باسمه تعالی: سلام علیکم: اجازه دهید ذیل هر سؤال، جواب مربوطه را بگذارم تا بین سؤالات و جوابها رابطه برقرار باشد:
۱- انسانی صادق است که باور، گفتار و رفتارش با عالم واقع منطبق باشد و وجودش آیینهای است که نفسالامر را در مواجهه با دیگران منعکس میکند. پیامبران و اولیاء الهی از جمله مصادیق انسانهای صادق هستند. چه الزاماتی وجود آدمی را آمادهی اتصاف به صفت صادق میکند؟
جواب 1- عالم و واقعیات آن عطیهی الهی است، هر اندازه انسان خود را در «صدق» پرورش دهد، عالَم به صورت واقعیاش بر او رخ مینمایاند و تا گشودهشدنِ پنجرهی حقیقت برایش او را جلو میبرد. لذا در روایت از امام صادق «علیهالسلام» داریم: که فرمودند:«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً إِلَّا بِصِدْقِ الْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ إِلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِر» به راستى خدا عز و جل پيغمبرى را مبعوث نكرده است جز به راستگوئى و پرداخت امانت به نيكو كار و بدكار.
۲- در خانوادههایی که از همهی شئونات خانواده تقدسزدایی شدهاست و نقش پدر و مادر به کارکردی ابزاری تقلیل یافتهاست و صداقت در سطح نازلی در خانواده حضور دارد، چه آسیبهایی فرزندان را تهدید می کند؟
جواب 2- هر انسانی برای زیستن خود نیاز به نمونهای از زیستنِ صحیح دارد و والدین روی هم رفته در شرایطی که فرزندان بهسر میبرند نمونهای از زیستنِ معقول میباشند و اگر فرزندان محوریت آنها را از دست بدهند، به سرگردانی دچار میشوند به همان معنایی که اگر انسانها در زندگی در دنیا الگو بودن انسانهای معصوم یعنی امامان را از دست بدهند. آری! والدین نیز باید شخصیت خود را پاس دارند و نمونه و اسوهای صمیمی و ارزشمندی برای فرزندانشان باشند و در صدق و صفای خود، معنای صدق و صفا را به فرزندان خود بیاموزند تا معنای زندگی را به آنها هدیه کرده باشند. و اساساً هدف اصلی عبادات آن است که انسان را به صفا و صدق بکشاند و در همین رابطه رسول خدا «صلواتاللّهعلیهوآله» میفرمایند: «لَا تَنْظُرُوا إِلَى طُولِ رُكُوعِ الرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ فَإِنَّ ذَلِكَ شَيْءٌ اعْتَادَهُ فَلَوْ تَرَكَهُ اسْتَوْحَشَ لِذَلِكَ وَ لَكِنِ انْظُرُوا إِلَى صِدْقِ حَدِيثِهِ وَ أَدَاءِ أَمَانَتِه» به نمازخواندن و روزه گرفتن آنها فريب نخوريد، زيرا بسا كه مرد انس گيرد به نماز و روزه تا آنجا كه اگر آن را وانهد به هراس افتد ولى آنها را بيازمائيد به راستگوئى و امانت پردازى.
باید متوجه باشیم کسی که پروای راستی و راستگویی ندارد راستگو نیست. آیا کسی که همهی حقیقتها را برای به کرسی نشاندن حقیقتِ خود زیر پا میگذارد دروغگو نیست؟ با اینهمه دروغگویان گرچه با اغراض شخصی دروغ میگویند ولی امکان دروغگویی را آنها پدید نیاوردهاند. با امکان دروغ گویی است که اشخاص میتوانند زبان به دروغ بگشایند. مثال اتَّم دروغگفتن به خود این است که شخص خود را میزان حق بداند و هر چه را بالطبع و قول و رأی خود سازگار نبیند باطل انگارد. دروغی که با قصد گفته میشود دروغ به دیگران است، دروغ به خود معمولاً با قصد، قرین نیست. بدترین دروغها از زبان کسانی بیرون میآید که به خود دروغ گفتهاند و پروای محرومشدن از اُنس با حقیقت را ندارند و اعضای خانواده باید نسبت به این امر حساس باشند تا فرشتگان الهی از خانهی آنها نگریزند.
۳- صداقتی که در جامعههای سکولار برقرار است با صداقتی که در جامعهی اسلامی حاکم است چه تفاوتهایی دارد و صادق بودن و حقیقت را وارونه جلوه ندادن، در زندگی زناشویی چه برکاتی دارد؟
جواب 3- صداقت اصیل یعنی راستگویی برای نزدیکی به خدایی که عین صداقت یعنی «اَصْدَق» است و قرآن در این رابطه میفرماید: «مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّه» چه کسی در گفتار از خداوند صادقتر است؟ ولی صداقت سکولار با انگیزهی داشتن دنیای بیشتر انجام میشود و به همین جهت صدق آن با صفای شخصیتش همراه نیست و از سیطره و سلطهی نفس امّارهاش آزاد نمیشود و صدق و راستگویی او پنجرهای به سوی حقیقت در مقابل او نمیگشاید تا از بند پوچی و نیهیلیسم آزاد گردد.
۴- صداقت در زندگی زناشویی که برمدار شرع مقدس است، چه حدودی را شامل میشود، آیا امری مطلق است یا میتوان گاهی اوقات صداقت را حد زد؟
جواب 4- خانه، کانون توحید است. اولين نتيجه ازدواج اين است كه انسان، ديگر براى «خود» ش نيست. با ازدواج، يك هسته توحيدى تشكيل مى شود كه هر عضوى فانى در آن هسته است و هويت خود را در هويت هسته توحيدى خانواده مى جويد. «خانواده» به معناى حقيقى اش عين توحيد است، همانطور كه صفات الهى در ذات حضرت حق فانى است و كثرتِ صفات، او را از مقام وحدانى خارج نمى كند، يا همانطور كه انسانِ موحد با ظهور نور احدى از خود چيزى نمى بيند؛ توحيد خانواده نيز يعنى نفى فرديتِ فرد در جمع. انسان در مقابل حضرت ربّ العالمين خودى ندارد. استغراق در حاكميت حكم خدا را «توحيد» مى گويند، چون در آن حالت انسان از خود، فانى و به حق باقى مى شود. خانواده هم به عنوان يك واحد توحيدى، ابتدا فرديت فرد را در خود فانى مىكند، شخصيت جمعى مخصوص آن خانواده را در او احياء مىنمايد، نظير وحدت در عين كثرت و كثرت در عين وحدت.
با اين ديد ملاحظه مى فرماييد چقدر تشكيل خانواده براى هر زن و مردى مورد نياز است! در هسته ى توحيدى خانواده است كه خودخواهى انسان از بين مى رود؛ ديگر شما نمى توانى «خود فردى» ات باشى و اگر بخواهى بر منيت خود اصرار كنى واقعاً هم براى خودت زندگى را جهنم مى كنى و هم براى بقيه. اساساً هركس به اندازه اى در خانواده اش خوشبخت است كه توانسته باشد در مقابل هسته خانواده به نفى خودِ فردى دست يابد. دقت كنيد؛ عرض كردم براى خانواده، نه براى همسرش؛ براى اينكه همسر او هم بايد نفى خود كرده باشد. اگر فقط يكى از آنها خود را نفى كرده باشد، هرگز به نتيجه مطلوب و متعالى نمى رسند.
يكى از مشكلاتى كه امروزه در بعضى از خانواده ها ديده مى شود اين است كه يكى خودش را براى ديگرى نفى مى كند. بعضاً مرد براى آنكه خودش را از دست گِله هاى همسرش راحت كند، مى رسد به اينكه «هرچه خانم بگويد» را عمل كند! اين آقا فكرنكرده است اتفاقاً با اين تصميم گيرى، همسرش را از بين برده است، چون او را به يك مَن بزرگتر تبديل كرده و خودش را هم از بين برده است چون در دل هسته توحيدى خانواده منيت خود را نفى نكرده بلكه در منيت همسرش منيت خود را نفى كرده است. بايد آنها هر دو به اين مرحله برسند كه در حكم جامعى كه خدا بر اين خانواده حاكم كرده است، خود را نفى كنند، يعنى نفى اميال فردى براى يك هدف بزرگتر. عين كارى كه شما براى اسلام مى كنيد؛ مگر بنا نيست همه ى ما براى اسلام نفى بشويم؟! فرمودند كه پولتان را خرج سلامتى بدنتان كنيد و بدنتان را در خدمت اسلام قرار دهيد ولى وقتى پاى تهديدشدن اسلام وسط است، ديگر اين حرفها نيست كه بايد مواظب سلامتى مان باشيم، مى گويند: بايد جسم و جان خود را نفى كنيد. چرا؟ براى اين كه پول اگر خرج سلامتى نشود، به چه دردى مى خورد؟! پول براى سلامتى است ولى سلامتى براى بندگى خدا و نفى منيت در حكم خداوند است، تا انسان به بقاى نور الهى باقى شود. حالا حساب كنيد اين «بودِ فردى» اگر با تجلى نور اسلام در انسان نفى شود، بقاى انسان بقاى متعالى مى گردد! درست مثلِ پولى است كه وقتى خرج سلامتى بشود، پول با بركتى شده است، خود آدم هم كه خرج اسلام بشود، تازه به درد بخور خواهد شد. «خانواده» از نظر اسلام چنين محيطى است و دائم بايد به ايجاد چنين شرايطى فكر كرد. وعده خداوند در آيه «جَعَلَ بَينَكُم مَوَدَّةً وَ رَحمَةً» كه مى گويد خداوند بين همسران دوستى و ايثار قرار داد، چنين شرايطى را مدّ نظر انسان قرار مى دهد. شرايطى كه خداوند طبق آيه فوق بين دو همسر ايجاد مى كند طورى است كه هر يك از آنها دغدغه ى كمال ديگرى را دارد و به توحيدىشدن خانواده مى انديشند. در يك خانواده سالم، اگر آدم چشمش باز باشد و به اين امر دقت كند، مى بيند كه چه زن و چه مرد هركدام به نوبه خود شديداً براى استوانه خانواده دل مى سوزانند و ايثار مى كنند، سعى در نفى خودخواهى هاى خود دارند و هزاران تلاش از اين نمونه.
