باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میرسد این مشکلات ربطی به چنین مسائلی ندارد. یک مشکل تاریخی است که زنان و مردان در این شرایط نسبت به تعریفی که از زندگی باید داشته باشند، دچار بحران شده است. لذا نه مثل گذشته میتوانند به روش سنتی زندگی کنند و نه افراد مذهبی میتوانند بیقید از آموزشها و ارزشهای دینی باشند. نیازمند یک نوع «خودآگاهی» هستیم که موضوعات را بالاتر از اینها ببیند و با عشق و علاقهای که خداوند در جانِ دو همسر گذاشته است به همدیگر سختگیری نکنند و همدیگر را درک کنند و راز آن که حضرت امام به زوجهای جوان توصیه میکردند؛ «گذشت کنید» را، بیشتر مورد توجه قرار دهیم. هرکدام در گذشتکردن بهتر پیشقدم شوند، بیشتر در هنر زندگیکردن موفق خواهند شد. باید نگذاشت شیطان موضوعات فرعی دین را حتی برای ما عمده نماید. در حالیکه قرآن میفرماید: «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَريماً (31) /نساء». یعنی اگر از گناهان کبیره انسان فاصله گرفته باشد، خداوند از گناهان فرعی چشمپوشی میکند و برای چنین افرادی که گناهان کبیره مثل شرک و زنا نداشته باشند جایگاه ارزشمندی در نظر گرفته است. حال چرا ما باید در امور فرعی به هم سختگیری کنیم و خود را گرفتار وسوسههای شیطان نماییم که امور فرعی را برای ما عمده میکند؟!! موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است که میفرمایید. واقعاً در فضایی که اشاره به عوالم قدسی ندارد، سخن قدسی به حجاب میرود. با اینهمه به توصیهی امثال شهید آوینی تا آنجا که ممکن است در این فضاها تصرف کرد، مثل ساختن فیلمهای «روایت فتح». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- مباحث معرفت نفس جناب آقای صمدی آملی نکات خوب و ارزشمندی را متذکر میشود 2- آیت اللّه شجاعی برای جبران نوافلی که نخواندهایم توصیه میکنند در هر فرصتی نافله بخوانید تا جبران آنها بشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اینکه متوجه هستید هر آنچه با آن روبهروئید حقیقتاً در نزد نفس ناطقهی شما است چیز بدی نیست منتها باید متوجه باشید این بدن زمینهی فهم و درک نفس ناطقهی شما است و لذا از نقش بدن غافل نمیشوید و همینطور که میفرمایید اگر جسم انسان به مشکل بیفتد عملاً روح نمیتواند درست عمل کند و به نتیجه برسد، لذا میتوان گفت حقیقتاً روح با این جسم فعلاً در همهی صحنهها حاضر است. موفق باشید
سلام و عرض ارادت: همراه با یک گروه مستند ساز، عازم پیاده روی اربعین هستیم، خواستم در صورت امکان، اگر موضوع یا سوژه ای را در این جهت مناسب می دانید، راهنمایی بفرمایید. استاد، اگر می شود هم نظر خودتان را بفرمایید و هم بفرمایید به نظر شما اگر شهید آوینی زنده بود چگونه با این پدیده روبرو می شد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آوینی آن شهید بزرگوار با دید نافذ خود چشمهای بقیه را متوجه حقیقتی کرد که از طریق پیادهروی اربعین در حال وقوع است. حقیقت اتحاد روحانی تشیع برای تحقق تمدنی ماوراء تمدنهای معمولی بشری. تحقق بازگشت به خویشتن تشیع، تشیعی که شیعیان آن به جهت حکام جائر از همدیگر دور و بیگانه شدهاند. از طریق دوربین باید نزدیکی عمیقی که شیعیان در ذیل امام حسین«علیهالسلام» با همدیگر دارند به نمایش آید. همزبانیِ تاریخی شیعه در حال وقوع است که مستلزم گذشتن از عادات و اشتغالات روزمرّه است. همزبانی مستلزم عهدی است که باید تجدید شود تا تاریخ جدید بنا نهاده شود. عشق به حسین«علیهالسلام» موجب ظهور جانهای مشترکی