یا محبوب! عرض سلام و رضوان حضرت محبوب بر شما باد. جسارتا پیرامون سوال 34805 سوالی داشتم اینگونه انحراف از فلسفه ی عقلی و بی معنی کردن نیستی که اصلا عدم هستی است از کدام تفکر اشتباه نشئت میگیرد؟ یعنی آیا این نوعی پوچ انگاری است؟ و یا فقط یک اشتباه عقلی؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: تصور بنده آن است که سؤالکننده با نوعی نیستانگاری دست به گریبان است. وگرنه نیستی به معنای نیستی نسبت به وجود دنیایی، غیر از نیستی به معنای مطلق کلمه است. به همین جهت ما بحث را به سخن جناب فیض کاشانی منتقل نمودیم که از هستی و أنانیّت خود مینالد. و این غیر از نیستی است به معنای عدم هستی. موفق باشید
سلام علیکم استاد: شما میفرمایید صمت گنگ بودن نیست، سوالاتی در ذهنم ایجاد شده که حضرت میفرمایند شیعیان ما آنقدر کم حرف هستند که کسی اینها رو میبینه گمان میکنند لال هستند، و همچنین فرمودید آیه الله بهجت به قدری سکوت داشتند که حتی توی کاغذ حرفشون رو مینوشتند، و فرمودید ما باید بدانیم کجا تکلیف داریم حرف بزنیم، حرف بزنیم، در غیر اینصورت سکوت کنیم، چگونه متوجه شویم کجا تکلیف داریم کجا نداریم شناخت تکلیف را چگونه باید فهمید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: این به عهده خودمان است که در شرایط مختلف، تکلیف خود را بشناسیم که کجا در گفتن سخن حق کوتاهی نکنیم و کجا از سخنگفتن وقتی لازم نیست که سخن بگوییم؛ خودداری نماییم. موفق باشید
پنجهی شیر تعزیه میدرد از غضب سرت / حسّ غرور میکنی؟ وای به روز دیگرت / بوسه بزن به دست پیر، کبر امان نمیدهد گر شکنی تو خویش را اشک شود مقدّرت / نفی ادب نمیکند خادم بارگاه دوست هیچ شو تا عیان شود ذلّت خصم ابترت / کیست میان قبر که اشک رها نمیکند؟ وای به جسم اصغرت وای به جسم اکبرت / میرسد از مسیر عشق آینه، کم نیاورید سر ببرید بغض را گریهی ماست یاورت / مکتب ما که سنگ نیست حرمله سنگدلتر است / می بده این خمار را جان به فدای ساغرت / جای سلاح گرم ما روی زمین سرد نیست / عقل سلاح مرد نیست، دل بده دست دلبرت
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! حقیقتاً عقل، سلاح مرد نیست. باید دل را به دلبر سپرد تا افقی گشوده شود و معلوم شود ما هم هستیم و هم نیستیم، و این است معنی «ایمان». موفق باشید
سلام: ببخشید خواهشا این سوال را برای راهنمایی جواب بدهید. در کتاب سلوک ذیل شخصیت امام خمینی فرمودید باید با کتاب و اندیشه های ایشون آشنا بشیم. در کتاب های شما کدام کتاب ها را مطالعه کنیم تا این ارتباط سریع تر برقرار شود؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ابتدا با کتاب «ده نکته در معرفت نفس» و سپس با برهان صدیقین در کتاب «از برهان تا عرفان» همراه با شرح صوتی آن دو با مبانی صدرائی حضرت امام که آشنا شدید، انشاءالله کتاب «اسماء حسنی دریچه های نظر به حق» که شرح کتاب «شرح دعای سحر» حضرت امام خمینی است برایتان آشنا میشود تا رسیدن به کتاب «مصباح الهدایه» و شرح آن که روی سایت هست. موفق باشید
سلام علیکم! در اشعار فارسی ما قصه لیلی و مجنون داریم. مجنون هیچ وقت نمیتواند به وصال لیلی برسد. در این اشعار خدا مد نظر است ومجنون مخلوقات هستند. لیلی که همان خداست، دست نیافتنی است. مجنون چیست؟ پرتویی از وجود لیلی است. یعنی لیلی با پرتو افشانی خودش را نشان میدهد. مجنون از خودش وجودی ندارد. هرچه هست، پر توی وجود لیلی است. به هرچه نظر کنی پر توی روی لیلی است. به قول شاعر: با گلرخ خویش گفتم: ای غنچه دهان / هر لحظه مپوش چهره چون عشوه دهان / زد خنده که: من بعکس خوبان جهان / در پرده عیان باشم و بی پرده نهان. اگر شما به مصرع آخر دقت کنید. می گوید: لیلی در پرده عیان و آشکار است. اما بدون پرده نهان است. یعنی اگر بخواهی خدا را در پرده ببینی میشود. پرده هایش همین مظاهر هستند. اما اگر بخواهی خدا را بیپرده مشاهده کنید محال است و خدا پنهان میشود. پس دیدن لیلی (خدا) بی پرده محال است. اما خدا را در مظاهر میشود شهود کرد. خدا از طریق خلق موجودات پیام میدهد که هستم. یعنی خدا کمالات خودش را به توسط مظاهرش آشکار میسازد. یعنی بدون مظاهر محال است از خدا معرفتی