باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده قابل استفاده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت امام از جناب حاج ملا سلطان محمد گنابادی صاحب تفسیر «بیان السعادة» تجلیل نمودند. مرحوم گنابادی مورد احترام شدید میرزای شیرازی بوده و بنیانگذار سلسلهی گنابادی است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: از آنجایی که ما میگوییم: «الحمداللّه» و کمالِ هر چیزی را که مورد حمد قرار بگیرد، به خدا نسبت میدهیم؛ در واقع هیچ کمالی به طور مستقل برای هیچ موجودی نمیماند که بحث سنخیت یا عدم سنخیت و تباین پیش آید. این نوع واژهها در رابطه با علم حصولی و قضایای منطقی معنا میدهد و نه در موضوعاتی که با فرهنگ اصالت وجود بیان میشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اینها همه از خوشسلیقگیهای شیعهی ایرانی است که سعی میکند پیامهای معنوی را به زیباترین شکل ظهور دهد. مثل آنکه حسینیه برای عزاداری ایجاد میکند و همهی این حرکات در راستای اهدافی است که کربلا برای آن شکل گرفته، مگر قسمت پنجم سؤال که فریادزدن و یا خود را به صورت تصنعی زدن است که این، فضای معنوی عزاداری را از بین میبرد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم اگر با نامهی امیرالمؤمنین«علیهالسلام» به فرزندشان مرتبط شوید، تمام ابعاد یک نوع زندگیِ خوب و قابل دسترس را در جلوی خود مییابید. کتاب «فرزندم؛ اینچنین باید بود» در همین رابطه تدوین و تنظیم شده است. کتاب بر روی سایت هست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: از دست شما چه کار کنم که سؤال میکنید و بنده هم جواب میدهم ولی ایمیل خود را یا نمیبینید، یا طوری است که جوابهای ما به ایمیل شما وارد نمیشود؟!! بنده اینطور جواب دادم: ((باسمه تعالی: سلام علیکم: ده دقیقه که سهل است؛ بگو یک روز تمام، بنده در خدمت هستم. این هفته جلساتی در گلپایگان دارم. برای جلسهی چهارشنبه إنشاءاللّه برمیگردم. از صبح 5 شنبه بعد از نماز صبح، هر روز که خواستید بهجز صبح یکشنبه؛ میتوانم در خدمت باشم. موفق باشید)). هنوز ما بر سرِ قول خود هستیم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرکس زندگی خود را خودش انتخاب میکند. خداوند در قرآن میفرماید: «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً» یعنی ما افراد را به سوی مسیر صحیح هدایت کردیم، حال بعضی از هدایت ما بهره گرفتند و بعضی بدان کفر ورزیدند. و این ربطی به مباحث معرفت نفس ندارد. یک موضوع روشنی است که انسانها در ذات خود، انتخابگرند، بعضی خوبیها را انتخاب میکنند و بعضی بدیها را، در آن حد که خداوند به رسول خود فرمود: «إِنَّكَ لا تَهْدي مَنْ أَحْبَبْتَ ...» ای پیامبر! تو هرکس را بخواهی هدایت کنی، هدایت نمیشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است که میگویند. زیرا «توبه» باید در مقابل جذبههای نفس امّاره باشد تا با عبور از آن جذبهها و رجوع به حق، «توبه» صورت بگیرد. در سکرات مرگ، دیگر نفس امّارهای در میان نیست تا عبور از آن معنا دهد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: نتوانستهام در تفاوت این دو واژه فکر کنم. زیرا در هرصورت غربگرایی یک نحوه اصالتدادن به نگاه فرهنگ مدرنیته به عالم و آدم است، از این جهت همان غربزدگی است. ولی اینکه متوجه هستید روشنفکری غربزدهی ما با سلفیگریِ وهابّیصفت، همان حسگراییِ غربی خواهد شد، نکتهی بسیار دقیقی است. نمونهی روشن دوری از فرهنگ اهلالبیت«علیهمالسلام» را چه در روشنفکری و چه در سلفیگری بهخوبی میتوانید به تماشا