سلام استاد: در پایان ایام دهه ی ذی حجه زمان بسیار کوتاهی به عنایت خدا و توجهات اهلبیت به زیارت امامان معصوم در کشور عراق مشرف خواهم شد دستم خالی است چه کنم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به سوی انوار مقدسی میروید که صورت نهایت ایمان ما میباشند و در زیارتنامۀ آنان به زیارت نهایت انسانیت نایل میشویم تا در دنیا و روزمرّهگیهای آن گم نشویم. موفق باشید
سلام استاد: نظرتون رو در مورد متن بنرهای تبلیغی در عید غدیر بفرمایید. دوستان همت کردند جشنهای خیابانی تدارک دیده اند در این راستا بنرهایی هم نصب خواهد شد نظر خودشون روی جملاتی در مورد حجاب است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! تذکر در مورد حجاب با جملات فاخر کار لازمی است. ولی محدود به این موضوع نباید شد. تذکر به شخصیت مولایمان حضرت علی «علیهالسلام» و جملات حکیمانۀ ایشان بسیاری از انسانها را حتی بیحجابها را به خود میآورد و از این جهت نباید شرایط طوری باشد که میدان حضور افراد بدحجاب تنگ شود به همان دلیل که رهبر معظم انقلاب فرمودند اکثر این افراد نمیدانند. موفق باشید
با سلام و نور و رحمت خدمت استاد عزیزم: امشب که آغاز ماه مبارک ذی الحجه هست با خود مداوم حدیث میکنم از حکمت خداوند و جریانی که حضرت موسی در این روز و شب ها و خلوت ها و انس ها داشته و افزوده شدن ده شب و در نهایت مواجه با امری که قوم او در غیاب او کردند و البته حق به همه ی اینها آگاه و ... و ... و اما جالب برایم این بود که در خلع نعلین که به تعبیری شاید دنیا و تعلقات آن باشد، فرمان است و تذکر و حضرت موسی خود اراده خلع نمود اما در خلع انیت خود، تجلی است و به اراده او آیا قاعده این گونه است؟ و چون اسماعیل وجودت که در واقع خودیت توست حتی به نورانیت بخواهی قربانی کنی، خود نمی توانی و باید ابراهیمی باشد که تو را از خود ذبح کند. و چه دلتنگ این حضور هستم. کجاست طور سینای عاشقان و عارفان؟ چگونه به این کوه باید صعود کرد؟ و این چه خیالی است که سودای رها کردن ندارد و جان را می سوزاند و خاکسترش خاموشی ندارد؟ کدام جهنم سخت تر و سوزاننده تر از نرسیدن! ندیدن! نگفتن و نشنیدن! استاد آیا درست است این فهم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: اینجا است که پس از نظر به انسانهایی تا این اندازه بزرگ و فرهیخته از یک طرف اوج انسانیت را مدّ نظر میآوریم و از طرف دیگر، خطرِ ماندن در راه را. و در این رابطه همت حضور در آن فضا به میان میآید که چگونه حضرت کلیم الله در میدان میقات با پروردگارشان حاضر شدند تا معلوم شود انسانها تا کجا امکان حضور دارند. لذا در دهۀ ماه مبارک ذیالحجه در بین نماز مغرب و عشاء متذکر این امر میشویم: «وَوَٰعَدنَا مُوسَىٰ ثَلَٰثِينَ لَيلَة وَأَتمَمنَٰهَا بِعَشرفَتَمَّ مِيقَٰتُ رَبِّهِۦأَربَعِينَ لَيلَةوَقَالَ مُوسَىٰ لِأَخِيهِ هَٰرُونَ ٱخلُفنِي فِي قَومِي وَأَصلِح وَلَا تَتَّبِع سَبِيلَ ٱلمُفسِدِينَ» تا در خود نیز جستجوی چنین حضوری را داشته باشیم.
https://eitaa.com/mahdavi_arfae/23623
موفق باشید
سلام استاد عزیزم: ۱. استاد با توجه به اون فراز فصوص الحکم که فرمودند «ان ربی علی صراط مستقیم» آیه ی ابتدایی سوره مبارکه بقره که فرمودند «اولئک علی هدی من ربهم» هدایت رب چیه؟ (اخیرا اشاره فرمودید) ۲. استاد آیا رب من میتونه به حضرت محمد (ص) و آل او درود بفرسته؟ صلوات دانی بر عالی به چه نحوه است؟ خداوند خیرتون بده
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به نظر میآید خوب است در این مورد به جلسۀ دوم و سوم بحث در مورد سورۀ بقره رجوع شود. ۲. نکاتی در کتاب «صلوات بر پیامبر (صلواتاللهعلیهوآله) عامل قدسی شدن روح»https://lobolmizan.ir/book/72?mark=%D8%B5%D9%84%D9%88%D8%A7%D8%AA در این مورد مطرح شده است. خوب است به آن کتاب رجوع فرمایید. موفق باشید
سلام و عرض ادب: استاد آیا تابهحال در مسیر فعالیت خود با افرادی مواجه شدید که در زندگی تحتتأثیر عوامل مختلف دچار حیرت و سرگردانی شده باشند یا در مسیر درست باشند؛ اما بهیقین نرسیده باشند یا اصلاً راه ندانند اگر این چنین بوده چه مواجهه و راهکاری داشتید برای این مسئله؟ استاد بنده خود فرد با استعدادی بودم که خود را استاد فرصتسوزی میدانم و در مسیر زندگی خود معنا را با شخصیتهایی مثل شهید مطهری و...