باسمه تعالی
کاربران محترم عنایت داشته باشند که این سایت وظیفۀ خود را تنها در محدودۀ جواب دادن به سؤالات معرفتیِ کاربران میداند و از اینکه نمیتوانیم جوابگوی سؤالات شخصی و حالات فردی کاربران محترم باشیم؛ عذرخواهی میشود.
طاهرزاده
.
سلام و عرض ادب خدمت استاد بزرگوار پیشاپیش باید از ارسال یک متن بلند عذرخواهی کنم و بابت توجه و ملاحظه تان بی نهایت سپاس گزار باشم. مدتی است دلم گرفته و گویا چیزی گم کرده ام که حتی با خواندن قرآن و دعا و زیارت شهدا و امامزاده آرامم نمیکند، نماز آرامم نمیکند، ذکر آرامم نمیکند... نمیدانم باید با چه چیزی پاسخ این روح بی قرارم را بدهم... دنبال چه هستم؟ فکر میکردم این را میدانم! پناه همیشگی من خدا و اهل بیت و شهدا بودند و یقین دارم جز این بزرگواران کسی نمیتواند انیس و مونس و پناه باشد... اما چرا الان دچار این حالت هستم؟ چند ماهی بود که از صبح تا غروب میرفتم به کتابخانه و مشغول خواندن درس هایم میشدم، حس میکنم تلاشم برای خالصانه بودن این کار صادقانه بود؛ مدد و لطف خداوند و اهل بیت را میدیدم... فکر کردم گمشده ام را یافتم و آن هم علم است، فلسفه و عرفان است، رشته دانشگاهی ام فلسفه ست و مدتی ست سیر مطالعاتی حضرتعالی را شروع کرده ام. اما الان دو هفته ایست شاید حالتی دارم که ناشناخته و تازه ست... البته قبلاً هم دچارش شدم که گفتم گمشده ام را در درس یافتم و اقدام عملی و تلاش جدی ام را در هدفی که همواره در سر داشتم درباره آینده پردازی و تمدن پژوهی شروع کردم. اما باز این حالت را دارم و نمیدانم از مشغولیت ذهنی و بی مهری مردم و هجوم سختی های دنیایی بی حال شده ام و با همه وجود میخواهم راهی استانی دیگر شوم و زندگی ام را ادامه دهم که از آزار و زخم زبان برخی انسان های از خدا بی خبر اما متظاهر به تدین خسته ام، یا مشکل چیز دیگریست!؟ چون این خصیصهٔ تلخ دنیا را خیلی وقت است که فهمیده ام و میدانم برای همه دشواری هایی هست. سعی کردم رفتار مناسبی در موقعیتهای اجتماعی و دنیایی در پیش گیرم و مهارت خویش را در این رابطه تقویت کنم که از تنشهای ذهنی دور باشم و آرام تر به اهداف و افق متعالی و آن آینده شیرین و زیبای شیعه چشم بدوزم و برای دست یافتن به آن مسیرم را طی کنم انشاءالله. قرآن خواندنم حدود یک سال است که خیلی کم شده، ماه رجب دوباره انسی برقرار شد و قطع شد، مجدداً ماه رمضان دو سوره را حفظ کردم و بازهم تا امروز جز یکی دو مرتبه خیلی کوتاه سراغ قرآن نرفته ام... مدتی است که دوست دارم نمازم را اول وقت بخوانم اما نمی خوانم، قرآن و ذکر و زیارت را دوست دارم اما سراغش هم که میروم بهره قبلی را برایم ندارد و کنار میگذارم شان. چون آرام نمیشوم و پر نمیشوم از حق. زیارت عاشورا، دعای توسل... لذا نمازهایم دیگر اول وقت نیست و مدت زیادی است سراغ قرآن نرفته ام، منی که ۵ جزء حفظ کرده بودم و روزی انیس و مونس و رفیق هر روز و شبم قرآن بود، منی که فیض مداوم از قرآن میگرفتم و در شادی و غم و درد و فراغت و صبح و شب و شرایط مختلف رجوعم به قرآن بود و رفیقم قرآن بود... الان یک هفته ست که درس خواندن را هم روحم طاقت ندارد و به قدری در مقابل خواندن درس مقاومت کرد و مثل یک کودک لجباز که نمیخواهد سر کلاس درس بنشیند یا حرف پدر و مادرش را گوش کند که مجبور شدم بعد نماز ظهر و عصر وسایلم جمع کنم و از کتابخانه برگردم به منزل. از صبح تا ظهر هم که کتابخانه بودم سه بار یک صوت را پخش کردم و چند بار یک جزوه را خواندم اما ذره ای حواسم نبود و چیزی نفهمیدم، آنقدر که ذهنم فرار میکرد از درس و سراغ چیزهای بیهوده میرفت. آخرش گفتم بی خیال درس، یک صوت از استاد طاهرزاده درباره شهید آوینی گوش میکنم که از قضا مرتبط با قصه خودم بود... سخنرانی که با عنوان: نگاهی پدیدارشناسانه به شخصیت شهید آوینی ایراد فرمودید، آن شعر زیبا از حضرت امام که در میخانه گشایید که از مسجد و از مدرسه بیزار شدم... یافتن آوینی آن حضور متفاوت خویش را، سلوکی که با نوشتن طی کرد... چند روزی فکر میکردم به این ماجرای خودم... اما نمیدانم چه میشود. تا کی و کجا این دوری از نماز و قرآن و درس میخواهد باشد؟ راهیان نور رفته بودم پایان سال ۱۴۰۳ که بسیار برام پربار بود و نقطه عطفی در زندگی ام شد. بعد هم که برگشتم بلافاصله ماه رمضان شد و تقریبا یک چله معنوی و پاک و نورانی را تجربه کردم، شب های قدر امسالم بسیار برایم متفاوت بود و بسیار به یاد آوینی و شب قدر خاصش بودم که به دنبال ساخت مستند روایت فتحش بود... اما الان حس میکنم تمام آن سرمایه معنوی راهیان نور و ماه رمضان را باختم و هیچ چیز ندارم... آن حس زلال توبه و استغفار، آن شروع دوباره... همه چیزم را از دست دادم... ای کاش این حالتم که خودم نمیشناسم دردم چیست و عیب کار کجاست و چه شد را کسی تشخیص بدهد و راه درمان نشانم بدهد. منتظر راهی هستم که نشانم داده شود انشاءالله.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! به حقیقت در جلوههای نابش در دل یک کفر بزرگ که به سراغ انسان میآید، فکر کنید تا همه چیز معنای دیگری پیدا کند. دیگر نه آن نماز و نه آن نگاهی که به شهدا داشتیم نمیتواند ما را در خودِ دیروزین خود نگه دارد، زیرا ایمانی در راه است که لازمۀ آن کفری است که همه چیز را ویران میکند. طلب گشودن «درِ میخانه» که حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» به میان آوردند، امر سادهای نبود و نیست همچنان که آن غزل عطار که فرمود:
«دی زاهد دین بودم سجاده نشین بودم/ ز ارباب یقین بودم سر دفتر دانایی
امروز دگر هستم دُردی کشم و مستم / در بتکده بنشستم دین داده به ترسایی»
با توجه به این امر پیشنهاد میشود سری به کتاب «ما و راه کربلایی شهید رئیسی» https://eitaa.com/soha_sima/4938 رجوع فرمایید تا همانکه هستید باشید ولی با شدنی بعد از شدن. موفق باشید
سلام خدمت استاد گرامی برای رهایی از گناه عصبانی شدن با فرزندان چه راهکاری ارائه می دهید. بسیار تلاش کردم و از خدا خواستم ولی متأسفانه این رذیله داره همه ایمان ام را می گیره. و باعث از بین رفتن حرمت بین من و فرزندانم شده.
