بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
11305

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام آیا شما موسسه انشاء را جهت مشاوره برای راهنمایی گرفتن جهت برطرف کردن برخی مشکلات روحی مثل وسواس و ... تایید میکنید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این موسسه در حدّ خود تلاش‌های قابل توجهی داشته، هرچند نباید هر انتظاری را از آن عزیزان داشت. بنده جهت موفقیت هرچه بیشتر دست‌اندرکاران آن مؤسسه دعا می‌کنم. موفق باشید
9884
متن پرسش
سلام آقای طاهرزاده عزیز: جسارت نشه چرا شما فقط جواب رفقاتون و اونایی که قربون صدقه انقلاب میرن رو میدید مگه ما دل نداریم پس کو تجلی شعار آزادی انقلاب اسلامی؟ بنده یک سوال راجع به رویکرد انقلاب اسلامی نسبت به برخورد با آقازاده ها و یکی هم راجع به سوالات بی پاسخ مانده جناب دکتر احمدی نژاد در مناظره ایشان با موسوی پرسیدم جواب ندادید لااقل در عمل نشون بدید که تحمل مخالف دارید بزرگوار
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید این سایت یک سایت حزبی نیست و بیشتر در صدد است تا مبانی معرفتی را تبیین کند و لذا وارد مواردی که سؤال کاربران، بارِ گروهی و حزبی داشته باشد، نمی‌شود. مگر آن‌که بتواند بر مبنای انقلاب اسلامی نکات سیاسی را تبیین کند. موفق باشید
9821
متن پرسش
به نام خدا. با عرض سلام محضر جناب استاد: احتراما و در نهایت تشکر و قدردانی اینجانب دارای چند سوال می باشم 1. آیا روح جنیان نیز فرم نازله روح (منظور روح جون خداوند می باشد!) می باشند؟ 2. آیا صور برزخیه و قیامتیه روح جنیان با صور برزخیه و قیامتیه روح انسانها متفاوت می باشد؟ 3. از آنجایی که فرشتگان فرم نازله معنایی روح (منظور روح جون خداوند می باشد!) می باشند پس آیا می توان گفت که فرشتگان نیز دارای روح مختص به خود هستند. اگر فرشتگان دارای روح باشند بایستی در یک قالبی (مثلا چیزی شبیه قالب مثالی یا جسم مثالی) قرار داشته باشند؟ 4. آیا به غیر از 2 راه تجربی اثبات وجود روح در بدن آدمی ( 1. روش relaxation بدن بروی تخت خواب و احساس وجود خود به غیر از حواس، 2. روش قطع نمودن تک تک اعضاء بدن و کاسته نشدن از «من» آدمی) روش های قوی تر تجربی دیگری در اثبات روح در بدن وجود دارد که برای همگان قابل پذیرش باشد؟ با تشکر فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- شاید این‌طور باشد 2- معلوم نیست 3- برای فرشتگان که مثل جنّ و انسان جسم ندارند، دیگر بحث جسم و روح معنا ندارد 4- در این مورد بحث فراوان است، اگر دنبال کنید به نتایج خوبی می‌رسید. عجالتاً کتاب «معرفت نفس» از آیت‌اللّه حسن‌زاده را نگاه کنید خوب است. موفق باشید
8980
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم استاد عزیز مدتی قبل خدمت حضرت عالی پیام دادم و مشکلاتی که داشتم در میان گذاشتم، مریضی سختی دارم که درمانش سخت هست، که خداوند بزرگ طبیب های ستنی را در راهم قرار داد که الان در حال درمان هستم، دکتر بهم گفته که درمانش زمان بر هست و ان شالله نتیجه می گیریم. خیلی روحیه ام را از دست داده بودم دلیلش هم به خاطر نامزدم بود، چون این مشکل یه دفعه به وجود آمد و من به ابعاد این مریضی بعد از نامزدی متوجه شدم. دوباره می خوام سیر مطالعاتی و انسان شدن را شروع کنم، توکل و امید عجیبی به خداوند بزرگ و مهربون بستم. بعضی موقعه ها یه نیرویی هی بهم میگه اگه خوب نشی آبروت میره و بی آبرو میشی، راستش من در روستامون تقریبا یه الگو در بچه مذهبی ها هستم، هی یه نیرویی بهم میگه تو خوب نمیشی و تو همه جا میگن این بچه مذهبی مریض رفت به خواستگاری دختر و اون را بدبخت کرد، نمیدونم این حرف ها را چگون دفع کنم؟ یه حرفی می زنم شاید کمی سطح پایین حرف بزنم "دلم برای خداوند خیلی خیلی تنگ شده" لطفا راهنمایم کنید و برای شفای همه مریضان و من حقیر دعا فرمائید با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: گفت «رهرو پیغمبرانی ره سپر .... طعنه‌ی خلقان همه بادی شمر» شما خود را در محضر خدا قرار دهید و او مدافع هرکس است که به او رجوع کند. موفق باشید
8900
متن پرسش
سلام علیکم. شهید آوینی می گفتند که باید جوهر تکنیک را تسخیر کرد نه قالبش. حالا بفرمایید: 1- جوهر تکنیک کامپیوتر چیست ؟ 2- قالبش چیست ؟ 3- چه طوری پی ببریم که جوهر آن چیست؟ با خواندن کتاب یا از راه دیگر مثل تفکر؟ 4- حالا اگر جوهرش را تسخیر کردیم بعد چه کار کنیم؟ 5- متاسفانه بحث های ما خیلی کلی است و باید به مصادیق نیز بپردازیم تا دقیقا نقشه راه معلوم شود و با آوردن چند مثال نمی شود کار را پیش برد. (خواهشا یک راه حل درست درمون بدین)
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام‌علیکم: وقتی روح و رویکرد تکنولوژی را شناختیم که انگیزه‌ی تصرف در طبیعت را دارد و نه تعامل با آن را، و تأمل و تدبّر را به شتاب تبدیل می‌کند؛ نوع برخورد ما با تکنولوژی عوض می‌شود، این یک کار عمیق معرفتی است. بنده سعی کرده‌ام در کتاب «تمدن‌زایی شیعه» و «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه‌« در این مورد عرایضی داشته باشم. سعی بفرمایید چنین مطلب مهمی را با پشتکار و حوصله‌ی زیاد دنبال بفرمایید. موفق باشید
7319

رزقبازدید:

متن پرسش
سلام خدا قوت استاد عزیز در شرح نامه 31 نهج البلاغه فرمودید رزقی هست که اگر هم دنبالش برویم نمیرسیم پس چرا خیلی ها که بیشتر میدوند مرکب و اسباب راحت تر وغذای خوشمزه تر بدست می آورند؟ و سئوال بعد رزقی هست که هیچ کس نمیتواند از ما بگیرد. پس آفریقایی هایی که از گرسنگی میمیرند طبق چه قائده ای است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: رزقی که به آن نمی‌رسیم همان رزقی است که همان ثروتمندان نیز آرزویش را دارند و این غیر از درد سرهایی است که اهل دنیا به صورت تجملات برای خود ایجاد می‌کنند و هرگز بهره‌ای از آن نمی‌برند چون رزقشان نبود. در ضمن اگر در جریان آفریقا در متن کار قرار گیریم موضوع فرق می‌کند با این‌همه بنا بر این است که انسان تلاش ابتدایی خود را انجام دهد. موفق باشید
5943
متن پرسش
سلام.یکی از آشناهای ما خوابی دیده است.این فرد بسیار محترم و مومن است اما اهل فلسفه و اصطلاحات عرفانی نیست.ایشان خواب یک پیرمرد را دیده بودند و گفته بودند تو کیستی و او گفته بود:من امام زمانم، من پیامبر زمانم، من بایزید زمانم و به سوی آسمان رفته بود.مدت ها بعد دوباره خواب آن شخص را دیده بود و پرسیده بود منظور شما از آن تعابیر چیست و او گفته بود من جمیع صفات الهی هستم(بنده در سوالی جدا همین قسمت را پرسیدم و گفتم ممکن است فرشته ای جمیع(نه جامع)صفات الهی باشد؟ که فرمودید ظاهرا چنین چیزی نیست و در احادیث نداریم).علت این که می دانم این خواب صادق است این است که آن فرد اصلا با این مفاهیم ارتباط و آشنایی ندارد که بگوییم خیالات خود اوست.نظر شما در مورد این خواب و تعابیری که آن پیرمرد در مورد خودش به کار برده چیست؟البته اصل خواب این شکلی است که در خواب می بیند آن پیرمرد زیر یک درخت دراز کشیده و او سر بالینش می رود و به خیال آن که مرده است برایش گریه می کند که ناگهان آن پیرمرد بیدار می شود و می گوید چرا گریه می کنی؟مگر نمیبینی فصل بهار است؟اولیا الله هیچ وقت در بهار نمی میرند.
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: بنده علم تعبیر خواب ندارم. موفق باشید
3411

هایدگربازدید:

متن پرسش
با سلام میخواستم نظرتان را درباره هایدگر بدانم؟ استاد حسن عباسی در یکی از سخنرانی هاشون ایشون را یک اگزیستانسیالیست می دانند و به همین دلیل معتقدند که ایشون را نمی توان قرائتی دینی کرد و خورده می گرفتند بر کسانی که ایشون را همردیف شیعه تفسیر می کنند(که به نظرم منظورشون مرحوم فردید باشه) می خواستم نظر استاد عزیر را در این باره بدانم؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: در مورد هایدگر باید کسانی نظر بدهند که هایدگر را می‌فهمند. آقای دکتر داوری نکات خوبی دارند. موفق باشید
2370
متن پرسش
با سلام و عرض ادب خدمت استاد گرامی 1-اگر ما نفس اهل بیت علیه السلام را با آن حقیقت نورانیت متحد بدانیم پس روایاتی دال بر افزوده شدن علم ایشان یا اختلاف کیفیت دریافت وحی و.... که نشان دهنده نوعی دوگانگی است چگونه توجیه می شود؟ 2-اینکه سیر ممکن به واجب بی نهایت است و حدی ندارد یعنی چه ؟ 3-کتابی عمیقتر پیرامون توحید معرفی نمایید ؟(مباحث کتاب از برهان تا عرفان و شرح خطبه های توحیدی نهج البلاغه را گذرانده ام به توفیق الهی)
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- تلاش اهل البیت«علیهم‌السلام» در نماز و عبادات برای حفظ آن اتحاد است و مقام عصمت آن‌ها برای هدایت جامعه ولی در این‌که ماوراء مقام عصمت، آن‌ها برای خود کمالاتی دارد و بر همان اساس برایشان صلوات می‌فرستیم سخن دیگری است. 2- ممکن‌الوجود هراندازه مابالقوه‌هایش را به مابالفعل تبدیل کند این‌طور نیست که یک‌جا دیگر از مقام امکانِ ذاتی در آید و به واجب بالذات برسد. 3- کتاب‌های حضرت روح‌الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» مثل «شرح دعای سحر» و «مصباح‌الهدایه» و «تفسیر سوره‌ی حمد» و «چهل حدیث» و..... موفق باشید
832