صداقت در چنین کانونی هراندازه بیشتر باشد بهتر است مگر آنکه بعضاً لازم نیست که مردِ خانه یا زنِ خانه چیزهایی که موجب کدورت خاطرش میشود بداند. مثل آنکه همسر نباید غیبت کسی را برای همسرش بکند.
۵. استاد آیا زن یا شوهر برای حفظ زندگی زناشویی در برابر دروغگویی همسرشان باید صبر کنند و آن را امتحانی از جانب خداوند قلمداد کنند یا دروغگویی میتواند عاملی برای طلاق آنها باشد؟
جواب 5. به نظر بنده به حکم آیهای که میفرماید: «إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً» (فرقان/72 ) باید با بزرگواری از دروغی که همسرش میگوید عبور کرد و حتی به روی او نیاورد، زیرا عموماً انگیزهی او از این نوع دروغگفتنها فساد نیست، فکر میکند اینطور زندگی را بهتر میکند و لذا به انگیزهی او باید نظر کرد و با محبت زمینه را فراهم کرد که خود به خود از نقص دروغگفتن رهایی یابد.
۶. شخص دروغگو با چه دستورالعملی میتواند نسبت به دروغ آنقدر حساس شود که حقیقت دروغ و آثار سوء آن را به عینه ملاحظه کند و از آن حذر کند؟
جواب 6. با نظر به صفای صداقت و آثار منفی دروغ، انسان از دروغ فاصله میگیرد. در روایت داریم که رسول خدا«صلواتاللّهعلیهوآله» فرمودند: چهار چیز است که اگر در هرکه باشد، منافق است و در هرکس یکی از آن صفات باشد، بخشی از نفاق در او هست تا وقتی که آن را رها کند: چون خبر دهد دروغ گوید و چون وعده دهد، خلف وعده کند و چون عهد و قرار نهد، مکر نماید و به هنگام مخاصمه و محاکمه، راهِ گناه پیش گیرد. آری! چنین فردی عملاً از تجلی نور خورشید حقیقت محروم میشود و به خود واگذاشته میگردد.
۷. استاد با توجه به کتاب «فرهنگ مدرنیته و توهم» فضای غالب غرب، زندگی بر مدار توهم است و ما در جامعهای زندگی میکنیم که به خاطر سلطهی رسانههای جمعی، تحت تاثیر این فضا هستیم. در زمان پدربزرگ ها و مادربزرگهایمان، غرب نقشی در شکلدهی باورها نداشت. اما به مرور پای فضای توهممحور غرب به خانههای ما باز شد. تمام تلاش خود را صرفِ فربه کردن ماهیت آدمی در مقابل وجود کرد. جسمها فربه گشتند و بالهای وجود، توان بالا کشیدن جسمها را ندارند. ما در چنین فضایی نفس میکشیم. به نظر شما راه برونرفت از این اوضاع چیست؟
جواب 7. اگر متوجه شدیم مسئلهی ما رجوع به حقیقت است و توهّم و تکبّر و دروغ حجاب حقیقت میباشد، جذبات فرهنگ غربی که عموماً عامل تحریک وَهمیّات انسانها است، از جذبات خود فرو میافتد. عمده آن است که متوجه باشیم زندگی با نور حقیقت از همهی لذّات، لذتبخشتر است و تفکر انسانی را نورانی میگرداند. وقتی مسئلهی ما رجوع به حقیقت شد متوجهی راه رسیدن به حقیقت میشویم و آن راه که همان شریعت الهی و قرآن و روایات است، برای ما معنای دیگری پیدا میکند و میفهمیم چرا خداوند در این دوران خواسته است ما با انقلاب اسلامی در جای دیگری غیر از آنجایی که بشرِ وَهمزدهی غربی قرار دارد، قرار گیریم.
۸. در فضای مدرنیته، آدمی بر عقلی تکیه دارد که از آبشخوری الهی برخوردار نیست و اگر اظهار میکند که خدا را باور دارد، خدایی خودساخته را میپرستد. عقلی که ادعا میکند هیچ غیرممکنی برای او وجود ندارد. عقلی خودبنیاد که تحت تاثیر قوهی خیال، هر روز را در رسیدن به آرزویی سپری میکند. با این عقل است که تصمیم میگیرد ازدواج کند، بچهدار شود و... .استاد چنین انسانی که در روزمرهگیها به نشخوار مردگی مشغول است، چگونه به خود میآید. ما در کشوری زندگی میکنیم که برآیند انقلاب اسلامی است. چگونه میشود در چنین فضای انقلابی، آدمی از خود بیگانه باشد و به خود دروغ بگوید. با خدایی خودساخته زندگی کند و تحقیق و جستجو دربارهی ماشینی که قرار است بخرد، مهمتر از بازسازی باورهای و اعتقاداتش باشد؟
جواب 8. مهم آن است که بدانیم آنچه در مقابل ما قرار گرفته است و آیندهی ما را میسازد، چیزی غیر از آنی است که فعلاً غرب در آن قرار دارد. با انقلاب اسلامی است که وقتِ باقیِ تاریخیِ ملت ما شروع شده تا در بستر آن در وقتِ تفکر خود قرار گیرد به طوریکه گوشها مستعدّ شنیدن پیام آن میشود و سخنانی که به فرهنگ سکولار اشاره دارد، برایش شنیدنی نیست و آن را پیامی نو و زنده که از نیهیلیسم دوران نجاتش دهد، نمییابد.
در تاریخ انقلاب اسلامی چیزی غیر از رسیدن به توسعهیافتگی برای انسان مهم میشود و نقش متفکران در اینجا ضروری است تا راه آینده را مطابق تاریخ انقلاب اسلامی نشان دهند تا معلوم شود جریانهایی که به نحوی به انسانی اصالت میدهند که معنای خود را در فرهنگ غربی میجویند از جنس تاریخ انقلاب اسلامی نیستند، و این اساسیترین وظیفهی متفکران تاریخ انقلاب اسلامی است تا درنتیجهی چنین تفکری انسانها معنای دیگری برای خود تصور کنند. در این صورت است که خانه و خانواده معنای دیگری به خود میگیرد و «زن» به عنوان ستون خانواده رسالتی را برای خود مییابد که همانند یک سردار جنگی، پیشامدهایی که به ظاهر ناگوار میآید، میتواند تحمل کند.
۹- به گفتهی امام خمینی همانطور که قرآن انسانساز است، زن نیز انسانساز است. زن هدف تهاجمهای فرهنگی شرق و غرب قرار گرفتهاست. دشمنان ایران اسلامی میدانند اگر زنان را به خیابانها بکشانند و در اموری که به وجه ناپایدار آدمی وابسته است، مشغول کنند، میتوانند بدون هیچ جنگی کشور را زیر سلطهی خود بیاورند. ما زنان چگونه میتوانیم نقشی-انسانسازی- که به عهده داریم و دارد به فراموشی سپرده میشود را ایفا کنیم؟
جواب 9- عنایت داشته باشید که مسلماً جهان آینده، جهان غرب نیست و لذا باید به زنان جامعهی اسلامی آیندهای را نشان داد که در آن آینده، انسانها به چیزی بالاتر از ثروت و قدرت فکر میکنند. در چنین روحیهای است که شما با تمام امید و امیدواری بر چیزی باید تکیه کنید که آن حضورِ تاریخیِ ملت ما است و در این رابطه زنان نقش اساسی خواهند داشت و اگر متوجهی این نقش اساسی خود شوند، به راحتی از روزمرّگیها فاصله میگیرند و در وظیفهی جدّی خود، خود را میپرورانند.