است که یک حرف دارند و آن حضوری مشترک در ایجاد سرنوشتی قدسی. تا به ندای حسین«علیهالسلام» در عصر عاشورا گوش فرا ندهیم قادر به همزبانی نخواهیم بود. لبیک به ندای آن حضرت شروع شده و گشودگی حضور شیعه در پیادهروی اربعین، شیعه را از حجاب و دیدهنشدن خارج کرده، تاریخی شروع شده تا شیعه نشان دهد که چیست و راهپیمایی اربعین زمینهای برای همین امر است. راهپیمایی اربعین در حال حاضر پس از انقلاب اسلامی، رویداد اصلی تاریخ ما است و محل تجلی تشیع است تا گشودگی و برافراشتن جدیدی به عالم برگردد. تنها میتوانید با دروبین خود به مطالب نهفته در این حرکت اشاره کنید هرچند موضوع، موضوعِ بیکرانهای است که تنها میتوان به آن اشاره کرد. تاریخی است که بنا است حقیقت ، بیش از پیش خود را نشان دهد، چشمها توان دیدن حقیقت را در بسیاری از جهات از دست دادهاند، راهی که شیعیان پیاده بر آن گام میزنند راهی است به سوی حقیقت وجود که زمین را روشن خواهد کرد و زمان زیر پای راهپیمایان جادهی اربعین پیچیده میشود تا زودتر به افق حضور حضرت مهدی«عجلاللّهتعالیعلیه» برسند. این جاده؛ مکانی چون سایر مکانها نیست، بلکه نقطهای است برای شروع بای بسم اللّه به طرف صراط مستقیمی که کیلومترها از مغضوب علیهم و «ضالّین» فاصله دارد . آن حوالت تاریخی که با اشراق خداوند بر قلب مبارک حضرت روح اللّه«رضواناللّهتعالیعلیه» شروع شد در این راه حضور گستردهی تاریخی خود را شروع کرده و دارد فضای بازی را میگشاید که در فتوح آن همهچیز از گذشتهی خود متمایز میشود، شما در این حالت تنها قادر به دریافت چیزی هستید که خدا بنا دارد به این ملت عطا کند بنابراین شما میتوانید دوربین خود را در برابر بخشش الهی باز نگه دارید. امکان مفتوحبودنِ بخشش الهی را ظاهر توان کرد او خود را آشکار میکند، ولی هر چشمی نمیتواند ببیند مگر چشمی که از استیلای ظلمات دوران آزاد شده باشد . خداوند اراده کرده است ما را در شرایط دیگری قرار دهد و از این جهت سختیهایی را باید در این راه تحمل کرد، ولی از عنایت و رحمت الهی مأیوس نشد تا پوشیدگی حقیقت، به ناپوشیدگی تبدیل شود. آغاز همواره پیکار با خلاف آمدِ عادت را در بر دارد و لذا شما با زیرساختهای آماده روبهرو نیستید، باید خودتان تاریخ جدید را بسازید و این کار آسانی نیست. این هنر بزرگ قرن ما است. موفق باشید
با سلام بعد از اعتکاف حالتی در من بوجود اومد که احساس کردم دیگه هیچ چیز این دنیا برام اهمیتی نداره. ولی این حالتم یه روز بیشتر دوام نیوورد. چه کار کنم این حالتو دوباره بدست بیارم و برام ملکه بشه؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آن حالت معنوی در باطن شما حفظ شده، حادثههایی جلوآمده که باید تکلیف آنها را نیز روشن کنید تا با وسعتی بیشتر جنبهی معنوی خودتان رشد کند. باز روحانیتی و معنویتی میآید که در نتیجهی آن معنویت، این حادثهها شما را از خود نمیگیرد و به خودشان وصل کند. معنای صبر در دینداری همین است. موفق باشید
جواب: پس از سلام؛ همهی کتابهای مقدس ادیان ابراهیمی در عین تذکر به انجام فضائل اخلاقی، به پیامبر بعدی مژده دادهاند و این نشان میدهد که جنبهی آرمانی خود را در دین بعدی میدانند، و نخواستهاند مؤمنینِ به آن ادیان در همان حدّ متوقف شوند. از طرفی اگر دین طوری در صحنه نباشد که تکلیف همهی مناسبات ما را تعیین کند سیاستمداران نهتنها تکلیف ما را، بلکه تکلیف دین را نیز تعیین میکنند، و عملاً دین از صحنهی زندگی خارج میشود و راه بشر با خدا در گستردهی همهی مناسبات اجتماعی قطع میگردد.