دریافتم و مشکلم چند موضوع بوده تا جایی یکی این که میدانم یک این مبانی را عمیق در نیافتم بعداً راهکار پیدا کردم که زمانبر در دست اجراست، بعد مشکلم عدم مهارت در بخشهای گسترده زندگی و روشهای فراوان غلط بوده که به بخشی رسیدم و تا حدی اصلاح شد؛ اما سرعت بهشدت پایین هست از مسائل مهمی که غصه شده برایم مسئله تحصیل هست که هم در بعد عمق وهم در بعد عمل و نمره و علیرغم استعدادم ملامتها شدم بخشی از مسیر هنوز باتوجهبه سنم به نظرم قابلجبران هست، هدفم را ورود به عرصه علومانسانی اسلامی قرار دادم بعداً از فرایند آشناشدن و تغییر جهت داده در عرصه حکمرانی دغدغه دارم و مسئله عدالت در عرصه اجرا و اجتماع، همیشه به خدا توکل کردم تا حد زیادی به مسیرم ایمان دارم؛ اما به علت بدعملی گاهی سست میشوم دوست میداشتم با نگاه درست جستی زنم و برای همیشه مسیرم و اشتباهاتم را اصلاح کنم و جراحتهای این اشتباهات را... امیدم به خداست. گاهی هم از نرسیدن و یا شرمنده شدن و سرافکندگی در بین نامردان و نا اهلان میترسم و از خدا میخواهم من را در مسیر درست موفق کند اما خوب نقشه دقیق راه ندارم دوست میداشتم اسلامشناس برجستهای باشم تا نیازهای خود و مردمان را از این مبانی ناب استخراج کنم؛ اما افسوس که عمر کوتاه هست و ما اندر خم کوچه و نابلد و بیم نرسیدن و اسیر ضعفها و هواها، حال باید چهکار کرد استاد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید در همان موقعیتی که هستیم با تعمق در معارف توحیدی در هر آنچه برایمان امکان انجام آن را دارد حاضر شویم. در آن حال خداوند به حکم: «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ» خودش راه را میگشاید. البته اگر انسانی که از نظر شما انسان شایستهای است را مدّ نظر قرار دهید، مؤثر خواهد بود. موفق باشید
با عرض سلام: با توجه این آیه: ﴿ يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا...﴾ ای پیامبران! از خوردنی های پاکیزه بخورید و کار شایسته انجام دهید...(آیه شریفه ۵۱ سوره مبارکه مومنون) هر خوراکی که جسم را سنگین و آلوده کند و روح (نفس) را متوجه و متوقف در جسم کند کمک به هواء و سقوط نفس می کند نباید خورده شود، و این هم شامل خوردنه و هم تصرف در طعام ها حالا منظور از طیبات چی هست؟ شاخص چیه؟ راهکار چیه؟ مطمئنا خیلی بیشتر از حرام و حلال معمولی منظورشه، و اگر ما صاحب خرج نباشیم ولی مجبور به تصرف در آن چی؟ کنترل نفس در خوردن با روزه میشه و اگر شرایط روزه محقق نباشه چی؟ سختترین مرحله رشد به زعم من همین کنترل خوردنه، که درش یا افراط میشه یا تفریط و حد وسطی انگار نداره حالا اگر شرایط خاصی هم بر آن مضاعف بشه که دیگه غیر ممکنه، ولی مگر میشه راه حلی نباشه؟ و اینکه در بارداری تکلیف تعارفیها چی میشه؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این موارد نباید سختگیری کرد زیرا بالاخره در جامعهای زندگی میکنیم که مردم آن در کلیت، مقیّد به رعایت دستورات شرع مقدس میباشند مگر کسانیکه فسق آنها علنی است. موفق باشید
با عرض سلام و ارادت: جناب استاد بنده ۲۱ ساله و سال دوم پزشکیم. با توجه به شرایط جامعه و سخت شدن عرصه بر بنده تصمیم به ازدواج دارم. اما ۲ نکته برای من مانع است اول اینکه تمکن مالی ندارم و دوم اینکه برخی میگویند به مسیر علمی حقیر ضربه میزند. میخواستم نظر جنابتان را جویا شوم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: با همۀ این حرفها اگر شرایط ازدواج در عین سادگی و بدون دردسر با موردی که متوجه موقعیت شما باشد و نخواهد با رسومات عرفی، زندگی تحصیلی شما را از مسیر خود خارج کند؛ پیش آید چه اشکالی دارد. موفق باشید
عرض سلام و خداقوت خدمت استاد محترم: همانطور که مستحضرید روز گذشته جناب حجت الاسلام قاسمیان، پس از انتشار کلیپ اعتقاداتشان به وضعیت اسفبار کشور سعودی بازداشت شده اند. در این راستا عده ای در داخل نسبت به این عمل ایشان هجمه راه انداخته که این عمل بر خلاف قوانین آن کشور بوده، هزینه برای کشور و یا احتمال زحمت برای سایر حاجیان داشته است برخی هم معتقدند نباید در زمان و مکان انجام حج این مطلب گفته می شد و برخی هم ضمن تایید و حمایت از عمل ایشان، وظیفه دستگاه دیپلماسی را پیگیری حقوق ایشان دانسته و کار سعودی ها را در بازداشت ایشان کاملا غلط می دانند. سوال بنده این است که حاجیان چرا در چنین دوگانه ای در کشور ما قرار می گیرند از سویی رهبر معظم انقلاب سال گذشته تاکید بر زنده نگه داشتن یاد مردم غزه در حج داشتند از سویی بسیاری در سازمان حج و مدیران کاروان و روحانیون، چنین اقداماتی را نهی می فرمودند. بالاخره وظیفه حاجیان چیست آیا سکوت کرده و به دنبال انجام عمل کامل حج باشند که لطمه ای به آن وارد نشود یا به دنبال پرده افکنی از چهره سیاه خادمان بین الحرمین در ذبح اسلام چه در شرایط برگزاری حج و چه در عملکرد خارجی سعودی ها در کمک به ذبح کودکان مسلمان باشند؟ آیا عمل حجت الاسلام قاسمیان اقتدای به ارباب بی کفن اباعبدالله الحسین نیست که حج خود را برای افشای ظلم یزید ناتمام گذاشتند؟ آیا تاریخ ما به جایی رسیده که به هر قیمتی عمل و انجام احکام را مقدم بداریم؟ ما باید به کدام عمل کنیم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: نظردادن در این مورد آسان نیست. در فهم و صفا و شخصیت ارزشمند حاج آقا قاسمیان هیچ شکی نیست و احتمالاً خود ایشان هم تصور نمیکردند با طرح آن موضوع در آن کلیپ، آل سعود اینچنین ضعف و بیظرفیتی را از خود نشان دهد زیرا ایشان خواستند متذکر شوند که حقیقت حج امری است بالاتر از این نوع ظاهرگراییها. و اگر تصور میکردند چنین حساسیتی پیش میآید احتمالاً به این صورت به موضوع ورود نمیکردند. موفق باشید