بنشینید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ابتدا باید عرض کنم بنده نیز با اخراج ایشان از دانشگاه مخالف هستم و معتقدم به جای اخراج، باید سخنان ایشان نقد و بررسی شود زیرا نه نفیِ مطلق چارهساز است و نه ارادت مطلق. و در همین رابطه از برنامه زاویه شبکه چهار تلویزیون گلهمند هستم که چرا در بررسی موضوع اخراج آقای دکتر عبدالکریمی تنها دو نفر از مخالفان اخراج را دعوت کردند یعنی آقای دکتر سید جواد میری و آقای دکتر احمد راهدار. در حالیکه انصاف آن بود از کسانی که تصمیم به اخراج ایشان گرفتهاند نیز دعوت شود تا آنها نیز دلایل اخراج را مطرح کنند که البته با سوابق فکری که بنده از آقای عبدالکریمی دارم، اخراجکنندگان نیز دلایل و سخنانی داشتند و این موجب میشد تا نقد دعوت شده ها به اخراج آقای عبدالکریمی در خلأ انجام نشود.
در اینکه آقای دکتر عبدالکریمی فردی دغدغهمند و عاطفی هستند، بحثی نیست. حتی ایشان در رحلت فرزند بنده تلاش کردند با بنده تماس بگیرند و تسلیت بگویند و از این جهت لطف کردند. پس انتقاد بنده از ایشان یک امر شخصی نیست، بلکه تفاوت در نگاه به تاریخی است که ما در آن قرار داریم، بدون هرگونه کینهورزی و یا اینکه معتقد باشم نظام باید در نفی امثال ایشان عمل کند. حتماً میدانید که ایشان از سالهای قبل، اصلِ انقلاب اسلامی را بسط مدرنیته و نیهیلیسم میدانند و در ابتدای سال 98 میفرمایند: «انقلابیون باید مؤلفههای بنیادهای جهان کنونی را به رسمیت بشناسند و صرف تکیه بر ارزشهای معنوی کافی نیست چنانچه در مسئله حجاب و نابودی اسرائیل شکست خوردیم.» - فعلاً بحث در نقد این سخن نیست، بحث در آن است که گویا از نظر ایشان به رسمیت نشناختن اسرائیل، به رسمیت نشناختنِ بنیادهای جهان کنونی است-
ایشان معتقدند: حکومت دینی امری است پارادوکسیکال و خودْ متضاد، زیرا حکومت مربوط به مناسبات اجتماعی است و دین، رابطهاش با افراد است. - آیا از نظر آقای دکتر عبدالکریمی اینهمه دلایل قرآنی که حضرت امام در رابطه با اجتماعیبودن دین مطرح میکنند و میفرمایند: «والله، همه اسلام سیاست است» بیمعنا است؟-
آقای دکتر عبدالکریمی معتقدند تعبیر انقلاب اسلامی ایران، یک برساختِ تاریخی است و تفسیر جریان حاکم است که به جنبش مردم ایران عنوان «انقلاب اسلامی» دادند. - آیا از نظر آقای دکتر عبدالکریمی شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» که از اولین شعارهای انقلابیون بود، برساخته جریان حاکم است؟-
آقای دکتر عبدالکریمی در توصیه به جریانهای برانداز میفرمایند دیدید که در بهمن 57 هم کاری نشد. بنابراین اگر باز بخواهید انقلابی صورت دهید هیچ نتیجهای نخواهید گرفت - آیا آقای دکتر عبدالکریمی برای چنین توصیهای به جریانهای برانداز حقیقتاً معتقدند در انقلاب اسلامی هیچ کاری نشد؟ و آن تعبیری را به کار بردند که البته بنده به خود اجازه نمیدهم از آن واژه استفاده کنم-
تعجب بنده از فرمایشات جناب آقای سید جواد میری در برنامه «زاویه» است، ایشان طوری صحبت کردند که گویا همه انتقادهایشان به آقای دکتر عبدالکریمی را از یاد برده بودند. در حالیکه خود ایشان در جلسه رونمایی از کتاب «پرسش از امکان امر دینی» میفرمایند:
«در روایت عبدالکریمی اشکالات بنیادینی به چشم میآید که یکی از آنها مترادفپنداشتنِ امر عرفی و امر سکولار است و دیگری عدم تمایز بین سنت عبری- یهودی و اسلامی- شیعی، و سر آخر التفات نکردن به میدان معنایی قرآن با عطف به مفاهیمی چون غیب و شهادت و در عوض، تأکیدکردن بر مفاهیمی همچون قدسی و سکولار که از مفهومهای محوری در سنت مسیحی هستند تا مبتنی بر بینش قرآنی».
