شرح غزل هفتاد و سوم
"ما وحافظ"
بسم الله الرحمن الرحیم
حاصل کار گه کون و مکان اینهمه نیست
باده پیش آر که اسباب جهان اینهمه نیست
****
از دل و جان، شرف صحبت جانان غرض است
غرض این است و گر نه دل و جان این همه نیست
-----
منّت سِدره و طوبی ز پی سایه مکش
که چو خوش بنگری ای سرو روان این همه نیست
-----
دولت آن است که بی خون دل آید به کنار
ورنه با سعی و عمل باغ و جنان این همه نیست
-----
پنج روزی که در این مرحله مهلت داری
خوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست
-----
بر لب بحرِ فنا منتظریم ای ساقی
فرصتی دان که ز لب تا به دهان این همه نیست
-----
دردمندیِ منِ سوختهی زار و نزار
ظاهراً حاجت تقریر و بیان این همه نیست
-----
زاهد! ایمن مشو از بازی غیرت، زنهار
که ره از صومعه تا دیر مغان این همه نیست
****
نام حافظ رقم نیک پذیرفت ولی
پیش رندان رقم سود و زیان این همه نیست
=======================
حاصل کار گه کون و مکان اینهمه نیست
باده پیش آر که اسباب جهان اینهمه نیست
حاصل زندگی دنیایی این اندازه نیست که تو انتظار داری، باید راه عشقورزیدن را به میان آورد تا گرفتار نهایتی پوچ و بیحاصل نشد. خداوند راه عشقورزیدن به خود را در هر دورانی در مقابل انسانها قرار داده، باید متوجهی آن راهها شد و گام در آنها گذارد و تنها به مفهوم خدا قانع نبود.
=======================
از دل و جان، شرف صحبت جانان غرض است
غرض این است و گر نه دل و جان این همه نیست
همه مقصد و مقصود دل و جان یک چیز بیش نیست و آن، همنشینی و همسخنی با جانان است و گرنه چندان نباید برای دل و جان حساب باز کرد و فکر کنیم میتوان آنها را برای هر چیزی مصرف کرد و به هر چیزی دل بست. دل و جان تنها به کار آن میآیند که دلبستهی محبوبی باشد که آینهی جمال معشوقِ ازلی است.
=======================
منّت سِدره و طوبی ز پی سایه مکش
که چو خوش بنگری ای سرو روان این همه نیست
منّت سدرةُالمنتهی و شجرهی طوبی برای رسیدن به سایهی آرامش معنویِ قُرب لازم نیست زیرا اگر متوجهی جایگاه قدسی حضور خود در عالم باشی حتی بر روی سِدرةُالمنتهی و شجرهی طوبی هم نباید آنقدرها حساب باز کرد زیرا آنها همه سایههایی از حقیقتاند در حالی که تو خود، محلّ سکناگزیدنِ حقیقت هستی. میتوانی با درک حضور خود در این عالم و در این تاریخ با حقیقت همخانه باشی. مهم آن است که راه را پیدا کرده باشی. سدرةُالمنتهی و شجرهی طوبی برای رسیدن به حقیقتاند و نه برای رسیدن به سایهی آرامش در بهشت، در این رابطه نباید منّت آنها را کشید.
=======================
دولت آن است که بی خون دل آید به کنار
ورنه با سعی و عمل باغ و جنان این همه نیست
حقیقت در هر زمانی به عنوان راهِ نظر به حق در آن دوران تمام وجود انسان را فرا میگیرد،کافی است نظر کند، مییابد. دور از دسترس نیست تا گمان کنیم باید با تلاشهای زاهدانه و با سعی و عمل، آنگونه که ظاهر گرایان بدان مشغولاند، بهدست آید. آری این خبرها نیست که ما بر روی سعی و عمل خود حساب کنیم. باید حجابِ بین خود و حقیقت را با آزاد شدن از خودخواهی ها بر طرف کرد. یعنی «خود را نبین که رستی».
=======================
پنج روزی که در این مرحله مهلت داری
خوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست
در مدت کمی که در این دنیا فرصت داری، دغدغههای ظاهر گرایان تو را در رنج و سختی نیاندازد، باید در همین دنیا خود را در آغوش حضرت محبوب احساس کنی. چرا باید در نسبت به حق این همه احساس دوری کنید و از بهشت نقد که احساس حضور در رحمت بیکران الهی است، غافل باشید؟ «خوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست» این همه فرصت نداری که انس با حضرت محبوب را به زمان دیگری واگذار کنی. همین حالا «ساقی و مطرب و میّ جمله مهیّا است»، باید همین حالا را غنیمت بشماری.
=======================
بر لب بحرِ فنا منتظریم ای ساقی
فرصتی دان که ز لب تا به دهان این همه نیست
ای ساقی! بر لب دریای فنا - که تو باشی و خودبینیها به خدابینیها تبدیل شده - منتظر هستیم و آنقدر این فرصت یعنی فرصت احساس فنا در دریای حضور همه جانبهی حق کم است که مانند فاصلهی لب تا دهان است و نه بیشتر.