حقیقت این است که تا وقتی چشمها طرح آیندهای را در افق نبینند و دلها امیدوار نشوند، تفاهم حتی تفاهم بین زن و شوهر به میان نمیآید و فکرها و دستها برای همکاری و هماهنگی جهت ساختن یک زندگی بهکار نمیافتد. انسانها را اشتراک در «امید» و تعلق به غایت، به هم میپیوندد و هماهنگ میسازد و به آنها همت رسیدن به مقصد میدهد و این در خانوادهی ما گمشده است و تا تعهد نسبت به انقلاب اسلامی و آیندهی این مرز و بوم جدّی گرفته نشود، همچنان گرفتار این مشکلات هستیم. پس باید بر این موضوع تأکید نماییم.
۱۰. استاد با توجه به کتاب «زن آنگونه که باید باشد»، زن باید تسلیم خواست مرد باشد و زن و مرد در وحدتی متعالی تنها و تنها وجود قدسی خانواده را مدنظر داشتهباشند و از خود و منیت برای تحقق هدفی والاتر رها شود. در جامعهی کنونی چه اتفاقی میافتد که زن این نقش خطیر را پس میزند و از به دوش کشیدنش سرباز میزند. آیا برخلاف فطرتش عمل میکند و به خود دروغ میگوید؟ و چه عواملی سبب میشود که به آنچه فطرتش به او القاء میکند گوش نکند.
جواب 10. همانطور که عرض شد در کانون توحیدی خانواده «زن» تسلیم خواستههای مرد نیست، بلکه هر دو متعهد نسبت به اهداف کانون توحیدی خانواده هستند و هر کدام سعی میکنند برای آن هدف بزرگ در خدمت همدیگر باشند. و امروز این مسئله فراموش شده است و علتش یک چیز بیشتر نیست و آن گمشدنِ معنای زندگی است. آن زندگی که جز بهسربردن با حقیقت چیز دیگری نمیباشد. کافی است ما متوجه شویم بشر در حالِ توبهی تاریخی است و در این رابطه میبینید که نهتنها ارادتش به شهید و شهادت کم نشده است، بلکه بیش از پیش در تجلیل شهدای مدافع حرم قدم جلو میگذارد. باید چنین حقیقتی را که زنان ما را بیش از مردان ما فرا گرفته است به آنها متذکر شویم و با اندک تغییری که در ظاهر آنها مشاهده میکنیم، از آنها مأیوس نگردیم. موفق باشید
باسمه تعالی
سلام علیکم:.
1- متن سخنان شما زیبایی خاصی دارد و روح گفتمانی و دیالگی ارزشمندی در آن جریان دارد تا خوانندهی آن متن گمان نکند شما حرف آخر را زدهاید. امیدوارم بنده نیز به همین صورت باب گفتگو را بگشایم تا جنابعالی تصور نکنید خواستهام حرف آخر را بزنم، زیرا معتقدم آن کسیکه میخواهد سخن آنچنان کلی بگوید که همهی سخنها را گفته باشد، راه تفکر را میبندد و اندیشیدن را به بنبست میکشاند. در همین رابطه نیز خداوند به رسول خود«صلواتاللّهعلیهوآله» میفرماید: «فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ @ لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ»(غاشیه/ 21 و 22) یعنی پیامبر خدا«صلواتاللّهعلیهوآله» نیز مأمور است عقلها را برانگیزاند تا تفکر به میان آید.
2- اجازه بده از «آزادی» که روح و جان جمهوری است شروع کنم، زیرا آزادی را احساسی میدانم که بشر این دوران خود را با آن معنا کرده و احساس آزادی را برای خود از هوایی که باید با آن تنفس کند، مهمتر میداند و لذا میخواهد آن را بهدست آورد. زیرا آزادی یک نوع موجودیت به انسان میدهد و امروز بشر نسبت به این امر به خودآگاهی رسیده یعنی بیش از پیش احساس نیاز به آزادی را در خود احساس میکند و سعی دارد نظام سیاسی خود را بر مبنای آن نوع آزادی که احساس میکند به آن نیاز دارد بسازد و بدین لحاظ نظامهای دیکتاتوری بیش از پیش احساس بیآیندگی میکنند و مجبور میشوند با دیکتاتوری و خفقان و یا آویزانشدن به آمریکا خود را حفظ کنند، زیرا در جان مردمی که غذای جان خود را آزادی میدانند جایی ندارند.
3- ما در راستای تحقق انقلاب اسلامی در تاریخی که مردم به اندازهای نسبت به آزادی خود به خودآگاهی رسیدهاند، در بین دو گذرگاه قرار داریم: یکی در گذرگاه ظهور سیاستمدارانی از جنس پدیدهی سیاست در نظام دموکراسیِ غربی که سیاستمداران نه برای متحققساختن ایدههایشان، که تحقق آزادی است، بلکه برای تحقق قدرتشان، دست به عمل میزنند، و دیگر گذرگاه، گذرگاه ظهور سیاستی است که عین دیانت است و ما فعلاً در دورهی بینابینی نسبت به این دو گذرگاه هستیم. ملاحظه نمیکنید که در فضایی از سیاست قرار داریم که نامزد انتخابات بعد از انجام انتخابات یا خود را برنده احساس میکند یا بازنده؟ این همان سیاستی است که نظام دموکراسی غربی در آن قرار دارد و با سیاستی که نامزد انتخابات بر مبنای وظیفهی انسانی خود را نامزد میکند، متفاوت است. و ما فعلاً در بین این دوگذرگاه دست و پا میزنیم و فکر نمیکنم بتوانیم کار را در یک طرف تمامشده بدانیم و گمان کنیم دموکراسیِ غربی جمهوریت ما را مصادره کرده و یا گمان کنیم آنچه فعلاً هست، همانی است که در افق تاریخی انقلاب اسلامی میتواند محقق شود که در آن افق، اهداف دینی و هویت ملی از نقشآفرینی کنار گذاشته نشدهاند.
4- در سیاست به معنای غربیِ آن که با نظام جمهوریت و جوابگویی به آزادی بشرِ جدید شکل گرفته هیچچیز جز قدرت اهمیت ندارد و آن سیاست در ذات خود به هیچ عهد و پیمانی وفادار نمیباشد و این برعکسِ آموزهای است که سیاست را عین دیانت میداند و ما در بستر پاسداشتِ آزادی باید آن را رعایت کنیم.
5- حال مائیم و نظام جمهوری اسلامی و اینکه از خود بپرسیم در کجا قرار داریم و در نهایت به کجا منتهی میشویم؟ آیا با تأکید بر آموزههای دینی و با نظر به اهداف انقلاب اسلامی چارهی کار عبور از جمهوریت است، یا باید بر بنیاد آزادی و با تأکید بر آن، به سوی سیاستی که عین دیانت است قدم بگذاریم و در بستر جمهوریت بر ایدههای خود پافشاری کنیم و در سپهر اخلاق، سیاست را معنا نمائیم و گرفتار نگاهی شویم که حضور تاریخی انقلاب اسلامی را نادیده میگیرد؟
6- هدف بنده آن است که روشن شود به چه دلایل باید به چیزی فکر کنیم که باید باشد و فعلاً نیست، و اگر جوانانی از نسل شما سوختهی این فرآیند هستند -که هستند- نتیجهی این سوختن چه باید باشد، وقتی بخواهید نسبت به تاریخی که در آن هستید، بیگانه نباشید و غایت پنهانِ سیر تاریخی که در آن قرار دارید را مدّ نظر داشته باشید و مانند شهدا که سوختند ولی همهچیز خود را بر بادرفته نیابید، آینده را از آن خود بدانید. آنچه باید روشن شود آن نوع مقاومتی است که در متن آن حتی سیاستمداران ناخواسته هم که باشد، در خدمت غایت نظام اسلامی قرار میگیرند و رهنمودهای رهبر انقلاب همچنان نفوذ خود را به ظهور میآورد و برجام نمیتواند تحقق سند 2030 باشد.[1]
7- میخواهم عرض کنم راه حلّ حضور در تاریخ آیندهی انقلاب اسلامی، نه حضور در نظام لیبرالیسم غربی است، و نه زیر پاگذاردن جمهوریتِ انقلاب اسلامی، بلکه به شکوفائیآوردنِ جمهوریت است؛ و این در این دوران که لیبرال دموکراسی همهی سیاست را بر اساس ذوق خود تعریف کرده، کار سادهای نیست، ولی کافی است روحیهی مقاومت با همهی سختیها و هزینههایی که در پی دارد، در ما پایدار بماند تا آن جنینی که در رَحم انقلاب اسلامی در حال شکلگیری است، متولد شود و فرزندی مناسب فرهنگ جمهوریت، مطابق انقلاب اسلامی و بر بنیاد آزادی به میان آید، با شکل و شمایلی که مبتنی بر سنت و مواریث گذشته و تجربهی تاریخی ما است. تجربهای که نشان داد تاریخ ما در عین داشتن ظرفیتی در حدّ تحقق انقلاب اسلامی، متأسفانه موانعی از جنس روحیهی غربی در ما نهادینه شده است و عبور از آن روحیه چندان هم ساده نیست، مگر با خودآگاهیِ خاصی که در این دوران بهشدت به آن نیاز داریم و اینکه بدانیم ما با انقلاب اسلامی در غایتی وارد شدهایم که حتماً به آن میرسیم و آن افقی است که در حال حاضر در دوردستهای حیات تاریخی ما موجود است و رسیدن به آن، نیاز به «تلاش» و «مرور زمان» دارد.
