بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
18085
متن پرسش
سلام استاد: شما اگر همسرتان دچار کسالتی شوند مثلا دل درد شوند آیا به دکتر مراجعه می کنید؟ چون کسی را می شناسم که معتقد است دکترها چیزی نمی فهمند و ما باید زجر بکشیم و خود درمانی کنیم. بحث پول دکتر هم هست که می گوید گران است و ما باید پول در بیاریم دو دستی بدیم به دکتر ها. استاد راهنمایی بفرمایید چه کار کنیم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره در این زمان و در این نوع زندگی‌ها، بیماری‌هایی پیش می‌آید که دنیایِ جدید آن را ایجاد کرده و طبّ جدید آن را می‌شناسد و نمی‌توان به چنین طبیبانی رجوع ننمود. آری! در این که متأسفانه هزینه‌ی پزشکی گران است، بحث دیگری است. موفق باشید

18006
متن پرسش
سلام استاد عزیز: استاد همچنان که خود حضرتعالی در یکی از صوت های جلسات فرمودید که هنگام نماز «مکروه» است که چشم را ببندیم، بلکه بایستی چشم را باز نگه داریم تا حضرت حق و تجلیلت الهی را ببینیم لذا بنده سعی کردم این حکم را رعایت نمایم اما گاها جهت امتحان چه در نماز و غیر نماز که چشمم را می بندم، بهتر حضور خدا را حس می کنم. اولا بفرمایید این حس وهمی است یا قلبی و حضوری؟ ثانیا خوب است که ما هنگام نماز چشم بسته نماز بخوانیم؟ در حالی که مکروه می باشد!!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بستگی به مراتب انسان‌ها دارد. آری! در مراتبِ بالای سلوک، انسان بهتر است که چشم خود را نبندد تا با نگاه قلبی و ماورای آن‌چه در مقابل چشمش هست، با حضرت ربّ مرتبط شود ولی فرموده‌اند در ابتدایِ راه و در میانه‌ی آن، جهت تمرکز بیشتر، اشکال ندارد که چشم خود را ببندد. و این ربطی به غلبه‌ی وَهم ندارد. موفق باشید

17436
متن پرسش
با عرض سلام و احترام و تشکر بابت وقتی که برای پاسخ به سوالاتمان می گذارید. در رابطه با سوال 17419، با تشکر فراوان از پاسختون، متآسفانه پاسخ شما هیچ ارتباطی با سوال ندارد. دقیقا مثل سوال قبلی که در رابطه با زن پرسیده بودم. جوابتان بسیار راهگشاست ولی جسارتا بعضا ارتباطی به سوال حقیر ندارد. سوال من ناظر به «تصریح علنی رهبری» به این مسئله و تبعات آن بود. نه راجع به اصل نظر ایشان. اول سوال هم تصریح کردم که در محتوای حرف رهبری و حکمت آن هیچ بحثی ندارم بلکه سوال و بحث من ناظر به «طرح علنی» آن از سوی رهبر بود. متأسفانه نمی دانم چرا یکی دو سری است که پاسخ های بی ارتباط با سوالم دریافت می کنم. تو سوال 17419 از تبعات زدن این حرف توسط رهبری در درس خارج فقه پرسیدم. و ناظر به «تبعات بیان علنی» که به نظر حقیر می رسد شاید از اشتباهات قلیل رهبری باشد، این طور نیست؟ از جمله تبعات آن این است که رهبری با این حرفشان، به حرف های درگوشی که از قول ایشان زده می شود در عمل صحه گذاشتند بدون اینکه حتی خورده ی کوچکی بگیرند از کسانی که محتوای جلسات خصوصی رهبر را عمومی می کنند. علی رغم اینکه در سخنرانی شان قبلا فرموده بودن که شما کاری با حرف های درگوشی نداشته باشید و به سخنرانی های رهبری برای فهم موضعش کفایت کنید. در حالی که به ذهن هر آدم عاقلی می رسد اگر این حرفی که از آقا نقل می شد درست بود و آقا به آن تصریح کردن پس لابد همه ی نقل قول هایی که از طرف آقا ضد احمدی نژاد می شد در دوران قبل، هم می تواند درست باشد، یا اینکه حرفشان برای سوء استفاده کسانی مناسب است که بر طبل تقابل دکتر و آقا می کوبیدند. و خیلی موارد دیگر. فعلا به نظرم می رسد رهبری با این حرفشان در عمل موارد بسیاری از سخنرانی های خود را نقض کردند و به خلاف آن صحه گذاشتند و در مجموع اهرمی شد برای دشمن، نظر حضرتعالی چیست؟ آیا بهتر نبود رهبری به گفتن نظر و دلیلشان «به شخص آقای احمدی نژاد» بسنده می کردند؟ چه ضرورتی در علنی کردن آن بود؟ ضمن اینکه آقای احمدی نژاد هم در نامه شان تصریح می کنند که در همان جلسه ی خصوصی نظر آقا را پذیرفته بودند لذا نمی توان گفت علت علنی کردن آن، فشاری بوده بر اینکه احمدی نژاد وارد عرصه انتخابات نشود، حقیر هرچقدر فکر کردم همه ی احتمالاتی که علنی کردن این نظر می توانست مفید باشد، در نظرم صفر است. چه مصلحت و ضرورتی داشت گفتن این حرف؟ ببخشید در صورت امکان همان سوال 17419 نظرتان را ناظر به «تصریح آشکار و علنی این مسئله از سوی آقا» بفرمایید. اگر سوالم نامفهوم است ممنون می شوم تذکر بدهید. التماس دعا.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید موضوعی که با مشورت به میان آمده است و بعداً به دلایلی علنی شده – که بحث آن باید در جای دیگر بشود به‌خصوص که از طرفِ طرفدارانِ افراطی آقای احمدی‌نژاد نحوه‌ای از انکار در میان آمد و از طرف شخص آقای احمدی‌نژاد نیز اقدام مناسب صورت نگرفت - غیر از موضوعاتی است که مقام معظم رهبری در بین دانشجویان فرمودند، من صحبت مخفی ندارم و نظرات من همان‌هایی است که به صورت علنی می‌گویم. از طرفی توجه داشته باشید که در بسیاری موارد بنده جواب‌هایی که به سؤال کاربران محترم می‌دهم به امید آن است که چشم‌اندازی را در مقابل آن‌ها بگشایم تا تفکر، ادامه یابد نه آن‌که بخواهم جوابی بدهم برای اطلاعِ بیشتر کاربر و توقفِ تفکر او در موضوعِ مورد بحث! موفق باشید

15467

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحيم سلام عليكم: در انتخابات ها اگر شخصی از کاندید ها خودش بخواهد که پرونده اش توسط شورای نگهبان علنی شود از لحاظ شرعی شورای نگهبان این اجازه را دارد؟ در حالتی که بخواهد فقط به خودش به طور دقیق تر اعلام کنند (مثلا دلیل عدم التزام عملی را بگویند) چطور؟
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر افشای موضوع، موجبِ تشییع فاحشه شود، رضایت طرف حجت انجام چنین عمل را به شورای نگهبان نمی‌دهد. موفق باشید

13838

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
آیا آیه 71 سوره «ص»: «انی خالق بشر من طین» با آیه 11 سوره شوری «لیس کمثله شیئ» تناقض دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همانی که شبیه هیچ مخلوقی نیست، خالق بشر از خاک می‌باشد. موفق باشید

8387
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیز با توجه به اینکه هم استاد مطهری و هم حضرتعالی دارای کتابهای مختلفی هم از لحاظ تعداد و هم از لحاظ تنوع موضوعی دارید و هم اینکه فرصت برای مطالعه کم است و هم اینکه رهبری فرمودند مبنای فکری نظام جمهوری اسلامی آثار شهید مطهری است و نیز با توجه به اینکه آثار استادمطهری بیشتر با رویکرد اسلام شناسی و ساخته شدن بنیان های فکری بر اساس معارف اسلامی است و آثار حضرتعالی بیشتر با رویکرد تربیتی و تهذیبی اخلاقی ضمن معرفتی هستند، با توجه به فرصت کم چگونه اولویت بندی کنیم؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: توصیه‌ی بنده این است که در هر صورت اولویت را به کتاب‌های آن استاد بزرگ بدهید مگر در جاهایی که احساس می‌کنید نیاز است به کتاب‌های دیگری هم رجوع شود. موفق باشید
7357
متن پرسش
باسلام استاد گرامی علی الظاهر مقدار و وضعیت و نوع غذاهای الان نسبت به گذشته (مثلاصدر اسلام) خیلی تفاوت دارد. آیا نوع غذاها حالا نمیگویم افراط آنها مثل مرغ بریان ها و کوبیده ها و ... نه ، همین عادات غذاییِ امروزه به برنج ها و خورشت ها و ... مناسب سلوک است؟چون ما از غذاهای ساده مثل ماست و خیار و ... فاصله گرفته ایم .قبلا که باشما صحبت کردم فرمودید امام صادق ع فرموده اند(به این مضمون که) ما همه چیز میخوریم ولی به مقدارش.آیا همه چیز نظر حضرت با همه چیز ما خیلی فرق ندارد؟ آیا این طب امروز زیادی ماها رو نترسونده که باعث شده از سادگی در غذا فاصله بگیریم؟یا نه باتوجه به تغییر زمانه ما نیاز به همین نوع غذاهای متداول داریم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ظاهراً امروزه مرغ بریان و کباب کوبیده تداعی یک نوع زندگی اشرافی را نمی‌کند و شاید چندان مزاحم سلوک نشود، ولی در هرحال سادگی در غذاخوردن روح را برای پرواز به عالم ملکوت کمک می‌کند و هیچ ضرری هم به سلامت ما نمی‌زند. موفق باشید
6623

