شرح غزل شماره 107
دلِ شکسته و بزرگترین عطای الهی
بسم الله الرحمن الرحیم
کسی که حُسن و خط دوست در نظر دارد
محقق است که او حاصل بصر دارد
****
چو خامه در ره فرمان او سرِ طاعت
نهادهایم، مگر او به تیغ بردارد
****
کسی به وصل تو چون شمع یافت پروانه
که زیر تیغ تو هر دم سری دگر دارد
****
به پای بوس تو دست کسی رسید که او
چو آستانه بدین در همیشه سر دارد
****
ز زهد خشک ملولم، کجاست باده ناب؟
که بوی باده مدامم دماغ تر دارد
****
ز باده هیچات اگر نیست، این نه بس که تو را
دمی ز وسوسه عقل بیخبر دارد
****
کسی که از ره تقوا قدم برون ننهاد
به عزم میکده اکنون ره سفر دارد
****
دل شکسته حافظ به خاک خواهد برد
چو لاله داغ هوایی که بر جگر دارد
===========
کسی که حُسن و خط دوست در نظر دارد
محقق است که او حاصل بصر دارد
هر آنکس که توانسته است در هر منظری به حُسن و خط حضرت دوست نظر کند و همه عالم برای او آینه ظهور زیباییهای حضرت حق باشد، چنین فردی حقیقتاً صاحب بصیرت است و متوجه وجوه حقّانی هر آنچیزی است که به ظهور آمده، لذا در هر چیز حُسن و خط او را مدّ نظر دارد.
چو خامه در ره فرمان او سرِ طاعت
نهادهایم، مگر او به تیغ بردارد
همانند قلم که در دستان نویسنده و به اراده او حرکت میکند، ما در نسبت با حضرت دوست همانند قلمی که در دست نویسنده است، خود را در اختیار فرمان او نهادهایم و سرِ طاعت بر زمین او گذاردهایم مگر آنکه خود او به تیغ و شمشیر آن را بردارد. مثل آنکه نویسندگان در گذشته سر قلم را با تیغ میتراشیدند تا بهتر بتوانند از آن استفاده کنند. ما نیز خود را در مسیر اطاعت از او با تمام وجود آماده کردهایم. راهی بس زنده و روحافزا برای رسیدن به محبوبی که در پی آن هستیم به همان معنایی که در بیت بعد فرمود:
کسی به وصل تو چون شمع یافت پروانه
که زیر تیغ تو هر دم سری دگر دارد
کسی به معشوق خود میرسد و مانند شمع پروانهای را در گرداگردِ خود مییابد که در راستای اطاعت از تو هر دم از سرِ خود بگذرد و از بلاهایی که در این مسیر به سراغ او میآید، هراسی به خود راه ندهد. مانند شمع که در سوختن خود هر لحظه سری دارد که میسوزد و با سری دیگر سوختن خود را ادامه میدهد. این راز علاقهمندی پروانه به شمع است و هر آن کس که خواست با عنایات پیوسته الهی روبهرو شود باید از این سر دادنها هراسی نداشته باشد و به گفته حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه»: «مگر بيش از اين است كه فرزندان عزيز اسلامِ ناب محمدى در سراسر جهان بر چوبههاى دار مىروند؟ مگر بيش از اين است كه زنان و فرزندان خردسال حزب الله در جهان به اسارت گرفته مىشوند؟ بگذار دنياى پست ماديت با ما چنين كند ولى ما به وظيفهى اسلامى خود عمل كنيم.» زیرا در مسیر همین انجام وظیفه است که در وصیتنامه الهی سیاسیِ خود خبر دادند در چه جایگاهی قرار دارند؛ آنگاه که فرمودند: « با دلى آرام و قلبى مطمئن و روحى شاد و ضميرى اميدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص و به سوى جايگاه ابدى سفر مىكنم»
به پای بوس تو دست کسی رسید که او
چو آستانه بدین در همیشه سر دارد
