عرض سلام و ادب: معلم هستم و با توجه به شغلی که دارم مسئلهای ذهن بنده را درگیر کرده. اینکه چهطور در این شرایطی که دانشآموزان در رابطه با اسلام و انقلاب دچار سرگردانی هستند، تاثیر مثبت روی دانشآموزان داشته باشم؟(البته بنده دبیر ریاضی هستم و فرصت چندانی برای مطالب غیردرسی ندارم ولی تصور بنده این است که نیاز به تکامل و رشدی دارم تا تاثیرگذار باشم) همسرم مباحث معرفت نفس شما رو پیشنهاد دادن و همچنین کتاب زن آنگونه که باید باشد. در مورد مسئله دیگری راهنمایی میخواستم: در این کتاب فرمودید زن و مخصوصا مادر باید استعداد عرفانی خود را رشد دهد. در این رابطه لطفا بفرمایید چه مطالب و اقداماتی لازم است؟ مسئله سوم: بنده تا مقطع ارشد در رشته ریاضی محض تحصیل کردم ولی احساس میکنم رشدی در من ایجاد نشده و نیاز به مطالبی دارم که به تکامل و رشد بنده کمک کند. شما به کسی که بخواهد در این دوران هم در نقش همسر و هم در نقش معلم و هم در نقش مادر رضایت خدا و حجت او را بدست آورد چه پیشنهادی دارید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. همان برخورد خوب و بعضاً تذکرات انسانی، به آنها کمک میکند که شخصیت خود را از دشمنان انقلاب اسلامی جدا کنند. ۲. مباحث «معرفت نفس» و کتاب «آشتی با خدا» و کتابهای «فرزندم؛ اینچنین باید بود» إن شاءالله در این مورد کارساز میباشد. ۳. در کنار اندیشه علمی، خوب است با اندیشه قرآنی هم مأنوس باشید. موفق باشید
با سلام خدمت استاد محترم: آیا بین روز جمعه و زیارت قبور شهدا ارتباطی هست؟ همینطور که قبلا اشاره داشتید در مورد روز جمعه که روز قرآن است و انگار روز جمعه روز جامع تری هست.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! در روایت داریم روز پنج شنبه و جمعه، اموات در شرایطی هستند که رابطه بهتری با کسانی که به زیارت آنها میروند برقرار میکنند و حضور آنها بر سر مزار متوفی و قرآن و دعاهای آنان، بیشتر برای متوفی مؤثر است و البته دعاهای آنان نیز برای زائرشان تأثیر خاص خود را دارد. موفق باشید
استاد پیرو سوال قبلیم ممنونم از پاسختون. ولی من وظیفه ام چیه؟ هیچ تمرکزی در خودم نمیبینم نه برای کار نه درس و نه عبادت. نمیدونم باید چیکار کنم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در جمعبندی با توجه به همین نکات، بنده در این فکر رجوع به سوره مبارک «اللیل» داشتم اگر ان شاء الله با در نظرگرفتن همین مسائل، به ۳ جلسه ای که در سوره لیل پیش آمد همراه با یادداشتهایی که ذیل آن شد روجوع فرمایید ان شاء الله راهکارهای اساسی را از قرآن به دست میآورید و پس از آن پیشنهاد میشود به عرایضی که در سوره انسان شد رجوع فرمایید. موفق باشید
سلام وقتتون بخیر استاد: من یه چند وقتیه که احساس میکنم ایمانمو نسبت به خدا از دست دادم. میدونم که دنیایی که با این نظم ساخته شده حتما ناظمی داره کلی دلیل هم دارم که خدا وجود داره ولی نمیدونم هر موقعی که دارم به خدا فکر میکنم احساس میکنم ایمانی بهش ندارم و این خیلی آزارم میده. من نماز میخونم الانم روزه ام ولی نمیدونم چرا به همچین چیزایی فکر میکنم. ازتون خواهش میکنم راهنماییم کنید. ممنونم ازتون
باسمه تعالی: سلام علیکم: این خود، در جای خود مژدهای است تا متوجه باشید با آن ایمانِ دیروزین، امکان حضور در این تاریخ ممکن نیست و در همین رابطه خداوند میفرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا». پیشنهاد میشود در این رابطه به نکاتی که کاربر محترم سؤال شماره 34811 مطرح فرمودهاند رجوع فرمایید. موفق باشید
«إِلَهِي هَبْ لِي قَلْبا يُدْنِيهِ مِنْكَ شَوْقُهُ» سلام استاد. به کمک آموزه ها و اشارات حضرتعالی، بنده هم تجربه کردم هر وقت با بشر امروز که تا حدود زیادی تحت تأثیر روح مدرنیته است، با ادبیات کهنه ی دینی و وعده های نسیه سخن بگیم موضع میگیره. اما اگر او رو با خودش و افق وجودیِ گسترده ی خودش روبرو کنیم به شدت به فکر فرو میره. مثلاً اگر بگیم نماز بخون که به بهشت بری یا جهنم نری به شدت بدش میاد. ولی اگر بگیم عبادت کن تا همین الان در ذیل انوار الهی قرار بگیری و در ساحت گشوده تری وارد بشی و جانت سیراب و تغذیه بشه و به آرامش حقیقی دست پیدا کنی، به شدت متأثر میشه. راز این مسأله کجاست؟ (حتی قیامت و بهشت و جهنم رو هم اگر با افق حضوری و وجودی براش تبیین کنیم، بسیار فرق میکنه تا اینکه به صورت حصولی و وعده وعیدهای نسیه براش صحبت کنیم.)
