با سلام: استاد چطور سوء تفاهمات را رفع کنیم طوریکه به اشتباه نیفتیم؟ گاهی حتی با گفتن حقیقت کسی حرف ما را باور نمی کند!
باسمه تعالی: سلام علیکم: با ارتباطی نرم و با برخوردی شیرین و با صفا، إنشاءالله سوء تفاهمها از بین میرود.
فرهنگ «مدارا» که در متون دینی و روایات بر آن تأکید میشود، حکایت از آن دارد که انسانها میتوانند با حضور در سنتی خاص و تاریخی معین به فهمی نائل شوند که محصول و برآیند گفتوگوی طرفین است، بدون آنکه نتیجه نهایی گفتوگو از قبل قابل پیشبینی باشد. بلکه رابطهای دیالکتیکی در میان است و از این جهت گفته میشود «فهم»، یک رخداد است که به گفته جناب گادامر با ادغام افقها پیش میآید.
معلوم است که در سنت مدارای مدّ نظر دین، هرکدام از افراد افقهایی را مدّ نظر دارند که آن مدارا از سنت و تاریخی که افراد در آن هستند شکل گرفته و در بستر گفتوگویی که پیش میآید «فهم» رخ میدهد و بدین لحاظ فهم، امری است تاریخی و همواره رو به جلو.
با توجه به این امر نظر میکنیم به روایات وارد شده از طریق رسول خدا و ائمه معصومین.
روايت شده كه خداوند تبارك و تعالى به رسول گراميش «ص» وحى نمود؛ همچنان كه در برابر فرائض و واجبات مسئوليت دارى و نسبت به آنها مؤاخذه ميشوى، در باره مدارا كردن با مردم مؤاخذه خواهى شد. (بحار الأنوار، ج68، ص: 90)
رسول خدا«ص» فرمودند: «مُدَارَاةُ النَّاسِ نِصْفُ الْإِيمَانِ وَ الرِّفْقُ بِهِمْ نِصْفُ الْعَيْشِ» (الكافى، ج 2، ص 117.) مدارا با مردم نيمى از ايمان است و نرمش با آنها نيمى از زندگانى. این بدان معنا است که باید اندازه فهم مردم را از دین و وظایف دینی رعایت کرد.
رسول خدا«ص» میفرمایند: «رَأْسُ الْعَقْلِ بَعْدَ الْإِيمَانِ بِاللَّهِ- مُدَارَاةُ النَّاسِ فِي غَيْرِ تَرْكِ حَقٍّ وَ مِنْ سَعَادَةِ الْمَرْءِ خِفَّةُ لِحْيَتِه» ريشه خِرد پس از ايمان به خدا، مدارا كردن با مردم است در غير ترک حق، و از خوشبختى مرد است كمىِ نزاع و جنگ.
از حضرت باقر «ع» هست که: «إِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ قُفْلًا وَ قُفْلُ الْإِيمَانِ الرِّفْقُ» براى هر چيزى قفلى است، و قفل ايمان نرمش است. و یا میفرمایند: «مَنْ قُسِمَ لَهُ الرِّفْقُ قُسِمَ لَهُ الْإِيمَان» هر كه را نرمش بهره دادند، برای او بهرهای از ایمان را مقرر کردهاند.
از حضرت صادق «ع» هست که فرمودند: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: «رَفِيقٌ يُحِبُّ الرِّفْقَ فَمِنْ رِفْقِهِ بِعِبَادِهِ تَسْلِيلُهُ أَضْغَانَهُمْ». (اصول كافى، ترجمه كمرهاى، ج4، ص: 359) به راستى خدای تبارك و تعالى اهل نرمش است نرمش را دوست دارد و از نرمشِ او با بنده ها است كه كينه ها را از سينه هاى آنها در كشد. مسلّم یکی از موارد رفق با مردم همان است که انتظار نداشته باشیم همه آنطور که ما دین را میفهمیم آنها هم به همان صورت بفهمند.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ «ص»: «الرِّفْقُ يُمْنٌ وَ الْخُرْقُ شُؤْم» نرمش ميمنت دارد و سختگيرى شوم است. و همچنان حضرت میفرمایند: «إِنَّ الرِّفْقَ لَمْ يُوضَعْ عَلَى شَيْءٍ إِلَّا زَانَهُ وَ لَا نُزِعَ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا شَانَهُ» نرمى روى هر چه گذاشته شد، آن را زينت داد و از هر چه برداشته شد، زشتش ساخت. پس در واقع با رفق و مدارا بهتر میتوان افراد را با خود همراه کرد و نسبت به آنچه حق میدانیم وارد نمود.
پیامبر خدا «ص» میفرمایند: «إِنَّ فِي الرِّفْقِ الزِّيَادَةَ وَ الْبَرَكَةَ وَ مَنْ يُحْرَمِ الرِّفْقَ يُحْرَمِ الْخَيْر» در نرمى، زيادى و بركت است و هر كه از نرمى محروم شد از خير محروم گشت. این نشان میدهد اگر علامه دهر هم باشیم ولی اهل مدارا نباشیم برکتی برای خود و دیگران نداریم.
امام صادق «ع» فرمودند: «مَا زُوِيَ الرِّفْقُ عَنْ أَهْلِ بَيْتٍ إِلَّا زُوِيَ عَنْهُمُ الْخَيْر» از هر خاندانى كه نرمى دور شد، خير از آنها دور گشت. (الكافي، ج2، ص: 119) و رسول خدا «ص» میفرمایند: «أَمَرَنِي رَبِّي بِمُدَارَاةِ النَّاسِ كَمَا أَمَرَنِي بِأَدَاءِ الْفَرَائِض» خداوند به همانگونهای که به من در مورد واجبات امر کرده، در مورد مدارا با مردم نیز امر فرموده. زیرا در چنین فضایی است که انسانها احساس میکنند میتوانند وارد تاریخی شوند که با انقلاب اسلامی شروع شده و انقلابیون به آنها سختگیری نمیکنند. موفق باشید
سلام استاد جان وقتتون بخیر: اینکه با ذکر خواب بخوایم مردم رو ترغیب به امام زمان وتوصیه به التماس دعای فرج کنیم درسته یا خیر؟ مثلا یه نفر خواب دیده حضرت خیلی تنهان و گفتن اگه برا فرجدعا نکنید بلاهای سخت تر کرونا سرتون میآد. اصلا درسته این خوابها؟ تو خوابم گفتن برو به مردم بگو برای فرجم دعا کنند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به ما فرمودهاند به خواب نباید اعتنا کرد، ملاک ما سخنان امامان معصوم«علیهمالسلام» است که در بیداری به بشریت فرمودهاند و راه را برای ما روشن کردهاند. عرایضی در کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» در مورد خواب شده است. خوب است به آنجا رجوع شود. موفق باشید
سلام: شاید بیش از صد بار برای یک گناه توبه کردم و توبه را شکستم، از خداوند نا امید نیستم ولی از خودم نا امید شدم، خسته شدم از توبه کردن، هر چه میخواهم خودم را در جهان انقلاب اسلامی حاضر کنم نمیشود دو سوال دارم: ۱. چکار کنم که از این مشکل رهایی پیدا کنم حال خرابی دارم. ۲. آیا این نا امیدی از خودم در اصل همون نا امیدی از خداست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! مگر به ما نفرمودند:
باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ
گر کافر و گبر و بتپرستی باز آ
این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی باز آ
خداوند دوست دارد که توّاب بودن خود را به بندگانش بنمایاند. تعجب نمیکنید که چگونه بعد از هر گناهی میل توبه کردن در شما میافتد، آیا این قصه تجلی نور حضرت توّاب نیست که میخواهد همچنانکه او به سوی شما میآید، شما به سوی او روید تا شما را در بر بگیرد و مزه زندگی را، آری! مزه زندگی را با بندگی او به شما بچشاند؟ همینکه توبه میکنید مطمئن باشید پس خداوند دست از سر شما بر نداشته و شما را به خود وانگذاشته. معلوم است هنوز شمایید و انس با خدا، گناهان، مهمانهای ناخواندهای هستند که بالاخره نمیتوانند در قلب شما جا خشک کنند. موفق باشید
سلام استاد وقتتون بخی: رضایت خدا نصیبتون ان شاالله، استاد ۲ تا سوال در رابطه با دعا داشتم خدمتتون در شرح نامه ۳۱ در مبحث دعا فرمودین که ما بدون هیچ واسطه ای با خدا میتونیم مرتبط باشیم و نیازی به واسطه نداریم (نقل به مضمون) اما برخی از بزرگان میفرمایند که ما نمیتونیم مستقیما با خداوند مرتبط باشیم و فقط ایمه میتونن بدون واسطه با خداوند این ارتباط رو داشته باشن، حالا چه جوری میشه بین فرمایش شما و ایشان ارتباطی برقرار کرد؟ و مطلب دوم اینکه شما در پاسخ سوالی در رابطه با دعا فرمودین که دعا حتما تاثیر داره و ما باید دعا کنیم، باز بعضی از بزرگواران اظهار میدارند به اینکه اصل و نفس دعا برای ارتباط با خداست، وگرنه خداوند هر جور که خودش صلاح بدونه عمل میکنه و دعای ما تاثیری نداره، چه اینکه خیلی از دعاهای ما برآورده نشده و کلا درصد کمی از دعاها اجابت میشه و دعای ما در تحقق خواست ما خیلی نقشی نداره. استاد ممنون میشم این ۲ ابهام رو پاسخ بفرمایید. خیر ببینین
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! آنجا که فرمود: «وَإِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنّي فَإِنّي قَريبٌ ۖ أُجيبُ دَعوَةَ الدّاعِ إِذا دَعانِ ..» نظر به نسبت حضرت حق با ما در میان است که بین او و ما حجابی نیست. لذا فرمود: « فَإِنّي قَريبٌ ۖ». ولی آنجایی که نسبت ما به سوی او است، اینجا است که واسطهها در میان هستند به همان معنایی که فرمود: «وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ» که مصداق تامّ و تمام وسیلهای که ما را به سوی او میبرد و میرساند، ائمه «علیهمالسلام» هستند.