و یا جناب آقای دکتر قاسم پورحسن با اینکه مخالف اخراج آقای دکتر عبدالکریمی هستند، در نقد نظریات ایشان میفرمایند:
«اینکه فقه یا شریعت را به سبب تکلیفی و اجتماعی بودن و اینکه انسانها با آن نسبت عملی دارند، سکولار بنامیم و تمام دین را تجربه درونی فرد، بدون پیوند با بنیانهای حقیقی دین ترسیم کنیم؛ حکایت از آن دارد که نه میدانیم شریعت چیست و نه التفاتی به گوهر دین داریم. این کژتابیها در «فهم» سبب شد تا در نیابیم امر دینی چیست. بدون فهم صحیح از دین مدعی میشوند در دوره سلطه خرد جدید چیزی به نام دین وجود ندارد و در جوامع امروز انسانی با امر دینی مواجهه نیستیم... ریشه این تحلیل آن است که در درون مطالعات مغربزمین در باب دین بهسر میبریم.»
جناب آقای دکتر پور فرج در جلسه بررسی سه کتاب مربوط به «تأملاتی بر ساحت قدس، وجود و تاریخ» در رابطه با اندیشه آقای عبدالکریمی میفرمایند: آقای عبدالکریمی یک متفکر ناراضی و نگران است و با بحران مخاطب روبهرو میباشد، زیرا جامعه هدفش معلوم نیست. با خواندن این مطالب - منظور سه کتاب فوق- نه کسی به «دین» میپیوندد و نه کسی از آن بُریده میشود. مؤمنین برای به دین پیوستن نیاز به چنین نظریاتی ندارند، برای ایمانورزیدن دانستنِ این نظریات نقشی ندارد. آنچه آقای عبدالکریمی گفتهاند قدرت آن را ندارد که از یک نظریه فلسفی فراتر رود و به امر قدسی نظر کند. این نظریه امکان آن را ندارد تا از امکانات جاندارِ سنت استفاده کند.
و البته به نظر این حقیر که سالهای متمادی نگاه آقای دکتر عبدالکریمی را دنبال میکردم، نظرات آقای پورفرج نظرات صائبی است و این بدان معنا نیست که فلسفی بودن آقای عبدالکریمی نفی شود.
آقای دکتر عبدالکریمی در بحثی که اخیراً و بعد از مطرح شدن اخراج ایشان با پژوهشگاه «شهید صدر» « https://t.me/bijanabdolkarimi/5753» تحت عنوان «تفکر دینی در تمدن آینده» داشتند، در گفتگویی که با آقای بیگدلی انجام دادند معتقدند ((با انقلاب اسلامی چیز تازهای اتفاق نیفتاده است و جریانهای انقلابی آخرین پتانسیلهای سنت تاریخی خود را به صحنه آوردهاند، نه اینکه انقلاب اسلامی آغاز تاریخ جدیدی باشد.)) تقاضامندم باز به این جمله ایشان دقت بفرمایید که میگویند: ((با انقلاب اسلامی چیز تازهای اتفاق نیفتاده است و جریانهای انقلابی آخرین پتانسیلهای سنت تاریخی خود را به صحنه آوردهاند نه اینکه انقلاب اسلامی آغاز تاریخ جدیدی باشد.)) و در مورد رخداد سالهای اخیر در رابطه با آن را نیز آخرین پتانسیلهای سنت تاریخی جریان مذهبی میدانند که به صحنه آوردهاند.
