باسمه تعالی
کاربران محترم عنایت داشته باشند که این سایت وظیفۀ خود را تنها در محدودۀ جواب دادن به سؤالات معرفتیِ کاربران میداند و از اینکه نمیتوانیم جوابگوی سؤالات شخصی و حالات فردی کاربران محترم باشیم؛ عذرخواهی میشود.
طاهرزاده
.
سلام چند روز قبل که شما به ملاقات مزار حاج قاسم رفته بودید در کانال مطلب ویژه پستی به اشتراک گذاشتید در مورد کمک شهدا به مشکلات مردم و فرمودید که منکر مشکلات نیستیم اما امداد شهدارا جدی میدانیم. این ویدئو مربوط به یک خیریه مردمی است که در آن یک اتاقی دارند برای شهدا و هرکسی مشکل حادی دارد را به آنجا میبرند تا با شهدا درددل کنند و با مردم خیر نیز به اشتراک میگزارند. بنده همیشه از اینکه استقامت و جنگ نرم و جنگیدن هایمان مثل اوایل انقلاب اسلامی بروزات فیزیکی ندارد خسته میشدم و دوست داشتم زندگیم بدنم و همه حرکاتم بروز بیرونی هم داشت اما با دیدن این صحنه که یک خانم عمیقاً رنج دیده و عرض کنم این رنح ها را خیلی ها دیدیم و مصادف شدنش با آن پست شما برایم آرامش بخش است. ما هر حرکتی میکنیم دارد اتفاق می افتد. چقدر این خیریه در دیدگانم خوب است و از بودنش لذت میبرم. ببینید حرف های خانم را و تا آخر که چه شد با توسل به شهدا. https://uploadkon.ir/uploads/ce8d05_25VID-20251205-094937-530.mp4
باسمه تعالی: سلام علیکم: خدا را شکر که به هر حال این زمینهها بین انسانها فراهم است. موفق باشید
عرض سلام خدمت استاد، من یک پلیس هستم و لازمه کارم این است که در طول کار و خدمتم به افراد و اشیاء زیادی نگاه و حتی فکر و توجه کنم. لطفا راهنمایی بفرمایید که چگونه از اثرات این کثرت نگاه ها و توجهات در امان بوده و رهایی یابم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر صورت مهم، انگیزۀ نگاه است که به ظاهر نامحرم نباید از سر لذت باشد وگرنه در دیگر امور به حکم انجام وظیفه نوعی عبادت و صفای باطنی در بر دارد. موفق باشید
مشرفی بر حال من، حالم نمیپرسی چرا؟ نیستی دنبال من، حالم نمیپرسی چرا؟ ای کمال محض ای زیباترین رویای من/ منتهی الآمال من حالم نمیپرسی چرا؟ هیچکس مانند تو نشناخت حالات مرا/ عارف احوال من حالم نمیپرسی چرا؟ چند سالی میشود تنها خیالت با من است/ غصّۀ هر سال من، حالم نمیپرسی چرا؟ رحمت اللهی که بر این قلب وسعت میدهی/ کاش بودی مال من! حالم نمیپرسی چرا؟ از قضای حتمی آیا جُسته کَس راه فرار؟ حک شدی در فال من، حالم نمیپرسی چرا؟ «بر دو چشم من نشین ای آنکه از من، من تری» آینه! تمثال من حالم نمیپرسی چرا؟ ۱۳ آذر ۱۴۰۴
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینکه ما را به یاد خود میاندازد تا زبان به گِله بگشاییم، نوعی احوالپرسی از ما میباشد تا متوجه شویم چه اندازه او شیوۀ عاشقکُشی دارد برای نزدیکیِ ما به خودش. از این جهت دلم نیامد این سروردۀ فوق العادۀ جناب عمان سامانی در رابطه با کاری که حضرت حق با اصحاب کربلا کرد را با شما در میان نگذارم که میگوید:
باز گوید رسم عاشق این بود
بلکه این معشوق را آیین بود
چون دل عشاق را در قید کرد
خودنمایی کرد و دلها صید کرد
امتحانشان را ز روی سر خوشی
پیش گیرد شیوۀ عاشق کشی
در بیابان جنونشان سر دهد
ره بکوی عقلشان کمتر دهد
دوست میدارد دل پر دردشان
اشکهای سرخ و روی زردشان
چهره و موی غبار آلودشان
مغز پر آتش، دل پردودشان
دل پریشانشان کند چون زلف خویش
زآنکه عاشق را دلی باید پریش
خم کند شان قامت مانند تیر
روی چون گلشان کند همچون زریر
یعنی این قامت کمانی خوشترست
رنگ عاشق زعفرانی خوشترست
جمعیتشان در پریشانی خوشست
قوت، جوع و جامه، عریانی خوشست
خود کند ویران، دهد خود تمشیت
خودکشد شان باز خود گردد دیت
تا گریزد هر که او نالایقست
دردرامنکر، طرب را شایقست
تا گریزد هرکه او ناقابلست
عشق را مکره هوس را مایلست
و آنکه را ثابت قدم بیند براه
از شفقت میکند بروی نگاه
اندک اندک می کشاند سوی خویش
میدهد راهش بسوی کوی خویش
بدهدش ره در شبستان وصال
بخشد او را هر صفات و هر خصال
متحد گردند با هم این و آن
هر دو را مویی نگنجد در میان
مینیارد کس به وحدتشان شکی
عاشق و معشوق میگردد یکی
موفق باشید
در آستان نشینی افقی بی کران. با سلام و نور خدمت استاد گرامی . در سفری که به کربلا عنایت این حقیر شد، گویی اقا اباالفضل العباس را همچون مثل حدیث «انا مدینه العلم و علی بابها» حسین مدینه العشق و عباس بابها است .گویی حضرت عباس نافله صبح ولایت امام حسین است. اصلا نمیدانمچه وصف کنم این دریا را که هم یک دریاست و هم دو آب . آیه قرآن بنظرم رسید. استاد گاهی گم می شوم در میان این معانی و ذوق و غم وجودم را پر می کند. غم هجران از موطن و آن بلندای حسن و نظر امامان و پای در گل ماندن اسفل نفس خویش.