2- اما اینکه وظیفه ما دعاکردن است به همان معنا میباشد که فرمود: «قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ ۖ» بگو که اگر دعای شما نبود خدا به شما هیچ توجه و اعتنایی نداشت. آری! اگر مصلحت ما نبود که آن دعا مستجاب شود، فرمودند ثواب آن دعا برای ما میماند و در قیامت چیزی بهتر از آنچه به ما در این دنیا به جهت دعایمان ندادند؛ عطا میکنند. پیشنهاد بنده آن است که سری به کتاب «دعا در آغوش خدا» بزنید. موفق باشید
برادر بزرگوار جناب طاهرزاده سلام: چهار ماه قبل در حالیکه در حرم حضرت علی بن موسی الرضا برای شفای خانمم متوسل شده بودم خبر درگدشت ایشون رو بمن اطلاع دادن در این مدت دائم فکر میکردم چه حکمت یا عنایتی از حضرت برای من یا همسر فقیدم بوده که باید در اون لحظه از هم دور میبودیم یا چرا شفا عنایت نشد؟ چند روزه به نتیجه رسیدم این دنیا محل ظهور همه خواسته های ما نیست حالا چه با با توکل چه با توسل چه با شفا. چه اینکه حتی توقع کنیم چون نماز میخونیم یا دو تا کار عبادی دیگه هم انجام میدیم حتما باید یک عنایت خاصی و یا کرامتی نصیبمون بشه اوست که احکم الحاکمینه و امام رضا که انسان کامل الهی و خلیفه اوست بر خیر و سعادت بنده و همسرم آگاهی کامل دارند و چه بسا رفتنش کاملا برای او خیر و راحتی بوده آیا درسته این نتیجه و اینکه فراق ایشون برام هنوز خیلی سخته کلامی و صحبتی بفرمایید برای آرامش و امیدم به رحمت خدایی برای قلب خودم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً بدانید که امام رئوف به شما و به همسرتان نظر داشتهاند و لازمه آن رأفت، چنین اتفاقی بوده و این را خود بنده نیز تجربه کردهام که چگونه در زیارت آن حضرت و در دررفتگیِ کتف بنده که به ظاهر بسیار دردناک بود، چه برکات نهفتهای نسبت به تعالی مبادی میل پیش آمد. موفق باشید
با سلام: استاد هفته گذشته در یادواره علامه حکیم حسن زاده هدیه ای به ما عنایت کردید و آن در نظر گرفتن ایشان در نماز هایمان بود حقیر یک هفته ای است میخواهم این کار را انجام دهم و گاها طبق تصور خودم انجام میدهم ولی اگر لطف کنید درباره نصب عین کردن استاد خویش توضیح بیشتری عنایت کنید؟ نحوه ی آن چگونه است؟ آیا منظور در نظر گرفتن تمثال ایشان، شخصیت ایشان یا غیره است؟ باشد که با توضیح بیشتر شما و توفیق عمل راهی به حقیقت نماز برایمان گشوده شود.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! روحی که سفر به عالم برزخ می کند و در برزخ حیّ و حاضر است، میتواند اگر به او رجوع کنیم به نحوی با هویت او در برزخ آشنایی کلی پیدا نماییم. مطالبی در این رابطه در کتاب «چگونگی فعلیتیافتن باورهای دینی» شده است. موفق باشید
سلام علیکم جناب استاد: اخیرا جناب دکتر عبدالکریمی با جناب سروش دباغ مناظره ای در مورد رساله قبض و بسط دکتر سروش داشتند و طبق نظر آقای عبدالکریمی این رساله تحت تأثیر فضای کانتی و دلالت بر نوعی سوبژکتیویسم و بی بنیادی معرفت دینی دارد که منجر به گرایش به نهیلیسم در بین تأثیرپذیران از آن رساله میشود و شده است. بنده هم در این باره تحلیلی نوشتم برای نقد و نظر خدمت تان ارسال میکنم. جالب است که در این موضوعات آقای عبدالکریمی با ما همگرا هستند گرچه برخی عبارات ایشان در مورد انقلاب اسلامی به نظرم از سر مسامحه و کلی گویی بیان میشود و قابل نقد است: نقدی که جناب دکتر عبدالکریمی بزرگوار مطرح میکنند (با قطع نظر از مقدمات فلسفی ایشان) منطبق با برداشت بسیاری از منتقدین و حتی همدلان با رساله هم هست. چرا که هم جریان روشنفکران غیردینی پروژه سروش را مقدمه گذر کامل از امر دینی تلقی کردند (و نه ادعای اصلاح آن)، و هم جریان حوزوی آن رساله را نوعی بیبنیاد کردن هر معرفت دینی فهم کردند. به راستی هر کسی قبض و بسط را میخواند با اثری رو به رو است که آنچنان نقش تحولات معرفت بشری در معرفت دینی را پررنگ و بلکه مطلق میکند که انگار هیچ فهم تاریخی از دین نمیتواند از گزند این تحولات به دور باشد و روشن است که نتیجة منطقی مزمر در این بیان این است که عمده آنچه بشر در گذشته از دین فهمیده خرافات بوده است! علامه طهرانی که در پست قبلی به ایشان اشاره کردم در نقد مفصل خود که در حقیقت رسالهای مستقل است نشان میدهند که معدود مثالهایی که آقای سروش برای تأثیر تحول معرفت بشری در معرفت دینی ارائه کردهاند هیچ کدام خدشهای به امهات و اصول عقاید اسلامی خصوصاً بنا به فهم فلاسفه و عرفای اسلامی وارد نمیسازد. ما به سختی میتوانیم مثالی بیشتر از اثر نقض نظریه افلاک در نقض نظریه فلسفی عقول دهگانه برای تز آقای سروش بیابیم و حتی با نقض عقول دهگانه از حیث تعدادشان، باز همه چیز نابود نمیشود و ادلة عالم عقل به نحو عام هنوز پابرجا است. این از آن جهت است که فلاسفه اسلامی عمده بنیان متافیزیک خود را بر برهانهای عقلی مستقل از تجربه حسی استوار کردند و این چنین ذاتاً فلسفه خود را از گزند تحولات دانش حسی مصون کردهاند و اتفاقاً اگر نظریه عقول دهگانه هم نقض شده از این جهت است که مقدمه این نظریه، تجربی و متخذ از مسلمات علمای طبیعی زمان خودشان بوده است و نه مقدمات بدیهی. نظریه تکامل داروین نیز به طور قطع ناقض امکان خلق یا ظهور دفعی آدم و حوا در عالم طبیعت نیست چنان که خلق دفعی و تدریجی هر دو در قرآن اشاره شده است. تمام آنچه علمای اعصاب در اینهمانی مغز و ذهن ادعا کردهاند هم امروز در مباحث فلسفه ذهن به شدت مورد اشکال و ایراد است. پس کجا است آن نظریات علمی که بنا به ارتکازات و القائات دکتر سروش شناخت قدماء از دین را کن فیکون کرده باشد؟ چنان که جناب دکتر عبدالکریمی به درستی اشاره کردند، رساله قبض و بسط با تمام طول و تفصیلش چیزی بیش از توضیح واضحات نیست (این که معارف بشری کم و بیش روی هم دیگر اثر دارند) و این برای هر معرفتی صادق است اما تأکیدات و مبالغات آقای سروش بر اثر این تحولات بر معرفت دینی خواسته یا ناخواسته دلالت بر نوعی شکاکیت رادیکال و سوبژکتیویسم مفرط دارد که اثر آن بر اذهان روشنفکران و اهل اندیشه نوعی بی اعتمادی به کل سنت دینی و در نهایت رویگردانی از دین بوده است! این گونه به نظر من آقای سروش خواسته یا ناخواسته در بسط نهیلیسم و رویگردانی از دین در جامعه ایران بعد از انقلاب تأثیر بسزایی داشت و البته تاریخ ایشان را مسئول خواهد دانست! #پرسش_از_عبدالکریمی
باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً سومین جلسه این مناظره را هم بنده دنبال کردم. سخنان آقای عبدالکریمی همان نکاتی بود که چند سال پیش در مقالهای در نقد تئوری قبض و بسط شریعت فرمودند و به نظر بنده نقد به جایی است و به همین جهت در سالهای پیش که جهت رونمایی از کتاب «پایان تئولوژی» آقای دکتر عبدالکریمی، آقای دکتر داوری را دعوت کرده بودند؛ آقای دکتر داوری نیز مؤید آن مقاله بودند. به نظر بنده بخواهیم و نخواهیم تئوری «قبض و بسط شریعت» اگر هم به ادعای آقای سروش دباغ امری است کلامی؛ به هر حال موضوع، موضوع شریعت است و نمیتواند طوری مطرح شود که گویا ساحت قدسی در مقابل خواننده آن موضوعیت ندارد. در همین جلسه سوم افرادی که به طرفداری از آقای سروش برآمدند به نظر بنده متوجه دغدغه آقای عبدالکریمی نبودند. بنده همان سالها مطلبی در نقد نظریات آقای سروش نوشتمhttps://lobolmizan.ir/leaflet/219
با اینهمه عنایت داشته باشید که بحث «غیاب ساحت قدس» که دکتر عبدالکریمی بدان میپردازد، عملاً در بعضی موارد ما را از سایر ابعاد دین و فقاهت دینی جدا میکند یعنی به جایگزینی مطالبی که آقای دکتر عبدالکریمی پیشنهاد میکنند در جای خود باید حساس بود. موفق باشید
استاد سلام: یک ویدئو در کلیپ زیر اومده که میخواد برهان صدیقین رو رد کنه لطف می کنید به اون پاسخ بدید. خدا خیرتون بده فقط با فیلترشکن باید وصل بشید https://www.youtube.com/watch?v=Zck0vOa-Vsc
باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً میدانید که این نوع مباحث برای مخاطبان آن، برداشتهای متفاوتی را پیش میآورد. رفقا باید بفرمایند کدام نکته و کدام جمله از آن ویدئو منظور نظرشان میباشد تا بر همان نکته متمرکز شویم. موفق باشید
امام خامنه ای: اگر نتیجهی تحقیقات ما با نظر رهبری مخالف درآمد، چه کار کنیم؟ اینها به نظر من سؤالات خیلی اصولی و منطقی نیست. شما مأمور به پژوهشید، شما مأمورید به اینکه فکر و کار کنید، نتیجه به دست آورید و آن نتیجهی شما را رهبری و غیررهبری به عنوان دستاوردهای علمی بگیرند و براساس آن، برای کشور برنامهریزی کنند. تحقیق علمی، شأن و خصوصیتش، آزادی است؛ منتها عقلایی؛ بی انضباط نباشد. در قضیه واکسن تحقیقات علمی چه در ایران و چه در خارج از ایران انجام شده و همگی حاکی از این هستند که واکسن های ضروری کرونا نه تنها نقش درمانی ندارد بلکه حاوی مقادیری اکسید گرافن و پروتئین سنبله هستند که مواد سمی هستند و میتوانند عوارض جبران ناپذیری حتی در کوتاه مدت برجای بگذارند در تازه تریم پژوهش دانشگاه شیراز به این جمع بندی رسیده که میزان اثرگذاری واکسن سینوفارم به عنوان رایج ترین واکسن موجود در کشور تنها پنج درصد است در چنین شرایطی مافیای دارو و بهداشت اجازه شنیده شدن نظرات علمی مخالف واکسن و تجربیات طب سنتی را نمیدهند و این خلاف منویات رهبری است از طرفی این قضیه کرونا که روز به روز ابعاد بیشتری پیدا می کنند تنها در حیطه پزشکی قابل بررسی نیست و به دلیل ظن جنگ بیولوژیک نیازمند آن هست که این موضوع در ابعادی کلان تر به عنوان مثال در شورای عالی امنیت ملی مطرح شود. خود رهبری هم در ابتدای کرونا مسئولیت را به ستاد کل نیروهای مسلح واگذار کردند. نظرات شما رو تو این مدت در رابطه با کرونا خواندم به نظرتون با توجه به اینکه هر روز ابعاد بیشتری از قضیه کرونا رونمایی میشه و دسیسه بودنش رو بیشتر اثبات میکنه، آیا در چنین شرایطی که ستاد کرونا مقلد محض سازمان بهداشت جهانی و در خواب عمیق هستن، بهتر نیست. آتش به اختیار عمل کرد؟! رهبری هیچوقت نظرشون این نیست که تصمیمات ستاد کرونا رو بدون منطق بپذیرید. لطفا مردم رو به ستاد کرونا حواله ندین چون درصد بالایی تابع سازمان صهیونیستی بهداشت جهانی هست.