آری اسلام طوری است که مراتب دارد؛ مراتب عالیه اسلام مربوط به افراد خاص است، ولی اگر اسلام در همهی نهادهای اجتماع حاضر نباشد، مردم از مرتبه نازله آن هم محروم میشوند، زیرا چیزی غیر از اسلام به مردم تحمیل میشود.
سلام و صلوات بر محمد و آل محمد ص و سلام و رحمت خدا بر شما استاد عزیز و بزرگوارم و همه اهل ایمان این مطلب را در جمعه 25 مهر 1399، روز 28 صفر 1442 سالروز شهادت رسول اعظم سیدنا محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله) و شهادت آقا امام حسن مجتبی (علیه السلام) مینگارم، ضمن عرض تسلیت به شما و همه خوانندگان، از آن انوار مقدسه برای خلوص در جلب رضایت خدای عزیز استمداد میطلبم. (متن پرسش کمی طولانی است، پیشاپیش طلب عفو دارم). مطلبی صوتی از یکی از اهل منبر موفق در شیراز و کتابی پیرامون داستان شهید يونس زنگی آبادی یکی از اهل ایمان از کانال خوب مطالب ویژه برایم فرستادند، که بنظرم اصلاحیهای ضروری لازم دارد که در ادامه ارائه میدهم و از شما استاد عزیز هم تمنای راهنمایی و ارشاد دارم. بسم الله الرحمن الرحیم بنده این کتاب ظهور (پیرامون شهید یونس زنگی آبادی) را در آغاز دوره طلبگی در سال ١٣٨٧ خوانده ام، و با اینکه قبل آن در اوایل دوره دانشگاه سخنرانی تصویری آقای حجتالاسلام انجوی نژاد را پیرامون آن دیده بودم، ولی با خواندن آن نسخه چاپی کتاب (چاپ جدید آن سالها) متوجه اشتباهی در نوع روایتگری برادر طلبه ام شدم. چون اساسا داستان چیز دیگریست. اگر ما امور خیالی را بجای واقعیت جا بزنیم، دیگر مکاشفات و کرامات واقعی هم در مخاطب جدی گرفته نخواهد شد و همه چیز همان صورت خیالی خواهد گرفت. چرا؟ چون این کتاب ظهور فقط یک رمان خیال انگیز است!! اولا، نویسنده کتاب علی مؤذنی هست، نه کریم صفایی. نام کریم صفایی شخصیت داستانی ساخته شده در کتاب قبل از این رمان (کتاب رمان «ملاقات در شب آفتابی») است که نویسنده (آقای موذنی) در این کتاب رمان «ظهور» هم راوی قصه را با این شخصیت داستانی خلق کرده است. ثانیا، کتاب ظهور، نوشتهی علی مؤذنی، یک «رمان تخیلی» است که لابلای خیال انگیز کردن داستان میخواهد خاطراتی از زندگی واقعی شهید یونس زنگی آبادی (در زمان حیات دنیویشان) را با رنگ و لعاب احساسی و ماورایی بگوید. به تصریح خود نویسنده در مقدمه چاپ جدید و مصاحبه ها و صفحه اینستاگرام خودش و ناشر (نشر نیستان) پیرامون این رمان، تمام این وقایع بظاهر ماورائی در داستان (مانند تماس تلفنی شهید با راوی داخل داستان و حرکت قلم و نگارش متن توسط شهید برای همان راوی قصه، و حضور شهید بصورت کبوتر و گریه آن کبوتر و ...) ساختهی خیال نویسندهی رمان (آقای علی مؤذنی) است، برای ایجاد جذابیت و برانگیختن احساسات مخاطب بسوی عالم ماوراء و ارتباط با ارواح، و هیچکدام از این اتفاقات واقعیت خارجی نیافته است، و صرفا ساخته و پرداخته رمان نویس است. ایشان حتی اصل تخیلی بودن وقایع داستان را که هیچ ربطی به شهید عزیز نداشته (ولو امکان وقوعی آن از شهدا هست) در خاطره ای در سال 75 از بیان شهید عزیز سردار قاسم سلیمانی هم اعتراض دوستانه شان به تخیلی بودن اکثر داستان را نقل میکنند و اصرار نویسنده بر