کسب کنیم. در هرچه نظر کنی، فقط یک نور میبینی. موجودات اسماء الله هستند. اسمای الهی همان تجلیات ذات هستند. انسان هیچ گاه به ذات نمیرسد. مقام ذات، لارسم له است. اما انسان به حقیقت اسما میتواند برسد. حقیقت اسماء چشیدنی است نه مفهومی. عارف سعی میکند، تا به حقیقت اسماء الله برسد و آن را بچشد. تذکر خیلی مهم: اسماء الله مساوی ذات نیست. تمام موجوداتی که ما میبینیم مظاهر اسماء الله هستند. نه ذات. عارف میخواهد از طریق این موجودات به آن اسماء برسد. اسماء مفهوم نیستند. بلکه حقایق خارجی هستند. به مقام ذات الهی چه حصولی چه حضوری محال است رسیدن. اما رسیدن به اسماء الهی حضورا ممکن است و هدف عارف رسیدن به همین درک حضوری که مساوی چشیدن وجودی است، میباشد. راه رسیدن به اسماءالله تزکیه نفس و زدودن ما سوی الله از درون دل است. تا غیری در خانه دل است، او غایب است. باید کثرت از دل برود تا نور وحدت بیاید. «این ما تولوا فثم وجه الله» به هر سوی بنگری اسماء خدا را میبینی. یعنی اگر تزکیه نفس کنی، اسماء الهی در جان تو آشکار میشود. اسماء الهی وجه الله هستند. با حواس پنجگانه و یا نور عقل نمیتوان به حقیقت این آیه رسید. بلکه باید دل را به میان آورد و آن را چشید. والسلام. نظر شما درباره متن فوق چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: این نگاه، نگاهی است بسیار عالی، و حقیقتاً باید در آن تأمل کرد و با نور ایمانی که در این مسیر پیش میآید زندگی دینی را ادامه داد و به سیره عالیترین جلوههای اسماء که اولیای الهی هستند نظر نمود، به همان معنایی که حضرت صادق «علیهالسلام» فرمودند: «نحن و الله الأسماء الحسنی» به خدا سوگند، اسماء حسنای خداوند ما هستیم. موفق باشید
عرض سلام و ادب: چرا در آیاتی به خداوند سمع و بصر نسبت داده شده است اما شم و ذوق و لمس نسبت داده نشده است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت حق، حضور محضاند و به اعتبار نظر به بندگان، سمیع و بصیر میباشند. موفق باشید
سلام استاد: خیلی با خودم درگیر بودم که این پیام رو بفرستم یا نه ولی به این فکر کردم که از باب تحدیث به نِعم الهی لازمه این رو بهتون بگم. رفیقی داشتم که از وقتی می شناختمش آدم متدینی بود، یعنی اهل مسجد بود و نماز و تا دلتون بخواد کنجکاو و حقیقت جو. یادمه لیستی از نماز قضاهاش چسبونده بود روی در یخچال. یه دوره ای از هم فاصله گرفتیم و غرق زندگی روزمره شدیم تا اینکه یه روز در مسجد محلّ باباش رو دیدم و این بزرگوار به من اعتراض کرد که چه نشسته ای که ایمان رفیقت از دست رفته. رفتم سراغش نه یک بار و دو بار، بارها و دیدم کلا آدم دیگه ای شده، متوجه شدم در اثر برخورد با بعضی آدم ها و حضور در بعضی کانال های تلگرامی که شبهات الحادی متاثر از فیزیک مدرن و علوم تجربی باشه اصلا به همه چیز دین از صدر تا ذیلش بی باور شده بود یه نمونش این بود که توی خیابون به یک کارتون افتاده روی زمین که ماشینا از روش رد می شدن اشاره کرد و گفت این کارتون در نظر من ارزشش از قرآن تو بیشتره! نماز نمی خوند و روزه هم نمی گرفت و غرق در شبهات بود، به شکلی که هر شبهه ای رو در حدّ توان جواب می دادم یه شبهه دیگه ای سبز می شد، با خودم فکر می کردم جلّ الخالق این دیگه چه وضعشه مگه مدلش این شکلی نیست که این شبهه رو جواب بدیم یه کم باید مشکلش حل بشه و نفس راحتی بکشه؟! ولی اصلا این شکلی نبود. گذشت تا توی پاییز ۱۴۰۰ سه کتاب شما رو براش فرستادم، یه مدت صبر کردم و در کمال تعجّب دیدم که تقریبا تموم شد، یعنی این آدم زندگیش تقسیم شد به قبل و بعد این کتاب ها و بعدش باز بعضی از کتاب های شما رو بهش رسوندم و الان خدا رو شکر همه چیز براش تموم شد، امّا باز من درگیر بودم و بزرگترین سوالم این بود که شما تو هیچ کدوم از آثارتون به جواب این شبهات اشاره نکردین ولی چرا این آدم انگار کلید مشکلاتش رو توی این کتابها پیدا کرده و از خلاء و پوچی در اومده، تا اینکه اخیرا فهمیدم خیلی جاها اصلا مشکل جواب به شبهه نیست، مشکل بحث چشیدنه یعنی اگه ما بتونیم یک تجربه وجودی و یک تحرک درونی برای حرکت به سمت معنا برای فردی ایجاد کنیم بقیه موضوعات براش حلّ می شه. مثل اینه که یک زمین برای راه رفتن بهش میدیم که دیگه زیستش روی هوا و پوچی نباشه، نهایتش اینه که توی این فضا برایش شبهه ای هم پیش اومد، این اطمینان براش هست که این شبهه جواب داره و کسی بهش جواب داده و اگه لازم شد میره به سراغش امّا ماها لقمه رو از بد جایی به دهان می رسونیم شاید هم این روش بخاطر سختی هاش زیاد طالب نداره ولی به هر حال خواستم تشکر کنم، ممنون از زحماتتون، این رو هم عرض کنم که این فقط یه تجربه بود از تجاربی که از وقتی با آثار شما آشنا شدم برام پیش اومده و چه خوبه که اینها تجمیع بشه. یا علی
