غزل شماره 109
در جستجوی محبّت گمشده
بسم الله الرحمن الرحیم
آن کس که به دست جام دارد
سلطانی جَم مُدام دارد
****
آبی که خِضر حیات از او یافت
در میکده جو که جام دارد
-----
سررشته جان به جام بگذار
کاین رشته از او نظام دارد
-----
ما و میّ و زاهدان و تقوا
تا یار سر کدام دارد
-----
بیرون ز لب تو ساقیا نیست
در دور، کسی که کام دارد
-----
نرگس، همه شیوههای مستی
از چشم خوشت به وام دارد
-----
ذکر رخ و زلف تو دلم را
وِردی است که صبح و شام دارد
-----
بر سینه ریش دردمندان
لعلت نمکی تمام دارد
****
در چاه ذقن چو حافظ ای جان
حُسن تو دو صد غلام دارد
====================
آن کس که به دست جام دارد
سلطانی جَم مُدام دارد
در راستای شور و شعفی که معنای بودن انسان است جناب حافظ میفرمایند: کسی که جام میّ در دست دارد و بنا را بر شور و شعف و محبت نسبت به دیگران گذاشته، در واقع مانند جمشید است که پادشاهی مدام دارد و به حضوری دست مییابد که هرگز فرو کاسته نمیشود تا احساس تنهایی و پوچی کند، زیرا معنای دوستی و شوق عشق ورزیدن را یافته است و آن را در دست دارد که چگونه آن را در خود و در جامعه ادامهدار کند و در همین رابطه در بیت دوم میفرماید:
آبی که خِضر حیات از او یافت
در میکده جو که جام دارد
اگر حضرت خضر به آب حیات و سرچشمه زندگی دست یافت که یافت، آن آب حیات را باید در میکده جستجو کنید که به جای کتاب و درس، جام در آنجا حاضر است و دل در صحنه است، با همه شور و شوق و محبتی که جایگاه آن دل است و نه حافظه و ذهن.
سررشته جان به جام بگذار
کاین رشته از او نظام دارد
پس سررشته جان را باید به جام و به دل سپرد که محل محبّت است و دوستداشتن، زیرا رشته عمر ما و معنای بودنِ حقیقی ما از آن دل و از آن دوستداشتن سرزنده است و سر و سامان دارد. آیا جز آن است که هرکس زندگی را گم کرد و نظام زندگیاش ویران شد به جهت آن بود که از حضوری غافل شد که با دیانت حضرت رحمة للعالمین که پیامرسان رحمت الهی بود، به بشر عطا شده بود و متأسفانه بعد از رحلت رسول خدا«صلواتاللهعلیهوآله» خشونت جای آن عطوفت را گرفت؟ و گریههای حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» که قهرمان صبر بود[1] به جهت به حاشیه رفتن محبّتی بود که تنها در بستر سیره و شریعت محمّدی«صلواتاللهعلیهوآله» امکان حضورش برای بشریتِ آخرالزمانی فراهم شده بود.[2] بیحساب نیست که جناب حافظ در بیت بعدی راه خود را از ظاهرگرایان که دینداری را در انجام ظاهریِ تکالیف میدانند و آن را تقوا به شمار میآورند؛ جدا میکند و میگوید:
ما و میّ و زاهدان و تقوا
تا یار سر کدام دارد
آری! ما هستیم و میِّ محبت و شور ایمانی، و از سوی دیگر زاهداناند و با تقوایی که برای خود تعریف کردهاند و حال باید دید حضرت محبوب کدام یک از این دو طرف را میپسندد.
در ذات دیانت و روحیه رسول خدا«صلواتاللهعلیهوآله» است که محبّت به خلق نهفته است تا آنجایی که رسول خدا«صلواتاللهعلیهوآله» خود را برای برگرداندن محبّت به جامعه که تنها در بستر دینداریِ حقیقی ممکن است؛ به آنچنان زحمتی میاندازند که خداوند خطاب به آن حضرت فرمود: «لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلاَّ يَكُونُوا مُؤْمِنينَ»(شعرا/3) گويى مىخواهى جان خود را از شدّت اندوه از دست بدهى به خاطر اينكه آنها ايمان نمىآورند!