استاد از وقتی صوت شرح سوره حمد شما را گوش دادم و مباحثه کردم انگار دیگر نماز نمیخوانم، میخوانم ولی در ابتدا با حسرت اینکه اصلا نا کنون آنچه خواندم نماز نبوده و الان هر چه میجویم انگار نیست. هم هست و هم نیست. کلمات می آیند و می روند و من مانده ام مانند در مانده ای که هیچ نه دارد نه می گوید و نه میداند نمیدانم این خوب است یا نه...🥀 استاد با این فرصت کوتاه و این راه بینهایت چه کنم؟؟؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: خدا را باید حمد کرد که چگونه از یک طرف، ما را به راههایی راهنمایی میکند که بیشتر از بیشتر او را بیابیم و از طرف دیگر متوجهمان میکند که «هنوز نه!» زیرا «دوست دارد یار این آشفتگی» 2- به هر حال خودش فرمود: «لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا» به این معنا که در بین هر عبادتی در إزای آنی که بهترین است جزایمان میدهد. اگر در هزاران نماز یک نمازِ آنچنانی خواندهایم که او پسندید، همۀ نمازها را بر اساس آن نماز جزا میدهد و با بقیۀ عبادات نیز چنین معاملهای میکند از آن جهت که بالاخره افق هر عبادتی، آن نهاییترین عبادت است که ما در پیش داریم. موفق باشید
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز. ما با گروهی از دوستان کتاب های ده نکته از معرفت النفس ، چگونگی فعلیت یافتن باورهای دینی و برهان صدیقین رو کار کردیم. برای بحث بعدی خواهرا خیلی علاقه مند هستند وارد بحث انقلاب بشن. در این زمینه توصیه شما چی هست؟ با کدوم کتاب ادامه بدیم؟ ممنون.
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» همراه با صوت آن و کتابهای «امام خمینی و خودآگاهی تاریخی» و «انقلاب اسلامی، باز گشت به عهد قدسی» و «انقلاب اسلامی، برونرفت از عالَم غربی» و «انقلاب اسلامي و جهان گمشده» که همه روی سایت هست. ان شاء الله می تواند مفید باشد. موفق باشید.
سلام بر امّ البنین، راستی چرا نمیگوییم امّ الحسین؟! مگر دیگر باید چه میکردی؟ مگر دیگر قرار بود برای فرزندان حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» چگونه باشی؟ تو همسر مهربان علی شدی و مادر فداکار فرزندان زهرا«سلاماللهعلیها»، همین کافی بود. تو چه احساسی به فرزندان زهرا داشتی که بعد از گذر هزار و اندکی سال ما ان را نفهمیدیم آخر چرا تمام فرزندانت را با حسین همراهی کردی چرا بعد از غوغای عاشورا در دیدار با بشیر سراغی از فرزندانت نگرفتی مگر فقط مادر حسین بودی که مدام سراغ حسین را میگرفتی و گفت بشیر از حسینم بگو از حسینم...... و چندین بار این را تکرار کردی چند نفر از ما میدانیم نام واقعی شما فاطمه است تو حتی از صدا زدن نام خود هم گذشتی وگفتی تو را امّ البنین صدا بزنیم مبادا با بردن اسم فاطمه فرزندان علی اندوهگین مادر شوند کاش اینقدرها مهربان نبودی بین خودمان میماند چه احساسی داشتی وقتی فهمیدی تیر به دو چشمان عباست زدند وقتی فهمیدی دودست عباست را از بدن جدا کردن چرا ناله نکردی این صبر تو ما را ازار میدهد کاش اندکی برای عباست اشک میریختی واز ان بدتر بر تو چه گذشت وقتی شنیدی تیر به مشک عباس زدند وقتی قرار بود با ان اب برای علی اصغر حسینت ببرد فکر میکنم ان موقع اشک از چشمان تو سرازیر شد و ارام و قرار نداشتی نه برای چشمان عباس نه برای دستانش برای تیری که به مشک خورد چون قرار بود اب برای طفل شش ماهه حسینت ببرد مادر ارام باش .....مادر کمتر بی قرار حسینت باش او علمدار چون فرزند تو دارد که از اهل خیمه و زینبت مراقبت میکند. چرا بعد از عاشورا همه گفتند امان از دل زینب، گفتند مادری دارم خون میگرید(حضرت زهرا«سلاماللهعلیها»)، ولی مادر! چرا نامی از تو نیاوردیم ؟؟؟؟؟ تو بعد از گذر هزار و اندی سال با قلبهای زنان و مادران چه کردی که اینان شما را الگو قرار دادند و فرزندان و همسران خود را به جبهه ها اعزام کردند برای اینکه مبدا کسی به اسلام حسینی تو تعرض کند. ما ازادی و ازادگی و امنیت را مدیون شما و الگو قراردادن شما در زندگی هستيم......مادر! چرا هیچگاه از دلتنگی خود نگفتی؟! چرا هیچ وقتی ادعایی نداشتی؟! راستی میگویند حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» شبها بر بالین قبر شهدای گمنام حاضر میشود، یقیناً شما هم در کنار ایشان هستی... میگویند در غوغای محشر چشمان و نگاه عباس تو شفاعت میکند. مادر میشود در غوغای محشر برای ما هم مادری کنی؟؟؟؟ ای بهترین مادر ما را ببخش که عمری تو را نامادری خوانیدم... سلام ما را به خواهرت زهرا«سلاماللهعلیها» برسان....... از این پس از آوردن اسم حضرت ام البنین در کنار اسم حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» غافل نشویم. التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: سلام بر امّ البنین «السَّلامُ عَلَیکِ یَا زَوجَةَ وَصِیِّ رَسَولِ الله» سلام بر عاشوراییترین زن، بدونِ حضور در کربلا. مادرِ شیرمردانی که فرمود: تمام پسرانم فدای یک تار موی حسین«علیهالسلام». سلام بر بانویی است که فریاد حسین جان گفتنش را در میدان مدینه و صحن کربلا هنوز میتوان شنید.