باسمه تعالی: سلام علیکم: و باز آیندهای که برای تعالی بیشتر ما با برهوتی نسبت به آنچه تا کنون بر آن باقی ماندهایم، در پیش داریم. اگر به جهان گشوده نسبت به جان خود سر نزنیم و به گستردگیِ بشر امروز در عین قدسیبودن نیندیشیم؛ به حرارتی که در دینداری به آن نیاز داریم، به راحتی نخواهیم رسید. عرایضی در جلسه «انتخابات و بشر جدید و جهان جدید» https://eitaa.com/matalebevijeh/15953 و در نوشتهای تحت عنوان «بررسی شیوههای تبیین معارف دین» https://eitaa.com/matalebevijeh/15887 شده است، خوب است به آن نکات توجه شود. موفق باشید
سلام علیکم خدمت استاد طاهرزاده: در جواب سوالی که پرسیده بود آیا هرمنوتیگ فلسفی همان قلوب یعقلون هست؟ فرمودید اگر با توجه به همان آیه ۴۶ سوره حج باشد بله. حال سوال من این است که آیا این «قلوب یعقلون بها» آیا همان حضور قلب هست که در عبادات وارد شده؟ یعنی در هر مسئله ای انسان باید نزد قلب خود حاضر باشد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان طور که آیه ۴۶ سوره مبارکه حج متذکر میشود و میفرماید: «أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا» بحث در حضوری است که با نظر به تاریخ و سرنوشت ملتهای گذشته پیش میآید تا انسان متوجه شود چگونه در هر تاریخی اراده الهی است که انسانها را در آن تاریخ در بر میگیرد. موفق باشید
سلام علیکم: خدا قوت. استاد عزیزتر از جانم، تا به حال دو مرتبه درباره نگاه دکتر چاوشی به صدرا از شما سوال کردم. اما احساس کردم حضرتعالی برای تان سوء تفاهمی در نسبت با نگاه دکتر چاوشی به صدرا پیش آمده است. به همین جهت خواستم این متن دکتر چاوشی را در خدمت شما قرار بدهم و نظرتان را ناظر به این متن بدانم. (همه ما صدرا را دوست داریم. کشور ما و فرهنگ ما شاید مانند صدرا به خود ندیده باشد و اصلا در قبال اندیشه فخيم و عظیم صدرالمتألهین بنده خودم را در جایگاهی نمیبینم که بخواهم درباره ایشان بد بگویم و اصلا کلاس و درس فلسفه جای چنین مسائلی نیست. بنده خودم مدرس فلسفه صدرا بودم و آن را دوست دارم. تنها چیزی که ما دنبال آن هستیم این است که تفکر صدرا چه وضعی دارد و از قِبَل آن، ما چه وضعی داریم؟ سفر در فرهنگ ما به سان یک گسست مطرح شده. جناب صدرالمتالهین تنها فیلسوفی است در عالم که فلسفه را با سفر خوانده اما از آن غفلت می کند، نه اینکه ایشان غفلت کند بلکه ما غفلت می کنیم و در کلام ایشان تجلی می کند. فلسفه جناب صدرالمتالهین در نهایت به اقسام سفر ختم می شود و آیا این اقسام سفری که صدرا مطرح کرده است با آنچه افلاطون در دفتر هفتم جمهوری آورده فرقی دارد؟ ما به جهت اینکه بفهمیم صدرا چه کرده به فلسفه یونان هم نیاز داریم که اول پارمنیدس را میبینیم سپس افلاطون را... و سپس در رابطه با متافیزیک این جملات را بیان می کنند: (هگل در اوج متافیزیک، روح یا انسان را در اصطلاح بی قراری می خواند که برای رسیدن به قرار در طول تاریخ، جنگ ها کرده، خون ها ریخته و جان ها تقدیم کرده. این مرگ در فلسفه هگل بسیار جدی است. مدرنیته در واقع بر همه کشتگان تاریخ سوار است. این قرار را که پس از بی قراری رخ می دهد، هگل آزادی مطلق می نامد یعنی آنجایی که گویی سفر تمام شد، آزادی مطلق روی می دهد و این، غایت نظر گرفتن است برای کل تاریخ. متافیزیسین است که میفهمد تفکر، در نهایت به خورشید معرفت ختم خواهد شد لکن مسیر را در شب می یابد. تنها متافیزیسین است که می فهمد که خورشید معرفت در شب طلوع می کند و این چه تناقضی است که آدمی را به خود می خواند که آیا فلسفه سودای محال است که آدمی پروای آن را دارد...)