میگن روزی دست خداست و خدا مومنین را بیشتر دوست دارد پس چرا وضع کشورهای غیر مسلمان بهتر است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید نمیتوان در این رابطه یک قاعدهای را شکل داد. آیا آنچه در کشورهای استعماری به چشم میخورد، رزقی است که خداوند برای آنها رقم زده؟ و از آن طرف آیا استدراجی در میان نیست؟ که البته بحث آن مفصل است. خوب است در رابطه با رزق، سری به کتاب «جایگاه رزق در هستی» که روی سایت هست بزنید. موفق باشید
سلام علیکم: شما در یکی از صوت ها فرموده بودید که: خدای مطلق را نمیشود عبادت کرد. بلکه خدا را باید در مظاهر عبادت کرد. اگه میشه کمی توضیح بدید! با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: منظور آن است که خدای مطلق یک مفهوم است در ذهن و به اصطلاح از این طریق ما، خداوند را به صورت اُبژه در آوردهایم. در حالیکه توحیدی که واقعیت دارد حضور حضرت حق است در بیکرانگی خود در مظاهر و جلوات به صورت اسمای حسنا. موفق باشید
سلام و احترام: دردی داشتم ممنون میشوم اگر درمانی دارید بفرمایید. خداوند متعال حافظتان. پزشکی که نه فرزندش سوخته و شهید شده اند، کودکی که پدرش را اسیر کرده اند و حالا او نان آور خانه شده و هنگامی که نام پدرش را میشنود چشمانش پر از اشک میشود، دختری که در محاصره آتش برای نجات خود دست و پا می زند، پدری که پاهای فرزندش کنده شده و داد میزند پاهایش را بیاورید. وضع غریبی است. نه میتوان دید و شنید و نه میتوان ندید و نشنید. دوستان و فامیل می گویند نبین. وقتی از تو کاری بر نمی آید دیدنش جز ویرانی ذهن و فروپاشی روانی چه سودی دارد. روح انسان تاب و توان تحمل این حجم از درد را ندارد. از سر خیرخواهی می گویند ببین حضرت آقا خودشان هم در سخنرانی فرمودند انسان تحمل دیدن این تصاویر و این حجم از جنایت را ندارد. پس تو که دیگر جای خود داری. اما براستی چه باید بکنیم؟ تکلیف ما چیست؟ چقدر باید از جزئیات جنایاتی که در غزه اتفاق می افتاد مطلع شویم و خود را درگیر اتفاقات ریز و درشت آن کنیم؟ ببینیم میسوزیم، خفه میشویم، از زندگی ساقط میشویم، دست و دلمان به هیچ کاری جز برای غزه نمیرود. بغض و خشم و عصبانیت و کینه و انفعال و ناراحتی و برزخ بی عملی و نظاره گری گلوی آدم را فشار میدهد. قلب انسان در سینه اش سنگینی می کند، دلت میخواهد بمیری از اینکه می بینی و هیچ کاری نمی توانی بکنی. پس مجبوری نبینی. نبینی تا بتوانی نفس بکشی، به زندگی عادیت ادامه بدهی، تا کم کم از یادت برود، تا بلکه آرام و شاید کرخت شوی. برگردی به روال عادی کار و زندگی و زن و بچه ات. این چه عذابیست که گرفتارش شدیم؟ این چه تناقضی است؟ تقاص کدامین گناه یا خبط و خطا و بی عملی را پس میدهیم؟ چرا به چنین وضعیتی گرفتار شده ایم؟ چرا هیچ بستری فراهم نمیشود تا بتوانیم کاری کنیم؟ چرا دست و بالمان بسته شده؟ چه باید بکنیم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: چارۀ درد بخصوص دردی اینچنین بزرگ، ندیدن و یا بیتفاوتبودن نیست. مهم، اندیشیدن به تاریخی است که بشر مدرن، سیاست را از دیانت جدا کرد و خود را به عنوان سیاست، مجاز به چنین جنایتی کرد. علاوه بر دلسوزی و دستزدن به هر کاری که کمک به آن مردم مظلوم باشد، مهم توجه به حکمتی است که خداوند به صحنه آورده تا معلوم گردد ما در چه تاریخی هستیم و جایگاه خود را نسبت به این جنایات معلوم کنیم آنطور که حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» خیلی زود ما را متوجۀ این امر نمودند به همان معنایی که خداوند میفرماید: «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ ۖ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّىٰ يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَىٰ نَصْرُ اللَّهِ ۗ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ» (بقره/۲۱۴)
آیا پنداشته اید در حالی که هنوز حادثه هایی مانند حوادث گذشتگان شما را نیامده، وارد بهشت می شوید؟! به آنان سختی ها و آسیب هایی رسید و چنان متزلزل و مضطرب شدند تا جایی که پیامبر و کسانی که با او ایمان آورده بودند [در مقام دعا و درخواست یاری] می گفتند: یاری خدا چه زمانی است؟ [به آنان گفتیم:] آگاه باشید! یقیناً یاری خدا نزدیک است.