اینکه این کتاب رمان است و آمیخته بودنش به تخیلات، طبیعی است، و نهایتا هم نویسنده بخاطر عدم استعداد خودش به بیوگرافی نویسی، نسبت به نوشتن کتاب مستند زندگی نامه از شهید موافقت نکردند. نویسنده صراحتا در پستی که اخیرا درمورد نحوه تدوین این رمان در اینستاگرام منتشر کردند مینویسند: «اواخر سال هفتاد و پنج طی سفری با حاج قاسم آشنا شدم. آن موقع فرماندۀ لشکر بود و هنوز خبری از سپاه قدس نبود. دست گذاشت روی دستم و با لبخندی شکرین گفت کاش نویسنده ای پیدا بشود و کتابی شبیه نه آبی نه خاکی یا ملاقات در شب آفتابی برای حاج یونس بنویسد. دستش را از روی دستم برداشت و گفت: حاج یونس دست راستم بود. شیرینی و تاثیر آن دیدار باعث شد ناباورانه رمان ظهور را خیلی زود بنویسم و برای حاج قاسم بفرستم. کمتر از یک هفته بعد دعوتم کرد به کرمان. تا رسیدم، جلسه گذاشت. بیست نفری از سردارانش هم حضور داشتند. شگفتی اش را از سرعت عمل من در ارائۀ رمان ابراز کرد و گفت: خیلی تاثیر گذار است. من که همۀ مراتب گریه را تجربه کردم. نه من که بیشتر دوستان حاضر در این جا. آن هایی که خوانده بودند، تایید و تحسین کردند. من هم خدا را شکر کردم که قضیه به خیر و خوشی دارد انجام می شود. حاج قاسم ادامه داد: اما علی جان، اکثر مطالب این کتاب که هیچ ربطی به حاج یونس ما ندارد. گفتم: رمان عرصۀ تخیل است و از واقعیت کپی برابر اصل نمی سازد. بحث در گرفت. و بالا گرفت. لُب کلام من این بود که شما از من رمان خواستی. آدرس دو تا رمان از خودم را دادی، پس طبیعی است که از همچو منی رمان تحویل بگیری، و حرف دیگرم اینکه شما اگر دنبال نوشته شدن زندگی نامۀ حاج یونس بودی، باید پیشنهادش را به یک زندگی نامه نویس می دادی نه به یک رمان نویس.» www.instagram.com/p/CGAYuO2J0FI/?igshid=1jajt570u3slg بنده علاوه بر دیدن مستندات مذکور (که برخی دیگر را در پی نوشت اشاره میکنم) شخصا هم از دایرکت صفحه رسمی ایشان در اینستاگرام پرسیدم (با آیدی @alimMoazeni.officialNews )، و با نام بردن از تک تک وقایع مذکور، صراحتا گفتند: «بله، فرمایش شما صحیحه. وقایع رمان تخیلی هستن»، و همچنین از صوت خطیب مذکور هم که هفته پیش بخشی از آن را شنیده بودند اظهار تعجب کردند! و نهایتا بنده از ایشان خواستم این موضوع را در مصاحبه ای هم باز تاکید کنند، که گفتن مصاحبه زیاد شده ولی بازهم انجام خواهد شد. (تصویر مکالمه مذکور را خدمتتان در ایتا فرستادم، و در استوری و هایلایت صفحه اینستاگرامم ( @salehi.786 ) هم قرار دادم. لذا، در این مصداق کتاب مذکور، اصلا این صوت آقای انجوی نژاد عزیز را نباید بعنوان یک مستند واقعی پخش نمود (متاسفانه، ایشان ظاهرا چاپ ناقص دهه هفتاد کتاب را دیده اند و نه تنها مقدمه دیده نشده، بلکه حتی اسم مولف کتاب را هم ندیده و نویسنده واقعی را همان شخصیت داستانی کریم صفایی تلقی کرده و بخیال واقعی بودن اتفاقات روی منبر آن را گفته اند). البته از آنجا که اصل وقوع چنین وقایعی از شهدای عزیز امکان وقوعی دارد، و بلکه وقایع مستندی از این دست تصرفات را زیاد دیده و شنیده و خوانده ایم (کما اینکه در پی نوشت به چند مورد اشاره میکنیم)، لذا خطیب ارجمند