8- هرکس با جبههی اصولگراییِ حزبی و نوعِ ارتجاعی آن روبهرو شود، آن اصولگرایی که سعی دارد وضع موجود را با همین حالت سرد و جامد برای حفظ حاکمیت خود حفظ کند، معلوم است که مثل شما باید سخت نسبت به آن احساس جدایی داشته باشد. زیرا اینان در لباس مذهب و در ادعای طرفداری از انقلاب و ولایت، غیر از فهم کهنه و ارتجاعی خود، گوش به هیچ سخنی غیر از آنچه در فهم خود دارند، نمیدهند و هیچکس جز خود را نمیبینند. اینان چه بخواهند و چه نخواهند در تاریخی قرار دارند که آن تاریخ، سالها است زمان مصرفش بهسر آمده به همان معنایی که فرقهی قرون وسطایی آل سعود فکر میکنند و عمل مینمایند. این نوع اصولگرایی در عین ادعای طرفداری از انقلاب، دشمن هرگونه تفکر و اندیشه است و بیشتر به انجمادِ اندیشه و بیفکری دامن میزند. در شرایطی که این افکار رو به کهولت نهاده و مشاعر فهم تاریخی خود را از دست دادهاند، چه نسبتی با انقلابی دارند که بنا دارد آیندهی بشریت را زنده کند؟ مگر این افراد که آزادی و تعقل را برنمیتابند، در حال حاضر زندهاند؟ اینان در فردیتِ ذرّهای خود، زندانیاند و بقیه را به حساب نمیآورند و شما باید با هوشیاری کامل تکلیف خود و انقلاب و رهبری را از اینها جدا کنید، در حالیکه در این امر بسیار باید خونِ دل خورد، زیرا اینان هم به مانند حقوقبگیرانِ نجومی، مثل یک کَنه به انقلاب چسبیدهاند و به صورتی دیگر به جان رگ و ریشهی انقلاب افتادهاند. آیا کار این افراد را به حساب انقلاب اسلامی و جمهوریت آن میگذارید، در حالیکه بویی از آزادی نبردهاند و نمیتوانند حق همگانی که با انقلاب اسلامی به میان آمده است را ببینند؟
9- جریان اصلاحطلبی در فضایِ روح غربی ، برداشتی عرفی از آزادی دارد و نه قدسی و تنها به این فکر میکند که چگونه از بستر آزادی، انتخاباتی را مدیریت کند که عملاً در آن انتخابات، اهدافِ انقلاب اسلامی خواسته یا ناخواسته در حجاب رود و ما به جای پشتکردن به آزادی به جهت سوء استفاده از آن، آزادی را از بندِ چنین افکاری آزاد کنیم تا همان حریّتی که دین متذکر آن است به صحنه آید و رعایت حقوق انسانی شکوفا گردد. این نوع نگاه به آزادی، آن نگاهی است که از آموزههای علی«علیهالسلام» بهدست میآید و نه از لیبرالدموکراسی.[2] در این رابطه با اصولگراییِ حزبی نیز فاصله داریم، زیرا آن نوع اصولگرایی به نحوِ ناعادلانهای اهداف انقلاب اسلامی را در انحصار خود گرفته و ما به نحو ناخواستهای در کنار آنها هستیم، زیرا نمی خواهیم به همان معنایی که عرض شد، اصلاحطلب باشیم ولی سعی میکنیم قصور اصولگرایی که نگاه ایدئولوژیک به دین است، به جای تفکر در دین را، نادیده نگیریم.
10- بنده با نظر به روح انقلاب اسلامی که آزادی است، جمهوریت را یکی از شئون انقلاب اسلامی میدانم و باید جمهوریت نظام را پاس داشت، زیرا آزادی، نوعی تعیّنبخشی به انسان است و انسان در متن آن میتواند خود را بیابد.
11- ما تنها زمانی مختار و آزاد هستیم که از آزادیِ خود آگاه شویم و این با پاسداری از جمهوریت نظام اسلامی ممکن است و در صورتی میتوانیم آزادی خود را محقق کنیم که در نظام سیاسی خود حاضر شویم و محدودیتهایی که به طور طبیعی در هر نظام جمهوری پیش میآید را بر خود حمل نماییم و در کنار عبور از لیبرالدموکراسیِ غربی که فعلاً در متن جمهوریتِ خود بدان مبتلا هستیم، بتوانیم از اصولگرایی حزبیِ تنگنظرانه نیز عبور کنیم.
12- اگر در نگاهی پدیدارشناسانه با هم به این نتیجه رسیدهایم که بزرگترین مسئلهی انسان در این تاریخ، آزادی است و خداوند ارادهی خود را در آزادی انسان به ظهور میآورد، باید تلاش کنیم جمهوریت را محل ارادهی الهی گردانیم و این امیدی است که به نظر بنده در حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» و مقام معظم رهبری«حفظهاللّه» بوده و هست، و در این رابطه حضرت امام فرمودند: این قرن، قرنِ نابودی ابرقدرتها است و رهبر معظم انقلاب فرمودند: این قرن، قرن اسلام است. زیرا با انقلاب اسلامی آگاهی جدیدی نسبت به آزادی به میان آمده است و راز خشم دولتهای ارتجاعی و دولتهای لیبرالدموکرات از نظام اسلامی به این جهت است. حال باید جمهوریت را نجات داد و یا زیر پا گذاشت؟
13- در مباحث فلسفه، روند شکلگیری خودآگاهی نسبت به آزادی مورد بحث قرار میگیرد و حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» با همان شعور إشراقی خود تا آنجا متوجه این امر شدند که برای تحقق جمهوری اسلامی رأی مردم را به میان آوردند، در حالیکه در آن زمان همهی مردم به هر آنچه حضرت امام پیشنهاد میکردند تن میدادند، ولی امام با طرح رأیدادن به نظام، روحِ تاریخی ملت را در آنها زنده کرد و معنابخشی تاریخی را صورت عملی بخشید. در این رابطه همهی ما به خوبی با جان خود احساس کردهایم که اسلامِ داعش یک اسلام دروغین است زیرا آزادی را نمیفهمد، پس اسلام حقیقی که ضد اسلام داعش است حتماً آزادی انسان را پاس میدارد، هرچندباید برای آن هزینه دهد و با پاسداشت آزادی که فعلاً با روح غربی آلوده شده، ظاهراً از اهداف اصلی انقلاب عقب بیفتیم، ولی این سرآغازی است که ما را به معنای حقیقی دیانت میرساند از آن جهت که دیانت در قالب تحجر، دیانت نیست.
14- با توجه به اینکه آزادی مثل هر معنایِ قدسی و هر اسمی از اسماء الهی، خود را در قالب چیزی نشان میدهد، میتوان به این نکته فکر کرد که در این تاریخ آزادی خود را در قالب جمهوریت به صحنه آورده تا هرکس بتواند حق خود را در متن آزادی مطالبه کند و هرکس با رعایت حقوق انسانها، آزادی آنها را پاس دارد تا به خود هویت و موجودیت ببخشد، از آن جهت که آزادی یک نوع موجودیت برای انسان است و ارادهی انسان را به معنای حقیقی فعلیت میبخشد زیرا اراده بدون آزادی یک مفهوم تهی است و به همین جهت خداوند در عین دستورات شرع به انسانها، آزادی و اختیار انسانها را برای رعایت دستوراتاش از آنها نگرفته، بلکه خواسته است در عین آزادیِ انسانها ، آن دستورات عملی گردد.
15- این کافی نیست که انسان به خاطر حق انتخابی که دارد خود را آزاد بداند، بلکه باید در نسبتی که با دیگران برقرار میکند آزادی را احساس کند. یعنی آزادی با خودمحوری شکل نمیگیرد، پس اگر میخواهیم به ارادهی آزاد برسیم باید به ارادهای مشترک دست یابیم و در این رابطه است که عرض میکنم افق آیندهی جمهوری اسلامی روشن است، زیرا اتحاد و اشتراک واقعی در توحید صورت میگیرد و نه در شرک.