میگویند جامعه من به جهت گفتمان انقلاب به شدت به دامن غرب پناه برده است.
بنده در مجموعه مناظرات و گفتگوهای ایشان با مخاطبانشان، هرگز آنچه که در یک گفتگوی متقابل باید صورت گیرد و طرفین گفتگو هر کدام آینه فهم دیگری باشند؛ ندیدم. ظاهراً برداشت های ایشان از نظرات هایدگر آنچنان بر ذهن و روانشان سیطره دارد که حالت کلیشهای پیدا کرده و هر چند بعضاً مطالب خوبی از هایدگر را مطرح میکنند، ولی طوری آنها را فهمیدهاند که از ادغام افقهای فکر که گادامر از هایدگر آموخته است در سخنان شان خبری نیست. به نظر می آید هیچ برداشتی جز برداشت خودشان از موضوعات را، فکر به حساب نمیآورند. و به همین جهت یا در نقد آقای دکتر پورحسن میفرمایند آنچه دکتر پورحسن میگوید مربوط به دوره تاریخی دیگری است و یا در نقد آقای بیگدلی میفرمایند این حرفها داستان آرزومندی است. و این جمله را در مقابل بسیاری از منتقدانشان تکرار میکنند و یا اگر بگویید ملت ایران با انقلاب اسلامی رسالت تذکر به تاریخ سکولاریته را دارد تا در تاریخ مدرن بازگشت به عهد قدسی پیش آید؛ میفرمایند این یک نوع یهودیگری است که خود را ملت برگزیده می دانستند.
در سال 1396 که در دانشگاه تبریز بنا بود انقلاب اکتبر روسیه را نقد و بررسی کنند،[1] ملاحظه میکنید ملاک حقیقت یک انقلاب صحیح را انقلاب فرانسه گرفتند[2] و هر حُسنی که انقلاب بلشیویکی داشت را تحت تأثیر انقلاب فرانسه دانستند و هر عیبی که در آن انقلاب بود؛ آن را با انقلاب اسلامی مقایسه میکردند و میفرمودند مانند انقلاب ما. معتقدند انقلاب اکتبر روسیه بیشتر مبتنی بر ایدئولوژی است و انقلاب اسلامی ابتدا کنش کرده و سپس میخواهد ایدئولوژیاش را تدوین کند و به گفته ایشان ابتدا منار را دزدیده و به دنبال چاه میگردند. میفرمایند انقلابیون ایرانی میخواهندبه نوعی ارادهگرایی در روزگاری بپردازند که زمانه با آنها یار نیست و میفرمایند علت اصلی شکست اصولگرایی در انتخابات اخیر – منظور سال 96- تأکید بر اندیشهها و ایدههایی است که تاریخ از آنها حمایت نمیکند.
آقای دکتر عبدالکریمی طوری انقلاب اکتبر را با انقلاب اسلامی مقایسه میکنند که انقلاب اسلامی در نظر ایشان سراسر خطا و انحراف است و اگر بسیجیان و پاسداران و طلاب جوان را دوست دارند، نه به اعتبار تعلّق آنها به انقلاب، بلکه به جهت آنکه از نظر آقای دکتر عبدالکریمی آنها فرزندان ایراناند.