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
باسلام وخداقوت دختر9ساله ای که امسال به سن تکلیف رسیده است درنمازش کاهلی میکندومانمیدانیم که جه برخوردی کنیم که نسبت به نمازدل زده نشودلطفاراهنمایی کنید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این موارد را از مشاوران رادیو معارف سؤال بفرمایید که عموماً در این موارد کار کرده‌اند. موفق باشید
6618
متن پرسش
با سلام. از محضر شما و مقام معظم رهبری بابت این پرسش عذر می خواهم. در جلسه ای که حضرتعالی در قم برگزار کردید این مسئله به طور حضوری برای بنده مرتفع گردید و متوجه جایگاه تاریخی مقام معظم رهبری شدم اما همیشه که ما در جلسه نیستیم که مطالب را حضوری بگیریم. سؤالم اینه که آیا واقعا اشتباه مقام معظم رهبری در عدم تذکر برای افزایش جمعیت همان طور که خود ایشان گفتند ، اشتباه تاریخی بوده است ؟ و نقش ایشان در این اشتباه چقدر بوده ؟ چون همان موقع که رهبری اعتراف به اشتباه کردند بعضی از دوستداران ولایت ، جملاتی از ایشان گفتند که ایشون از همان دهه ی 70 مخالفت خود با این سیاست را اعلام کردند اما نتیجه ای نداد و به در تنگنا بودن رهبری اشاره می کردند ، از طرفی عده ای دیگر از دوستداران ولایت ، می گفتند اگر ایشان در تنگنا بودند چرا از همان سالی که آقای احمدی نژاد بحث ازدیاد جمعیت را مطرح کردند ، آقا مطرح نکردند ؟ حقیر نمی دانم کدام حرف صحت دارد و میزان اشتباه ایشان چقدر بوده و چرا ایشان اشتباه خود را تاریخی توصیف کردند ؟؟ 2) اگر بله ، آیا امکان دارد که ایشان مجددا باعرض معضرت چنین اشتباهی را مرتکب شوند ؟؟ 3) آیا ناظر به جایگاه تاریخی مقام معظم رهبری ، می توانیم بگوییم این اشتباهات هم در جایگاه تاریخی ایشان ، جا دارد و از غیبت امام زمان عج است ولی در هر حال روی جایگاه تاریخی ایشان اثری ندارد و اگر نگاه ما به ایشون تاریخی باشد ماورای اشتباهات رهبری ، هم از قدیس کردن ایشان پرهیز کرده هم همه ی توجه ما به اشارات و راهنمایی های ایشان جلب می شود ؟؟؟ با تشکر فراوان از شما.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: زعمای دین اعم از زعمای بزرگی مثل شیخ عبدالکریم حائری یا آیت‌اللّه بروجردی و یا زعمایی مثل حضرت امام و مقام معظم رهبری، متوجه تقدیر الهی در زمان خود می‌شوند و به عنوان بنده‌ای که طالب است تا آنچه را خدا می‌خواهد عمل کند وارد وظیفه و رسالت تاریخی خود می‌شوند و چون متوجه تقدیر الهی در زمان خودشان شده‌اند کلیت کار را درست جلو می‌برند و در راستای تشخیص اراده‌ی کلی حضرت حق در مقایسه با هدفی که باید دنبال کنند متوجه ضعف‌های خود می‌شوند و این نیز از برکت بصیرت چنین عالمانی است. به همین جهت به آنان اطمینان می‌کنیم و حضرت رضا«علیه‌السلام» نیز در این رابطه می‌فرمایند: « «إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ»اگر خداوند بنده‏اى از بندگانش را جهت امور مردم انتخاب کرد، سینه‏ى او را گشاده مى‏گرداند. تا در مدیریت خود کوچک‏ترین لغزشى نداشته باشد و امور بندگان را با وسعت نظر سر و سامان دهد.«فَلَمْ یَعْیَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَمْ تَجِدْ فِیهِ غَیْرَ صَوَابٍ»در نتیجه آنچنان توانا مى‏شود که در جواب‏گویى به هیچ نیازى در نمى‏ماند و غیر از صواب از او نخواهى یافت و به خوبى مصلحت مردم را در نظر مى‏گیرد.«فَهُوَ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ مُؤَیَّدٌ» پس او در کار خود موفق و محکم و مورد تأیید الهى است..» جایگاه تاریخی حضرت امام و رهبری در رابطه با نگاه کلی است که به تاریخ خود دارند. مگر امام نفرمودند در انتصاب دولت موقت به ریاست آقای بازرگان اشتباه کردم. آیا آن اشتباه حضور تاریخی انقلاب اسلامی را مختل کرد؟ در همین راستا ما متوجه شعوری در رهبری می‌شویم که متوجه می‌شوند کنترل جمعیت نسبت به آن حضور تاریخی که ما باید در آن قرار گیریم، کار خطا و اشتباهی است و لذا این نوع اشتباهات نه‌تنها اعتماد ما را به زعیم دینی زمانه‌مان کم نمی‌کند بلکه امیدوار می‌شویم که خداوند با بصیرتی که به زعمای دین می‌دهد ما را تنها نمی‌گذارد که گرفتار خطاهایی شویم که از مقصد باز بمانیم. موفق باشید
3492
متن پرسش
با سلام.ایا درست است که هفته ی وحدت را اقای منتظری پیشنهاد داده اند؟ایا حضرت امام موافق بودند؟(لطفا با سند).نظر جنابعالی را در مورد شبکه ی امام حسین که این هفته را هفته ی برایت نامیده اند چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: روح نهضت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» روح اتحاد اسلامی است و در این فضا هرکس اقدامی می‌کرد. مقام معظم رهبری قبل از انقلاب در همین فضا در ایرانشهر و شهرهای سنی‌نشین شرق ایران با برادران اهل سنت ارتباط د داشتند و بعد از انقلاب نیز در همین فضا آقای منتظری پیشنهاد هفته‌ی وحدت را کردند. اساساً فضا این بود و لذا نباید کسی در این فضا به دنبال سهم‌خواهی باشد. موفق باشید
3100
متن پرسش
با سلام و احترام به نظر شما چرا علما و مراجع نه تنها عکس العملی در برابر این پرسش بیمورد نمی کنند بلکه در جهت تائید آن متوسل به حدیث و روایت هم می شوند؟ این پرسش اینست: علت اینکه مردمان کافر در غرب از انواع نعمتهای خداوندی برخوردارند چیست ؟ مانند بارندگی فراوان در صورتی که نه سئوال کننده معنای کافر را می داند و نه مردمان غرب کافر هستند
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: علمای ما مثل علامه طباطبایی‌ها در رابطه با سنت استدراج که غرب گرفتار آن است سخن‌ها گفته‌اند و روشن نموده‌اند این راحتی و رفاه افراطی فرصتی است تا خداوند باطن آن‌ها را ظاهر کند تا به شدیدترین نحو عقوبت نماید. پیشنهاد می‌کنم حتی اگر در اینترنت «سنت استدراج» را جستجو کنید مطالب خوبی به‌دست ‌آورید. موفق باشید
2601
متن پرسش
با سلام و عرض ادب و احترام در برخی آیات قرآن اشاره به خلق رمین و آسمان در 6 روز شده است منظور چیست؟ یا اگر کنایه ای در کار است بفرمائید. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: در قرآن در رابطه با خلقت مجردات واژه‌ی «امر» به‌کار می‌رود که ایجاد بی‌زمان است و می‌فرماید: «أمره إذا اَراد شیئاً أن یقولَ له کن فیکون» امر خدا آن است که چون خواست چیزی را ایجاد کند می‌گوید: بشو و می‌شود. و در ایجاد پدیده‌های مادی که زمان‌بردار است بحث 6 روز در میان است و به همین جهت می‌فرماید: «و لله الأمر و الخلق» یعنی چه ایجاد بی‌زمان و چه ایجاد زمان‌مند همه از آن خدا است. ولی واقعاً منظور از این 6 روز چیست والله اعلم. موفق باشید
2412
متن پرسش
به نام خدا با عرض سلام و ادب مجدد خدمت استاد طاهر زاده (حفظة الله) مطالب زیر ادامه سخنان استاد صمدی در شرح معرفت نفس می باشد : هر موجودی به رب مقید خویش موجود است که در غیر اینصورت اصلاً به حد وجود نمی رسید . همه رب مقید دارند و غایت همه موجودات ، متصل شدن به حقیقت لایتناهیه رب مطلق نبی اکرم است . (و اینکه انتهای سیرشان به سوی پروردگار توست - نجم / ۴۲ ) ( مسلماً بازگشت همه به سوی پروردگار توست - علق / ۸ ) آیا با توجه به مطالبی که شما فرموده اید می شود اینطور نتیجه گرفت که : هر موجودی مظهر و جلوه ای از پروردگار عالم است که فقط با این جلوه مخصوص به خودش با پروردگار مرتبط می شود ؟ و چون حضرت ختمی مرتبت (ص) مظهر (الله) هستند لذا همه موجودات با تزکیه و طی مسیر کمال سعی می نمایند به همان (الله) که همان حقیقت لایتنایه رب مطلق نبی اکرم (ص) متصل گردند ؟ اگر راهنمائی بفرمائید ممنون می شوم . با تشکر و تقدیم احترام
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: حرف خوب و درستی است. جهت شرح آن به کتاب « اسماء حسنا، دریچه‌های نظر به حق» رجوع فرمایید. موفق باشید
2096

معرفت نفسبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم خدمت استاد گرامی1- اینکه گفته میشود مباحث معرفت نفس چنین جایگاهی دارد که انسان متوجه میشود هرچه میبیند در نفس اوست یعنی چه؟ 2-اینکه انسان هرچه خیال میکند و میبیند خودش است و از خودش خارج نیست یعنی چه؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1ـ یعنی می‌تواند در خودش تجربه کند. 2ـ تجربه کنید ببینید این‌طور هست یا نه. موفق باشید.
966

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد گرامی ببخشید استاد من مدتی هست که احساس می کنم دچار وسواس شدم یعنی نمیدونم شایدم وسواس نباشه.مثلا وقتی وضو میگیرم همش فکر میکنم اشتباه گرفتم و حداقل باید دو بار بگیرم تا خیالم راحت شه.آخه هر چقدر با دین بیشتر آشنا میشم حیفم میاد که از دست بدم فرصتو و وضوی اشتباه بگیرم.برای نماز هم همینجور شدم دو سه بار باید نماز مثلا مغربو بخونم تا خیالم راحت شه.آخه وقتی یاد این حرف شما میفتم که" میخواید سریع نماز بخونید که بعدش چه کار کنید "باعث میشه بیشتر ترغیب بشم به دوباره خوندن نماز.و میترسم که نمازم از دست بره.برای همین چندین بار میخونم.نمیدونم این وسواس از شیطان است یا نه.لطفا راهنماییم بفرمایید با تشکر فراوان
متن پاسخ
علیکم السلام، باسمه تعالی چنانچه وضو و نمازی که می‌خوانید مطابق دستوری است که فقهای گرامی گفته‌اند و از نظر فقهی اشکالی به آن نیست حق ندارید آن وضو و نماز را باطل بپندارید و دوباره وضو بگیرید و یا دوباره نماز بخوانید، شما با این کار ادعا دارید فقها را قبول ندارید. آری! سعی کنید همان وضو و نماز را با طمأنینه انجام دهید و معلوم است که ما نمی‌توانیم در تمام طول وضو و نماز حضور قلب داشته باشیم و خداوند هم با توجه به همین ناتوانایی‌هایی که در ما می‌بیند از سر رحمت با ما برخورد می‌کند. موفق باشید
25157

