غزل شماره 99
جستجوی خود در جهانِ یاران دیروز
بسم الله الرحمن الرحیم
روز وصل دوستداران، یاد باد
یاد باد آن روزگاران، یاد باد
****
کامم از تلخی غم چون زهر گشت
بانگ نوش شادخواران یاد باد
-----
گر چه یاران فارغاند از یاد من
از من ایشان را هزاران یاد باد
-----
مبتلا گشتم در این بند و بلا
کوشش آن حق گزاران یاد باد
-----
گر چه صد رود است در چشمم مدام
زنده رود باغ کاران یاد باد
-----
راز حافظ بعد از این ناگفته ماند
ای دریغا رازداران یاد باد
=====================
روز وصل دوستداران، یاد باد
یاد باد آن روزگاران، یاد باد
به یاد آن طلوعِ حیات تاریخی که همه در عزمی یگانه به آیندهای نظر داشتیم که نه دیروز بود و نه امروز و نه فردا، بلکه پسفردایی بود که همچون چشماندازی آشنا به سوی ما گشوده شده بود و دوستان همه در کنار همدیگر به آن نظر داشتند تا مزه همدلی و استعدادی که در ما نهفته بود را بچشیم. مانند حضور در بهشت، قبل از آنکه به هبوطِ جدایی فرو افتیم. و این قصه هر شروعی است که از طرف حضرت محبوب شروع میشود، ولی عادتهای گذشته چیزی نبود که به راحتی از میان بروند و از این جهت چیزی نگذشت که یاران از همدیگر جدا شدند و آن وصل دوستانه ادامه نیافت. امروز که به خود آمدیم باز یاد آن روزگارانِ دیروز به میان آمده است تا آن گذشته نورانی را به آیندهای امیدبخش متصل کنیم و خبر از تلخی و تلخکامی جداییها سر دهیم و بگوییم:
=====================
کامم از تلخی غم چون زهر گشت
بانگ نوش شادخواران یاد باد
با کمال تأسف همه پراکنده شدیم و از همدیگر جدا افتادیم، در حالیکه ظرفیت ادامه حضور در کنار همدیگر را در فضایی که در خوشکامی شادخواران حاضر باشیم، داشتیم. کافی بود به آیندهای نظر میکردیم که نه دیروز است و نه امروز و نه فردایی که هنوز ادامه عادات دیروز و امروزی بود که ربطی به طلوع حیات تاریخی ما نداشت. پسفردایی در پیش است با ظهور محبتها و رفاقتهای فراموششده، باید به آن نظر کرد و در عین جداییها در نزد همدیگر زندگی کرد و این یعنی همان «یاد باد آن روزگاران، یاد باد».
=====================
گر چه یاران فارغاند از یاد من
از من ایشان را هزاران یاد باد
آری! ممکن است رفقایی که در طلوع این حیات تاریخی در کنار همدیگر مزه حضور پسفردایی این تاریخ را چشیدیم، با انواع مشغولیتها ما را فراموش کنند ولی آنها فراموششدنی نیستند. آنها معنای بودن در این تاریخاند و جدایی آنها جدایی حقیقی نیست و در دل روزمرّگیها و عصبانیتها از وضع موجود، دل از آیندهای که در پیش است، نکَندهاند، میخواستند زودتر از اینها به آنچه تصور میکردند برسند. نهایتاً تفاوت در کمحوصلگیها است و نه در انصراف از آنچه برای شروع آن زحماتِ آنچنانی کشیدند، پس چرا باید آنها را فراموش کرد و یاد آنها را همچنان زنده نگه نداشت؟ چگونه بپذیریم فاصلههای زمانی و مکانی میتواند ما را از همدیگر جدا کند؟ نه! هرگز.
=====================
مبتلا گشتم در این بند و بلا
کوشش آن حق گزاران یاد باد
اگر امروز به این بند و بلا و دوری از دوستان مبتلا هستیم و فضای محبتآمیز دیروز رُخ برگرفته، ولی این طور نیست که تلاش و شور و ایثارِ رفقا فراموش شود و آنها نادیده گرفته شوند. هنوز هم در آن فضا با آن هم زندگی میکنیم. به یاد کوشش حقگزاران، امروز را به پریروز و پسفردا متصل میکنیم تا همواره در نزد همدیگر باشیم.
=====================
گر چه صد رود است در چشمم مدام
زنده رود باغ کاران یاد باد
در فضای باقیماندن در آن عهدی که با یاران داشتیم و در فضای حضور در طلوع این تاریخ، از چشمانم صد رودخانه از اشک جاری است. این اشکها همانند رودی زنده و فعّال که باغبانان به کمک آن باغهای خود را سرزنده نگه میدارند جان مرا سرزنده نگه داشتهاند. اشکهایی در راستای سرزنده نگهداشتن روزگار وصل با یاران. اشکهایی برای زندگی در گذشتهای که رو به سوی آینده دارد و لذا جدایی دوستان، نه موجب فراموشی آنها میشود و نه عامل غفلت از آیندهای که آنها در به ظهورآوردن آن بیتأثیر نبودند. چه اندازه انسان خود را گشوده مییابد وقتی آزاد از جداییهای بیدلیل، همچنان خود را در یاد یاران احساس میکند. رازی ناگشوده در یاد یاران در میان است. راستی را! چرا از آن غفلت کنیم؟ آیا متوجه نشدهایم چگونه قلبها با اینهمه زمانی که گذشته است، همچنان با یاد یاران تغذیه میکند و خود را در جهان آنان جستجو میکند؟ این رازی است ناگشوده که باید همواره خود را زیر سایه آن نگه داشت.
=====================
راز حافظ بعد از این ناگفته ماند
ای دریغا رازداران یاد باد
حرفهای ناگفتهای در میان ما بود، گفتنی نبود، نه من گفتم و نه آنان که رازدار شروعی بودند که هنوز همچنان در ابتدای آن هستیم. راستی را! چه بر ما گذشت؟ خداوند به ما گفته است: «لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْراً كانَ مَفْعُولا»(انفال/44) آن کاری را که میخواهم انجام دهم را به دست عدهای انجام میدهم و در آن حال آن عده میهمان اراده الهی هستند. آیا میتوانستیم آن میهمانی را ادامه دهیم؟ آیا یاد یارانی که در کنار هم میهمان اراده الهی بودند، پاسداشتن آن میهمانی نیست؟ چرا همدیگر را در دل آن فهم تاریخی که باید از طریق ما رقم بخورد، درک نکنیم تا فردای ما نیز در غم تلخ و زهرآگین یاد یاران تلخکام نگردیم؟
نه! مائیم و یاد یاران و رازهایی که در آن نهفته است، اگر گفتنی نیست، ولی احساسکردنی است وگرنه چرا با اینهمه دوری، آنها فراموش نمیشوند؟ اگر حضوری ماورای زمان و مکان در میان نیست، پس این اُنس بیصدا در کجا ریشه دارد که اینچنین قلبها را پریشان میکند؟
والسلام