شرح غزل شماره 69
پیوند با تجلیّات این تاریخ
بسم الله الرحمن الرحیم
مردمِ دیدهی ما جز به رُخت ناظر نیست
دلِ سرگشتهی ما غیر تو را ذاکر نیست
****
اشکم احرام طوافِ حرمت میبندد
گرچه از خون دلِ ریش، دَمی طاهر نیست
-----
بستهی دام و قفس باد چو مرغ وحشی
طایر سِدره اگر در طلبات طایر نیست
-----
عاشق مفلس اگر قلبِ دلش کرد نثار
مکناش عیب که بر نقد روان قادر نیست
-----
عاقبت دست بدان سرو بلندش برسد
هر که را در طلبات همّت او قاصر نیست
-----
از روانبخشی عیسی نزنم دم هرگز
زانکه در روحفزایی چو لبات ماهر نیست
-----
من که در آتش سودای تو آهی نزنم
کی توان گفت که بر داغ دلم صابر نیست؟
-----
روز اول که سر زلف تو دیدم گفتم
که پریشانیِ این سلسله را آخر نیست
****
سَر پیوند تو تنها نه دلِ حافظ راست
کیست آن کش سَر پیوند تو در خاطر نیست؟
=======================
مردمِ دیدهی ما جز به رُخت ناظر نیست
دلِ سرگشتهی ما غیر تو را ذاکر نیست
جناب حافظ در نظر به تجلیات انوار الهی که در بستر نگاه توحیدی نصیباش شده است، مناجاتگونه با حضرت معبود به زبان سالکان عرضه میدارد: مردمک چشم ما به هر کجا که مینگرد چیزی جز جلوات رُخ تو را نمیبیند و لذا دلِ سرگشتهی ما در نظر به هرچیز، ذکری غیر از ذکر تو و یادی غیر از یاد تو، در خود ندارد. زیرا وقتی فتحی تاریخی رخ دهد و انسان از زندگی آلوده به وَهم آزاد شود، جز حضرت معبود در چشماش واقعیت نمییابد و مییابد که همهچیز در گرو خدایی که به صحنه آمده است، معنا یافته.
=======================
اشکم احرام طوافِ حرمت میبندد
گرچه از خون دلِ ریش، دَمی طاهر نیست
از یک طرف اشکام احرام میبندد برای طواف حرمات و اطراف چشمم از اشکِ اُنس با تو پر است، و از طرف دیگر دلم آلوده به خون است و خون، طاهر نیست در حالیکه مُحرم باید طاهر باشد و من در رجوع به تو در چنین شرایطی قرار گرفتهام، شرایط نزدیکی در عین دوری. از یک طرف آینهی ظهور تو به میدان آمده است و اشک اُنس سراسر وجودم را همچون احرام فرا گرفته، و از طرف دیگر دلخونِ اینهمه حجاب هستم که مانع ظهور تو است.
=======================
بستهی دام و قفس باد چو مرغ وحشی
طایر سِدره اگر در طلبات طایر نیست
در چنین شرایطی که حقیقت اینچنین به ظهور آمده، هر پرندهای که در طلب اُنس با تو به پرواز در نیاید، بهتر است که مانند مرغی وحشی در یک قفس اسیر و محبوس بماند. زیرا شأن زمانه، پرواز به سوی حقیقتی است که در آینهی انقلاب اسلامی افق را گشوده است تا انسان حقیقتاً به سوی حضرت معبودش پرواز کند و نه به سوی جایی دیگر که مظاهر غفلتاند.
=======================
عاشق مفلس اگر قلبِ دلش کرد نثار
مکناش عیب که بر نقد روان قادر نیست
عاشق مفلس که جز همین دل را ندارد، اگر قلبِ دل خود را نثار تو کرد، بر او عیب مگیر، زیرا چیز دیگری ندارد که نثار کند و اساساً چیز دیگر را چیز نمیداند و به همین جهت تمام گرایش خود را به تو نثار میکند تا چیزی برای او نماند مگر محبت به تو. و راز شهادتها در این تاریخ برای باقیماندن صحنهی اُنس با خدا، بدین جهت میباشد و شهداء آن عاشقانِ مفلسی هستند که هیچچیز جز جان خود را جهت نثار به پای حضرت محبوب بهحساب نمیآورند و بدین لحاظ جایی برای سرزنش آنها نیست که چرا چیز دیگری به میان نیاوردهاند.