باسمه تعالی: سلام علیکم: حرف در آخرین نکته جنابعالی است که نمیتوان بر این نکته جنابعالی دلیلی عالمانه داشت و به راحتی سازمان بهداشت جهانی را یک جریان صهیونیستی دانست. نظر بنده همان نکاتی است که عرض شد و فکر میکنم نمیتوان جریان ضد واکسن را جریانی غیر عادی و غیر مشکوک دانست. موفق باشید
با سلام خدمت استاد گرامی: وقتی رهبر مملکت جهان اسلام واکسن میزنه اونم برکت و حمایت از تولید داخل و در جواب سوال قبلیم گفتید رهبری برای زدن واکسن تیم مشاوره قوی داشته و حتما با مشورت ورود کردند و فرمودید کارهایی که با عقل رهبری هم راستاست انجام بدیم خوب تکلیف معلومه. سوالم اینه این همه طب اسلامی سنتی دارن تبلیغ میکنن هیچ مدل واکسن کرونا نزنین و عوارض داره، کلیپ های سخنرانی اساتید مطرح و سرشناس طب سنتی علاقه ای به زدن واکسن نشون نمیدند و نظر به نزدن واکسن دارند و میگویند بعدا دچار مشکل میشید. از اونور دولت آقای رییسی تلاش میکنن برای مهار کرونا از جمله وارد کردن واکسن و تشویق و دعوت به واکسن زدن میکنه الان تو خانواده ها تو ادرات و... مردم دودل شدن. بخشی حرف طب اسلامی سنتی رو قبول دارن بخشی میگن به دولت باید اعتماد کرد، چون آقای رئیسی با دولت قبلی فرق داره از طرفی رهبری گفت من صبر کردم واکسن تولید داخل رو بزنم و زد ولی الان هر جا میری واکسن مثلا برکت نیست و فقط دز دوم هست ولی کسی که واکسن نزده میگن چینی بزن الان جامعه رو گیج کردن هر جا میری چند دسته شده عده ای میگن واکسن باید زد تا این بیماری از بین بره حالا هر واکسنی شد عده ای میگن ترجیح میدیم واکسنی که رهبری زد رو بزنیم هم حمایته هم افتخار تلاش دانشمندان داخلی و واکسنی که بدست شیعه درست شده بهتر از واکسنی هست که بدست غیر شیعه مثل چین درست شده باشه. عده ای هم میگن دارن ملت رو گول میزنن تمام اطبا طب سنتی اسلامی میگن دور واکسن زدن رو خط بکشین چه داخلی چه خارجی. نگاه به الان نکنین بعدا عوارض میاد سراغتون خلاصه تو اینترنت تو کف شهر و جامعه این چندگانگی شدید به چشم میخوره. تو اخبار نشون داد جالب بود یه مادری از کرونا به رحمت خدا رفته بود پسرش میگفت برادرم نگذاشت واکسن بزنه اگه می زد زنده میموند اتفاقا این مشکل رو ما هم داریم. پدر ومادرمسنمون و بین خواهر برادر ها اختلاف نظر افتاده بخشی میگن مسنن واکسن واجبه بزنن بخشی میگن واکسن بزنن خطرناکه به کشتنشون میدید. اون بنده خداها با این دو نظریه گیج شدن موندن چکار کنن. من خودم دوست دارم واکسنی که رهبری زد رو بزنم الان چند وقته هر جا میریم برکت گیر نمیاد چینی و کره ای هست برای مدارس مردم دودل شدن چکار کنن فکر بچه ها هستند. استاد این چندگانگی چطور جمع میشه ١- اگه رهبر واکسن زد و گرای تولید داخل رو داد چرا الان نیست و چینی رو یه جورایی به زور میزنن به مردم. ٢- اگر واکسن واقعا ضرر داره چرا همه رو میزنند ٣- اگر ضرر نداره چرا پس اینقدر طب اسلامی سنتی دارن منع واکسن میکنن. ممنون
باسمه تعالی: سلام علیکم: آیا در چنین شرایطی که به قول جنابعالی تفاوت نظرها در میان است، راهی بهتر از آنچه رهبر معظم انقلاب «حفظهالله» بر آن تأکید میکنند و آن پذیرفتن نظر ستاد کرونا است؛ میماند؟! بنده نیز اگر در شرایط حاضر که میفرمایند واکسن برکت نیست، باید اقدام میکردم؛ همان واکسنی که فعلاً ستاد کرونا تأیید کرده است را میپذیرفتم. موفق باشید
سلام علیکم استاد عزیز: بنده دو ماه پیش پدرم را از دست دادم و امروز یکی از دوستان به من تلفنی گفت که دیشب خواب پدرت را دیدم که پا نداشت و در گوشه اتاقی بی حال با دست خودش را میکشید و من به تو میگفتم بیا بلندش کنیم ولی تو میگفتی نه اون خودش اینطور دوست داره و روی تو هم سیاه و ژولیده بود. میخواستم ببینم تعبیر این خواب چیه و حال پدرم اونطرف چطوره و براش باید چکار کنیم تا حالش اونطرف خوب بشه؟ و ما برای خودمان و پدرمان چکار میتوانیم بکنیم ؟ ( متن سوال رو میتونید در صورت صلاحدید انتشار ندهید)
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده علم تعبیر خواب ندارم ولی آن شخص برای خودش خواب دیده است، چه ربطی به شما دارد؟! هیچ وظیفهای برای شما در این موارد نیست. البته از دادن صدقه جهت شادی روح آن مرحوم غفلت نشود. موفق باشید
سلام استاد وقت بخیر: دکتر داوری در کتاب شرق شناسی و گسست تاریخی به مطلبی اشاره میفرمایند پیرامون اینکه اعلام حکم جهاد از طرف علمای دین در زمان جنگهای ایران و روس باعث گسست بیشتر تاریخی ما شد. در این رابطه لطف می کنید نظر خودتون رو بفرمایید؟ ممنونم
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! در این رویارویی که ما با روسیه تزاری پیدا کردیم، متوجه شدیم فاصله زیادی با جهان مدرن داریم و به همین جهت جناب عباس میرزا آن مرد مبارز برایش این سؤال پیش آمد که چرا شکست خوردیم و سعی کرد دارالفنون را پایهریزی کند تا بلکه این گسست تاریخی که بین ما و غرب از نظر فنون بخصوص فنون نظامی پیش آمده، جبران کند. موفق باشید
با سلام: چگونه از منظر نظریه حقیقت و رقیقت میتوان آیاتی که در آن از رویت و لقای خداوند صحبت شده استفاده کرد؟ چنانچه در کتاب یا جلسه ای مفصل در مورد آن فرمایش مفصل داشته اید خوشحال میشوم آدرس آن مفصل را در کنار جواب مجمل همین مجال داشته باشم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع را میتوانید در مباحث «اصالت وجود» و تشکیکیبودن آن دنبال بفرمایید از آن جهت که «وجود» به عنوان حقیقیترین حقایق، دارای شدت و ضعف است. پیشنهاد میشود سری به کتاب «از برهان تا عرفان» در قسمت «برهان صدیقین» بزنید. موفق باشید
سلام استاد: میخواستم بگم این حرفهایی را که بعضی ازدوستان میگویند علامه حسن زاده نسبت به هاشمی رفسنجانی دارند اصلا این حرفها مربوط به علامه حسن زاده نیست اینها را آیت الله جوادی آملی گفته اند نه علامه حسن زاده لذا مناسب است در پرسش و پاسخ روشنگری شود ممنونم استاد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! همانطور است که میفرمایید. اتفاقاً سؤالکنندگان نیز متوجهاند میخواهند در لفافه بگویند که حریم آقایان حفظ شود وگرنه آیت الله حسنزاده را چه به آقای هاشمی، زمین تا آسمان با هم متفاوتند. موفق باشید
