باسمه تعالی: سلام علیکم: روایت ما را متوجه میکند که کتاب خداوند دارای باطن و باطنها است. آنچه در ابتدای امر و بر اساس فکر و اندیشه با ما روبهرو میشود، همان عبارات کتاب الهی است و مفسرین در این حوزه با کتاب الهی برخورد میکنند ولی چنانچه روحِ انسانها به ابعاد باطنیِ عالَم وجود سیر داشته باشد، کتاب الهی را متذکر اشاراتی مییابند که مافوق محدودهی الفاظ است و لطایف و حقایق آن نیز به همین شکل است. مثلاً در آیهی 82 سورهی یس که میفرماید: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون» در نگاه اندیشمندانه به ما میفهماند که «امر»ِ او در رابطه با مخلوقات، در عالَم بیزمان واقع میشود. ولی اشارهی آن متذکر احساسی است که اهل عرفان دارند و میتوانند عالم بیزمان را احساس کنند و لطایف آن دیگر گفتنی نیست چه رسد به حقایق آن که بین این آیات و رسول خدا برقرار است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: قبلاً در سؤالهای مربوط به معاد در این مورد صحبت شده، به آن جوابها مراجعه فرمایید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اصل حرف، حرف خوبی است که انسان بتواند در اُنس طولانی با روایات، متوجه روح روایات گردد. ولی تدبّر در روایات با رشد عقلی ممکن است و فلسفه یکی از انواع تعقل میباشد به همین جهت ملاحظه میکنید وقتی روایات در دست امثال علامهی طباطبایی قرار میگیرد، ابعادی از آن مطرح میشود که در برخورد اولیه اصلاً به ذهن انسان نمیرسید و در عمل هم ملاحظه میکنید امثال حضرت امام و شهید مطهری که با فلسفه آشنایی داشتند، در تبیین اسلام نسبت به بقیه موفقتر بودند. و تجربهی شخصی بنده نیز این را تأیید میکند. جناب آقای مهدی امامجمعه در سلسله بحثهای خود که در مرکز «سُها» تحت عنوان «فلسفهی اجتماعی حکمت متعالیه» https://t.me/nedayeandishe/518 داشتند به صورت عالمانه متذکر شدند چه اندازه حکمت متعالیه در فهم آیات و روایات و در تحقق تمدن مطلوب اسلامی مؤثر میتواند باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- احسنت از برداشتی که در رابطه با نحوهی ادراکات شده است 2- در ادراکات حسّی، نفس ناطقه آماده میشود تا با ارتباط با مبادیالصور آن صورتها را در خود ابداع کند. پس عملاً نفس از طریق خودش به فعلیت نرسیده است 3- همانطور که متوجه شدهاید در ادراکات حسّی، نفس آماده میشود تا با وجود علمیِ مطابق شیئ خارجی متحد گردد و به آن علم حضوری پیدا کند، نه با موجودات مادی که عین غیبتاند. از آن طرف نفس به جهت تجردی که دارد به معلوماتِ بالعرض خود یعنی پدیدههای مادی احاطه دارد و وجهِ وجودی آنها از او غایب نیست تا اینکه نتواند معلومات بالذات خود را که ابداع کرده، درست و همهجانبه بشناسد و مشکلِ دوگانگی بین «عین» و «ذهن» پیش آید. عرایضی در چند جزوهای که در رابطه با «معرفتِ نفس و حشر» شده است میتواند کمککار باشد. و از آن مهمتر بحث «برکات نظر در نسبت بین «وجودِ نفس» با «صِرفُالوجود» که فایلهای صوتی آن همراه با متن مربوطه بر روی سایت هست. موفق باشید