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت شما استاد عزیز: نظرتان در مورد این متن چیست؟ انسجام درونی حکمت صدرائی این مقال درصدد آن است كه ابتدا به بررسی امکان یا عدم امکان جمع میان پذیرش حکمت متعالیه با پذیرش نظر عارف در باب هستی (وحدت شخصی وجود) بپردازد و قهراً به بررسی درصد هماهنگی داخلی حکمت متعالیه با توجه به پذیرش صدرا نظر عرفان را نيز خواهد پرداخت. سپس ـ و در پایان ـ توصیه ای دارد به حکیمان امروز ما که حکمت متعالیه را به عنوان یک سیستم فلسفی کارآمد پذیرفته‌اند. هدف این نوشتار تذکر این نکته بایسته است که این مقاله در پی اثبات نظر عارف یا رأی حکیم در باب هستی نیست. مطالب را در شمارگان و با ترتيبی منطقی می‌نگاريم كه فهم و حفظش آسان‌تر باشد. ۱. فلسفه و حکمت را به «علم به احوال موجود از آن جهت که موجود است به اندازه طاقت بشر» تعریف کرده‌اند و از همین رو مکتبهای مختلف فلسفی را جهانبینی های گوناگون دانسته‌اند. فیلسوف درصدد کشف واقعیت است و می خواهد جهان را آنچنان که هست در فاهمه خود بیابد، و به همین جهت گاه فلسفه به «صیروره الانسان عالماً عقلیا مضاهیا للعالم العینی» نیز تعریف شده است. ۲. رمز موفقیت یک سیستم فلسفی رهین دارا بودن ویژگیهای متعددی است که از اهم آنها دو ویژگی زیر است: الف: واقع را بهتر بیابد و در کشف واقع یعنی موجود بماهو موجود و خواص آن پیروزتر باشد. ب: اجزاء و قسمتهای مختلف آن با هم هماهنگی کامل داشته و از تناقضات داخلی مبرا باشد. ۳. فلسفه در مشرق زمین و به خصوص در عهد اسلام تطوراتی را پشت سر گذاشته است، لیکن با ظهور صدرالمتالهین [متوفی، ص ۱۰۵۰هـ.ق] در عرصه فلسفه اسلامی و پی‌ریزی مکتب فلسفی «حکمت متعالیه» اندک اندک تمامی نحله های فلسفی پیشین رنگ باخت و غالب آراء اساسی موجود در آنها ابطال شد و یا دست‌کم تفسیر نوینی پذیرفت. پس از صدرا، همه بر سر خوانی که او گسترد نشستند به نحوی که سفره های دیگران از میهمان تهی شد. به گمان، علت این مقبول افتادن چیزی جز اذعان به اشتمال نظام فلسفه صدرائی بر دو ویژگی فوق نبود. مکتب فلسفی صدرا آنقدر بر مغزها تاثیر گذاشت و در دلها نشست که حتی در عصر ما که مکتبهای مختلف فلسفی غرب به این سرزمین منتقل شد، هیچ یک از آنها از طرف متعمقین در حکمت صدرایی مورد استقبال قرار نگرفت، تا آنجا که برخی تصریح کردند «غرب فلسفه ندارد». ۴. حکمت متعالیه بر اصولی استوار است که صدر المتالهین با استفاده به جای از آنها به مکتب فلسفی خویش انسجام بخشیده است ـ بگذریم از اینکه به قول شهید مطهری: «صدرا آنگونه که باید از مبانی و اصول تاسیس شده توسط خود استفاده نکرده است». تغییر یا ابطال هر یک از این اصول از انسجام داخلی این مکتب فلسفی می کاهد. ۵. از میان تمامی اصول مکتب فلسفی حکمت متعالیه، دو اصل اصالت وجود و تشکیک وجود بالاترین جایگاه را از جهت اهمیت دارا هستند. به نحوی که اگر ما حکمت متعالیه را به برج بلندی تشبیه کنیم این دو در حکم دو رکن رکین آن هستند و اگر آن را به عنقای بلند آشیانی تشبیه کنیم این دو در حکم دو بال آنند. شهید مطهری می گوید: دو مسأله اصالت وجود و تشکیک وجود فوق العاده با اهمیت است و از نظر دخالتی که در سرنوشت فلسفه دارند هیچ مسأله‌ای به پایه آنها نمی رسد. و نیز می گوید: فلسفه به دور این دو اصل می چرخد. آنقدر تأثیر این دو مسأله در سایر مسائل و بلکه مبانی حکمت متعالیه عمیق است که با از دست دادن این دو، حکمت متعالیه از دست می رود و خدشه در آنها به منزله مناقشه در تمامی حکمت متعالیه است. ۶. اساس عرفان وحدت شخصی وجود است و عارف وجود را واحد شخصی می داند. وجود در عرفان با وجوب ذاتی (= ازلی) همراه و قهراً اختصاص به واجب دارد. ما سوی الله همه شئون و ظهورات و تطورات اویند. در عرفان اسناد وجود به ما سوی الله مجاز عقلی و اسناد الی غیرماهوله است. ۷. با پذیرش وحدت شخصی وجود، هر دو اصل اصالت و تشکیک وجود از میان رخت برمی‌بندد. اما کنار رفتن «اصالت وجود» بدین جهت است که: ما چه ـ همچون حاجی سبزواری ـ قاعده کل ممکن زوج ترکیبی را به عنوان مقدمه و مبدء تصدیقی بحث اصالت وجود بپذیریم و قهرا موضوع بحث را از اول ممکن بدانیم و چه ـ همچون شهید مطهری ـ نپذیریم و بحث را بر روی «واقعیت فی الجمله» متمرکز کنیم. بالاخره به شناخت ماهیت به عنوان یکی از مبادی تصوری بحث نیازمندیم و با شناخت ماهیت می فهمیم که امکان لازم لاینفک اوست و از او می جوشد. پس چیزی که ممکن نیست و واجب است ماهیت به معنای اخص (نه به معنای اعم که از بحث خارج است) ندارد. و بنابراین واجب از تحت بحث اصالت وجود تخصصا خارج است پس بحث اصالت وجود اختصاص یافت به «ممکن الوجود»، و بنابر نظریه وحدت شخصی وجود ما چیزی به اسم «ممکن الوجود» نداریم. عارف وجود ممکن را مجازی و ماهیتش را مجاز اندر مجاز ـ نظیر سبک مجاز از مجاز ـ می داند. بنابراین آنچه که در حاشیه اسفار، ج ۶ از استاد علامه طباطبائی نقل شد: «والعرفاء جلهم قائلون باصاله الوجود» تمام نيست و نیز آنچه در شرح حکمت متعالیه ج ۱، ص ۵۹ آمده است. چنانچه سخن برخی معاصرین كه پنداشته‌اند «ظواهر کلمات عرفاء دلالت بر اصالت ماهیت دارد» نیز ناتمام است. و اما رخت بر بستن تشکیک وجود نیز بدین جهت است که: بنابر تشکیک خاصی، وجود دارای مراتبی است که مرتبه اعلای آن مرتبه واجبی و سایر مراتب، مراتب امکانی است. این مراتب همه وجودند، نهایت تفاوتشان به شدت و ضعف است و هر مرتبه بالاتر برای مرتبه پایین تر ـ گرچه علیت را به معنای علت ناقصه و مجرای فیض بدانیم ـ علت است، در حالی که در عرفان قائل شدن به وجودی غیر از واجب ـ گرچه آن وجود معلول و عین ربط و محدود باشد ـ عین شرک است و سخن عارف اینست: لیس فی الدار غیره دیار. و بر همین اساس عارف حتی از تلفظ به علیت تحاشی دارد و در سخن او جز تشأن و تطور به چشم نمی خورد. او به یک وجود قائل است که دارای ظهوراتی (و نه مراتبي) است و این ظهورات چیزی جز تطورات آن واحد نیستند. ۸. ارجاع هر یک از «وحدت شخصی وجود» و «تشکیک خاصی» به دیگری ممکن نیست و آن کس که در این راه پررنج گام بگذارد سر از ناكجا آباد در می آورد. یکی از معاصران در این زمینه می گوید: «کسی که بخواهد این دو قول را به قول واحد برگرداند خودش را خسته می کند.» پس این احتمال: «شاید هر دو نظر را بتوان به یک نظر برگرداند» به هیچ وجه صحیح نخواهد بود. چنانچه، اعتقاد به عدم منافات بین این دو نظر و حق دانستن هر دو ـ به این بهانه که یکی دقیق است و دیگری ادق ـ صحیح نمی باشد. زیرا نسبیت حقایق بهرحال باطل است و در نفس الامر، وجود یا دارای مراتب تشکیکی هست و یا نیست. یا دارای وحدت شخصی هست و یا نیست. و نمی شود که هم دارای مراتب تشکیکی باشد و هم متصف به وحدت شخصی. اصولاً، در گزاره های مختلف علمی پیرامون یک موضوع، حق یکی است و تعدد حق معنا ندارد. البته این بحث را تفصیل بیشتری است که به نوشتاری دیگر موکول می شود. ۹. از آنچه تاکنون گفته شد چند مطلب دانسته می شود: الف: اگر در برخی عبارات عرفا ـ همانند عبارات قیصری در فصل اول از مقدمه فصوص ـ ذکری از «مراتب» برای وجود به میان آمده است ـ به قرینه اصل مبنا و نیز به شهادت صدر و ساقه سخن ـ مقصود همان ظهورات است. ب: آنچه شهید مطهری به عرفا نسبت داده است که: «خود عرفا یک نظر دیگری دارند... و آن اینست که حقیقت وجود واحد است ولی وحدتی در عین کثرت و کثرتی در عین وحدت، یعنی واحدی است صاحب مراتب.» نارواست. این نسبت علاوه بر اینکه با اصل مبنای عرفا (وحدت شخصی وجود) منافات دارد، مستند هم نیست. یعنی ایشان مدرکی به دست نداده‌اند و ما هم تاکنون حتی به یک عارف که چنین بگوید از گذشته تا کنون برخورد نکرده‌ایم. و نیز: آنچه را که حکیم بارع علامه شیخ محمدحسین غروی اصفهانی به عرفا نسبت داده است که: «فظهر من جمیع ما ذکرنا ان الحق ما علیه الحکماء المتالهون و العرفاء الشامخون من ان الوحده و الکثره کلیتهما حقیقيان بنحو الوحده فی الکثره و الکثره فی الوحده» صحیح نیست. چنانچه مذيّل محترم فرموده‌اند: «... باید از ایشان پرسید که: این مطلب را که به حکماء متالهون و عرفاء شامخون نسبت داده‌اند، از عرفاء شامخون یک نفر را که بدین مطلب قائل باشند، خوب بود نام می بردند. مطلب حقیقی بودن وحدت و اعتباری بودن کثرت از مسائل ضروریه دارجه بین عرفاء بالله است و جزء اصول مسلمه آنهاست که در نثر و نظم، کتابهای خود را پر کرده اند» ج. اینکه بعضی گفته‌اند: «عرفا به عمق تشکیک خاصی پی نبرده‌اند و بین تشکیک خاصی و عامی خلط کرده‌اند و تشکیک مورد انکار آنها تشکیک عامی است» صحیح نیست زیرا: اولاً: وحدت شخصی وجود از تشکیک خاصی ـ به اعتراف خود گوینده ـ مشکل تر است و عرفا به عمق آن پی برده اند و ثانیاً: این ادعا اگر در مورد عرفا قبل از صدرا تام باشد در مورد عارفان پس از صدرا تام نیست. چه اینکه آنان از هر کسی بهتر تشکیک خاصی را نقل و نقد کرده‌اند. پس عرفا نه از دسترسی به عمق تشکیک خاصی ناتوان بوده‌اند و نه بین تشکیک خاصی و عامی خلط کرده‌اند. ۱۰. صدرالمتالهین که مؤسس حکمت متعالیه است گرچه در برخی از آثارش نظر عارف را در باب هستی نقد