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده از بعضی نکات آقای دکتر چاوشی لذت میبرم. بحث در بعضی از کلمات ایشان است نسبت به صدرا که ای کاش طوری نمیگفتند تا موجب سوء تفاهم شود. مانند همین جملهای که نسبت به هگل گفتهاند، که جای بحث دارد. موفق باشید
من آدم مذهبی هستم ولی جدیدا از ته قلبم ایمان ندارم نمیدونم چرا حس میکنم خلا بزرگی درونم هست که هیچ جوره پر نمیشه. نماز اول وقت میخونم با حضور قلب هم میخونم حتی وقتی فهمیدم سوره انسان واسه افسردگی خوبه میخونم ولی تاثیرش بسیار موقتی هستش. هر کاری میکنم آروم نمیشم. ذکر هم زیاد میگم روانشناسی هم زیاد رفتم ولی خوب نمیشم. خلاصه سوالم در مورد اینه که از کجا مطمئن شم همه اینا واقعیت داره وقتی ته دلم خالیه و اینکه هر کاری میکنم فکر خودکشی از ذهنم بیرون نمیره هیچ جوره چیزی نیست که بعد از خودکشی نجاتم بده یا اصلا از کجا مطمئن شم اون دنیا اینجوریه که اسلام میگه؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به ظرفیتی فکر کنید که به جهت آن ظرفیت و جوابندادن به آن، چنین احساسی برای انسان پیش میآید و از این جهت به رفقایی امثال جنابعالی پیشنهاد مباحث «معرفت نفس» میشود تا متوجه حقیقت خود و وسعت بیکرانه خودشان که حضوری است تا ابد و ابدیت؛ بشوند و در این راستا است که انسان احساس رضایت نسبت به بودن خود میکند. پیشنهاد میشود در این رابطه از کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» و سپس کتاب «خویشتن پنهان» استفاده نمایید تا به کتاب «ده نکته در معرفت نفس» همراه با شرح صوتی آن برسید. همه این کتابها و شرح صوتی کتاب اخیر روی سایت هست. موفق باشید
سلام و انوار الهی: سوالی داشتم خدمتتون استاد گرامی اهداء کتابهای تخیلی خارجی به افراد دیگه یا کتابخانه کار صحیحی هست؟ من باب اینکه این نوع کتابها باعث تقویت قوه وهم و خیال میشه آیا معدوم کردنشون اولویت داره؟ یا اهداء به غیر؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بستگی به نوع کتاب دارد. بعضی از رمانها که توسط اندیشمندان آن دیار تألیف شده، هرچند که به ظاهر تخیلی میباشد، ولی متذکر مسائل انسان و جامعه بشری است. مثل آثار داستایوسکی و یا رومن رولان و یا ویکتور هوگو. رهبر معظم انقلاب سالها قبل درباره شاهکار «ویکتور هوگو» اینگونه اظهار داشتند: «به نظر من بینوایان ویکتور هوگو برترین رمانی است که در طول تاریخ نوشته شده است. من همه رمانهای طول تاریخ را نخواندهام، شکی در این نیست، اما من مقدار زیادی رمان خواندهام که مربوط به حوادث قرنهای گوناگون هم هست. بعضی رمانهای خیلی قدیمی را هم خواندهام. مثلاً فرض کنید کمدی الهی را خواندهام. امیرارسلان هم خواندهام. الف لیله و هزار و یک شب را هم خواندهام. وقتی نگاه میکنم به این رمانی که ویکتور هوگو نوشته، میبینم این چیزی است که اصلاً امکان ندارد هیچکس بتواند بهتر از این بنویسد یا نوشته باشد و معروف نباشد و مثل منی که در عالم رمان بودهام، این را ندیده باشم یا اسمش را نشنیده باشم ... من میگویم بینوایان یک معجزه است در عالم رماننویسی، در عالم کتابنویسی. واقعاً یک معجزه است ... زمانی که جوانها زیاد دور و بر من میآمدند قبل از انقلاب، بارها این را گفتهام که بروید یک دور حتماً بینوایان را بخوانید. این بینوایان کتاب جامعهشناسی است، کتاب تاریخی است، کتاب انتقادی است، کتاب الهی است، کتاب محبت و عاطفه و عشق است.» موفق باشید
با سلام: استاد عزیز در گروه مطالب ویژه صوت جلسه برنامه سدید را گوش میدادم که انصافا با مجری گری توانمند جناب نقی لو کیفیت بالاتری یافته است_بطور خلاصه حضرتعالی رجوع به خود را از مراتب لاینفک زندگی جدید دانسته اید و همین را منوط بر رجوع تاریخی _در ظاهر هیچ مشکلی با این شیوه بوجود نمی آید البته بنظرحقیر این بحث از سری بحث های تقدم و تأخر «نقل _عقل» گذشتگان مستثنی نیست! مثلا اگر تقدم الگوهای قرآنی بر عقل سخن گوییم بایست متوجه شویم که همین حکم، حکم عقل است از طرفی اگر تقدم عقل را بر نقل مطرح کنیم میشود همین آشفته بازار دوران به اصطلاح روشنگر عقل که همین غرب خونریز محصول نامیمون آن است! حال رجوع به تاریخ ما همیشه توسط نفس ماست آیا همین رجوع و شیوه تحلیل تاریخ از آلودگی نفسانی عقل روشنگر اکنون ما مصون است؟ بنظرم که نه! باز دچار تسلسل میشوم! بهعبارتی دیگر نفس من اکنون، بدون تعالی در مراتب اش نمیتواند تحلیل درست از تاریخ خود کند! حال بعد از تعالی لزوم شناخت تاریخ برای تبین به دیگران شاید مفید افتد اما برای خود که معنی ندارد، چرا؟ چون اگر هدف تعالی است که اتفاق افتاده اگر تعالی اتفاق نیفتاده باشد رجوع همان آلودگی جهل را خواهد داشت! لطفا راهنمایی بفرمایید مثل همیشه _خدا وجودتان را مستدام بفرماید انشاالله