باسمه تعالی: سلام علیکم: این به جهت آن است که انسان جدید خود را در خود جستجو میکند و میخواهد از درون متوجه حقایق شود. در این مورد خوب است به قسمت دوم مصاحبهای که با مجله سوره شد، رجوع فرمایید. https://eitaa.com/matalebevijeh/12424 موفق باشید
سلام استاد بزرگوار: در بالا سر ضریح مطهر حضرت رضا علیه السلام به یاد حضرتعالی بودم و دعایتان کردم. برداشت بنده از برخی مطالبی که شما متذکر می شوید این هست که: انسان ها را علاوه بر روحِ فردی، «روحی تاریخی» در برگرفته. روح فردیِ هر انسانی با انسان دیگر فرق دارد و مخصوصِ خود اوست. منتها روح تاریخی بین انسان ها مشترک است و همگان را دربرگرفته. البته نسبت بین انسان ها و آن روح تاریخیِ مشترک، مختلف است. برخی ها با رفع حجب بهتر و شدیدتر با آن روح تاریخیِ مشترک مرتبط شده اند و برخی هم کمتر. آن روح تاریخی برآیندِ بندگی و عبودیت کل تاریخ گذشته است و البته به آینده هم متصل و مرتبط است. نظر حضرتعالی این هست که آن روح تاریخی همان «انقلاب اسلامی» است که با اتصال به گذشته توحیدی و آینده ی توحیدی در حال حرکت است. و هر کس سوار این قطار توحیدی شود و با این روح تاریخی مرتبط شود، گویا با همه ی تاریخ همراه شده است. و اگر خدای ناکرده کسی از این حضور محروم شود، گویا از همه چیز محروم شده است و پوچی و نیهیلیسم تا مغز استخوان در او نفوذ خواهد کرد. امروز این روح تاریخی به نحو خاصی ملت ایران را دربرگرفته. هر چند ممکن است برخی ها ملتفت نباشند. اگر نکته ای دارید مرحمت بفرمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ذیل نور حضرت ثامن الأئمه «علیهالسلام» چه خوب متذکر امر مهمی شدهاید، امری که به تعبیری دیگر درک حضور خداوند است مطابق شأن زمانه، به همان معنایی که حضرت معبود فرمودند: «کلّ یومٍ هو فی شأن». آری! نظر به هستیِ خود و هجرت از آن نوع بودن که غرب برای انسان مطرح کرده، وقتی ممکن است که متوجه هستی بیکرانه انسان و حضور جاودانه او باشیم و این از مباحثی است که باید به خوبی به آن پرداخته شود تا چگونه بودن جاودانه خود را در اکنونِ خود احساس کنیم و این در وقتی است که در گفتگویی همدلانه و با نظر به تاریخی که به نام انقلاب اسلامی در آن حاضریم، در بستر «وجود» و هستی، در نزد همدیگر حاضر شویم و سعی کنیم با نظر به افقهایی که هر کدام در دل انقلاب اسلامی مدّ نظر داریم، همدیگر را بفهمیم و هرچه بیشتر همدیگر را روشن و روشنتر احساس کنیم و متوجه باشیم چنین ارتباطی ماورای نظر به کلمات همدیگر، بلکه با همدلی و درک یکدیگر پیش می آید، در توجه به افقهای فهمِ یکدیگر نسبت به آیندهای که با انقلاب اسلامی در پیش است و آن امری است که در جانها ظهور میکند ، با ادغام افقهایِ فهمی که از انقلاب اسلامی و آینده آن داریم. آری! کافی است متوجه احساس جاودانگی در اکنون خود باشیم تا آنچه عرض شد در جانهایمان طلوع کند و از این طریق همانطور که متوجه هستید از ظلمات نیستانگاریِ دنیای جدید آزاد شویم. موفق باشید
سلام استاد: داشتم سخنرانی معاد شما رو گوش میدادم رسیدم به اینکه از غزالی تعریف میکردند که یهویی به خودش اومد که چی؟ حالا این سوال هم در ذهن من برای خودم اومده این همه عبادت کردی و نماز و روزه و..... که چی؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! جناب غزالی که محدود به ظاهر دین بود به خود آمد که بناست ما از دینداری اخلاق و سلوکی را دنبال کنیم و در همین رابطه کتاب شریف «احیای علوم دین» را تدوین کردند به این معنا که ما از دینداری باید به صفای باطن و عبور از خودبینی و خودپسندی برسیم. موفق باشید
سلام: من آخر متوجه نشدم روابط ایران و چین چه سمت و سویی داره؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: دو کشور مستقل با همدیگر رابطههای اقتصادی و دیپلماسی در مقابله با استکبار دارند. چه اشکالی دارد؟ گویا بعضیها نمیتوانند از عادت ارتباط با آمریکا و غرب آزاد شوند. موفق باشید
«السَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی ابنِ موسَی الرّضٰا المُرتَضٰی» سلام استاد: عذرخواهم. ۱. خاطرم هست که حضرتعالی می فرمودید وقتی به زیارت اولیای معصوم «علیهم السلام» مشرف میشید، قبلش قلب خودتون رو با وصیتنامه های شهدا آماده میکنید. استاد ولی من وقتی به لطف خدا میرم زیارت، با مطالعه کتاب حقیقت نوری، مخصوصاً چند جلسه آخرش قلبم رو آماده و هموار می کنم. اشکالی نداره؟ ۲. استاد یادم هست که وقتی کتاب های «حقیقت نوری» و «امام و مقام تعلیم به ملائکه» و «امام و امامت در تکوین و تشریع» و «مبانی نظری و عملی حب اهل البیت» رو منتشر کردید، هر کاری می کردم نمیتونستم به این کتاب ها ورود کنم. از بس که افق شون بلند بود. ولی تقریباً همه این کتاب ها رو در حرم حضرت رضا علیه السلام به آسانی مطالعه کردم و نیوشیدم. استاد چرا من تونستم توی حرم این کتاب ها رو راحت مطالعه کنم؟ چرا؟ ۳. عازم مشهد و حرم حضرت رضا علیهالسلام هستم و التماس دعا دارم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ان شاءالله که در زیارت امام رئوف با اذنی که آن حضرت نصیب زائران خود میکنند؛ که افضل اذن برای زوّار باشد، راههای حضور در مقام فوقالعاده متعالی آن حضرات گشوده شود و اینجا است که: «آنکه عمری در پی او میدویدم کو به کو / ناگهانش یافتم با دل نشسته روبهرو» و آن نورِ امامی بود که با زیارت او انوار همه اولیاء قابل درک میشود و انسان به کمال انسانی خود آگاه میگردد. آیا زیارت اولیای معصوم جز برای آن است که ما خود را در اصیلترین حضور احساس کنیم و بیابیم چه اندازه آن عزیزان «ما» هستند؟ و آیندۀ حضور خود را در زیارت آنها بیش از پیش احساس کنیم؟ حضوری که باز ما را به شدتِ حضوری بیشتر دعوت میکند، زیرا برکهای به زیارت اقیانوس رفته است. موفق باشید
سلام: ببخشید خواهشا این سوال را برای راهنمایی جواب بدهید. در کتاب سلوک ذیل شخصیت امام خمینی فرمودید باید با کتاب و اندیشه های ایشون آشنا بشیم. در کتاب های شما کدام کتاب ها را مطالعه کنیم تا این ارتباط سریع تر برقرار شود؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ابتدا با کتاب «ده نکته در معرفت نفس» و سپس با برهان صدیقین در کتاب «از برهان تا عرفان» همراه با شرح صوتی آن دو با مبانی صدرائی حضرت امام که آشنا شدید، انشاءالله کتاب «اسماء حسنی دریچه های نظر به حق» که شرح کتاب «شرح دعای سحر» حضرت امام خمینی است برایتان آشنا میشود تا رسیدن به کتاب «مصباح الهدایه» و شرح آن که روی سایت هست. موفق باشید
سلام علیکم: وقتتون بخیر. ببینید آدمین یک کانال در ضمن اینکه میدونه جلیلی بهتر از قالیباف هست اما چه دلیلی میآره که به قالیباف رای میده! آیا صحیح است؟ ببینید چی نوشته؟ چرا [بیشتر] طرفدار قالیبافی؟ چون جلیلی جلوتر از زمانهاش هست و زمانه فعلی زمانهی میزان برای او نیست (روایت «زَمَانُ الْمِيزَان» در اصول کافی را بخوانید: الکافي ج ۸، ص ۳۶۲) 🌐 hadith.inoor.ir/hadith/119250 بنظرم زمانه، زمانهی ظهور جلیلی نیست و بدنهی دولت هنوز ظرفیت و قابلیتِ اخذ و بروز فکر و عمل او را نداره، ولذا با عدم همراهی بدنه دولت (کما اینکه با عبدالملکی یعنی وزیر دولت سایه او در دولت سیزدهم همراهی نشد) و پیشنرفتن برنامههایش در فضای زمانه فعلی، موجب اجحاف در حق او و افق تمدنی بلندش خواهدشد، و کمال لایق نگاه او ظهور و بروز شایسته پیدا نمیکنه. فرهنگ عمیق جلیلی هنوز باید از سمت نگاه حکمرانی و گفتمانی ما در منطق و میدان تمنا بشه ... @Salehi786 @Salehy
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان طور که جناب حاج آقا نجاتبخش میفرمایند اتفاقاً ما مسائلی داریم که از طریق نگاه آقای دکتر جلیلی به جهان و به مشکلات داخلی قابل حل است. خوب است به سخنان ایشان نظری بیندازیدhttps://eitaa.com/matalebevijeh/17028. موفق باشید
سلام علیکم استاد طاهرزاده: من از نظر ایمانی در مرتبه ی ضعیفی هستم ولی دلم میخواد مونس و همدم تنهاییام خدا باشه. یعنی هر لحظه که میخوام این خلا با حضور خدا پر بشه و من بتونم این آرامش رو بچشم. باید چیکار کنم که شدنی باشه؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد خوب است به کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» که روی سایت هست رجوع فرمایید. https://lobolmizan.ir/book/70?mark=%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86 و پس از آن به کتاب «ده نکته در معرفت نفس» و شرح صوتی آن بپردازید.
