باسمه تعالی: سلام علیکم: در چهار جلسهی اول کتاب «آشتی با خدا» عرایضی در این رابطه شده است. بالاخره همه در هر شغل و کسوتی باید نظر به اُنس و قرب خدا داشته باشیم تا در زندگی احساس بیثمری نکنیم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است که میفرمایید. و مشکل آقای منتظری نیز در آن بود که متوجه جایگاه تاریخی انقلاب و جایگاه جریان نفاق نبود. ایشان میگفت آقای خمینی یک فقیه است و برای خود نظراتی دارند؛ من هم یک فقیه هستم و برای خود نظر دارم. غافل از آنکه حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» روحِ تاریخ این زمانه بود و هست، چیزی که حضرت امام خامنهای«حفظهاللّه» متوجه آن هستند. اخیراً در شرح کتاب «عقل و ادب ادامهی انقلاب اسلامی در این تاریخ» عرایضی نسبت به غفلت آقای منتظری از جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی عرض شد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1 و 2 – آری! 3- علم حضوری مثل نور است و انسان را به یک کلیّتی در مورد فهم بسیاری از امور میرساند. ولی در صورتی حقیقتاً عارف واقعی خواهد شد که متوجه تجلیات حضرت حق در زمان و تاریخ خود باشد و با اسمی با حضرت حق مرتبط گردد که در آن تاریخ، ظهور کرده است. به همین جهت با آمدن یک پیامبر، باقیماندن بر دینِ پیامبر قبلی، کفر است. زیرا با اسمی که در قبل متجلی بوده است، دیگر نمیتوان به طور حضوری با حضرت حق مرتبط شد، بلکه از آن به بعد در علم حصولی با آن انوار الهی مرتبطاند که این در واقع، ارتباط نیست بلکه اطلاع است. عمدهی بحث را باید در حضور تاریخیِ حادثهها دنبال کنید که حضرت حق، همواره مطابق ظرف زمانه تجلی میکند وگرنه خدای او یک خدای ذهنی است. - اگر بپذیریم که در هر تاریخی، فهمی و خردی به صحنه میآید تا آن تاریخ ساخته شود و فهم زمانه است که تفکر مخصوص آن دوران را به ما میدهد؛ باید در نسبت بین انقلاب اسلامی و تفکر، کمی تأمل کرد همچنانکه همهی متفکران تاریخ در زمان خود از عقل معیّن زمان خود برخاستهاند و از آن سخن میگویند. باید از خود پرسید در حال حاضر چه عقلی در میان است و معنای بیعقلی در این زمانه به چه معنا است. با این عقل است که میتوان اهداف انقلاب اسلامی را تأمین کرد و نه عقل دیگر که به ما بستگی ندارد. - فهم غیر تاریخی نمیتواند روح تاریخ زمانهی خود را تجربه و احساس کند، لذا متوجه نمیشود که بعضی از آرزوهایش، مربوط به تاریخ او نیست. دهها سال یک خواست و آرزو را حفظ میکند بدون اینکه از خود بپرسد چرا جامعهی او به آن آرزو و خواست نرسیدهاند.
در تاریخِ تجدد همهی آنچه باید در آن سرزمین شکل میگرفت تا آن تاریخ ظهور کند، شکل گرفت و این ربطی به تاریخ ما نداشت. آری! امور تاریخی، امور واقعشدنی و تحققیافتنی هستند، اما در وقت و جایگاه خود و در میان مردمی که مربوط به آن تاریخاند، به همان معنایی که رسول خدا(ص)فرمودند: «الْأُمُورُ مَرْهُونَةٌ بِأَوْقَاتِهَا»[1] وقوع حادثهها در گرو وقت و تاریخ خاص آنها است. و با این آگاهی باید متوجه باشیم همیشه و در همهجا قادر به هر کاری نیستیم، تنها در بستری که تاریخ ما در مقابل ما گشوده است، ما به آنچه باید برسیم و تقدیر و مصلحت ماست میرسیم؛ مگر آنکه با فهم غیر تاریخی خود، همچنان اصرار داشته باشیم به آنچه در جهان تجدد است، ما نیز خواهیم رسید و باز دهها سال در این آرزو دست به هیچ کاری مناسب تاریخ خود نخواهیم زد.