کرده است و لیکن در بسیاری از کتابهایش عموماً، و در اسفار خصوصاً، و در بخش علت و معلول اسفار بالاخص، نظر عارف را (وحدت شخصی وجود) پذیرفته است و همین نیز نظر نهایی او محسوب می شود. بسیاری از بزرگان ـ از گذشته تاکنون ـ به این تحول فکری صدرا از تشکیک خاصی به وحدت شخصی وجود تصریح کرده‌اند. جامع ترین سخن صدرا در این زمینه، عبارت او در فصل ۲۵ از مرحله ششم (بحث علت و معلول) تحت عنوان: فی تتمه الکلام فی العله و المعلول و اظهار شئ من الخبایا فی هذا المقام است. نیز، از عبارات صریح صدرالمتألهین در این زمینه عبارتی است که در فصل پس از فصل مذکور آمده است. از این عبارات صدرالمتالهین نکاتی به دست می آید که بسیار قابل توجه است و ما به برخی اشاره می کنیم: یکم: وحدت شخصی وجود «اصل» است. اصل یعنی قانون و قاعده کلی و مبنا که می تواند زیربنای مجموعه مسائلی قرار گیرد. دوم: وحدت شخصی وجود اصلی است برهانی. و بلکه برهانش نیر و عرشی است. سیم: وحدت شخصی وجود همان صراط مستقیم است که صدرا او را با هدایت خاصه و توفیق مخصوص حق یافته است. چهارم: وحدت شخصی وجود مطلبی بس عالی و شریف است که صرف نقد عمر برای به دست آوردن آن سزاوار است. پنجم: فهم وحدت شخصی وجود به غایت مشکل است و به همین جهت در توبه فراموشی قرار گرفته است. ششم: دست نیافتن حکماء به وحدت شخصی وجود موجب لغزش بسیاری از بزرگان آنها شده است. هفتم: قول به وحدت شخصی وجود محض توحید و اقوال دیگر ـ هر چه باشند و گرچه تشکیک خاصی ـ ثنویت است. هشتم: مقتضای «حکمت متعالیه» قول به وحدت شخصی وجود است و «حکمت متعالیه» لفظی است که با این مبنا می سازد و بر این نظر می برازد نهم: با اثبات وحدت شخصی وجود فلسفه کامل و حکمت تام می‌گردد و صدرا بدین منظور بدان پرداخته است. دهم: با سلوک عرفانی می توان به مطالبی رسید که برهان آنها را همراهی کند و می توان آنها را اصل قرار داد. یازدهم: وحدت شخصی وجود مطلبی است معقول، نهایت معقول عقل متنّور به نور هدایت و توفیق. دوازدهم: اعتقاد به وجود داشتن کثرت، امری وهمی و از اغلاط وهم است. ۱۱. از آنچه تاکنون گفته شد استنتاج می شود که: صدرالمتألهین نظر عارف یعنی وحدت شخصی وجود را در باب «هستی شناسی» به عنوان رأی نهایی پذیرفته است و چون وحدت شخصی وجود با دو مسأله اصالت و تشکیک وجود در تعارض است و غالب مباحث حکمت متعالیه بر این دو مسأله استوار است، با پذیرش نظریه وحدت شخص وجود، انسجام حکمت متعالیه از دست می رود و برای حل این مشکل و رفع این نقیصه باید راهی یافت که در پايان اين مقال به آن می پردازیم. رمز نپرداختن صدرا به پی ریزی مکتبی فلسفی براساس وحدت شخصی وجود چرا صدرالمتألهین مکتب فلسفی خود را بر «وحدت شخصی وجود» که همان نظريه عرفا و مختار خود اوست پی ریزی نکرده است؟ از لابلای برخی گفتارها، پاسخهایی ـ هر چند احتمالی ـ برای این پرسش می توان به‌دست آورد كه به بعضی از آنها اشاره می شود و صحت و سقم هر یک مورد بررسی قرار می گیرد. پاسخ اول: قصور صدرا صدرا وحدت شخصی وجود را ابتدا خوب تعقل نکرده است و آنگاه که توانسته است تعقل کند نتوانسته آنرا شهود کند و آنچه را که در بحث علت و معلول اسفار گفته است از «ضیق خناق» است. عارف بارع مرحوم سیداحمد کربلائی طهرانی در نامه چهارمش به حکیم علامه شیخ محمدحسین غروی اصفهانی می نویسد: و اما مرحوم آخون ملاصدرا طاب ثراه در اول اگر چه توحید خواص را تعقل نفرموده، ولی در بحث علت و معلول که در ضیق خناق افتاده، اعتراف به مطلب قوم فی الحقیقه نموده که علیت نیست فی الحقیقه مگر تنزل علت به مرتبه نازله و الان حصحص الحق را به زبان آورده اگر چه مطالب کتابش با آن غالبا سازش ندارد و گویا سرش آن است که برهان او را به اعتراف داشته، نه بصیرت شهودی. والله العالم. این پاسخ قابل پذیرش نیست زیرا: اولا: صدرا در تعدادی از آثارش و به خصوص در جای جای اسفار و حتی در اوایل کتاب این مطلب را تصریحاً و تلویحاً بیان کرده است. چنانچه گذشت. از باب نمونه بنگرید به: سفار ج ۱، ص ۲۶۰ ثانیاً: خود صدرا از وحدت شخصی وجود تعبیر به اصل کرده است، آن هم اصلی عالی و شریف که می تواند فلسفه را تکمیل کند. اینگونه از تعبیرات با مطلبی را در گوشه ای از روی ضیق خناق گفتن جور در نمی آید. اصل، یعنی قاعده عمومی و قانون کلی که می تواند زیربنای مجموعه مسائلی قرار گیرد. ثالثا: خود صدرا می گوید من با سلوک عرفانی به وحدت شخصی وجود راه یافتم. پس چگونه می توان گفت: «برهان او را به اعتراف واداشته نه بصیرت شهودی». مگر اینکه گفته شود مراد صدرا از سلوک عرفانی سلوک عقلی عرفانی است! و یا اینکه خیال کرده است به شهود رسیده است و واقعاً به آن مقام منیع راه نیافته بوده است. رابعاً: مگر برای اصل قرار دادن یک مطلب برهانی شهود لازم است؟! مگر صدرا تمامی اصول حکمت متعالیه را به شهود یافته بوده است؟ اصولی که به نظر عارف غلط است (مانند تشکیک خاصی) چگونه مشهود صدرا بوده است؟ مگر آنکه گفته شود همه آنها مشهود او بوده است نهایت شهودهای او خطا و متاثر از ذهنیات او بوده است. پاسخ دوم: ضرورت تسهیل در امر تعلیم صدرا مکتب فلسفی خود را از آن جهت بر روی تشکیک پی نهاده است که در مقام تعلیم و تعلم سهل است. برخلاف وحدت شخصی وجود که فهم آن (و به تبع فهم سیستم فلسفی مبتنی بر آن) به غایت مشکل است و چنانچه گذشت ـ خود صدرا به این مشکل بودن ـ تا آنجا که صرف نقد عمر را می طلبد ـ تصریح کرده است. استاد اساتید ما مرحوم علامه طباطبایی «رض» در دو جا به این مطلب تصریح کرده اند. اول در حاشیه ج ۶ اسفار آنجا که صدرا در مقام بیان آثار برهان صدیقین می‌گوید: ... و لا تعدد یتصور فی لا تناهیه.... ایشان می نویسد: المراد بلا تناهیه عدم محدودیته بحد اذ حد الشی غیره و کل غیر مفروض لحقیقه الوجود باطل الذات، فالوجود الحق لاحد له فهو مطلق غیرمتناه، کل ما فرض ثانیا له عاد اولا لعدم حد یوجب التمیز. و هذا اللاتناهی بحب الدقه سلب تحصیلی لکنه رحمه الله یستعمله ایجابا عدولیا و هو نظر متوسط بنی علیه ابحاثه تسهیلاً للتعلیم کما صرح به فی مباحث العله و المعلول، فافهم ذالک. و دوم در رساله التوحید ـ مقاله ملحقه به رساله التوحید فصل ۲ ـ می نویسد: «... و هو الذی شرحه الاعاظم من فلاسفه الاسلام مثل المعلم الثانی ابی نصر، و رئیس العقلاء الشیخ ابی علی، و بنی علیه صدرالمتالهین فی کتبه، و ان ذکر فی اواخر مرحله العله و المعلول من کتاب الاسفار ان هناک طور آخر من التوحید ورآء هذا الطور لکنه معذلک بنی تعلیمه علی هذا النحو تسهیلاً، واسس ان الوجود حقیقه واحده مشککه ذات مراتب مختلفه فی الشده و الضعف...» این پاسخ نیز قابل پذیرش نمی باشد زیرا: اولاً: نظریه تشکیک از دو حال خارج نیست یا حق است یا باطل (زیرا چنانچه گذشت و می آید حق بودن یا ارجاع یکی به دیگری ممکن نیست). اگر باطل باشد، صرف تسهیل تعلیم و تعلم مصحح مبنا قرار دادن یک نظریه باطل و غلط برای یک سیستم فلسفی نمی شود و اگر صحیح باشد، رأی عارف (وحدت شخصی وجود) باطل خواهد بود و این خلاف فرض است. ثانیاً: معلوم نیست فهم تشکیک خاصی با آن ظرافتها و دقائق از فهم وحدت شخصی وجود (که به گمان خود علامه به فطرت اقرب و با مطالب شرع سازگارتر است) چندان مشکل تر باشد. و بر فرض کمی مشکلتر بودن، به سلامت مبنا و بنا می ارزد. ثالثاً: وحدت شخصی وجود یا اصلاً قابل تعلیم و تعلم نیست، که این خلاف فرض است (لذا خود علامه تعبیر به تسهیل تعلیم کرده اند نه «امکان» تعلیم). و یا قابل تعلیم و تعلم هست ولی تعلم آن مشکل و تعلیم آن سخت است که در این صورت باید گفت: «هر که طاووس خواهد جور هندوستان کشد». رابعاً: ضربه وحدت شخصی به تشکیک منحصر نمی شود بلکه بسیاری از مباحث و از آن جمله اصالت وجود ضربه مي‌بيند. خامساً: اگر علت، فقط تسهیل تعلیم بود شایسته بود صدرا در جایی به این مطلب ـ به نحو خصوص و نه عموم ـ تصریح کند. نتیجه اینکه: این پاسخ، بناءًا و مبناءًا قابل پذیرش نمی باشد. پاسخ سیم: عدم تعارض بین وحدت شخصی و تشکیک صدرالمتالهین بین این دو نظر (وحدت شخصی وجود و تشکیک وجود) منافاتی نمی دیده است. حال، یا به اینکه یکی را به دیگری ارجاع می داده است. (و قهراً نظر حکیم را به نظر عارف ارجاع می داده است و نه برعکس چنانچه شهید مطهری احتمال داده است) و یا به اینکه هر دو را حق می دانسته است. نهایت یکی را دقیق و دیگری را ادق. این پاسخ را عده ای از بزرگان احتمال داده‌اند. ضعف این پاسخ از آنچه در گذشته گفته شد، روشن است. و در اینجا به عنوان تأیید به یک عبارت از مرحوم علامه طباطبایی بسنده می کنیم: «... اقول: و علیهذا المبنی و ان کانت الموجودات الممکنه ساقطه عن الاستقلال و التحقق فی قبال الواجب تعالی و تقدس من کل وجه؛ لکن معذلک یثبت علیه وجود ما للممکن قبال الواجب. کیف و اساسه التشکیک و ثبوت المراتب: و انما قصر الوجود علی الواجب باعتبار استهلاک الممکن و اختفائه لا بنحو ؟؟ و فنائه...» پاسخ چهارم: ثبات مطالب حکمت متعالیه با پذیرش وحدت شخصی وجود با پذیرش وحدت شخصی وجود، هیچ یک از مطالب حکمت (و به ویژه حکمت متعالیه) تغییر نمی کند زیرا با پذیرش این نظر، جهان امکان از بود به نمود و از حقیقت بودن به اعتباری بودن تنزل (یا ترقی) پیدا می کند. اما چیزی از احکام و لوازم ثابت شده در فلسفه یا علوم برای آنرا، از آن نمی کاهد. استاد جوادی آملی در این زمینه می نویسد: اعتباری بودن جهان امکان چیزی از آن نمی کاهد زیرا تمام احکام و لوازمی که فلسفه برای آنها ثابت نموده و یا علوم جزیی برای آنها اثبات می کنند مورد پذیرش عرفان می باشد لیکن همه آن احکام مانند صاحبان آنها و نیز حاکمان آنها اموری اعتباری بوده و در آیینه هستی نما می تابند که اصل حکم حق است، لکن صاحب اصلی آن خداست، نه غیر او. این پاسخ نیز ناتمام است زیرا چنانچه گفته شد ـ با قول به وحدت شخصی وجود اصالت وجود و تشکیک وجود که دو رکن حکمت متعالیه اند فرو می ریزند و با فرو ریختن آندو، اغلب مباحث آن دستخوش تغییر می شوند. عجبا! مگر می شود وحدت شخصی وجود را پذیرفت و مواد ثلاث را به همان گونه که هست نگه داشت و یا در علم باری پای اعیان ثابته را به میان نیاورد و یا علیت را به همان گونه که هست تفسیر کرد و یا جعل و خلق و ا بداع و تکوین را به همان کیفیت فهمید و یا قانون الواحد را به گونه ای دیگر تفسیر نکرد. خود استاد جوادی آملی در زمینه قاعده الواحد از دو منظر حکیم و عارف می نویسد: «... قهراً معنای قاعده «الواحد» در این دو رشته عقلی و شهودی متفاوت می باشد و در نتیجه صادر اول در فرهنگ حکیم با ظاهر اول در مشهد عارف فرق می کند، همانطوری که معانی عناصر محوری در قاعده مزبور در فلسفه مشاء و حکمت متعالیه فرق وافر دارند.» از همه اینها بالاتر، خدای مورد پذیرش عارف غیر از خدای مورد پذیرش فیلسوف است و به همین جهت «احدیت» در فلسفه و عرفان دوگونه تفسیر می پذیرد. عارف کامل، مرحوم سیداحمد کربلائی طهرانی، پس از دست کشیدن از بحث نوشتاری با حکیم و اصولی بارع مرحوم شیخ محمدحسین غروی اصفهانی و در پاسخ اعتراض به اطاله بحث فرموده بودند: «اینها در ذهن خود از روی قواعد ذهنی (فورمول) خدایی تراشیده و ساخته و پرداخته اند و آن را می پرستند و سجده می کنند. آن خدا خدای حقیقی نیست. خدای خارجی نیست، خدای تخیلی است، من خواستم شاید بتوانم این خدا را از ذهنشان بیرون بکشم». پاسخ پنجم: توجیه ناپذیری فلسفی نظریه وحدت شخصی وجود وحدت شخصی وجود قابل تبیین فلسفی نیست، قهرا صدرا نمی توانسته است سیستم فلسفی خود را بر روی آن پایه نهد. مرحوم شهید مطهری پس از نقل نظر عرفا در این زمینه می گوید: «این نظر به این معنا و به این شکل قابل توجیه فلسفی نیست». یکی از معاصرین می نویسد: «الاقوال فی حقیقه الوجود اربعه: الاول ان الوجود واحد شخصی هو الله تبارک و تعالی و لا موجود سواه و انما یتصف غیره بالموجود علی سبیل المجاز، و هو ظاهر کلام الصوفیه... و هو مردود لانه خلاف ما نجده بالضروره من الکثره، و انکارها خروج عن طور العقل و نوع من السفسطه و انکار للبدیهیات». معاصر دیگر می نویسد: «... در وحدت وجود هم می توان گفت که یک وحدت خام داریم که به هیچ وجه در آن تجزیه و تحلیل انجام نشده و این وحدت، یک وحدت فلسفی نیست و اصلاً با فرض الغاء و حذف اصول و قواعد فلسفی چنین وحدت وجودی را فرض کرده اند و حتی می توان گفت که متعمداً و علی رغم محاذیر فلسفی و منطقی، وحدت وجود را بدین گونه مطلق فرض کرده اند. وحدت وجودی هم که محیی الدین عربی می گوید از همین قبیل است... از مشخصات این وحدت است که با هیچ کثرتی سازگار نیست. وحدت وجود دیگری هم هست که صدرالمتالهین ترسیم کرده و این وحدت وجود انتقادی است یعنی صدرا از روی تجزیه و تحلیل و انتقادات منطقی و با نظارت بر مشکلات و انتقادات فلسفی چنین وحدت وجودی را ترسیم کرده است تا بتواند در همه جا از آن دفاع کند. این پاسخ نیز برای پرسش مذکور صحیح نیست. زیرا این پاسخ به اجتهاد در مقابل نص اشبه است. خود صدرا وحدت شخصی وجود را نه تنها داخل در طور عقل که برهانی آن هم برهان نیر و عرشی می داند و روشن است که هر چه برهان فلسفی بپذیرد قابل تبیین فلسفی نیز خواهد بود. و بل صدرا به خود می بالد که با اثبات آن فلسفه را تکمیل و حکمت را تتميم کرده است. از همه جالب تر اینکه صدرا وحدت شخصی وجود را «اصل» می داند. اصل یعنی مبنا و قانون کلی که زیربنای مسائل مختلفی است و یا می تواند باشد. از این بیان روشن شد که خام نامیدن نظریه عرشی وحدت شخصی وجود، از دیدگاه صدرا، از «خامی» است و به تعبیر استاد جوادی آملی: «وحدت شخصی وجود محصول ریاضت های مجاهدان نستوه صحنه جهاد اکبر است که نه تنها پخته اند بلکه سوخته و گداخته اند... بنابراین نمی توان وحدت شخصی وجود را وحدت خام پنداشت و وحدت تشکیکی را که سر پل وحدت شخصی است وحدت پخته تلقی نمود... کسی که خود را مجذوب نظر صدرالمتالهین می داند... شایسته است ژرفای رأی صدرالمتالهین در تحول از تشکیک به وحدت شخصی وجود را از نظر دور ندارد». پاسخ ششم: قصورآگاهي و غفلت صدرا از لوازم پذیرش وحدت شخصی وجود شاید صدرا از لوازم پذیرش وحدت شخصی وجود آگاه نبوده است و نمی دانسته است که با پذیرش آن انسجام داخلی سیستم فلسفی خود را از دست می دهد. این پاسخ نیز ناتمام است. زیرا صدرا خود وحدت شخصی وجود را اصلی برهانی که توان تکمیل فلسفه را (یعنی توان پی ریزی یک فلسفه کامل براساس آن نه فقط سرپل بودن) دارد، می داند و آن را حکمت متعالیه واقعی اعلام می کند. پس چگونه می توان گفت از لوازم آن غافل بوده است؟! پاسخ هفتم: حکمت متعالیه سرپلی برای عرفان حکمت متعالیه پلی است برای عرفان (که فوق فلسفه است) و نردبانی برای رسیدن به مشهود عارف در لباس استدلال، نهایت، پلی مستحکم و نردبانی رسا. مباحث طرح شده در حکمت متعالیه همچون اصالت وجود و تشکیک آن برای رسیدن به وحدت شخصی وجود پایه اند و نه پای بند. بر این نظر، استاد جوادی آملی تاکید فراوان دارند و در تحریر تمهید القواعد به تفصیل این مطلب را تشریح، و به شدت تأیید کرده اند. این پاسخ نیز تام نیست. زیرا سؤال اینست که چرا صدرا آخرین پله نردبان قبل را اولین پله نردبان جدید قرار نداد؟ چرا براساس وحدت شخصی وجود سیستم فلسفی نوینی پی ریزی نکرد؟ علاوه بر اینکه منظور از پای بند نبودن اصالت و تشکیک وجود و پایه بودن آن دو چیست؟ استاد می گوید: «معنای پای بند بودن یک اندیشه این است که انسان اندیشمند تا آخرین لحظه بر مدار همان اندیشه بماند و معنای پایه بودن آن است که از این اندیشه دقیق تر نیز هست و می توان از آن سفر نمود و به آن اندیشه دقیق تر رسید.» می پرسیم: بالاخره با رسیدن به نظر «دقیق تر» نظر «دقیق» ابطال می شود یا حق می ماند؟! قهراً ـ چنانچه گذشت ـ ابطال می شود و نباید یک سیستم فلسفی را بر روی نظریات ابطال شده بنا نهاد و باید نظر دقیق تر مبنا قرار گیرد و بر روی او یک سیستم فلسفی پی ریزی شود. پاسخ هشتم: كمبود فرصت به نظر می رسد که رسیدن به قله بلند عرفان برای صدرا در پایان سیر علمی عملی او حاصل شده است از این رو فرصتی برای پی ریزی فلسفه نوینی براساس تفکر جدید نیافته است و پیمودن این راه را به پویندگان سخت کوش مسیر حکمت سپرده است. پرداختن صدرا به نظر عارف در باب هستی ـ به نحو مستوفی ـ در ذیل بحث علیت مؤید این پاسخ است. و موید دیگر اینکه صدرا خود به تاثرش تا مدتها از نحله های مختلف فلسفی پیش از خود تصریح می کند. يک توصیه ۱۲-) از آنچه تاکنون گذشت به دست آمد که: با پذیرش رأی عارف در باب هستی یعنی وحدت شخصی وجود انسجام داخلی حکمت متعالیه از دست می رود. بنابراین حکیمان امروز ما که «حکمت متعالیه» را به عنوان یک سیستم قوی و منسجم فلسفی پذیرفته اند می بایست یکی از دو راه را انتخاب کنند. یا باید در باب هستی، وحدت شخصی وجود را ابطال کنند و در مقابل، اصالت وجود را در ممکن الوجود و تشکیک وجود را بر کرسی بنشانند تا حکمت متعالیه ای منسجم داشته باشند و یا باید وحدت شخصی وجود را بپذیرند و تا گاو و ماهی پیش بروند یعنی آن را زیرمبنای مکتب فلسفی نوینی قرار دهند و سیستمی فلسفی براساس آن پی نهند. البته برخی از معاصران راه اول را برگزیده و خود را راحت کرده اند. حال تا چه اندازه به نقد مستدل رأی عارف پرداخته و یا نقدهایشان تا چه اندازه موفق بوده است، بماند. روی سخن با آن بعض دیگر است که رأی عارف (وحدت شخصی وجود) را پذیرفته اند و در عین حال هنوز درصدد حفظ حکمت متعالیه صدرائی اند. غافل از آنکه نقش ایوان با ویرانی بنیان سودی نمی‌بخشد. به دیگر سخن: همانگونه که اصاله الوجودی ـ مثلاً ـ پس از اثبات اصالت وجود و اعتباریت ماهیت، موضوع فلسفه را که «موجود بماهو موجود» است همان وجود می داند ـ و جز این نمی تواند بداند ـ و تا آخر فلسفه با همین دید به پیش می رود. آن‌کس نیز که وجود را واحد شخصي دانست نمی تواند مثلا برای ممکن اصالتی در وجود و برای وجود تشکیکی در مراتب قائل باشد و قهراً باید تا انتهای فلسفه با دید وحدت شخصی پیش برود.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در شرایطی نیستم که فرصت مطالعه‌ی چنین متون بلندی را در رابطه با جواب‌دادن به کاربرانِ عزیز که دارای سؤالاتِ متعددند؛ داشته باشم. لطفاً در یک یا دو سطر سؤالتان را بفرمایید تا بنده بتوانم در خدمتتان باشم. موفق باشید