با سلام خدمت استاد اصغر طاهر زاده چند سوال داشتم : ۱. در مورد سوال ۳۱۷۷۸ برای داشتن ایمانی راسخ فرمودید معرفت بالله که معرفت نفس برای شروع این امر طریقه خوبی است و تقوای الهی را باید مد نظر داشت و اگر ممکن است بفرمایید برای تقوای الهی مهمترین عامل چیست؟ ۲. تاریخ به چه درد میخورد؟ و از تاریخ چه استفاده ی مفیدی میتوان کرد؟ ۳. برای بحث کتب انقلاب اسلامی شما ابتدا کتب غرب شناسی شما مطالعه شود خوب است؟ ۴. برای بحث قرآن، آن سوره هایی که تفسیرش را گفته اید، هر چه که دل کشید و در واقع با مبانی آن سوره حال کرد خوب است تفسیرش را کار کنیم؟ یا باید بر اساس سیر مطالعاتی باشد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. تقوای الهی چیزی نیست جز همان کنترل خود در رعایت حرام و حلال الهی. ۲. تاریخ، محل حضور سنن الهی است تا با نظر به آن سنن آینده خود را شکل دهیم. ۳. فکر خوبی است. ۴. خیر، همانکه روحتان با آن سوره تغذیه میشود، حضور در عالَم معنا را تجربه خواهید کرد. موفق باشید
سلام: بخشهایی از تحف العقول را مطالعه کردم اما بنظرم شما باید دقیق و مصداقی از بین غرر تحف العقول ناب ترینش را انتخاب کنید و بگویید این فوق کلام لاوتسه است این حد که من دیدم برخیش اخلاقی بود بخشیش شاید به مذاقم خوش نیامد. مثل برخی توصیه ها که به حضرت امیر میشود یا فکرکنم در جایی آمده بود روغن زیتون بر بدن بمال تا چهل روز شیطان دور میشود. مطلب بعد اگر زمانی لاوتسه را برتر یافتید چه چیز باعث شد همچنان مسلمان بمانید جز اینست که پیش فرضتان از ابتدا این بود که اسلام برحقست؟ پس تمام تحقیقاتتان اولین شرط که بی طرفیست را نداشت.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده روح روایات آنچنان احاطهای نسبت به ابعاد انسان دارد که در جای دیگر نمیتوانیم بیابیم. اتفاقاً همین روایت که مطرح کردید متوجه نسبت بین رابطه جسم و روح است و اگر جسم بخصوص پوست بدن خشک باشد، روح در تدبیر بدن گرفتار توهّمات میشود که محل حضور شیطان است. موفق باشید
سلام با عرض پوزش سلام میکنم به محضر استاد طاهرزاده: در خصوص کار فرهنگی در بستر انقلاب اسلامی تقریبا اکثر فعالان و جوانان انقلابی عرصه فرهنگی شهر قائل به این هستن که حیطه ما بیشتر در حوزه تئوری خوب- شعاری حرف زدن - انتزاعی و ذهنی و در حیطه عمل نمی باشد بر این باورند آنچه در ظاهر جامعه حاکم است اصل است و اگر میخواهید کار فرهنگی کنید روشی عملی اجرا کنید. القصه گوشی برای شنیدن مبانی انقلاب. مکتب حاج قاسم یا اصلا چنین مباحثی را فقط در حد ثواب و کتابخوانی می دانند و بر این باورند که این روش شما کاری از پیش نمی برد و کار فرهنگی یعنی اقدام عملی. شاید انتزاعی صحبت میکنم ولی بر این روش باور داریم. نمی دانم اشکال کجاست از طرفی با وضع موجود و فرهنگ حاضر حق دارند. تقاضای راهنمایی و کمک از شما استاد دلسوز دارم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: کوتاهیها و تنگنظریها کار را از نظر فرهنگی به اینجا کشانده. اگر امروز آرامآرام بر اساس همان روشی که رهبر معظم انقلاب به عنوان «تبیین» مطرح فرمودند جلو برویم، إنشاءالله فاصلهها کم میشود و ورق برمیگردد. جناب آقای محسن مهدیان در کانال تلگرامی خود نکات خوبی را میفرمایند که ذیلاً آدرس آن خدمتتان ارسال میشود. موفق باشید
https://t.me/mahdian_mohsen/1158
سلام: با توجه به سوال قبل معلوم نشد موافق اخراجید یا موافق. ابتدا فرمودید ابتدا باید عرض کنم بنده نیز با اخراج ایشان از دانشگاه مخالف هستم ولی در انتها فرمودید با این همه همچنان معتقدم ایشان و امثال ایشان باید در مراکز علمی، کرسی آزاد اندیشی جهت ارائه اندیشههای خود داشته باشند و آن اندیشهها در معرض نقد و بررسی قرار گیرد ولی به عنوان استاد با چنین اعتقادی ظلم به دانشجویان می باشد به دلایلی که عرض شد. خوب اگر قرارست استاد نباشند باید اخراج شوند و نمیدانم چنین چیزی داریم که فرد صرفا کرسی آزاداندیشی داشته باشد و اصلا آزاداندیشی درین مملکت کجا بوده است که بخواهد کرسی داشته باشد. بسم الله من میخواهم آزاداندیش باشم و در مورد ولایت فقیه که روایات چندان و مستحکمی ندارد آزاد اندیشی کنم بر روی کرسی خواهم نشست یا خواهم ایستاد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال به عنوان یک استاد در امور پژوهشی و یا کنفرانس علمی میتوان از ایشان استفاده کرد و دانشگاه ظرفیت حضور چنین افرادی را دارد و پژوهشگاههایی در دل دانشگاه هست که افراد میتوانند در آنجا حاضر شوند و از نظریات ایشان استفاده کنند ولی اینکه مستقیماً دانشجویان در اختیار ایشان قرار بگیرد به عنوان کلاس درس، باید به نظامی که بر انقلاب اسلامی قوام دارد، حق بدهیم که نسبت به حضور ایشان در کلاس حساس باشد. موفق باشید
سلام واحترام: ببخشید من سوالی پرسیدم درباره حجاب و اینکه با مانتوگشاد وروسری بلند میتوان حجاب داشت چون نگه داشتن چادر برای من سخت است و شما پاسخ دادید اصل حجاب درست است و اشکالی ندارد. حالا سوالم این است که با توجه به اینکه برای من حجاب امری درونی است و واقعا اعتقاد قلبی دارم اگر چادر نپوشم آیا این وسوسه شیطان نیست و از خدا دور نمیشوم؟ یعنی اینکه به جای چادر، مانتو مناسب بپوشم از ضعف ایمان من نیست؟ چون واقعا حجاب را قبول دارم ولی با مانتوگشاد و مناسب راحت ترم. اما میگم نکنه گناه کنم؟ و اینکه به من میگن سختی چادر را تحمل کنم که ایمانم بیشتر باشه چیه پس؟ چون واقعا حس میکنم با مانتو حجابم و آرامشم بهتره تا چادر که با بچه گاهی از سرم میوفته و درست بلد نیستم. استاد چکار کنم؟ قضاوت و حرف مردم را چطور؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ملاک، حکم خداوند است. وقتی شریعت الهی آن نوع حجاب را جایز میداند ما نباید اگر چنانچه میفرمایید در آن شرایط با چادر به زحمت میافتید؛ سختی بیش از حدّ بر خود تحمیل کنید. آری! وقتی هم می توانید از چادر استفاده کنید، دلیل ندارد که آن را کنار بگذارید! موفق باشید
سلام استاد: از کجا بدانیم حس و حالی که داریم، واقعی است یا وسوسه ی شیطان است؟ چون گاهی شیطان ممکن است از نقاط قوت ما هم وارد شود، برای مثال من به دلیل اینکه دو تا بچه کوچک دارم بیشتر زمانم به بچه ها میگذرد، واجبات را انجام می دهم ولی مستحبات و دعا و قرآن زیاد خواندن و... نمیرسم اما خیلی احساس اعتماد و عشق به خدا و امیدواری به آینده دارم و خیلی حس میکنم به خدا نزدیکم و حتی گاهی فکر میکنم خدا به من فرقان داده و راه حل ها را در ذهنم میاورد و کمکم می کند در واقع با تمام وجود علی رغم کاستی های عبادی و اخلاقی که دارم و خطاهایم، باز هم حس می کنم خدا حواسش به من هست و با من حرف میزند. آیا به این ها اهمیت دهم و راضی باشم یا اینکه وسوسه ی شیطانه و خود بزرگ بینی و اینکه مثلا فکر کنم من آدم خیلی خوبی هستم و دچار غرور و عجب شوم. تفاوتش در چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر حس عبودیت و تواضع نسبت به حق در شما حاضر است إنشاءالله صورت رحمانی حضرت حق در میان است. موفق باشید