باسمه تعالی: سلام علیکم: رجوع به مباحثی که متذکر رذیلۀ خشم میباشد، خوب است. در این مورد میتوانید به شرح کتاب «جنود عقل و جهل» که روی سایت هست رجوع فرمایید. موفق باشید.
سلام علیکم! آیا درسته بگیم هر لذت یا دردی که میچشم ،در واقع دارم خدا را شهود میکنم ؟ با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! اگر انسان در مسیر توحید الهی قدم بگذارد چنین است که میفرمایید. موفق باشید
استاد بزرگوار، جناب آقای طاهرزاده سلام علیکم و رحمهالله اینجانب طی سالهای گذشته، بخشی از عمر علمی و پژوهشی خود را در غرب، بهویژه در کشور سوئد، در حوزهی تحقیقات سرطان و علوم پزشکی سپری کردم. گرچه در نگاه نخست، فضای آکادمیک غرب با شعار آزادی علمی جلوهگری میکرد، اما آنچه در عمل با آن مواجه شدم، حقیقتی تلخ و پنهان از یک تمدن بود که در عمق خود، هیچگونه تساهلی نسبت به ایمان اصیل، هویت دینی مستقل، و وابستگی معنوی به مکتب اهلبیت علیهمالسلام ندارد. نهتنها از سوی نهادهای امنیتی و اطلاعاتی غرب تحت فشار و تخریب قرار گرفتم، بلکه با شبکهای پیچیده از افرادی بعضاً متظاهر به دیانت نیز مواجه شدم که در عمل، کارگزار پروژهی نفوذ فرهنگی و تخریب هویت دینی بودند. مأموریت آنان، نه صرفاً حذف یک پژوهشگر مسلمان، بلکه تحقیر و تحریف بنیانهای معرفتی و اعتقادی شیعی بود. بهعنوان نمونه، یکبار بهطور غیرمستقیم توسط بازجویان آنها در مورد شنیدن دروس حضرتعالی مورد سؤال قرار گرفتم. در مقاطعی حتی برای بهرهمندی از معارف شما، ناچار به پنهانکاری و استفاده از فیلتر بودم. این تجربه بهخوبی نشان میدهد که ادعای آزادی و دموکراسی در غرب، جز نقابی نرمافزاری بر چهرهی استکبار نیست. پس از چند سال تقیه، صبوری و تلاش برای حفظ مسیر علمی و ایمانی، نهایتاً در برابر هجمهی بیامان و پروندهسازیهای آنان، ناگزیر به ترک آن کشور و بازگشت به وطن شدم. امروز، با وجود تلخی آن دوران، آن تجربه را سرمایهای گرانسنگ برای شناخت چهرهی نفاق، استکبار و ساختارهای پیچیدهی مهندسی آنان در هجمه به اسلام میدانم؛ تجربهای که اگر درست تبیین شود، میتواند بخشی از جهاد تبیین در عرصهی نبرد تمدنی باشد. اخیراً کوشیدهام این تجربه را در قالب یادداشتی با عنوان «از نوبل تا نفوذ» بیان کنم، اما آنچه بیش از همه بدان نیاز دارم، راهبری معنوی و فکری است تا این تجربهی شخصی را به تحلیلی تمدنی و نقشهای برای مقابله با پروژهی تحریف هویت اسلامی و نفوذ غرب در میان نخبگان بدل سازم. لذا از حضرتعالی، بهعنوان عالمی حکیم و پرچمدار جهاد تبیین، تقاضا دارم بنده را از دعای خیر بیبهره نفرمایید و اگر رهنمودهایی دارید، بسیار سپاسگزار خواهم شد که مرا مستفیض فرمایید. در صورت صلاحدید حضرتعالی، با کمال میل آمادگی دارم جزئیات بیشتری را به صورت محرمانه در اختیار قرار دهم، شاید بتوان از دل این ماجرا، راهی برای تبیین بهتر مکانیسمهای نفوذ غرب و راهکارهای مقابله با آن استخراج کرد. با نهایت خضوع و احترام .
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! محال است در این آخرین دوران که از یک طرف میدان ظهور اوج خوبیهاست و از طرف دیگر میدان ظهور اوج ظلمات است؛ بتوان در میانۀ راه بود و گمان کنیم آن کس که در اوج خوبیها حاضر نیست، بتواند در اوج بدیها نباشد. چنین مواردی که میفرمایید به صورتهای مختلف، همه صورتهای ظلمات آخرین دوران است و اتفاقاً با توجه به چنین موقعیتی به خوبی میتوانید برای نجات انسانها تلاش کنید. بنده نیز در خدمت هستم. موفق باشید
سلام علیکم استاد عزیز ، اگر لطف کنید و اندکی در مورد معنای دحو الارض و و وجه توجه ما به چنین روزی نکاتی را بفرمایید خیلی ممنون
باسمه تعالی: سلام علیکم: خوب است سری به سؤالات شمارۀ 10943 و 25374 و 31009 بزنید. موفق باشید
درد دلی از دوستی عزیز آموزش شنا در کویر گریزی به چالشهای انتقال فرهنگ ایثار و دفاع مقدس به نسل جوان پسر جوانی که در لاله گوشش گوشواره ریزی کاشته، شاید با این تغییر کوچک، در تلاش است تا در زندگی راهی تازه را تجربه کند، راهی که پیش از این پدر او نرفته. دختر جوانی که از هر طرف موهای خود را بیرون انداخته، در کنار مادر چادری خود به آرامی قدم میزند. آرامشی که شاید ساده به دست نیامده. میتوانم مدتها کلنجارشان را در ذهنم بازسازی کنم. قهر و آشتی هایی که در نهایت هر کدام را به پذیرش طرف مقابل وادار ساخته. این ها تصویر تمام جامعه ما نیست، اما لااقل بخشی از آن را بازنمایی میکند. چه شده؟ این نسل چرا از مسیر والدین خود به این میزان گریزان است؟ چطور فرهنگی که نسلی را تا پای جان شیدا و شیفته خود ساخته بود، توسط نسلی دیگر پس زده میشود؟ آیا در انتقال آن فرهنگ خطایی رخ داده؟ آیا آنطور که باید و شاید از ابزار رسانه استفاده درست نشده؟ ما که کم کاری نکردیم. ما خیابان های زیادی به اسم شهدا نام گذاری کردیم، فیلم های زیاد و خوبی برای آن ها ساختیم، عکس آن ها را بر روی جلد کتاب ها و دفتر ها چاپ کردیم. مگر میشود انسان پاکفطرتی، داستان شهدا را بشنود و در دلش تصدیق نکند؟! مگر میشود تصاویر آن ها را ببیند و همراهی با آن ها را آرزو نکند؟! آیا این نسل به فطرتش پشت کرده و منحط شده؟ یا دلیل را از جای دیگری باید جستجو کرد؟ به گمان من، آنچه تحت عنوان فرهنگ ایثار و شهادت تا به حال به نسل جوان عرضه شده، صورتی ظاهری از آن بوده است بدون آنکه نسبتی با حقیقت آن برقرار کرده باشد. فرهنگی که به جوانان دهه ۵۰ جرئت طوفان میداد، برای جوانان دهه هشتاد پای تخته تدریس میشود و آنها باید دست به سینه مفاهیم آن را حفظ کنند تا در امتحان نمره ۲۰ بگیرند. اما او هم میخواد طوفان به پا کند. او هم میخواهد دل به دریا بزند. حتی اگر این مفاهیم برای عده ای علاقه مندی ایجاد کند، نهایتاً مانند جوان ویلچری ای خواهد بود که عاشق دویدن های رونالدو باشد. یا پسر لال و بی زبانی که شیفته چهچهه های شجریان است. مگر میشود به کسی آموزش شنا داد، بدون آنکه او را لااقل در حوضچه ای از آب رها کرد؟ مگر بدون آب، معلم شنا فایده ای دارد؟ فرهنگ ایثار و شهادت هیچگاه متبلور نمیشود، مگر آنکه عرصه ای برای ظهور و بروز آن وجود داشته باشد. باید پرسید چرا جوان امروز آنگونه که باید، ذیل انقلاب اسلامی، عرصه را برای خود گشوده نمییابد و به دنبال شکوفایی خود در عرصه های دیگر میگردد؟ به ادعای این متن، چالش اصلی در انتقال فرهنگ ایثار و شهادت، نه پایین بودن کیفیت محصولات فرهنگی، بلکه تنگ شدن این عرصه و میدان است. به تعبیر دیگر، اصلا قرار نیست این فرهنگ از نسلی به نسل دیگر منتقل شود، بلکه قرار است در هر نسلی آبیاری و شکوفا گردد. امام به جوانان مشق شهادت را دیکته نکرد، بلکه بذر آن را در جانهایشان بیدار نمود. شاید آن جوانی که در اعتراضات خیابانی علیه نظام شعار میدهد، یا دختری که حجاب از سر بر میدارد، روحیه شهادت هنوز در او زنده است، هرچند مسیرش به خطا رفته. و آن جوانی که در مدرسه ده بار از روی درس شهدا خورشیدند رونویسی کرده، روحیه شهادت درونش کشته شده باشد. ما روایت های صادقانه را قربانی چارچوب های ذهنی خود میکنیم. از شهدا، درس خوان هایشان را دستچین کرده و برای فرزندانمان تعریف میکنیم. و با چند روایت از نماز اول وقت و احترام به پدر و مادر آن را تکمیل میکنیم. ما فرزندانی منظم و حرف گوش کن میخواهیم که موهای خود را یک طرفه شانه کرده باشند و عکس شهدا پس زمینه تلفن های همراهشان باشد، بدون آنکه قدرت نه گفتن به ما را داشته باشند. در نهایت هم یک زندگی کارمندی با حقوق ثابت برای آنها آرزو داریم که عکس شهدا را در دفتر کارشان قاب کرده باشند. نتیجه این رویکردها در بهترین حالت، کویرنشینانی است که حسرت دل به دریا زدن را میخورند و زمینگیرانی که عاشق آسمانند ولی امید به پرواز ندارند. محصولات فرهنگی و روایت های دفاع مقدس، در فضایی تاثیر خود را خواهند گذاشت که دیکته نشوند بلکه الهام بخش باشند. جوان مانند نویسنده ای است که به دنبال ایده ای برای نوشتن داستان زندگی خودش است. او باید خودش را در جهانی که شهید گشوده حاضر ببیند و به او اجازه داد تا داستان متفاوت خودش را بنویسد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! اگر حقیقت چیزی نیست که بتوان آن را تعریف کرد، پس گزارشدادن از حقیقت، ما را با آن روبهرو نمیکند و تاریخ، از آنجایی شروع میشود که انسانها در افق زندگی خود متوجۀ روحانیتی باشند که به سوی آنها آغوش گشوده است و آنها نیز برای عبور از روزمرّهگیها به سوی حقیقت نظر کنند. و این قصۀ تاریخی است که در زمانۀ ما پیش آمد تا هرکس خود را در این دورانِ بیمعنایی، معنا کند. در این صورت است که حتی روایت شهدا، معنای حقیقی خود را پیدا میکند و برای بازخوانیِ آنچه گذشت و آنچه در آن هستیم باید به این نکتۀ مهم فکر کرد که ما در نسبت با حقیقت که در دلِ تاریخ به ظهور میآید؛ چه ارتباطی باید به میان آوریم؟ و در سخنان و رفتار خود چگونه بدان اشاره کنیم؟ به امری که تعریفبردار نیست ولی انسانها با رفتار و سکنات خود میتوانند اشارهای به آن باشند و این یعنی «انسان و باز انسان» در دورانی که انسان، خودش مسئلۀ خودش شده است. موفق باشید
سلام: بسیار برای من عجیب است که نسل جدیدِ کشور ما، در مقایسه با نسل جدیدِ کشورهای دیگر، از نظر جهانی که در آن زندگی میکنند، بسیار جلوتر است! کشورهای مدرن نتوانستند نسل جدید خود را از باتلاق نیهیلیسم نجات دهند، در حالی که کودکان و نوجوانان ما بهخوبی وارد جهان اسلامی شدهاند؛ جهانی که نهتنها احساس محدودیت در آن وجود ندارد، بلکه با کوچکترین اشاره، آیندهی خود را درک میکنند. انقلاب اسلامی از این جهت یک جهان بینظیر است که انسانهای بزرگی را در خود پرورش داده است؛ انسانهایی که شور حیاتیِ کاملاً اخلاقی و معنابخشی را تجربه کردهاند. شهدا، علما، دانشمندان، سبک زندگی و حضور سیاسی-اجتماعی این افراد، همگی نشاندهندهی جهانی قدرتمند و پرشور هستند. انقلاب اسلامی هزاران سال از تمام تمدنهای موجود پیشرفتهتر و کاملتر است. تبریک میگویم به مناسبت گشوده شدنِ جهان آخرالزمانیِ اسلامی! حالا میفهمم مقصود از «انسان حقالیقینی» چیست. حقالیقین یعنی حضوری بیکموکاست، و چه زیبایی بینظیری دارد! از طرفی اجتماعات دفاع از فلسطین در دنیا راه ورود به این جهان اسلام شده. اینها زیبایی است و زندگی با چنین زیباییهایی برایم شیرین است. «دست و پا گم کردهٔ شوق تماشای توام / افکند یارب سر افتاده در پای توام / اینکه رنگم میپرد هر دم به ناز بیخودی / انجمن پرداز خالی کردن جای توام / خانمان پرداز الفت را چه هستیکو عدم / هر کجا مژگان گشایم گرد صحرای توام / هیچکس آواره گرد وادی همت مباد / مطلب نایاب خویشم بسکه جویای توام / نقد موهوم حباب آنگه به بازار محیط / زبن بضاعت آب سازد کاش سودای توام / خواه درد آرم به شوخی خواه صاف آیم به جوش / همچو می از قلقل آهنگان مینای توام / کیست گردد مانع مطلق عنانیهای من / موج بیپروای توفان خیز دریای توام / سجدهها دارم به ناز هستی موهوم خویش / کاین غبار سرمه جوهر گرد مینای توام / در محبت فرق تمییز نیاز و ناز کو/ هر قدر مجنون خویشم محو لیلای توام / میشکافم پردهٔ هستی تو میآیی برون / نقش نامت بستهام یعنی معمای توام»
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً همینطور است. بیحساب نیست که رهبر معظم انقلاب میفرمایند: «تجلی طراوت و نشاط انقلابی در راهپیمایی ۲۲ بهمن و به صحنه آمدن جوانان و نوجوانان برای دفاع از انقلاب با وجود حجم انبوه خصومتها علیه نظام اسلامی را نشانه اراده پروردگار برای پیشرفت اسلام در بستر جمهوری اسلامی خواندند و افزودند: نمونه دیگری از بروز اراده الهی، تجمعات ضد صهیونیستی در اروپا و حتی آمریکا و افزایش چشمگیر حمایت افکار عمومی جهان از مردم فلسطین است.» باید به این جمله زیاد بیندیشیم. اخیراً در این رابطه بحثی تحت عنوان «راز امیدواری به آینده در تاریخ انقلاب اسلامی» شد که ان شاءالله میتواند مفید باشد. https://eitaa.com/matalebevijeh/19415 موفق باشید