20050

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: رای مردم در نظر شما چه جایگاهی دارد؟ در جواب شما به سوال ۱۹۹۰۹دیدم که می فرمایید مبنای عمل دولت باید کار حق و درست باشد و نه رای عموم مردم. خب این حرف تا حدی درست است و تا حدی غلط. مقداری که درست است اینه که دولت نباید کار خلاف اسلام انجام بده ولو اینکه رای عموم باشد ولی غلطش این حرف این جاست که از میان کار های درست دولت میتوند کار احسن را انتخواب نکند و بنابر رای مردم کار درستی که به خوبی اون کار احسن نیست را انتخاب کند. به نظرتون زیادی بر این آقایون سخت نگرفتید؟ منظورم شخص شما نیست. این فرمایش امام که میزان رای ملت است را قبول دارید یا نه. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: طبق مبنای امام، میزان رأی مردم است ولی در بستر شریعت الهی و حکومت اللّه. موفق باشید

18151
متن پرسش
سلام استاد: بنده نکاتی در مورد فیلم «یتیم خانه ی ایرا» به ذهنم رسید که احساس کردم شاید مطرح کردنش سودی داشته باشد. پیشاپیش معذرت خواهی می کنم اگر خواندن این مطلب باعث تلف شدن وقت گرانبهای جنابعالی و سایر کاربران می شود. از نظر بنده، این فیلم سه پیام اصلی داشت: ۱. استعمار ملت ها را تضعیف می کند و بعد این ملت های ضعیف شده را تحقیر می کند و بعد از احساس حقارت آنها سوء استفاده کرده و باز آنها را ضعیف تر می کند و ... ۲. سرنوشت ملتی که علمدار نداشته باشد، خواری و حقارت و نابودی ست. ۳. درک احساس ضرورت و اصرار رهبری عزیز به مطالعه ی تاریخ معاصر و از جمله اسناد لانه ی جاسوسی آمریکا. تاریخی که اگر خوانده نشود، شاید صد سال دیگر به اندازه ی خبر همین نسل کشی صد سال پیش، تعجب برانگیز و دور از ذهن باشد. یک نکته ی مثبت این فیلم این بود که انسان حین تماشای فیلم احساس می کرد که کارگردان در شخصیت پردازی رعایت نهایت صداقت رو کرده است. از طرفی شخصیت های فیلم هر یک نماد قشری از جامعه ی کنونی ما نیز هستند. از جمله: ۱. آخوند غیر انگلیسی (آخوند غیر وابسته) : آخوندی که به فکر مردم بود ولی نمی توانست یک علمدار باشد. چون در اوج قحطی و بدبختی مردم، اینقدر حالش خوب بود که حتی قلیانش به راه باشد، در حالی که اغلب مردم از شدت گرسنگی و بیماری نفسشان بالا نمی آمد. آخوندی که وقت عبور از بین مردم، مردم را با شدت و حتی تحقیر کنار می زدند تا ایشان رد شود. دلسوز مردم بود ولی نه از جنس مردم و نه در بین مردم. (الان هم از این روحانی ها و مذهبی ها الحمدلله کم نداریم) ۲. آخوند انگلیسی: فیلم به خوبی نشان می دهد که افراد وابسته (چه وابسته به انگلیس و چه وابسته به دنیا و پست و مقام و رفاه و ثروت) اینقدر ضعیف هستند که حتی تاب تحمل سوال و انتقاد یک شاگرد نوجوان خود را ندارند. تاب روبه روشدن و هم نشین شدن با افراد غیر وابسته را ندارند. و شاید علت اینکه برخی از مقامات و مسئولین کمتر در بین مردم و به خصوص جوانان حاضر می شوند هم، همین است. ۳. شخصیت اصلی داستان: نماد شجاعت و مسئولیت پذیری و عاطفه و مهربانی و شجاعت و شجاعت و شجاعت و.... و انسانیت. بهترین تاثیر این فیلم برای شخص بنده این بود که یادآوری کرد که ما درون خود گوهرهایی فراموش شده داریم. گوهر شجاعت. گوهر دوری از منفعت طلبی ها و مصلحت اندیشی های شیطانی. گوهر احساس مسئولیت در قبال دیگران. ما (بنده و امثال بنده) شجاع نیستیم‌. نسبت به خیلی از مسائل بیخیال و بی تفاوت هستیم. حتی در موارد جزئی. نمی گویم شجاعت رفتن به جنگ را نداریم (که نداریم)، حتی شجاعت انتقاد و مطالبه گری را هم از دست داده ایم. یه مثال کوچیک بزنم: بنده شخصا هر بار که به مطب دکتری مراجعه می کنم و بعد از صرف وقت و هزینه، خانم دکتر قبل از اینکه صحبت های بنده تمام شود و قبل از توضیح درست نسخه، زنگی رو به صدا درمی آورد به این معنی که نفر بعدی وارد شود، به خودم قول می دهم که دفعه ی بعد یادآوری کنم که دکتر وظیفه دارد حداقل ده دقیقه وقت به هر بیمار اختصاص دهد. ولی دفعه ی بعد باز بیخیال می شوم. یا هر بار که احساس می کنم که فلان استاد یا سخنران اگر فلان نکته رو رعایت کند تاثیر حرفش بیشتر می شود یا اصلا فلان حرفش درست نیست، باز حوصله نمی کنم که در برگه ای یا پیامکی مطرح کنم. و .... و صدها مثال کوچک و بزرگ دیگر. بدتر اینکه ما گاهی این سستی و بیخیالی و ترس را با عناوین مذهبی و مودبانه کادوپیچ و تزیین می کنیم. بنده وقتی شخصیت اول فیلم را می دیدم حسرت می خوردم. چون من شخصا تا کنون در زندگی برای هیچ چیز ارزشمندی نجنگیده ام. نه با خودم‌، نه با دوستانم و نه با دشمنانم. تمام شدن مصلحت اندیشی بزدلانه و منفعت طلبی خودخواهانه را نباید از مقامات سیاسی و اقتصادی و کلا از اون بالا انتظار داشت و نباید منتظر آنها بود‌. باید از خودمان و از توده ی مردم شروع کنیم. نکته ی دیگر شخصیت اصلی فیلم، مهربانی او بود. در جایی از فیلم موهایش را میتراشد تا بچه های یتیم خانه کمتر از تراشیده شدن موهایشان ناراحت باشند. در آن بحران و فاجعه، حواسش فقط به غذای بچه ها نیست. حواسش به دل بچه ها هم هست. ما غالبا در کارها و برنامه های جدی، راه را بر عواطف می بندیم. چه کاری مهم تر از اینکه حواسمان به دل همدیگر و به شادی و غم همدیگر باشد؟ ۴. همسر شخصیت اصلی: از نظر بنده مهمترین شاخصه ی او، احساس عزت از تحت ولایت همسر خود زندگی کردن بود. به یاد صحبت جنابعالی در تاسوعای امسال افتادم با این مضمون که «اگر زن های ما فضیلت ندارند به این دلیل است که مردهای ما بی فضیلت شده اند، بسیاری از زن ها به اینکه تحت ولایت همسر خود زندگی کنند و دنباله رو او باشند عشق می ورزند، فقط کافی ست شایستگی ولی بودن را در مرد خود ببینند.» ویژگی دیگر این زن، شجاعت زنانه ی او بود. (البته زنی که کنترل یک روستای طاعون زده را در دست گرفته بود هم نماد دیگری از شجاعت زنانه بود.) شجاعتی که بیشتر از شجاعت مردانه با بغض و گریه کردن و نفرین کردن و حتی آه و ناله کردن همراه است و کمتر با سلاح و اسب و جنگ و... ولی شجاعتی ست که از دل می جوشد و با صبر ظهور می کند. و شجاعتی ست کارساز و راه گشا و انسان ساز. ۵. پسر شخصیت اصلی (فضل الله ): پرسشگر، حق جو، مهربان و به تبعیت از پدر و مادر شجاع. فیلم در این شخصیت نپذیرفتن حرف غیر حق و غیر مستدل و فکر کردن را از همان سنین نوجوانی نشان می دهد. در حالی که متاسفانه الان در محیط های به خصوص آموزشی و خانوادگی سکوت و تایید کردن هر حرفی به خصوص حرف معلم و استاد و بزرگتر نشانه ی ادب محسوب می شود و نوجوان هر چه بی سوال تر و بی انتقادتر باشد، مودب تر شناخته می شود. ۷. آقای دکتر: وطن پرستی شریف ولی ناامید و محافظه کار و ترسو. کسی که باخت را پیش از تمام شدن بازی قبول کرده است. شاید اگر الان زنده بود به نظریه ی معامله ی با کدخدا اعتقاد داشت. ۸. برادر شخصیت اصلی: یک آدم کش و وطن فروش محترم و روشنفکر. و شیک پوش و دست به قلم. کسانی که از جهل مردم برای خود نام و نان میخرند و خود را مالک مردم و ولی نعمت مردم می دانند. امروز هم تعدادشان کم نیست. کسانی که دستی در فرهنگ دارند تا مردم را جاهل نگه دارند، دستی در سیاست دارند تا از قدرت به ثروت برسند و دستی در اقتصاد دارند تا نگذارند کسی وارد حلقه ی خونخوار آنها بشود.تعجب برانگیزتر اینکه با همه ی جنایات و خباثت هایشان، چون شیک می پوشند و شیک حرف می زنند و مرکب های شیک سوار می شوند و در خانه های شیک زندگی می کنند در نزد مردم جاهل نگه داشته شده، محترم ترند از فقیری که فقط فقیر است. و این یک مسئله ی هولناک است که مردم بوی تعفن این آدم ها را هیچ وقت و در هیچ جای تاریخ خوب درک نکرده اند تا آنها را در خانه های شیک شان زنده به گور کنند. 9. فردی که آذوقه را انبار می کرد و به انگلیسی ها می فروخت: امروز هم کم نیستند. یا به اسم کاسبان تحریم یا کاسبان برجام، یا دلال نفت یا مافیای ارز یا قاچاقچیان دارو و...‌‌. اگر در برزخ هر انسان گناهکاری به صورت حیوانی که خصلت های شبیه او داشته مجسم می شود، نمی دانم این افراد که امروز به جز آذوقه، دین و اعتقاد و عفت و خون مردم خود را به شیاطین می فروشند، به شکل چه حیوانی محشور می شوند؟ مگر ما حیوانی به این پستی داریم؟ جایی در فیلم اشاره می کند که خانواده ی این فرد در انگلستان زندگی می کنند. از طرفی می داند مصیبت ملت گریبان خانواده اش رو نمی گیرد و از طرفی در مواقع حساس خانواده اش در دست انگلیسی ها گروگان است. شاید اگر آقازاده های مملکت ما هم بیشتر در داخل ایران زندگی کنند و درس بخوانند، پدران محترمشان، هم بیشتر به فکر رفع مشکلات جامعه خواهند بود و هم شجاع تر خواهند بود.۱۰.دختر شخصیت اصلی و نامزدش: عشق و ازدواج در سنین اولیه ی جوانی و حتی سنین نوجوانی. راه حلی پر از محاسن و البته فراموش شده. ۱۱. افراد انگلیسی: شیاطینی با برنامه، وظیفه شناس و مغرور که در رسیدن به اهداف خود از هیچ پستی و وحشی گری ابایی ندارند. تلاش و انگیزه ی غبطه برانگیزی برای رسیدن به اهداف نامقدس و ضد انسانی خود دارند که گویا ما یک درصد آن را برای اهداف مقدس و انسانی خود نداریم. کینه و خشمی که با دیدن این فیلم از انگلیسی ها در دل بنده ایجاد شد، توصیف نشدنی ست. در آخر یک پیشنهاد دارم: بعد از اتمام اکران فیلم، در فضای مجازی یک قراری بزاریم و در یک روز مشخص از سراسر کشور به تهران، جلوی سفارت انگلستان برویم. آتش زدن و .... در کار نباشه. فقط عکس ها و بنرهایی از فیلم دستمون باشه و پلاکاردهایی با مضامینی مثل: اگر هزار سال هم بگذرد، از شما انتقام می گیریم. یا اگر هزار سال هم بگذرد، خباثت های شما را فراموش نمی کنیم. و....‌ این کار به نظر بنده چند حسن دارد: ۱. کمی آتش دلمان خنک می شود. ۲. به ظالمان کوچک و بزرگ گوشزد می کنیم که ظلم فراموش شدنی نیست. ۳. بدون صرف هزینه ی مادی، فیلم شهرت بین المللی پیدا می کند.۴. به فیلم سازان جشنواره ای این پیام را می رساند که مردمی هستند که فارغ از نظر به اصطلاح روشنفکران و داوران جشنواره ها و .‌‌.. خودشان تصمیم می گیرند چه فیلمی را تحسین کنند. حتی اگر آن فیلم در بدترین سالن ها و بدترین سانس ها نمایش داده شود. ۵.به فیلم سازان جوان این پیام و نوید را می دهد که می توان با یک فیلم جریانی فراتر از مدل پوشش و ... به راه انداخت. نظر جنابعالی چیست؟ ببخشید خیلی طولانی شد. ممنون. التماس دعا.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نکات خوب و ارزنده‌ای را نسبت به فیلم «یتیم‌خانه‌ی ایران» مدّ نظر قرار داده‌اید. عنایت داشته باشید که نویسنده و کارگردان محترم سعی دارد دو دیدگاه از دو نوع روحانیت را نسبت به نحوه‌ی برخورد با استعمار، متذکر شود و این‌که آن روحانی مبارز و مردمی را در آن صحنه به آن شکل که در حال تهیه‌ی قلیان است؛ نشان می‌دهد می‌خواهد بیننده را اولاً: متوجه کند که روحانیت مرعوب حتی رئیس نظمیه‌ی وقت نمی‌شود و لذا آتش‌گردانِ قلیان را به او می‌دهد که بچرخاند. کاری که مرحوم مدرس«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» می‌کرده تا عوامل رضاخانی را تحقیر کند. ثانیاً: کارگردان و نویسنده خواسته است از آن طریق نشان دهد حتی در چنین بحران‌هایی باز روحانیت هستند که مرجع نیروهای امنیتی خواهند بود. در هر صورت عموماً این نوع فیلم‌ها ابعاد نهفته‌ی غیر مستقیمی دارند که باید مدّ نظر قرار گیرد. موفق باشید