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم (باسلام خدمت استاد گرانقدر: مصاحبه زیر در جمعه ای که با شما به کوهنوردی آمده بودیم انجام شد که متن زیر پیاده شده آن مصاحبه با مختصر ویرایش ادبی و احیانا محتوایی می باشد و نیز در ادامه مصاحبه بعضی پرسش و پاسخهای گرفته شده از سایت در این مورد نیز اضافه شده تا بحث تکمیل شود از شما خواهشمندیم که برای غنای بحث متن را ملاحظه کرده و اگر جایی از آن نیاز به اصلاح و تکمیل و یا حذف دارد را تذکر دهید تا برای چاپ واستفاده طلاب موثر واقع شود باتشکر فراوان از شما که با حوصله وقت شریفتان را در اختیار نسل جوان جویای حقیقت و معرفت قرآنی قرار می دهید امید که صاحب قرآن بیش از پیش دل قرآنیتان را نورانی کند که ما هم از آن استفاده کنیم التماس دعا-شبان-از طرف مجله خط) سوال: علت عدم توجه کافی و دقیق به قرآن و مباحث قرآنی در کارهای طلبگی چه چیزی می تواند باشد و برای رفع آن چه کاری می توان انجام داد؟ جواب: اول باید مشخص کنیم که ما درکجای تاریخ هستیم که نمی توانیم از قرآن استفاده کنیم، یعنی بخواهیم یا نخواهیم باید این مسئله را بپذیریم که ما تقریبا" دراموراتمان از قرآن هیچ استفاده ای نمی کنیم. تقریبا"را هم به این دلیل می گویم که گاهی درامور فردی، به عنوان یک ذکر فردی استفاده می کنیم. اما اینکه می گویم هیچ، برای این که درامور اجتماعی و زندگی کلی هیچ استفاده ای نمی کنیم. پس اول باید دلیل بیاوریم که ما هیچ استفاده ای از قرآن نمی کنیم. دوم این که وقتی فهمیدیم ریشه این مشکل کجا است که از قرآن نمی توانیم استفاده کنیم آنگاه آن ریشه را نفی می کنیم و برمی گردیم به استفاده از قرآن. ما معتقدیم که اصلا" رجوع به قرآن، به نحوی که بشود به قول امیرالمومنین «فاستنطقوه» یعنی قران را به حرف درآوریم چنین رجوعی را نمیتوانیم انجام دهیم. خودشان هم می گویند که شما نمی توانید چنین کاری را بکنید، یعنی با نگاهی غیر ولایی و غیر نظر به آن جمال نورانی که اهل البیت به ما نشان می دهند، نمی شود. پس این یک سرفصل شد که چرا از قرآن استفاده نمی شود؟ مثلا چرا قرآن را بعنوان ذکر للعالمین نمی بینیم. چرا که قرار بود ما ادبیات و مفاهیم کارکنیم تا این کتاب را به عنوان ذکر برای خود و جامعه قرار دهیم.(این یک) خوب در دل این بحث منظورمان چیست؟ منظور این است که برخورد ما با قرآن، برخوردی که برایمان خشیت و خوف اجلال ایجاد کند، نمی باشد. آن هم خشیتی که ما را از عذاب خدا می ترساند، نه اینکه مثلا فقط به مردم بگوییم ربا حرام است، بلکه با بر اساس آن سیاق قرآنی که ربا را محاربه با خدا معرفی می کند باید تبین شود به نحوی که طرف بفهمد با ربا و جنگ با خدا تمام رحمت های الهی را از خودش دور می کند. یعنی قرآن به عنوان ذکر للعالمین دیده می شود و در دلش خوف اجلال بوجود می آید. به نظرم این را از این جهت ازما بپذیرید که یک کارخوبی را سرفصل بزنیم که وقتی که می خواهیم از قرآن ا ستفاده کنیم مقصود اصلی قرآن حاصل نمی شود(ناقص) خلاصه اینکه وقتی از طلبه ها سوال شود که چرا قرآن نمی خوانند؟ می گویند ما هنوز بلد نیستیم از قرآن استفاده کنیم. لذا باید بتوانیم از قرآن کاربردی استفاده کنیم. مثلا خدا در قرآن به پیغمبرش می گوید « وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا » یعنی رهاشان کن بعد می گوید «و ذکر به» (به وسیله قرآن به آنها تذکر بده) «به» در اینجا به قرآن بر می گردد. از یک طرف به پیغمبر می گوید: کسانی که دینشان را لهو و لعب قرار داده اند و حیات دنیا آنها را مغرور و مشغول خودشان کرده است، رها کن و بعد می گوید «وَ ذکر به» می دهد. خب ما اگر بخواهیم این را کاربردی کنیم، یعنی فرهنگ و فکر آنها را نگذار غالب بشود و بعد که می گوید «وذکربه» یعنی فرهنگ خودت را غالب کن. اگر این و«ذکر» در ادامه آیه نبود مثلا میگفتیم تضاد بین ما وسرمایه داری تمام شد اما با وجود این «ذکر» می گوید ای پیغمبر باید کاری کنی که در جمع مسلمین هیچ انس و تاییدی برای نظامی که دین را بازی زندگی گرفته بوجود نیاید. دقت شود که دین را بازی زندگی گرفتن، غیر از این است که دین را رها کرده باشند بلکه دین دارد و نماز می خواند و حج می رود ولی جدی نیست. یعنی می گوید اول این فکر و فرهنگ را نفی کن و بعد تذکر ده، اما آیا ما واقعا این فرهنگ را نفی کردیم؟ من نظرم این است که جنس دولت سازندگی این بود که یک دینی در حاشیه زندگی آورد و آن دین حضرت امام را برد، یعنی حضرت امام دین به شدت برایشان جدی بود اما اینها دین را به حاشیه راندند این آیه می گوید «اینهایی را که دین را به بازی گرفتند» که ما این گونه برداشت می کنیم که دین را به حاشیه بردند که در آن صورت، حجش را می رود، نمازش را می خواند، ولی آن گونه باوری که زندگیش را براساس دین تعیین کند ندارد، حضرت امام شخصیتی بود که همه زندگیش را برای کار دین گذاشت اما عده ای اینگونه نیستند. ادامه آیه می گوید«و ذکربه» یعنی با همین قرآن تذکر بده، یعنی حضرت امام همین تیپها را که رها نکرد بلکه همین به آنها تذکر داد که برگردید به سمت قرآن و با نگاه قرآنی زندگی کنید. این مثال را برای این زدم که ما در زندگی از قرآن استفاده نمی کنیم . اینجاست که اولین رویکرد باید این باشد که زندگی مان را به قرآن وصل کنیم. ممکن است که بگویید. ممکن است که بگویید که همه این را می گویند که باید گفت ما باید از خود بازخواست کنیم، مثلا ما از المیزان می خواهیم که قرآن را وارد زندگی ما کند، نه اینکه قرآن یک گوشه ای باشد و زندگی درگوشه ای دیگر. وانصافا" امثال علامه و حضرت آیت الله جوادی مبانی استفاده از قران را داده اند. بیش از این را دیگر باید خودمان ان شاء الله حساس شویم که می خواهیم با قرآن زندگی کنیم. همین که ما این دید را پیدا کردیم، می بینیم که ما با آیات صحبت داریم و آیات هم با ما حرف دارد. هر چند که این مسأله پخته نشده است اما بالاخره تا این مسأله حل نشود، ما نمی توانیم به فرمایش رهبری عمل کنیم. لذا با توصیه و اندرز کار پیش نمی رود بلکه بستر می خواهد یعنی باید بستری فراهم کنیم که وقتی شخص به قرآن رجوع می کند، به جد بتواند با آن زندگی کند که آن وقت می بیند که زندگیش طور دیگر می شود. عروس حضرت امام می فرموند که ایشان روزی هشت بار قرآن می خواندند، من وقتی این قضیه را خواندم واقعا منقلب شدم که خدایا هشت بار قرآن خواندن چه صفایی به زندگی می دهد. برداشت من این است که امام هشت بار به قرآن رجوع می کند و مطلب می گیرد و شارژ می شوند برای ادامه برنامه هایشان، واین است که انسان را منقلب می کند که یک شخص درقطعه قطعه روز آنقدر احساس نیاز به قرآن دارد که هشت بار به آن رجوع می کند. این گونه نگاه کنید که چگونه توانسته با قرآن وارد زندگی شود و با این دید وقتی که به قرآن رجوع می کند واقعا مطلب می گیرد مثلا دیده اید که به حافظ رجوع می کنید و قشنگ مطلب می گیرید و جلو می روید، چرا؟ چون حافظ از آن روح کلی برخوردار است یعنی از این حالات جزیی بیرون آمده است. حالا قرآن که هزار برابر بیشتر از حافظ از این برخوردار است. منظورم از روح کلی این است که درتمام عالم گسترده است. پس بنابراین موضوع شما که درهمان عالم است، روشن می شود. )باید بیشتر توضیح داده شود) حال مگر خود حافظ نمی گوید که ما هر چه داریم از قرآن داریم. پس اگر ما بلد باشیم که با آن روح کلی قرآن که تمام مسائل جزئی ما، درون آن است مرتبط بشویم آنگاه باید ما هم روزی هشت مرتبه قرآن بخوانیم. اگر این روحیه پیدا شود دیگر شما نمی توانید که رجوع نکنید و وقتی که رجوع کردید آنگاه فرمایش رهبری مبنی بر انس با قرآن عملی می شود. س: با این دغدغه ها ومشکلاتی که هست و ما اگر بخواهیم حکمت وعرفان هم بخوانیم و سایر دروس طلبگی هم بخوانیم آنگاه چقدر و چگونه باید وقت بگذاریم تا با تفاسیر عمیقی مثل المیزان مرتبط شویم؟ ج: ما آرزو داریم که زندگی مان اینگونه بشود که انس دائمی با قرآن داشته باشیم یعنی مثلا برای اینکه نفس بکشیم نمی گوییم که نفس بکشیم یا بخوابیم؟ بلکه هم نفس می کشیم و هم می خوابیم. یادم هست آن وقتی که مثنوی می خواندم خیلی وقتم را می گرفت ولی هیچ احساس خستگی نمی کردم، با اینکه معلم هم بودمف باید کارهای علمی ام را هم انجام می دادم و جزوه هایم را باید می نوشتم وتایپ می کردم، خلاصه خیلی وقتمان گرفته می شد اما تمام اینها منجر نمی شودکه مثنوی را نخوانیم، علتش هم این بودکه راه افتاده بودیم که آن را می خواهیم، یا اینکه یاد هست سال ششمی که المیزان را تمام کردم، سر سفره صبحانه بود که خط آخر را کشیدم و به خانواده گفتم که بالاخره تمام شد. علتش هم این بودکه المیزان با ما حرف می زد. فکر می کنم اگر ما بنا را بر این بگذاریم که قرآن اسوه زندگی مان است، قرآن وارد زندگی می شود. البته من احتیاط می کنم که این ها را بگویم که مبادا دوباره در همان شعار و احساسات بماند و بشود کالاول. اما واقعا" شما امروز که می خواهید بروید سرکلاس اگر برسیم به این که با نگاهی که مذکر خدایی به شما می دهد، راحت تر سرکلاس می روید، آنوقت می گویید که یک صفحه قرآن بخوانم ببینم چه می گوید؟ ممکن است بگویید که مقدماتش مثل تفسیر را نداریم، که می گوییم خب ازتفسیر شروع کنید. یعنی به عشق رسیدن به خود قرآن اول تفسیر بخوانید ممکن است که توهم شود که ما باید تفسیر بخوانیم تا بعد تفکر قرآنی یا ایمانی را شروع کنیم، پس بنابراین تفسیر مقدمه است برای تفکرایمانی؟ در حالیکه این نگاه ظلم به قرآن است چرا که تفسیر یعنی همان نماد قرآن که ما اصلا تفسیر نمی خوانیم بلکه ما قرآن عزیزمان را از زبان یک دل قرآنی دنبال می کنیم، البته ما هرتفسیری را قبول نداریم. مثلا بنده هیچ وقت نه تنها توصیه نمی کنم بلکه می گویم خدایا مردم را نجات بده از تفسیرآقای صادقی. چرا که تفسیر باید دل را قرآنی کند و ما این دل قرآنی را از تفسیر علامه طباطبایی عزیز می گیریم یا از تفسیر کاشانی که مشهور است به تفسیر محی الدین می گیریم که حضرت امام در مورد ایشان می فرمایند «العارف الکامل الکاشانی»، البته خودش اولش می گوید اگر این را به عنوان تفسیر گرفتید، مصداق همان می شوید که نشیمنگاهش درآتش است. یعنی خودش از اول متوجه است که این کارش خطرناک است، اما بعنوان یک تفسیر انفسی خیلی موثر است که آدم بفهمد قرآن قصه جانش است و از آن طرف از طریق المیزان بفهمد که قرآن قصه هستی است. لذا باید برسیم به اینکه تفسیر قرآن درواقع همان نگاه به قرآن است از چشمه زلال یک مفسر عزیزی مثل علامه. من واقعا" نظرم این است که علامه به عشق نظر به قرآن المیزان را دارند می نویسند. پس دیگر معنا ندارد که ما تفسیر بخوانیم تا بعدش برویم تفکر قرآنی پیدا کنیم. یا اینکه تفاسیر جایگاه اصلی شان چیری غیر رجوع به قرآن است. این نوع نگاه به قرآن یک نوع نگاه انحرافی است. خود قرآن و تفاسیر درواقع یکی هستند و تفسیر غیر قرآن نیست بلکه تفسیر قصه تبین قرآن است. حال بر می گردیم سر همان مثال امام که این هشت بار قرآن خواندن یعنی اینکه شما دائم بپذیرید که باید به قرآن رجوع کرد، دوباره مثال می زنم گاهی که حافظ را باز می کنید گویی برایتان حرف دارد. علامه طباطبایی می فرمایند وقتی آیت الله بروجردی آنگونه برخورد کردند که شما فلسفه را ادامه ندهید، من ازحافظ نظر گرفتم و ادامه دادم. چطور می شود که همان لحظه حافظ را باز کرد و برنامه از آن گرفت؟ یعنی حافظ اینقدرحرف دارد؟ نه، بلکه روح کلی که منجرشده است این غزل سروده شود، فوق حافظ است. وقتی شاعر این شعر را می گوید خودش می فهمد که این یک کشف بزرگ است. مثلا" تمام ائمه ازکشف امیرالمومنین درمناجات شعبانیه استفاده می کنند. خب ممکن است سوال شود که مگر خود ائمه این را بلد نیستند؟ می گوییم همه شان بلد هستند اما این یک کشف خاص است که آنها به قربانش می روند، چون می بینند که این در چشمه علی جوشیده است. حال این غزل از این جنس است، خود حافظ و بقیه می بینند این یک سروشی بود که آمد لذا رجوع می کنند واز آن روح کلی، بهره خودشان را می گیرند وکار امروزشان را تنظیم می کنند و امثال علامه قرآن شناس هم از غزل حافظ بهره می برند. این را اگر نسبت به قرآن وسعت دهیم می بینیم این که من اگر بخواهم تفسیر بخوانم، وقتم گرفته می شود مطرح نمی شود چرا که به قصد رجوع به قرآن برای زندگی کردن مدتها تفسیر نگاه میکند. یعنی همانطور که ما زندگی می کنیم و عروسی می کنیم وخانه کرایه کنیم، با این رجوع ممتد به تفسیر نیز درحدی که برنامه هایمان اجازه می دهد، زندگی کنیم. لذا زندگی جز همین رجوع به قرآن نیست و ورجوع به تفسیر درواقع همان رجوع به قرآن است. (در ادامه مصاحبه برای تکمیل بحث پرسش و پاسخهای زیر را قرار است چاپ کنیم(برگرفته از یادداشت نسبت ما قرآن در جهان معاصر) لطفا در چینش پرسشها و کم و اضافه کردن آنها نیز اگر نکته خاصی دارید به ما تذکر دهید توضیح اینکه برخی سوالات ویرایش شده و برخی جوابها با هم تلفیق شده تا متناسب بحث قرار گیرد اگر این تلفیق و ویرایش مشکلی ایجاد کرده تذکر دهید که اصلاح شود) سوال: با چه رویکردی باید به قرآن نگاه کرد که ضرورت زندگی کردن با آن برایمان ملموس گردد؟ جواب- قرآن به عنوان وَحی الهی راه‌کارِ درست‌دیدن و درست‌عمل‌کردن بشر را به بشر تذکر می‌دهد تا بشر با تذکر قرآن به چنان منظری دست یابد که قرآن به او تذکر داده است. مثل این‌که شما در عینی که در حال دیدن دیوارِ مقابل خود هستید کسی به شما وجود نوری را که عامل دیدن دیوار شده، تذکر دهد. در این حال شما وارد چنین حضوری می‌شوید و لذا قرآن در معرفی خود به رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» می‌فرماید: « فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِر» تو به آن‌ها موضوعات قرآنی را تذکر بده، تنها تو تذکر دهنده‌ای و نه تحمیل‌کننده. همین‌طور که خداوند قرآن را به عنوان «ذکرٌ للعالمین» معرفی می‌کند، پس می‌توان گفت هرکس می‌خواهد متذکر حقایقی باشد که در عالم هست و بشر از آن غافل است، باید به قرآن رجوع کند و با تدبّر در آیات آن متوجه آن حقایق شود. وقتی انسان متوجه شد در ذات خود «بنده» است و قرآن بر این اساس به او خطاب می‌کند «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»(سوره‌ی بقره، آیه‌ی 21) اى مردم پروردگارتان را که شما و کسانى را که پیش از شما بوده‏اند آفریده است ،پرستش کنید باشد که به تقوا گرایید. و مقصد بندگی را تقوی قرار می‌دهد، پس قرآن جوابگوی نیاز بشر است تا بندگی او را به فعلیت برساند و در این مسیر بشر به تقوا برسد به این معنی که حکم خدا را بر حکم نفس امّاره‌ی خود حاکم کند. سؤال: اگر ما در موضوعی وارد تفکر شده باشیم و سپس به تدبّر در قرآن برسیم؛ چه ضمانتی وجود دارد که برداشت خودمان را بر قرآن تحمیل نکنیم؟ جواب: وقتی به قصد فهم حقیقت به قرآن رجوع کردیم و کتاب الهی هم بر اساس عقل ما برای ما نازل شده و خودش فرموده «لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ کِتاباً فیهِ ذِکْرُکُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ» دیگر معنی ندارد که بخواهیم آنچه از قرآن گرفته‌ایم بر قرآن تحمیل کنیم، مثل آن است که شما خدمت استادی بروید تا علمی بیاموزید و ایشان هم به شما آموزش دهد، آیا معنی می‌دهد که بگوییم ممکن است ما سخن استاد را بر او تحمیل کنیم؟ آری ممکن است بگویید با رجوع به قرآن همه‌ی ابعادی که آن آیه یا آن سوره منظور نظرش بود را نگرفتیم، و از آن جایی که قرآن نور است به اندازه‌ای که آماده بودیم که با قرآن برخورد کنیم از آن بهره‌مند شدیم ولی این دیگر به معنی تحمیل فهم خود به قرآن نیست، بلکه به معنی آن است که معنی دقیق‌تری هم هست که باید با آمادگی بیشتر از قرآن گرفت، موضوع برداشت اَدق و دقیق از قرآن مثل شدت و ضعف نور بی‌رنگ است که در زیر پرتو نور شدید بهتر می‌بینیم ولی در نور ضعیف هم غلط نمی‌بینیم. سؤال: انس با قرآن چگونه حاصل می‌شود و تا چه اندازه باید به تفاسیر رجوع کرد؟ جواب:از همان ابتدایی که قرآن نازل می‌شد بعضی صحابه در مورد منظور بعضی از آیات از رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» سؤال می‌کردند و در مورد شیعه همین سؤالات از ائمه«علیهم‌السلام» می‌شد، سپس در راستای فهم بهتر قرآن و بر اساس راهنمایی‌های رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» و ائمه‌ی هدی«علیهم‌السلام» در کنار تدبّر افراد، تفسیرهایی از بعضی از سوره‌ها و یا تمامی قرآن تهیه شد و همچنان به تکامل رسید، بنابراین به عنوان کسی که می‌خواهد با زبان قرآن آشنا شود باید در ابتدا به تفسیر رجوع کرد ولی در تفاسیر متوقف نشد، بلکه امکان تفکر و تدبّر را برای خود حفظ نمود. همان‌طور که ما با این‌که زبانمان فارسی است اگر بخواهیم مثنوی مولوی را بفهمیم نیاز است زبان آن فکر و آن شهود را بشناسیم و در آن راستا باید به شرح مثنوی رجوع کرد، ولی پس از مدتی بدون نیاز به شرح با خودِ مثنوی می‌توانید مرتبط باشید و و اُنس بگیرید. سوال: آیا فلسفه اسلامی می تواند ما را در رسیدن به تفکر قرآنی یاری کند؟ آیا تفسیر فلسفی از قرآن تفکر قرآنی است؟ جواب- مسلّم تفکر فلسفی نوعی از تفکر است که هرگز نباید از پنجره‌ی آن تفکر به قرآن نگریست، ولی تفکر فلسفی را نباید مقابل تفکر قرآنی قرار داد. مثل این‌که نباید تفکر ریاضی را مقابل تفکر قرآنی قرار داد زیرا ما برای بهره‌مندی از قرآن نیازمند تفکر ریاضی نیز هستیم تا نه‌تنها در آیات ارث تدبّر کنیم، بلکه نظر ریاضی‌گونه‌ی آیات را نیز درک کنیم. اشکال گالیله این بود که می‌خواست تمام کتاب مقدس را از زاویه‌ی تفکر ریاضی بنگرد و همه‌ی آن کتاب را محاسبه‌پذیر کند. شما به صورت حضوری متوجه رابطه‌ی بین ذات خود و اراده‌ی خود می‌شوید ولی همین که به آن احساس فکر کردید و از آن‌ها رابطه‌ی ایجادکنندگی ایجادشوندگی انتزاع کردید ،وارد ساحت تفکر فلسفی شدید و موضوع علت و معلول را وارد اندیشه‌ی خود نمودید، به همین جهت است که باید گفت تفکر فلسفی وجهی از تفکر انسانی است و نمی‌توان آن را نادیده گرفت و یا با آن به خصومت برخاست. سؤال: چنانچه ممکن است چگونگی نگرش به قرآن از پنجره‌ی فلسفه را بیشتر توضیح دهید. جواب: بیشتر به این نکته توجه کنید که ساحتی از ساحات بشر تفکر انتزاعی یا تفکر فلسفی است، پس وقتی می‌خواهد در رابطه با موضوعی فکر کند از زاویه‌ی تفکر فلسفی نیز به آن موضوع فکر می‌کند. در مورد قرآن از آن جهت که یک حقیقت قلبی است و کشف تامّ محمدی«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» است باید رویکرد انسان به آن قلبی باشد و به اندازه‌ای که انسان خود را از اخلاق رذیله و عقاید فاسده طاهر کرده باشد می‌تواند با آن حقیقت تماس بگیرد و به همین جهت است که می‌فرماید: «إنّه لقرآن کریم، فی کتاب مکنون، لا یمسّه إلاّ المطهّرون» حقیقت قرآن یک حقیقت بلندمرتبه‌ای است در نوشته‌ای که از نگاه انسان‌های غیر مزکّی دور است، و نمی‌توانند به آن دسترسی پیدا کنند مگر مطهرون. ولی پس از آن‌که با علم حضوری متوجه انوار قرآنی شد، همین‌که خواست به آن احساس قلبی بیندیشد و از این زاویه به قرآن بنگرد، وارد ساحتی شده که دیگر نسبت به «مفاهیم» آنچه با قلبِ مطهر خود دریافت کرده می‌اندیشد و این ورود، ورود فلسفی است، همان‌طور که نسبت به علت و معلول عرض شد که ابتدا یک درک حضوری بین نفس انسان و اراده‌ی او واقع می‌شود و سپس همان درک در ساحت اندیشه به عنوان علت و معلول قابل فهم است که «مفهومِ» همان حالتی است که در ابتدا برای ما کشف شد. مشکل وقتی پیدا می‌شود که در رویکرد به قرآن مقام حضوری و کشف قلبی آن مورد غفلت قرار ‌گیرد و تماماً رویکرد ها در ساحت مفهوم محدود شود. سوال: طرح پرسش های بزرگ و رجوع به قرآن برای یافتن چنین پرسش هایی چقدر موجب تغییر و تحول در تاریخ آینده می شود. به عبارت دیگر رسیدن به تمدن اسلامی چقدر وابسته به تفکر قرآنی است. آثار طرح این نوع نگاه چقدر می تواند موجب تحولات عمیق شود؟ جواب- قرآن نوری است که از یک طرف راه آینده‌ی بشر را به او می‌نمایاند و از طرف دیگر موانع و حجاب‌ها را می‌شناساند تا بشریت گرفتار افکار وَهمی نشود و عمر خود را در اعتباریات ضایع نگرداند. قرآن افقی را در جلو شما می‌گذارد که به‌راحتی هویت هر موقعیتی را نسبت به آن افق ارزیابی می‌کنید و از موجودیت آن موقعیت پرسش به عمل می‌آورید، و در همین راستا به این نتیجه می‌رسید که باید در تمام مناسبات بشر حکم خدا حاکم باشد و این محقق نمی‌شود مگر با حاکمیت امام معصوم و لذا به تمدنی می‌اندیشید که از طریق واسطه‌ی فیض الهی، زمین به آسمان وصل شود به نام تمدن اسلامی. و نظام ولایت فقیه را نیز از آن جهت که دوره‌ی گذار از حاکمیت نفس امّاره به حاکمیت خدا است، با دید قرآنی به آن ارج می‌نهید. شیعه با تحقق انقلاب اسلامی ایثارگرانه توان فکری و فرهنگی خود را جهت تحقق تمدن اسلامی به صحنه آورده تا مسلمانان به تمدنی برسند که نه دیگر تضاد شیعه و سنی در میان باشد و نه این‌همه فقر و عقب‌ماندگی آن‌ها را آزار دهد . باید تمدنی به صحنه بیاید که دیگر با این‌همه گسستگی در بین مسلمانان روبه‌رو نباشیم. تمدن غرب که در نهایتِ مادیّت و شتابزدگی است هرگز نمی‌تواند جواب‌گوی نیازهای واقعی انسان باشد و پایدار بماند، تمدنِ مقابل تمدن غربی، تمدنی است که شیعه مسئولیت بنیانگزاری آن را به عهده گرفته است انقلاب اسلامی در جایگاه تاریخیِ مخصوص به خود، مرحله‌ی گذار و عبور از فرهنگ مدرنیته به تمدن اسلامی است. نظر به وسعتِ حضور امامان در هستی نه تنها عامل نمایش راه گسترده‌‌ای است که انسان‌ها می‌توانند طی‌ کنند بلکه موجب می‌شود تا روشن شود امامان از چه افقی بشریت را هدایت می‌نمایند
متن پاسخ
بسم الله الرحمن الرحیم باتشکر فراوان از شما که با حوصله وقت شریفتان را در اختیار نسل جوان جویای حقیقت و معرفت قرآنی قرار می دهید امید که صاحب قرآن بیش از پیش دل قرآنیتان را نورانی کند که ما هم از آن استفاده کنیم. سوال: علت عدم توجه کافی و دقیق به قرآن و مباحث قرآنی در کارهای طلبگی چه چیزی می‌تواند باشد و برای رفع آن چه کاری می توان انجام داد؟ جواب: اول باید مشخص کنیم که ما درکجای تاریخ هستیم که نمی توانیم از قرآن استفاده کنیم، یعنی بخواهیم یا نخواهیم باید این مسئله را بپذیریم که ما درامورات اجتماعی و جهات کلی زندگی هیچ استفاده‌ای از قرآن نمی کنیم. وقتی روشن شد ما هیچ استفاده‌ای از قرآن نمی‌کنیم با ریشه‌یابی صحیح برمی گردیم به قرآن. هنوز آن طوررجوع به قرآن نداریم که به تعبیر امیرالمومنین«علیه‌السلام»: «ذلک القرآن فاستنطقوهُ» آن فرآن را به حرف درآورید و از آن بخواهید تا سخن بگوید و در ادامه می‌فرمایند: شفای دردهای شما و سامان‌دهنده‌ی امور شما در قرآن است. باید بتوان قرآن را به‌عنوان «ذِکْرٌ لِلْعالَمین‏» دید، لازم است که ادبیات ومفاهیم کارکنیم اما باید این کتاب را به عنوان ذکر برای خود و جامعه بیابیم تا برایمان خشیت و خوف ایجاد کند، خشیتی که ما را از عذاب خدا بترساند، نه اینکه فقط به مردم بگوییم ربا حرام است، بلکه بفهمیم ربا در حکم محاربه با خدا است به نحوی که طرف بفهمد با نزدیکی به ربا و جنگ با خدا تمام رحمت های الهی را از خودش دور می کند. وقتی قرآن به عنوان ذکر للعالمین دیده شد در دلش خوفِ اجلال بوجود می آید و مقصود اصلی قرآن که ترک معصیت است حاصل می شود و به همین جهت خداوند می‌فرماید: « لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّه‏» چون قرآن قدرت ایجاد خشیت در انسان‌ها را دارد پس ما باید با این رویکرد به آن نظر کنیم. اگر از طلبه‌ ها سوال شود چرا با قرآن مأنوس نیستند؟ می‌گویند ما هنوز نمی‌دانیم چگونه از قرآن استفاده کنیم. درست می‌گویند ولی باید راه استفاده از آن را پیدا کرد تا بتوانیم از قرآن به صورت کاربردی استفاده کرد. مثلا خدا در قرآن به پیغمبرش می‌گوید « وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا» آن‌هایی که دین خود را جدّی نمی‌گیرند و آن را وسیله‌ی بازی و سرگرمی می‌پندارند رها کن و زندگى دنیا، آنها را مغرور ساخته‏. در ادامه می‌گوید: « وَ ذَکِّرْ بِهِ ‏» به‌وسیله‌ی قرآن به آن‌ها تذکر بده. از یک طرف به پیغمبر«صلواةالله‌علیه‌وآله» می‌گوید: کسانی که دینشان را لهو و لعب قرار داده اند و حیات دنیا آنها را مغرور و مشغول خودشان کرده است، رها کن و بعد می گوید «وَ ذکّر به». اگر ما بخواهیم این آیه را کاربردی کنیم این طور می‌شود که نگذارید فکر و فرهنگ آن‌هایی که دین را به بازی می‌گیرند در جامعه غالب بشود و بعد که می گوید «وذکّربه» یعنی فرهنگ خودت را غالب کن. اگر این « وَ ذَکِّرْ بِهِ» در ادامه آیه نبود می‌گفتیم باید بین ما و آن‌هایی که در دینداری جدّی نیستند یک تضاد شدیدی حاکم باشد اما با وجود «ذکّربه» می‌رساند که باید رهایشان نکرد و بر اساس قرآن به آن‌ها تذکر بدهیم تا در جمع مسلمین هیچ تاییدی برای کسانی که دین را شوخی می‌گیرند باقی نماند. دقت شود که دین را بازی و سرگرمی قلمدادکردن غیرازاین است که دین را رها کنند مثل کسانی‌ که نماز می‌خوانند و حج می روند ولی جدی نیستد به این معنی که همه‌ی زندگی را در زیر سایه‌ی دین تعریف نکرده‌اند. در آیه‌ی فوق می‌فرماید: ابتدا این فکر و فرهنگ را نفی کن و بعد آنچه باید باشند را تذکر ده، اما آیا ما واقعا در امورات اجتماعی فرهنگ جدی گرفتن دین را نفی نکردیم؟ به نظر من دولت سازندگی دین را به حاشیه‌ی زندگی برد در حالی‌که برای حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی» دین به شدت جدّی بود. مسئولانی که دین را به حاشیه بردند نمازشان را می‌خواندند، ولی آن گونه که زندگیشان را و سیاست و برنامه‌ها را براساس دین تعیین کنند نبود در حالی‌که باز تأکید می‌کنم؛ حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی» شخصیتی بودند که همه‌ی زندگیشان برای دین‌داری بود و نه‌تنها خودشان چنین رویکردی به دین داشتند بر اساس آن قسم از آیه که می‌فرماید: «وَ ذَکّربه» به بقیه نیز تذکر می‌دادند که برگردید به سمت قرآن و با نگاه قرآنی زندگی کنید. این مثال را برای این زدم که ما چگونه می‌توانیم در زندگی از قرآن استفاده کنیم. باید عزم اصلی ما در رجوع به قرآن این باشد که زندگی‌مان را به قرآن وصل کنیم. ممکن است که بگویید همه این را می گویند ولی باید از خود بازخواست کنیم که برنامه‌ی رجوع به قرآن را تدوین کرده‌ایم یا به همین که معنی آیات را فهمیدیم و به تفسیر آن‌ها رجوع کردیم قانع شدیم؟ مثلا ما باید از المیزان بخواهیم که قرآن را وارد زندگی ما کند. و انصافا" امثال علامه و حضرت آیت الله جوادی مبانی استفاده از قران را به حوزه‌ها داده اند. بیش از این را باید خودمان دنبال کنیم و حساس شویم که چگونه با قرآن زندگی کنیم. همین‌که این دید را پیدا کردیم که قرآن را در همه‌ی امور باید وارد زندگی کرد، ملاحظه خواهید کرد آیات با ما حرف دارند. وقتی این مسئله به‌خوبی روشن شد می‌توانیم به توصیه‌ی رهبری در رجوع به قرآن عمل کنیم ولی این با نصیحت عملی نیست بستر می‌خواهد باید بستری فراهم کنیم که وقتی شخص به قرآن رجوع می کند، بتواند با آن زندگی کند، اساس را بر این بگذارد که رویکردهای کلی زندگی را باید از قرآن بگیرد.عروس حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه» می فرمودند که امام روزی هشت مرتبه قرآن می خواندند، وقتی این خبر را خواندم واقعا منقلب شدم که خدایا هشت بار قرآن خواندن چه صفایی به زندگی می دهد. برداشت بنده این است که امام هشت بار به قرآن رجوع می کرده‌اند و برای ادامه‌ی برنامه‌هایشان راه‌کار به‌دست می‌آورده‌اند. آنچه انسان را منقلب می کند این است که چگونه یک شخص درقطعه قطعه‌ی روز آنقدر احساس نیاز به قرآن دارد که هشت بار به آن رجوع می کند و ما اگر یک بار هم در بیست و چهارساعت به قرآن رجوع کنیم نمی‌دانیم چه‌چیزی از آن بگیریم. این‌گونه نگاه کنید که چگونه امام توانسته‌اند با قرآن وارد زندگی شوند و با این دید وقتی که به قرآن رجوع می کنند واقعاً مطلب به‌دست می‌آورند. ملاحظه کرده‌اید که چگونه به دیوان حافظ رجوع می کنید و راه‌کار می گیرید و جلو می روید. چون حافظ از روح کلی برخوردار است از مطالب جزیی بیرون آمده است. قرآن که هزار برابر بیشتر از حافظ از این حالت برخوردار است. روح کلی آن نحوه حضوری است که درتمام عالم گسترده است و قرآن صاحب اصلی چنین روحی است و لذا هرکس در هر زمانی بتواند با رویکرد به روح کلی قرآن با آن روبه‌رو شود مطابق نیاز آن زمانه قرآن با او سخن می‌گوید. مگر خود حافظ نمی‌گوید که ما هرچه داریم از دولت قرآن داریم. پس اگر ما بلد باشیم همان‌طور که با دیوان حافظ برخورد می‌کنیم با روح کلی قرآن که تمام مسائل جزئی ما، درون آن است مرتبط بشویم حکم مربوط به آن زمان را از آن دریافت می‌کنیم و قرآن به این معنی ذکرٌ للعالمین است. اگر این روحیه در رابطه با قرآن در ما پیدا شود دیگر شما نمی توانید رجوع مکرر به قرآن نداشته باشید. س: با توجه به دغدغه‌ها ومشکلاتی که هست اگر ما بخواهیم حکمت وعرفان هم بخوانیم و سایر دروس طلبگی هم که هست، چقدر و چگونه باید وقت بگذاریم تا با تفاسیر عمیقی مثل المیزان مرتبط شویم؟ ج: ما آرزو داریم که زندگی مان اینگونه بشود که انس دائمی با قرآن برایمان پیش آید تا ملاحظه کنید به هیچ‌وجه مشکل وقت‌نداشتن در میان نمی‌ماند همین‌طور برای این‌که نفس بکشیم نمی گوییم نفس بکشیم یا بخوابیم؟ بلکه هم نفس می کشیم و هم می خوابیم. زمانی که بنده مثنوی می خواندم با این‌که خیلی وقتم را می گرفت و مشغول تدریس معارف اسلامی بودم، ولی هیچ احساس خستگی و تنگی وقت نمی‌کردم، علتش هم این بودکه می‌خواستم متذکر بشوم و نه مطلع، شش سال بر روی تفسیر شریف المیزان وقت گذاشتم و یادداشت‌برداری کردم، این شش سال از بهترین اوقات زندگی بنده بود چون المیزان به نور قرآن با ما حرف می زد. فکر می کنم اگر ما بنا را بر این بگذاریم که قرآن نقشه‌ی راه زندگی ما بشود و آن را وارد زندگی خود بکنیم و بدون شعاردادن راه درست فکرکردن و درست عمل‌کردن را در آن جستجو کنیم نمی‌توانیم از آن جدا شویم. امروز که می خواهید بروید سرکلاس درس اگر برسید به این که با نگاهی که قرآن به شما می‌دهد به کلاس بروید، راحت‌تر بر سر کلاس حاضر می‌شوید و با نگاه قرآنی موضوعات را تجزیه و تحلیل می‌کنید. با توجه به این امر در هر فرصتی می‌گویید خوب است یک صفحه قرآن بخوانم ببینم چه می گوید ممکن است بگویید مقدمات فهم قرآن، مثل تفسیر را نداریم، بسیار خوب؛ ازتفسیر شروع کنید. به عشق رسیدن به خود قرآن اول تفسیر بخوانید. ممکن است که توهم شود که ما باید تفسیر بخوانیم تا بعد تفکر قرآنی یا ایمانی را شروع کنیم، پس بنابراین تفسیر مقدمه است برای تفکرایمانی، در حالی‌که این‌طور نیست، چون تفسیر یعنی جمع‌بندی پیام قرآن پس ما در مطالعه‌ی تفسیرقرآن با قرآن و تفکر قرآنی روبه‌روئیم، ما در رجوع به تفاسیر، قرآن عزیز را از زبان یک دل قرآنی دنبال می‌کنیم، البته ما هرتفسیری را توصیه نمی‌کنیم باید تفسیر قرآن از دل انسان قرآنی برخاسته شود ما دل قرآنی را از تفسیر علامه طباطبایی«رحمةالله‌علیه» احساس می‌کنیم یا از تأویل عبدالرزاق کاشانی که مشهور است به تفسیر محی الدین می‌توان استفاده کرد، که حضرت امام«رضوان‌الله‌علیه» در مورد عبدالرزاق کاشانی می‌فرمایند: «العارف الکامل القاشانی»، البته خود او اول کتابش می گوید اگر این کتاب را به عنوان تفسیر قرآن گرفتید، مصداق همان می شوید که نشیمنگاهش درآتش است. یعنی خودش از اول متوجه است که این کارش خطرناک است، اما بعنوان یک تفسیر انفسی خیلی موثر است که آدم بفهمد قرآن قصه جانش است و از آن طرف از طریق المیزان بفهمد که قرآن قصه هستی است. باید برسیم به اینکه تفسیر قرآن درواقع همان نگاه به قرآن است از چشمه زلال یک مفسر عزیزی مثل علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه». بنده نظرم این است که علامه به عشق نظر به قرآن تفسیر المیزان را نوشتند. پس دیگر معنا ندارد که بگوییم ما تفسیر می‌خوانیم تا بعداً برویم تفکر قرآنی کنیم. یا اینکه گفته شود تفاسیر جایگاه اصلی شان چیری غیر رجوع به قرآن است. این نوع نگاه به تفاسیر قرآن یک نوع نگاه انتزاعی است. قرآن با رجوع به تفاسیر با ما سخن می‌گوید پس تفسیر چیزی غیر از پیام قرآن نیست. امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه» که در بیست و چهارساعت هشت‌مرتبه قرآن خواندند به این معنی است که پذیرفته بودند باید دائماً به قرآن رجوع کرد، با همین رویکردی که بعضی‌ها به دیوان حافظ دارند. علامه‌ طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» می‌فرمایند: من‌ وقتی‌ از تبریز به‌ قم‌ آمدم‌ و درس‌ «أسفار» را شروع‌ کردم‌، و طلاّب‌ بر درس‌ گرد آمدند و قریب‌ به‌ یکصد نفر در مجلس‌ درس‌ حضور پیدا می‌کردند؛ حضرت‌ آیة‌ الله‌ بروجردی‌ «رحمة‌ الله‌ علیه‌ » دستور دادند که‌ شهریّة‌ طلاّبی‌ را که‌ به‌ درس‌ «أسفار» می‌آیند قطع‌ کنند. و بر همین‌ اساس‌ چون‌ خبر آن‌ بمن‌ رسید، من‌ متحیّر شدم‌ که‌ خدایا چه‌ کنم‌؟ اگر شهریّة‌ طلاّب‌ قطع‌ شود، این‌ افراد بدون‌ بضاعت‌ که‌ از شهرهای‌ دور آمده‌اند و فقط‌ ممرّ معاش‌ آنها شهریّه‌ است‌ چه‌ کنند؟ و اگر من‌ بخاطر شهریّة‌ طلاّب‌، تدریس‌ «أسفار» را ترک‌ کنم‌ لطمه‌ بسطح‌ علمی‌ و عقیدتی‌ طلاّب‌ وارد می‌آید!؟ من‌ همینطور در تحیّر بسر می‌بردم‌، تا بالاخره‌ یکروز که‌ بحال‌ تحیّر بودم‌ و در اطاق‌ منزل‌ از دور کرسی‌ می‌خواستم‌ برگردم‌ چشمم‌ بدیوان‌ حافظ‌ افتاد که‌ روی‌ کرسی‌ اطاق‌ بود؛ آن‌ را برداشتم‌ و تفأّل‌ زدم‌ که‌ چه‌ کنم‌؟ آیا تدریس‌ «أسفار» را ترک‌ کنم‌، یا نه‌؟ این‌ غزل‌ آمد: «من‌ نه‌ آن‌ رِندم‌ که‌ ترک‌ شاهد و ساغر کنم‌ ... محتسب‌ داند که‌ من‌ این‌ کارها کمتر کنم‌« «من‌ که‌ عیب‌ توبه‌ کاران‌ کرده‌ باشم‌ بارها.... توبه‌ از مِی‌ وقت‌ گل‌ دیوانه‌ باشم‌ گر کنم‌« «چون‌ صبا مجموعة‌ گُل‌ را به‌ آب‌ لطف‌ شست .... کج‌ دلم‌ خوان‌ گر نظر بر صفحة‌ دفتر کنم‌« « عشق‌ دُردانه‌ است‌ و من‌ غوّاص‌ و دریا میکده ... سر فرو بردم‌ در آنجا تا کجا سر بر کنم»‌ «لاله‌ ساغر گیر و نرگس‌ مست‌ و برما نام‌ فسق‌ ... داوری‌ دارم‌ بـســـی‌ یا ربّ کــرا داور کنم‌« «بازکش‌ یکدم‌ عنان‌ ای‌ تُرک‌ شهرآشوب‌ من ....تا ز اشک‌ و چهره‌، راهت‌ پر زر و گوهر کنم‌« « من‌ که‌ از یاقوت‌ و لعلِ اشک‌ دارم‌ گنجها...... کی‌ نظر در فیض‌ خورشید بلند اختر کنم‌« «عهد و پیمان‌ فلک‌ را نیست‌ چندان‌ اعتبار...... عهد با پیمانه‌ بندم‌ شرط‌ با ساغر کنم‌ « «من‌ که‌ دارم‌ در گدائی‌ گنج‌ سلطانی‌ بدست .... کی‌ طمع‌ در گردش‌ گردونِ دون‌ پرور کنم‌« «گر چه‌ گردآلودِ فقرم‌، شرم‌ باد از همّتم‌ ...... گر به‌ آب‌ چشمة‌ خورشید دامن‌ تر کنم‌« «عاشقان‌ را گر در آتش‌ می‌پسندد لطف‌ دوست‌ .... تنگ‌ چشمم‌ گر نظر در چشمة‌ کوثر کنم‌« «دوش‌ لعلش‌ عشوه‌ای‌ میداد حافظ‌ را ولی ..... من‌ نه‌ آنم‌ کز وی‌ این‌ افسانه ها باور کنم‌» باری‌، دیدم‌ عجیب‌ غزلی‌ است‌؛ این‌ غزل‌ می‌فهماند که‌ تدریس‌ «أسفار» لازم‌، و ترک‌ آن‌ در حکم‌ کفر سلوکی‌ است‌. همان‌ روز یا روز بعدآقای خادم‌ خود را به‌ منزل‌ ما فرستادند، و بدینگونه‌ پیغام‌ کرده‌ بودند: ما در زمان‌ جوانی‌ در حوزة‌ علمیّة‌ اصفهان‌ نزد مرحوم‌ جهانگیر خان‌ «أسفار» می‌خواندیم‌ ولی‌ مخفیانه‌؛ چند نفر بودیم‌، و خُفیةً بدرس‌ ایشان‌ می‌رفتیم‌، و امّا درس‌ «أسفار» علنی‌ در حوزة‌ رسمی‌ بهیچوجه‌ صلاح‌ نیست‌ و باید ترک‌ شود! من‌ در جواب‌ گفتم‌: به‌ آقای‌ بروجردی‌ از طرف‌ من‌ پیغام‌ ببرید که‌ این‌ درس‌های‌ متعارف‌ و رسمی‌ را مانند فقه‌ و اصول‌، ما هم‌ خوانده‌ایم‌؛ و از عهدة‌ تدریس‌ و تشکیل‌ حوزه‌های‌ درسی‌ آن‌ برخواهیم‌ آمد و از دیگران‌ کمبودی‌ نداریم‌. من‌ که‌ از تبریز بقم‌ آمده‌ام‌ فقط‌ و فقط‌ برای‌ تصحیح‌ عقائد طلاّب‌ بر اساس‌ حقّ، و مبارزة‌ با عقائد باطلة‌ مادّیّین‌ و غیره‌ می‌باشد. در آن‌ زمان‌ که‌ حضرت‌ آیة‌ الله‌ با چند نفر خُفیةً به‌ درس‌ مرحوم‌ جهانگیرخان‌ می‌رفتند، طلاّب‌ و قاطبة‌ مردم‌ بحمدالله‌ مؤمن‌ و دارای‌ عقیدة‌ پاک‌ بودند و نیازی‌ به‌ تشکیل‌ حوزه‌های‌ علنی‌ «أسفار» نبود؛ ولی‌ امروزه‌ هر طلبه‌ای‌ که‌ وارد دروازة‌ قم‌ می‌شود با چند چمدان‌ (جامه‌دان‌) پر از شبهات‌ و اشکالات‌ وارد می‌شود! و امروزه‌ باید بدرد طلاّب‌ رسید و آنها را برای‌ مبارزة‌ با ماتریالیست‌ها و مادّیّین‌ بر اساس‌ صحیح‌ آماده‌ کرد و فلسفة‌ حقّة‌ اسلامیّه‌ را بدانها آموخت‌؛ و ما تدریس‌ «أسفار» را ترک‌ نمی‌کنیم‌. ولی‌ در عین‌ حال‌ من‌ آیة‌ الله‌ را حاکم‌ شرع‌ می‌دانم‌؛ اگر حکم‌ کنند بر ترک‌ «أسفار» مسأله‌ صورت‌ دیگری‌ بخود خواهد گرفت‌. علاّمه‌ فرمودند: پس‌ از این‌ پیام‌؛ آیة‌ الله‌ بروجردی‌ دیگر بهیچوجه‌ متعرّض‌ ما نشدند، و ما سالهای‌ سال‌ بتدریس‌ فلسفه‌ از «شفاء» و «أسفار» و غیرهما مشغول‌ بودیم‌. و هر وقت‌ آیة‌ الله‌ برخوردی‌ با ما داشتند بسیار احترام‌ می‌گذاردند، و یک‌ روز یک‌ جلد قرآن‌ کریم‌ که‌ از بهترین‌ و صحیح‌ترین‌ طبع‌ها بود بعنوان‌ هدیّه‌ برای‌ ما فرستادند.(آیت الله حسینی طهرانی، مهر تابان ص 60) علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» دیوان حافظ را باز می‌کنند و برنامه‌ی خود را می‌گیرند. این یعنی حافظ اینقدرحرف دارد، چون با اتصال با روح کلی این غزل و سایر غزل‌ها را سروده است. وقتی شاعر شعر را می گوید خودش می‌داند آن شعر یک کشف بزرگ است و نه یک فکر، همین‌طورکه تمام ائمه ازکشف بزرگ امیرالمومنین«علیه‌السلام» درمناجات شعبانیه استفاده می کنند. خب ممکن است سوال شود که مگر خود ائمه«علیهم‌السلام» این نوع مناجات را نمی‌دانند؟ می‌گوییم همه‌ بلدند با خداوند مناجات کنند اما این یک کشف خاص است که بر قلب مبارک علی«علیه‌السلام» متجلی شده، آن‌ها خوب می بینند که این در چشمه‌ی علی«علیه‌السلام» جوشیده است. سروش عالم غیب تجلی می‌کند و حافظ این غزل‌ها را می‌گوید و بقیه رجوع می کنند واز آن روح کلی بهره‌ی خودشان را می گیرند وکار امروزشان را تنظیم می کنند و امثال علامه طباطبایی قرآن‌شناس هم از غزل حافظ بهره می‌برند. اگر این نوع رجوع را نسبت به قرآن داشته باشیم با آن وسعتی که قرآن دارد دیگر احساس نمی‌کنیم با تفسیرخواندن وقتمان گرفته می‌شود چرا که به قصد رجوع به قرآن برای زندگی‌کردن به تفسیر نگاه می‌کنید. همان‌طور که ما زندگی می کنیم ، با رجوع ممتد به تفسیر نیز درحدی که برنامه هایمان اجازه می دهد، زندگی می‌کنیم. در آن صورت زندگی جز همین رجوع به قرآن نیست و ورجوع به تفسیر درواقع همان رجوع به قرآن است. سؤال: با چه رویکردی باید به قرآن نگاه کرد که ضرورت زندگی کردن با آن برایمان ملموس گردد؟ جواب- قرآن به عنوان وَحی الهی راه‌کارِ درست‌دیدن و درست‌عمل‌کردن بشر را به بشر تذکر می‌دهد تا بشر با تذکر قرآن به چنان منظری دست یابد که قرآن به او تذکر داده است. مثل این‌که شما در عینی که در حال دیدن دیوارِ مقابل خود هستید کسی به شما وجود نوری را که عامل دیدن دیوار شده، تذکر دهد. در این حال شما وارد چنین حضوری می‌شوید و لذا قرآن در معرفی خود به رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» می‌فرماید: « فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِر» تو به آن‌ها موضوعات قرآنی را تذکر بده، تنها تو تذکر دهنده‌ای و نه تحمیل‌کننده. همین‌طور که خداوند قرآن را به عنوان «ذکرٌ للعالمین» معرفی می‌کند، پس می‌توان گفت هرکس می‌خواهد متذکر حقایقی باشد که در عالم هست و بشر از آن غافل است، باید به قرآن رجوع کند و با تدبّر در آیات آن متوجه آن حقایق شود. وقتی انسان متوجه شد در ذات خود «بنده» است و قرآن بر این اساس به او خطاب می‌کند «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» اى مردم پروردگارتان را که شما و کسانى را که پیش از شما بوده‏اند آفریده است ،پرستش کنید باشد که به تقوا گرایید. و مقصد بندگی را تقوی قرار می‌دهد، پس قرآن جوابگوی نیاز بشر است تا بندگی او را به فعلیت برساند و در این مسیر بشر به تقوا برسد به این معنی که حکم خدا را بر حکم نفس امّاره‌ی خود حاکم کند. سؤال: اگر ما در موضوعی وارد تفکر شده باشیم و سپس به تدبّر در قرآن برسیم؛ چه ضمانتی وجود دارد که برداشت خودمان را بر قرآن تحمیل نکنیم؟ جواب: وقتی به قصد فهم حقیقت به قرآن رجوع کردیم و کتاب الهی هم بر اساس عقل ما برای ما نازل شده و خودش فرموده «لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ کِتاباً فیهِ ذِکْرُکُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ» دیگر معنی ندارد که بخواهیم آنچه از قرآن گرفته‌ایم بر قرآن تحمیل کنیم، مثل آن است که شما خدمت استادی بروید تا علمی بیاموزید و ایشان هم به شما آموزش دهد، آیا معنی می‌دهد که بگوییم ممکن است ما سخن استاد را بر او تحمیل کنیم؟ آری ممکن است بگویید با رجوع به قرآن همه‌ی ابعادی که آن آیه یا آن سوره منظور نظرش بود را نگرفتیم، و از آن جایی که قرآن نور است به اندازه‌ای که آماده بودیم که با قرآن برخورد کنیم از آن بهره‌مند شدیم ولی این دیگر به معنی تحمیل فهم خود به قرآن نیست، بلکه به معنی آن است که معنی دقیق‌تری هم هست که باید با آمادگی بیشتر از قرآن گرفت، موضوع برداشت اَدق و دقیق از قرآن مثل شدت و ضعف نور بی‌رنگ است که در زیر پرتو نور شدید بهتر می‌بینیم ولی در نور ضعیف هم غلط نمی‌بینیم. سؤال: انس با قرآن چگونه حاصل می‌شود و تا چه اندازه باید به تفاسیر رجوع کرد؟ جواب:از همان ابتدایی که قرآن نازل می‌شد بعضی صحابه در مورد منظور بعضی از آیات از رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» سؤال می‌کردند و در مورد شیعه همین سؤالات از ائمه«علیهم‌السلام» می‌شد، سپس در راستای فهم بهتر قرآن و بر اساس راهنمایی‌های رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» و ائمه‌ی هدی«علیهم‌السلام» در کنار تدبّر افراد، تفسیرهایی از بعضی از سوره‌ها و یا تمامی قرآن تهیه شد و همچنان به تکامل رسید، بنابراین به عنوان کسی که می‌خواهد با زبان قرآن آشنا شود باید در ابتدا به تفسیر رجوع کرد ولی نباید در تفاسیر متوقف شود، بلکه امکان تفکر و تدبّر را برای خود حفظ نماید. همان‌طور که ما با این‌که زبانمان فارسی است اگر بخواهیم مثنوی مولوی را بفهمیم نیاز است زبان آن فکر و آن شهود را بشناسیم و در آن راستا باید به شرح مثنوی رجوع کرد، ولی پس از مدتی بدون نیاز به شرح با خودِ مثنوی می‌توانید مرتبط باشید و اُنس بگیرید. سؤال: آیا فلسفه‌ی اسلامی می تواند ما را در رسیدن به تفکر قرآنی یاری کند؟ آیا تفسیر فلسفی از قرآن تفکر قرآنی است؟ جواب- مسلّم تفکر فلسفی نوعی از تفکر است که هرگز نباید از پنجره‌ی آن تفکر به قرآن نگریست، ولی تفکر فلسفی را نباید مقابل تفکر قرآنی قرار داد. مثل این‌که نباید تفکر ریاضی را مقابل تفکر قرآنی قرار داد زیرا ما برای بهره‌مندی از قرآن نیازمند تفکر ریاضی نیز هستیم تا نه‌تنها در آیات ارث تدبّر کنیم، بلکه نظم ریاضی‌گونه‌ی آیات را نیز درک کنیم. اشکال گالیله این بود که می‌خواست تمام کتاب مقدس را از زاویه‌ی تفکر ریاضی بنگرد و همه‌ی آن کتاب را محاسبه‌پذیر کند. شما به صورت حضوری متوجه رابطه‌ی بین ذات خود و اراده‌ی خود می‌شوید ولی همین‌که به آن احساس فکر کردید و از آن‌ها رابطه‌ی ایجادکنندگی و ایجادشوندگی را انتزاع کردید، وارد ساحت تفکر فلسفی شدید و موضوع علت و معلول را وارد اندیشه‌ی خود نمودید، به همین جهت است که باید گفت تفکر فلسفی وجهی از تفکر انسانی است و نمی‌توان آن را نادیده گرفت و یا با آن به خصومت برخاست. سؤال: چنانچه ممکن است چگونگی نگرش به قرآن از پنجره‌ی فلسفه را بیشتر توضیح دهید. جواب: بیشتر به این نکته توجه کنید که ساحتی از ساحات بشر تفکر انتزاعی یا تفکر فلسفی است، پس وقتی می‌خواهد در رابطه با موضوعی فکر کند از زاویه‌ی تفکر فلسفی نیز به آن موضوع فکر می‌کند. در مورد قرآن از آن جهت که یک حقیقت قلبی است و کشف تامّ محمدی«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» می‌باید باید رویکرد انسان به آن قلبی باشد و به اندازه‌ای که انسان خود را از اخلاق رذیله و عقاید فاسده طاهر کرده باشد می‌تواند با آن تماس بگیرد و به همین جهت است که می‌فرماید: «إنّه لقرآن کریم، فی کتاب مکنون، لا یمسّه إلاّ المطهّرون» حقیقت قرآن یک حقیقت بلندمرتبه‌ای است در نوشته‌ای که از نگاه انسان‌های غیر مزکّی دور است، و نمی‌توانند به آن دسترسی پیدا کنند مگر مطهرون. ولی پس از آن‌که با علم حضوری متوجه انوار قرآنی شد، همین‌که خواست به آن احساسِ قلبی بیندیشد و از این زاویه به قرآن بنگرد، وارد ساحتی شده که دیگر نسبت به «مفاهیمِ» آنچه با قلبِ مطهر خود دریافت کرده می‌اندیشد و این ورود، ورود فلسفی است، همان‌طور که نسبت به علت و معلول عرض شد که ابتدا یک درک حضوری بین نفس انسان و اراده‌ی او واقع می‌شود و سپس همان درک در ساحت اندیشه به عنوان علت و معلول قابل فهم است که «مفهومِِ» همان حالتی است که در ابتدا برای ما کشف شد. مشکل وقتی پیدا می‌شود که در رویکرد به قرآن مقام حضوری و کشف قلبی آن مورد غفلت قرار ‌گیرد و تماماً رویکرد ها در ساحت مفهوم محدود شود. سوال: طرح پرسش های بزرگ و رجوع به قرآن برای یافتن چنین پرسش هایی چقدر موجب تغییر و تحول در تاریخ آینده می شود. به عبارت دیگر رسیدن به تمدن اسلامی چقدر وابسته به تفکر قرآنی است. آثار طرح این نوع نگاه چقدر می تواند موجب تحولات عمیق شود؟ جواب- قرآن نوری است که از یک طرف راه آینده‌ی بشر را به او می‌نمایاند و از طرف دیگر موانع و حجاب‌ها را می‌شناساند تا بشریت گرفتار افکار وَهمی نشود و عمر خود را در اعتباریات ضایع نگرداند. قرآن افقی را در جلو شما می‌گذارد تا بتوانید به‌راحتی هویت هر موقعیتی را نسبت به آن افق ارزیابی ‌کنید و از موجودیت آن موقعیت پرسش به عمل ‌آورید، و در همین راستا به این نتیجه می‌رسید که باید در تمام مناسبات بشر حکم خدا حاکم باشد و این محقق نمی‌شود مگر با حاکمیت امام معصوم و لذا به تمدنی می‌اندیشید که از طریق واسطه‌ی فیض الهی، زمین به آسمان وصل شود، به نام تمدن اسلامی. و نظام ولایت فقیه را نیز از آن جهت که دوره‌ی گذار از حاکمیت نفس امّاره به حاکمیت خدا است، با دید قرآنی به آن ارج می‌نهید. شیعه با تحقق انقلاب اسلامی ایثارگرانه توان فکری و فرهنگی خود را جهت تحقق تمدن اسلامی به صحنه آورده تا مسلمانان به تمدنی برسند که نه دیگر تضاد شیعه و سنی در میان باشد و نه این‌همه فقر و عقب‌ماندگی آن‌ها را آزار دهد و این با تفکر قرآنی و رجوع به قرآن ممکن شد و ادامه می‌یابد. موفق باشید
595