فهم غیر تاریخی گمان میکند راه توسعهی غربی، آزاد از هرگونه سرزمینی و تاریخی برای هر ملتی قابل تحقق است. در حالیکه در صدسالهی اخیر به جهت همین تفکر، فاصلهی ملت ما با توسعهیافتگیِ غربی، نزدیک که نه، بلکه زیاد هم شده است مگر در مصرفکردنِ آنچه جهان توسعهیافته عرضه میکند. ما نسبت به غرب دارای دو تاریخ هستیم و نمیتوانیم برای رسیدن به غرب به فرهنگ و تاریخ خود پشت کنیم زیرا در این صورت نه به درستی در تاریخ تجدد وارد میشویم و نه دیگر پاهایی استوار در زمین و زمان خود داریم ـ از این جا رانده و از آنجا مانده ـ و این رنج بی تاریخی است که با انقلاب اسلامی به خوبی می توان از آن عبور کرد و به عهدی که مربوط به تاریخ خودمان است پایدار ماند. باید متوجه باشیم در حال حاضر در کنار تاریخ تجدد که دوران تکنیک است با انقلاب اسلامی تاریخ دیگری ظهور کردهاست و در آن از اصولی میتوان سخن گفت که غیر از اصول تجدد غربی است. آری دورانهای تاریخی به راحتی ظهور و تعیّن نمیکنند بلکه تعیّنشان به اندیشه و نگاهی است که در آنها به جهان و به غایات زندگی میشود. با توجه به این امر آیا نباید متوجه شد که تاریخ جدیدی شروع شده است؟ در ضمن بحث «زهرای مرضیه «سلام الله علیها» و هوشیاری نسبت به ظرفیت تاریخی که با اسلام شروع شد» که صوت آن نیز در صفحهی اول سایت هست، نکاتی در مورد تشخیص حضور تاریخی، در اختیار شما میگذارم. موفق باشید
[1] - درر الأخبار، ص: 532
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- موسیقی اگر در راستای جهتی مقدس نباشد، عمل لغوی است ولی اگر از طریق موسیقی محتوایی مدّ نظر قرار بگیرد، تأثیر آن محتوا را شدت میدهد، به اصطلاح میگویند «موسیقی آنچنان را آنچنانتر میکند» 2- جریان فارابی چیز دیگری است. او توانسته با ارتعاشاتی که ایجاد میکند همان چیزی را در نفس و روان انسان پدید آورد که پدیدههای مادی به نحوی آن را پدید میآورد. شنیدهام اخیراً موسیقیهایی ایجاد شده است که عیناً کار مواد مخدّر را انجام میدهند. یعنی ارتعاشات، در سلسلهی اعصاب همان نقشی را ایفاء میکنند که مواد مخدّر انجام میداد. ظاهراً برادر علامه طباطبایی نیز به آنچه فارابی دست یافته بود، دست یافته بودند و آثاری را در این مورد مکتوب کردهاند، ولی چون نگران سوء استفاده از آن بودند، آنها را دفن نمودند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به اینکه دین خدا به شما رخصت داده است که نماز را در غیر اول وقت آن بخوانید، بهتر است که کلاس را ترک ننمایید مگر اینکه وقت نماز، تلف شود که واجب است کلاس را ترک کنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بحث باور به موضوعات عرفانی در میان نیست که باز دوگانگیِ بین عالِم و معلوم به میان آید. بلکه در عرفان این خودِ انسان است که جانش عین احساس حقایق میشود 2- قرآن میفرماید: هر آنکس که در مسیر عمل صالح و ایمان حقیقی قرار گرفت؛ «فَأُوْلئِكَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیما». 3- بنده هنوز هم بحث «معرفت نفس» و «خویشتن پنهان» را پیشنهاد میکنم 4- آثار مرحوم سید جلالالدین آشتیانی یک اقیانوس است، نمیشود برای آن سیر مطالعاتی تعیین کرد. باید به کمک مقدمات قبلی وارد سخنان ایشان شد 5- خیلی خوب است بهخصوص «نفحات الرّحمانیه» حاجیه خانم امین 6- جناب پیر هرات بعد از طرح «صد میدان» در اواخر عمر که در سلوک و عرفان عملی به پختگی و اجتهاد رسیدهاند، به تنظیم «منازلالسائرین» اقدام میکنند که اثری است فوقالعاده ارزشمند و چنانچه با استاد خوانده شود، متوجه میشویم قصهی همهی ابعادِ همهی انسانها است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً همینطور است. ما در سیطرهی نیهیلیسم به جای رجوع به حقیقت، رجوع به «خود» داریم و تنها از طریق انقلاب اسلامی، آری! تنها از طریق انقلاب اسلامی میتوان در این دوران به حقیقت رجوع کرد. در این مورد عرایضی در مقالهی «انقلاب اسلامی، عبور از تمایز سوبژه و اُبژه» شده است. بحمداللّه شما به نکتهی مهمی دست گذاشتهاید. آن مقاله را برایتان میفرستم. موفق باشید
انقلاب اسلامی و عبور از تمایز سوژه و اُبژه
باسمه تعالی
آقای دکتر عبدالکریمی در کانال تلگرامشان در رابطه با انقلاب اکتبر روسیه سخنانی گفتهاند که خوب است رفقا نسبت به آن تفکر و تأمل نمایند[1]. به گفتهی خود آقای دکتر عبدالکریمی ما نیاز داریم با تاریخ، مواجههی پدیدارشناسانه داشته باشیم . ایشان انقلاب اکتبر را یک رویداد بزرگ اجتماعی تاریخی میدانند که البته حرفی در آن نیست و سپس میفرمایند به بهانهی تفکر نسبت به انقلاب اکتبر به مسائل خود در دهههای کنونی میپردازند.