https://lobolmizan.ir/book/71?mark=%D8%AF%D9%87%20%D9%86%DA%A9%D8%AA%D9%87
https://lobolmizan.ir/sound/641?mark=%D8%AF%D9%87%20%D9%86%DA%A9%D8%AA%D9%87 . موفق باشید
با سلام خدمت استاد گرامی: برگهای در تبلیغات خانم زینت السادات صفوی منتشر شده حاکی از آنکه جناب عالی ایشان را جهت نمایندگی مجلس تایید کردهاید خواستم چنانچه صلاح میدانید بنده و دیگر دوستان را که سوال می کنند در جریان قرار دهید. با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم:. همانطور که در جواب سوال 37020 که ذیلاً آورده شده عرض شد ما مسائل مهمی در پیش داریم که باید جوانان متعهد و معتقد به ارزشهای انقلاب و توانا وارد نظام تقنین و قانونگزاری شوند که این توانایی در خانم صفوی نیز احساس میشود و از آن مهمتر برای آنکه معلوم شود انقلاب اسلامی در بین خانمها رویشهایی داشته و آنکه بیشتر قصد بنده بوده آن است که این جوانان با توجه به تواناییهایی که دارند نیز دیده شوند. البته افراد تلاش کنند در بین همه نامزدها آن کسانی را که اصلح تشخیص داده اند انتخاب کنند. موفق باشید
37020- با سلام خدمت شما استاد گرامی مثل اینکه یکسری مناظره در مسجد امام خمینی واقع در خیابان باغ زیار روز پنجشنبه برگزار شده بین آقای کامران و چندنفر از کاندیداهای محترم روز دوشنبه هم قراره بین خانم صفوی و خانم شیخی و چندنفر دیگه برگزار بشه میخواستم نظر شما استاد گرامی رو در مورد این مناظره ها بدونم، باتشکر.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آن مناظره را ندیدم. ولی کار خوبی است. از این جهت که بالاخره ما مسائل بسیار مهمی در پیش رو داریم که نیاز است تا با تلاش و ابتکار توسط نیروهای جوان مرتفع گردد. و در این مناظرهها، توان افراد و آشنایی و آگاهی افراد مشخص میشود. موفق باشید
سلام: نمی تونم بگم حفره های قلبم گرفته با واژه های رنگین و جلو. آه ! ... ای یار ای دل راهم دهید، راهم بسته مسدود است. نوری نیست در دل این تاریکی در این فضای خفه در سلول بیماران، فضا یک دست شده و تاریک دلباز است تنوعی ندارد. مثلا عادی به نظر میرسد، مثلا همه چی همونیه که باید می بود. هست، هستم، هستیم، خواهیم بود. سال هاست از این انفرادی در نیامده ام به جرم عشق، می شنوم خمینی ظهور کرده درها یکی یکی شکسته میشوند اما من نمیتونم بیرون بیام مبتلا شدم به سوختن، مگه سال ها جور این را نمی کشیدم که زندانی ام... ولی اگه این سوختن نبود که من، نمی دونم... چشمانم عادت کرده به تاریکی زندان. دلم عادت کرده بر جراهت هایش. یعنی من داشتم میسوختم و درد می کشیدم که حالم خوب بشه؟! ببین این خدای تو رفیق ما هم بوده، بپرس ازش حالا که بات جوره، بگو همون دیوونه و مجنونه، بگو اون که هر کاری کرد خودش رو آب کشید وایساد جلوت گفت ممنونت، بگو طاها رو حلال کنه اون شب خیلی مست بوده، اون میشناسه، بگو بیای میام پیشوازت، نشونیم هم خواست بگو ته جهنم خونه دلبازه. ببین من خدام خیلی بچه لاته، خیلی بچه لاته. الو، الو الو خدا / منم یه بنده خدا / بگیر منو / چرا آنتن نمیده ، الو خدا / الان غبته روز های زندانی ام را می خورم. من انقلابی ام درد انقلاب را دارم. پس دردم کو! بگو! انقلابی :) شوق دارم که آزاد شده ام. نشسته ام در توصیف بهاران در حالی که زمستان است. به سیگار اکتفا نمی کنم و بلند میشم تا بهتر بشم. در سیمای هنر و اندیشه ام در حالی که صبح تا شب شوق آزادی دارم. همه چیز عالیه. با سها کاری ندارم. با هنر و اندیشه بودن به معنای واقعی کلمه همه چیز منم، تویی، حالا فکرش باشه که من سیمای اون باشم. «هرکه ز غوغا از سر سودا سر کشد اینجا سر ببریدش، عام بیاید خاص کنیدش خام بیاید هم بپزیدش، معتدل است او متصل است او» سیمای هنر و اندیشه مجموعه نیست. حال است. عشق است. شمعیست که میسوزه تو روز های تاریک و سرد. جنگ اقتصادیه اشکالی نداره ! من و هم سن سال هام هستیم که با وجود پتانسیلی که داریم جنگ رو کنتراتی از جا می کنیم می بریم. توی این میدون کت تن ماست؛ اما میدون زیر این همه گرد و غبار پیدا نیست مثل این که بزرگ تر های ما زیادی شلوغش کردن باید بگذارن ما هم ببینیم. این جور موقع ها که مینویسم احساس میکنم دورم از درد چون ریختم رو صحنه، درگیر صحنه ام، تو لحظات عادی که میرم مدرسه میام کارام رو انجام میدم این درده انگار گم هست ولی یک جا هایی میفهمم درد کجا بود و دوباره پیش میاد. قبلا این کار رو نمی کردم که بیارم جلوی خودم ولی الان همین کار هم یک حالی داره. مجالی به آدم میده. آه! الو الو خدا! کجایی شما!
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر آن خدا که به او زنگ میزنید، در دست بود که خدا نبود!! خدایی که بیش از پیش، بودنِ ما را به ماندن تبدیل نمیکند و ما را، آری! ما را در سرگردانیمان نسبت به خودش دوست دارد؛ خدایی است که خدایی می کند.