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
ضمن عرض سلام . در جواب سوال پیشینم شما فرمودید که آقای خویی گفتند ولایت فقیه از امور حسبیه است در حالی که امام با این امر مخالف بودند . و از آن جا که کسی که خودش نظریه ی ولایت فقیه را بنیان نهاده آن هم امام (ره) بهتر میداند و مشخص است که ولایت فقیه نباید به امور حسبیه محدود شود یعنی آیت الله خویی اشتباه میگفتند ، حال سوال این است که اولا ) شما در مباحث ولایت فقیه فرمودید که ولایت فقیه ولایت حسبیه است . اگر میدانستید چنین نیست یعنی امام موافق نبودند پس چرا چنین فرمودید؟ ثانیا ) ما طبق فرموده ی شما برای یک ملتی توضیح دادیم که ولایت فقیه از امور حسبیه است و طبق فرمایشات شما که با یک میت مانده در خیابان مثال زدید آن را برای دیگران از جمله افرادی که هیچ اعتقادی به ولایت فقیه ندارند تشریح کردیم . حالا میفهمیم که خود شما هم معتقد به این امر نیستید. تکلیف چیست و باید چه کار کرد؟ آیا اگر من به افرادی که مدت های مدیدی در مورد ولایت فقیه با هم صحبت کردیم بگویم که چنین نبوده اعتماد آن ها به دیگر سخنان مطرح شده سلب نمیشود ؟ با تشکر و التماس دعای فراوان.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: گویا چند موضوع با همدیگر خلط شده. یک موضوع آن است که آیا مبانی حضرت امام (رضوان‌الله‌علیه) در مورد دلایل ولایت فقیه در حد مبانی آیةالله خویی (رحمةالله‌علیه) است که می‌فرمایند: از آن جایی که جامعه از امور بی سرپرست است و فقیه سرپرستی امور بی سرپرست را به عده دارد پس سرپرستی جامعه را نیز به عهده دارد؟ یا مبنای امام در مورد ولایت فقیه چیز بالاتری است و معتقدند به همان دلیل که خداوند پیامبر و امام را بر جامعه ولایت داده فقیه راهم در زمان غیبت امام عصر (عجل‌الله‌فرجه) ولایت داده و تمام اختیارات پیامبر و امام برای فقیه هست. موضوع دیگر آن است که آیا حکم امور حسبیه در مورد جامعه نیز جاری است یا نه. مسلم امام هم معتقدند این حکم جاری است و لذا همان طور که خودتان در سؤال فرموده‌اید اگر یک فقیهی سرپرستی جامعه را به عهده گرفت از بقیه‌ی فقها ساقط است و حکم همان میت بی سرپرست را دارد. و لذا از آن جهت که بحث امور حسبیه را فرموده‌اید خلاف نفرموده‌اید منتها دلیل حاکمیت فقیه را در حد ولایت در امور حسبیه نباید محدود کرد.
470