میگویند دورهی آرمانگرایی گذشته است.
از طیفی صحبت میکنند که رأس آن طیف، انقلاب فرانسه است و بعد انقلاب چین و انقلاب اکتبر و سپس انقلاب ایران و در آخر داعش. انقلاب فرانسه را دارای فرآیند امر تاریخی میدانند که فلسفه پیش از ایدئولوژی در آن نقش داشته و در بستر یک تقدیر تاریخی نظام فئودالی به بورژوازی تغییر کرد و در مورد انقلاب اکتبر میگویند چون در آن انقلاب جامعهی مدنی از قبل وجود نداشت هیچ کنترلی در آن نبود و میگویند انقلاب ما - یعنی انقلاب اسلامی- نیز چنین بوده . میگویند چون جامعهی مدنی در انقلاب اکتبر نبود، تشکیلات عظیم دولتی در دست استالین میافتد و در ایران هم همینطور شد.
میگویند: انقلاب فرانسه بیشتر مبتنی بر یک تفکر فلسفی است، ولی انقلاب اکتبر بیشتر مبتنی بر ایدئولوژی است و انقلاب اسلامی نیز ابتدا کنش کرده و سپس میخواهد ایدئولوژیاش را تدوین کند، منار را دزدیده است و به دنبال چاه میگردد.
میگویند: انقلاب فرانسه و انقلاب اکتبر هر دو انقلاب هستند و خواهان اعمال ارادهی مردم در حرکت سیاسی اجتماعیاند ولی انقلاب کبیر فرانسه با تقدیر تاریخی همسو است ولی انقلاب اکتبر چنین نبود و انقلابیون ایرانی میخواهند به نوعی ارادهگرایی در روزگاری بپردازند که زمانه با آنها یار نیست - زیرا تقدیر تاریخی با آنها همسو نمیباشد-.
میگویند: ما در روزگاری زندگی میکنیم که شاهد ظهور یک شهروند جهانی هستیم و انقلابیون ایران میکوشند در مقابل این روند مقاومت کنند و در آخر دلسوزانه میخواهند این کار نشود زیرا مثل شوروی خطر فروپاشی پیش میآید.
بنده در آن حدّ که رفقا نسبت به جملات بالا کمی تفکر نمایند؛ باب موضوع را در چند بند باز میکنم.
1- ملاحظه میکنید که در آن سخنرانی، انقلاب فرانسه را اصل گرفتهاند و با آن انقلاب اکتبر روسیه را مورد ارزیابی قرار دادهاند و در این بین هر آنچه خوبی در انقلاب اکتبر هست آن را به اعتبار نزدیکی به انقلاب فرانسه قلمداد کردهاند، ولی هر آنچه بدی در انقلاب اکتبر بوده است را مثل انقلاب اسلامی دانستهاند تا مخاطب خود به این نتیجه برسد که هیچ نقطهی مثبتی در انقلاب اسلامی نیست. پیشنهاد میکنم صوت ایشان را دوباره استماع فرمایید.