16- حتماً به این نکته فکر کردهاید که «ما در دنیای ماها، ما هستیم و نه در دنیای منها» و این یعنی به فعلیتآوردن خود در بستر جمهوری اسلامی. و آل سعود چون این را نمیفهمد، در بیآیندگی بهسر میبرد و مجبور است مثل دونکیشوت عمل کند، مثل بعضی از مذهبیهای ما یا مثل بعضی از نیروهای امنیتی که متوجه نیستند انسانها در ارتباط با انسانها، انسان میشوند، پس باید تا آنجا که ممکن است نسبت به بقیه شکوفا بود و گشودگی داشت تا آنها را فهمید، وگرنه با تصورات خود نسبت به دیگران زندگی میکنیم. یعنی با ترساندن مردم نمیتوان جامعه را حفظ کرد، با جمهوریت و رعایت آزادی میتوان جامعه را حفظ نمود. البته اینکه باید بزهکاران مرعوب باشند که باید باشند، امر دیگری است.
17- ما در نظام جمهوری اسلامی و رعایت حق آزادی انسانها مطابق آموزههای دینی به آن نوع از خلاقیت سیاسی دست مییابیم که با تفکر و تقوا همراه است و از این طریق جمهوریت شکوفا میشود و از لیبرالدموکراسی که جوابگوی به امیال سرگردان مردمان است، فاصله میگیریم. زیرا ارادهی آزاد وقتی ثمر میدهد که از اندیشه تهی نباشد.
تا انسان نداند چه چیزی را باید اراده کند و وقتی حق و حقیقت مدّ نظر انسانها نباشد آزادی چگونه پاسداشته میشود؟
18- در فضای لیبرالدموکراسی، انسانها تنها خودِ صوری خود را بهعنوان انسان مدرن معنا کردهاند و جمهوری اسلامی با نظر به حقیقتِ آزادی بنا دارد با ارزشنهادن به آزادی این نوع برداشت از خود را اصلاح کند، نه آنکه انسانها را سرکوب نماید، هرچند معلوم است این مسیر در فضای سیطرهی فرهنگ مدرنیته چندان هموار نیست. ولی نباید فراموش کرد که شکلگیری ابعاد متعالی انسان در راستای بازشناسی دیگران و احترام به آزادی و حقوق دیگران شکل میگیرد و از این طریق انسان از زندان فردیتِ ذرّهایِ خود آزاد میشود و در وسعتی ماورای اُبژه و سوبژه به درک واقعیات میرسد، به همان معنایی که «منها»، «ما» میشوند و آزادی هرکس در درک آزادی دیگری برای هرکس احساس میگردد. این آن نوع آزادی است که میشود انسان برای تحقق آن انواع سختیها را تحمل کند و حتی جان خود را به خطر بیندازد.
19- اینجا میخواهم نظر جنابعالی و سایر دوستان را نسبت به این امر، حساس کنم که اگر به یک معنا دموکراسی به گفتهی هایدگر جوابگویی به میلها و اهواء سرگردان است که هست و امکان این هست که در جمهوریت هوسهای سرگردان به میدان آید، با اینهمه آزادی بدون جمهوریت ضمانت و بقایی ندارد و اگر بر جمهوریت تأکید نشود در این تاریخ احساس انسانها نسبت به آزادی سرکوب خواهد شد، از این جهت باید آزادی طوری به میان آید که زندگی ما را شکل دهد، میماند که چگونه زهر مسموم جمهوریت را کشید که از این جهت در تشکیلات سیاسی، وجود شورای نگهبان امر بسیار مبارکی است تا هرکس به امید تحریک امیال مردم نخواهد جمهوریت را آلوده کند و افرادی که تا حدّی آزادی را از بیبند و باری تفکیک میکنند نامزد انتخاب مردم باشند و از این مهمتر باید از طریق انقلاب اسلامی افقی گشوده شود که انسانها آزادی خود را سخت محترم بشمارند و ارادهی آزاد خود را از انواع آلودگیها حفظ کنند و سخن بنده با جنابعالی برای تفکر در این موضوع است که فعلاً در اجمال خود قرار دارد.
20- با توجه به آنچه تا کنون عرض شد و با این اوصاف میتوان گفت: «امروز اسارت در جمهوری حجاب بزرگی شده تا انقلاب نتواند به درستی ظهور کند؟» و طوری نتیجه بگیریم که باید از دست جمهوریت راحت شد؟ و یا باید به این موضوع فکر کنیم که چگونه در دل همین جمهوریت از غرب عبور کنیم و با متذکرشدن به ابعاد قدسی انسانها و به خودآگاهیرساندن آنها نسبت به آزادی که ارادهی آزاد آنها را به آنها گوشزد میکند و در آن دیگر غرب انتخاب نمیشود، غربی که انسان در آن نسبت به انتخاب آزاد در اسارت است؟
فکر میکنم تا حالت فوق برای انسانها پیش نیاید نظر حقیقی به حضرت حجت(عج) نمیتوان کرد که بنا دارند استعدادهای انسان را به اوج خود برسانند و این محقق نمیشود مگر در بستری که انسانها نسبت به آزادی خود به خودآگاهی رسیده باشند و بخواهند رها از اسارتها به عالیترین نقطهی انتخاب خود که انتخاب پروردگار عالم است برسند و افقی را در مقابل خود بگشایند که در آن افق اهداف توسعهیافتگی ارزشی نداشته باشد، البته این بدان معنا نیست که غرب را و خودِ توسعهنیافتگی را نشناسیم، زیرا در آن صورت در عزم عبور از غرب گرفتار توهّم میشویم و معتقدم آقای دکتر داوری در کتاب «خرد سیاسی در زمان توسعهنیافتگی» میخواهد متذکر این امر شود.[3]
20- حقیقتاً درست درک کردهاید که ما در بینالطلوعین انقلاب که هوا گرگ و میش است، قرار داریم و اگر متوجه جایگاه تاریخی خود نشویم به امید نزدیکی به میش، به گرگ نزدیک میشویم. و همهی حرف در این یک کلمه است که اگر در بینالطلوعین هستیم که خورشیدِ توحید در مقابل غروب استکبار در حالِ بالاآمدن است و همهچیز گواه است که چنین طلوعی تقدیر این زمانه است، چرا با ناامیدی نظارهگر صحنه باشیم؟ چرا نباید برای معنابخشی به خود، خود را در پرتو این نور غرق نکنیم؟ در حالیکه ما را فرا گرفته. چگونه میتوان نگهبان انقلاب اسلامی بود اگر آن را حقیقت وجودی دوران ندانیم؟ آیا جز با گوشسپردن به آن از طریق وجودِ خود و به زبانآوردن تعلق خاطری که به آن داریم میتوانیم بار سنگین این مسئولیت این دوران را به دوش بگیریم؟
رخداد تاریخی، یک نوع آشکارشدن است برای جان انسان، مثل فهمیدنهای معمولی نیست، انسان در آن واقع میشود و اگر نسبت به آن خودآگاهی پیدا کند میتواند از آن تغذیه کند و با آن هماهنگ گردد، در آن صورت به داخل آن رخداد کشیده میشود و در آن حالت امری معنادار، اعتبار و مرجعیت خود را بر آن فرد یا ملت حاکم میگرداند و به آن ملت خطاب میکند و آن ملت آن معنا را از خود میکند و حاضر میشود با آن زندگی کند و به آن آری بگوید.
ما در انقلاب اسلامی در داخل رخداد حقیقت این دوران قرار گرفتهایم قبل از آنکه فکر کنیم چگونه باید به آن باور داشته باشیم. پیشفهمهایی است در امری معنادار و معنوی که در «سنت» رخ مینمایاند و در افق درونی انسانها عالَمی را به آنها عطا میکند و انسانها در آن عالَم از خود، فهمی خاص پیدا میکنند. وظیفهی ما جهت تفسیر این رخداد توجه به پشتِ صحنهی آن است تا بیرون از فرهنگ مدرنیته، فهم تازهای از خود پیدا کنیم و وارد تاریخی اثرگذار شویم.
22- بنده بر آن هستم که بگویم انقلاب خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» را اینگونه که در شمارهی قبل عرض شد، باید یافت و تأکید میکنم وقتی در بستر توحید تاریخی خود قرار گرفتیم، در بستر پرورش دورهی آگاهی قرار گرفتهایم و این آگاهی خواه ناخواه زمانبر است و با خون دل همراه است، ولی حتماً ما را به نتیجه میرساند و در بین راه متوقف نمیشود.
23- یک دیالگ و گفتگوی کافهای نیست که از سرِ بیدردی با هم درد و دل کنیم و تفنن بورزیم نه شما اهل این نوع روشنفکریها هستید و نه بنده. این گفتگو تذکر به راه سختی است برای رسیدن به دانش واقعی که باید آن را انتخاب کرد و یا باید در مسیر جستجو قرار گرفت.
24- اگر شما در این تاریخ جزئی از من نبودید نمیتوانستم نسبت به سخنان شما حساس باشم، گویا در این گفتگو بُعدی از خودم با خودم سخن میگوید و از این جهت نمیدانم با خودم در حال سخنگفتن هستم یا با شما.
