بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
24455
متن پرسش
سلام: آقا یک سوال، فقط یک سوال ، همینو بهم جواب بده. آقا من خودم قبول دارم انسانی گناه کار و به شدت سیاهی ام. قبول دارم انسان به شدت بی توجهی هستم. در کل قبول دارم بدم اما به خدا قسم بعضی مواقع، قسم میخورم، بعضی مواقع وقتی دارم توی مباحث معاد و توحید و ..... فکر می کنم و تعمق می کنم، به خدا، به والله، نمیتونم تحمل کنم، اصلا گیج میشم، میخوام همش رو ول کنم برم از بس برام تا بینهایته، بینهایته، مشکل من اینجا شروع میشه، وقتی اینجوری میشم، اصلا همه چیزو ول می کنم یعنی دیگه پیگیر این مبحث نمیشم و میشم همون آدم خیلی عادی. حالا من آقا اولا در خواستم اینه که بگید این حالت، توهمه؟ یا واقعا چیزی هست؟ اصلا بگید چی کار کنم؟ این مشکلمه که اینجوری میشم، بعد نمیتونم تحمل کنم، بعد همه چیزو ی دفعه ول می کنم، دوباره بعد از یک مدت این چرخه تکرار میشه و درجا می زنم. آقا نمی خواستم بپرسم چون خودم رو واقعا مستحق این حال نمی بینم. این که گفتم مستحق نمی بینم، این عقیده ام است از روی شکست نفسی نگفتم. بنده اینو نمی خواستم بپرسم، اما چون خیلی تکرار شده پرسیدم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همیشه همین‌طورها بوده است و گاهی جمال حق سراغ انسان می‌آید و ما را شیفته‌ی خود می‌کند و شما آن تصمیمات جدّی را می‌گیرید و گاهی جلال حق می‌آید و ما در قبض می‌رویم. ولی به گفته‌ی جناب جامی: «غرّه مشو که مرکب مردان مرد را /  در سنگلاخ بادیه پی‌ها بریده‌اند

نومید هم مباش که رندانِ جرعه‌نوش / با یک کرشمه به منزل رسیده‌اند»

عزیز دلم! قصه‌ی من و شما نیز همین است که باید به امید کرشمه‌ای از حضرت محبوب آن‌قدر که می‌توانیم قدمی برداریم ولی بیش از آن باید امیدمان کرشمه‌ای باشد که از حضرت محبوب می‌آید و دل می‌برد و این زمینی را آسمانی می‌کند. موفق باشید