راستی را! این بصیرت در درک تاریخیِ کربلا را چگونه او به دست آورد؟ آیا عظمت او میهمانیِ خانۀ مادران شهید ما نبود که اینچنین اسطورهوار فرزندانشان را در انقلاب بزرگ اسلامی بدرقه کردند؟ بصیرت جناب امّ البنین بانویی که در بستر تاریخ اسلام پروریده شد تا آنجایی که با عباسِ«علیهالسلام» خود یگانگی را با حضرت سیدالشهداء«علیهالسلام» تجربه کرد.
بنده حقیقتاً با شما موافقم که میفرمایید: از این پس از آوردن اسم حضرت امّ البنین در کنار نام حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» نباید غافل شد از آن جهت که با نظر به جایگاه تاریخی حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» مییابیم که نگاه زنان اسلام چگونه به آن افقهای دور نظر دارند و در راه تحقق آن افقها از فداکردن فرزندان خود کوچکترین سستی به خود راه نمیدهند. آری! در دیدن این بانوی بزرگ در این شرایط تاریخی «چشمها را بايد شست جور ديگر بايد ديد». موفق باشید
سلام و وقت بخیر برای شناخت گناهان به غیر از کتاب گناهان کبیره، چه کتابایی رو پیشنهاد میکنید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب خاصی در این رابطه در نظر ندارم. ولی عرف مؤمنین به خوبی متذکر راههای صحیح از راههای خطا هستند بخصوص با نظر به کتابهای جلیلالقدری همچون «جامع السعادات» که شرح آن را میتوانید در کانال https://eitaa.com/jameo_saadat دنبال فرمایید. موفق باشید
باسلام من یه دختر۱۷ساله عم که میخوام برم حرم امام رضا شما چه دعایی و وپیشنهاد میکنید که من بخونم تا دعام برآورده بشه؟ نظرتون راجب زیارت عاشورا با۱۰۰لعن و سلام چیه؟ وچه دعای دیگه ای پیشنهاد میکنین که ردخور نداشته باشه؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- هر اندازه انسان با معرفت هرچه بیشتر توحیدی به سراغ اولیاء معصوم به قصد زیارت رود، بیشتر نتیجه میگیرد و از این جهت خوب است در زیارت آن عزیزان به مفاد آن زیارتها نظر شود. پیشنهاد ما آن است که به جزوۀ «زیارت امام رضا علیه السلام در مشهد» که در سایت هست رجوع شود. https://lobolmizan.ir/leaflet/624?mark=%D8%B2%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D8%AA 2- مداومت در زیارت عاشورا، کار خوبی است بخصوص که نظر به جایگاه و اشارات آن زیارت باشد https://lobolmizan.ir/book/85?mark=%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%A7 . موفق باشید
سلام... از انجا که بودا پیامبر نیست. وطبق فرمایش علامه طباطبای اون حرفای که بودا زده علامه تصدیق کرده و فرمودند این حرفای اسلام هم است... پس چه فرقی باید باشد بین حرف دین و حرف بودا. ما با اینکه پیروانش ازش بت ساختند کاری نداریم. و توحید ما برتر است که خداوند در مکان نمی گنجد درست است. مد نظر سخنان اسلام. وبودا است. مچکرم
باسمه تعالی: سلام علیکم: اوپانیشادها گزارشی از حالات معنوی انسان یا انسانهایی است که در اُنس با حضرت محبوب به کلام آمدهاند و این غیر از توحید انبیای الهی و شریعتی است که آنها به نور نبوتشان و برگزیدگیشان از طرف حضرت ربّ العالمین به سوی بشریت آوردهاند تا انسانها زندگی خود را الهی و معنوی کنند. در آنجا که اوپانیشادها متذکر هستند، نوعی از دورشدن از دنیا و از زندگی است که ملامتی در آن برای افراد نیست. ولی قصۀ بشریت چیز دیگری است از آن جهت که باید در میدان زندگی، خود را آراسته و پرورده کند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: چند روزی به جهت مسافرت از جوابگویی به کاربران محترم معذور هستیم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: چند روزی به جهت مسافرت از جوابگویی به کاربران محترم معذور هستیم. موفق باشید
سلام استاد بزرگوار: تر ک فعل، بی تحرکی و خونسردی دستگاه قضایی باعث آزردگی بسیاری از مردم مومن و متدین و انقلابی است که باتوجه به آسیبهای جدی که بعضی سیاستمداران غرب گرا و ساده لوح و شاید بعضا خائن به کشور میزنند و شکایاتی که از آقایان میشود ولی هیچ تحرکی از دستگاه قضایی دیده نمیشود مثلا نمایندگان مجلس طبق بعضی شنیده های موثق هشت مورد شکایت در مورد آقای روحانی از سالها پیش به دستگاه قضایی ارایه کردهاند ولی یک احضاریه هم در مورد ایشان اعمال نشده و همچنان با افکار سطحی خود که انسجام و وحدت ملی را به هم میزند یا در مورد آقای ظریف که در تبلیغات انتخاباتی دروغ کشتن مهسا امینی را با باتوم تکرار میکند ولی بابت شایعه پراکنی و تشویش اذهان عمومی بازخواست نمیشود با اینکه چندین پزشک متخصص خلاف آن را اثبات و اعلام کرده اند و الی مشا الله از این موارد زیاد است نظر جنابعالی چیست اگر حکمتی هست ما را هم مطلع کنید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: عزم کلی دستگاه قضایی به خصوص جناب حجت الاسلام و مسلمین آقای اژهای مثبت است. مشکل، نظام قضایی کشور ما و دیگر کشورهای جهان است که قاضی آنچنان استقلال دارد که به راحتی پروندۀ آقای انصاری را مختومه میکند. امید است که جوانان عدالتخواه با مطالبهگریهای خود نگذارند کواکبیانها با آن تهمتهایی که به نظام میزنند، از حکم قضایی فرار کنند. موفق باشید