17526
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: احتراماً به اطلاع می رساند در صورت توفیق الهی برای اینجانب از اول صفر تا اربعین به مدت 20 روز خادم زائرین اربعین حسینی در نزدیکی های کربلا خواهم بود، درخواست بنده این است که در صورت صلاحدید لطفاً به آدرس ایمیل بنده جملاتی در حد یک پاراگراف در خصوص اربعین ارسال فرمایید: بنا بر این است که جملات شما در خصوص اربعین به دو زبان عربی و انگلیسی ترجمه شود و در حدود 10000 عدد به صورت بسته فرهنگی بین زائرین توزیع شود. در صورتی که از انجام این کار رضایت داشتید بدلیل اینکه ما قدری در انجام کار محدودیت زمانی داریم خوشحال می شویم که زودتر از فرمایشات شما بهره مند شویم. لازم به ذکر است هیچگونه نامی از شما و یا هیچ کس دیگری در این کار برده نمی شود و فقط نیت این است که گروه ما در حماسه اربعین بتوانیم خادم خوبی باشیم . ان شاء ا... با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شايد بتوانيد از اين جملات، نكاتي را برگيريد: 1- زائر اربعینی حسین «علیه‌السلام» به انسان مصلحی تبدیل می‌شود که عزم تغییر تاریخ را در خود می‌یابد.

2- اربعین در این تاریخ، زمانِ سست‌شدن عهد انسان با فرهنگ سکولاریته است.

3- با حضور در رخدادِ اربعین، راهِ آینده‌ی جهان در مقابل ما گشوده می‌شود.

4- در پاسداشتِ اربعین روشن می‌کنیم هر حرکت توحیدی پس از اربعینِ خاص خود، تازه شکوفا می‌شود.

5- بدون درک زمانه هیچ قدمی به سوی آینده‌ی خود نمی‌توان برداشت و رخدادِ اربعین در این تاریخ، آن زمان و زمانه‌ای است که  با قرارگرفتن در آن و خودآگاهی نسبت به آن، می‌توانیم سرنوشت خود را از بند غرب آزاد کنیم.

6- راز اصلی تحقق کربلا آن طور که اصحاب حضرت اباعبداللّه«علیه‌السلام» نسبت به امام‌شان عمل کردند در حُبّ نهفته است. اگر بخواهیم صحنه‌ای را نشان دهیم که توصیه‌ی قرآنیِ «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏»[1] از طریق اصحاب امام به خوبی عمل شد، کربلا بود و اگر بخواهیم صحنه‌ای را نشان دهیم که برکات این توصیه به نمایش آمد، آن صحنه، صحنه‌ی کربلا است. از طریق این حُبّ بود که اصحاب امام حسین«علیه‌السلام» توانستند از صراط دنیا که ظهور صراط آخرت است بگذرند، به همان معنایی که رسول خدا«صلی‌اللّه‌علیه‌وآله»  فرمودند: «مَعرِفَةُ آلِ مُحَمَّدٍ«صلی‌اللّه‌علیه‌واله»: بَراءَةٌ مِنَ النّارِ، وَ حُبُّ‏ آلِ مُحَمَّدٍ«صلی‌اللّه‌علیه‌واله» جَوازٌ عَلَى الصِّراطِ، وَ الوِلايَةُ لِآلِ مُحَمَّدٍ«صلی‌اللّه‌علیه‌واله»: أمانٌ مِنَ العَذابِ».

اگر بخواهیم به لایه‌ای نهادین از لایه‌های کربلا آگاهی پیدا کنیم باید آن لایه نهادین را در حُبّی پیدا کرد که اصحاب حضرت اباعبداللّه«علیه‌السلام» نسبت به آن حضرت به‌دست آورده بودند، در آن حدّ که مبادی میل محبوب خود را به مبادی میل خوب ترجیح می‌دادند به همان معنایی که در محضر مبارک آن امام اظهار می‌داشتند: «إنّی سِلمٌ لِمَن سالَمکم وَ حربٌ لِمَن حارَبکُم». این شعار به این معنا است که ما شما خانواده را ماوراء آن‌چه خودمان از خود سراغ داریم، پذیرفته‌ایم و از حرکات و تلاش‌های کسانی که امروز در رخداد اربعینی این تاریخ شرکت می‌کنند معلوم می‌شود که همه در جستجوی آن نوع ارتباطی هستند که اصحاب امام با امام‌شان برقرار کرده بودند زیرا اینان نیز متوجه شده‌اند عصر و زمان امروزشان همان عصر و زمان امام حسین«علیه‌السلام» و اصحاب آن حضرت است و لذا زائران آن حضرت و خدمه‌ی محترم آن حضرت در نهایت ایثار نسبت به همدیگر قرار گرفته‌اند. زیرا همه متوجه‌اند در کربلا به دنبال رسالتی می باشند که در این تاریخ به دوش‌شان گذاشته شده و این با حُبّ امام حسین«علیه‌السلام» و وابستگانِ به آن حضرت به نتیجه می‌رسد.

راز کششی که شیعه به کربلا دارد و تلاش دارد کربلا را کشف کند، در حُبّ به امام«علیه‌السلام» نهفته است. امامی که در کربلا به جای همه‌ی بشریت به صحنه آمده تا انسان، حقیقت خود را گُم نکند.