24454
متن پرسش
سلام: شهید آوینی در مجموعه مقالات حکومت فرزانگان می نویسد: این نكته بسیار دقیقى است كه هر كسى را توفیق ادراك آن حاصل نمى‏ شود، چرا كه در نظر سطحى این دو رأى با یكدیگر قابل جمع نیست در روش سیاسى اسلام، این یك اصل است كه ۱. حتى براى آنكه امام مفترض الطّاعه و معصوم و وصىّ بلافصلِ رسول خدا (ص) مسندِ خلافت ظاهرى را نیز صاحب شود، بیعت مردم ضرورى است. ۲. و از آن سو قرآن نظرش درباره اكثریت مردم این باشد: { جملات شهید آوینی در همان مقالات: قرآن مجید با تعبیراتى بسیار عجیب و حتّى در اكثر موارد بسیار شدیداللّحن، نه تنها «رأى اكثریت» را «معیار مطلق حقّ» نمى‏ داند، بلكه برخلاف آن، «رأى اكثریت» را غالباً باطل مى ‏شمارد. نمونه آیاتى كه در این زمینه وجود دارد آن همه است كه به ناچار باید تنها به منتخبى از آنان بسنده كرد. در بعضى از این مجموعه آیات آن همه صراحت همراه با شدّت لحن موجود است كه ما را از هر گونه تأویل و تفسیرى بى‏ نیاز مى‏ كند. مثلاً آیه مباركه ۱۱۶ از سوره «انعام» كه مى‏ فرماید:«وَ اِن تُطِعْ اَكْثَرَ مَنْ فِى اْلاَرْضِ یضِلّوكَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ اِنْ یتَّبِعونَ الاَّ الظَّنَّ وَ اِنْ هُم الاّ یخْرُصونَ» [و اگر از اكثریت مردم كره زمین اطاعت كنى، تو را از راه خدا گمراه خواهند كرد، كه آنان جز از «ظنّ» تبعیت نمى‏ كنند و جز «دروغ» نمى ‏ورزند]. و یا در آیه مباركه ۷۸ از سوره «زخرف» مى‏ فرماید: «لَقَدْ جِئْناكُم بِالْحقّ ولكِنَّ اَكْثَرَكُمْ لِلْحقّ كارِهونَ»(1) [ما حقّ را براى شما آوردیم، امّا اكثریت شما مردم از حقّ كراهت داشتید]. «كراهت از حقّ» در اینجا صفتى است كه قرآن براى اكثریت ذكر مى ‏كند. و یا در آیه مباركه ۱۰۶ از سوره «یوسف» مى‏ فرماید: وَ ما یؤْمِنُ اَكْثَرُهم بَاللّهِ اِلاّ وَ هُم مُشْرِكونَ» [و اكثریت مردم به‏ خدا ایمان نمى‏ آورند مگر آنكه مشرك هستند]. این آیه مباركه ناطق بدین معناست كه ایمان اكثریت مردم درآمیخته با شرك است. و در آیات دیگر اجمالاً اكثریت خلق را به صفاتى از این قبیل متّصف مى ‏دارد: «اَكْثَرَ النّاسِ لا یشْكُرونَ» (۲۴۳ بقره)؛ «اَكْثَرَ النّاسِ لا یعلَمونَ» (۱۸۷ اعراف)؛ «اَكْثَرَ النّاسِ لا یؤمِنونَ» (۱۷ هود)؛ (اَكْثَركُمْ فاسِقونَ) (۵۹ مائده) ؛ «اَكْثَرُهُم لا یعْقِلونَ» (۱۰۳ مائده) ؛ «اَكْثَرَهُم یجْهَلُونَ» (۱۱۱ انعام) ؛ «وَ ما یتَّبعُ اَكثَرُهُم اِلاّ ظَنّاً» (۳۶ یونس) ؛ «اَكثَرُهُمُ الْكافِرونَ» (۸۳ نحل)... و بالاخره مجموعه آیات قرآن درباره «اكثریت» حكایت از این دارد كه تمایلات اكثریت نه تنها با حقّ سازش ندارد، بلكه غالباً متناقض آن است.} این به ظاهر تناقض را چگونه می توان رفع کرد و جواب داد؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! با طلوع حرکتی توحیدی توسط پیامبر خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» باید در مقابل فرهنگ شرک بر توحید تأکید کرد و در این‌جا رأی اکثریت هیچ جایگاهی ندارد تا این‌که آرام‌آرام انسان‌ها متوجه‌ی حقّانیت و زیبایی توحید شوند و در بستر نگاه توحیدی فکر کنند و تصمیم بگیرند. در این فضا است که خداوند به پیامبر خود توصیه می‌فرماید: «وشاورهم فی‌الامر» یعنی نگاه و نظر آن‌ها را نیز در میان آور. در همین رابطه بعد از تحقق نظام جمهوری اسلامی و گرایش مردم به عبور از فرهنگ غیر الهی است که رأی مردم ارزشمند است. موفق باشید

24450
متن پرسش
سلام علیکم: می بخشید استاد! من دوست دارم یکی باشه که بش وابسته باشم (اونم هیچکس و بیشتر از من دوست نداشته باشه) تا احساس وجود داشتن پیدا کنم تا حس بودن پیدا کنم. البته یه بار یکی پیدا شد به اون وابسته بودم نه خدا رو حس می کردم نه امام زمان رو، این بده؟ اگه بده درمانش چیه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان نیاز دارد به دوست و برادرانی که با آن‌ها مأنوس باشد که در دین تحت عنوان «اِخوان ایمانی» مطرح است ولی باید سعی کرد کسی را دوست داشت که آینه‌ی نمایش زیبایی‌های الهی باشد. موفق باشید

24449
متن پرسش
با سلام و تشکر. استاد گرامی یکی از اساتید معتقدند که انسان دو نفس دارد نفس نباتی و نفس انسانی و این دو نفس هیچ گونه اتحادی با هم ندارند. کارهای آگاهانه و اختیاری انسان از شئون نفس انسانی و کارهای طبیعی و قوای غیرشعوری قوای نفس نباتی هستند. در واقع نفس نباتی صورت بدن است که نوعی جسم نامی است و این بدن را خداوند مسخر نفس انسانی قرار داده است. اگر ممکن است نظرتون رو راجع به این فرمایش بفرمایید. ممنون و التماس دعا.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در روایات ما نیز این نکته هست که انسان دارای نفس نباتی و نفس حیوانی و نفس انسانی است. جناب صدرا در جمع‌بندی خود متذکر می‌شود که نفس ناطقه‌ی انسان به جهت شدت وجودی‌اش جامع نفس نباتی و نفس حیوانی نیز هست ولی نه به صورت جدا جدا، و لذا در هر موقعیتی مطابق آن‌چه پیش می‌اید نفس ناطقه به صورت نفس نباتی یا نفس حیوانی و یا نفس انسانی ظهور می‌کند. موفق باشید