سلام و وقت بخیر خدمت استاد گرامی: با دختری برای ازدواج آشنا شدم که همه معیار های ایمان، اخلاق خوب، قناعت و ولایتی بودن و ... را دارد ولی از نظر زیبایی، به هیچ عنوان زشت نیستند ولی من دوست داشتم زیبا تر از این می بود چه کار کنم؟ لطفاً راهنمایی کنید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آن وقت به قول جناب حجت الاسلام قرائتی در آن صورت اگر با زیباتر از آن روبهرو شدیم، از آن زیبای قبلی منصرف میشویم. در حالیکه همینکه مورد پسند باشد کافی است و خداوند است که فرمود: «وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» و از نشانه های [قدرت و ربوبیت] او این است که برای شما از جنس خودتان همسرانی آفرید تا در کنارشان آرامش یابید و در میان شما دوستی و مهربانی قرار داد؛ یقیناً در این [کار شگفت انگیز] نشانه هایی است برای مردمی که می اندیشند. موفق باشید
سلام خدمت استاد گرامی: با این پیش فرض که یکسال و نیم میشود که در حوزه ازدواج مطالعه، تحقیق و تلاش داشته ام وارد متن مورد نظرم میشوم: از پس تجرد چیزی به جز سستی و نومیدی در آدمی به وجود نمی آید و فرد پس از تلاش هایش، به کلی رسالتش در زندگی را فراموش می کند. نخوت و سرافکندگی از اثرات شایع این دوران است. در این دوره و با حال و هوای انسان این دوره نیاز به برقراری ارتباط بیش از پیش حیاتی تلقی می شود چنانکه با از دست دادن این ارتباط و سپری نکردن زمان در آن حال، گویی گوهر شگفتی از پنجه آدمی به یغما رفته و آدمی خسران زده و بهت آمیز زندگی را می گذراند. بنده به دلیل زندگی در خوابگاه، حال حاکم بر این نسل را میبینم و پس از ۲ سال متوجه نیازهای دسته جمعی انسان های دورم بخوبی میشوم. و این نیاز به ارتباط و تجربه جهان در رابطه بودن و دل سپردن و دل دادن امری شایع است. منتها مانع بر سر راه آمده و مسیر منحرف شده است. چرا پول هدف اول و آخر من و امثال من شده؟ زیرا بدون آن نمی توانیم در آن جهان حاضر باشیم یا به عبارتی کلید ورود به آن حال و هوا پول است و پول. با توجه به وضع اقتصادی که برای مردم ساخته اند خب معلوم است که تجربه عشق و زیبایی های آن بدل می شود به امضای یک قرارداد تجاری در ۳۰ یا ۴۰ سالگی که دوطرف یکدیگر را برای سر قبرشان میخواهند. و خب البته که دختران حق دارند که زندگی خود را روی چیزی که معلوم نیست بنا کنند چیزی که اسمش را می گذاریم جنم، جرات یا کار پاره وقت و اینجور موارد. الان دختران ۱۸، ۱۹ ساله بسیار مایلند تا با مردان ۳۰ یا ۴۰ ساله ازدواج کنند و چرایی این قضیه نیز مثل روز روشن است. و زمان جلو می رود و جوان هر روز در معرض گناهانی است که حتی از فکر کردن به آنها نیز خسته شده؛ تهدید ها روز به روز بیشتر می شوند ولی هیچکس دیگر راجع به این مسئله دغدغه ای هم ندارد. همه سست شده اند و این موضوع امری لاینحل شده و گویا باید منتظر امری آسمانی باشیم تا موارد ما را حل کند. پیران ما ناامیدتر از ما هستند و راحت، ازدواج را برای بعد از ۳۰ سالگی توصیه می کنند. الان در اینکه باید چه کنیم مانده ایم. هیچ اسبابی فراهم نیست و خب بدون اسباب چه کسی حاضر به قدم گداشتن در این راه می شود؟ داشتم فکر میکردم که شاید دوستی های قبل از ازدواج واقعا چیز بدی نیست حال چرا؟ زیرا افراد چند وقتی بدون توقع در کنار هم هستند و پس از آن امور خواستگاری و ... اتفاق می افتد. اگر هم بگویند که این موارد مواردی هستند که به نتیجه نمی رسند که خب خیلی از ازدواج ها هم به نتیجه نمی رسد پس بحثی نمی ماند. ولی پس حق انسان خدامحور را چه کنیم؟ کسی که در خواسته هایش می خواهد خدا را هم در نظر بگیرد پس بالاخره او چه کند؟ انسانی مانده بین دو انتخاب (لطفا توجه کنید) از یک طرف باید تن به ارتباطی گناه آلود بدهد و از سمتی پیر شود و آن قرارداد چرکین تجاری را امضا کند. آیا مأوای انسان این دوره در این مسئله و در این عصر این بود که بین این دو راه خفت آمیز یکی را انتخاب کند؟ در یکی دینش را بدهد و در یکی دنیایش؟ دین ما مگر جمع بین دین و دنیا نبود؟ مگر ما به دنبال جهانی در این بین نبودیم؟ پس از یکسال و نیم هیچ فرجی نشد و هیچ گشایشی عاید من نشد و حتی بقیه ما. راهی میبایست باشد، راهی میباست باشد که البته هیچکس آنرا ندیده و در حجاب است. شما در این حال هستید و انسان امروزی را می شناسید آیا شما نیز مانند بقیه ما از این داستان نومید شده اید یا نه؟ دل جوان شما حرف مرا میگیرد من میدانم. شاید توصیه کنید که جلو بروید و زندگی را شروع کنید خدا هم کمک میکند که باید بگویم برای منی که پسرم راحت ترین کار این است که بگویم خدا کمک می کند و بسم الله، ولی برای یک خانم گفتن چنین چیزی در این دوره اصلا منطقی به حساب نمی آید. یعنی عقل تکنیک می گوید اسباب زندگی فراهم نیست پس تمام بحثی دیگر نداریم. اصلا خود ما دوست نداریم دختری را از خانه پدرش با آسایشی که دارد به جایی ببریم که محل بی گدار به آب زدن ما بوده است. و اضافه نمایم که این نگاه، نگاه کمالی به این قضیه نیست بلکه من خودم دوست ندارم کسی را که دوستش دارم را در وضعیتی ببینم که دارد به پای من چیزی را تحمل می کند که حقش این نیست و باز این می شود مایه عذاب من؛ چرا! اگر فقط رابطه جنسی و فکر در گناه نیفتادن در نظرمان بود که خب آن موقع ناراحتی دختر ملاک نبود و همینطور زندگی ای را شروع می کردیم و الی آخر ولی هیچ اینگونه نیست و توقع ما از این ارتباط خیلی بیشتر از یک رابطه جنسی است. مرا و امثال مرا راهنمایی کنید و بدانید این ره گم گشتگی اصلا چیز آسانی نیست و تحمل این حالت براستی که غیرممکن بود و همینطور خدایی در حال پیش رفتن هستیم. رفقای ۲۵/۲۶ ساله من این حال را شبیه سینه خیز رفتن می دانند: بسیار کند، سست و لرزان، سخت و طاقت فرسا و با باری بر پشت که همینطور فشارش بیشتر میشود. این را هم میگویم که ارتباط با خدا در این حالت سخت شده و تقاضا دارم این حرفم را درک کنید. سخت ترین احساسی که دارم این است که نتوانسته باشم حال را به طور صحیح توصیف کرده باشم تا شما را از شدت این حال مطلع کنم ولی خلاصه این را بدانید که این حال برای نسل من سخت تمام شده و اگر به روی خود نمی آورند، یا هنوز با آن روبرو نشده اند که بزودی میشوند یا از روی غروری که دارند نمیخواهند درباره اش توضیحی دهند. مرا نماینده همه بدانید. با تشکر از شما.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است که میفرمایید. مسئله، مسئلۀ سادهای نیست زیرا از یک طرف ما از بستر سنتی و بومی خود خارج شدهایم که زندگی و ازدواج، معنای سادهای داشت و دختر و پسر با سادگی تمام، زندگی را در همان فضای سنتی و بومی والدینشان شروع میکردند و در کنار والدین خودیکی دو اتاقی هم به آنها میرسید. ولی وقتی از آن شرایط به هر دلیلی عبور کردیم، ما شدیم و زندگیِ غربی بدون آنکه بخواهیم زندگیهای سفید و عدم رعایت خانواده را که آنان برایشان مهم نیست، بپذیریم. اینجا است که بحران موجود به میان میآید و میخواهیم با هزاران مشکل، کار را جلو ببریم. آیا نباید پذیرفت که زندگی به روش غربی، ما را به هر حال با این بحرانها روبهرو میکند؟ چرا دختران و پسران ما به سر عقل نمیآیند و به هر حال به فکر زندگی سادهای نمیباشند که لااقل با سختیهای کمتری که متذکر شدید روبهرو باشند؟ آری! کار سادهای نیست ولی ما فعلاً بین دو نوع زندگی گرفتاریم و در اینجا است که زندگی ساده تنها راهِ حلی است که ما را با بحرانهایی که میفرمایید کمتر روبهرو کند و تنها انتظار از دولت برای رفع این مشکلات، کافی نیست هرچند دولت باید شرایط زندگی جوانان را از نظر مسکن، سهل و آسان کند ولی چارۀ کار وام دادن و زندگی را همچنان سنگینکردن نیست، باید به سادگی زندگی فکر کرد وگرنه گرفتار زندگیهای غربی میشویم که نه با فرهنگ ما همراه است و نه با شریعت الهی. موفق باشید
سلام علیکم: آیا در سجده که ما میگیم. «سبحان ربی الاعلی و بحمده»، این کلمه رب، همان رب شخصی «رب الخاص» است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! به حکم آنکه ربّ ما ربِ عالمیان است و نسبت خاصی با هر مربوبی دارد. موفق باشید
بسم هو: چه بگوید دلی که هنوز بیرون از گود است؛ چه بگوید جانی که سوختن را میفهمد، سوختن را دیده است، با سوختن سوختگان بیچاره شده است، اما به خویش که میآید جز هوسی نمییابد؛ چه بگوید قلبی که تنها، فقط و فقط طلب کرده، یا نه طلب کردن دیگران را دیده و تنها هوسش را کرده؛ همان که سالهاست سخنِ زهرا (س) و جایگاه تاریخیاش و ایستادگیاش را شنیده و به حضور رفته و اما هنوز نه تنها در اکنونش متفکر نیست که اکنون زدگیِ خویش را مییابد. نمیدانم، شاید هم میدانم: راه تفکر سخت است. آری برای امثال من سخت است. عاقل به کنار جوی پی پل میگشت / دیوانه پا برهنه از جوی گذشت. داشتم به نیست انگاری_نیهیلیسم_ نیچه، سید مرتضی آوینی و غروب فکه، اُنسم با دکتر داوری و رمان و خصوصا مطالبی که دو سه سال پیش خود شما در تاکید به نیستانگاری داشتید و همچنین رمان بینوایان، فکر میکردم. نکند به جای عبور_ که گویا باید صبح و شب شیره جانم را بکشد و فکری و کاری_ بیخیالی و بیهودگی سراغم آمده. نمیدانم. نکند گناهکاری و بیهودهکاری همین را هم گرفته باشد. هر چه به خویش مینگرم گویا بیمایهتر از قبلم، گویا دستاویز کمتری برای نجات دارم. اعتراضی نیست، پشیمانیای هم از آمدن تا اینجا ندارم. شاید این طلب و نشدن همان ایمان باشد و شاید باید لحظه به لحظه سکراتی را چشید. اما هر چه در خود میگردم اینگونه بودنی برایم نیست، تقوایی نیست، پروایی نیست، دلتنگی و دلداگیای نیست، نماز و انس و عشقی نیست. تنها گاهی با دیدن حاجقاسم و سید حسن و دیگر شهدا است که میتوانم جانم را سیراب کنم. پر حرفی نکنم، به قول یکی از دوستان در جلسات «انسان و باز انسان» عجب راهی است این راهی که با ما در میان میگذارید اما این حرمان و نشدنمان را چه کنیم. نه میتوان به راهی سطحی دلبست نه میتوان به آن راه با این ظرف کوچک پای نهاد. آری! تو پا به راه در نِه و هیچ مپرس / خود راه گویدت چون باید کرد؛ آری اما هنوز در خم یک کوچه ماندهایم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آیا این خاصیت وجود نیست که با ذات مشککِ خود که عین شدت و ضعف است در هر مرتبهای از آنکه حاضر شویم اجمالی است به سوی تفصیل و قصۀ «هنوز نه» را پیش میآورد؟ گویا باید در چنین قبض و بسطی در میدان وجود، همچنان سرگردان بمانیم به حکم آنکه «دیروز» کافی نیست، «فردایی» هم که چون «فردا» است، پیش نیامده. به جناب حافظ فکر می کنم و حکایت اینکه میفرماید: «سالها دل طلبِ جام جم از ما میکرد / آنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا میکرد». راستی! چه چیزی را تمنّا میکرد که نزد او بود و با ابژهکردن آن و در بیرون در جستجویِ یافتن آن؛ در خارج از حضورش به دنبال آن بود؟ تازه حضوری که فقط حضور است و بودن، بودنی که ذات مشکک است و در هر جایی از مراتب آنکه باشی اجمالی است به سوی تفصیلی، یعنی «بودن» و «نبودن» و «صبر» در این میدان، یعنی «انتظار» و «وارستگی». موفق باشید
سلام وقتتون بخیر: ببخشید استاد بنده از هیئت فاطمیون دانشگاه یزد باهاتون در ارتباطم. ممنون میشم شماره تون رو ارسال کنید که بابت دعوت به یک دوره تشکیلاتی در اصفهان باهاتون هماهنگ کنم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتش بنده شماره خاصی ندارم و از نظر بدنی هم در شرایطی نیستم که بتوانم خدمت عزیزان باشم. برای همگان آرزوی توفیق و سرافرازی دارم. موفق باشید
سلام علیکم: چرا با وجود اینکه انصار با حضرت علی (ع) دشمنی نداشتند و پیام غدیر را فهمیده بودند و دیده بودند بعد از رحلت پیامبر در سقیفه برای جانشینی جلسه گذاشتند و شد آنچه نباید می شد؟ کتاب بیت الاحزان
باسمه تعالی: سلام علیکم: به فضای رعبی میتوان فکر کرد که برنامهریزانِ سقیفه در صحیفه توسط آن ۳۰۰ رجالۀ خشن ایجاد کردند و لذا ابتکار را از انصار گرفتند به همان معنایی که حضرت زهرا «سلاماللهعلیها» به زنان آنها فرمودند: «چقدر زشت است فرسودگی و سستی بعد از جدیّت و تلاش و تیزی!». استادرجبی دوانی نکاتی فرمودهاند که خوب است به آن نکات توجه شودhttps://eitaa.com/ahmadmodaraeiir/4535 موفق باشید
با سلام خدمت استاد عزیز: لطفا بفرمایید که چگونه چنین چیزی ممکن است که حضرت سیدالشهدا (ع) در بچگی خبر از شهادت خودشون میدن در حالیکه هنوز به مقام امامت نائل نشدند و هنوز روح القدس به ایشان تعلق نگرفته که علم کان و مایکون را بدانند در صورتیکه امام زمانشان هنوز زنده بودند و لازمه ی عالم بودن به کان و مایکون داشتن روح القدس و تعلق اون به ایشان است، ضمن اینکه میدانیم علت تمام معجزات و عالم بودت به غیب تعلق روح تاییدیه به اشخاصی که بعدا امام شدند میباشد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید بتوان گفت همان روحانیتی که منجر به امامت آن حضرت میشده، از همان ابتدا در شخصیتشان حاضر بوده و به حکم آن روحانیت متوجۀ آیندهای بودند «قبل ان یکون» قبل از آنکه واقع شود. موفق باشید
سلام علیکم استاد گرامی: در ادامه مطالعات عرفانی، به ویژه با بررسی تطبیقی میان مثنوی مولوی و آثار سهروردی، پرسشی برایم مطرح شده که نیازمند راهنمایی حکیمانۀ شماست. به نظر اینجانب سهروردی با تلفیق منطق مشایی و شهود عرفانی، دستگاه فکری منسجم و کمنظیری پدید آورده که از چند جهت حائز اهمیت است: تشیع او هماهنگی کامل با مبانی کلام امامیه دارد، نظریه نور و مراتب انوارش با مفهوم ولایت در اندیشۀ شیعی تطبیقی دقیق مییابد، و انسجام عقلی این نظام فلسفی، آن را از تأویلهای نابجا مصون میدارد. در مقابل، با تمام احترام برای مقام عرفانی مولوی، باید توجه داشت که مذهب اشعری و گرایش به تقدیرگرایی در آثار او، در مواردی با اصل عدل الهی در تشیع ناسازگار است. همچنین مواردی مانند ستایش معاویه و برخی خلفا در اشعارش، از منظر شیعی قابل پذیرش نیست. به گمانم حکمت اشراق با درآمیختن استدلال منطقی و کشف نورانی، پاسخی هماهنگتر با نیازهای معنوی انسان معاصر ارائه میدهد. نظر شما در این باره چیست؟ اگر امکان داشته باشد، سپاسگزار خواهم شد اگر بازخوانی و تأویل عرفانی داستانهای نمادین سهروردی را در برنامۀ کاری خود قرار دهید. این داستانهای موجز و نمادین، با وجود کوتاهی، گنجینۀ ارزشمندی از معارف ناب عرفانی هستند که متأسفانه میان نسل جوان کمتر شناخته شده است. با سپاس