بنده در این گفتگوها خود را جستجو میکنم بدون آنکه تصور کنم از پایگاهی مطمئن سخن میگویم وگرنه باب گفتگو بسته میشود و البته معتقدم ما با انقلاب اسلامی و با اتحاد کاملِ ملت کاری را انجام دادهایم که هنوز به آن آگاهی که دقیقاً بدانیم چه کاری کردهایم و چگونه میتوان آن را به مرحلهی بعدی برسانیم، نرسیدهایم ولی «آنقدر هست که بانک جرسی میآید» و شواهدی در میان است که خبر از آن دارد کاری بس عظیم صورت گرفته، حتی به دست آنهایی که فعلاً پشیماناند از آنچه کردهاند. مگر انقلاب فرانسه به ظاهر در محدودهی کشور فرانسه اتفاق نیفتاد ولی تأثیر جهانی پیدا کرد و در آن انقلاب به نام بشریت سخن گفته شد؟ هرچند در مرحلهای از رشد خود تناسب خود را از دست داد، که به نظر بنده به جهت آن بود که افق راهنمایی که همان مهدویت است، در مقابل خود نداشت.
25- نحوهای از سوختن را میشناسم که شخص نه، توانسته است مطابق فرهنگ گذشته خود را بنمایاند و معنایی مطابق معنایی که انسانها در آن فرهنگ برای خود احساس میکنند را در خود احساس کند، و نه، توانسته است در وضع موجود که به ظاهر صورت انقلاب اسلامی است خود را تعریف کند و به میدان آید؛ زیرا در جایی خود را جستجو میکند که نه آن است و نه این، ولی چشم در افقی دارد که با انقلاب اسلامی گشوده است و با زندگی خود به آن اشاره دارد. این نوع سوختن، سوختنی بسیار پر ثمر است هرچند مردمِ زمانه آنها را درک نکنند و قصّهی آنها قصّهی کسی باشد که در موردش گفتهاند: «ای بسا شاعر که بعد از مرگ زاد»، اینان فرزندان واقعی انقلاب اسلامیاند.
26- آزادی بهعنوان حقیقت انقلاب اسلامی، هدفی است که قوام انقلاب اسلامی به آن است و کسانی که به نام آزادی، انقلاب اسلامی را به صحنه آوردند باید متوجه باشند با تلاش و از خودگذشتگی و تقوایِ فراوان آن هدف به فعلیت میآید. بدون رنج تحقق آن فعلیت ممکن نیست، از جنس همان رنجی که بنده در کلمات شما مییابم، بدون آنکه در آن تاریکاندیشی احساس شود و این رنج آگاهی از ظرفیت دورانی است که با انقلاب اسلامی ظهور کرده و به صورت خاصِ خود پیش میرود بدون آنکه بهراحتی از حجابهای دوران بگذرد. ولی بشر از آزادی خود آگاه شده و به دنبال بهترین اراده جهت تحقق آزادی است، زیرا اراده بدون موضوعی که حکایت از آزادی کند، ارادهای تهی است. آیا بهترین موضوع برای اراده آن نوع آزادی نیست که در این دوران انقلاب اسلامی متذکر آن است و شهدا برای تحقق آن جان دادند و به جایگاهی آنچنان مقدس رسیدند که استخوانهای آنها نیز تاریخساز شده.
27- به کدام آزادی باید راضی شد وقتی به شکلی از آزادی از طریق انقلاب آگاه شدهایم که وسعت و بزرگی آن هنوز قابل درک نیست؟ چگونه آن را مفهوم کنیم تا ارادهی تحقق آن پیش آید وقتی تاریخِ به صحنهآمدن انقلاب اسلامی در انتظار ما نیست و جلو میرود و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم با نتایج آن روبهرو میشویم و خطر آنجا است که آن نتایج را از خود ندانیم و به دنبال آن هستیم که غرب تکلیف ما را تعیین کند.
28- حساسیت نسبت به آزادی به معنای حقیقی آن و پاسداشتِ آن و نظر به جمهوریت در متن آزادی حقیقی، منجر میشود تا تنفر انسانهای آزاده از رواج فحشاء به نام آزادی که بستر ضایعکردنِ نسلها است، ظهور کند و بفهمیم به اسم آزادی در جوامع اسلامی چگونه دامهایی برای فاسدکردن مسلمانان فراهم شده.
29- بگذار باز تأکید کنم که آنچه بنده از جمهوریت در بستر انقلاب اسلامی میگویم آن چیزی نیست که فعلاً تحقق یافته است، بلکه تذکر به این نکته است که در بستر انقلاب اسلامی که جوابی است به طلبِ آزادی بشرِ این دوران، در سنت قدسی و نه عرفی، نوعی جمهوریت در حال تولد است که ابعاد متعالی طلب آزادیِ بشر را در زندگی زمینی او جواب میدهد. و فکر میکنم اصرار رهبری معظم انقلاب برای شرکت مردم در انتخابات با هر گرایش و سلیقهای، جهت جوابگویی به همان طلبِ آزادی است تا مردم ایران آن را در خود احساس کنند.
30- ما تا انقلاب اسلامی را نفهمیم نمیتوانیم مطابق تاریخی فکر کنیم که انقلاب اسلامی در آن قرار دارد و میخواهد مطابق این تاریخ، آزادی را معنا نماید. این جا است که در مورد آن جملهی شما میتوانم با شما وارد گفتگو شوم که میفرمایید: جمهوریت، یک موضوع مدرن است و نسبتی با انقلاب اسلامی که بنا دارد از مدرنیته عبور کند ندارد. آری! مطابق تاریخی که در آن قرار داریم که خودآگاهی نسبت به آزادی است، جمهوریت به میان آمد و در انقلاب فرانسه متعَیّن شد. ولی آنچه در این تاریخ اصالت دارد آزادی است که یک موضوع انسانیِ فوق تجدد و مدرنیته است. و با خودآگاهیِ بشرِ این دوران، ظهوری خاص یعنی مطابق این دوران پیدا کرد. آیا با توجه به این امر نمیتوان جمهوریت را از آنِ خودمان بدانیم و آن را از آنِ خودمان بکنیم، از آن جهت که آزادی را از خود میدانیم؟ از آن طرف سخت معتقدیم «تبرّی» از هر آنچه غیر قدسی است، خودْ یک تفکر است و به هیچوجه نمیتوان با لیبرالبازیهای عرفیِ فرهنگِ مدرن خود را از آن نوع «تبرّی» که خودْ نوعی تفکر نسبت به واقعیت است، محروم کرد و لذا باید مواظب باشیم به روحی نزدیک نشویم که افق معنوی ما را تیره و تار میکند.[4]
31- بنده به دنبال بهانهای بودم که این عرایض را به صورتی اجمالی مطرح کنم و شما این فرصت را فراهم کردید، امید است توانسته باشم افقی برای تفکر گشوده باشم تا همچنان در این راههای جنگلی، روشنیگاههایی، یکی بعد از دیگری در مقابل ما، ما را همچنان به جلو و جلورفتن دعوت کند و گمان نکنیم به آن مرحلهای که بعد از طی مراحل قبلی میرسیم، مراحل بعدی، با یک جهش در مقابل ما قرار میگیرد، چنین نیست و معنای منطقی انتظار آیا همین نیست؟ سفری است که باید طی کرد و نه در این مسیر خسته باید شد و نه ناامید، همیشه میوهی درخت در آخر ظهور میکند، ولی همواره آن میوه با درخت و با باغبان هست زیرا در امور حقیقی، غایتِ مفقود معنا ندارد و آنچنان نیست که ما در راستای رسیدن به غایت انقلاب در مرحلهای از حضور تاریخی خود متوقف شویم مگر آنکه از بستر آزادی و رعایت حقوق انسانها خارج گردیم و تقابل با استکبار را به تقابل با نیروهای خودی تبدیل کنیم و از هویتبخشی با تقابل با استکبار باز بمانیم.
قسمتهای مهمی از سؤال شما بیجواب ماند، ولی امید است که بابی جهت تفکر گشوده شود که بقیهی مباحث در آن معنای خود را پیدا کند.توانسته باشم از عقلانی و قدسیبودن آزادی به عنوان یک فضیلت سخن بگویم که در انقلاب اسلامی تبلور پیدا کرد و آزادی از خودبیگانگی بیرون آمد و در واقعیت به صحنه ظهور کرد. درست است که آزادی به انسان معنا میدهد ولی در هر دورهای انسان است که به آزادی معنای خاص آن دوره را میدهد و از این جهت باید متوجه معنای آزادی در این زمان و در بستر انقلاب اسلامی شد.
موفق باشید
[1] - تصور بنده آن است که در قسمتهای نانوشتهی برجام، توافقهایی جهت تحقق سند 2030 در میان است و روحی که در نظام اسلامی در جریان است آن توافق را ناکام گذاشت و نظام استکباری را به شدت نسبت به این امر خشمگین نمود تا آنجا که پس از حساسیت نظام نسبت به سند 2030 انواع تحریمهای عجیب و غریب در حال تدوین است.