کسی میتواند در محضر تو قرار گیرد و فقر خود را نسبت به غنای تو احساس کند که مانند آستانه همواره سر در مقابل تو فرود آورد و در این مسیر خود را بپروراند و مواظب باشد امور روزمرّه این عزم بزرگ را سُست نکند و اطاعت را در محدوده ظاهریِ آنها محدود ننماید و با توجه به این امر در بیت بعدی میفرماید:
ز زهد خشک ملولم، کجاست باده ناب؟
که بوی باده مدامم دماغ تر دارد
میفرماید از زهدی که مسیرش به باده ناب و حضور و شوق ایمانی نکشد، ملول و سرخوردهام زیرا از آن طریق نمیتوانم به مطلوب خود برسم. زیرا جناب حافظ به دنبال آن نوع سرمستی است که روح و روان و جانش را تازه و تازهتر نگه دارد و هر لحظه احساس کند در آغازی دیگر حاضر است. مانند پیادهروی اربعین، مانند بادهای که با خواندن سرگذشت شهدا جان را سرمست میکند. مثل اشکهایی که با خواندن کتاب «تنها گریه کن» برای خواننده پیش میآید. مثل اشکهایی که در نماز بر جسم مبارک شهید حاج قاسم سلیمانی به ظهور آمد. اشکهایی که انسان را نهتنها از وسوسههای عقل فضولی میرهاند بلکه متوجه حقایقی میکند فراعقلی و در بیت بعدی به خوبی متذکر این امر میشود و میفرماید:
ز باده هیچات اگر نیست، این نه بس که تو را
دمی ز وسوسه عقل بیخبر دارد
کمترین کاری که شوق ایمانی به انسان عطا میکند، عبور از وسوسههای عقل است، که ظاهر عقلانی دارند ولی انسان را گرفتار انواع حیلههایی میکند که اهل دنیا با فخرفروشیهای خود گرفتار آن هستند. اینان اگر مزه مناجات با خدا را چشیده بودند، هرگز روح و روان خود را به وسوسههای به ظاهر عقلانیِ دشمنان نظام اسلامی نمیسپردند. آری! کمترین بهره جهت ورود به عالم اُنس با حضرت محبوب چنین است که فرمود وگرنه باده نابی که جناب حافظ متذکر آن می شوند، جهان و جهانهایی مقابل انسان میگشاید که موجب حضور در احوالاتی است که انسان در طلب آن است.
کسی که از ره تقوا قدم برون ننهاد
به عزم میکده اکنون ره سفر دارد
آن کسیکه در مسیر بندگی، همواره تقوای الهی را پیشه کرد و در نگاهبانی خود نسبت به لغزشهایی که در مسیرش پیش میآید حساس است، به لطف الهی کارش به جایی میرسد که در محدوده ظاهرِ عبادات متوقف نمیشود و عزم سفر به میکده عشق و انس با آن باده ناب را در خود احساس میکند و این عطایی است که در إزای رعایت تقوا در پیش روی خود مییابد. مژدهای است در راستای محبت بیشتر به حضرت محبوب که جناب حافظ به سالکانِ ره دوست میدهد، آنگاه که در عفاف و حیاء پایدار باشند.
دل شکسته حافظ به خاک خواهد برد
چو لاله داغ هوایی که بر جگر دارد
با اینهمه تلاش، دلِ شکسته حافظ، داغ فراق از محبوب را به خاک خواهد برد، مانند گل لاله که در وسط خود داغی سیاه در جگر و در دل خود دارد و از آن جداشدنی نیست. زیرا هر اندازه به حضرت محبوب نزدیکتر شویم و حجابهای بین ما و او رقیقتر شود، شوق انسِ با او شعلهورتر میگردد و دل انسان نسبت به آن فراق بیشتر احساس شکستگی میکند. به همان معنایی که حضرت حق در حدیث قدسی فرمودند: «أنَا عِنْدَ قُلُوب الْمُنْکَسِرَةِ» من در دل شکسته جای دارم. و این بزرگترین عطایی است که حضرت محبوب در مسیر رعایت تقوا به سالک إلی الله عطا میکند.[1] والسلام