باسمه تعالی: سلام علیکم: در شخصیت ارزشمند جناب سهروردی هیچ شکی نیست و در همین رابطه جناب هانری کربن که متوجۀ نیاز بشر جدید بودند، تلاش میکنند ما را متوجۀ شخصیت ذو ابعادِ جناب سهروردی بنمایند و بنده نیز نسبت به بعضی از داستانهای سمبلیک جناب سهروردی عرایضی داشتهام مانند کتاب «عقل سرخ»https://lobolmizan.ir/search?search=%D8%B9%D9%82%D9%84%20%D8%B3%D8%B1%D8%AE&tab=sounds ولی در مورد جناب مولوی باید طوری آن اشعار را مدّ نظر داشت و از آن سخن گفت که منظور اصلی مولوی در آن قرار دارد تا متهم به اشعری گری و یا تقدیرگرایی نشود. به همین جهت امثال مرحوم قاضی طباطبایی بنا به گفتۀ آیت الله حسینی طهرانی در کتاب «روح مجرد» معتقد به تشیع جناب مولوی هستند. موفق باشید
سلام علیکم و رحمت الله: امام معصوم فرمود در قیامت شما را شفاعت میکنیم ولی از برزخ شما میترسیم ولی مواردی از شفاعت و کمک اهل بیت به شیعیان در برزخ گزارش شده مثل کمک امام رضا به آیتالله حائری ذر برزخ یا کمک به آیتالله اصفهانی توسط امام حسین در برزخ اینها چگونه با آن حدیث قابل جمع است؟ جزا الله خیرا
باسمه تعالی: سلام علیکم: ظاهراً آن شفاعتی که انسان در طوفان مرحلۀ قیامت نیاز دارد، منظور آن روایت است که انسان را حتی از انسانبودن خارج میکند و به صورت غیر انسان محشور میگردند. اینجا است که فرمودهاند اگر صورت انسانیِ خود را حفظ کرده باشید شما را شفاعت میکنیم به اعتبار اینکه مراتب عالیۀ انسانیت را برای ما پیش میآورند. موفق باشید
سلام و عرض ادب: استاد شما در صفحه ۱۱۳ کتاب خویشتن پنهان شما فرمودین که «در رابطه با اين كه اگر عزم نفس انسان قوى باشد امكان تأثير ميكروبها بر بدن را به آنها نمیدهد و ميكروبها نمى تواند بر بدن تأثير بگذارند، مى توان علت نپوسيدن بعضى ازبدنهـا بعد از مرگ را تبيين كرد، چون روح آنهايى كه بدنشان در قبر نمى پوسد آنچنان گرفتار گناهانشان نيست كه توجه به بدن را به كلى از دست بدهند، زيرا اندك توجهى به بدن كـافیست تا با كتریها نتواند بر بدن اين افراد غلبه كند. چون قدرت حيات روح بر فعاليت باكترىها غلبه دارد.» در خصوص این متن برام ابهام پیش اومده ۱. نتیجه میگیریم هرکس بیمار میشود و یا در قبر میپوسد قطعا درگیر گناهانش هست؟ ۲. کودکان و نوزادان که معصوم هستند و به تکلیف نرسیده اند و گناهی ندارند پس وقتی بیمار میشوند به چه دلیل است یعنی درگیر گناهانشان هستند؟ ۳. نتیجه میگیریم که اگر گناه نکنیم میکروب ها اثر نمیگذارند حتی اگر رعایت نظافت را هم نکنیم؟ ۴. پیامبران که معصوم بودن و بیمار میشدند (تب کردن امام حسن و حسین و نذر روزه حصرت زهرا برای سلامتی آنان) یعنی درگیر گناهان بودند؟ لطفا راهنمایی بفرمایید. سپاسگزارم
باسمه تعالی: سلام علیکم: در یک قاعدۀ کلی باید جایگاه موارد حاشیهای را هم مدّ نظر داشت. آری! نفس در تدبیر بدن تا آن جا قدرت دارد که حتی پس از مرگ انسان و انصراف کلیِ نفس از بدن، اگر بخواهد و توجهاش به امور برزخی طوری نباشد که از توجه بدن منصرف بشود؛ آن بدن در قبر سالم میماند که مواردی از این امور داشتهایم. پس این یک قاعدۀ کلی است که نفس، بدن را تدبیر میکند و عامل حیات بدن است، ولی موارد فرعی نیز در جای خود باید مدّ نظر باشد مانند تقدیرات جاری در عالم که بعضاً سرنوشت افراد به طور خاص در میدان آن تقدیرات قرار دارند و یا امتحانات و ابتلائاتی که در میان است که ربطی به گناه افراد ندارد. آری! اگر گناه انسان عامل ضعف تدبیر نفس شود، اینجا است که میتوان گفت گناه موجب بیماری بدن میگردد. در رابطه با موضوعِ عدم نظافت که میفرمایید، آیا میتوان گفت عدم نظافت، امری نیست که موجب بیماری شود؟ در حالیکه روحی که رعایت نظافت لازم را نکرده، عملاً نوعی انصراف از تدبیر بدن را دامن زده. موفق باشید
با سلام و عرض ادب: استاد اینکه میگویند اگر نماز قبول نشود هیچ عملی قبول نمیشود، آیا با این آیه قرآن که «فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و...» که کوچکترین کار خیری پاداش و کمترین کار شری جزا دارد منافات ندارد؟ پس چگونه خداوند در قران اینگونه می فرماید؟ و تکلیف افرادی که بسیار دست به خیر هستند و ذاتا افراد خوبی هستند و نه اهل غیبت و نه تهمت و نه ظلم و.... ولی نماز نمی خوانند چه می شود؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان یک ذرّه و اندازۀ کمِ خیر هم وقتی برای انسان در ابدیت کارساز است و نتیجۀ آن را مشاهده میکند که در بستر عبودیت حضرت حق انجام گرفته باشد که «نماز» نمادِ اصلی آن است. ولی چنانچه انسانها کارهای خوبی از سر ترحم داشته باشند جهت آرامش روح خودشان، نتایجش را در همین دنیا میبرند مگر آنکه در بستر عبودیت و با انگیزۀ اطاعت از امر الهی انجام بدهند که این بدون حاضرشدن در میدان «نماز» محقق نمیشود. موفق باشید