حال مقایسه بفرمایید نظر آقای دکتر عبدالکریمی را در رابطه با انقلاب اسلامی و اسلامیبودن آن و نظر آقای دکتر رضا داوری را که آقای دکتر عبدالکریمی خود را شاگرد ایشان میدانند.
در نشستی که آقای دکتر رضا داوری در تاریخ پنجشنبه ۲۶ مرداد سال 1396در خانه مشروطه اصفهان داشتند، از ایشان پرسیدند: «آیا انقلاب اسلامی راهی را برای ما باز کرده است؟ و آیا امکانات تازهای به روی ایران گشوده است؟» ایشان در جواب میفرمایند: «چرا در بدیهیات شک میکنید؟ مگر میتوان گفت که حرکت امام خمینی یک گشایش در تاریخ ما نبوده؟ انقلابی رخ داده و عهدِ دینی تجدید شده است، مهم آن است که ما چطور میخواهیم رونده این راه باشیم. اکنون باید گشایش را فهمید و البته به آن دلخوش نشد، باید به امکانات و چگونگی این راه دقت کرد. ما قدم به قدم باید آن را بگشاییم.»
آقای دکتر داوری در آخرین کتاب خود یعنی کتاب «اخلاق در زندگی کنونی»[3] در صفحه 339 میفرمایند: «در اینکه دین اسلام و رهبری دینی - و نه هیچ نیروی دیگری- میتوانست چنین نهضتی را بهوجود آورد و راه ببرد، به دشواری میتوان تردید کرد. پس در اینکه انقلاب صفت اسلامی داشت و دارد تردید نباید کرد.» و در صفحه 340 همان کتاب میفرمایند: «کار بزرگ، یعنی سرنگون کردن نظام سلطنتی، صورت گرفته بود. کار بزرگ دیگر هم، اسلامی کردن کشور بود که با توجه به مسلمان بودن مردم و حرمتی که روحانیت داشت، مشکل نمینمود.»
آقای دکتر رضا داوری در مورد انقلاب اسلامی میگویند: «انقلاب را دنباله تاریخ توسعهنیافتگی نمیدانستم. انقلاب حادثهای پیشبینی نشده بود... احساسم این بود که دری در تاریخ در حال گشودن است ... اکنون به این نتیجه رسیدهام که انقلاب ما توانسته است آخرین تحولی را که در وجود بشر و در جهان پدید آمده است به نحوی نشان دهد.»[4] در ادامه میگویند: «انقلاب اسلامی حادثه بزرگی است و من همواره در سایه تفکر متفکران بزرگ به این حادثه و تجربه عظیم تاریخی اندیشیدهام»[5] و میگویند: «البته معتقدم که انقلاب باید بتواند در اساس جهان کنونی رخنه کند و اساس دیگری بگذارد.»[6] و در همین رابطه میفرمایند: «در هر صورت با نادیدهگرفتن تجدد هیچ انقلابی صورت نمیگیرد. انقلاب بازگشت به گذشته و تجدید رسوم آن نیست. در انقلاب باید از غرب و از میان آن (و نه از کنارش) گذشت. غرب نمیگذارد هیچ قدرتی آسوده از کنارش بگذرد. من همچنان به انقلاب وفادارم به شرط اینکه آن را محدود به رعایت بعضی رسوم و ترک بعضی دیگر نکنیم و سودای حل همه مسائل را از طریق إعمال قدرت سیاسی نداشته باشیم.»[7] و با توجه به این امر میفرمایند: «بنده اکنون هم از انقلاب دفاع میکنم و همچنان به غرب و تجدد با نظر انتقادی مینگرم.»[8] با توجه به سخنان چنین متفکری میتوان به معنای «جهان بین دو جهان» فکر کرد، بهخصوص آنجا که میفرماید: «انقلاب اسلامی ما توانسته است آخرین تحولی را که در وجود بشر و در جهان پدید آمده است به نحوی نشان دهد.» امری که بنده عنوان آن را حضور بشر آخرالزمانی گذاشتهام.