بسم تعالی ، سلام علیکم استاد در مطلب سیر مطالعاتی شما ، دیدم نوشته شده مباحث عدل الهی ، بعد هر چه در سایت جستجو کردم مباحث عدل الهی شما را یافت نکردم ، بسیار مشتاق به استفاده از آن هستم
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث «عدل الهی» را میتوانید در جزوۀ «معارف 2» که روی سایت هست دنبال فرمایید. و چنانچه مایل به شرح صوتی آن میباشید با حاج آقا نظری به شماره 09136032342 تماس بگیرید تا دی وی دی آن صوت را برایتان پست کنند. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم. سلام و عرض ادب خدمت آقای طاهر زاده عزیز: راستش را بخواهید سوالی نداشتم فقط ایده ای به نظرم رسید که خدمتتون عرض کنم، اینکه ما غیر از تبیین فرهنگ خودمون میتونیم و فکر کنم که باید به نقد و تهاجم به مکتبهای غیره توحیدی هم ضربه بزنیم، گاهی بهترین دفاع حمله است. این علم گرایی که بسیار هم باب شده را باید نقد کرد، همانطور که آنها شبهه ایجاد میکنند و حمله میکنند ما اگر ضربه نزنیم و فقط دفاع کنیم ضعیف به نظر می آییم، عرض بنده این است که شما که تسلط کافی در فلسفه دارید و من احساس میکنم از علم فیزیک و علوم جدید و علوم تجربی هم اطلاعات کافی دارید، اگر صلاح دانستید در این زمینه هم در راه خدا قلم بزنید و سخنرانی کنید انشاءالله خدا خیرتون بدهد، من خودم هم در تلاش هستم که دانشم را تکمیل کرده و اگر خدا توفیق داد در این زمینه روزی وارد عمل بشوم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در مباحثی همچون «حوالت تاريخی عقل تکنيکی» https://eitaa.com/kotobtaherzadeh/1253 و «مدرنیته و توهم» و «علل تزلزل تمدن غرب» سعی بر طرح همین نکات است که میفرمایید. موفق باشید
با سلام خدمت استاد محترم: سوال دیگه ای که داشتم این بود که وقتی به سوی خداوند حرکت می کنیم باید منازلی را به ترتیب طی کنیم اینکه می گویند به عقب برگشتن و یا به جلو رفتن حالا با اعمالی... چگونه است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: طی منازل سلوک، همان رعایت دستورات شرع است با رویکرد هرچه بیشتر در معرض الطاف وجودیِ حضرت حق قرار گرفتن. مهم، پایدارماندن بر آن دستورات است. موفق باشید
با سلام خدمت استاد محترم: چند موضوع مبهم واسم وجود داره. تو مسیر حرکت به سمت خداوند طبق کتاب سلوک بانو امین اول مسیر حضور قلب و بعد مسیر شهود قلب. اگر مسیر حضور قلب طی شد وبه دلایلی مثل فرزند آوری عوامل غفلت زیاد شد ممکن است که مسیر به سوی شهود ادامه یابد. وقتی که مثل قبل دیگر حضور قلب و همواره در محضر بودن اتفاق نمی افتد. ولی به نظر مسیر به سوی شناخت اسما ادامه دارد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: مهم، ادامۀ «حضور» است و حاضربودن در آن حضور، بقیۀ آن را باید به خدا واگذار کرد تا چه چیزی را مصلحت میداند. موفق باشید
سلام استاد: همسرم الحمدلله سید هستند و دلمون میخواد عیدغدیر بیاری خدا حرکتی ماندگار بزنیم و هرسال به فضل خدا تکرار کنیم. پارسال جشن گرفتیم و دوست و فامیل و همسایه را دعوت کردیم و شام و هدیه برای بچه ها. بنظرتون همین حرکت را تکرار کنیم یا با توجه به دغدغه های انقلاب و حوائج امام عصر شیوه ی بهتری به ذهن تون میرسه با توجه به نامه امام عصر عج به شیخ مفید خیلی دلمون میخواد این حرکت ذیل اجتماع قلوب تعریف بشه با نظر خودشون ان شاءالله. ممنون میشم مواردی که به ذهن تون میرسه بفرمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: کار بسیار خوب و با ارزشی است بخصوص اگر بتوانیم متوجۀ جایگاه «غدیر» به عنوان ادامۀ اسلام باشیم با آن همه موانعی که پیش آوردند و آن را به انقلاب اسلامی ربط دهیم و آیندۀ متعالی که در پیش است. اخیراً در این رابطه بحثی تحت عنوان «راز امیدواری به آینده در تاریخ انقلاب اسلامی» شد که ان شاءالله میتواند مفید باشد. https://eitaa.com/matalebevijeh/19415 موفق باشید
با عرض سلام و وقت بخیر: استاد بنده چند سخنرانی از مقام معظم رهبری و امام خمینی رحمه الله علیه دیدم که جوانان را سفارش به درس خواندن و تحصیل میفرمودند همچنین از آیت الله بهجت. سوال بنده این است که منظورِ این بزرگواران تحصیل در دروس معرفتی در قالب حوزه و یا مطالعه آزاد است یا دروس دانشگاه و کسب رتبه علمی؟ سوال دوم اینکه با توجه به هدف خلقت انسان چه رشته ای را برای تحصیل پیشنهاد میفرمایید؟ در رشته انسانی. پیشاپیش ممنون از پاسختون
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در کنار کسب معارف الهی، تحصیل علوم و فنونی که نیاز جامعه است نیز لازم میباشد. ۲. رشتههایی مانند فلسفۀ اسلامی و هر آنچه که به نحوی ما را با قرآن و روایات مأنوس کند، بسیار با ارزش است. موفق باشید
با عرض سلام و خدا قوت خدمت استاد گرامی: درست است که چادرحجاب برتر است، اما من به عنوان یک زن که در یک شهر غیر مذهبی زندگی میکنم یک دغدغه دیگر هم دارم، اینکه میدانم اگر پوشش چادر را انتخاب کنم از دید بقیه جامعه یک زن با سطح کلاس و فرهنگ پایین و یا یک فرد متعصب به نظر میام و بقیه رفتارهای مذهبی دیگرم هم برای اونها پذیرفته نیست ولی اگر حجاب بسیار کامل و مناسب غیر از چادر را انتخاب کنم بهتر میتونم در جامعه تعامل داشته باشم و اگر از اصول اسلام و انقلاب در موقعیتهایی که پیش میاد دفاع کنم برای دیگران پذیرفتنیتره. آیا مواردی که گفتم باید در انتخاب پوشش من تاثیر داشته باشه یا نه و چرا؟ لطفا کلا من را برای انتخاب راه درست در این مورد و موارد دیگر دعا بفرمایید. با تشکر از پاسخ گویی شما
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! برای روح و شخصیت زن آنچه مهم است محجوب و محجبه بودنِ اوست به همان معنایی که مشخص شود آن خانم در نزد خود مکتب دارد. حال اگر در موقعیتی هست که میفرمایید به نظر میآید همان نوع حجاب، عملاً توانسته است ذیل فرمان الهی رسالت شرعی و سیاسی خود را در نسبت با جامعه و تاریخ خود به خوبی به ظهور آورد. گاهی در نزد خود با نظر به بانوان محجبه در این زمان میگویم: «خوشا به حال آنان که چگونه اینچنین زیبا در نزد خود حاضرند و اینچنین رسالت تاریخی خود را به میان آوردهاند». آری! خوشا به حالِ زنان با حجاب و بهشتی که در خود احساس میکنند. موفق باشید