آری! راهی و عزمی در مقابل ما از طریق انقلاب اسلامی گشوده شده است که با صبر و پایداری در دل همین سختیها، امیدوار نصرت الهی هستیم بدون آنکه خود را ببازیم و یا تسلیم سلطۀ استکبار شویم. موفق باشید
سلام علیکم استاد: من متوجه زمانه و درگیری تمدنی بین انقلاب مرحوم امام و غرب هستم. روحم انگار در شور و حرارت وجودی این درگیری قرار گرفته اما نمیتونم رسالتم رو پیدا کنم که من چه نقشی باید داشته باشم؟ وقتی ظرفیت حاج قاسم را میبینم که رسالت ایشان قطع بازوی اسلام آمریکایی در منطقه بود و ظرفیت کم خودم را میبینم حسرت میخورم به کم کاری ها. استاد چه کنم خدمت گذار امام عصر باشم در این نظم جدید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید روحیۀ بشر جدید و جهان جدید را همانطور که حضرت روح الله «رضواناللهتعالی علیه» درک کردند؛ بشناسیم. پیشنهاد می شود سری به کتاب «ما و بشر جدید و آیندۀ قدسی پیش رو» که حاج آقا حسینی در حال شرح آن هستند؛ https://eitaa.com/c/31126495/511 بزنید بخصوص به قسمت آخر کتاب تحت عنوان «انقلاب اسلامی و فهم امام خمينی از انسان و جهان مدرن». موفق باشید
سلام استاد خدا قوت: تشکر از وقتی که به همراهان هدیه میدید. در نسبت با جلسه تفسیر سوره بقره و تعلیم اسماء الهی، رابطه زبان داشتن انسان و مظهر تمام اسماء الهی بودن جیست؟ آیا اگر انسان مظهر یک یا چند اسم بود، زبان وجود نداشت؟ تشکر.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! اگر «زبان، خانۀ وجود است» و وجود در هر مرتبه که باشد جامع همۀ کمالات است؛ تنها موجودی زبان دارد که جامعِ همۀ اسماء باشد و آن تنها انسان است و حضوری که در نزد خود دارد و با استقرار در آن حضور، «وجود» به تجلی میآید و تجلی وجود در شخصیت انسان منجر به «گفت» میشود. موفق باشید
با سلام بر استاد عزیز: حس و حالم در این روزها این است که شهید رئیسی را پیدا میکنیم؟ سلام مرد میدان حسی که بعد از یک سال و این روزهای بعد از اولین سالگردت دارم این است که انگار هنوز هم به دنبالت میگردیم، آرام نیستیم، انگار خودمان را گم کرده ایم و با شناخت تو پیدا میشویم زبان هر روزمان شده هارداسان، کجایی؟ و هر روز بیشتر پیدایت میکنم، از آن موقعی که فهمیدم زیارت عاشورایت غروب جمعه ترک نمیشود، پیدایت کردم. از آن لحظه ای که فهمیدم ۳ بامداد از کشور روسیه برگشتی و صبح به داد مردم کرج رفتی آن جا پیدایت کردم، آنجایی که عبای خاکیت را دیدم، آنجایی که نامه آن پیرزن به نام بی بی گل را گرفتی و گفتی نامه ات را بده به خود من وحتی حاضر نشدی نامه را دیگران بخوانند آنجایی که آقا به شما گفتند قدری استراحت کن و گفتی کار برای مردم مرا خسته نمیکند، آنجا که قرآن و عکس حاج قاسم را بر دست گرفتی، آنجا بود که پیدایت کردم و هر چه قدر میشناسمت، پیدایت میکنم و حالا که فکرش را میکنم خدا میخواست تو در جنگل های ورزقان گم شوی تا ما پیدایت کنیم و تقدیر باید اینچنین میشد تا تو شهید شوی و پیدایت کنیم ای شهید خودت را به ما نشان بده.
باسمه تعالی: سلام علیکم: و چه اندازه خداوند آن عزیز را به آن زیبایی به ما نشان داد. خدا را بنگرید که چه زیبا فرزندان خود را به اوج میرساند و پس آنگه به قلب دیگر انسانها نشانشان میدهد تا همگان بدانند در این زمانه تا کجاها میتوانند بدون سر و صدا جلو و جلوتر بروند و تأکید رهبر معظم انقلاب در نشاندادن شخصیت رئیسی عزیز، خود، حکایتی دارد و به تعبیر ایشان: «همهی ما، آیندگان ما، جوانان ما، مسئولانی که بر این کشور حکمرانی خواهند کرد، برای این ملّت کار خواهند کرد، بشنوند، بدانند و ببینند که اینجور زندگی، در روحیهی مردم، در آیندهی کشور، در وضع کشور چقدر تأثیر دارد؛ اینها درس است.»
فرمودید هر روز او را بیشتر از دیروز پیدایش میکنید؛ آری! این قصۀ هر آنکسی است که بنا ندارد در این زمانه که زمانۀ سیطره و سلطۀ استکبار است، با بمبها و رسانههای استکبار، خود را ببازد و مرعوب آنها شود و از آیندۀ بزرگی که در افق این تاریخ در حال ظهور است، غفلت کند حتی اگر رئیس جمهور آن کشور در جنگلهای ورزقان بسوزد و حتی اگر فرزندان و مادران باریکۀ غزه یا از گرسنگی و یا با اسلحههای رژیم صهیونیسم، همه شهید شوند؛ باز این مائیم و آیندهای که نه تنها مردان که زنان ما میداندار حضور آن هستند. همه چیز حکایت از آن دارد که به آیندهای فوقالعاده متعالی باید نظر داشت به هر قیمت که باشد. موفق باشید
سلام و عرض ادب خدمت استاد گرامی که همیشه در مواقع دودلی و پر از پرسش نجات دهنده ما هستین. خدا خیرتان دهد. سوالی که داشتم استاد قطعا شما صحبت های رهبر را در رابطه با افزایش جمعیت و اینکه تنشان میلرزد وقتی راجع به آینده و پیری جمعیت و کمی جمعیت فکر میکنند، شنیده اید. سوالی که هست این است که برای هر خانوار دقیقا چه تعداد فرزند مناسب هست تا به درخواست رهبری لبیک گفته باشیم؟ یعنی برای مثال من نوعی چه تعداد باید فرزند به دنیا بیاورم تا به امر رهبری عمل کرده باشم؟ باز هم ممنون از راهنمایی های شفابخش شما.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این امر محدودیتی در کار نیست. هر کودکی برای خود نورانیتی را به همراه میآورد. فراموش نکنید که روایات اولیای الهی برای زنانِ وَلود که توفیق تولد فرزندانِ زیاد را دارا هستند، ارزش خاص قائل هستند. موفق باشید