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در نظر به انسان است در دو نگاه. یک نگاه نظر به انسان دارد که با عقل خود متوجه وجود حقایق عالَم مانند خدا و فرشتگان و ابدیت میشود و در باور عقلی خود، خود را ادامه میدهد؛ که بسیاری از اهل ایمان چنیناند. و در نگاه دوم نظر به انسانی است که در باورهای عقلی نمیتواند خود را بپذیرد و به حضوری نزد خود نظر دارد که به اصطلاح گفته میشود انسان در این حالت، سوبژه خودش شده و تنها در جهان خود میتواند حاضر شود. بحث در آن بود که در حالت دوم باز قرآن متذکر این انسان است که در جهانش حضور اسمای الهی حاضر است و باب گفتگو را در این فضا میتوان با او باز کنیم که در بنیان شماره ۳۸ تحت عنوان «وقتی جهان با ما جهان میشود» از کتاب « در راستای بنیان حکمت حضور انقلاب اسلامی در «جهانی بین دو جهان» عرایضی در این مورد شد و یا در بحث «نظر به ظرفیتهای بشرِ جدید و راه معنابخشی به آن در افق تمدن اسلامی» https://eitaa.com/matalebevijeh/13876 نکاتی مطرح شده که میتواند ما را در این مورد نیز دعوت به اندیشیدن کند. موفق باشید
استاد عزیز سلام: سوالی در مورد کلمه فردایی و پس فردایی که در جملات استفاده می کنید داشتم. آیا می توانیم اینطور بگوییم که فردای ما ادامه ی امروز ماست چون مثلا در بحث علم و تکنولوژی هرچند ما با نیات دیگری از تکنولوژی غرب بهره می بریم و آثار مخرب را کم کنیم ولی باز در همان رینگ هستیم و این سعی و انتظار، ظرفیتی برای ایجاد پس فردایی به لطف الهی است که علم هایی در صحنه می آیند که تا الان برای بشر مطرح نبوده است و دیگر در رینگ علم غربی نیست. با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: منظور جناب آقای دکتر فردید از به کاربردن این واژه همین است. خوب است به متنی که تحت عنوان « گزیدههایی از افکار و اندیشه های دکتر احمد فردید» روی سایت است رجوع فرمایید https://lobolmizan.ir/leaflet/1284?mark=%D9%81%D8%B1%D8%AF%DB%8C%D8%AF . موفق باشید
«و مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین» بزرگترین مکر خدا در قبال بندگانش دادن وجود به آنها بود، نیستی مطلق به نیستی مضاف هست داد، جلّ الخالق و عظم شانه. نیستی مطلقمان را فراموش کردیم ولی یک روز یادمان میآید عهد نیستیمان را. وای بر ما نیستهای مضاف هست نما! چقدر توهم زده ایم! قربان خدایی که وجود ندارد ولی وجود میبخشد و ثابت میکند فاقد شیء معطی شیء است. وجود بوی گند میدهد، نیستی است که کمال مطلق است. قربان آن نیستی که عین هستی است ولی هیچ ربطی به هستی ندارد. بالاترین مرتبه توحید این است که بفهمی خدا وجود ندارد. فقط تویی که بوی گند هستی را میدهی، خدا از این بوی گند و آفت هستی منزه است، سبحان الله عما یصفون! هزاران آفرین به کفار که مردانه گفتند خدا نیست! خوشا بحالشان که جهنم عشق را به بهشت عقل ترجیح دادند و به وجود خدا کافر شدند. بزرگترین موحدین عالم کافر ترینشان هستند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در اینکه به حکم آیه شریفه که در وصف حضرت حق میفرماید: «لیس کمثله شیئ» که او شبیه هیچ موجودی نیست، و اساساً موجودی نیست مانند سایر موجودات، حرفی نیست، ولی موجودنبودن خدا غیر از وجودبودنِ اوست و اینکه عین وجود است که در ذات خود به گفته شیخ الرئیس ابوعلی سینا: «ماهیتُهُ انیّته» میباشد زیرا جنس او و ماهیت او همان هستی اوست و هستی ما به عنوان نور وجود او بسی ارزشمند است. مشکل آن است که ما به جای عبودیت نسبت به او و عین ربطبودن، انانیت خود را مدّ نظر آوریم. موفق باشید
سلام و خداقوت خدمت استاد عزیز: بنده طلبه هستم، هردفعه سوالی میشه ازم در مورد نحوه برخورد با کشف حجاب و واقعا در این زمانه آدم نمیدونه چه جوابی بده که آسیب زننده نباشه. اخیرا پزشکی سوال کرد «که خیلی از خانوم ها که وارد اتاق میشن بدون حجاب هستن و وقتی هم تذکر میدم میگن مگه اینجا مسجده و مسئول همان درمانگاه هم میگه شما نباید کاری به اینها داشته باشید اگه نه نمیتونید اینجا کار کنید (یعنی اخراج) تذکر بدم بیرونم میکنن ندم نگاه حرام میشه. وظیفه من چیه؟» چه جوابی باید داد به سوالات خصوصا به این شخص؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که متوجه هستید در شرایط خاصی قرار داریم به طوری که افراد تصورشان از حجاب و بیحجابی تغییر کرده است. گمان میکنند حجاب صرفاً یک امر دینی است و چنانچه حجاب نداشته باشند صرفاً وظیفه دینی خود را عمل نکرده است غافل از آنکه بر اساس قوانین کشور یک امر اجتماعی نیز هست و در همین رابطه رهبر معظم انقلاب فرمودند حرام سیاسی میباشد یعنی پیرو آن یک حرکت سیاسی نهفته است در هر حال بحث تقابل و دعوا در میان نیست ولی اگر با زبان لیّن به آنها تذکر داده شود که حداقل به جهت آنکه وظیفه قانونی خود را عمل کنند باید حجاب را پاس بدارند و موجب نشود تا دشمنان ملت، شما را از افراد خود بپندارد در حالی که شخصیت شماها چنین کاری را بنا ندارد در پیش گیرد. موفق باشید