24448
متن پرسش
با سلام و عرض ادب. لطفا: ۱. در صورت امکان راجع به این جمله توضیحی بفرمایید: «عرفا درباره تغییر جواهر به تجدد امثال قائل اند» ۲. در آیه قرآن سوره بقره می گوییم: «ربنا ولا تحملنا ما لاطاقت لنا ورحمنا...» سوالم این است که مگر رب حکیم چیزی ورای طاقت ما بر ما تحمیل می کند که ما اینچنین تقاضا می کنیم لطفا بفرمایید سر این مطلب چیست؟ متشکرم و التماس دعا.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. آری! تغییر جوهر عملاً به یک نوع تغییر اعراض و تثبیت جوهر ختم می‌شد ولی با نگاه حرکت جوهریِ صدرایی، موضوع به نگاه عرفا نزدیک شد که معتقدند همواره عالَم جدید است و نظر به خلق جدید دارد. ۲. حضرت ربّ العالمین همواره برای تربیت انسان‌ها به نور ربوبیت خود عمل می‌کند ولی این انسان‌ها هستند که بعضاً آمادگی تربیت ربّ خود را ندارند و در این راستا از پروردگار می‌خواهند که مطابق طاقت آن‌ها با آن‌ها برخورد کند و این دعای بسیار ارزشمندی است. موفق باشید

24446
متن پرسش
استاد گرامی سلام: با توجه به این متن: بر اساس حکمت متعالیه اشیایی که بینشان رابطه تأثیر و تأثر برقرار است، با هم اتحاد و وحدت دارند. و گرنه اشیایی که تباین وجودی دارند نمی توانند رابطه تأثیر و تأثرّ متقابل داشته باشند. به عبارت دیگر بر اساس حکمت متعالیه علیت به تجلی و تشأن بر گشت می کند؛ در نتیجه رابطه علی و معلولی به رابطه اتحادی تبیین می شود. قسمت «بر اساس حکمت متعالیه علیت به تجلی تشأن برگشت می کند» یعنی چه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: «علیک بالصدرا و برهان الصدیقین» در آن‌جا است که به زیبایی نسبت بین علت و معلول را نسبت بین وجود شدید و وجود نازله که همان تجلی به حساب می‌آید؛ با ما در میان می‌گذارد. موفق باشید

24439
متن پرسش
استاد عزیز سلام: در موضوع ارتباط نفس با بدن می توان گفت با توجه به حرکت جوهری نفس انسان در ابتدا نباتی و در مرتبه بعد حیوانی و در مرتبه آخر انسانی می شود و چون نفس انسانی از نظر وجودی شدیدتر است شامل نفس نباتی و حیوانی هم می شود البته بصورت یگانه و چون جسمانیة الحدوث هست و تمام مراتب نفسانی را طی کرده تا به نفس انسانی برسد و به علت شدت وجود تمام مراتب قبلی را هم دارد پس ذاتا با بدن در ارتباط هست و باید باشد پس هیچ اشکالی در ارتباط نفس با بدن نیست و نمی توان گفت چگونه نفس مجرد با بدن مادی ارتباط دارد چون طبق حقیقت حرکت جوهری هر سه مرتبه نفسانی را داراست و بدست آورده، به قول خودتان چون که صد آید نود هم پیش ماست. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال نفس، در تمام مراحلِ نباتی و حیوانی هم مجرد است و ارتباط نفس و بدن را باید در موضوع تدبیر بدن توسط نفس و استکمال نفس در إزای این تدبیر حل کرد. موفق باشید

24438
متن پرسش
با عرض سلام: بنده می خواستم بپرسم من همه ی دلایلی که مردها می توانند در اسلام چند زن داشته باشند خواندم و به نظرم تا حدودی منطقی است که بازم به نظرم این خیلی ناعادلانه است که اسلام هیچ به احساسات زن ها اهمیت نداده است و اسلام هیچ توجهی به این نکرده است که با ازدواج مجدد یک مرد چقدر قلب یک زن درد می گیرد من میخوام بدونم چرا خدا برای وضع این قانون هیچ فکری برای احساسات زنان نکرده است؟ با اینکه شاید شماها بگویید برای فرد و جامعه لازم باشد ولی پس تکلیف قلب شکسته خانم ها چه می شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایض نسبتاً مفصلی در بحث سوره‌ی نساء شد مبنی بر این‌که وقتی زنان به ادله‌ی متفاوتی بیشتر از مردان بودند، این رخصت برای مردان هست تا با سایر زنان بی‌همسر ازدواج نمانند و خطر فحشاء که بعضاً امروز گرفتار آن شده‌ایم پیش نیاید که البته بحث آن مفصل است. موفق باشید