2- ایشان میفرمایند انقلاب اسلامی هیچ پشتوانهی فکری نداشته و ابتدا کنشگری بوده و سپس ایدئولوژیاش را تدوین کردهاند! بنده از شما میپرسم ایشان از کدام عینک انقلاب اسلامی را مینگرند؟ آیا انقلاب اسلامی باید با مبانی انقلاب فرانسه شکل میگرفت تا مبنای فکری داشته باشد؟ گذشته از آموزههای دینی، آیا موضوع ولایت فقیه و حضور اندیشمندانی مثل شهید مطهری و شهید بهشتی مبنای فکری انقلاب اسلامی نبودند که نتیجهی آن مبانی فکری، آن شد که همهی مردم به جهت فهمی که از انقلاب اسلامی پیدا کردند، تماماً از آن استقبال نمودند؟
3- میگویند انقلابیون ایرانی میخواهند به نوعی ارادهگرایی در روزگاری بپردازند که زمانه با آنها یار نیست، زیرا بیرون از تقدیر تاریخی عمل میکنند. همهی حرف بنده در این قسمت است که چه کسی تقدیر تاریخی یک ملت را تشخیص میدهد؟ آیا حضور میلیونها مردم در استقبال با انقلاب اسلامی و دفاع مقدس هشت ساله در مقابل استکبار، خبر از آن نمیدهد که خداوند چیزی را در این تاریخ به ما داده است به نام انقلاب اسلامی تا در بستر انقلاب اسلامی از بحرانهای خود رها شویم؟ جز این است که در دورهی خودآگاهی نسبت به انقلاب اسلامی میتوانیم از آنچه بر ما میگذرد، با خبر شویم و در برخورد صحیح با حقیقت انقلاب اسلامی از دورانِ تمایز سوژه و اُبژه عبور نماییم و آن حقیقت، به تمامی عینِ جان ما شود و در مسیر وفاداری به آن حقیقت بود که فرهنگ شهادت به صورتیکه در این تاریخ ملاحظه کردید، به ظهور آمد؟
4- تعجب بنده از آقای عبدالکریمی از آن جهت است که از یک طرف در رابطه با موضعگیری نسبت به انقلاب اسلامی وارد صحنه میشوند که صحنهی سخن از حضور تاریخی این ملت است، ولی همهی شواهد تاریخی چنین حضوری را نادیده میگیرند و هیچ توجهی به عبور انقلاب اسلامی از سیطرهی فرهنگ غربی که در ذات این انقلاب نهفته است و از اصلیترین ایدههای متدینین به انقلاب اسلامی است، نمیکنند. در حالیکه نه فاشیسم حاصل انقلاب فرانسه است، و نه داعش حاصل انقلاب اسلامی و نه ملاعمر نمونهای از شخصیت امام خمینی. و این نوع برخورد به رخدادهای بزرگ و انسانهای بزرگی که تقدیر تاریخی زمانهی خود را میشناسد، تقلیلدادنِ آن رخدادها و آن اشخاص بوده و خبر از عدمِ درکِ کشف تاریخی دارد.
5- آیا انقلاب اسلامی وقتی به صورت حقیقت این دوران ظهور کند و با جان انسانها متحد گردد، توانایی آن را ندارد که جان انسانِ این دوران را به خود جذب کند، در آن حدّ که برای باقیبودن با آن از جان خود دست بکشد؟ البته این مشروط بر آن است که به انقلاب اسلامی به عنوان یک حقیقت وجودی نگاه شود مثل هر رخدادِ تاریخی، در آن صورت است که انسان خود را در آغوش آن حقیقت احساس میکند و مییابد که ما را در برگرفته و سراسرِ افق وجود ما را پر کرده در حدّی که هیچ آیندهای را بدون آن نمیتوانیم بنگریم و این است آن انقلاب اسلامی که بنده متذکر آن هستم و معتقدم راهِ عبور از پوچیِ این دوران تنها در آن نهفته است و آقای عبدالکریمی به مخاطبان خود ظلم بسیار روا میدارند از آن جهت که مانع چنین نگاهی و چنین حضوری میشوند. آیا ملاحظه نکردهاید آن چند نفر مریدانِ ایشان به چه روز و روزگاری افتادهاند؟!
6- در رابطه با بهترین نگاه به انقلاب اسلامی عرایض نسبتاً مفصلی دارم که إنشاءاللّه در جای خود باید از آن سخن بگویم. همین اندازه خواستم بابی باز شود تا رفقا نسبت به سخنان آقای عبدالکریمی فکر کنند که از یک طرف ظاهرِ علمی به خود میگیرند و از طرف دیگر به ایدئولوژیکترین شکل با حقیقت وجودی انقلاب اسلامی برخورد میکنند و امکان تفکر را از مخاطب خود میربایند و خطر فریب را میافزایند.
