باسمه تعالی: سلام علیکم:
عرض بنده آن است آیا روح انقلاب اسلامی که حضرت امام به صحنه آوردند این است که سروش میگوید؟ و یا طبیعی است که ما برای تحقق آن انقلاب با تنگناهای تاریخی و بعضاً با به حجابرفتنِ آن آرمانها روبهروییم. ولی آیا آن روحی از انقلاب اسلامی که در متن تاریخِ امروز حاضر است و باید به آن نظر کرد و آن را از خود نمود، در سخنان آقای سروش به چشم میخورد؟
آقای سروش چیزهایی را به رهبری انقلاب نسبت میدهد که فضای رهنمودهای رهبری درست برعکس آن است. حتی آن وقتی که به مداحانی خاص، مسئولیتِ متذکرشدن و راهنمائیِ جوانان را میدهد؛ اشاره به روح و روحیهای دارد که سختْ ضدِ استکباری و معنویتگرا است. آیا این مداحان با صفتِ شعبان جعفری نظام شاهنشاهی قابل تطبیقاند که آقای سروش چنین تطبیقی را به میان آورده است؟!
میبینید که همهی مشکل سروش و امثال سروش، به هر بهانهای شخصِ رهبری انقلاب است که همچون حکیمی بصیر با رهنمودهای الهی خود میخواهد به روش خاصی که مخصوص فرهنگ و تاریخ این ملت است، این ملت را از تنگناهای تاریخی 200 سالهی غربزدگی خود عبور دهد.
ذاکران مخلص اهلالبیت «علیهمالسلام» که دکتر سروش مطرح میکند، کیانند که اگر امثال دکتر میثم مطیعی و یا جناب منصور ارضی این سالکِ وارستهی درسآموخته از مکتبِ عارفان، مداحان حکومتیاند و خود فروختگان دستگاه؟!!
قضیهای که ایشان در مورد پیامبر «صلواتاللّهعلیهوآله» میگویند که سبکِ فهم آن حضرت شاعرانه است و نه فیلسوفانه؛ در این حدّ نیست آنجایی که به صراحت ادعا میکند «پیامبر، گمان میبرد که پیامبر است». در کلمات زیبا، پیچاندنِ سخن، اصلِ سخن را تغییر نمیدهد، عمده آن است که متوجه باشیم در دل این جملات زیبا ایشان به کجا اشاره میکند؟ به پیامبری که رسول خدا است؟ و یا به عارفی که به قول ایشان با خدا متحد شده است؟! در حالت دوم پای شریعت بر هوا است و هیچ تمدنی از طریق دین اسلام به صحنه نخواهد آمد.
کجای تشیع اصیل و کدام یک از علمای دین، علی «علیهالسلام» را به جای حضرت محمد «صلواتاللّهعلیهوآله» نشاندهاند؟!! جز آن است که همهی علمای شیعه سعی بر تقریب مذاهب دارند؟ علی «علیهالسلام» در نگاه سروش، یک انسان بزرگ است و نه یک امام که باید جامعهای بیرون از فرهنگ جاهلیتِ دیروز و مدرنیتهی امروز بسازد. بحث در اخلاق فردی نیست، بحث در ایجاد جامعهای است که بتواند از سیطرهی مستکبران آزاد باشد.
دکتر سروش میگوید چرا امام، عرفان را وارد سیاست کرد؟ این یعنی یک تمدنسازی منهای عرفان. آیا امام، عرفانی را وارد سیاست کرد که پای مرید و مرادی در میان باشد؟! و یا با حفظ حریم آزادی انسانها در انتخاب سرنوشت خود، روحِ عرفانیِ فهمِ انسان متعالی را در چنین تمدنی متذکر شد.
امثال دکتر داوری در نسبت با سروش متوجهی جایگاه و اشارات آن سخنان میشوند و نه توجه به صِرفِ معنای جملات آقای سروش.