24437
متن پرسش
استاد گرامی با سلام: شما طبق جواب سوال ۲۴۴۲۱ می گویید که چون مجرد محدود به زمان و مکان نیست پس ذاتا می تواند همه جا و همه عالم حضور داشته باشد چه ماده چه غیر ماده، و طبق جواب سوال ۲۴۴۱۹ شما فرمودید همواره ظرف و مظروف هم سنخ هستند آیا حضور نفس در بدن حکم ظرف و مظروف را ندارد که باید هم سنخ باشند در صورتیکه نفس و بدن هم سنخ نیستند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب «ده نکته در معرفت نفس» روشن شده است که نفس در بدن نیست که بحث ظرف و مظروف پیش بیاید. فکر نمی کنم با این سؤال‌ها، معرفتی به شما افزوده شود. باید آن کتاب‌ها را همراه با شرح صوتی «ده نکته» دنبال کنید. موفق باشید

24435
متن پرسش
با عرض سلام. می خواستم بدانم از کتبتان، کدام را توصیه می کنید برای آشنا نمودن دیگران با امام زمان (عج)؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر در ابتدای راه هستند کتاب «بصیرت و انتظار فرج» و اگر آمادگی بیشتری دارند کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» که هر دو کتاب بر روی سایت هست. موفق باشید

24432
متن پرسش
با سلام و ادب: استاد مدتیه راجع به فرار مغزها یا همون خروج نخبگان فکر می کنم و این موضوع به نظرم اومد که جدای از مسایل سیاسی و... یه موضوع باعث این پدیده میشه و اون اینکه سرفصل دروس به دردنخور و غیر کاربردی دانشگاهها داره باعث این موضوع میشه به طوری که به عنوان مثال بنده دوستی دارم رشته سونوگرافی «دربخش بانوان» خونده این رشته در ایران به اندازه پزشکی فرد باید درس بخونه اون گله اش این بود که چقدر فرصتهام درگیر و دار قوانین و دروس بیخود دانشگاه از بین رفت می گفت دوستش دو سال رفت فرانسه این رشته را خوند اومد بعدم اینجا رفت سر کار. استاد متاسفانه خیلی رشته ها اینجا اینطوریه چرا که حس می کنم ذهن ها خلاصه نمیتونه بکنه ضمن اینکه اگر سن جوانی جوان ازش استفاده نشه دیگه نمیشه اون نشاط را انتظارداشت اون کارایی را که منجر به تولید و رشد هست تلف میشه لذا به گمانم اولا برای استفاده از نیروی جوانی به نظرم خیلی رشته های دانشگاه اگر از فنی حرفه ای یا کاردانش یا از سن پایین تر شروع شه به نظر بهتر هست و اگر بخواهیم به موضوع با دید بازتر نگاه کرد دانشگاه را فقط کسانی باید بروند که علاقه به تحقیق و پژوهش دارن ولی اگر فرد می خواد بره سر کار به نظرم بچه ها طوری هدایت شن به کاردانش بهتر هست ضمن اینکه خود مسئله کاردانش و.. هم اینطور که بنده فهمیدم بعضی به این دلیل نمیرن چون مخارج این رشته ها هم بالاست وقتی فرد بررسی میکنه میگه الان برم این رشته با این مخارج وکتابا همون برم رشته های نظری که فقط پول کتاب بدم جدای از اون بحث که به این رشته ها هنوز به این دیدگاه نگاه میشه که یارو تنبل هست که رفته این رشته و خیلی رشته ها اصلا این طرف نیست و قانونی هم هست که هرکس رشته های نظری باشه نمیتونه دانشگاه بره رشته های فنی و کاردانش ولی از اونطرفی یعنی از کاردانش و..به دانشگاه نظری میشه لذا استاد این مطلب رو براتون فرستادبنده دستم به جایی نمیرسه بخوام اقدامی کنم ولی گفتم شاید این تحلیل به درد بخوره استاد الان مثلا طب سنتی و... اولا فعلا فقط تهران هست درحالی که خیلی ها رفتن خارج این رشته را گذروندن اومدن دارن پول درمیارن درحالی که این رشته ها اگر بخواد بومی باشه باید متناسب هر اقلیم و محل خودش باشه که نیست استاد ممنون که به صحبتهام گوش کردید امیدوارم با این تحلیل تونسته باشم در راه ایجاد اشتغال کاری کرده باشم. ممنون البته در این مورد مفصل باید صحبت کرد که در مجال نامه و پست نمی گنجد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! متأسفانه هنوز زیرساخت‌های لازم آماده نیست و همچنان که رهبر معظم انقلاب فرمودند ما در روش‌های آموزشیِ صدسال پیش اروپا متوقف هستیم. ولی بحمداللّه عزمِ تغییر اساسی در حال تحقق است. موفق باشید