سلام عليكم و رحمة الله: از حضرتعالی چندین متن و سخنرانی دیدم که در آن خطر «فرقه» شدن را بسیار برجسته فرمودید تا جایی که مسلمان شدن اهل کتاب را به دلیل اینکه مستلزم «فرقهای» شدن است کفر خواندید. ولی هر چه در سایت جستجو کردم تعریف محصلی از شما برای این واژه نیافتم. لطفا مشخصا بفرمایید مقصودتان از «فرقه شدن» چیست که آن را با کفر یکی میدانید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین که به جای نظر به توحید ادیان الهی به صرف قالبِ دینداری نظر شود، عملاً آن دین به فرقه ای در مقابل فرقه ای دیگر تبدیل شده است. حال در نظر بگیرید اگر یک مسیحی با توحیدِ حضرت عیسی «علیه السلام» به سر می برد و در دل همان توحید، توحیدِ اسلام را که همان توحید است با افقی عمیق تر مدّ نظر دارد دعوت کنیم به اسلام به عنوان قالبی از دینداری در مقابل قالب دینداری قبلی؛ عملاً او را به عبور از توحید دعوت کرده ایم. در این رابطه با توجه به سؤالهای بعدی، خوب است به آیات زیر توجه کنید که میفرماید: «لكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ الْمُقيمينَ الصَّلاةَ وَ الْمُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ أُولئِكَ سَنُؤْتيهِمْ أَجْراً عَظيماً ( نساء/۱۶۲
لَيْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتْلُونَ آياتِ اللَّهِ آناءَ اللَّيْلِ وَ هُمْ يَسْجُدُونَ. يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ أُولئِكَ مِنَ الصَّالِحينَ (۱۱۳ و ۱۱۴ آل عمران) ملاحظه می کنید که در سوره نساء میفرماید راسخون در علم از اهل کتاب کسانی اند که علاوه بر ایمان به دین خود به آنچه بر پیامبر خدا نازل شده، ایمان آورده اند بدون آنکه لازم باشد وارد شریعت اسلام شوند و در عین حال در آخر آیه میفرماید أُولئِكَ سَنُؤْتيهِمْ أَجْراً عَظيماً آنان را اجر عظیمی در پیش است. و همین نکته را میتوانید در آیه ۱۱۳ آل عمران ملاحظه کنید که همین جایگاه را برای مؤمنان واقعی از اهل کتاب قائل است یعنی همانهایی که به نور توحید پیامبرشان مستقر هستند و آنها را در آیه ۱۱۴ یعنی ادامه آیه قبل با وصف « أُولئِكَ مِنَ الصَّالِحينَ» یاد فرموده است. اینجا است که ملاحظه می کنید علامه طباطبایی این افراد از اهل کتاب را در جایگاه خود مسلمان به حساب می آورند به همان معنای «ان الدین عند الله الاسلام». و همانطور که خودتان متوجه هستید این اسلام به معنای فرقه ای در مقابل فرقه ای دیگر نیست بلکه تسلیم در مقابل توحید الهی است و مسلّم هر آن کس را که متوجه توحید الهی باشد «شاخ گل هرجا که می روید گل است» و این انسانها عملاً جایگاه توحید محمدی را پاس می دارند بدون آنکه لازم باشد به شریعت اسلام وارد شوند همان اسلامی که فرمود: «لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجا» فکر می کنم با توجه به آنچه گفته شد جواب دو سؤال بعدی خود را نیز گرفته باشید. و ابداً بحث پلورالیسم دینی در میان نیست بلکه بحث در حضور در توحید است در عین شدت و ضعف. البته این غیر از انتقادی است که اسلام به فرقه ای کردن بنی اسرائیل نسبت به دین خود دارند و قرآن مکرراً کار آنها را نقد می کند. موفق باشید
هو پسر جوانی که در لاله گوشش گوشواره ریزی کاشته، شاید با این تغییر کوچک، در تلاش است تا در زندگی راهی تازه را تجربه کند، راهی که پیش از این پدر او نرفته. دختر جوانی که از هر طرف موهای خود را بیرون انداخته، در کنار مادر چادری خود به آرامی قدم میزند. آرامشی که شاید ساده به دست نیامده. میتوانم مدتها کلنجارشان را در ذهنم بازسازی کنم. قهر و آشتی هایی که در نهایت هر کدام را به پذیرش طرف مقابل وادار ساخته. این ها تصویر تمام جامعه ما نیست، اما لااقل بخشی از آن را بازنمایی میکند. چه شده؟ این نسل چرا از مسیر والدین خود به این میزان گریزان است؟ چطور فرهنگی که نسلی را تا پای جان شیدا و شیفته خود ساخته بود، توسط نسلی دیگر پس زده میشود؟ آیا در انتقال آن فرهنگ خطایی رخ داده؟ آیا آنطور که باید و شاید از ابزار رسانه استفاده درست نشده؟ ما که کم کاری نکردیم. ما خیابان های زیادی به اسم شهدا نام گذاری کردیم، فیلم های زیاد و خوبی برای آن ها ساختیم، عکس آن ها را بر روی جلد کتاب ها و دفتر ها چاپ کردیم. مگر میشود انسان پاکفطرتی، داستان شهدا را بشنود و در دلش تصدیق نکند؟! مگر میشود تصاویر آن ها را ببیند و همراهی با آن ها را آرزو نکند؟! آیا این نسل به فطرتش پشت کرده و منحط شده؟ یا دلیل را از جای دیگری باید جستجو کرد؟ به گمان من، آنچه تحت عنوان فرهنگ ایثار و شهادت تا به حال به نسل جوان عرضه شده، صورتی ظاهری از آن بوده است بدون آنکه نسبتی با حقیقت آن برقرار کرده باشد. فرهنگی که به جوانان دهه ۵۰ جرئت طوفان میداد، برای جوانان دهه هشتاد پای تخته تدریس میشود و آنها باید دست به سینه مفاهیم آن را حفظ کنند تا در امتحان نمره ۲۰ بگیرند. اما او هم میخواد طوفان به پا کند. او هم میخواهد دل به دریا بزند. حتی اگر این مفاهیم برای عده ای علاقه مندی ایجاد کند، نهایتاً مانند جوان ویلچری ای خواهد بود که عاشق دویدن های رونالدو باشد. یا پسر لال و بی زبانی که شیفته چهچهه های شجریان است. مگر میشود به کسی آموزش شنا داد، بدون آنکه او را لااقل در حوضچه ای از آب رها کرد؟ مگر بدون آب، معلم شنا فایده ای دارد؟ فرهنگ ایثار و شهادت هیچگاه متبلور نمیشود، مگر آنکه عرصه ای برای ظهور و بروز آن وجود داشته باشد. باید پرسید چرا جوان امروز آنگونه که باید، ذیل انقلاب اسلامی، عرصه را برای خود گشوده نمییابد و به دنبال شکوفایی خود در عرصه های دیگر میگردد؟ چالش اصلی در انتقال فرهنگ ایثار و شهادت، نه پایین بودن کیفیت محصولات فرهنگی، بلکه تنگ شدن این عرصه و میدان است. به تعبیر دیگر، اصلا قرار نیست این فرهنگ از نسلی به نسل دیگر منتقل شود، بلکه قرار است در هر نسلی آبیاری و شکوفا گردد. امام به جوانان مشق شهادت را دیکته نکرد، بلکه بذر آن را در جانهایشان بیدار نمود. شاید آن جوانی که در اعتراضات خیابانی علیه نظام شعار میدهد، یا دختری که حجاب از سر بر میدارد، روحیه شهادت هنوز در او زنده است، هرچند مسیرش به خطا رفته. و آن جوانی که در مدرسه ده بار از روی درس شهدا خورشیدند رونویسی کرده، روحیه شهادت درونش کشته شده باشد. ما روایت های صادقانه را قربانی چارچوب های ذهنی خود میکنیم. از شهدا، درس خوان هایشان را دستچین کرده و برای فرزندانمان تعریف میکنیم. و با چند روایت از نماز اول وقت و احترام به پدر و مادر آن را تکمیل میکنیم. ما فرزندانی منظم و حرف گوش کن میخواهیم که موهای خود را یک طرفه شانه کرده باشند و عکس شهدا پس زمینه تلفن های همراهشان باشد، بدون آنکه قدرت نه گفتن به ما را داشته باشند. در نهایت هم یک زندگی کارمندی با حقوق ثابت برای آنها آرزو داریم که عکس شهدا را در دفتر کارشان قاب کرده باشند. نتیجه این رویکردها در بهترین حالت، کویرنشینانی است که حسرت دل به دریا زدن را میخورند و زمینگیرانی که عاشق آسمانند ولی امید به پرواز ندارند. محصولات فرهنگی و روایت های دفاع مقدس، در فضایی تاثیر خود را خواهند گذاشت که دیکته نشوند بلکه الهام بخش باشند. جوان مانند نویسنده ای است که به دنبال ایده ای برای نوشتن داستان زندگی خودش است. او باید خودش را در جهانی که شهید گشوده حاضر ببیند و به او اجازه داد تا داستان متفاوت خودش را بنویسد. حال چاره چیست؟ در جوانی که خود را بیرون افتاده از میدان مییابد، چگونه میتوان حس حضور را زنده کرد؟ چه موانعی باید برطرف شود؟ برای مثال، چرا دانشجوهای کشورهای اروپایی در واکنش به بمباران غزه آرام و قرار ندارند، اما دانشگاه ها در کشور ما که خط مقدم مبارزه با اسرائیل است، سرد و ساکت مانده؟ اما پیش از اینکه راه حلی بیابیم، باید یک سوال را صریح و روشن جواب دهیم. آیا ما واقعا میخواهیم که جوانانمان اهل فرهنگ ایثار و شهادت باشند؟ به گمان من خیر! خواسته قلبی سیستم جامعه و بسیاری از خانواده ها این است که جوانانی رام، سربه راه و تحت کنترل داشته باشند. هرچند در زبان آن را در زرورقی از عنوان های تحصیلی، ورزشی و یا مذهبی میپوشانند. به عبارتی، یک مانع بزرگ بر سر تبلور این فرهنگ، خود ما هستیم. جوانی که در فرهنگ ایثار و شهادت بزرگ شود، زیر بار خیلی از ظلم ها نمیرود، کنترل او سخت است، دغدغه هایی دارد که شاید برای ما آزار دهنده باشد و دردسرهایی ایجاد کند. آیا ما سعه صدر تحمل او، دغدغه هایش و آزمون و خطاهایش را داریم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که در کتاب «آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوچ می شود» عرض شد؛ اساساً با حضور آخرالزمانی انسانها روبرو هستیم که یا باید در اوج انسانیت خود با سلوکی متعالی و معارفی فوق معارف متافیزیکی حاضر شوند، و یا به کلی در میدان انکار هر حقیقتی قرار می گیرد. زیرا با معارفِ نیم بند، نمیتواند در نزد خود و در سوبژه خود حاضر شود. این بود که در کتاب «بشر جدید...» در مصاحبه ای که با اساتید محترم پیش آمد بر این نکته تأکید شد که آری! ما در درک انسان جدید باید از طریق گفتگویی که پیش می آید کار را جلو ببریم. فکر می کنم بازخوانیِ آن دو کتاب ما را نسبت به آنچه می فرمایید حساس تر کند. موفق باشید
سلام علیکم: بیداری جهان انسانیت در پشتوانه فلسطین و دشمنی با اسرائیل، زیبایی دلنوازیست که رجوع به جهان پرشکوه و زنده این دوران است. جهانی که پوچی ندارد، شور زندگی و احساس بودن فوق العاده ای به انسان برای ادامه حیات میبخشد. جملات زیادی در این مورد نوشته ام هربار با دیدن هریک از تصاویر همراهی مردمان با فلسطین در جایجای دنیا جملاتی برای سرودن برایم پیدا میشود و این حالت نشان دهنده جهانی است که چنان زنده و گویا کننده است. جهانی پاک، جهانی مادون هر خودخواهی جهانی مبرا از پلیدی ها جهانی که بنا شده به یک عصمت است. جناب استاد بنده بسیار کم خواب میبینم اما از خواب های چندباره اخیری که دیدم حضور در فلسطین است که در عین تخریب ها اما آزادگی، اسرائیل دارد بر روی سر ما بمب میریزد و هر بار میگویم خدایا این بمب ها را به سر من و خانواده من بریزند نه دیگران، این است جهانی زیبا به وسعت همه بشریت. اگر «زندگی» یعنی حضور در این جهان انسانی پس منی که عاشق مردنم حاضرم هزاران سال در آن زندگی کنم، این بهشتی است که زندگی در آن تمام چیزی است که میخواهم و به خدا قسم بنده کم خواسته نیستم و این از عظمت جهان انسانیت است که باعث اغنای همه بشریت در موطن انسانی است. جهان وسیعی است و وسعت آن و پاکی آن جایی برای منم منم کردن ندارد و این زیباترین نکته آن است. بفدای آقا روح الله که این راه را گشودند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین طور است. حقیقتاً اگر در یک جبهه، خودخواهی ها به اوج خود رسیده که حتی افراد آن جبهه همدیگر را نیز نمی توانند تحمل کنند؛ از آن طرف ملاحظه می فرمایید که چگونه در این زمانه انسانها در اقصی نقاط جهان و با نژادهای مختلف نسبت به موضوع غزه، در کنار هم هستند و این نوعی حضورِ آخرالزمانی به حساب می آید تا معنای نهایی ترین حضور بیش از پیش مدّ نظرها قرار گیرد و انسانها از این نوع حضور غفلت نکنند. موفق باشید
با سلام خدمت استاد عزیزم: در رابطه با متن زیر که از جزوه فص محمدی (صلی الله علیه و آله وسلم) میباشد سوالی دارم. 👇 «پس حق تعالى، متأخّر از وجود عبد است و همین حق متأخّر، عین حقى است كه عبد او را در قبله خويش به نظر فكرى خود يا به تقلیدش از ديگری خلق مى كند. اين حق متأخّر، إله معتقَد است. يعنى معتقَد عبد مصلِّى است.» سوالم این است که آیا باید با قوه خیال صورتی را در پیش روی خود تصور کنیم و یا اینکه این إله معتقَد طور دیگری تجلی میکند؟ با تشکر از زحمات استاد عزیزم!