حقیقتا جناب حافظ راه گشوده به سوی محبوب و اُنس با او و بهسربردن با او را تنها درحدّ نظر کردن به حضرت حق میداند. پروردگاری که هیچ فاصلهای با ما ندارد. کافی است رویکرد خود را اصلاح کنیم و راه فنایِ خود در این تاریخ را که شهدا در مقابل ما گشودند، مدّ نظر آوریم، همین و بس.
=======================
دردمندیِ منِ سوختهی زار و نزار
ظاهراً حاجت تقریر و بیان این همه نیست
جناب حافظ متذکر این امر مهم میشوند که همهی شما میتوانید متوجهی دردمندیِ او که سوختهی راه حقیقت است، بشوید و نیاز به تقریر زیادی ندارد؛ کافی است متوجهی اشارات او در گزارشِ حضور در محضرت حضرت محبوب باشید، آنجا که میگوید منتظر غرق شدن در بحر فنا است و آنقدر فاصلهی خود با حضرت محبوب را کم مییابد که گویا به اندازهی فاصلهی لب است با دهان در حالی که بین لب و دهان فاصله نیست؛ کافی است لب گشودهشود تا دهان به ظهور آید، پس باید خودیّت خود را آتش زد تا این فاصله از میان برخیزد و این دردمندیِ حافظِ سوختهی در این راه است.
=======================
زاهد! ایمن مشو از بازی غیرت، زنهار
که ره از صومعه تا دیر مغان این همه نیست
مشکل اصلی برای برگشت به ساحت قدس و احساس حضور در آغوش رحمت الهی، روحیهی زاهدمآبانهای است که به غیر از عبادات ظاهری خود به کار دیگری ارزش نمینهد و گمان میکند ساکنان دیر مغان که راه دیگری برای اُنس با حضرت محبوب برگزیدهاند، از حقیقت دور هستند و فاصلهی آنها و جایگاه عبادت آنها از آنچه زاهد حق میداند بسیار زیاد است.
جناب حافظ به زاهدِ ظاهرگرا متذکر میشود چرا از این نوع غیرت که سایر راههای رجوع به حق را به چیزی نمیگیرد ایمن است؟ این نوع غیرتبازی، کار بیجایی است. خداوند به پیامبرش توصیه میکند تا به دین داران و خداپرستان بگوید «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئا»(آل عمران/ 64) یعنی همه را در عین راههای مختلف به توحیدی که میشناسند دعوت کن و میفرماید «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام»(آل عمران/ 19) دین در نزد خداوند تسلیم اوامر و فرامین الهیبودن است در هر بستری از دینداری، و این در قرائتی که روشنفکران منکر دیانت در نظر دارند، نه سکولاریته است و نه پلورالیسم.
=======================
نام حافظ رقم نیک پذیرفت ولی
پیش رندان رقم سود و زیان این همه نیست
بالاخره چنین شدهاست که حافظ نام خوش پیدا کرده ولی حافظ را چه به نام خوش؟ چرا خود را فریب دهد که در نزد افراد ـحتی نزد افراد تا حدّی لا ابالیـ روش حافظ پسندیده آمده، نزد رندان که ماوراء سود و زیان و محاسبات دنیایی زندگی میکنند حسابی برای این سودها و طرفداریها و زیانها و دشمنیها باز نشده. راهی را مدّ نظرها میآورند که راه انس با حقیت است و عملا بسیاری از مردم طالب آن هستند. البته اگر زاهدمآبانِ تنگنظر بگذارند و از آن نوع غیرتبازی احساس ایمنی نکنند و بترسند که چگونه چوب تکفیر بر سر کسانی میزنند که هرگز آنها خود را بندههای متمرد خدا نمیدانند. نهایتاً آن افراد این نوع باوری که آنها دارند را نپذیرفتهاند بدون آنکه اراده کردهباشند رابطهی خود را با خدا و پیامبران خدا قطع کنند.
عمده حضور در دریای بیکران عشق ازلی است به همان معنایی که در بیت اول متذکر آن شد و گفت: «باده پیش آر که اسباب جهان اینهمه نیست» انسان به برکت کیمیای عشق به وسعتی میرسد که حضرت حق در وصف او خواهد گفت: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ»(آلعمران/159) ای پیامبر! به جهت رحمت الهی است که اینچنین گشودهای. اگر آن رحمت نبود رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیز به بهانهی تمرد افراد از بعضی از احکام، همچون زاهدِ ظاهرگرا تندی و اوقات تلخی مینمود. باید تلاش کرد تا همهی انسانها از خواب غفلت بیدار شوند و شریعت الهی را راهی به سوی عالم بیکران معنویت در نظر بگیرند و پای در جهانی دیگر بگذارند و گرفتار سایهها نگردند. زیرا سیر و سلوک نوعی گسست است ولی نه گسست از شریعت الهی، بلکه گسست از ظاهرگرایی و عبور از عالم مجاز به عالم جقیقت، تا شعلهی درونی انسان به بارقهی الهی متصل گردد.
جناب حافظ با شعر خود دعوتمان میکند تا در بنیان آفرینش حضور داشته باشیم، آفرینشی که در پیش رندان رقم سود و زیانش چندان فرق ندارد. زیرا «اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد» عاشق و معشوق دست به دست هم میدهند و بنیاد غم را برمیاندازند.
والسلام