باز گوید رسم عاشق این بود
بلکه این معشوق را آیین بود
چون دل عشاق را در قید کرد
خودنمایی کرد و دلها صید کرد
امتحانشان را ز روی سر خوشی
پیش گیرد شیوۀ عاشق کشی
در بیابان جنونشان سر دهد
ره بکوی عقلشان کمتر دهد
در افقی که در گفتن از او تازه او خود را آرامآرام نشان میدهد مثل گفتنی که مولایمان علی «علیهالسلام» در کلماتشان بدان اشاره کردند تا باز سرگردانی. آن روز که از حضرت امام خمینی نوشتم تا گرم خدایی شوم که با او آغاز شد؛ روزگاری بود که هنوز در گرمیِ آن به دنبال دری هستم که گشوده شود از جنس «عشق» البته نه به معنایی که این واژه در زبانها افتاده است، بلکه از جنس حکمتی که جناب مولوی در غزل ۷۷۱ اینطور از آن میگوید:
دل و جان به آب حکمت ز غبارها بشوييد هِله تا دو چشم حسرت سوي خاکدان نماند
بنده در آن روزها اینطور نوشتم: اي امام! داشتيم به مرگ رضايت ميداديم، و زمين ما را به درون خود ميكشيد و چون سگي اين پارهاستخوانها را ميجويد و ميبلعيد. داشتيم ميرفتيم به غروبِ انسانيت يا به زمين؟ چه فرقي ميكرد؟ صدايي را يافتيم. صداي پيرمردي آشنا از جنس صداي دوردستهاي ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲. گفتيم: چيزي نيست، آن آخرين طلوع به غروبمان ميخواند. ما داشتيم به غروب ميرفتيم و طنين صداي او غروب را پر كرده بود، ولي انگار ما ديگر تن به مرگ داده بوديم و جز صداي گشوده شدن دهان خاك و جويده شدنِ همه انسانيتمان صدايي را نميخواستيم بشنويم. اصلاً به همين صداي سردِ پريأس عادت كرده بوديم؛ آري داشتيم غروب ميكرديم، و خاك ما را ميبلعيد، كه ديديم خورشيدي از غروب بالا ميآيد، گفتيم: نه؛ اين همان آفتاب است كه دارد ميميرد - مگر طلوع و غروب در نهايت همانند نيستند؟- خواستيم اميدوار شويم، پيش خود گفتيم: اميدواري در پايان، مردن را سنگينتر ميكند، اميد را برانيم و مرگِ تسكيندهنده را بپذيريم.
گفتيم: چشم ببنديم تا غروبي كه اميد طلوع را در ما انگيخته، كامل شود و شب، مرگ را بشارتمان دهد.
پلكهايمان گرم شد. چشم بستيم و به شبي انديشيديم كه بايد پشت پلكهايمان ميبود، كه ديديم نه! پلكهايمان گرم شد، گفتيم: اين مرگ است كه بر پلكهايمان ميگذرد و پايان را بشارت ميدهد، پلكهايمان داغ شد. گفتيم: اينك آرامش مرگ، پلكهايمان سوخت، خواستيم بگوييم: نفرين بر مرگ راحتكننده كه اين همه رنجآور است، كه ديديم طلوع! كه ديديم آفتاب! كه ديديم روز! آخر تو كجا بودي در آن غروب اميدزا؟! گفتيم: نه، ديوانگي است، طلوع در غروب ممكن نيست و همچنان بين يأس و اميد دست و پا ميزديم، چشم گشوديم، خيره شديم، هراسان نظاره كرديم، ديديم آري اين بار خورشيد طلوع كرد، درست در انتهاي روز كه همه چيز داشت تمام ميشد، خورشيد تابيدن را شروع كرد، هر خانهاي نوري از آن داشت، و نور «الله اكبر- خميني رهبر» از پنجره هر دلي به بيرون ميتابيد. گفتيم: اين همه خورشيد!
باز باورمان نشد، فكر كرديم اين خاصيت مرگ است، پايان دنياست. در پايان، دنيا پر از آتش ميشود و هر چه هست را ميسوزاند. اين همان آتش پايان است و ما داريم ميسوزيم. خورشيدي نيست، ناله و فغان مرگ است. يك شورش كور و مذبوحانه است تا همه چيز به نفع تاريكي تمام شود. چشم بستيم و گفتيم: تمام! صدايي محمّد وار امّا آن صدا در ما انقلابي بر پا ساخت، مثل صدايي كه بر موسي «عليهالسلام» در طور و بر محمّد «صلّياللهعليهوآلهوسلّم» در حراء ريخت، كه «تَعالَوْا»؛ بيا و بالا بيا... و ما بي آنكه ياراي اميدوار شدن داشته باشيم، از وحشت آكنده بوديم، گفته بوديم، يا داشتيم ميگفتيم: اين مرگ است كه ميوزد و اين ماييم، لقمهاي در دهان گرگ هميشه آدمها، مثل همه اعتراضهاي بيهدف.