[2] - حضرت علی«علیهالسلام» میفرمایند: «وَ لا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّا» بندهی هیچچیز مباش، زیرا خداوند تو را آزاد آفریده.
[3] - به فصل شانزدهم کتاب «خرد سیاسی در زمان توسعهنیافتگی» صفحهی 319 رجوع شود. با نظر به این جمله که میفرمایند: «بیگانگی با زمانِ جدید، مسائل و امور را دگرگون و پراکنده جلوه میدهد و معمولاً توجه نمیشود که مسائل بهدرستی طرح نشدهاند و به این جهت در حلّ آنها نمیکوشند و به این پندار که با تدبیر خود آن را حلّ میکنند، دلخوشاند.
[4] - بنده نمونهی جمع بین «آزادی» و «تبرّی» را در حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» و رهبر معظم انقلاب«حفظهاللّه» میبینم که در عین پایداری بر تبرّایِ دینی هرگز گرفتار تحجر نمیشوند و در عین تأکید بر آزادی در دام لیبرالیته و إباحهگری نمیافتند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در اینکه بعضی از جریانهای علاقهمند به آقای احمدینژاد مسیر افراط را پیش گرفتهاند و ضعفهای ایشان را نادیده میگیرند، و حالتِ مریدی و مرادی به میان آمده است؛ بحثی نیست. تا آنجایی که یکی از این مریدها به بنده میفرمودند چون شما دفاع همهجانبه از آقای احمدینژاد نمیکنید، زبانتان زبان شیطان است. البته این، عمومیت ندارد. و در اینکه جبههی مخالف آقای احمدینژاد به هیچوجه انصاف را رعایت نمیکند و حتی بعضاً عقدهگشایی مینمایند و برنامههای آقای احمدینژاد را که به نظر بنده به اهداف انقلاب نزدیکتر است را، نیز مانع برنامههای خود میدانند بحثی نیست. تازه موضوع آقای قوچانی و آن مقاله که بنده نیز دیدهام، مسمومیت خاص خود را دارد. با اینهمه اگر بتوانیم در این فضا و در زیر سایهی وظیفهی «تبیین» راهی را نشان دهیم که رهبری معظم انقلاب«حفظهاللّه» در 14 خرداد امسال مطرح کردند، با تأکید بر روح انقلابیِ انقلاب و درستنشاندادنِ شخصیت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» و روحیهی انقلابی آن مرد الهی، انقلاب بهخوبی از بین این گذرگاهها و موانع عبور میکند و به لطف الهی ادامه مییابد. اینها در توهّم برگشتِ آقای احمدینژاد به هر در و دیواری میزنند و بیشتر بدمستیِ خود را ظهور میدهند و با تعمق و تبیینِ اهداف اصلی انقلاب، نهتنها از این افراد حتماً عبور خواهیم کرد، مسلّم انقلاب با احمدینژاد دیگر در مسیر تحقق اهداف خود جلو میرود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در تمام این موارد شیطان در صحنه بوده است و سراسر کار ایشان شیطانی بوده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به تعبیر جناب شیخ الرئیس ابنسینا: حضرت حق عاشق کمال است و چون خود او عین کمال است عاشق خودش است و هرکس به اندازهای که کمالات واقعی داشته باشد و به یک معنا به او نزدیک باشد به او عشق میورزد 2- عشقهایی که در مسیر حرام محقق شود به گفتهی مولوی: «عشقهایی کز پی رنگی بود/ عشق نبود عاقبت ننگی بود» و تنها با توبه و رویگرداندن از آن لذّاتِ وَهمی، حقیقت نور خود را بر ما مینمایاند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید بتوان گفت بعضی از جریانهای موجود در آمریکا نیز از اینکه آمریکا در حال حاضر گروگان اسرائیل است، رنج میبرند و از این جهت نمیتوان یک برخورد با آن دو داشت هرچند که غفلت از شخصیت استکباری آمریکا که کلیّت آمریکا را تشکیل میدهد، غفلت بزرگی است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مشکل مردم آن است که متوجهی جایگاه تاریخی پایدار انقلاب اسلامی نیستند نمیدانند که نباید برای آبادکردنِ دهی، شهری را خراب کرد. تفاوت انقلاب اسلامی و رهبر حکیم آن، با آل سعود در همین است که آل سعود با فرقهای عملکردن و گرفتارِ اکنونزدگیشدن کاری کرده است که به قول صاحبنظران اگر یک هفته آمریکا دستش را از پشت آنها بردارد، آنها سقوط خواهند کرد. آری! رهبری مدیریتهای کلان خود را إعمال میکنند ولی بنا دارند دولتمردان خودشان راهی را که گشودهاند، طی کنند و مردم نیز به درجهای از خودآگاهی برسند تا ببینند کدام جریان فکری برای ادامهی انقلاب قابل اعتماد است. در هر حال باید مردم متوجه شوند انقلاب اسلامی کار بزرگی را به میان آورده است و رهبری هرگز از این بادها نخواهند لرزید و یا هول نمیشوند که بخواهند اقداماتی عاجل انجام دهند. موفق باشید
بد نیست به مقالهای که در همین رابطه، سایت خبری «مشرق» در امروز یعنی 15 شهریور نوشته است؛ نظر کنید که میفرمایند:
توجه شود که بدتر از فساد، احساس فساد است. ورود مستقیم رهبری یعنی ناامیدی از نهادهای موجود و نتیجه این ناامیدی احساس فساد بیشتر است که فساد اکبر است.
به گزارش مشرق، یکی از سؤالاتی که امروزه ذهن برخی افراد را درگیر خود کرده این است که چرا رهبرانقلاب رفتاری مانند امیرالمومنین (ع) با ابن هرمه محتکر بازار اهواز ندارند؟
این سوال دو بخش دارد؛
بخش اول مربوط به استناد به یک نقل تاریخی است و بخش دوم نتیجه ای که ازین نقل تاریخی گرفته می شود.
یکم. اشکال فاحش علمی
درباره استناد به این نقل تاریخی و مواردی شبیه بدین یک اشتباه فاحش وجود دارد. در استناد به سیره اهل بیت ابتدا باید اصول و منطق ثابت بر رفتار معصوم را کشف کرد. در برخورد بخشی و سطحی با سیره نمی توان حکم کلی دریافت کرد. مثل اینکه در کنار رفتار قاطع حضرت با ابن هرمه، نفر دیگری پیدا شود و مماشات حضرت با شریح قاضی را ملاک تسامح با مفسدین قرار دهد.
ماجرای یک قاطعیت
از همین منظر اجتهادی، برخی معتقدند سبک رفتار امیرالمومنین با فساد را باید متناسب با جامعه ای دید که فساد در آن فراگیر است. لذا او برای مردم در همان ابتدا خط و نشان می کشد که از کابین همسرانتان هم حرام را بیرون می کشم. خواص ولو خواص معنوی جامعه هم به خطا افتاده اند و سهم از بیت المال می طلبند. جامعه پر از فساد و در معرض رشد جدی و فراگیری فساد است. رفتارهای حضرت مقابله با این مرض اجتماعی است.
داستان اوشین و سلمان رشدی و ....
همین تحلیل امروز هم وارد است، مثل اینکه رفتارهای خاص امام و رهبری را فهرست کنیم و بخواهیم قاعده ثابت دربیاوریم. مثلا اگر رهبری نامه می نویسد و درباره پرونده فلان معاون متخلف مدرسه تاکید ویژه می کند، آیا می توان یک قاعده برای همه موارد مشابه دانست که رهبری باید ورود کنند؟ خیر. رهبری احساس کردند به این مسائل کم توجهی شده است انگاه مستقیما ورود کردند. طبیعی است که باقی موارد مسیر طبیعی خودش را طی می کند. یا مثلا اگر امام خمینی درباره مصاحبه یک زن که الگوی خود را اوشین معرفی می کند آن موضع گیری شدیدالحن را اتخاذ می کند آیا می توانیم یک قاعده رفتاری بسازیم که همه جا باید همین تکرار شود؟ حکم امام درباره سلمان رشدی نیز از همین دست است.
اجتهاد فراتر از سیره
سیره اهل بیت یا داستانهای پراکنده ای که از شرح حال آنها می شنویم اگر با دقت های فقاهتی و حتا فلسفی و اجتهادی همراه نباشد ما را به خطا خواهد انداخت. مثل اینکه برخی می گویند چون در سیره امیرالمومنین موضوع تاکید بر حجاب پیدا نکردیم پس امروز هم حجاب نداریم. به این افراد بگوئید پس بستن کمبرند ایمنی را از کجا آوردید احتمالا سکوت کنند. چون قاعدتا برای کمربند ایمنی هم در سیره چیزی پیدا نمی کنند.