با سلام وادب خدمت استاد عزیز گرانمایه: از خداوند برایتان سلامتی و عاقبت بخیری خواهانم. استاد آیا کشیدن نقاشی صورت اشکالی دارد؟ مثلا کشیدن عکس حاج قاسم یا دیگر شهیدان یا اعضای خانواده و آیا این کار در عالم ماورایی انسان نقشی دارد؟ از نظر تربیتی و فقهی آیا اشکال دارد یا خیر؟ ممنون از زحماتتون
باسمه تعالی: سلام علیکم: به فتوای مقام معظم رهبری اشکال ندارد. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم. سلام استاد جان. اگر میشد چند برگ مدح و شکر وجود شما رو میگفتم ولی نمیخوام وقتتون رو بگیرم. ۱- دو تا مشکل بسیار عذاب آور دارم. خیلی اذیتم میکنه. یکیاش مالی است. باید به جایی پولی بدم که روم نمیشه. بخوام برم اونجا بیشتر عذاب میشم. ۲- در کارم موفق نمیشم و سر در نمیارم چرا. و فشار روحی بسیار زیاد و به تبعش مشکلات مالی و ازدواج نکردن هم مزید بر علت شده. خیلی هم تلاش دنیوی و دعا میکنم ولی همچنان راهم بسته است. و بدتر این که این موضوع گاهی به کمایمانی و یاس و غم و بدگمانی و خرافهگرایی و گناهان دیگر منجر میشه. عقلم قد نمیده. دیگه واقعا موندم باید چه کار کنم. خسته شدم. از شما کمک میخوام. (به راهنمایی... یا دعای خیر...) ۳- من رابطه خدا با دنیا رو مثل رابطه یک انسان در حال خواب (یا خیال) با دنیای درون ذهنش میدونم. (شبیه «مغز دورن خمره».) اگه این مدل درست نیست، «چرا» نیست؟ اگه هست، رابطه خدا با یکی از مردمان این دنیا باید برجسته و متفاوتتر از دیگران باشه. یعنی دقیقا با من. با «این من». و بقیه «فرعی» و غیر مهم و دور (از خدا) و مبهم و «بیجان» میشن. (همانگونه که در عالم خواب فقط «یک» موجود نماینده «من» است و بقیه فرعی هستن.) بلکه همه نیست میشن الا آن یکی. به عبارت دیگه اگه من (یعنی اصل من) اون ذهنی باشم که این جسم و جسمهای دیگه رو در بر گرفته، دیگه «دیگرانی» وجود نخواهند داشت. و (مشکل دیگه) این که هرچند بسیاری از بخشهای متنهای دینی (اگر نگویم اکثرش) این موضوع را تصدیق میکنند ولی علنا در «هیچ» متن دینیای این موضوع به صراحت مطرح نشده. و فلاسفه هم حتی در موردش چیزی نگفتهاند. بهویژه فلاسفه اسلامی. (شاید فقط امثال حلاج. آن هم به شیوه دیگری.) ۴- «چرا» عالم مثال را به متصل و منفصل تقسیم میکنند؟ (منظورم این است که با چه دلیلی «اثبات» میکنند که دو تا هستند و یکی نیست.) سپاس بسیار فراوان. از خدایی که شما رو سر راه ما قرار داده.
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید بشود آنجایی که میفرمایید باید پولی بدهید و در زحمتید، شماره کارت آنجا را به دست آورید و به حسابشان بریزید و یا کارتهای هدیهای را که عموماً در بانکها هست برایشان پست کنید 2- با صبر و توکل إنشاءالله خدا مشکل را حل میکند 3- در این مورد به حیات یک گیاه در نسبت با بقیه اعضای آن گیاه فکر کنید 4- به اعتبار آنکه موجوداتی مثالی مثل فرشتگان منقطع از ما در عالَم خودشان هستند، بحث مثال منفصل پیش میآید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ابتدا باید عرض کنم بنده نیز با اخراج ایشان از دانشگاه مخالف هستم و معتقدم به جای اخراج، باید سخنان ایشان نقد و بررسی شود زیرا نه نفیِ مطلق چارهساز است و نه ارادت مطلق. و در همین رابطه از برنامه زاویه شبکه چهار تلویزیون گلهمند هستم که چرا در بررسی موضوع اخراج آقای دکتر عبدالکریمی تنها دو نفر از مخالفان اخراج را دعوت کردند یعنی آقای دکتر سید جواد میری و آقای دکتر احمد راهدار. در حالیکه انصاف آن بود از کسانی که تصمیم به اخراج ایشان گرفتهاند نیز دعوت شود تا آنها نیز دلایل اخراج را مطرح کنند که البته با سوابق فکری که بنده از آقای عبدالکریمی دارم، اخراجکنندگان نیز دلایل و سخنانی داشتند و این موجب میشد تا نقد دعوت شده ها به اخراج آقای عبدالکریمی در خلأ انجام نشود.
در اینکه آقای دکتر عبدالکریمی فردی دغدغهمند و عاطفی هستند، بحثی نیست. حتی ایشان در رحلت فرزند بنده تلاش کردند با بنده تماس بگیرند و تسلیت بگویند و از این جهت لطف کردند. پس انتقاد بنده از ایشان یک امر شخصی نیست، بلکه تفاوت در نگاه به تاریخی است که ما در آن قرار داریم، بدون هرگونه کینهورزی و یا اینکه معتقد باشم نظام باید در نفی امثال ایشان عمل کند. حتماً میدانید که ایشان از سالهای قبل، اصلِ انقلاب اسلامی را بسط مدرنیته و نیهیلیسم میدانند و در ابتدای سال 98 میفرمایند: «انقلابیون باید مؤلفههای بنیادهای جهان کنونی را به رسمیت بشناسند و صرف تکیه بر ارزشهای معنوی کافی نیست چنانچه در مسئله حجاب و نابودی اسرائیل شکست خوردیم.» - فعلاً بحث در نقد این سخن نیست، بحث در آن است که گویا از نظر ایشان به رسمیت نشناختن اسرائیل، به رسمیت نشناختنِ بنیادهای جهان کنونی است-
ایشان معتقدند: حکومت دینی امری است پارادوکسیکال و خودْ متضاد، زیرا حکومت مربوط به مناسبات اجتماعی است و دین، رابطهاش با افراد است. - آیا از نظر آقای دکتر عبدالکریمی اینهمه دلایل قرآنی که حضرت امام در رابطه با اجتماعیبودن دین مطرح میکنند و میفرمایند: «والله، همه اسلام سیاست است» بیمعنا است؟-
آقای دکتر عبدالکریمی معتقدند تعبیر انقلاب اسلامی ایران، یک برساختِ تاریخی است و تفسیر جریان حاکم است که به جنبش مردم ایران عنوان «انقلاب اسلامی» دادند. - آیا از نظر آقای دکتر عبدالکریمی شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» که از اولین شعارهای انقلابیون بود، برساخته جریان حاکم است؟-
آقای دکتر عبدالکریمی در توصیه به جریانهای برانداز میفرمایند دیدید که در بهمن 57 هم کاری نشد. بنابراین اگر باز بخواهید انقلابی صورت دهید هیچ نتیجهای نخواهید گرفت - آیا آقای دکتر عبدالکریمی برای چنین توصیهای به جریانهای برانداز حقیقتاً معتقدند در انقلاب اسلامی هیچ کاری نشد؟ و آن تعبیری را به کار بردند که البته بنده به خود اجازه نمیدهم از آن واژه استفاده کنم-
تعجب بنده از فرمایشات جناب آقای سید جواد میری در برنامه «زاویه» است، ایشان طوری صحبت کردند که گویا همه انتقادهایشان به آقای دکتر عبدالکریمی را از یاد برده بودند. در حالیکه خود ایشان در جلسه رونمایی از کتاب «پرسش از امکان امر دینی» میفرمایند:
«در روایت عبدالکریمی اشکالات بنیادینی به چشم میآید که یکی از آنها مترادفپنداشتنِ امر عرفی و امر سکولار است و دیگری عدم تمایز بین سنت عبری- یهودی و اسلامی- شیعی، و سر آخر التفات نکردن به میدان معنایی قرآن با عطف به مفاهیمی چون غیب و شهادت و در عوض، تأکیدکردن بر مفاهیمی همچون قدسی و سکولار که از مفهومهای محوری در سنت مسیحی هستند تا مبتنی بر بینش قرآنی».
