وی از تذکری که در این غزل ظهور داده چیست، لذا نظر به آصف عهد خود میکند که خود زعیمی است ذیل سلیمان روزگار که امروز قطب عالم امکان است و متذکر میشود که آن آصف عهد اگر ظاهرش ظاهر صاحبان قدرت است ولی سیرتاش سیرت درویشان است و حافظ در همهی این غزل نظر به او دارد و غلام نظر او بود. زیرا در پیروی از نظر او میتواند آب حیات ابدی را بیابد و با همدلی با او به کیمیایی دست یابد که قلب سیاهاش به زری پاک و پاکیزه بدل شود و از آن قلب همانند زر، نور معنویت بدرخشد.
والسلام
[1] - قارون گفت این ثروتی که بهدست آوردم بر اساس تلاش و علم خودم بوده است.(قصص/78)