به هر حال بحث در این جا نقد افکار آقای دکتر عبدالکریمی نیست که بنده بخواهم بدان ورود کنم. بحث در جایگاه ایشان در دانشگاه است که به نظر بنده ایشان به عنوان شخصیتی نقّاد باید در دانشگاه دارای کرسی نقد و نظریه باشند و در جمع اهل نظر، نظرات خود را مطرح نمایند تا نقد و بررسی شود و از این جهت وجود ایشان در کشور و در دانشگاه نیاز است از آن جهت که تضارب آراء موجب رشد فکری جامعه میشود. ولی آیا میتوان روح و روان دانشجویان را در کلاسهای دانشگاه در اختیار ایشان گذاشت تا انقلاب اسلامی را که یک ملت برای آن فداکاری کردهاند و خون دادهاند؛ اینچنین زیر سؤال ببرند و دانشجویانی را که باید افسران جنگ نرم در مقابل دشمنان این انقلاب باشند، به افرادی خنثی و بیتفاوت تبدیل کنند؟ چیزی که بنده ناظر بودهام که چگونه بعضی از طلاب و دانشجویان در مواجهه با نظرات ایشان گرفتار نوعی پوچی و سرگردانی شدهاند و از همان جا بود که بنده نسبت به افکار ایشان حساس شدم و مطالب ایشان را دنبال کردم. به نظر میآید هیچ نظامی چنین اجازهای را نخواهد داد. زیرا با محوریت انقلاب اسلامی بر عامل بقاء و انسجام ملت تأکید کردهایم. بنده منکر مسلمانی و دلسوزی ایشان نیستم، ولی همچنان که خودشان میفرمایند دین را امری فردی میدانند و اینجا است که موضوع حق و باطل بودن جریانها در گفتار ایشان بهکلّی مورد غفلت است.
در سخنرانی اخیرشان تحت عنوان «تفکر دینی در تمدن آینده» از آقای مصطفی تاجزاده تجلیل میکنند که البته عیبی بر این کار نیست. ولی آیا ایشان از جایگاه استاد فلسفه در کنار آقای مصطفی تاجزاده هستند و یا از جایگاه یک کنشگر سیاسی با عقاید خاصی که آقای تاجزاده دارند؟ آیا نقد ما به آقای دکتر عبدالکریمی در نسبت ایشان با آقای تاجزاده، نقد به یک استاد دانشگاه است و یا یک کنشگر سیاسی؟ بالاخره آقای دکتر عبدالکریمی را یک روشنفکر بدانیم و یا یک استاد فلسفه؟ از آن جهت که خودشان به خوبی میدانند جایگاه هر کدام متفاوت است و نگاه پدیدارشناسانه به موضوعات با نگاه روشنفکران، زمین تا آسمان فرق دارد.
با این همه همچنان معتقدم ایشان و امثال ایشان باید در مراکز علمی، کرسی آزاد اندیشی جهت ارائه اندیشههای خود داشته باشند و آن اندیشهها در معرض نقد و بررسی قرار گیرد ولی به عنوان استاد با چنین اعتقادی ظلم به دانشجویان می باشد به دلایلی که عرض شد. موفق باشید.
[1] - میفرمایند: انقلاب فرانسه یک امر تاریخی است و فلسفه بیش از ایدئولوژی در آن نقش دارد و همسو با فرآیندهای تاریخی است و در بستر یک تقدیر تاریخی به إعمال اراده انسان میپردازد. همراه با اعمال ارادهای که متفکران میخواستند به معنای تغییر نظام فئودالی به بورژوازی داشته باشند.