و یا جناب آقای دکتر قاسم پورحسن با اینکه مخالف اخراج آقای دکتر عبدالکریمی هستند، در نقد نظریات ایشان میفرمایند:
«اینکه فقه یا شریعت را به سبب تکلیفی و اجتماعی بودن و اینکه انسانها با آن نسبت عملی دارند، سکولار بنامیم و تمام دین را تجربه درونی فرد، بدون پیوند با بنیانهای حقیقی دین ترسیم کنیم؛ حکایت از آن دارد که نه میدانیم شریعت چیست و نه التفاتی به گوهر دین داریم. این کژتابیها در «فهم» سبب شد تا در نیابیم امر دینی چیست. بدون فهم صحیح از دین مدعی میشوند در دوره سلطه خرد جدید چیزی به نام دین وجود ندارد و در جوامع امروز انسانی با امر دینی مواجهه نیستیم... ریشه این تحلیل آن است که در درون مطالعات مغربزمین در باب دین بهسر میبریم.»
جناب آقای دکتر پور فرج در جلسه بررسی سه کتاب مربوط به «تأملاتی بر ساحت قدس، وجود و تاریخ» در رابطه با اندیشه آقای عبدالکریمی میفرمایند: آقای عبدالکریمی یک متفکر ناراضی و نگران است و با بحران مخاطب روبهرو میباشد، زیرا جامعه هدفش معلوم نیست. با خواندن این مطالب - منظور سه کتاب فوق- نه کسی به «دین» میپیوندد و نه کسی از آن بُریده میشود. مؤمنین برای به دین پیوستن نیاز به چنین نظریاتی ندارند، برای ایمانورزیدن دانستنِ این نظریات نقشی ندارد. آنچه آقای عبدالکریمی گفتهاند قدرت آن را ندارد که از یک نظریه فلسفی فراتر رود و به امر قدسی نظر کند. این نظریه امکان آن را ندارد تا از امکانات جاندارِ سنت استفاده کند.
و البته به نظر این حقیر که سالهای متمادی نگاه آقای دکتر عبدالکریمی را دنبال میکردم، نظرات آقای پورفرج نظرات صائبی است و این بدان معنا نیست که فلسفی بودن آقای عبدالکریمی نفی شود.
آقای دکتر عبدالکریمی در بحثی که اخیراً و بعد از مطرح شدن اخراج ایشان با پژوهشگاه «شهید صدر» « https://t.me/bijanabdolkarimi/5753» تحت عنوان «تفکر دینی در تمدن آینده» داشتند، در گفتگویی که با آقای بیگدلی انجام دادند معتقدند ((با انقلاب اسلامی چیز تازهای اتفاق نیفتاده است و جریانهای انقلابی آخرین پتانسیلهای سنت تاریخی خود را به صحنه آوردهاند، نه اینکه انقلاب اسلامی آغاز تاریخ جدیدی باشد.)) تقاضامندم باز به این جمله ایشان دقت بفرمایید که میگویند: ((با انقلاب اسلامی چیز تازهای اتفاق نیفتاده است و جریانهای انقلابی آخرین پتانسیلهای سنت تاریخی خود را به صحنه آوردهاند نه اینکه انقلاب اسلامی آغاز تاریخ جدیدی باشد.)) و در مورد رخداد سالهای اخیر در رابطه با آن را نیز آخرین پتانسیلهای سنت تاریخی جریان مذهبی میدانند که به صحنه آوردهاند.
میگویند جامعه من به جهت گفتمان انقلاب به شدت به دامن غرب پناه برده است.
بنده در مجموعه مناظرات و گفتگوهای ایشان با مخاطبانشان، هرگز آنچه که در یک گفتگوی متقابل باید صورت گیرد و طرفین گفتگو هر کدام آینه فهم دیگری باشند؛ ندیدم. ظاهراً برداشت های ایشان از نظرات هایدگر آنچنان بر ذهن و روانشان سیطره دارد که حالت کلیشهای پیدا کرده و هر چند بعضاً مطالب خوبی از هایدگر را مطرح میکنند، ولی طوری آنها را فهمیدهاند که از ادغام افقهای فکر که گادامر از هایدگر آموخته است در سخنان شان خبری نیست. به نظر می آید هیچ برداشتی جز برداشت خودشان از موضوعات را، فکر به حساب نمیآورند. و به همین جهت یا در نقد آقای دکتر پورحسن میفرمایند آنچه دکتر پورحسن میگوید مربوط به دوره تاریخی دیگری است و یا در نقد آقای بیگدلی میفرمایند این حرفها داستان آرزومندی است. و این جمله را در مقابل بسیاری از منتقدانشان تکرار میکنند و یا اگر بگویید ملت ایران با انقلاب اسلامی رسالت تذکر به تاریخ سکولاریته را دارد تا در تاریخ مدرن بازگشت به عهد قدسی پیش آید؛ میفرمایند این یک نوع یهودیگری است که خود را ملت برگزیده می دانستند.
در سال 1396 که در دانشگاه تبریز بنا بود انقلاب اکتبر روسیه را نقد و بررسی کنند،[1] ملاحظه میکنید ملاک حقیقت یک انقلاب صحیح را انقلاب فرانسه گرفتند[2] و هر حُسنی که انقلاب بلشیویکی داشت را تحت تأثیر انقلاب فرانسه دانستند و هر عیبی که در آن انقلاب بود؛ آن را با انقلاب اسلامی مقایسه میکردند و میفرمودند مانند انقلاب ما. معتقدند انقلاب اکتبر روسیه بیشتر مبتنی بر ایدئولوژی است و انقلاب اسلامی ابتدا کنش کرده و سپس میخواهد ایدئولوژیاش را تدوین کند و به گفته ایشان ابتدا منار را دزدیده و به دنبال چاه میگردند. میفرمایند انقلابیون ایرانی میخواهندبه نوعی ارادهگرایی در روزگاری بپردازند که زمانه با آنها یار نیست و میفرمایند علت اصلی شکست اصولگرایی در انتخابات اخیر – منظور سال 96- تأکید بر اندیشهها و ایدههایی است که تاریخ از آنها حمایت نمیکند.
آقای دکتر عبدالکریمی طوری انقلاب اکتبر را با انقلاب اسلامی مقایسه میکنند که انقلاب اسلامی در نظر ایشان سراسر خطا و انحراف است و اگر بسیجیان و پاسداران و طلاب جوان را دوست دارند، نه به اعتبار تعلّق آنها به انقلاب، بلکه به جهت آنکه از نظر آقای دکتر عبدالکریمی آنها فرزندان ایراناند.
حال مقایسه بفرمایید نظر آقای دکتر عبدالکریمی را در رابطه با انقلاب اسلامی و اسلامیبودن آن و نظر آقای دکتر رضا داوری را که آقای دکتر عبدالکریمی خود را شاگرد ایشان میدانند.
در نشستی که آقای دکتر رضا داوری در تاریخ پنجشنبه ۲۶ مرداد سال 1396در خانه مشروطه اصفهان داشتند، از ایشان پرسیدند: «آیا انقلاب اسلامی راهی را برای ما باز کرده است؟ و آیا امکانات تازهای به روی ایران گشوده است؟» ایشان در جواب میفرمایند: «چرا در بدیهیات شک میکنید؟ مگر میتوان گفت که حرکت امام خمینی یک گشایش در تاریخ ما نبوده؟ انقلابی رخ داده و عهدِ دینی تجدید شده است، مهم آن است که ما چطور میخواهیم رونده این راه باشیم. اکنون باید گشایش را فهمید و البته به آن دلخوش نشد، باید به امکانات و چگونگی این راه دقت کرد. ما قدم به قدم باید آن را بگشاییم.»