آیا نباید دغدغه امروزین ما نیز چنین باشد که رسول خدا«صلواتاللهعلیهوآله» دغدغه داشتند، یعنی محبّت و دلسوزی برای مردم و انقلاب اسلامی را از آن جهت پاس بداریم که راهی است در راستای عبور از خشونت سقیفه؟ با توجه به اینکه آن محبّت تنها در مسیر محبّت خدا در میان میآید تا در راستای عشق الهی، محبتورزیدنِ حقیقی به خلق معنا پیدا کند. جناب حافظ در ادامه میفرمایند:
بیرون ز لب تو ساقیا نیست
در دور، کسی که کام دارد
بیرون از لب ساقی که جایگاه نوشیدن محبّت است در مسیر اظهار محبّت، کام دیگری نیست. آری! در بستر محبّت به حضرت محبوب است که انسان معنای محبّت را میچشد و هر جایی که جای محبّتکردن است را از دست نمیدهد، به همان معنایی که شهید حاج قاسم سلیمانی گفت آن دختر بیحجاب هم دختر من است، بدون آنکه بیحجابی او را تأیید کند ولی آن شهید بزرگوار با این گفتار قلب مبارک زهرای مرضیه«سلاماللهعلیها» را تشفّی بخشید تا بشریت بدانند اسلام دین محبّت است و حضرت مهدی«عجلاللهتعالیفرجه» نماد کامل تألیف قلوب اند به همان معنایی که حضرت علی«علیهالسلام» میفرمایند: از رسول خدا«صلواتاللهعلیهوآله» پرسیدم: «أ مِنَّا آلُ مُحَمَّدٍ الْمَهْدِيُّ أَمْ مِنْ غَيْرِنَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ«صلواتاللهعلیهوآله» لَا بَلْ مِنَّا يَخْتِمُ اللَّهُ بِهِ الدِّينَ كَمَا فَتَحَ بِنَا وَ بِنَا يُنْقَذُونَ مِنَ الْفِتْنَةِ كَمَا أُنْقِذُوا مِنَ الشِّرْكِ وَ بِنَا يُؤَلِّفُ اللَّهُ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ بَعْدَ عَدَاوَةِ الْفِتْنَةِ كَمَا أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ بَعْدَ عَدَاوَةِ الشِّرْكِ وَ بِنَا يُصْبِحُونَ بَعْدَ عَدَاوَةِ الْفِتْنَةِ إِخْوَاناً كَمَا أَصْبَحُوا بَعْدَ عَدَاوَةِ الشِّرْكِ إِخْوَاناً فِي دِينِهِمْ»(بحارالأنوار، ج51، ص: 84) آيا مهدى از ما آل محمد است يا از نسل ديگران ميباشد؟ پيغمبر«صلواتاللهعلیهوآله» فرمود: او از ماست. خداوند دين خود را به وسيله او ختم كند چنان كه به وسيله ما گشود، مردم به وسيله ما از آشوبها نجات يابند، چنانكه به وسيله ما از شرك و بتپرستى رهائى يافتند، و هم به وسيله ما خداوند دلهاى آنها را بعد از دشمنيها و آشوبگريها با هم پيوند دهد، چنان كه به وسيله ما دلهاى آنها را پس از عداوت آلوده به شرك پيوند داد و آنها را با هم برادران دينى نمود.
زهرای مرضیه«سلاماللهعلیها» اگر با وعده رسول خدا«صلواتاللهعلیهوآله» که فرمودند مهدی امت از ما است، متوجه شدند محبّتی که با حضرت رحمة للعالمین به ظهور آمده در انتها همچنان ظهور میکند ولی از آن جهت که با رحلت رسول خدا«صلواتاللهعلیهوآله» به آن سرعت از طریق سقیفه خشونت جای محبّتی که شروع شده بود را گرفت؛ آنچنان بیتابی میکردند تا بشریت را متوجه ضایعهای کنند که پیش آمده و معلوم است که در آن گریهها رسالتی نهفته بود که باید صدای آن به مردم برسد، وگرنه اگر آن گریه گریهای صرفاً عاطفی بود بی سر و صدا در خانه خود اشک میریختند، آن حضرت را با بیتالأحزان چه کار؟![3] جالب است بعداً هم که مردم مدینه از حضرت خواستند که یا روز گریه کنند و یا شب، و ظاهراً متوجه پیام گریه آن حضرت شده بودند ولی طاقت ادامه آن را نداشتند؛ حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» منصرف نشدند، بلکه به کنار قبور شهدا رفتند و همچنان پیام خود را که خبر از به حاشیهرفتن محبّت بود در دل ایمان، ادامه دادند.
نرگس، همه شیوههای مستی
از چشم خوشت به وام دارد
در راستای دوستداشتن و محبّتورزیدن، اگر گل نرگس با جلوههای مختلف شیوههای مستی و شیدایی را به ظهور میآورد، همه و همه را از نظر به چشم خوش حضرت محبوب وام گرفته و اینهمه دلربایی گل نرگس حاصل شور دوستداشتن است که نباید هرگز فرو گذاشته شود.