سلام استاد عزیز: پیرو بحث نیهیلیسم و پوچ انگاری زمانه به بحث حضور در اکنون بی کرانه خود رسیده ام منتهی هنوز ریشه ایی مطلب برایم کامل ادا نشده است. کتاب برهان صدیقین را چند بار مطالعه داشته ام چه راهنمایی میفرمایید؟ در کدام مباحث این حضور اکنون را کامل تشریح کرده اید؟ این حضور اکنون را چگونه بدست بیاورم؟ چه کتبی مطالعه کنم؟ و در نهایت این حضور را چگونه حفظ کنم؟ با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: مهم توجه و حساسیت به این موضوع است و البته بحث، همچنان باید ادامه داشته باشد. کتاب «شرح سوره مرسلات» و صوتهای شرح آن إن شاءالله موجب حضور خوبی در این موضوع خواهد شد. موفق باشید
با عرض سلام: ببخشید استاد سوالات پر تکرار قطعا شما را هم خسته میکند. چه رسد به خوانندگان عزیز. پوزش میطلبم در بحث توبه. ولی سوالی ذهن بنده را درگیر کرده که اگر کسی مثلا قتلی مرتکب شده باشد و الان توبه کرده است که ابدا دیگر این کار را تکرار نخواهد کرد چطور خدا او را میبخشد؟ آخه قاتل یک انسان را کشته است. و آن فرد را از تکاملش باز گذاشته است که ممکنه اگر آن فرد زنده میماند کارهای خیر بسیاری میکرد. (الله اعلم) و اینکه اگر مقتول آن دنیا قاتل را نبخشد پس چطور جبران میشود؟ این نبخشیدن با بخشش خدا منافات دارد. خدا بخشیده، مقتول که نبخشیده. قاتل هم اون دنیا دستش خالیه از جبران قتلی که انجام داده. پس جهنمی و بدهکار میشه. پس بخشش خدا و توبه به چه دردش میخوره؟ پس توبه ای که میگن بی فایده است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید خالق انسانها یعنی حضرت حق، متذکر توبه شده است و مسلّماً طوری جهان را مدیریت میکند که اگر بر فرض قتلی صورت گیرد تقدیرِ مقتول نیز در همین رابطه بوده است نه آن که گمان کنیم قاتل، صاحب جهان است و البته اگر قاتل به تمام معنا توبه کرده باشد در قیامت، شخص مقتول با کسی روبهرو است که به یک معنا قاتل او نیست زیرا با توبه، شخصیت او تغییر کرده است. حال میماند حکمت الهی که چگونه با مقتول رفتار کند که باز نظر جنابعالی به آیه ۲۲ سوره حدید جلب میشود که میفرماید هر اتفاقی از قبل در کتاب مخصوصی ثبت شده است. موفق باشید
سلام استاد بزرگوار: امیدوارم که همیشه در صحت و سلامت باشید ممنون از کتابها، صوتها و سخنرانیهای ارزشمندتون. شما از نگاهی نو و تازه همه مباحث را مطرح میکنید واقعا خالق یک گفتمان هستید. خیلی به خدا رو شاکرم برای اینکه به واسته استادی که کتابهای شما را به من معرفی کرد. از سال 93 به طور جدی در مباحث شما هستم و در حال تدریس بعضی از کتب شما در حوزه انسان شناسی و گاها مباحث انقلاب اسلامی، ولی سالهاست یک موضوعی در ذهن من از شما میچرخد و آن اینکه چرا شما وقتی از بعضی شخصیتهای سیاسی یا گاها اجتماعی صحبت میکنید یه نظرات قطعی بیان میکنید؟ گاهی در ذهنم میچرخد نکند استاد بغض و کینه شخصی از این افراد دارد که اینگونه تند صحبت میکند؟ مثلا برایم لاینحل است چرا شما راجع به شخص آقای هاشمی رفسنجانی اینقدر نظرات قطعی دارید؟ یادمه یه بار در جلسه ای بیان کردید خدای هاشمی خدای خمینی را کشت. واقعا شخصیت آقای هاشمی اگر به فرض دچار انحراف شده باشد چرا رهبر عزیزمان اینگونه در متن پیام ارتحال از ایشان یاد کرد. و متاسفانه این موضوعات به شدت در شاکردان شما رواج دارد. من تمام صوتهای شاگردان شما را هم گوش میدهم. مثلا در فایلی استاد حسینی داستانی از همراهی آقای هاشمی با رهبر معظم انقلاب در زمان جوانی داشتند به جایی رهبر معظم وقتی دیدند بچه های آن روستا دچار زنبور گزیدگی شدید شدند وردی خواندند و تمام آثار از آنها رفع شد و آقای هاشمی فرمودند چه خواندی ایشان گفتند فلان ورد را و ایشان فرمودند پس چرا برای من نشد و در ادامه استاد حسینی فرمودند فکر میکنند همه جا میشود با سیاست پیش رفت و سیاسی بازیه... واقعا شما این کفتمان را میپذیرید؟ یا استاد فرهادی که واقعا چنان با بغض شدید گاها در مسایل سیاسی ورود میکنند که نمیدانم چه بگویم و استاد موسوی و... واقعا شما که راه شهید بهشتی را رفتید و کادر سازی بسیار جالبی انجام دادید از شاگردانی که الحق و الانصاف دارند مجاهدت میکنند همین استاد حسینی، استاد فرهادی، استاد متقی، استاد موسویان، استاد اصفا و... من همش تو ذهنم میچرخه چون استاد طاهرزاده گاها با بغض نسبت به بعضی مباحث صحبت میکنند اینها هم همین راه را ادامه میدهند. واقعا دوست دارم در این زمینه پاسخی بشنوم که دلم از استادم، استاد طاهرزاده ای که سالهاست از ایشان مینوشم قرص تر شود. در پایان خیلی تشکر میکنم از مباحث شما، ای کاش در اصفهان بودم و به پای شما میافتادم که مرا در اخلاق سلوک دهید. استادی که سالها از او مینوشم اما یکبار موفق نشدم نصیحت یا تذکر مستقیمی از ایشان دریافت کنم. خوشا به حال شاگردان شما. یاعلی