سلام استاد عزیز: چند سالی است حال روحی خوبی ندارم فکر گناه بیچاره ام کرده اصلا نمیدونم چه جوری باید روی خودم کار کنم. گناه چشم چرانی و میل به جنس مخالف وحشتناک داره اذیتم میکنه با اینکه ازدواج کردم ولی چشم چرانی میکنم. قبلا با کتابهای شما انس داشتم کتاب معرفت والنفس، برهان صدیقیین، معاد اینها رو با صوت هاش کار کردم ولی از وقتی ازدواج کردم از کتابهای شما دور شدم و الان هم دچار گناه چشم چرانی شدم. حتی چند روز پیش مشهد مقدس بودم و از امام رضا علیه السلام هم خواستم که از این گناه نجاتم بدند ولی.... خواهشا راهنماییم کنید چه جوری خودم رو اصلاح کنم و چه جوری دوباره با کتابهای شما انس بگیرم و از چه کتابی شروع کنم؟ ممنون از لطف تون ویژه برام دعا کنید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که علامۀ ذوالفنون حضرت آیت الله حسنزاده متذکر میشدند؛ هر اندازه انسان روح و جان خود را مشغول معارف الهی بگرداند، قدرت و سیطرۀ خیال او ضعیف و ضعیفتر میشود و در این رابطه اولاً: خوب است خود را با معارفی همچون صوت شرح نامۀ ۳۱ و صوت شرح سورۀ آلعمران مشغول کنید. ثانیاً: چشم خود را در اختیار بگیرید تا هرچیزی که شما میخواهید، بنگرد. ثالثاً: از ورزش و خوراک متوسط غفلت نگردد. فراموش نکنید که اولیای الهی به ما فرمودهاند هر آنچه در بقیۀ زنان سراغ دارید، در همسر خودتان هست. موفق باشید
سلام استاد: به پیشنهاد شما برای جلسات هفتگی مون در کنار حدیث کسا نامه ۳۱ نهج البلاغه رو شروع کردیم و الان بعد از حدود سه سال جلد اول کتاب تمام شد. الحمدلله بهره های زیادی بردیم خواستم بپرسم پیشنهاد تون در تاریخ فعلی برای ادامه مسیر جلسات زنانه مون چه پیشنهادی دارید؟ جلد دوم را شروع کنیم یا مباحث دیگری بنظرتون الویت داره؟ نظرتون در مورد چرخشی پیش بردن چند منبع چیه؟ اگر موافقید پیشنهاد بدهید ممنون میشم. التماس دعا عاقبتتون به خیر
باسمه تعالی: سلام علیکم: کار خوبی است که نامه ۳۱ ادامه یابد و البته در کنار آن از مباحث قرآنی مانند سورۀ آلعمران و شرح صوتی آن نباید غفلت کرد. موفق باشید
«إِلَهِی کَیْفَ تَکِلُنِی وَ قَدْ تَکَفَّلتَ لِی وَ کَیْفَ أُضَامُ وَ أَنْتَ النَّاصِرُ لِی». سلام و عرض ادب خدمت استاد: گاهی انسان دلش میخواهد برای دفاع از اسلام و انقلاب خیلی محکم و جانانه به میدان بیاید. ولی خطاهای گذشته و ضعف هایی که دارد دست و پای انسان را می بندد. و نگران است که نکند آن خطاها و ضعف ها روزی آشکار شده و موجب ملامت و سرزنش شدیدی شود. در چنین شرایطی چه اندازه باید با ملاحظه رفتار کرد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی انسان در مسیر عبودیت قدم گذارد مسلّماً با الطاف حضرت معبود روبهرو خواهد شد که یکی از آن الطاف، ستارالعیوبی اوست تا بدون هرگونه یأسی راهش را ادامه دهد. موفق باشید
سلام و عرض ادب خدمت استاد بزرگوار: پیشاپیش باید از ارسال یک متن بلند عذرخواهی کنم و بابت توجه و ملاحظه تان بی نهایت سپاس گزار باشم. مدتی است دلم گرفته و گویا چیزی گم کرده ام که حتی با خواندن قرآن و دعا و زیارت شهدا و امامزاده آرامم نمیکند، نماز آرامم نمیکند، ذکر آرامم نمیکند. نمیدانم باید با چه چیزی پاسخ این روح بی قرارم را بدهم. دنبال چه هستم؟ فکر میکردم این را میدانم! پناه همیشگی من خدا و اهل بیت و شهدا بودند و یقین دارم جز این بزرگواران کسی نمیتواند انیس و مونس و پناه باشد. اما چرا الان دچار این حالت هستم؟ چند ماهی بود که از صبح تا غروب میرفتم به کتابخانه و مشغول خواندن درس هایم میشدم، حس میکنم تلاشم برای خالصانه بودن این کار صادقانه بود؛ مدد و لطف خداوند و اهل بیت را میدیدم. فکر کردم گمشده ام را یافتم و آن هم علم است، فلسفه و عرفان است، رشته دانشگاهی ام فلسفه ست و مدتی ست سیر مطالعاتی حضرتعالی را شروع کرده ام. اما الان دو هفته ایست شاید حالتی دارم که ناشناخته و تازه ست. البته قبلاً هم دچارش شدم که گفتم گمشده ام را در درس یافتم و اقدام عملی و تلاش جدی ام را در هدفی که همواره در سر داشتم درباره آینده پردازی و تمدن پژوهی شروع کردم. اما باز این حالت را دارم و نمیدانم از مشغولیت ذهنی و بی مهری مردم و هجوم سختی های دنیایی بی حال شده ام و با همه وجود میخواهم راهی استانی دیگر شوم و زندگی ام را ادامه دهم که از آزار و زخم زبان برخی انسان های از خدا بی خبر اما متظاهر به تدین خسته ام، یا مشکل چیز دیگریست!؟ چون این خصیصهٔ تلخ دنیا را خیلی وقت است که فهمیده ام و میدانم برای همه دشواری هایی هست. سعی کردم رفتار مناسبی در موقعیتهای اجتماعی و دنیایی در پیش گیرم و مهارت خویش را در این رابطه تقویت کنم که از تنشهای ذهنی دور باشم و آرام تر به اهداف و افق متعالی و آن آینده شیرین و زیبای شیعه چشم بدوزم و برای دست یافتن به آن مسیرم را طی کنم انشاءالله. قرآن خواندنم حدود یک سال است که خیلی کم شده، ماه رجب دوباره انسی برقرار شد و قطع شد، مجدداً ماه رمضان دو سوره را حفظ کردم و بازهم تا امروز جز یکی دو مرتبه خیلی کوتاه سراغ قرآن نرفته ام. مدتی است که دوست دارم نمازم را اول وقت بخوانم اما نمی خوانم، قرآن و ذکر و زیارت را دوست دارم اما سراغش هم که میروم بهره قبلی را برایم ندارد و کنار میگذارم شان. چون آرام نمیشوم و پر نمیشوم از حق. زیارت عاشورا، دعای توسل. لذا نمازهایم دیگر اول وقت نیست و مدت زیادی است سراغ قرآن نرفته ام، منی که ۵ جزء حفظ کرده بودم و روزی انیس و مونس و رفیق هر روز و شبم قرآن بود، منی که فیض مداوم از قرآن میگرفتم و در شادی و غم و درد و فراغت و صبح و شب و شرایط مختلف رجوعم به قرآن بود و رفیقم قرآن بود. الان یک هفته ست که درس خواندن را هم روحم طاقت ندارد و به قدری در مقابل خواندن درس مقاومت کرد و مثل یک کودک لجباز که نمیخواهد سر کلاس درس بنشیند یا حرف پدر و مادرش را گوش کند که مجبور شدم بعد نماز ظهر و عصر وسایلم جمع کنم و از کتابخانه برگردم به منزل. از صبح تا ظهر هم که کتابخانه بودم سه بار یک صوت را پخش کردم و چند بار یک جزوه را خواندم اما ذره ای حواسم نبود و چیزی نفهمیدم، آنقدر که ذهنم فرار میکرد از درس و سراغ چیزهای بیهوده میرفت. آخرش گفتم بی خیال درس، یک صوت از استاد طاهرزاده درباره شهید آوینی گوش میکنم که از قضا مرتبط با قصه خودم بود. سخنرانی که با عنوان: نگاهی پدیدارشناسانه به شخصیت شهید آوینی ایراد فرمودید، آن شعر زیبا از حضرت امام که در میخانه گشایید که از مسجد و از مدرسه بیزار شدم. یافتن آوینی آن حضور متفاوت خویش را، سلوکی که با نوشتن طی کرد. چند روزی فکر میکردم به این ماجرای خودم. اما نمیدانم چه میشود. تا کی و کجا این دوری از نماز و قرآن و درس میخواهد باشد؟ راهیان نور رفته بودم پایان سال ۱۴۰۳ که بسیار برام پربار بود و نقطه عطفی در زندگی ام شد. بعد هم که برگشتم بلافاصله ماه رمضان شد و تقریبا یک چله معنوی و پاک و نورانی را تجربه کردم، شب های قدر امسالم بسیار برایم متفاوت بود و بسیار به یاد آوینی و شب قدر خاصش بودم که به دنبال ساخت مستند روایت فتحش بود. اما الان حس میکنم تمام آن سرمایه معنوی راهیان نور و ماه رمضان را باختم و هیچ چیز ندارم. آن حس زلال توبه و استغفار، آن شروع دوباره. همه چیزم را از دست دادم. ای کاش این حالتم که خودم نمیشناسم دردم چیست و عیب کار کجاست و چه شد را کسی تشخیص بدهد و راه درمان نشانم بدهد. منتظر راهی هستم که نشانم داده شود انشاءالله.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! به حقیقت در جلوههای نابش در دل یک کفر بزرگ که به سراغ انسان میآید، فکر کنید تا همه چیز معنای دیگری پیدا کند. دیگر نه آن نماز و نه آن نگاهی که به شهدا داشتیم نمیتواند ما را در خودِ دیروزین خود نگه دارد، زیرا ایمانی در راه است که لازمۀ آن کفری است که همه چیز را ویران میکند. طلب گشودن «درِ میخانه» که حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» به میان آوردند، امر سادهای نبود و نیست همچنان که آن غزل عطار که فرمود:
«دی زاهد دین بودم سجاده نشین بودم / ز ارباب یقین بودم سر دفتر دانایی
امروز دگر هستم دُردی کشم و مستم / در بتکده بنشستم دین داده به ترسایی»
با توجه به این امر پیشنهاد میشود سری به کتاب «ما و راه کربلایی شهید رئیسی» https://eitaa.com/soha_sima/4938 رجوع فرمایید تا همانکه هستید باشید ولی با شدنی بعد از شدن. موفق باشید
سلام خدمت استاد گرامی: برای رهایی از گناه عصبانی شدن با فرزندان چه راهکاری ارائه می دهید. بسیار تلاش کردم و از خدا خواستم ولی متأسفانه این رذیله داره همه ایمان ام را می گیره. و باعث از بین رفتن حرمت بین من و فرزندانم شده.
باسمه تعالی: سلام علیکم: رجوع به مباحثی که متذکر رذیلۀ خشم میباشد، خوب است. در این مورد میتوانید به شرح کتاب «جنود عقل و جهل» که روی سایت هست رجوع فرمایید. موفق باشید.
سلام علیکم: آیا درسته بگیم هر لذت یا دردی که میچشم، در واقع دارم خدا را شهود میکنم؟ با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! اگر انسان در مسیر توحید الهی قدم بگذارد چنین است که میفرمایید. موفق باشید
استاد بزرگوار، جناب آقای طاهرزاده سلام علیکم و رحمهالله: اینجانب طی سالهای گذشته، بخشی از عمر علمی و پژوهشی خود را در غرب، بهویژه در کشور سوئد، در حوزهی تحقیقات سرطان و علوم پزشکی سپری کردم. گرچه در نگاه نخست، فضای آکادمیک غرب با شعار آزادی علمی جلوهگری میکرد، اما آنچه در عمل با آن مواجه شدم، حقیقتی تلخ و پنهان از یک تمدن بود که در عمق خود، هیچگونه تساهلی نسبت به ایمان اصیل، هویت دینی مستقل، و وابستگی معنوی به مکتب اهلبیت علیهمالسلام ندارد. نهتنها از سوی نهادهای امنیتی و اطلاعاتی غرب تحت فشار و تخریب قرار گرفتم، بلکه با شبکهای پیچیده از افرادی بعضاً متظاهر به دیانت نیز مواجه شدم که در عمل، کارگزار پروژهی نفوذ فرهنگی و تخریب هویت دینی بودند. مأموریت آنان، نه صرفاً حذف یک پژوهشگر مسلمان، بلکه تحقیر و تحریف بنیانهای معرفتی و اعتقادی شیعی بود. بهعنوان نمونه، یکبار بهطور غیرمستقیم توسط بازجویان آنها در مورد شنیدن دروس حضرتعالی مورد سؤال قرار گرفتم. در مقاطعی حتی برای بهرهمندی از معارف شما، ناچار به پنهانکاری و استفاده از فیلتر بودم. این