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم در صفحه ٤۶از کتاب« معاد» اینگونه امده است. «افرادی در عین لقای رب از وجه کریم پروردگار محجوبند وبا اسم غضب پروردگارروبه رو می شوند» ازاین جمله اینگونه برداشت می شود که حتی معاندین که مستوجب غضب و اتش هستند نیز به لقای حضرت رب العالمین می رسند در حالی که تصور بنده تا کنون وبا توجه به ایه ۳٥سوره«ق»این بود «لقای رب»عالی ترین مرتبه بهشت است که تنها به گروهی خاص از مو منین تعلق می گیرد وبه همین خاطر است که در ایه ۳٥«ق» (لدینا مزید) از دیگر نعمت های بهشتی جدا شده است .(لطفا توضیح بفرما یید)
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی همان طور که در کتاب متوجه شده‌اید حضرت رب‌العالمین اسماء متفاوتی دارد، از یک طرف رحمان و رحیم است و از طرف دیگر ذوالانتقام. آن لقایی که نور چشم اولیاء الهی است، لقای اسماء حسنیای الهی است، وگرنه اهل جهنم هم با اسم ذوالانتقام الهی روبه‌رو می‌شوند چون همه به سوی خدا بر می‌گردند ولی همه به سوی لطف الهی بر نمی‌گردند. موفق باشید
20964