آیا با سخنان زیبای آقای سروش، انقلاب اسلامی بازخوانی میشود و یا بهکلی در زیر پا قرار میگیرد و ما دالاییلامایی میشویم که به بهانهی دوری از خشونت، گروگان آمریکایی هستیم که بتواند از این طریق با رقیب خود یعنی کشور چین مقابله کند؟! و البته این بدان معنا نیست که بنده انتقادهای اساسی نسبت به روند امور نداشته باشم و یا معتقد باشم ما در شرایطی هستیم که انتقادهای دلسوزانه را میپذیریم؛ بحث بر سر آن است که مواظب باشیم جایگاه سخنان امثال آقای سروش را که اتفاقاً بنا دارد عوامل قِوامِ تحقق تمدن اسلامی را نشانه رود، نادیده نگیریم! و این است حرف اساسی بنده، وگرنه بین نقد که از نانِ شب برای ما واجبتر است، با تخریبی نرم و ظاهرپسند تفاوت نمیگذاریم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: از نظر اخلاقی نباید اینکار را کرد، ولی از نظر فقهی حکم زنا را ندارد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به اینکه دین خدا به شما رخصت داده است که نماز را در غیر اول وقت آن بخوانید، بهتر است که کلاس را ترک ننمایید مگر اینکه وقت نماز، تلف شود که واجب است کلاس را ترک کنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مشکل آقایان در غفلت از تقابل تمدنیِ اسلام با استکبار است. و اساساً روح دینی در إزاء تقابل با استکبار شکوفا میشود و مفتخر به مددهای الهی میگردد. به همین جهت خداوند شاخصهی روح شیطان را، استکبار و زیر بارنرفتنِ حق معرفی کرد و فرمود: «أبا واستکبر». و مسلّم امروز آمریکا مظهر تامّ و تمام استکبار و شیطانصفتی است و رئیس جمهور آمریکا نماد کامل شیطان در این دوران است و طبیعی است که دستدادن با رئیس جمهور آمریکا، یعنی دستدادن با شیطان و یعنی زیرپاگذاشتنِ همهی عهدی که ملت مؤمن ایران با خدا بستهاند آنجایی که خداوند فرمود: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ» (60/ یس) ای بنی آدم! مگر عهد نکردی که شیطان را نپرستی که او دشمن آشکاری برای تو میباشد؟ و لذا هرگز نباید به بهانهی رعایت احترام با شیطان دست داد. زیرا همهی انبیاء«علیهمالسلام» آمدهاند تا بنیآدم، شیطان را تحقیر کند و آن را زیر پا بگذارد. نه آنکه به بهانهی رعایت احترام به آن دست دهد و عملاً با اینکار، عهدی که همهی انبیاء و اولیاء و امامان با خدا بستهاند را، زیر پا بگذارند. البته جنابعالی نگران نباشید، همیشه نقشههای شیطان به ظاهر، پیچیده، ولی در باطن ضعیف و بینتیجه است به همان معنایی که قرآن عزیز فرمود: «الَّذينَ آمَنُوا يُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا يُقاتِلُونَ في سَبيلِ الطَّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِياءَ الشَّيْطانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعيفاً» (76/ نساء) كسانى كه ايمان دارند، در راه خدا پيكار مىكنند؛ و آنها كه كافرند، در راه طاغوت[ بت و افراد طغيانگر]. پس شما با ياران شيطان، پيكار كنيد! (و از آنها نهراسيد!) زيرا كه نقشه شيطان، (همانند قدرتش) ضعيف است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده با شما موافق هستم که باید در نحوهی حضور خودمان در این تاریخ جدّاً فکر کرد. تفکر، یک موضوع تاریخی است و انسانها و ملتها باید در بستر تاریخی که دارند مراحل تفکر را یکی بعد از دیگری طی کنند تا قدم قدم به تفکر نهایی که متناسب با اهدافی است که برای خود در نظر گرفتهاند، برسند از این رو ما باید متوجه باشیم فعلاً در کدام مرحله از تفکرِ تاریخی خود قرار داریم تا جایگاه خود را پاس داریم و موقعیّت خود را جدّی بگیریم.
در غرب وقتی رنسانس از حالت شورِ احساسیاش جلوتر آمد و به طور طبیعی به بازخوانی خود نشست، زمینه ظهور یک نوع تفکر شروع شد که حاصل آن بازخوانی، شخصیتهایی مثل هگل و شلینگ و فیخته شد که پدران فکری فرهنگی غرباند. در انقلاب اسلامی نیز این سیر در حال وقوع است ولی با رویکرد قدسیِ مخصوص به خود.
در غرب بعد از شور احساسیِ رنسانس، آرامآرام اندیشیدن نسبت به تاریخی که در آن قرار گرفتند به صورتی جدّی پیش آمد و در واقع میتوان گفت هگل و همدورهایهایش حاصل میز فکرهاییاند که بعد از آن شورِ رنسانسی ظهور کرد. این کار مهمی است که افرادِ متعلق به انقلاب اسلامی نیز بتوانند آرامآرام وارد فاز اندیشیدن نسبت به تاریخی شوند که در آن قرار دارند و معلوم است که فکرکردن فضای خاص خود را میخواهد و باید افق خاصی در میان باشد. بنده معتقدم ما نیز میتوانیم آرام آرام خود را به تاریخی وارد کنیم که تاریخ تفکر نسبت به جایگاه انقلاب اسلامی است و بدانیم انقلاب اسلامی در مسیر حرکتِ خود به جلو در حال ظهور و طلوع زمینهی تفکرِ خاصی است که میخواهد به طور همه جانبه خود را بیابد، البته نمیگویم در آن فضا قرار گرفتهایم، معتقدم در حال ورود به آن نوع فکر هستیم.