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلماً دلیلی ندارد که بنده و امثال بنده با آقای هاشمی حساب شخصی داشته باشیم. اتفاقاً در ابتدا ارادت بسیاری به ایشان داشتیم تا اینکه با ریاست جمهوری ایشان، مسیری شکل گرفت که از نظر امثال ما انحراف از مسیر انقلاب بود و در جلسهای که خدمت آیت الله مصباح و دکتر حداد عادل تشکیل شد، همه نگران بودیم که چرا با چنین مسائلی روبرو شدیم و بحث «چه شد که کار به قتل امام حسین کشیده شد؟» در همین فضا عرض شد. به نظر میآید در نمازی که حضرت آقا برای آقای هاشمی خواندند آن جمله ای که عموماً برای میت خواند میشود حتی به اغماض؛ برای آقای هاشمی نخواندند که بگویند: « اللهم إنا لا نعلم منه إلا خیراً.» موفق باشید
با سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد بزرگوار. ضمن تبریک اعیاد ولایت و عذر خواهی از این که مصدع اوقات گرانبهایتان می شوم. خداوند بر برکت وجودیتان بیفزاید. از حرم حضرت معصومه سلام الله علیها با چشمی گریان و قلبی شکسته برایتان می نویسم. نمی دانم از کجا و چه بنویسم که پاسخی بگیرم راهگشا. برای این که زیاده گویی نکرده باشم هیچ نمی گویم و درد دل نمی کنم فقط سؤالم را می پرسم. شما که نفس و جان آدمی را خوب می شناسید علت بیماری دو قطبی چیست و درمانش چه گونه است. من با همسر دو قطبیم چگونه رفتار کنم که خسر الدنیا و الاخره نشوم که از مسیر حق تخلف نکرده باشم. با کتب و سخنان شما بیگانه نیستم ولی پیچیدگی این بیماری به قدری است که راه به جایی نمی برم. درمان دارویی فقط کنترل کننده است که آن را هم دیگر به هیچ وجه نمی خواهند بخورند. ...........................
باسمه تعالی: سلام علیکم: این افراد با همه مشکلاتی که به جهت آن روحیه دارند؛ از آن طرف نیز آمادگیهای خوبی در راستای سیر و سلوک در آنها هست. اگر با آنها مدارا شود پشیمانی ندارد و حتی برای خود شماها نیز برکتهایی پیش خواهد آورد. موفق باشید
سلام علیکم و خدا قوت خدمت استاد طاهرزاده: آیا رفتن به مشاوره هایی که در جامعه هست که اغلب در فضای غربی میباشد کلا بی فایده هست یا میتواند کمکی به دینداری ما در حوزه فردی یا جمعی بکند یا کمک به حل مشکلات به خصوص بحث افسردگی. ممنون
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال ما در جهان جدید میتوانیم از علم مشاورهای که در جهان جدید پیش آمده استفاده کنیم بدون آنکه شخص مشاور را در جایگاه خدا بنشانیم و یا او، گمان کند میتواند در جای خدا بنشیند. موفق باشید
با سلام: آیا میشود که در یک زمان ما چند انسان داشته باشیم که هر کدام مظهر اسم جامع الله باشند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: معنا ندارد، زیرا به گفته صدرالمتألهین «النفس فی وحدته کل القوی» یعنی در عین آنکه نفس، همواره یک نفس است حامل و شامل قوای متکثر میباشد. موفق باشید
سلام استاد طاهرزاده ی بزرگوار: من چندین ساله دارم تزکیه میکنم. اوایل سلوک استادم من رو از انجام مستحبات حتی نماز شب منع کردن شاید یکسال طول کشید که بعد با اصرار ازشون اجازه ی انجام مجدد مستحبات رو گرفتم اما متاسفانه هرچی تلاش کردم دیگه ذوقی به انجام هیچ نوع اعمال مستحبات نداشتم چند روز تکرار میکردم و بعد دلسرد میشدم و کنار میذاشتم. چندین بار به استادم گفتم و ایشان میگفتن وسوسه ی شیطانه اما واقعا با وجود تمایل نمیتونم بصورت دائم مستحبات رو انجام بدم قبلا با ذوق و استقامت سحر داشتم نماز شب داشتم تلاوت قرآن و ذکر داشتم شاید یکی دوسال به همین منوال بودم که با ایشان استادم آشنا شدم و این طور شد الان هیچ ذوقی به انجام این کارها ندارم لطفاً چاره ای پیش روم بذارین و منو از این گرداب وحشتناک نجات بدین. سپاسگزارم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در عین اینکه البته نباید در انجام مستحبات به خود سخت بگیرید، این احتمال را هم بدهید که خداوند بخواهد شما را در عمق بخشیدن به معارف سیر دهد تا ان شاء الله نه تنها واجبات تان بلکه مستحبات تان هر اندازه هم کم باشد تأثیر خود را داشته باشد. پیشنهاد میشود سری به سیر مطالعاتی که روی سایت هست بزنید. امید است راهی باشد برای عمق بخشیدن به معارفی که بحمدلله بدان باور دارید. موفق باشید