ذکر رخ و زلف تو دلم را
وِردی است که صبح و شام دارد
در مسیر دوستداشتن، آری! در مسیر دوستداشتن و تنها با آن بهسربردن، دل من چیزی جز یاد رخ و زلف تو و وِرد صبحگاهان و شامگاهانم نیست. رُخ، حاکی از آنچه زیباییها را مینمایاند و زلف، حاکی از آنچه آن را به استتار میبرد و همواره مواجهه با حقیقت، چنین است که در عین ظهور و انکشاف در بطون و استتار است.
بر سینه ریش دردمندان
لعلت نمکی تمام دارد
زخم دل ریش ما دردمندان که محبّت را گم کردهایم، لعل لب تو، ای دوستداشتنیترین دوست داشتیها، همچون نمکی است که بر زخم پاشیده میشود. اینچنین شیون ما از محبّتِ از دسترفته و از فراق محبوبی که نماد محبّت بود، بلند است.
ای شمایی که متوجه محبّت از دسترفته نیستید، مگر میشود در این رابطه یا روز گریه کرد و یا شب، که به آن حضرت چنین توصیههایی دارید؟
در چاه ذقن چو حافظ ای جان
حُسن تو دو صد غلام دارد
ای نماد دوستی و محبّت! ای جان من! تنها در گودی چانهات و در حُسنی که به ظهور آوردهای، صدها غلام چون حافظ داری، زیرا تجربه محبّت در حرکات و رفتار رسولی که خداوند را در لیّنبودنش نیز به وجد آورد، چیزی نیست که بتوان آن را نادیده گرفت و همچنان بتوان به زندگی ادامه داد. بیحساب نیست که خداوند در خطاب به آن رسول خدا«صلواتاللهعلیهوآله» فرمود: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلينَ»(آلعمران/159) آری! اگر پیامبری حضرت در محدوده امر و نهی نسبت به تکالیف شرعی بود و لیّنبودن و نرمخویی او که موجب محبّت به آن حضرت میشد در میان نبود، هیچکس در کنار آن حضرت نمیماند تا دینداری را ادامه دهد مگر با فشاری که سقیفهسازان پیش آوردند، همانطور که در خبرها آمد طالبان هرکس که هر وعده از نماز را ترک کند 500 افغانی جریمه میکنند. آیا جا نداشت که زهرای مرضیه«سلاماللهعلیها» نسبت به آنچه پیش آمد اشک بریزند و گریه کنند و آیا عظمت انقلاب اسلامی ایران در همین نکته نیست که بنا است در جهانی حاضر شود که در عین پاسداشتِ آزادی انسانها متذکر وجه قدسی بشر شود؟ مگر میتوان آزادی انسانها را بدون عشقورزیدن به آنها پاسداشت؟ و مگر جز در بستر عشق الهی میتوان عشق به انسانها را پیشه کرد؟ اگر بشر آخرالزمان، بودنِ خود را تنها در آزادی احساس میکند و آزادی با عشق به انسانها پاس داشته میشود؛ مسلّماً باید آن عشق، الهی باشد تا پایدار بماند وگرنه همچنانکه در اروپا پیش آمد در ادعای لیبرالیسم به عنوان مردمدوستی میمانیم و در عین حال در دو جنگ جهانی بیش از 50 میلیون از مردم خود را به قتل میرسانیم زیرا آنچه موجب زیرپاگذاشتن نفس امّاره است عبودیت خداوند است و در دل آن عبودیت است که نفس امّاره از سیطره خود فرو میافتد و عشق و محبّت حقیقی به مردمان به ظهور میآید.
والسلام
[1] - صبری که در زیارت آن حضرت به آن اشاره میشود وقتی میگوییم: «السَّلامُ عَلَیْکِ یَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ بِهِ صَابِرَة».
[2] - رسول خدا«صلواتاللهعلیهوآله» در رابطه با جایگاه تاریخی خود که بعد از ایشان قیامت برپا میشود و ایشان پیامبر آخرالزمان هستند؛ میفرمایند: : «بُعِثْتُ و أَنَا وَ السّاعَةِ کَهاتَینِ وَ جَمَعَ بَینَ السَّبابَةِ وَ الوُسْطی.» بعثت من و قيامت مانند اين دو انگشت با هم است و دو انگشت سبّابه خود را كنار هم گذاشتند.
[3] - بَیتُ الاَحزان : محل عبادت و گریه حضرت فاطمه«سلاماللهعلیها» بود که توسط امام علی«علیهالسلام» در قبرستان بقیع ساخته شده بود. این مکان دارای گنبد بود و شیعیان آن را زیارت میکردند. همچنین در منابع تاریخی و سفرنامهها از آن یاد شده است. این مکان در سال ۱۳۴۴ق به دست وهابیان ویران شد.