هم با حسن ظن به مشابهت وقایع داستان با برخی مستندات واقعی دیگر، آن را نقل نموده است. ثالثا، وقایع اصلی و واقعی داستان، همان خاطرات جنگ و جبهه و بیانات شهید قبل شهادت به همسرش هست که پاهایم را خوب نگاه کن و به حافظه بسپار (چرا که بعد از شهادتشان همسرش فهمید که باید شهید را از روی پاهایش شناسایی کنند، چرا که پیکر مطهر شهید نه دست داشت و نه سر). لذا تلاش نویسنده در خلق یک رمان جذاب برای نقل خاطرات زندگی یک شهید عزیز بوده، و نباید گمان کنیم حذف عناصر خیال انگیز داستانش چیزی از مقام بلند شهید کم میکند، بلکه اساساً قدرت نفوذ و تصرف شهدای عزیز در وصف و خیال ما نمیگنجد! لذا ضمن تشکر از برادران بزرگوار در نشر آثار فرهنگی، و نیز تشکر از کانال بسیار خوب مطالب ویژه، اما بهتر است این صوت آقای انجوی نژاد را بردارند (چون در این مصداق خاص، تلقی خلاف واقع از یک رمان خیال انگیز ایجاد شده) و بالخصوص بیان تکمیلی شما استاد عزیز طبق مبانی و فارغ از این مصداق در این باره منتشر شود. سه پینوشت تکمیلی: 1. آقای علی مؤذنی این شیوه نگارشی خیال پردازی برای ایجاد رمان از زندگی شهدا و اولیاء را دارد، مثلا در مورد رمان دیگرش با نام «احضاریه» میگوید: «واقعیت برای من دستمایه تخیل میشود / اصل بر تخیل است، البته با حفظ اصالت وقایع / موضوع رمان تخیل است. واقعیت برای من جز این که دستمایه تخیل شود، هیچ جذابیتی ندارد.» www.yjc.ir/fa/news/6732591/واقعیت-برای-من-دستمایه-تخیل-می-شود-اصل-بر-تخیل-است-البته-با-حفظ-اصالت-وقایع ۲. روزنامه همشهری در تاریخ چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۲ (شماره ۳۱۲۸) ضمن انتشار مصاحبه شان با آقای مؤذنی، در مطلبی با عنوان «يادداشتي بر رمان «ظهور» نوشته علي مؤذني»، تاکید بر عناصر تخیلی آن و ایجاد یک دنیای داستانی برای مخاطب در آن مینمایند، و حتی این را از هنر نویسنده محسوب میکند که طوری وقایع تخیلی را با مستندات خاطرات شهید درآمیخته که مخاطب همه را باور کند: «علي مؤذني در رمان ظهور دنياي داستاني را خلق مي كند كه در آن نويسنده اي به نام آقاي صفايي با اثرش يگانه مي شود. ... به اتكاي اين شگرد، تداخل مستندات و انديشه تخيلي شده است كه خواننده همه حوادث را تا انتهاي داستان مي خواند و مي پذيرد.» https://images.hamshahrionline.ir/hamnews/1382/820515/world/litew.htm ----------------- ۳. تکمله نهایی، پیرامون درک حضور شهدا و حضور تاریخی شان ذیل مکتب امام و انقلاب اسلامی: بنظر این بنده، باید توجه ویژه به مصادیق حقیقی کرامات شهدا، بلکه بالاتر توجه معرفتی و سلوکی خاص به مقامات شهدا ذیل مکتب اشراقی امام داشت. مثلا شهید علی اکبر دهقان، شهیدی که بدون سر یا حسین گفت حدود ۱۰ - ۱۵ نفر در اطراف پیکر بی سر او ۵ دقیقه این ندا را از حلقوم بریده اش می شنیدند و آن شهید این عنایت را در وصیتنامه اش از خدا خواسته بود، که این واقعه توسط راوی زنده ماجرا، و شهید زنده حجت الاسلام محمد صادقی سرایانی، در سایت خودشان در خاطرات خودشان نقل شده { malakoot.ir/مردان-بی-ادعا/ } مینویسند: «من صحنهای دیدم که همیشه در ذهنم باقی است؛ دیدم که دستی از بدن