با سلام: آیا منظور از آیه «آنا لله و آنا الیه راجعون»، به معنای آن است که ما از ذات خداوند هستیم و به ذات او بر می گردیم یا اگر معنای دیگری دارد لطفاً توضیح دهید. با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث، مربوط به ذات حق در میان نیست. بحث در آن است که در مخلوقیت خود به خالقیت حضرت حق مربوط می باشیم و این که مخلوق، همواره در عین این که از خالقِ خود منشأ گرفته است، همواره به خالق خود رجوع دارد به اعتبار این که رابطه او با خالقش رابطه وجودی است به همان معنای رابطه بین علت حقیقی و معلول حقیقی. موفق باشید
با سلام و ادب: بنده حدود یک سال هست که شدیدا نسبت به فعالیتهایی که مشغول آن ها بودم و بسیاری از امورات روزمره و متاسفانه حتی عبادات بی انگیزه و بی رغبت شده ام. به لحاظ جسمی پیگیری هایی انجام داده ام اما هنوز به نتیجه چشم گیری نرسیده ام و این سوال برایم پیش آمده که نکند علت معنوی ای پشت صحنه عامل این قضیه باشد که از آن غافل هستم. با توجه به اینکه تا کنون از ذکر استغفار و زیارت حرم اهل بیت علیهم السلام و شهدا مدد گرفته ام ولی همچنان این حالات روحی پابرجاست به نظر شما چه عاملی می تواند در میان باشد و راه درمانش چیست؟ این حالات می تواند به خاطر ورود به چهل سالگی باشد؟ بنده شنیده بودم صفات و روحیات انسان در طول زندگی بعد از چهل سال مستحکم تر می شود ولی متاسفانه من در طی این یک سال اشتیاق و انگیزه ام برای بسیاری از اعمال و عبادات که قبلا به آنها مشغول بودم را هم از دست داده ام. ضمن راهنمایی، بنده را از دعای خیر ویژه محروم نفرمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: این تنها مشکل جنابعالی نیست. این قصه روح بشر جدید است که برای هرکس به نوعی ظهور میکند و در این رابطه بنده در سال اخیر بیشتر از قبل با رفقایی که در این نحوه از حضوروارد شدهاند، روبرو شدهام. نه! قصه، قصه دیگری است و آن اینکه بنا است در جهانی بسی گشودهتر با هستی خود روبرو شویم، وگرنه در دل حرکات مذهبی و فعالیتهای دینی به بودنی که وسعت ما را با انسانیت انسانها یگانه کند، نمیرسیم. ما در این مرحله از انقلاب در جهانی دیگر باید حاضر شویم و اینجا است که بیش از آنکه شرایط را تغییر دهیم، باید در خودِ دیگری خود را حاضر کنیم که آن به یک معنا حضور در تاریخی است که شهدا بدان اشاره کردند و به معنای دیگر، حضور در تاریخی است که با انقلاب اسلامی مقابل جهان استکبار باید حاضر شویم تا ذیل اراده الهی قرار گیریم و احساس گرمی انس با خدا را در خود بیابیم.
ما در این مرحله از انقلاب در جهانی دیگر باید حاضر شویم و اینجا است که بیش از آنکه شرایط را تغییر دهیم، باید در خودِ دیگری خود را حاضر کنیم. پیشنهاد بنده آن است که قسمت دوم مصاحبهای که با مجله «سوره» شد را دنبال بفرمایید. https://eitaa.com/matalebevijeh/12424
به نظر بنده اگر رفقا از طریق انقلاب اسلامی وارد روحیه آخرالزمانی خود نشوند، بالاخره نوعی نیستانگاری که مخصوص این تاریخ است، به سراغ آنها میآید. پیشنهاد میشود در ماه رمضان به کتاب «تفسير انفسی سوره مرسلات و اشارههای قدسی» همراه با شرح صوتی آن رجوع شود.
https://lobolmizan.ir/book/1095?mark=%D9%85%D8%B1%D8%B3%D9%84%D8%A7%D8%AA
موفق باشید
سلام حضرت استاد: خدا قوت، به این رسیدم که اگر عمل انسان باعث پیوند دل و عشق دل به خدا نشود هر لحظه ممکن است تحت تاثیر هوا و هوس قرار بگیرد و بلغزد کما اینکه توی ذهنم نیست که در حال اشد حبا لله گناهی کنم از روی عمد البته که من لایق این محبت نیستم ولی میدونم محب اراده نمیکند که محبوب را اذیت کند و به این رسیدم که دلیل اینکه هرچه درجا میزنم حرکت نمیکنم بخاطر نبودن این محبت هست ولی نمیدونم چطور و چگونه این محبت رو فعال کنم، خیلی حدودی میدونم، ممنون میشم کمکم کنید، به این فکر بودم که خودم رو نساختم فردا امام زمان علیه السلام میان به دردشون نمیخورم ولی به فکرم خورد که اگر دلم عاشق خدا بشه و آن حالت خشیت مخلوط با محبت رو پیدا کنه مثل آیت الله ناصری، دیگر به راحتی میتونم به نیازهام برسم و خدا محب خودش را ناامید نمیکنه و به درد بخور میشم. شاید این پیامی که دادم آنقدر لزومی نداشت که وقتتون رو بگیرم ولی چه کنم که دوستتون دارم؟ همانطور که پدر و خانواده ام هم همینطور بودن
باسمه تعالی: سلام علیکم: مهم آن است که بتوانیم هر اندازه که ممکن است در محضر خداوند خود را احساس کنیم و در امور زندگی راضی به رضای خداوندی باشیم که همواره مواظب ما بوده و هست. و در این رابطه خلق خدا را دوست بداریم و اگر هم از آنها بدی میبینیم با بدیِ آنها بد باشیم و نه با انسانیت آنها. موفق باشید