آقای دکتر داوری در آخرین کتاب خود یعنی کتاب «اخلاق در زندگی کنونی»[3] در صفحه 339 میفرمایند: «در اینکه دین اسلام و رهبری دینی - و نه هیچ نیروی دیگری- میتوانست چنین نهضتی را بهوجود آورد و راه ببرد، به دشواری میتوان تردید کرد. پس در اینکه انقلاب صفت اسلامی داشت و دارد تردید نباید کرد.» و در صفحه 340 همان کتاب میفرمایند: «کار بزرگ، یعنی سرنگون کردن نظام سلطنتی، صورت گرفته بود. کار بزرگ دیگر هم، اسلامی کردن کشور بود که با توجه به مسلمان بودن مردم و حرمتی که روحانیت داشت، مشکل نمینمود.»
آقای دکتر رضا داوری در مورد انقلاب اسلامی میگویند: «انقلاب را دنباله تاریخ توسعهنیافتگی نمیدانستم. انقلاب حادثهای پیشبینی نشده بود... احساسم این بود که دری در تاریخ در حال گشودن است ... اکنون به این نتیجه رسیدهام که انقلاب ما توانسته است آخرین تحولی را که در وجود بشر و در جهان پدید آمده است به نحوی نشان دهد.»[4] در ادامه میگویند: «انقلاب اسلامی حادثه بزرگی است و من همواره در سایه تفکر متفکران بزرگ به این حادثه و تجربه عظیم تاریخی اندیشیدهام»[5] و میگویند: «البته معتقدم که انقلاب باید بتواند در اساس جهان کنونی رخنه کند و اساس دیگری بگذارد.»[6] و در همین رابطه میفرمایند: «در هر صورت با نادیدهگرفتن تجدد هیچ انقلابی صورت نمیگیرد. انقلاب بازگشت به گذشته و تجدید رسوم آن نیست. در انقلاب باید از غرب و از میان آن (و نه از کنارش) گذشت. غرب نمیگذارد هیچ قدرتی آسوده از کنارش بگذرد. من همچنان به انقلاب وفادارم به شرط اینکه آن را محدود به رعایت بعضی رسوم و ترک بعضی دیگر نکنیم و سودای حل همه مسائل را از طریق إعمال قدرت سیاسی نداشته باشیم.»[7] و با توجه به این امر میفرمایند: «بنده اکنون هم از انقلاب دفاع میکنم و همچنان به غرب و تجدد با نظر انتقادی مینگرم.»[8] با توجه به سخنان چنین متفکری میتوان به معنای «جهان بین دو جهان» فکر کرد، بهخصوص آنجا که میفرماید: «انقلاب اسلامی ما توانسته است آخرین تحولی را که در وجود بشر و در جهان پدید آمده است به نحوی نشان دهد.» امری که بنده عنوان آن را حضور بشر آخرالزمانی گذاشتهام.
به هر حال بحث در این جا نقد افکار آقای دکتر عبدالکریمی نیست که بنده بخواهم بدان ورود کنم. بحث در جایگاه ایشان در دانشگاه است که به نظر بنده ایشان به عنوان شخصیتی نقّاد باید در دانشگاه دارای کرسی نقد و نظریه باشند و در جمع اهل نظر، نظرات خود را مطرح نمایند تا نقد و بررسی شود و از این جهت وجود ایشان در کشور و در دانشگاه نیاز است از آن جهت که تضارب آراء موجب رشد فکری جامعه میشود. ولی آیا میتوان روح و روان دانشجویان را در کلاسهای دانشگاه در اختیار ایشان گذاشت تا انقلاب اسلامی را که یک ملت برای آن فداکاری کردهاند و خون دادهاند؛ اینچنین زیر سؤال ببرند و دانشجویانی را که باید افسران جنگ نرم در مقابل دشمنان این انقلاب باشند، به افرادی خنثی و بیتفاوت تبدیل کنند؟ چیزی که بنده ناظر بودهام که چگونه بعضی از طلاب و دانشجویان در مواجهه با نظرات ایشان گرفتار نوعی پوچی و سرگردانی شدهاند و از همان جا بود که بنده نسبت به افکار ایشان حساس شدم و مطالب ایشان را دنبال کردم. به نظر میآید هیچ نظامی چنین اجازهای را نخواهد داد. زیرا با محوریت انقلاب اسلامی بر عامل بقاء و انسجام ملت تأکید کردهایم. بنده منکر مسلمانی و دلسوزی ایشان نیستم، ولی همچنان که خودشان میفرمایند دین را امری فردی میدانند و اینجا است که موضوع حق و باطل بودن جریانها در گفتار ایشان بهکلّی مورد غفلت است.
در سخنرانی اخیرشان تحت عنوان «تفکر دینی در تمدن آینده» از آقای مصطفی تاجزاده تجلیل میکنند که البته عیبی بر این کار نیست. ولی آیا ایشان از جایگاه استاد فلسفه در کنار آقای مصطفی تاجزاده هستند و یا از جایگاه یک کنشگر سیاسی با عقاید خاصی که آقای تاجزاده دارند؟ آیا نقد ما به آقای دکتر عبدالکریمی در نسبت ایشان با آقای تاجزاده، نقد به یک استاد دانشگاه است و یا یک کنشگر سیاسی؟ بالاخره آقای دکتر عبدالکریمی را یک روشنفکر بدانیم و یا یک استاد فلسفه؟ از آن جهت که خودشان به خوبی میدانند جایگاه هر کدام متفاوت است و نگاه پدیدارشناسانه به موضوعات با نگاه روشنفکران، زمین تا آسمان فرق دارد.
با این همه همچنان معتقدم ایشان و امثال ایشان باید در مراکز علمی، کرسی آزاد اندیشی جهت ارائه اندیشههای خود داشته باشند و آن اندیشهها در معرض نقد و بررسی قرار گیرد ولی به عنوان استاد با چنین اعتقادی ظلم به دانشجویان می باشد به دلایلی که عرض شد. موفق باشید.
[1] - میفرمایند: انقلاب فرانسه یک امر تاریخی است و فلسفه بیش از ایدئولوژی در آن نقش دارد و همسو با فرآیندهای تاریخی است و در بستر یک تقدیر تاریخی به إعمال اراده انسان میپردازد. همراه با اعمال ارادهای که متفکران میخواستند به معنای تغییر نظام فئودالی به بورژوازی داشته باشند.
[2] - https://t.me/bijanabdolkarimi/1468
[3] - انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی- 1399
[4] - کتاب «آفاق فلسفه در سپهر فرهنگ» مصاحبه «آقای زارع با آقای دکتر داوری». صفحات 72 و 73
[5] - همان- ص 109
[6] - همان- ص 141
[7] - همان- ص 142
[8] - همان- ص 145
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده زمانی با روبهروشدن با سخنان لائوتسه این حالت برایم پیش آمد و با اُنس با روایات بخصوص با ارتباط با کتاب شریف «تحفالعقول» متوجه عمق شخصیت اهلالبیت «علیهمالسلام» شدم و جایگاه نبوت نبی که چنین انسانهایی را تربیت کردهاند، برایم بحمدلله روشن شد و اینکه قرآن با عمق معرفتی خاصی به اموری اشاره دارد که در حدّ هیچ بشری نمیتواند باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: والله اعلم. ولی از شخصیت آیتالله حسنزاده که بنده از نزدیک لمس و تجربه کردهام؛ این برمیآید که بر مبنای خاص آن سخن را فرمودند. ولی به هرحال این امری نیست که بنده یا جنابعالی بر آن اصرار داشته باشیم. موفق باشید