7- سخنان آقای دکتر عبدالکریمی را در نسبت با انقلاب با سخنان آقای دکتر رضا داوری اردکانی مقایسه کنید که از وی میپرسند: «آیا انقلاب اسلامی راهی را برای ما باز کرده است؟ و آیا امکانات تازهای به روی ایران گشوده است؟» ایشان در جواب میفرمایند: «چرا در بدیهیات شک میکنید؟ مگر میتوان گفت که حرکت امام خمینی یک گشایش در تاریخ ما نبوده؟ انقلابی رخ داده و عهدِ دینی تجدید شده است، مهم آن است که ما چطور میخواهیم روندهی این راه باشیم. اکنون باید گشایش را فهمید و البته به آن دلخوش نشد، باید به امکانات و چگونگی این راه دقت کرد. ما قدم به قدم باید آن را بگشاییم.» میگوید من همچنان منتظر فیلسوفان و شاعران و مورخان هستم که در پیِ انقلاب بیایند.[2] آیا آقای عبدالکریمی به چگونگی طیشدنِ گشایشی که انقلاب اسلامی در مقابل ما گذاشته است، دقت میکند؟ و یا به ایجاد سدِ نیهیلیسم؟
8- هگل سعی میکند با معنابخشی به انقلاب فرانسه آن انقلاب را از آنِ خود کند[3] و آقای عبدالکریمی بر عکس هگل، با نادیدهگرفتن انقلاب اسلامی سعی میکنند رابطهی ما را با حضور تاریخیمان نفی نمایند و نوعی ناتوانی جهت ساختارهایی مطابق انقلاب اسلامی را به مخاطبان خود القاء کنند. در حالیکه هگل با تبیین روح آزادی که در متن انقلاب فرانسه یافت، تلاش کرد بشریت را در اصلاح امور خود امیدوار کند و تا به تقدیر تاریخی که در آن زندگی میکنند، نایل آیند. آیا نمیتوان به میانجیِ تفسیر هگل از انقلاب فرانسه جایگاه تاریخیِ انقلاب اسلامی را دید و به تواناییهای بالقوهی آن پی برد؟ دکتر عبدالکریمی در ابتدای سخن خود میگوید بحث من فلسفی است و در سراسر سخن خود همانند یک لیدرِ سیاسی نسبت به انقلاب اسلامی موضعگیری منفی دارد و بدون طرح هرگونه مبنای فلسفی که در آن بتوان در همتنیدگیِ حقیقت و تاریخ را مورد توجه قرار داد، بر عکسِ کاری که هگل در کتاب «پدیدارشناسیِ روح» میکند و خوانندهی خود را متوجهی نسبت حقیقت و تاریخ مینماید که چگونه این دو میتوانند به هم برسند، عمل می کند. در همتنیدگیِ تاریخ و حقیقت چیزی است که با نظر به کشف انقلاب اسلامی میتوان به آن رسید، انقلابی که با رویکرد خاص خود یک انقلاب منفعل نیست و به همین جهت در تقابل با فرهنگ استکباری بهراحتی جلو نمیرود.
9- چقدر خوب بود آقای عبدالکریمی یا از انقلاب اسلامی سخن نمیگفتند و یا ارادههای این ملت را در امر تحقق آن نادیده نمیگرفتند و آن را درک میکردند. ارادهی مشترک ملتی که در پرتو توحید، به آیندهای روشن نظر دارد و ایثارها و فداکاریهای این ملت نشان میدهد که با خودآگاهیِ خاصی میخواهد در وسعتی که دیگر دوگانگیِ سوژه و اُبژه در میان نیست، تاریخ خود را بسازد و مزهی این نحوه حضور را در دفاع مقدس چشیده است. لذا با همهی سختیهایی که در مقابل خود دارد، سعی میکند برای درکی آنچنینی خطر کند و از منافع خود بگذرد. آقای عبدالکریمی را چه شده است که چنین تاریخی را احساس نمیکند و طلوعی چنین عظیم را، آری! طلوعِ درک همدیگر، ماورای آنکه همدیگر را سوژهی خود کنیم را، احساس نمیکند!! در حالیکه دکتر فردید که متوجهی چنین دغدغهای در هایدگر بود، آن را در انقلاب اسلامی احساس کرد و گفت اگر هایدگر زنده بود آنچه را در عبور از متافیزیک و آزادشدن از سوبژه و اُبژه میطلبید ، در انقلاب اسلامی مییافت.