دوباره چشم بستيم، و اين بار ما بوديم كه مرگ را صدا ميزديم چون او را پذيرفته و به آن عادت كرده بوديم، كه صدايي مثل صدايي در طور، مثل صدايي در حراء، ما را خواند، به قيام خواند؛ نه پلنگوار بر ستارگان، كه محّمدوار بر بتان پليد روزگار و شوريدن بر هر آنچه غير انساني است. موفق باشید
بسم الله صبح روز بعد از ظلمانیترین شب پائیز، بنده خدایی به خواستگاری بنده آمد، همین یک هفته پیش، خانوادهی آن اقا پیش از تصمیم من زنگ زدند و گفتند بهم نمیخوریم، الحمدالله. ولی تاثیر عمیقی آن اقا روی من گذاشت، از ان اواسط جلسه یکی درونم پشت هم پیام میداد که این ادم به درد تو نمیخورد تا جاییکه از یک جا به بعد من دیگر سوالی نکردم فقط گوش شدم، عقلم اینطور میگفت، قلبم چیز دیگری، حالم دگرگون شده بود این مرد از چه عالمی حرف میزند، راستش بعد از ان جلسه انقدر دلم اشوب شد که کتاب جایگاه رزق در هستی شما را دست گرفتم و حقیقتا هر کلمهاش به جدارهی قلبم چنگ میزد و اه از فغانم بلند شد جدا که بعضیها در چه حالی سیر میکنند، بعد از جواب ان بنده خدا، دلم، چمالهتر از قبل شد، خیلی گریه کردم و بعد از مدتها مثل انکه عزیزی از دست دادهام زار میزدم، اری، من بالای سر جنازهام ایستاده بودم و زار میزدم، مادرم حالم را ملتفت نبودند، میگفتند باورم نمیشود داری برای پسری که یک بار دیدهای و از اتفاق از ریشهای پسر و وضع معاش او هم خوشش نیامده بود، اشک میریزی! مامان نمیدانی که برای ان فرد که نه، برای اینهای که رو به من گرفت و فطرتی که دیدم چطور با دغدغههای پوچم سیاهش کردم، خون میگریم. رزق تلخی بود که در ان باز خدای روز تشییع حاج قاسم را نزدیک سالگردش در نزدیکایم دریافتم، امان! که طاقت از دست دادنش را دیگر بار ندارم... اقا میدانید چقدر زمان از اخرین باری که از زبان کسی شنیدم برای خدا قلم میزنم، کار میکنم، روزی مختصری از او دارم و با خدایش زندگی میکند، میگذرد؟ سالها بود، بلکه قرنها، نمیدانم اصلا زمانی حاضر نبود، قصهی مرد روزنهای شد که بعد از مدتها بیخدایی من هم نوری دریابم، کنار قصهی مرد هیچ شدم، هیچ نگفتم و باری گویی بعد از یک راهپیمایی طولانی در نیستی، چندی روی نیکمت ان روز هست شدم، اقا چه کنم که هنوز هم عالم دار نیستم، من در عالم مرد بهسان کاریکاتوری هستم که انگار رزقی هم که در کتابتان سخن گفتید مرا در اغراق و بدشکلی فرو میبرد، اقا بعد این ماجرا خیلی از خدای پنهان و گاهی اینطور پیدایم تشکر کردم و البته استغفار، عزم قم کردم تا عهدی تازه بندم، البته که حالم را نمیدانم، من که تا دیروز در خواستگارهایم دنبال ویزای کانادا و تحصیل خارج از کشور بودم، میبینم که چقدر بی عالمیِ آن مرد هم در زندگیاش، خالی و پوچ است و هیچ حرفی انگار وسط نیست، خدا هدایتم کند. اما خوشحال بودم که انگار هنوز گوشهایم، شنواییشان را از دست ندادهاند و هر صدهای یک بار ملتفت جهان اطراف میشوند، راستش اول اینطور فکر میکردم تا در همین هفته حرفی مرا متوجه امری کرد، انگار این من نیستم که تلاشی برای شنیدن کردهام، بلکه خون بیست هزار شهید غزه است که هوای اسمان عالم را پاک کرده و جدیدا خدایی از پس ابرهای غبار الود خود را گاها نشان میدهد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: چه اندازه خوب متوجه میشوید گاهی آینهها بسیار تاریکاند و ما را پس میزنند تا در خودمان آینهای را بیابیم. آینهای که ما را به خودمان نشان میدهد. آری! قصه آن مرد، آنطور که میفرمایید قصه آینههای تاریکاند و دیدید آنگاه که به «خود» آمدید، اولاً: از خدای پنهان و آشکار تشکر کردید و ثانیاً: در آینه روشن و درخشان غزه، گوشی شنوان پیدا کردید. موفق باشید
با سلام: در سوره توحید وصف الله ذاتی است یا توحید وصفی؟ با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: هر دو. به اعتبار احدیت او، وصفناپذیر است و به اعتبار صمدیتاش مقصدی است که باید با نظر به کمالات او به سوی او رفت. موفق باشید
سلام استاد جان.وقتتون بخیر: اگر بگوییم وجود که الله است، جامع همه صفات هست، میتوانیم بگوییم همه موجودات که تجلی الله اند همه اسماء را دارند به ظهور و خفا ولی انسان کامل که مقام برزخیت کبری دارد، همه اسماء را می تواند به تعادل ظاهر باشد، بقیه انسانها هم این مساله شدت و ضعف دارد یا اشتباه متوجه شدم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: کاملاً همین طور است. بخصوص که متوجه هستید موجودات همه در قبضه و آغوش حضرت «اللّه» هستند که جامع جمیع اسمای الهی است هرچند به جهت نوع خود، اسم یا اسمایی را ظاهر میکنند و انسان کامل که خلیفه اللّه است مصداق «علم آدم الاسماء کلها» میباشد. موفق باشید