کسی کاملاً جدا شده و آن طرف روی زمین افتاده بود. در این دست جدا شده کتاب دعایی بود که ظاهراً میبایست با پرت شدن دست، کتاب هم جدا میشد ولی کتاب دعا محکم به دست چسبیده بود. یک طرف کتاب دعا نوشته بود ارتباط با خدا و طرف دیگر فرازهایی از زیارت عاشورا بود که خون آن شهید روی آن ریخته بود، نوشته شده بود، «السلام علیک یا ثارالله و ابن ثاره». شما چنین صحنهای را هر کاری بکنید نمیتوانید به قلم بیاورید و در صحنههای هنر زنده کنید. خدا در آن جا میخواسته یکی از درسهای خودش که نتیجة خلوص است را بدهد. و این خون هم خون خداست. یا شهید علیاکبر دهقان که وقتی ما میخواستیم جنازة او را در جاده بصره ـ خرمشهر جمع کنیم، دیدیم سر بریدهاش در محوطه دارد میرود، سری که از پشت قطع شده بود و روی زمین داشت میغلتید و تنش هم داشت میدوید. سر این شهید حدود ۵ دقیقه فریاد یا حسین، یا حسین سر میداد. این فریاد را همة ما که حدود ۱۰ ـ ۱۵ نفر بودیم، (از جمله برادران حدادی، آذربیک، مصطفی خراسانی، طوسی و .. . .) میشنیدیم و همة به جای اینکه جنازه را جمع کنند، داشتند گریه میکردند. یا در کتاب «پیشانی سوختهها» آوردهام که طلبهای به نام آقاخانی در کربلای ۵ شهید شده بود که پس از شهادت از حنجره بریدهاش چند بار صدای «السلامعلیک یا اباعبدالله» میآمد. این نمونهها در صحنههای جنگ بسیار بوده است. البته این شهید یک وصیتی هم داشت که ما از توی کولهپشتیاش پیدا کردیم. یک تکه کاغذ بود که نمیدانم شب نوشته بود یا همان روز: «خدایا من شنیدم که امام حسین با لب تشنه شهید شده، من هم دوست دارم اینگونه شهید شوم.» نمیدانم لابد لب تشنه هم بوده چون مسائل مشابه دیگری که ما دیدیم اتفاق افتاده بود. نوشته بود «خدایا من شنیدم که امام حسین سرش را از قفا بریدند، من هم دوست دارم سرم از قفا بریده شود. بعد دیدیم که یک ترکش از پشت سر، سرش را قطع کرد یا نوشته بود: خدایا من شنیدم که سر امام حسین بالای نی قرآن خوانده. من که مثل امام حسین اسرار قرآنی نمیدانستم که بتوانم با آن انس بگیرم که حالا بعد از مرگم قرآن بخوانم ولی به امام حسین(ع) خیلی علاقه و عشق دارم، دوست دارم وقتی شهید میشوم سر بریدهام به ذکر یا حسین یا حسین باشد و ما آن صحنه را دیدیم.» خود ایشان (حجت الاسلام صادقی سرایانی) برای خودش هم واقعه زیبایی اتفاق افتاده که ٢۵ روز در برزخ بوده، و با عنایت امام رضا (علیه السلام) پس از مرگ زنده شدند. خاطره شفای خود ایشان خیلی متذکر کننده است: تصویری: aparat.com/v/3iQJD dalfak.com/w/i4jhw صوتی: malakoot.ir/wp-content/uploads/2018/02/Shahid_zende_malakoot01.mp3 متنی (از سایت خودشان): http://malakoot.ir/دیدار-با-امام-رضاعلیه-السلام/ http://malakoot.ir/خاطرات-بیمارستان-تا-شفا-گرفتن/ *** همچنین وقایع بیشمار مستند واقعی که در کتب و مستندات دقیق پیرامون حضور شهدا به نگارش درآمده، مانند: حضور شهید حجّة الاسلام سیّد مجتبی صالحی خوانساری، که بعد از شهادتش، اهل خانه و فامیل و دوستان صداى تلاوت قرآن و دعا و مناجات شهید را مکرر در خانه میشنیدند و نور سبزی از حضور او میدیدند، و حتی شهید عزیز کارنامه امتحانات ثلث دوم دخترش (خانم زهراسادات صالحی) را برای مدرسه اش امضا نمود: shohadayeiran.com/fa/news/171748 یا حضور شهید سید مرتضی دادگر (اهل ساری) که بعد از شهادتش، قرضهای یک بسیجی گروه تفحص شهدا را به تمام مغازه ها و قصابی و میوه فروشی محله اش داد و مبلغی هم برای امورات زندگی به اهل خانه او رساند (و همه این وقایع در همان روزی که پیکرش در تفحص پیدا شده بود و اهل خانه و مغازه دارها و ... با دیدن تصویر مدارک شناسایی شهید متوجه حضور او برای دادن قرضها شدند): www.mashreghnews.ir/news/331021 یا حضور شهید سید مرتضی آوینی (ره)، که راوی دفاع مقدس مرحوم حجت الاسلام ضابط میگفت: «خیلی دلم میخواست سیدمرتضی آوینی رو ببینم. یه روز به رفقایش گفتم یه موقعیتی جور کنید ما سیدمرتضی رو ببینیم، نشد. بالاخره سید شهیدان اهل قلم تو فکه رفت روی مین و شهید شد و من نتوانستم سید مرتضی رو ببینم. بعد از مدتی قسمت شد با یکی از کاروانهای راهیان نور آمدم برای بازدید از مناطق جنگی. یک جایی شب ماندیم و مستقر شدیم. شب که خوابیدم دیدم شهید آوینی آمد به خوابم. در خواب به او گفتم: آقا سید! من خیلی دوست داشتم وقتی زنده بودی ببینمت ولی توفیق نشد. شهید آوینی توی خواب به من گفت: نگران نباش! فردا صبح ساعت ۸ بیا سر پل کرخه منتظرتم. صبح بیدار شدم و من بیچاره که هنوز به زنده بودن شهید شک داشتم گفتم: آخه این چه خوابی بود! آوینی که خیلی وقت است شهید شده. بلند شدم رفتم سر قراری که با من گذاشته بود و نیم ساعت دیر رسیدم. دیدم خبری از آوینی نیست. دیگر داشتم مطمئن میشدم که خواب و خیال و اینجور چیزها واقعیت ندارد که یه دفعه سربازی که آن نزدیکیها پست میداد آمد پیش من و گفت: آقا شما منتظر کسی هستید؟ گفتم بله با یکی از رفقا قرار داشتم. گفت: چه شکلی بود؟ برایش توصیف کردم. گفتم: موهای جو گندمی، محاسنش اینجوری بود، عینکش... سرباز گفت: رفیقت آمد اینجا و تا ساعت ۸ منتظرت شد، نیامدی. بعد که میخواست برود، به من گفت: یک کسی میآید با این اسم و این قیافه، بهش بگو مرتضی آمد. خیلی منتظرت شد، نیامدی، کار داشت رفت. کنار پل، یک چیزی برایت نوشته برو بخوان. رفتم دیدم کنار پل با انگشتش نوشته : "فلانی! آمدیم نبودید، وعده ما بهشت. سیدمرتضی آوینی".» www.tasnimnews.com/fa/news/1391/12/15/31049 آخرالکلام، مقامات شهدا و حضور و تصرّفشان در عالم هستی، و حضور تاریخیشان ذیل حقیقت اشراقی قلبی امام روح الله (رحمة الله علیهم)، از آن جهت که ظهور شعاع اشدّ اتصال ایشان به روح الهی در شمس نور محمّدیه (ص) است، قابل توصیف و تصور اذهان بشری نیست (إِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِهَا - اینکه اشدّ اتصالاً هست، دیگر چقدر شدیدتر قابل توصیف با الفاظ و بیان نیست). ان شاء الله ما بتوانیم ادامه دهندگان راه امام و شهدا و مجاهدین به نتیجه رساننده انقلاب با اتصالش به قیام قائم (علیه السلام) باشیم. ضمن تشکر از شما استاد طاهرزاده عزیز و مخاطبین گرامی، پیشاپیش از بذل توجه و عنایت شما در تبیین موضوع کمال تشکر و سپاس را دارم. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته. ظهر جمعه 25 مهر 99. قم مقدسه. محمد حسین صالحی.