سلام استاد: نظر شما در مورد مطلب زیر را خواستم جویا باشم: برابر با روایات شب قدر افضل شبهای سال است که در این شب، مقدرات بندگان برای یک سال آینده تعیین میشود. به همین دلیل، آن را «شب قدر» نامیدهاند. «شب قدر» یک ساحت زمانی و ظهور دارد که مستند به آیات قرآن یکی از شبهای ماه مبارک رمضان است و یک ساحت تکوینی و منزلتی. در واقع ظرف وجودی شب قدری که در آن قرآن نازل شده و ارزش هزارماهه پیدا کرده پیش از آن باید به چنین منزلتی در عرصه تکوین رسیده باشد. به بیانی دیگر شب قدر شب نزول قرآن است و قرآن مظروفی است که تنزل پیدا کرده و به عالم زمینی رسیده است. برای این امر باید برای این مظروف، ظرفی وجود داشته باشد تا پذیرای عظمت قرآن باشد و این ظرف چیزی جز قلب امام معصوم نیست. پرواضح است که ظرف و مظروف باید متناسب هم باشند تا ظرف فراتر و پست تر از مظروف نباشد. در مورد شب قدر دو نگاه می توان متصور شد. یکی اینکه فقط یک شب قدر بوده و آن یکی از ۲۳ شبی بوده که در زمان حیات پیامبر اکرم بوده و قلبی که پذیرای قرآن بوده همان وجودی است که فاطمه را قبل از تولد در خود نهان داشته است. تصور دوم این است که شب قدر هر ساله تکرار می شود و قرآن بر قلب و وجود امام معصوم علیه السلام نازل می شود و سایر ائمه معصومین علیهمالسلام یا شخص امیرالمومنین که مساوی نفس پیامبر بودند و یا دودمان پرورش یافته و از گل وجودی حضرت زهرا سلام الله علیهم هستند. با این تفصیل شاید بتوان روایت امام صادق (ع) را توجیه کرد که چرا فاطمه سلام الله علیها معادل «لیله» قدر و منظور ضمیر «فیها» در آیه مبارکه «تنزل الملائکه و الروح فیها...» و مساوی شب قدر و ظرف محوری نزول قرآن و هدایت تکوینی و تشریعی انسانها قرار می گیرند. از امام جعفر صادق (ع) در تفسیر فرات کوفی، چنین نقل شده است: إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَهِ اَلْقَدْرِ.اَللَیْلَهُ: فاطمه والقدر: اَللَّهُ. فمن عرف فاطمه حق معرفتها، فقد ادرک لیله القدر، و انّما سُمّیت فاطمه لانّ الخلق فطموا عن معرفتها ... و قوله: وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَهُ اَلْقَدْرِ لَیْلَهُ اَلْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ، یعنى: خیر من الف مؤمن و هى ام المؤمنین.تَنَزَّلُ اَلْمَلائِکَهُ وَ اَلرُّوحُ فِیها و الملائکه المؤمنون الذین یملکون علم آل محمد(ص) و الروح القدس هى فاطمه. بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ اَلْفَجْرِ. یعنى حتى یخرج القائم. اللیله، حضرت فاطمه، است. القدر ،«اللَّه» است. پس هر کس که فاطمه و مقام ایشان، را به حقیقت بشناسد، حتماً شب قدر را درک کرده است. و علت نامگذارى آن حضرت به فاطمه، به خاطر این است که مردم از شناختنش، ناتوان هستند. اما معناى «لیله القدر، بهتر از هزار ماه است»؛ یعنى، بهتر از هزار مؤمن است و آن نیز امالمؤمنین حضرت زهرا (س) مىیباشد. مراد از ملائکه، مؤمنان عالِم به علوم آل محمد و مراد از روح یا روحالقدس همانا، فاطمه است و مراد طلوع فجر، ظهور حضرت مهدی و قائم، است. نتیجه اینکه برای درک شب قدری که در ماه مبارک رمضان واقع شده باید ولایت و حقیقت تکوینی حضرت زهرا سلام الله علیها شناخته و درک شود و ولایت ایشان پذیرفته شود تا از سویی شب قدر، به منزلتی فراتر از شبهای دیگر برسد و از سویی ظرف نزول مقام رفیع قرآن کریم عینیت یابد تا نزول قرآن و زمینی شدن آن در قلب معصوم محقق شود فاطمه زهرا (س) رمز و راز بقاى اسلام محمدى (ص)، حلقه اتصال نبوت، امامت و ولایت، وارث سریر رسالت، حامى امامت و حامل ولایت است. فاطمه که خود کوثر و خیر کثیر جارى در جان جهان و باقى در هر زمان است، کوثر وجود یازده امام معصوم (ع) بعد از خویش است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: مطالبی که فرمودهاید نکات خوبی است و به همین جهت باید در نسبت شب قدر و وجود مقدس حضرت زهرای مرضیه «سلاماللهعلیها» فکر کرد. عرایضی در کتاب «مقام لیلة القدری حضرت زهرا «سلاماللهعلیها» که روی سایت هست، شده است. ولی باز هم باید برای درک مقام لیلة القدری حضرت زهرا «سلاماللهعلیها» جلو و جلوتر رفت تا در افق شخصیتِ اجمالی آن بانوی بزرگ به مطلع الفجرِ تاریخی جهان اسلام رسید. موفق باشید
سلام استاد عزیزتر ازجان حضرت زهرای مرضیه💚 در دعای روز دوشنبه چنین طلبی را به زبان آورده اند: اللّهُمَّ... ولا تَجعَلِ #القُرآنَ بِنا ماحِلاً... (صحیفه فاطمیه) امکان دارد این طلب مادرانه را برایمان کمی به تفصیل آورید.🙏
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرضه میداریم: «اللّهُمَّ ولا تَجعَلِ القُرآنَ بِنا ماحِلاً» قرآن را دوراز دسترسمان قرار نده. واژه «ماحل»، از ریشه «محل» بوده و به کسی گفته میشود که نزد فرمانروایی رفته و از دیگری بدگویی و سعایت کند. این معنا در برخی از دعاها درباره قرآن نیز استعمال شده است از آنرو که قرآن از کسانی که او را ضایع ساخته و نسبت به آن جفا کنند، در نزد خدا شکایت میکند. بنابر این، معنای دعای حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) این میشود: «خدایا مبادا قرآن معایب ما را در نزد تو افشا کرده و از ما بدگویی کند». موفق باشید