سلام استاد: در فص عیسوی اشاره کردید به این موضوع و فرمودید اگر وقت بود توضیح میدادم. اگر ممکنه کمی توضیح دهید فرمودید که: «چرا حضرت موسی (ع) اول نار دید سپس نور دید؟ برای کی نار بود؟ برای کی نور بود؟ حضرت موسی رفت آتش بگیره ولی آتشی دید که او نور بود. اما نار بود یا نور بود؟ چرا اول نار بود سپس نور شد؟ خیلی کار ازش میاد اگر بتونیم بحث کنیم» در جلسه ۱۴۶ در دقیقه ۳۲ فرمودید خدا حفظ تون کنه استاد
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که قبلاً عرض شد در فضای سؤال و جواب نباید وارد مباحثی شد که در مباحث «فصوص الحکم» پیش میآید. با ادامه همان مباحث، مطالب به مرور ان شاءالله روشن میشود. موفق باشید
سلام استاد عزیز تر از جانم: استاد عزیز من حدود پنج سال با یه طلسم رو به رو هستم ذکر بسم الله و آیت الکرسی و ناس و فلق و آیات سخره و طارق ....همه را خوندم خوب نشدم. فقط بعضی وقتها یکم بهتر میشم دوباره بد تر میشم. من تکالیفی بر گردنم هست مثل خرج خونه و رسیدگی به پدر مادر.... از نظر دین تکلیفم چی هست؟ دیگه بریدم چکار باید بکنم؟ ممنونم که راهنمایی میکنید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال آزاد از این حرفها، باید با جدیّت تمام زندگی خود را مدیریت کنید و به زیباییهای رعایت حقوق افراد فکر کنید تا مزه زندگی را بهتر بچشید. موفق باشید
سلام استاد: شما چه کتابی رو در این دوران غم زده و یخ زده در رابطه با هبوط و توهم پیشنهاد میکنید. در حالی هم میدونم که با کتاب خوندن مسئله حل نمیشه. یا علی
باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد میشود توصیه امیرالمؤمنین علی «علیهالسلام» به فرزند جوانشان یعنی حضرت امام حسن «علیهالسلام» که در نامه ۳۱ نهج البلاغه آمده است مطالعه شود و شرح آن نامه را در دو جلد کتاب «فرزندم؛ اینچنین باید بود» روی سایت میتوانید مطالعه کنید. موفق باشید
ضمن عرض سلام: با کسب اجازه استاد ما فصوص رو یک دور کار کردیم و منازل هم منزل ۸۰ هستیم و دو سوال از خدمتتون داشتم ۱. استاد من قبلا زیاد خواب می دیدم و از وقتی با شما آشنا شدم خیلی بیشتر هم شده در حدی که روزی یک الی دو خواب میبینم ولی نمیدونم کدامیک سروش غیبی و کدام یک خیالاته؟ چطور میتونم اینها رو از هم تفکیک کنم؟ مثلا چند روز پیش اقدام کردم برای بچه دار شدن و شب چسبیده به اذان صبح خواب دیدم که کنار ضریح امام رضا (ع) به شدت گریه میکنم و بهم شیرینی خیلی لذیذی دادند. خیلی علاقمندم تفاوت خیالات و سروش های غیبی رو بدونم. ۲. استاد بعد از منازل و فصوص چکار کنیم؟ آیا کتابی برامون در نظر گرفتید یا خیر این انتهای کار هست؟ من دوست دارم خیلی بیشتر در این راه حرکت کنم مثلا فصوص رو به جای عمومی، به صورت تخصصی بخونم یا فتوحات یا فص فاطمیه و ... . خیلی ممنون از شما که مسیر زندگی من رو زیبا کردید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در عین اینکه نباید به خواب، حساس بود و خودمان نباید آن را دنبال کنیم، آری! آنجایی که حسّ عبودیت ما را برای ما پیش میآورد، آن رؤیا ان شاءالله رؤیای رحمانی است. ۲. به هر حال این مطالعات باید مسیر ما را به سوی قرآن بکشاند. پیشنهاد میشود مباحث کتابهای مربوط به سوره مرسلات و جاثیه و فتح را دنبال بفرمایید خوب است و در کنار آنها از مباحث «جهان بین دو جهان» غفلت نفرمایید. موفق باشید
باسمه تعالی زیارتتان قبول از بهترین سفر امیدواران پارسای جهان یعنی اربعین براستی معنای آخرین نامه حضرت اباعبدالله علیه السلام است که به فرزندشان نوشتند: بسم الله الرحمن الرحیم گویا دنیا هرگز نبوده و آخرت پیوسته بوده است والسلام . و اما دِل ! که برای این مردم ناشناخته بی ارزش است ولی انساهای آخرین تنها با دل میتوانند زندگی کنند ، دلی که زندگی را غالبِ بر تمام مُردگی ها میبیند از این رو همه جا خانه ی عشق است و در آغوش خداوند نیستیِ مستانه را که از شدت هستیست مامن حیات میدانند . آیا در دنیای اَنانیت خوب و بدش فرقی می کند؟! بنظر ناقص بنده هر نوع آدم غیرِ در حضورِ هستی ، به خودش دروغ میگوید و باید با او باید روراست بود و واقعیتش را آشکار کرد که این مسئله کار خداست انشاءالله. بنده تاب و توانِ خودرا به عنوان جهش بشری برای حاضر شدن در نزد استعداد ها و زندگی در جهانِ پیامبر خدا را از دست داده ام ، تنها به عنوان یک بشر سخن گفتم زیرا میدانم محیاست . به امید آنکه حضرت امام حسن علیه السلام جهان را زنده و پاینده به ما هدیه کنند ، هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق .
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! همین طور است که آنچه هست و ما همواره در آن حاضریم «حضور اکنون بیکرانه جاودانه» ما میباشد و این تنها در نسبت با هستیِ اصیل بیکرانه که همان هستیبخش یعنی توحید است، به ظهور میآید وگرنه فریب است و فریب. موفق باشید
سلام. سه سوال دارم. ۱. منظور از انسان ناسپاس چیست که خداوند هیچ انسان ناسپاس و گناهکاری را دوست ندارد؟ بقره ۲۷۶. ۲. آیا گیاهان احساس تشنگی را حس میکنند؟ ۳. آیا راسته که تفکر مثبت باعث جذب چیزای خوب میشه؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. انسانی که نسبت به الطاف الهی مانند شریعت اسلام و قرآن مبین و اولیای معصوم بیتفاوت باشد، انسانِ ناسپاسی است. ۲. باید اینطور باشد. زیرا گیاهان نیز دارای نفس نباتی هستند. ۳. این واژهها بیشتر، روانشناسانه است برای آنکه انسان حال خوبی پیدا کند. در حالیکه معارفی مانند «معرفت نفس» ما را به حضوری غیر قابل تردید میرساند. موفق باشید
موضوع؛ داوری داوری در سروش سروش. با سلام: جهان غــرب و اتمام سودای حکومت بر ابناءبشری، در این برهه از تاریخ بشر، چیزی نیست که نیازمند برهان چینی و علت گشایی باشد، بروز نهیلیسم و پوچگرایی در زندگی فردی و جمعی بشر برای هیچ کس پوشیده نیست وقتی نگاهی به تیتر اخبار جهان نظر کند، خودکشی چهرهای معروف و نامعروف، قتل و غارت و..... حاکی از آنست که امروز دیگر انسان از جهــان تکنولوژی تصور چند دهه قبل را ندارد، چرایی در این رشد، مشکوک بوجود آمده است، که طرف مقابل تاب جوابگویی اش را ندارد، واقعا چه نیازی بود برای انسان که تکنولوژیی که روزی باهدف افزایش آسایش و آرامش پذیرفته بود را با این چهره متفاوت از تبلیغات اش بپذیرد، در این میان که فیلسوفان تکنولوژی همچون سروش که عمری از ضرورت پذیرش این، پدیده بظاهر انسانیِ بباطن بس غیر انسانی، که خود گره میزند و راهکار گشودن گره میدهد، صرف کرده اند، تئوری پذیرش ارائه دهند تا حداقل پوچی ایی که در خود حس میکنند را به مصداق مخدری، تخدیر خویش کنند، لذا گفت «نمیتوان بین مبانی دینی به خصوص دین اسلام و پیشرفتهای فناورانه تکنولوژی آشتی برقرار کرد» و چون نمیشود و از طرفی لازمه زندگی تکنولوژی است، پس کفه بطرف علوم، سنگینی دارد، در مقابل این تفکرات دکتر داوری ها نیز موضع دارند، مواضعی که راهکار انتخاب کمیتی نیست، که خرد و عقل و دل را در استیصال انتخاب ناسره از سنگینی کفه ها ترازو مجبور کند، راهکاری است اتحادی! نه پس زدن بلکه اصلاح کردن،! لذا در کتاب خود فرمود «برای برهم زدن نظام توسعه_نیافتگی آموختن علم، فلسفه، ادب و پرداختن به پژوهش لازم است اما کافی نیست شاید از این راه بتوان به ظواهر توسعه دست یافت اما برای استوار کردن بنیاد توسعه، رسوخ در تفکری که بنای توسعه بر آن است، شرط است. خرد سیاسی در زمان توسعه نیافتگی، ص ۴۱» رسوخی که با خود باید کرد نه تجدد و خودبازی! و نه برای پذیرفتن او بلکه درک ضرورت او.... البته که این میزان به کام آنان خوش نخواهد آمد، چه خوش گفت مولانا «تا نگردی او ندانی اش تمام / خواه او نور باشد یا ظلام» آنانی که در اصل با فلسفه ملاصدرا در جنگ بودند نهایتا با رهبری ولایت فقیه مخالف شدند و قهرا با ملت و امت مخالف خواهند شد، چرا که اساس نظر ایشان در غروب غرب و ظلمات اش، پایه عقل را بر خود دروغین اومانیسم بنا کرده اند نه خود بندگی!
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است. به همین جهت میتوان فکر کرد راه حلِ حقیقی، حضور «در جهان بین دو جهان» است که ذات انقلاب اسلامی رسالت تحقق آن را دارد و اتفاقاً در شرح کتاب «خرد سیاسی در زمان توسعهنیافتگی» تأکید بر نکاتی از آن کتاب شد که معلوم گردید جناب آقای دکتر داوری به موارد ظریفی ماورای جهان توسعهنیافتگی نظر دارند. موفق باشید
با سلام و احترام: ممنون بابت جواب هایی که میدین. ببخشید من یک سوالی داشتم ازتون. می خواستم بپرسم که من فکرای خیلی بدی میاد توی ذهنم که حتی نمیتونم به زبان بیارم و خیلی ناراحت میشم وقتی که این فکرا میان توی ذهنم به نظرتون باید چیکار کنم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: برگشت به وجه توحیدی حضرت رب العالمین موجب تغییر جهت ذهن از خطورات به القائات ربانی میشود . در این مورد خوب است به کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» که روی سایت هست، رجوع فرمایید. موفق باشید