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در نوع معرفتی است که نسبت به حضور خدا برای مصلی پیش می آید و لازم نیست موضوع خیال و تصور خیالی مطرح باشد. موفق باشید
سلام و وقت بخیر استاد گرامی: ببخشین درگیر وسواس عملی در طهارت و بالاخص نماز هستم. ممنون میشم راهنمایی بفرمایین.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که مکرر عرض شده است هر اندازه در معارف توحیدی رشد کنیم به همان اندازه توهمات که منجر به وسواس میشود ضعیف می گردد. در این رابطه خوب است به کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» که روی سایت هست رجوع شود. موفق باشید
با عرض سلام و ادب خدمت استاد عزیز و گرامی: ان شاء الله همانطور که راه صحیح را به ما نشان دادید قرآن و اهل بیت علیهم السلام همیشه همراهتان باشند. سوال بنده درباره محل حضرت آدم قبل از هبوط است. برداشت بنده از کتاب هدف حیات زمینی آدم ص ۳۹ این بوده که: حضرت آدم علیه السلام در زمین دنیا خلق شده اند ولی نظرشان به عالم معنا بوده که همان بهشت برزخی می باشد. ولی ظاهرا در متن تفسیر المیزان و تسنیم این هست که خلقت حضرت آدم علیه السلام در بهشت برزخی بوده نه در دنیا. سوال دوم اینکه اگر بپذیریم خلقت حضرت آدم علیه السلام در بهشت برزخی بوده، این اشکال پیش می آید که طبق آیه ۱۲ سوره مومنون وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِينٍ ﴿۱۲﴾و به يقين انسان را از عصاره اى از گل آفريديم؛ خلقت اولیه از گل بوده در حالیکه بهشت برزخی در عالم مثال هست. حال چگونه ممکن هست بدن مادی درست شده از گل در عالم مثال وارد شود؟ این امر محال است. مگر اینکه بگوییم منظور از سلاله من طین، مادی دنیایی نیست. یا اینکه آن بهشت برزخی مثالی نیست. ممنون از وقتی که میگذارید. التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً همانطور که اخیراً در جلسه شنبه با متن مرحوم علامه بحث به میان آمد؛ علامه نیز متذکر همین نکته ای هستند که می فرمایید. یعنی اول زمین، سپس حضور در بهشت برزخی و امتحانی که پیش آمد و هبوط، تا معلوم شود بهر حال آدم باید در زمین مأموریت خلیفة اللهی خود را انجام دهد. موفق باشید
سلام خدا قوت: پرسشی دارم و البته به امید راهجویی و آن اینکه وقتی حرف از ادامه دادن خود در تاریخی که جلویمان است (و آن انقلاب اسلامی است) میزنیم، حرف از عالم داشتن و دیدن افق و نه صرفا اعتقاد داشتن و قبول داشتن است به میان میآید. به قولی بعد از امثال حاج قاسمها بود که دیدیم جهاد زندگی کردن است نه چیزی کنار زندگی. یعنی صرف قبول داشتن آقا آن شور و بودن را برای در میدان بودن و سلحشورانه آینده را رقم زدن به ارمغان نمیآورد. و باید آنچه ولی میبیند را ببینیم یا به قولی هم افق و هم عالمش شویم. نمیخواهم بگویم چگونه و چطوری و از این قبیل چیستیها که شاید بشود اینگونه هم پرسید. نمیدانم. چندین ماه و شاید ماههاست میخواهم بپرسم اما خودم را پس میزنم که پرسیدنی نیست. آری! جز به اشاره نمیتوان از عالم حاج قاسمها گفت. که درک میکردند. از طرفی به آسانی هم نمیشود از بیعالمی نجات پیدا کرد. غرض. گویا پیداست که از چه چیز بیچاره میشوم و پناهی جز نوشتن نمییابم. و گویا شما دستم را خواندهاید. مگر عالمداری با اینگونه نوشتن میشود. به خویشتن که مینگرم، آتش طلب را میبینم. اما آتش طلبِ طلب حاجقاسمها نه آن آتش و طلبی که جان ایشان را میگداخت و نشان از عالمی بود که دربرشان گرفته بود. آن آتشی که سید حسن آن طور از خدایی که سید علی نشانش داده بود سخن میگفت آن آتشی که حسن تهرانی مقدم را عاشق مبارزه با صهیونیست کرد و بود و نبودش بود. صبر چگونه است تا از بیعالمی بِرَهیم و «مژده بده مژده بده یار پسندید مرا» را به انتظار بنشینیم. گفتهها، توان بیان ناگفتنیها را ندارند و شما مرد خواندن نانوشتنیها هستید. یا علی مدد
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که متوجه شدید کافی است به خود آییم و خود را در تاریخی که آغاز آن با انقلاب اسلامی است احساس کنیم. حضور در آینده با درک زمانه و روشنکردن راهی که در پیش است، فراهم میشود و غفلت از حضوری که در پیش است، همان بیخردی و جهل و نشناختن زمانه است که در روایات از قول حضرت صادق «علیهالسلام» داریم: «عَلَى الْعَاقِلِ أَنْ يَكُونَ بَصِيراً بِزَمَانِهِ مُقْبِلًا عَلَى شَأْنِه حَافِظاً لِلِسَانِه» لازم است بر عاقل كه نسبت به زمانه خود بصیر باشد و با پیشآمدها مطابق شأن و بصیرتی که دارد برخورد کند و حافظ زبان خود باشد تا مطابق زمانهاش سخن بگوید.
آیا جز این است که اهل نظر باید به امکانهای زمانه بیندیشند و در طلب چشمانداز آینده باشند؟ زیرا بدون آن چشمانداز، آینده معنا ندارد و گرفتار تکرار زمانه میشویم. به نظر میآید آینده انقلاب اسلامی، آیندهای است که در آن انسانها معنای دیگری به خود میگیرند ماورای انسانِ گرفتار پوچیها. عرایضی تحت عنوان «راز امیدواری به آینده در تاریخ انقلاب اسلامی» شده است که امید می رود تا حدی آن نوع حضور که از یک طرف حضور در جهان درونی خود می باشد و از طرف دیگر جضور در جهانی که جهان آینده است را در مقابل عزیزان بگشاید. در این رابطه از مطالعه کتاب «ما و راه کربلایی شهید رئیسی» از انتشارات سرای هنر و اندیشه سها غفلت نفرمایید. https://eitaa.com/soha_sima/4950 موفق باشید.