دوم. و اما پرسش اصلی؛
چرا رهبری در مسئله فساد اقتصادی شخصا ورود نمی کنند؟
اولین نکته برمی گردد به نحوه شناخت متفاوت ما و رهبری از سطح فساد. رهبری را به عنوان یک کارشناس مطلع در نظر بگیرید بعد بررسی کنید که چه میزان تحلیل ما از اوضاع شبیه رهبری انقلاب است.
برداشت متفاوت ما و آقا
این سوال مستلزم یک فرض غلط است که فساد دامنگیر و سیستمی است. رهبری چنین تحلیلی را از سطح فساد ندارند و بارها به صراحت گفتند که فساد در جامعه آنطور که بیان می شود گسترده نیست و اتفاقا کم است.
سبک هدایت رهبری
اما مساله مهمتری وجود دارد و آن سبک هدایت جامعه است. به چند دلیل نیازی نیست رهبری فراتر از نهادهای قانونی کشور به ماجرای فساد ورود کنند. چه بسا آسیب این ورود شخصی بیشتر باشد.
یکم. محکمات ذهنی رهبری
یکم. رفتار رهبری را باید با توجه به محکمات ذهنی ایشان تحلیل کرد. در دستگاه فکری رهبری، تثبیت سیستم نهادهای جمهوری اسلامی بر مبنای مردم سالاری، اولویت اول است. برهمین مبنا در هر شرایطی اول به تثبیت سیستم و نهادها توجه کرده اند و بعد کارکردشان. نمونه واضحش سال ۸۸ است که تحت هیچ توجیهی حاضر نشدند خارج از نهادهای قانونی عمل کنند. همین روزها نیز برخلاف برخی، تاکید دارند باید با همین دولت از مشکلات خارج شد. ورود مستقیم رهبری یعنی بهم زدن این ساختار منظم که قرارست در طوفان حوادث تثبیت شود.
دوم. مبارزه فراگیر
فارغ از اینکه حجم فساد کم یا زیادست، نیاز مردم اینست که احساس کنند مبارزه با فساد "فراگیر" است. این تصویر که همه نشسته اند و رهبری به تنهایی ضدفساد است، خودش یک فساد بزرگترست. این تصویر یعنی بغیر رهبری هیچ کس اراده مبارزه با فساد ندارد. واقعا چنین است؟
بنابراین رهبر باید تلاش کند دستگاه های کشور به این مقوله اهتمام کنند. لذا بهترست رئیس قوه قضاییه برای مقابله جدی تر با فساد نامه دهند و ایشان تایید کنند. یا دائم به دولت در این مقولات تذکر می دهند. به دستگاه قضائی می گویند مدل تبلیغاتی و اطلاع رسانی تان باید هنرمندانه باشد تا جامعه احساس مبارزه فراگیر داشته باشد.
سوم. فساد یا احساس بن بست
آنچه از فسادهای رایج مهمتر است چیست؟ فساد که همیشه وجود داشته است. مهم اینست که جامعه احساس می کند با این حجم فساد، با ابزارهای قانونی و ساختار موجود نمی توان کشور را اداره کرد. این فساد از هر فسادی مهمترست چون به ناامیدی مطلق می انجامد. براین اساس رهبری تلاش می کند نشان دهد مبارزه با فساد در همین ساختار که برآمده از تصمیم خود مردم می باشد قابل کنترل است.
توجه شود که بدتر از فساد، احساس فساد است. ورود مستقیم رهبری یعنی ناامیدی از نهادهای موجود و نتیجه این ناامیدی احساس فساد بیشتر است که فساد اکبر است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر میکنم نامه سر گشاده جناب آقای رائفیپور به آقای امیرحسین مقصودلو یعنی آقای(تتلو)، جواب خوبی برای سؤال شما باشد که مینویسد:
«سلام امیر حسین عزیز: به خاطر این روزها به حالت #غبطه می خورم نه فقط از این جهت که # مظلوم واقع شده ای! بلکه بیشتر برای این که معیار تشخیص # حق از # باطل گشته ای، نگران #فحش ها و # بی_احترامی هایشان نباش! این روزها باید در #تاریخ این مرز و بوم ثبت شود! کاری ندارم بزرگوارانی که این نوشته را می خوانند، به چه عزیزی # رای می دهند، هر که رای بیاورد #رئیس_جمهور #ایران و همه #ایرانیان است. اما با این کار دارم که عده ای که صبح و شب دم از #آزادی می زنند و حتی از حق # سگها میگویند چرا برای # مخالفان_سیاسیشان پر ارزنی احترام قائل نیستند! این # دیکتاتورهای # لیبرال هرکه برخلافشان فکر کند و حرفی بزند را قلع وقمع میکنند. اینها دم از مردم می زنند اما اساسا مرادشان از مردم، ساکنان # اتوبان_همت به بالا است! مگر ندیدی یکی از همینها اخیرا گفته است: رعیت دنبال یک گونی # سیب زمینی و یک گونی # برنج بیشتر است! دقت کن ! او مردم را #رعیت خطاب می کند همان مدلی که # اربابها مردم را خطاب میکردند. # دموکراسی در نگاه این جماعت یعنی تو حق داری فقط شبیه آنها فکر کنی وگرنه عقب افتاده هستی! مگر نشنیده ای که بزرگان سیاسی هم فکرشان هم مانندخودشان به مردم #شهرستان ها #توهین می کنند و آنها را فاقد #شعورسیاسی می دانند! چرا ؟ چون در #انتخابات به #کاندیدای آنها رای نداده بودند! اصلا در نگاه این ها ساکنان شهرستان ها، #شهروند # درجه_دو به حساب می آیند و هیچ چیزشان شبیه # آدمیزاد و انسانهای متمدن نیست. نه # شوخی_هایشان، نه لهجه_شان و نه # انتخابشان! یادت میآید سال 88 در دفاع از #موسوی خواندی؟ چرا آن موقع به تو حمله ای نشد؟ با استاد استاد گفتن هایشان برای #شجریان هم کاری نداشته باش ! او هم اگر مخالف اینها سخن بگوید روزگارش را سیاه میکنند ! مگر ندیدی قبل از تو با #شهاب_حسینی ، #علیرضا_افتخاری ، #لیلا_اوتادی، #الهام_چرخنده ، #مهران_مدیری ، #علی_رام_نورایی ، # امین_حیایی و ... چه کردند؟ همین الان هم خیلی از #هنرمندان، مخالف این جماعت می اندیشند منتها مانند تو #شجاعت ابراز #عقیده شان را ندارند، بندگان خدا #می_ترسند ، تو هم به آنها حق بده و ترسشان را به رویشان نیار! پریروز یکی از #خواننده_ها با من تماس گرفت و گفت : به من می گویند اگر طی همین دو روز از آقای #دکتر_روحانی حمایت کنی #مجوزت را خواهی گرفت و گرنه !!!.... به های و هویشان کاری نداشته باش اینها عده ای #اندک اما #پر_سر_و_صدایند اما مهم این است که اندک هستند. امیر جان # بخوان ، تو باید بخوانی، بخوان برای همان کسانی که به یک کیسه #برنج بیشتر می اندیشند # بخوان برای همه #شهرستانی ها و #روستایی ها #بخوان برای #ترک و #فارس و #عرب و #کرد و #لر و #بلوچ و #گیلک و #کرمانج # بخوان برای #کارگر های بیکار شده ی #ارج و #داروگر و #قند_ورامین و #چرم_خاورمیانه و #کاشی و #سرامیک و #نساجی و #آزمایش و #فولاد_سهند و #روغن_نباتی_قو و #ایران_چوب و ...راستی #کارگرهای_معدن یورت که 4 ماه #حقوق ماهی #هفتصد_و_پنجاه_هزار تومانی شان را نداده بودند هم یادت نرود. #بخوان برای آن جوانی که در #حلب ایستاد تا #ناموس همین #پر_سر_و_صدا ها در جلوی پای #داعشی ها نخوابد! اصلا تو باید برای #خلیج_همیشه_مسلح_فارس بخوانی، آری تو بخوان چون مطمئن هستم # دلار_های_اماراتی که دهان # ابراهیم_حامدی را بست تا در #کنسرت_امارات آهنگ #خلیج_فارسش را نخواند، در تو اثر نخواهد کرد! راستی شنیده ام " # ابی"هم از رقیب # کاندیدای تو حمایت کرده است! # بخوان مهم نیست همانها که از لغو #کنسرت ها می نالیدند دیشب به برنامه برج_میلادت # مجوز ندادند !!! و شنیده ام همانها که به # رئیس_جمهور قبل اعتراض می کردند که چرا عکس پرسنلی زهرا_رهنورد را در مناظره ها نشان داده، الان کارشان شده انتشار عکسهای سالهای پیشین تو!! عیبی ندارد! سرت را بالا بگیر و خدا را شکر کن که به واسطه تو اینهمه نفاق را آشکار کرد! دلت محکم باشد. پهلوان! تو فقط بخوان، بخوان برای مردم و دلت را بسپار به ضامن آهو !». موفق باشید