البته چون آن فکری که امثال هگل بدان نظر داشتند در زمینهای مطرح شد که از یک طرف ارسطوئی و از طرف دیگر از تثلیث کلیسائی متأثر بود، به آن نتیجهای که باید برسد نرسید و با آن همه دقت که هگل نسبت به هندسه فکری خود داشت و واقعاً هم چیز عجیب و غریبی بود. با این همه به بن بستی که آن مکتب در مقابل خود داشت و کلیسا نتوانست با طرح فلسفی سیاسی هگل خود را بازخوانی کند، کلیسا نتوانست به نتیجهای که هگل میخواست برسد، برسد إلاّ آنکه بگوئیم زمینهای شد جهت ظهور نهضت پدیدارشناسی.
هگل با آن حیطهی تفکر و عمقی که به فرهنگ غرب داد تصور میکرد میتواند همه مسائل را حل کند و واقعاً کسی که در آن تاریخ با آن اندیشه روبهرو میشد گمان میکرد هگل ابهامات حرکت مدرنیته را جهت رسیدن به مقصدی که مدرنیته برای خود طراحی کرده رفع میکند و غرب به مطلوب خود برسد. هگل یک شخصیت مذهبی است و میخواهد کتاب مقدس را به تاریخ خود برگرداند، البته جایگاه تاریخی هگل بسیار پیچیدهتر از این حرفها است که بنده بتوانم به این راحتی توصیفاش کنم. عرض بنده تنها آن است: همانطور که رنسانس در مسیر خود به منزلهایی رسید که در نهایت به هگل و امثال هگل منجر شد، ما نیز به یک معنا باید این مسیر را طی کنیم تا بتوانیم در شرایط تاریخیِ تفکرِ نسبت به انقلاب اسلامی وارد بشویم و این نشستها میتواند ما را در آن شرایطِ تاریخی قرار دهد که نتیجهاش هگل میشود، البته با رویکرد قدسیِ مخصوص انقلاب اسلامی و نظر به نور مهدی(عج)، هر چند ما هنوز به آن بلوغ از تفکر که شایسته هدف بزرگ انقلاب اسلامی است نرسیدهایم. افق ما بحمدالله حضرت مهدیg است و همین امر انقلاب اسلامی را آیندهدار کرده است. هگل به نکات ظریفی از معرفت نزدیک میشود حتی به حرفهایی که محی الدین در عرفان نظری پیش میکشد نظر دارد، ولی نمی تواند بهره لازم را از آن نکات ببرد زیرا زیرساختهای فکری فرهنگیِ لازم در آن زمین موجود نبود[1] و ما در جایی هستیم که در سیر حرکت انقلاب اسلامی میتوانیم قدرت تفکر را إنشاءالله به جامعهمان برگردانیم. با این فرض که عزیزان در شرایطی از آمادگی و تفکر قرار دارند که نحوهای از تاریخسازی به صورتی که انبیاء داشتند را در خود دارا میباشند.
موفق باشید
[1] - انقلاب فرانسه سرچشمهی تفکر هگل است و میتوان گفت انقلاب اسلامی میتواند سرچشمهی تفکری شود که روح انقلاب اسلامی را در خودآگاهی مخصوص به خود تبیین کند و به یک معنا انقلاب اسلامی، هگل خود را متولد نماید. در رابطه با شخصیت فکری هگل به کتاب «هگل» از آقای دکتر علی اصغر مصلح، از انتشارات علمی رجوع فرمائید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میرسد وقتی محمد و آل محمد«علیهمالسلام» سبیل و راهِ الی اللّه هستند، اگر کسی خود را منطبق به راهی کند که آنها گشودهاند، در زیر سایهی آنان قرار خواهد گرفت و به یک معنا در کنار آنها، مقامات آنها را احساس خواهد کرد. این سؤالها برای کسی که میخواهد سالک باشد مهم نیست، بلکه گفت: «تو پای در نه و هیچ مپرس / خودْ راه بگویدت که چون باید کرد». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: نمیتوان یک نظر کلی داد. زیرا به هر صورت در فضای سالم اقتصادی، ثروت باید فعّالانه جهت کارآفرینی، نقش فعّال داشته باشد. لذا است که اگر صاحب کارخانهای حقوق کارگران را در حدّ معقول بپردازد ولی برای جایگزینی کارخانهای که در حال فرسایش است، سودِ مناسبی بهدست آورد که پس از مدتی کارخانه فرسوده و کارگران بیکار نباشند؛ کارِ عاقلانهای است. بدین لحاظ نمیتوان برای کارفرما و صاحب ثروت، سود محدودی را در نظر گرفت. آنچه امروز به عنوان بحران مطرح است غفلت از تعریفی است که ما از حقوق کارگر و کارفرما و معنایِ کارآفرینی داریم، همهچیز در بحران است حتی قیمت ارز. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اسم مضلّ ریشه در اسم جلال الهی دارد و انسان کامل به عنوان خلیفهی الهی با نور اسم جلال، هرگونه خطوراتی را که شایستهی حضور در قلب انسان موحد نیست، دفع میکند و میداند که جای هر اسمی کجاست. لذا با اسم هادی، راهِ قلب را به سوی حق میگشاید و با اسم جلال، مانع خطورات شیطانی میشود. موفق باشید