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام و ادب خدمت استاد بزرگوار: در راستای فهم معاد جسمانی و طریق سلوک عرفا و تببین ارتباط روح با بدن و مدارج عالی سیر الی الله و تفسیر قابل فهم برای محققین در علم معرفت و النفس لطف بفرمایید حدیث معراج پیامبر اسلام را شرح بفرمایید و اگر به کتاب تبدیل شود که بهتر مورد استفاده است. ان شاءالله. در غیر اینصورت راهنمایی بفرمایید تفسیر حدیث را بجز به قلم زیبای شما از کجا باید جستجو کرد؟ با تشکر از زحماتتان

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حدیث «معراج» را آیت اللّه مصباح در کتابی به نام «راهیان کوی دوست» شرح کرده‌اند. بنده هم سال‌های گذشته در اعتکاف‌های متعدد عرایضی داشته‌ام که به نظرم صوت آن‌ها باید در مجموعه‌ی دی‌وی‌دی‌های «لبّ المیزان» باشد. در این مورد می‌توانید با جناب آقای نظری به شماره‌ی 09136032342 تماس بگیرید. موفق باشید

18053

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: در پایان نامه ای در تفاوت دیدگاههای بین ملاصدرا (ره) و علامه جعفری (ره) این مورد ذکر شده، ممنون میشم نظرتون رو در مورد این اظهار نظر بفرمایید: «در نظام معناداری ملاصدرا اندیشه یونانی به ویژه تفکر مشایی و نو افلاطونی به طور جدی حضور دارد، عناصری از قبیل عقل فعال، تقسیم چهارگانه عقل منفعل، فضائل اربعه و توسط در قوای سه گانه عقلی، غضبی و شهودی، پلیدی ماده و کمال بودن دوری از هیولی و ... همگی در نظام معناداری ملاصدرا جایگاه ویژه ای دارند، در حالی که در دیدگاه جعفری در باب معنای زندگی، عناصر و اندیشه های یونانی حضور خاصی نداشته و تقریبا می توان گفت این ندیشه ها تاثیر مستقیمی بر دیدگاه جعفری در باب معنای زندگی نداشته اند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مرحوم علامه‌ی جعفری دستگاه خاصی ندارند که بتوان با نظام فکری مرحوم ملاصدرا مقایسه کرد. علامه‌ی جعفری بیشتر تحت تأثیر فلسفه‌ی مشاء هستند که البته نگاه عرفانی ایشان جای خود دارد و نمی‌شود نگاه عرفانی را با معانی و مفاهیم فلسفی مقایسه کرد. موفق باشید

17779
متن پرسش
با سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد: می بخشید استاد شما می فرمایید بدن اخروی انسان متناسب با روح اوست و درجه روح است و اگر روح انسانیت خود را از دست نداده باشد بدن هم، همین گونه است. 1. ملاصدرا هم همین را می فرمایند؟ 2. استاد این نظر با عقل سازگاری دارد اما وقتی آن را مطرح می کنیم فوری بعضی می گویند: با آیاتی که حکایت از برخاستن انسانها از گور می کنند چه می کنید مثل آیه 51 یس و 7 قمر و 43 معارج. جواب چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- این همان سخن ملاصدرا است 2- جزوه‌ی «نحوه‌ی حیات بدن اخروی» که بر روی سایت هست در این مورد دنبال فرمایید از آن جهت که حضرت صادق«علیه‌السلام» می‌فرمایند: «القبرُ هو البَرزخ» نه آن‌که قبر، به معنای این قبر خاکی باشد. موفق باشید

17663

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد بزرگوار: در جلسات نورانی مدرنیته و توهم در مورد اینکه چگونه می توان از مدرنیته عبور کرد اجمالا اشاره کردید که به علت عدم شناخت مدرنیته عموم اقدامات ما اتفاقا در متن مدرنیته است و طبیعتا هم اثر لازم را ندارد. برداشت بنده این است که فضای دولت آقای هاشمی و بعد اصلاحات به این مطلب دامن زد و جامعه را از عالم انقلاب دور کرد و مذاق جامعه را عوض نمود فلذا ما امروز بیان آقا را می شنویم و از حیث لغت مشکلی نداریم ولی چون در عالم ایشان که همان عالم انقلاب است نیستیم در واقع با ایشان هم زبان نیستیم. بر همین اساس شاید یکی از مهمترین کارهایی که می شود در این فضا برای تحقق اهداف انقلاب و عبور از مهمترین مانع انقلاب یعنی فرهنگ مدرنیته و تبلور آن در طاغوت اعظم امریکا انجام داد تلاش در یادآوری عالمی است انقلاب اسلامی در سالهایی به ما هدیه کرد. هرچند برهه ای مانند دوران دفاع مقدس و فکر حاکم در آن مقطع مانند ماه رمضان در بقیه سال است که برای کسی که آن را تجربه نکرده اصلا قابل توصیف نیست اما زنده نگه داشتن آن مانند محرم و صفر است که علت نمردن روح اسلام و فکر عاشورا در لایه های قلوب در طول تاریخ است. بر این اساس در صورت تأیید برداشت بنده بفرمایید چگونه و با چه ملاحظاتی از ظرفیت زنده نگه داشتن خاطرات دفاع مقدس در جنبه های مختلف و یاد شهیدان به عنوان زمینه ای برای ورود مجدد به عالم انقلاب که همان عالم قدسی است استفاده کنیم؟ چگونه و با چه ملاحظاتی و مراقبت از چه آسیب هایی؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حرف کاملاً درستی است. با طرح شخصیت شهداء و سخنان امثال شهید آوینی و تفصیل‌دادن و تبیین‌کردن سخنان مقام معظم رهبری حتماً آن نتیجه حاصل می‌شود. موفق باشید