10- آقای دکتر عبدالکریمی در جای دیگر گله میکند که چرا مردم ایران فوتبالیستها را مهمتر از ایشان به عنوان استاد فلسفه میدانند و از اینکه در این کشور توجه لازم به ایشان نمیشود، گلهمندند. در حالیکه بنده معتقدم آقای عبدالکریمی متوجهی تاریخی که در آن بهسر میبرند، نیستند و انقلاب بزرگی مثل انقلاب اسلامی را بسط مدرنیته و نیهیلیسم میدانند. آیا مردم ایران میتوانند چنین فردی را از خود بدانند؟ راستی چرا مردم ایران شهید محسن حججی را از خود میدانند ولی آقای عبدالکریمی را نه؟![4]
والسلام
طاهرزاده
[1] - https://t.me/bijanabdolkarimi/1476
[2] - به سخنان آقای دکتر داوری در «خانه بیداری اسلامی» استان اصفهان در تاریخ پنجشنبه ۲۶ مرداد رجوع فرمایید.
[3] - با اینکه هگل از گیوتین که سرها را چون کلم از تن جدا میکرد و از ترور که عدهی زیادی را به قتل رساند، نه غافل است و نه آن را تأیید میکند ولی متوجهی جایگاه تاریخی انقلاب فرانسه است و از آن جهت آن را تأیید میکند.
[4] -
باسمه تعالی: سلام علیکم: نمیتوان یک نظر کلی داد. زیرا به هر صورت در فضای سالم اقتصادی، ثروت باید فعّالانه جهت کارآفرینی، نقش فعّال داشته باشد. لذا است که اگر صاحب کارخانهای حقوق کارگران را در حدّ معقول بپردازد ولی برای جایگزینی کارخانهای که در حال فرسایش است، سودِ مناسبی بهدست آورد که پس از مدتی کارخانه فرسوده و کارگران بیکار نباشند؛ کارِ عاقلانهای است. بدین لحاظ نمیتوان برای کارفرما و صاحب ثروت، سود محدودی را در نظر گرفت. آنچه امروز به عنوان بحران مطرح است غفلت از تعریفی است که ما از حقوق کارگر و کارفرما و معنایِ کارآفرینی داریم، همهچیز در بحران است حتی قیمت ارز. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است و در آن صورت عملاً موضوع ذویالقرنین با حضرت مهدی«علیهالسلام» منتفی خواهد بود. در هر صورت موضوعی نیست که خیلی راحت بتوان یک نظر را پذیرفت و نظر دیگر را منتفی دانست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد بنده آن است که پس از مباحث «معرفت نفس» و «برهان صدیقین» کتابهای «انقلاب اسلامی و بازگشت به عهد قدسی» و کتاب «انقلاب اسلامی و برونرفت از عهد غربی» مطالعه شود و سپس کتاب «مدرنیته و توهّم» در کنار کتابهای مرحوم شهید آوینی و مرحوم مددپور دنبال شود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: سلوک الی اللّه نیاز به معرفت خاص دارد. پیشنهاد میکنم مباحث شرح «رسالة الولایه» را که در 11 جلسه تنظیم شده است، دنبال کنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اصل مطلب را باید فقها روشن بفرمایند. موضوعِ تبعات اجتماعیِ اجباریبودن یا اختیاریبودنِ حجاب بحث دوم است. بنده فکر میکنم به همین صورت که نظام عمل میکند خوب است که از یک طرف سختگیری نمیکند و از طرف دیگر با هنجارشکنها که فضای جامعه را بهشدت آلوده میکنند برخورد مینماید. فراموش نکنیم اگر نفس امّاره را آزاد بگذاریم هیچ محدودیتی را نمیخواهد. اگر بخواهیم در کلیّت یک کشور - و نه در محدوهی یک اقلیت - خانواده را حفظ کنیم، نباید عواملی که موجب میشود زنان آنچنانی با تبرّج خود ذهن مردها را به خود جلب کنند در جامعه میدان داشته باشند. در لبنان مذهبیها تکلیف خود را با سایر قشرها روشن کردهاند، ولی ما یک کشور هستیم و در یک کلیّت باید تکلیف خود را داشته باشیم و نه در یک اقلیت. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که در جواب سؤال شمارهی 11855 عرض شد ریشهی این نوع موضعگیریها یا سیاسی بوده و یا قبیلهای و یا مثل بهائیت جریانهای استعمار دنبال این حرکات بوده، حتی دعوای اشعری و معتزلی را راه انداختند تا اهلالبیت«علیهمالسلام» و شیعه دیده نشود، چیزی که امروز ملاحظه میکنید. باید سعی کرد در این نوع موضعگیریها جایگاه تاریخی آنها را پیدا کرد. موفق باشید