سلام و رحمت حق بر شما و تمام رزمندگان راه حقیقت. استاد طاهرزاده عزیز بنده یکی از میلیون ها مرید رهبر انقلاب هستم که در دوره آخرالزمان سعی میکنم دستم در دست ایشان باشد چرا که میدانم طوفان ها و فتنه ها ایمان تک تک ما را نشانه گرفته است. استاد وقت گرانمایه تان را با طولانی کردن کلام نمی گیرم و چون دستم به دامان آن بزرگوار نمیرسد لذا سوالم را از شما میپرسم امیدوارم نجات بخش قلب مجروحم باشد و ایمانم به حضرت آقا با پاسخ شما محکم تر شود که من چراغی روشنتر، غیر ایشان در این وادی تاریک نمی بینم. اوضاع حجاب و پوشش در ملا عام درکشور اسلامی مان بسیار تاسف بار شده و حتی استاد دانشگاه علوم پزشکی اصفهان مجبور به استعفا شدند از بی بند و باری های دانشگاهشان. حضرت آقا حتما مستحضر به این امور هستند و فرمانده کل قوا هم که ایشان هستند. آیا برای نگه داشتن ارکان حکومت اسلامی، میخواهند چشم روی این ظواهر غیر اسلامی ببندند؟ آیا رهبری توان اجرایی در این مورد را ندارند؟ چرا کسی درخور حکومت اسلامی با افراد بدون پوشش اسلامی برخوردی نمی کند؟ رهبر چرا فرمانی اجرایی نمیدهند به نیروهای انتظامی؟ شما را به حق امام رضا کمکم کنید که خدای نکرده تصورم نسبت به رهبرم مخدوش نشود، آنگاه دستم در دست کدام رهبر باشد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: چه نگاه زیبایی است نگاهی که متوجه شخصیت تاریخی رهبر معظم انقلاب اسلامی می باشد. رهبری که سراسر وجود او را خداوند از «ایمان» و «امید» پر کرده است و ما در شخصیت چنین انسانی حکمتی را یافتیم که گمشده ما می باشد و در چنین فضایی باید راهی را در مقابل دخترانمان قرار دهیم که متوجه باشند لازمه فرهیختگی، عفاف است و با انتخاب بزرگ خود می توانند خود را از معرکه ای که استعمار در مقابل آنان گشوده است، رهایی دهند و البته این غیر از آن نوع مأموریتی است که عده ای از کشف حجاب کنندگان در پیش دارند. ان شاءالله در آینده ای نزدیک مطالبی در این رابطه خدمت عزیزان ارائه خواهد شد. به هر حال موضوع بسیار حساس است، مانند راه رفتن بر پل صراط که لغزیدن همان و سقوط در آتش نیز همان. موفق باشید
سلام استاد: کم لطفی است که نگویم دلم برای خدای سید ابراهیم تنگ شده. جز اشک ریختن مگر کار دیگری هم می شود کرد، انشاءالله خود سید الشهدا جواب کاری رو که کردم بدهد. از بچگی عاشقش بودم حال رفتم کربلا و به او در زیر گنبدش گفتم چرا عاشقی یادم نمیدهی. خاک بر سرم. همه چیز را از خودم گرفتم، آری قصه ی عجیبی است این که اگر همین حال هم دستم به حرم میرسید راحت میتوانستم بگویم که ای امام حسین در آن دور دست ها کسانی که دم از تو میزنند بهشان که میگویم فضا جوریست که هیئتت برایم مثل این است که از سر بیکاری آمده ام. اما حقیقت سوزناک است و آن هم این است که مگر غیر از حسین هم کس دیگری هست، اگر این سوال از من گذشت، مانند این است که تیر خلاص خود را با بی اعتنایی از کنارش گذشته ام. خب من نمی دانم چرا هرچی به دوستان میگم این مدرسه کوفتی مثل شمع داره منو آب میکنه، میگن که خب برای معلمت نامه بنویس و پیش خودت نگه دار. بابا تموم شد دلم میخواست از الکترونیک نه در حد زیاد بلکه در حد متوسط در دستانم موجود باشد یعنی اگر بخواهم ایده ای را از بُعد الکترونیکی اش نگاه کنم، دسترسی داشته باشم به کارهای لازم برای انجام کار. یک سری حرف ها رو نمیشه اینجا زد که چه اتفاق هایی افتاده. بعضی ها هم میگویند که تو اگر میخواستی چیزی را بسازی میرفتی و در فلان سایت یاد میگرفتی، خب من خاک بر سر الان اینجا چه کنم، سایت فقط میتواند مطلبی را ارائه کند و من نمیدانم باید از کجا شروع کنم و برای خودم از الکترونیک پایه گذاری کنم. حضرت آقا در سخنان اخیرشان گفتند: «موضوع دوّمی که برای دستگاه کارگری لازم است و من یادداشت کردهام، مسئلهی «مهارتافزایی» است. یکی از کارهایی که ما باید انجام بدهیم، این است که تلاش کنیم کارگر ما، کارگری ماهر بشود. اگر چنانچه کارگر، در کار ماهر بشود، کار بهتر، مرغوبتر، برجستهتر تولید خواهد شد، به دست خواهد آمد که طبعاً، به نفع سازنده است، به نفع کارگر است، به نفع جامعه است؛ به نفع همه است. این یکی از [مسائل] مهم است.حالا ما برای مسئلهی مهارتآموزی، دستگاه هم داریم. حالا الان در [بین] راه وزیر محترم هم به من گفتند، بنده هم اطّلاع دارم؛ آموزشگاههای فنّی و حرفهای، یک زمینهی بسیار خوبی است. کسانی هستند از جوانهای ما، بلکه نوجوانهای ما که مسیر تحصیلات دانشگاهی را بر این مسیر حرفهآموزی و فنآموزی ترجیح نمیدهند و در اینجا کار میکنند. اینها بهترین کارگرانند؛ بهترین کسانی هستند که میتوانند به کشور خدمت کنند، به خودشان خدمت کنند، سطح زندگی خودشان را بالا ببرند، سطح زندگی مردم را هم بالا ببرند. ما این امکان را داریم. البتّه در کنار آموزشگاههای فنّی و حرفهای ــ که مهم است و بنده بارها تأکید کردهام ــ خود شرکتهای بزرگ هم میتوانند در حاشیهی کار خودشان، یک دستگاههایی برای افزایش مهارت ایجاد کنند؛ این هم میشود. [این] از کارهایی است که باید انجام بگیرد؛ شرکتهای بزرگ میتوانند این کار را انجام بدهند. دوره بگذارند؛ دورههای موقّت بگذارند، مهارتهای لازم را به کارگران بدهند تا بتوانند کار را بهتر و با مهارت بیشتری انجام بدهند.» بعد اگر زیاد هم حرف زدیم میگویند نقد که میکنی جوابش را هم باید بدانی در حالی که گور بابای نقد، چرا سپاه سپاه اول انقلاب نیست، چرا مجلس مجلس اول انقلاب نیست، این ها بحث دارد و باید گفت و گو کرد که متاسفانه کسانی از دوستان شما استاد عزیزم با آنها مطرح میکنم و میگویند نقد که میکنی جوابش را هم باید بدانی و خودمان هم اگر جای مسئولین برویم همین هستیم در حالی که بنده از باب دیگری وارد شدم و غُر نزدم، از بابی که در آن امیر کبیر گم شده است. آخر من نفهمیدم در رابطه با این مدرسه، با چه کسی طرفم. اگر این طور است Call of Duty بازی کردن برایم بیشتر جذبه دارد تا این که بخواهم اصلا فکر کنم به این که چرا مدرسه بدرد نخور است و این قدر دارد وقتم را میگیرد. برای همین است که گفتم سخت است برایم از دست دادن بی قرای کردن برای امام حسین برای همین است که میگویم خاک برسرم که رفتم و به او گفتم چرا عاشقی کردن را یادم نمیدهی، خلاصه که دلم اشک ریختن برایش را میخواهد، دلم تنگ شده است برای روز های رئیسی که راحت در اختیار خدا و امام حسین بودم. خدا حافظ تان
باسمه تعالی: سلام علیکم: از خدای شهید ابراهیم رئیسی گفتید. آری! این خدای ابراهیم رئیسی می باشد که تا این اندازه در قلبها و در آینده، آری! در آینده این تاریخ حاضر است تا به جهانی دیگر که جهان سیطره نظم استکباری نیست، بیندیشیم و آن حضوری است به نام حضور در «جهان بین دو جهان». و این جا است که مائیم و استعدادی جامع که معرفت و معنویت و سیاست و علوم دیجیتال را یکجا در خود جمع می کند و ماورای تاریخی که سیاست اش غیر دیانت است، و معرفتش غیر تفکر فنی؛ حاضر می شویم. و این همان خدای شهید رئیسی می باشد. همان خدایی که ملاحظه کردید همگان از طریق شهید رئیسی او را در خود یافتند. موفق باشید
اگر کسی که از نظر قدرت علمی و عمل پایین باشد و دچار وسوسه ی فکری شدید، تذبدب، دودلی و عدم قدرت انتخاب بین نظرات مختلف باشد در مسائل اخلاقی و تزکیه و تربیت به جای انتخاب (یک) موضوع و مطالعه و بررسی در نظرات مختلف (و نرسیدن به نتیجه و نظر قطعی و نهایی مناسب) یک مجتهد و عالم اعلم جامع تر و مشهور در زمینه اخلاق انتخاب کند و یک جورایی از وی تبعیت عملی و تقلید کند (تا زمانی که شاید خودش بتواند به قدرت انتخاب و تشخیص و اجتهاد برسد) تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: این روش که توسط بزرگان توصیه میشود روش خوبی میباشد تا ان شاالله در بستر توجه به روش چنین افراد قابل اعتمادی خود جناب عالی نیز مبتنی بر معارف الهی به سبک وسیاقی دست بیابید. موفق باشید