باسمه تعالی: سلام علیکم:
با سلام و ارادت و با تشکر فراوان از تذکری که نسبت به کتاب «ظهور» فرمودید. برای بنده این سؤال هست که آیا جناب آقای موذنی که زحمت کتاب «ظهور» را کشیدند و آن را به عنوان یک رمان تنظیم کردند؛ آیا برای شخصیتی که کاملاً مشخص است، تنظیم رمان به معنای آن است که همان شخصیت را و با حرکات و سکنات واقعیاش به صورت رمان بنمایانند؟ و با هنرمندی خود آن حرکات و سکنات را به صورت رمان تنظیم کنند؟ و یا شخصیتی خیالی از او بسازند که مربوط به شخصیت آن نباشد؟ که در حالت دوم عملاً فاجعهای رخ داده است، زیرا شخصی که در مورد آن رمان را تنظیم کردهاند، غیر از آن شخصی میشود که حقیقتاً هست.
تصور بنده آن است که از آقای مؤذنی چنین بر نیاید که شخصیت دروغینی را به حاج یونس نسبت دهند زیرا آن شخص مشخص و معین است و این فرق میکند با رمانهایی که نویسندهی آن از ابتدا شخصی را میسازد و پیرامون آن صحنهآرایی میکند.
نکتهی بعدی مواردی است که در آن کتاب به شهید حاج یونس زنگیآبادی نسبت داده شده که همهی آنها امکان وقوعش هست. و در همین رابطه بنده و امثال بنده به راحتی نمیتوانستیم آن موارد را انکار کنیم و همانطور که جنابعالی میفرمایید مواردی بس عجیبتر از طریق شهدا به ظهور آمده است که بنده از ارائهی آنها به سهم خود تشکر میکنم. با توجه به اینکه حاج قاسم کتاب «ظهور» آقای مؤذنی را خواندهاند به دختر حاج یونس در مورد کتاب می گویند:« زیاد خودتون رو درگیر کتاب نکنید حاج یونس چیزی فراتر از این ها بود.» با اینکه انتظار داشتهاند که آقای مؤذنی زندگینامهی حاج یونس را بنویسند و نه آنکه حالت رُمانی به شخصیت ایشان بدهند.
موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: از برکت انتخابات اخیر همینکه عزیزانی امثال جنابعالی تا این حدّ به تفکر و تحلیل نایل شدهاید که بس مبارک و همهجانبه است. به نظر بنده تمام جوانبی که مطرح فرمودید قابل توجه است. بهخصوص مطلب آخر که موضوع شب قدر انتخاباتی را پیش کشیدید؛ به این معنا که 4 سال مردم را متوجهی اهدافی در انتخاباتشان بکنیم که گرفتار تحریکات نفس امّارهشان از طریق رقیب نگردند.
آری! ما باید در متن دموکراسی که در این تاریخ با آن روبهرو هستیم انقلاب خود را ادامه دهیم. بدین معنا که نه میتوان بدون رأی مردم انقلاب را شکل داد و جلو برد، و نه مانند غرب با هر مردمی و هر هوسی میتوان کنار آمد. این جا است که رسالت اصلاحِ جامعه و تربیت دینیِ فردفردِ افراد پیش میآید. دورهی آن گذشت که بگوییم هرکس با ما نیست، بر ما است. و دورهی آن گذشت که با برخورد تند و خشن، افرادِ ناصالح را به اردوگاه رقیب پرت کنیم. به تعبیر مقام معظم رهبری«حفظهاللّه»؛
«عمده نظر و هدف شما این باشد که چتر گفتمان انقلابی را در کشور باز کنید، بر روی سرِ همهی کشور باز کنید. این کار هم بسیار دشمن دارد. کسانی هستند که سعی میکنند سفرهی انقلاب را جمع کنند تا دیگر تفکر انقلابی وجود نداشته باشد.... نکتهای که باز تأکید خواهم کرد این است که باید در دلها نفوذ کرد، این کارها خیلی کارهای خوبی است که انجام گرفته، اما ارزیابی کنید ببینید این کارها، چقدر در دلها نفوذ کرده... ما باید مردم را با اخلاق تربیت کنیم و با اخلاق بار بیاوریم... شما در این مجموعه، مخاطبان خودتان را مشخص کنید و افزایش دهید، یعنی مخاطبتان فقط آن جوانی که از پیش به شما معتقد است نباشد ... قشر خاکستری و حتی قشر از خاکستری متمایل به سیاه را هم باید بربایید و جذب کنید».(بیانات رهبری در جمع دستاندرکاران جبههی فرهنگی انقلاب، آبان ماه 95). موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب مذکور، کتاب خوبی است ولی در جریان شرح جناب آقای صمدی آملی نیستم. موفق باشید