16152

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: بهترین روش برای تزکیه نفس چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بهترین روش تزکیه رعایت تقوای الهی است. به نظر بنده سه جلد کتاب «مقالات» مرحوم آیت اللّه شجاعی«رحمة‌اللّه‌علیه» در این مورد کمک می‌کند. موفق باشید

15455
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام خدمت استاد عزیز: این که فرمودید معتقد نیستید اذکار باید بر اساس حروف ابجد گفته شود آیا منظورتان صرف عدد داشتن است یا بر اساس حروف ابجد. اگر اولی است این که علامه حسن زاده می فرمایند اذکار جسم هستند و اعداد آنها روحشان یعنی چه؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن اذکاری که روایات ما تعداد آن را مشخص کرده‌اند نشان می‌دهد ظاهر آن روایت با روحی که تعداد آن را مطرح می‌کند ارتباط دارد. ولی در مورد بقیه‌ی روایات که تعداد مشخص نشده است، بستگی به نفوذ اراده‌ی ما نسبت به آن روایت دارد. حضرت آیت اللّه جوادی«حفظه‌اللّه» می‌فرمودند: حضرت یونس«علیه‌السلام» یک بار ذکر مشهور یونسیه را فرمودند، و خدا فرمود: «ونجّیناه من الغم» و یا حضرت آیت اللّه بهجت«رحمة‌اللّه‌علیه» می‌فرمودند مرحوم صاحب جواهر با آن‌همه مشغله‌ی علمی، مسلّم نفوذ روحانی‌شان در اذکارشان کارساز بوده، زیرا فرصت اداء اذکار زیاد نداشته‌اند ولی همان اذکارِ کم، کارشان را به‌جایی رسانده بود که مولایمان علی«علیه‌السلام» مردم را به ایشان حواله می‌دادند. موفق باشید

13189

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: آیا شرک خفی هم مصداق آن آیه از قرآن است که می فرماید خدا همه گناهان را می بخشد به جز شرک را؟ یا اینجا منظور شرک جلی است فقط؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر خداوند بخواهد گناهان مبتنی بر شرک خفی را نبخشد که به‌جز 14 معصوم و سایر انبیاء کسی برایش در بهشت باقی نمی‌ماند! موفق باشید

12834
متن پرسش
بسمه تعالي سلام عليكم: استاد بزگوار ما در شهر تهران به دليل بي بند و باري بسيار زيادي كه در شهر است خيلي توفيق امر به معروف و نهي إز منكر پيدا مي كنيم كه اين در نوبه ي خود هم خوب و هم بد است. غرض اين بود كه ما در حين انجام وظيفه هولي پيدا مي كنيم اما نه احساس ترس. لطفا راه حلي هم عملي و هم نظري بفرماييد. شرمنده از اين كه مصدع شدم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سعی باید کرد زمینه‌ای فراهم گردد که طرف مقابل متوجه‌ی دلسوزی شما گردد زیرا خداوند در قرآن می‌فرماید حوزه‌ی امر به معروف و نهی از منکر، مربوط به مؤمنین است در إزای اظهار محبتی که باید به هم داشته باشند یعنی در فضای دوستانه، نه در فضای تحکم و تحقیر. فرمود: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ يُطيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ (71توبه)». موفق باشید

12554
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد گرامى: استاد بنده سوالى داشتم در زمينه مقام پيامبر (ص) و امامان (ع). اين مطلب درست است که اولين خلق خداوند که جامع تمامى صفات خداوند است حضرت محمد (ص) بوده اند و سپس تمامى امامان (ع) در يک مرتبه از وجود ايشان خلق شده اند. يعنى مقام حضرت محمد (ص) بالاتر از همه بوده است و از نور وجودى امامان يکبار على (ع) تجلى کرد و يکبار امام حسن و يکبار امام حسين. بنده فرق بين امام حسين (ع) و امام صادق (ع) رو نمى فهمم. و يا اينکه حضرت صادق (ع) مى فرمايند من آرزو دارم خدمت گذارى مهدى (عج) را بکنم. و مقامى که از حضرت مهدى (ع) مى گويند و {اینکه} فرق ايشان با ائمه ديگر در امام حاضر بودن است.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد مقام پیامبر خدا و ائمه‌ی هُدی«علیهم‌السلام» همان‌طور که در مباحث «حقیقت نوری اهل‌البیت» بحث شده، از نظر مقام، اولِ آن‌ها برگشت دارد به آخر آن‌ها، یعنی همه در یک مقام‌اند با این تفاوت که صاحب آن مقام حضرت محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» است و تفاوت، در ظهور است و چون حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» در موقعیت اظهار همه‌ی آرمان‌های انبیاء و اولیاء قرار می‌گیرند، مورد نظر همه‌ی اولیاء و انبیاء هستند. موفق باشید 

12169
متن پرسش
سلام علیکم استاد: می خواستم ببینم با توجه به آنچه که ما در بحث معاد متوجه آن شدیم این نکته بود که در برزخ مسئله‌ای به نام شفاعت نیست و حتی روایاتی شاهد بر این مدعا وجود دارد. آیا به طور مطلق این‌گونه است یا نه بستگی به اعمالی که انسان دچار است حال افراد متفاوت است چه این‌که از برخی از علما شنیده می شود که فلانی به واسطه‌ی حضرت رضا«علیه‌السلام» از برزخ نجات یافت؟!!! یا آیا منظور این است که از برخی مواقف نجات یافته است؟ چون همان‌طور که به عرض ما رسیده در آن‌جا با برازخ روبه‌رو هستیم. خلاصه این چگونه جمع می‌شود؟!!!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر ما با هویت انسانی وارد برزخ شویم عملاً می‌توانیم از موانع برزخی عبور کنیم و با هویت انسانی وارد قیامت شویم آن هم با حساسیت‌ها و ظرائف خاص قیامت و امامان به عنوان نمونه‌های متعالی انسانی مدد می‌کنند تا از موانع قیامتی در راستای رجوع إلی اللّه عبور کنیم. این موضوع کلّی بحث که می‌فرماییدشفاعت در قیامت است ولی اگر انسان چنان‌چه با هویت انسانی وارد برزخ شد، در حالی‌که آن هویت را در راستای ارتباط با انسان‌های کامل کسب کرده باشد در ادامه‌ی بهره‌مندی از نور انسان‌های کامل می‌تواند در موانع جزیی برزخ هم از آن‌ها مدد بگیرد. موفق باشید

11753
متن پرسش
استاد عزیز سلام علیکم: یکی از دوستان در سوال شماره (۱۱۷۰۳ ) از حضرت عالی خواسته بودند تا فایل های صوتی در سایت قرار گیرد که متاسفانه به علت محدودیت سایت این امکان میسر نبود. بنده با اجازه حضرت عالی آدرس سایتی را که امکان دانلود صوت بیشتر سخنرانی ها را دارد به دوستان و بندگان مومن معرفی نمایم: http://www.rasekhoon.net/media/3035/ و من الله التوفیق
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: معرفی سایت راسخون جهت دانلود مباحث.

10399

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ سوالات قبلی ﺍم ﺩﺭﺑﺎﺭه ﺭﻭزه ﻣﺴﺘﺤﺒﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﯾﺎﺿﺖ ﺷﺮﻋﯽ ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﺷﺐ ﺳﻮﺍﻝ کرده بودم، ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﯾﺪ ﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﻃﺒﻖ ﺷﺮﯾﻌﺖ ﺍﻟﻬﯽ ﻋﻤﻞ ﮐﻨﯿﻢ. ﻣﻦ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﺸﺪﻡ ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻢ یا ﻧﻪ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که عرض کردم شریعت تکلیف هرکس را مطابق شرایط و احوالش تعیین کرده و لذا هرکس باید نسبت به موقعیت خود مستحبات را انجام دهد. موفق باشید
8268
متن پرسش
سلام بر استاد و خسته نباشید ببخشید استاد اگه میشه نظرتون رو در مورد این مطلب که در مورد مقام عرفانی حضرت زهرا سلام الله علیها در یه وبلاگ نوشته شده بفرمایید ... .((((( مقدمه اول اینکه، هر موجودی که در عالم هستی وجود داره، دارای یک ویژگی است که اگر اون رو نداشت اصلا وجودی رو دریافت نمیکرد و اون ویژگی قابلیت و پذیرش وجودی هست که اون موجود داره، یعنی اینکه هر موجودی ظرف پذیرش وجود خودش است، به عبارت دیگه موجودات از اون جهت که وجود خودشون رو از علت خود دریافت کردند، قابل هستند و اون علت، فاعل. این واقعیت در مورد کل عالم وجود هم صدق میکنه یعنی کل عالم وجود دارای یک جنبه پذیرش و قابلیت برای دریافت وجود خودش هست و اگه اون قابلیت رو نداشت عالم هستی موجود نمیشد، به این مقام در اصطلاح عرفانی می گویند مقام نفس کل، پس در عالم هستی حقیقتی به نام نفس کل هست که اگه نبود، عالم خلقت موجود نمیشد، به عبارت دیگه نفس کل، ظرف و بستر وجود عالم است. اما مقدمه دوم اینکه، هر مقام و حقیقتی که دارای تجرد تام هست، در هر یک از مراتب وجود از صقع ربوبی گرفته، یعنی تعین اول یا مقام احدیت و بعد از اون، تعین ثانی یا مقام واحدیت تا عوالم خلقی، یعنی عالم عقل یا جبروت، عالم مثال یا ملکوت و عالم ماده یا ناسوت، متناسب با مرتبه وجودی اون عالم، دارای مصداق و مظهر و تجلی تام است که این شامل نفس کل هم میشه، دلیلش این هست که مجرد تام هیچ مانعی چه فاعلی و چه قابلی برای ظهورش نداره برای همین در تمام عوالم وجودی حضور داره. و مقدمه سوم اینکه، بین تجلی و صاحب تجلی یا همان ظاهر و باطن، سنخیت کامل وجود داره، چون در واقع یک چیز هستند در دو مرتبه. نتیجه اینکه، مصداق و مظهر نفس کل در عالم ماده، باید اولا کامل ترین موجود باشه یعنی انسان، اون هم در مقام فعلیت کامل، چون مقام نفس کل به وسعت تمام عالم وجود هست و حامل تمام کمالات وجودی و ثانیا جنبه قابلیت در اون غلبه داشته باشه، چون نفس کل مقام قابلیت عالم هستی است، این یعنی انسان کامل مونث(زن)، چون در زنها جنبه قابلیت و پذیرش، بر جنبه فاعلیت غلبه داره. و آن مصداق و مظهر کسی نیست جز صاحب عصمت کبری، فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، حالا فهمیدید که چرا میگویند حضرت زهرا (س) مادر تمام عالم وجودند و واسطه فیض در خلقت عالم هستی))))) ممنون میشم استاد و التماس دعا
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: بسیار سخن خوب و عالمانه‌ای است زیرا در هرصورت نفس کل یا مقام قبول، مصداق و تعیّن می‌خواهد و همه‌چیز گواه است که آن مصداق زهرای مرضیه«صلوات‌اللّه‌علیها» است که در تشریع ظهور تامّ و تمام عبودیت است و از این لحاظ مقصد خلقت است، زیرا خداوند جنّ و انس را برای عبودیت خلق فرموده. موفق باشید
نمایش چاپی