=======================
عاقبت دست بدان سرو بلندش برسد
هرکه را در طلبات همّت او قاصر نیست
وقتی همهی همّت انسان طلب اُنس با معبود بود بالاخره دست او به آن سرو بلند میرسد و حجابهای بین او و حضرت معبود به کنار میرود تا اُنس به فعلیت برسد. و معنای سخن مقام معظم رهبری«حفظهاللّه» که میفرمایند: «ما داریم پیش میرویم. ما در ماده و معنا پیش میرویم، ما به توفیق الهی در ماده و معنا استکبار را شکست میدهیم»،[1] در این راستا است. و فرمودند: «به لطف خداوند، جوانهای عزیز روزی را خواهند دید که همهی آنچه را که به دنبال آن هستیم، محقق و متجلی خواهد شد.»[2]
=======================
از روانبخشی عیسی نزنم دم هرگز
زانکه در روحفزایی چو لبات ماهر نیست
لب تو و تجلیات پی در پی تو در این فضای اُنس، آنچنان روحافزا است که ترجیح میدهم از روانبخشی حضرت عیسی«علیهالسلام» آن پیامبری که مردگان را زنده میکند و روح میبخشد، سخنی به میان نیاورم. این احساس کسی است که حضور تاریخی خود را در تاریخی که خداوند تحققاش را اراده کرده است، درک میکند و مییابد چه اندازه این شرایط، روحافزا خواهد بود.
=======================
من که در آتش سودای تو آهی نزنم
کی توان گفت که بر داغ دلم صابر نیست؟
درست است که طالبِ با همّت بالاخره به سَرْو بلندِ اُنس با معبودِ محبوب میرسد، ولی این اُنس راه درازی را در پیش سالک گذاشته و از این جهت در آتش طلبِ آن اُنس اینطور ناله سر میدهد که اگر در آتش سودای تو آهی نمیکشم به این معنا نیست که در دل داغ ندارم و صبورانه در خود نمیپیچم، این آهنکشیدن و بیقراریِ خود را ظاهرنکردن به جهت حالت صبوری است که خود را در آن نگه داشتهام. زیرا شرایط، شرایط گشودن راهی است که بدون صبر و مقاومت ممکن نخواهد بود.
=======================
روز اول که سر زلف تو دیدم گفتم
که پریشانیِ این سلسله را آخر نیست
اصلاً از همان روز اول و در اولین برخورد با تجلیات انوار تو متوجه شدم تجلیات پی در پیِ تو را پایانی نیست و اگر از جهتی با انوار آن سرو بلند مأنوس میشوم، هزاران هزار تجلیات دیگر هست که همواره باید در آتش طلب آن بسوزم. زیرا ما اول راه هستیم.
=======================
سَر پیوند تو تنها نه دلِ حافظ راست
کیست آن کش سَر پیوند تو در خاطر نیست؟
در این تاریخی که بهسر میبرم تنها این من نیستم که به سلسله موی تو پیوستهام و پیوند خوردهام، چه کسی است که گرفتار سلسله تجلیات انوار تو در هر منظری نباشد، تجلیاتی که عالم را فرا گرفته و هرکس به بهانهی نظر به آنها دل در گرو تو دارد و میخواهد راهی به سوی تو بگشاید یا با ایثار و شهادت و یا با تجلیل از شهداء و یا اخلاقی که مناسب ماندن در تاریخ انقلاب اسلامی است.
والسلام
[1] - به سخنان مقام معظم رهبری«حفظهاللّه» در تاریخ 15/6/97 رجوع شود.
[2] - به سخنان مقام معظم رهبری«حفظهاللّه» در تاریخ 29/11/97 رجوع شود.