[2] - https://t.me/bijanabdolkarimi/1468
[3] - انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی- 1399
[4] - کتاب «آفاق فلسفه در سپهر فرهنگ» مصاحبه «آقای زارع با آقای دکتر داوری». صفحات 72 و 73
[5] - همان- ص 109
[6] - همان- ص 141
[7] - همان- ص 142
[8] - همان- ص 145
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. خانم هاشمی در آن مناظره بعضاً کلمات حقی را در مورد حقوق شهروندی مطرح کرد، ولی متأسفانه ارادهی باطلی در طرح آنها داشت و به دنبال بستری بود که عملاً در آن بستر هیچ هویتی از انقلاب اسلامی باقی نمیماند. ایشان نمونهی خوبی است که ما فکر کنیم اگر کشور به دست این افراد بیفتد چگونه آمریکا یکشبه بر همهی مقدرات ما حاکم میشود. ۲. به نظرم حضور در مؤسساتی که نگاه تمدنی دارند خوب است. ۳. آن مباحث، همه در کانال تگرامی «ندای اندیشه» هست. برای مسئولان سایت مشکل است که بخواهند وارد این امور شوند. چقدر خوب بود که رفقای «ساحت حضور» در سایر پیامرسانها کار خود را ادامه دهند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب «حماسهی حسینی» شهید مطهری و کتاب «نفسالمهوم» از مرحوم شیخ عباس خوب است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- همچنانکه در بحث سورهی اعراف در رابطه با آیهی مذکور تا حدی به صورت مفصل عرض شد، انحراف در آیهی مذکور به معنایِ انحراف از نظر به حق است که به صورت نظر به اسماء الهی او نباشد. حال یا با نظر به کثرات این انحراف محقق میشود و یا نظر به حضرت حق بدون نظر به اسماء حسنایِ او. مثل اینکه بخواهیم صرفاً خدا را با عقلِ انتزاعی داشته باشیم، در آن صورت رجوع به خدا به معنایِ «فادعوه بها» صورت نمیگیرد 2- شاید در مرحلهی اول یک نوع تهدید و ادبکردن برای آن قوم که در آن حدّ منحرف شده بودند، لازم بوده است تا در مرحلهی بعدی، خودشان دینداری را با اختیار ادامه دهند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که به خوبی متوجه شدهاید غیر از حق در عالم نیست، ولی حضرت حق با اسماء خود اعیانِ اشیاء را وجود میدهد و این کثرات مربوط به اعیانِ موجودات است که با نور اسماء الهی به صحنه آمدهاند و از این جهت این کثرات، گزافه نیست و در نگاه وحدت شخصیه ظهوراتِ اسماء الهی هستند و بدین معنا تشکیکِ در ظهور که در واقع، ظهور اسماء است در محدودیتِ اعیان معنا میدهد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است. بالاخره بنا به فرمایش آیت الله بهجت آن خطورات بدون اختیار شما میآید، هنر شما آن است که آنها را دنبال نکنید تا إنشاءالله مزهی عبور از آن خطورات شیطانی را در این مرحله بچشید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید رئیس قوهی قضائیه باید مجتهد باشد. از طرفی بنده از بعضی وکلا که درگیر قوهی قضائیه بودند وضع قوه را پرسیدم معتقدند آقای لاریجانی رویهمرفته خوب کار کردهاند. البته به نظر بنده این بدین معنا نیست که بعضی قضات درست عمل میکنند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بهجز تقدیرات اصلی که در عین ثابتهی انسان هست، هرگونه تقدیری با دعا تغییر میکند. آری! دعا موجب نمیشود که یک مرد، زن شود ولی موجب میشود که مرد کاملی گردد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: خود تفسیر المیزان در ذیل آیهی 200 آلعمران چنین موضوعی را مطرح فرموده و نیز در جزوه ای تحت عنوان «راز سقوط تمدنها در المیزان» عرایضی مطرح شده. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: شرح صوتی «ده نکته در معرفت نفس» و کتابهای «خویشتن پنهان» و «مبانی معرفتی مهدویت» إنشاءاللّه افقهایی را در مقابل شما میگشاید. موفق باشید