تجربه بهخوبی نشان میدهد که ادعای آزادی و دموکراسی در غرب، جز نقابی نرمافزاری بر چهرهی استکبار نیست. پس از چند سال تقیه، صبوری و تلاش برای حفظ مسیر علمی و ایمانی، نهایتاً در برابر هجمهی بیامان و پروندهسازیهای آنان، ناگزیر به ترک آن کشور و بازگشت به وطن شدم. امروز، با وجود تلخی آن دوران، آن تجربه را سرمایهای گرانسنگ برای شناخت چهرهی نفاق، استکبار و ساختارهای پیچیدهی مهندسی آنان در هجمه به اسلام میدانم؛ تجربهای که اگر درست تبیین شود، میتواند بخشی از جهاد تبیین در عرصهی نبرد تمدنی باشد. اخیراً کوشیدهام این تجربه را در قالب یادداشتی با عنوان «از نوبل تا نفوذ» بیان کنم، اما آنچه بیش از همه بدان نیاز دارم، راهبری معنوی و فکری است تا این تجربهی شخصی را به تحلیلی تمدنی و نقشهای برای مقابله با پروژهی تحریف هویت اسلامی و نفوذ غرب در میان نخبگان بدل سازم. لذا از حضرتعالی، بهعنوان عالمی حکیم و پرچمدار جهاد تبیین، تقاضا دارم بنده را از دعای خیر بیبهره نفرمایید و اگر رهنمودهایی دارید، بسیار سپاسگزار خواهم شد که مرا مستفیض فرمایید. در صورت صلاحدید حضرتعالی، با کمال میل آمادگی دارم جزئیات بیشتری را به صورت محرمانه در اختیار قرار دهم، شاید بتوان از دل این ماجرا، راهی برای تبیین بهتر مکانیسمهای نفوذ غرب و راهکارهای مقابله با آن استخراج کرد. با نهایت خضوع و احترام.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! محال است در این آخرین دوران که از یک طرف میدان ظهور اوج خوبیهاست و از طرف دیگر میدان ظهور اوج ظلمات است؛ بتوان در میانۀ راه بود و گمان کنیم آن کس که در اوج خوبیها حاضر نیست، بتواند در اوج بدیها نباشد. چنین مواردی که میفرمایید به صورتهای مختلف، همه صورتهای ظلمات آخرین دوران است و اتفاقاً با توجه به چنین موقعیتی به خوبی میتوانید برای نجات انسانها تلاش کنید. بنده نیز در خدمت هستم. موفق باشید
سلام علیکم استاد عزیز: اگر لطف کنید و اندکی در مورد معنای دحو الارض و و وجه توجه ما به چنین روزی نکاتی را بفرمایید. خیلی ممنون
باسمه تعالی: سلام علیکم: خوب است سری به سؤالات شمارۀ 10943 و 25374 و 31009 بزنید. موفق باشید
درد دلی از دوستی عزیز. آموزش شنا در کویر گریزی به چالشهای انتقال فرهنگ ایثار و دفاع مقدس به نسل جوان، پسر جوانی که در لاله گوشش گوشواره ریزی کاشته، شاید با این تغییر کوچک، در تلاش است تا در زندگی راهی تازه را تجربه کند، راهی که پیش از این پدر او نرفته. دختر جوانی که از هر طرف موهای خود را بیرون انداخته، در کنار مادر چادری خود به آرامی قدم میزند. آرامشی که شاید ساده به دست نیامده. میتوانم مدتها کلنجارشان را در ذهنم بازسازی کنم. قهر و آشتی هایی که در نهایت هر کدام را به پذیرش طرف مقابل وادار ساخته. این ها تصویر تمام جامعه ما نیست، اما لااقل بخشی از آن را بازنمایی میکند. چه شده؟ این نسل چرا از مسیر والدین خود به این میزان گریزان است؟ چطور فرهنگی که نسلی را تا پای جان شیدا و شیفته خود ساخته بود، توسط نسلی دیگر پس زده میشود؟ آیا در انتقال آن فرهنگ خطایی رخ داده؟ آیا آنطور که باید و شاید از ابزار رسانه استفاده درست نشده؟ ما که کم کاری نکردیم. ما خیابان های زیادی به اسم شهدا نام گذاری کردیم، فیلم های زیاد و خوبی برای آن ها ساختیم، عکس آن ها را بر روی جلد کتاب ها و دفتر ها چاپ کردیم. مگر میشود انسان پاکفطرتی، داستان شهدا را بشنود و در دلش تصدیق نکند؟! مگر میشود تصاویر آن ها را ببیند و همراهی با آن ها را آرزو نکند؟! آیا این نسل به فطرتش پشت کرده و منحط شده؟ یا دلیل را از جای دیگری باید جستجو کرد؟ به گمان من، آنچه تحت عنوان فرهنگ ایثار و شهادت تا به حال به نسل جوان عرضه شده، صورتی ظاهری از آن بوده است بدون آنکه نسبتی با حقیقت آن برقرار کرده باشد. فرهنگی که به جوانان دهه ۵۰ جرئت طوفان میداد، برای جوانان دهه هشتاد پای تخته تدریس میشود و آنها باید دست به سینه مفاهیم آن را حفظ کنند تا در امتحان نمره ۲۰ بگیرند. اما او هم میخواد طوفان به پا کند. او هم میخواهد دل به دریا بزند. حتی اگر این مفاهیم برای عده ای علاقه مندی ایجاد کند، نهایتاً مانند جوان ویلچری ای خواهد بود که عاشق دویدن های رونالدو باشد. یا پسر لال و بی زبانی که شیفته چهچهه های شجریان است. مگر میشود به کسی آموزش شنا داد، بدون آنکه او را لااقل در حوضچه ای از آب رها کرد؟ مگر بدون آب، معلم شنا فایده ای دارد؟ فرهنگ ایثار و شهادت هیچگاه متبلور نمیشود، مگر آنکه عرصه ای برای ظهور و بروز آن وجود داشته باشد. باید پرسید چرا جوان امروز آنگونه که باید، ذیل انقلاب اسلامی، عرصه را برای خود گشوده نمییابد و به دنبال شکوفایی خود در عرصه های دیگر میگردد؟ به ادعای این متن، چالش اصلی در انتقال فرهنگ ایثار و شهادت، نه پایین بودن کیفیت محصولات فرهنگی، بلکه تنگ شدن این عرصه و میدان است. به تعبیر دیگر، اصلا قرار نیست این فرهنگ از نسلی به نسل دیگر منتقل شود، بلکه قرار است در هر نسلی آبیاری و شکوفا گردد. امام به جوانان مشق شهادت را دیکته نکرد، بلکه بذر آن را در جانهایشان بیدار نمود. شاید آن جوانی که در اعتراضات خیابانی علیه نظام شعار میدهد، یا دختری که حجاب از سر بر میدارد، روحیه شهادت هنوز در او زنده است، هرچند مسیرش به خطا رفته. و آن جوانی که در مدرسه ده بار از روی درس شهدا خورشیدند رونویسی کرده، روحیه شهادت درونش کشته شده باشد. ما روایت های صادقانه را قربانی چارچوب های ذهنی خود میکنیم. از شهدا، درس خوان هایشان را دستچین کرده و برای فرزندانمان تعریف میکنیم. و با چند روایت از نماز اول وقت و احترام به پدر و مادر آن را تکمیل میکنیم. ما فرزندانی منظم و حرف گوش کن میخواهیم که موهای خود را یک طرفه شانه کرده باشند و عکس شهدا پس زمینه تلفن های همراهشان باشد، بدون آنکه قدرت نه گفتن به ما را داشته باشند. در نهایت هم یک زندگی کارمندی با حقوق ثابت برای آنها آرزو داریم که عکس شهدا را در دفتر کارشان قاب کرده باشند. نتیجه این رویکردها در بهترین حالت، کویرنشینانی است که حسرت دل به دریا زدن را میخورند و زمینگیرانی که عاشق آسمانند ولی امید به پرواز ندارند. محصولات فرهنگی و روایت های دفاع مقدس، در فضایی تاثیر خود را خواهند گذاشت که دیکته نشوند بلکه الهام بخش باشند. جوان مانند نویسنده ای است که به دنبال ایده ای برای نوشتن داستان زندگی خودش است. او باید خودش را در جهانی که شهید گشوده حاضر ببیند و به او اجازه داد تا داستان متفاوت خودش را بنویسد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! اگر حقیقت چیزی نیست که بتوان آن را تعریف کرد، پس گزارشدادن از حقیقت، ما را با آن روبهرو نمیکند و تاریخ، از آنجایی شروع میشود که انسانها در افق زندگی خود متوجۀ روحانیتی باشند که به سوی آنها آغوش گشوده است و آنها نیز برای عبور از روزمرّهگیها به سوی حقیقت نظر کنند. و این قصۀ تاریخی است که در زمانۀ ما پیش آمد تا هرکس خود را در این دورانِ بیمعنایی، معنا کند. در این صورت است که حتی روایت شهدا، معنای حقیقی خود را پیدا میکند و برای بازخوانیِ آنچه گذشت و آنچه در آن هستیم باید به این نکتۀ مهم فکر کرد که ما در نسبت با حقیقت که در دلِ تاریخ به ظهور میآید؛ چه ارتباطی باید به میان آوریم؟ و در سخنان و رفتار خود چگونه بدان اشاره کنیم؟ به امری که تعریفبردار نیست ولی انسانها با رفتار و سکنات خود میتوانند اشارهای به آن باشند و این یعنی «انسان و باز انسان» در دورانی که انسان، خودش مسئلۀ خودش شده است. موفق باشید
سلام: بسیار برای من عجیب است که نسل جدیدِ کشور ما، در مقایسه با نسل جدیدِ کشورهای دیگر، از نظر جهانی که در آن زندگی میکنند، بسیار جلوتر است! کشورهای مدرن نتوانستند نسل جدید خود را از باتلاق نیهیلیسم نجات دهند، در حالی که کودکان و نوجوانان ما بهخوبی وارد جهان اسلامی شدهاند؛ جهانی که نهتنها احساس محدودیت در آن وجود ندارد، بلکه با کوچکترین اشاره، آیندهی خود را درک میکنند. انقلاب اسلامی از این جهت یک جهان بینظیر است که انسانهای بزرگی را در خود پرورش داده است؛ انسانهایی که شور حیاتیِ کاملاً اخلاقی و معنابخشی را تجربه کردهاند. شهدا، علما، دانشمندان، سبک زندگی و حضور سیاسی-اجتماعی این افراد، همگی نشاندهندهی جهانی قدرتمند و پرشور هستند. انقلاب اسلامی هزاران سال از تمام تمدنهای موجود پیشرفتهتر و کاملتر است. تبریک میگویم به مناسبت گشوده شدنِ جهان آخرالزمانیِ اسلامی! حالا میفهمم مقصود از «انسان حقالیقینی» چیست. حقالیقین یعنی حضوری بیکموکاست، و چه زیبایی بینظیری دارد! از طرفی اجتماعات دفاع از فلسطین در دنیا راه ورود به این جهان اسلام شده. اینها زیبایی است و زندگی با چنین زیباییهایی برایم شیرین است. «دست و پا گم کردهٔ شوق تماشای توام / افکند یارب سر افتاده در پای توام / اینکه رنگم میپرد هر دم به ناز بیخودی / انجمن پرداز خالی کردن جای توام / خانمان پرداز الفت را چه هستیکو عدم / هر کجا مژگان گشایم گرد صحرای توام / هیچکس آواره گرد وادی همت مباد / مطلب نایاب خویشم بسکه جویای توام / نقد موهوم حباب آنگه به بازار محیط / زبن بضاعت آب سازد کاش سودای توام / خواه درد آرم به شوخی خواه صاف آیم به جوش / همچو می از قلقل آهنگان مینای توام / کیست گردد مانع مطلق عنانیهای من / موج بیپروای توفان خیز دریای توام / سجدهها دارم به ناز هستی موهوم خویش / کاین غبار سرمه جوهر گرد مینای توام / در محبت فرق تمییز نیاز و ناز کو/ هر قدر مجنون خویشم محو لیلای توام / میشکافم پردهٔ هستی تو میآیی برون / نقش نامت بستهام یعنی معمای توام»
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً همینطور است. بیحساب نیست که رهبر معظم انقلاب میفرمایند: «تجلی طراوت و نشاط انقلابی در راهپیمایی ۲۲ بهمن و به صحنه آمدن جوانان و نوجوانان برای دفاع از انقلاب با وجود حجم انبوه خصومتها علیه نظام اسلامی را نشانه اراده پروردگار برای پیشرفت اسلام در بستر جمهوری اسلامی خواندند و افزودند: نمونه دیگری از بروز اراده الهی، تجمعات ضد صهیونیستی در اروپا و حتی آمریکا و افزایش چشمگیر حمایت افکار عمومی جهان از مردم فلسطین است.» باید به این جمله زیاد بیندیشیم. اخیراً در این رابطه بحثی تحت عنوان «راز امیدواری به آینده در تاریخ انقلاب اسلامی» شد که ان شاءالله میتواند مفید باشد. https://eitaa.com/matalebevijeh/19415 موفق باشید