برای کشف کربلا، آری برای کشف کربلا باید به شعوری دست یافت که تنها با حُبّ ظهور می‌کند. امام حسین«علیه‌السلام» برای طلوع آن حُبّ هر آن‌چه از دست‌شان برمی‌آمد انجام دادند تا ما در کربلا به تماشای تابلوی ایثار و محبت بنشینیم تا حقیقتاً وارد منزل دینداری شده باشیم به همان معنایی که حضرت باقر«علیه‌السلام» مى‏ فرمايند: «هَلِ‏ الدِّينُ‏ إِلَّا الْحُبُّ» مگر دين جز محبّت چيز ديگرى هست؟ تا آن‏جا كه مى‏ فرمايند : «الدِّينُ هُوَ الْحُبُّ وَ الْحُبُّ هُوَ الدِّين» ؛[2] دين محبّت است و محبّت همان دين مى ‏باشد.

کربلا به معنی زندگی در مرزهای دلنواز عشق به حسین (ع) و تنفر از طاغوت است تنفر از طاغوت در هر جلوه‌ای و در هر زمانی که می‌خواهد باشد، این یعنی زندگی و زندگی‌کردن و کربلا را از خود دانستن و در کربلا امر سرمدی را به تماشا نشستن و امر الهی را به شفاف‌ترین شکل در قول و فعل امام دیدن، تا در هیچ زمانی یزید مدار حق و باطل نباشد.  موفق باشید    


[1] - سوره‌ی شوری، آیه‌ی 23

[2] - بحارالأنوار، ج 66، ص 238.

17216

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: بنده 22 سال دارم، در سن 15 سالگی آقای مکارم را به عنوان مرجع تقلید انتخاب کردم; اما انتخاب بنده بر اساس نظر دو نفر عادل عالم نبود و تنها از میان لیست ارائه شده حوزه علمیه بدون آگاهی ایشان را انتخاب کردم. یک نفر عالم عادل به پیشنهاد دادند که می توانم از آقای سیستانی یا خراسانی تقلید کنم و ایشان را اعلم می دانستند. در ویدئوهای منتشر شده از آقای خراسانی و صحبت های آقای سیستانی نیز بسیار بهره و لذت بردم و به دلم نشست. سوالی که دارم این است که آیا آقایان را برای تقلید اعلم می دانید؟ نظر شما برای بنده می تواند کمک دهنده باشد، چرا که بسیار از سخنرانی های شما بهره برده ام. اگر ضرورتی ندارد این مطلب را در سایت منتشر نکنید، چون بیشتر سوال بنده شخصی است. با تشکر فراوان.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمداللّه امروز فقهای اعلم جامع الشرایط از جمله همان عزیزانی که نام بردید، کم نداریم. بنده از آن جهت که نیز مرجع تقلید باید عالم به زمانه‌ی خویش باشد؛ حضرت آیت اللّه خامنه‌ای«حفظه‌اللّه» را انتخاب کرده‌ام که در فقه و فقاهت بنا به تشخیص فضای ترازِ اول حوزه، هیچ کمبودی نسبت به بقیه‌ی اعاظم ندارم؛ و از جهت بصیرت سیاسی، اعلم علماء هستند. موفق باشید

16913

معرفت النفسبازدید:

متن پرسش
با سلام: بنده با مطالعه کتاب«شرح ده نکته از معرفت نفس» در آن قسمت که خواب را دلیلی بر جدا بودن نفس انسان از تن او دانستید با سوالی مواجه شدم. دانشمندان با تحقیقات به این نتیجه رسیده اند که افرادی که به صورت مادر زاد نابینا هستند به شکل افراد سالم خواب نمی بینند بلکه خواب دیدن آنها به صورت شنیدن صدا می باشد و چون تصویری در طول عمر خود مشاهده نکردند خواب تصویری هم نمی بینند. ولی با توضیحات کتاب چون در موقع خواب نفس ناطقه به طور کامل از بدن جدا می شود و تمام ادراکات ما توسط نفس ناطقه است باید صحنه ها را مشاهده کنند هر چند جسم آنها (چشم) معیوب است؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این‌جا که ملاک، تحقیقات دانشمندان در مورد نابینایانِ مادر زاد نیست! ملاک، خودِ آن نابینایان‌اند که در ذهن خود صورت‌هایی مطابق آن‌چه حس کرده‌اند، می‌سازند. و در خواب نیز، نفس ناطقه‌ی آن‌ها مثل بقیه‌ی انسان‌ها، معانیِ به‌دست‌آورده را در ذهن خود به کمک قوه‌ی واهمه تبدیل به صورت می‌کنند. موفق باشید

14916
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم: استاد به حضرتعالی خسته نباشید میگم و تقاضای دعای خیر دارم از شما می خواستم بپرسم اینکه در روایات داریم که اگر انسان هر چه را حقیقتا دوست بدارد با آن محشور می شود چگونه است؟ فی المثل اگر من واقعا علامه طباطبایی رحمه الله علیه را دوست دارم در عالم دیگر با ایشان محشور می شوم؟ خودم اینگونه خودم را قانع می کنم که این حدیث در عالم خواب هم عملی می شود، مثلا من در خواب کسی را می بینم و با او هستم بدون اینکه روح آن فرد هم درگیر من باشد، یعنی آن فردی که من خوابش را می بینم، روح او در جایی دیگر در حال سیر است و ابدا نمی داند که همزمان من هم همراه او هستم (با توجه به تجرد روح که شما در مباحث بیان کردید). حالا سوال اصلی من این است که در عالم آخرت هم همین گونه با افرادی که دوستشان داریم محشور می شویم؟ (صرفا با تصویر ذهنی که از آنان داریم)، یا اینکه حقیقتا با افرادی که دوستشان داریم محشور هستیم؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- چرا که نه! 2- آری! هرکس را که دوست داشته باشیم با آن محشور می‌شویم ولی اگر دنیا را دوست داشته باشیم؛ دنیا در قیامت به صورت آتش است و با آتش محشور می‌شویم. موفق باشید

14015
متن پرسش
سلام: در کتب شیخ صدوق اگر بخواهم مطالعه کنم با چه ترتیبی مطالعه کنم استاد؟ احساس می کنم جنبه حدیثی ام بسیار ضعیف شده. یک سیر در کتب شیخ صدوق به بنده بگویید تا نتیجه بهتری بگیرم. یا علی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر منظورتان صرفا مطالعه‌ی خلاصه‌ای از احادیث شیعه در امور معرفتی و اخلاقی است، خوب است کتاب خلاصه‌ی «میزان الحکمه» از جناب آقای ری شهری را مطالعه فرمایید و اگر قصد مطالعه‌ی منابع حدیثی در اخلاق و معارف دارید، کتاب اصول کافی و تحف العقول منابع بسیار ارزش‌مندی جهت این امر است؛ زیرا معمول نیست کتب شیخ صدوق به این شکل که شما می‌فرمایید مطالعه شود. کتب مرجع است که علمای اهل فن به آن رجوع می‌کنند. موفق باشید

13907
متن پرسش
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته: اولاً پوزش بنده را بپذیرید که زیاد از حد مصدع اوقات شریف حضرتعالی می شوم. اما من باب عنایتی که حضرت حق به شما داشته و وجود گرانقدرتان را برای بنده حقیر و بی سوادی مثل من بعنوان پل وصل به حضرات معصومین و معارف قرآنی قرار داده به خودم جسارت می دهم که سئوالاتم را از محضرتان بپرسم. و اما بعد: در قرآن حدود محرم و نامحرم به صراحت ذکر شده و نیز در آیه «و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا» اشاره به بحث زندگی اجتماعی دارد. و عنایت به نسبت های سببی و نسبی در زندگی دنیا و... 1. اگر کسی از دنیا برود و مثلا فرزند یا برادر و یا اقوام بر سر قبرش بروند آیا او می فهمد چه کسی بر مزارش حاضر شده؟ و آیا نسبتهای دنیوی در برزخ وجود دارد؟ 2. با عنایت به کلام امیرالمومنین (ع) درخطبه های نهج البلاغه در خصوص عالم برزخ و اموات، مبنی بر همسایگی اموات ولد دوریشان از هم و....؛ و توجه به شرح حضرتعالی بر کتاب معاد، این موضوع چگونه است؟ 3. با توجه به احادیث در خصوص خیرات برای اموات؛ بنده تمام نوافل نمازهای یومیه، اذکار، دعاهای منقول در مفاتیح و صحیفه سجادیه و تلاوت قرآن و ... را به نیابت از برادر، پدر و همه اموات بجا می آورم. آیا نیت نیابت درست است یا باید هدیه کنم؟ حضرت علامه جوادی آملی (روحی فداه) می فرمایند: زرنگ باشید و این اعمال را به نیابت امام عصر (عج) به جا بیاورید و آن را هدیه کنید. از لطف و عنایت حضرتعالی برای پاسخگویی به سئوالات قبلی صمیمانه کمال تشکر را دارم و خدای سبحان را به خاطر فیض آشنایی با آثار حضرتعالی شاکرم ولولا فضل الله علیکم و رحمته ما زکی من احد منکم. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قرآن می‌فرماید: «فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ» (101/ مؤمنون) چون در صور دمیده شود نسبتی بین انسان‌ها آن‌طور که در دنیا بود دیگر برقرار نیست. از این جهت فرد متوفی حضور افراد بر سر قبرش را می‌فهمد و می‌داند هم که در دنیا چه نسبتی با او داشته‌اند، ولی در آن‌جا با روح و انگیزه‌ی آن‌ها مرتبط خواهد بود و در برزخ هم روح‌ها با همان هویتی که دارند و جسم‌شان مطابق روح‌شان شکل گرفته است کنار همدیگر هستند. در مورد هدیه‌ی نوافل به متوفی، پیشنهاد حضرت آیت اللّه جوادی پیشنهاد بسیار عالمانه‌ای است وقتی انسان در افق امام معصوم عبادت خود را انجام دهد و در آن افق به بقیه‌ی نزدیکان هدیه کنند. موفق باشید

13850
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: با توجه به جلسه اول کتاب «آشتی با خدا»، به صورت کلی و یک قاعده عمومی بیان می کنید که پوچی عامل کفر است و کفر به یاس می گراید، این در حالی است که افراد بسیاری وجود دارند که هیچ بهره ای از ایمان به خدا ندارند ولی به پوچی و یاس نرسیده اند (جزو حالتی که خودشان پوچیشان را درک نمی کنند نیستند). این مسئله را با آن قانون کلی چگونه می شود جمع کرد؟ و آیا هر زندگی غیر الهی به پوچی می رسد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: لایه‌ی اصیل انسان فطرت انسان است و فطرت تنها با اُنس با خدا زنده می‌ماند. لذا این نوع افراد که می‌فرمایید ممکن است به جهت مشغله‌های دنیایی، آگاهیِ روشن و ملموسی به پوچی خود نداشته باشند، ولی در عمق جان که از آن‌ها جدا نیست در جانِ خود غمِ بی‌خدایی را دارند. حال چه در این دنیا و چه در آن دنیا وقتی این مشغله‌ها فرو افتد با چنین غم جانکاهی روبه‌رو خواهند شد. موفق باشید 

نمایش چاپی