24431
متن پرسش
سلام علیکم: ببخشید که مزاحم میشم. پیرامون این مطلب که فرمودید: «حرکت جوهری بستر را فراهم می کند تا روح بر جسم تجلی کند»، مطلبی رو به نقل از آقای امامی جمعه خدمت شما ارسال می کنم. لطفأ نظرتون رو بفرمایید، با تشکر. (آنهایی که معتقدند انسان، بدن بعلاوه ی نفس است، سوال است برایشان که نفس چگونه پیدا شده و تعلق گرفته به بدن؟ به ۳ نظر اشاره کردند: ۱. افلاطون: نفس قبل از حدوث بدن بوجود آمده، بدن که بوجود می آید، روح می آید و تعلق می گیرد به بدن. ۲. بوعلی، سهروردی و همه فلاسفه قبل ملاصدرا: نفس مع حدوث بدن بوجود می آید نه قبل حدوث بدن، یعنی همین که بدن بوجود می آید خدا نفس را ایجاد می کند و نفس تعلق می گیرد به بدن. ۳. ملاصدرا: نفس حادث از بدن است «جسمانیه الحدوث روحانیه البقا» یعنی ماده در سیر تکاملی خودش می رسد به مرحله ای که ساحت نفسانی پیدا می کند به عبارت دیگر نفس در مقام حدوث یک امر مادی است ولی در بقا ساحت تجرد پیدا می کند به تعبیر دیگر اگر ماده به لحاظ وجودی، یک درجه ارتقاء پیدا کند می شود نفس و اگر نفس یک درجه تنزل یابد می شود ماده، بنابراین انسان وجودی است دارای دو مرتبه، مرتبه بدن و نفس.)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به جمله‌ی «سیر تکاملی ماده» که استاد فرمودند عنایت داشته باشید. این یعنی با تجلیاتِ فیض از عالم بالا به ماده، ماده از جنبه‌ی بالقوه‌ی خود به جنبه‌ی فعلیت خود که همان نفس است نایل می‌شود و نفس به ظهور می‌آید. این همان نکته‌ای است که در همان سؤال عرض شد. موفق باشید

24430
متن پرسش
سلام استاد عزیز: استاد اگر امکان هست براتون کلاس زن استاد موسویان راجع زن را یا مثل این موضوع را تو شهر اصفهان یا همون سها هم داشته باشید بنده با چند تا این موضوع را پیگیریم و از وقتی هم درگیرش هستم به عنوان یه خانم مجرد فکر می کنم زن را به ما هو زن و به شخصه خودش دارم بررسی می کنم که متاسفانه یا به هر دلیل فکر می کنم خانمهایی که متاهل هستن یا پسر دارن نمیتونن اینطور به بحث زن نگاه کنن و ناخوداگاه محبت و دوست داشتن و یا شاید وابستگی اونها و یا هر چیز نمی گذارد این موضوع براشون به صورت استقلالی «یعنی همونطور که شما فرمودید در پاسخ به سوال خانمی در سایت به این صورت به بحث زن پرداخته شه که او در ارتباط با شوهر و یا هر چیز دیگه » بهش پرداخته شه و زن خودش به عنوان زن مورد ارزش باشه لذا از شما بزرگوار درخواست دارم در صورتی که امکان داره مثل این جلسه یا امثال اونو تو سها یا جایی در اصفهان هم داشته باشید. در موسسه فتوح اندیشه هم این بحث توسط عده ای تا جایی که بنده میدونم داره پیگیری میشه به نظرم لذا اگر تمهیداتی صورت بگیره این بحث منسجم تر بشه از شما کمال تشکر را دارم ممنون و متشکرم و باید بگویم دنبال کردن این بحث افق خیلی تازه ای را برای بنده به شخصه باز کرده که نگاه به بحث زن را تغییرداده به طوری که هویت تازه ای از زن را به شخصه حس میکنم و گمان می کنم با این همه مباحث معرفت النفس و اینها اصلا زن را به عنوان زن هنوز نشناخته بودم گاه حس می کنم چه تاج کرامتی خدا بر سرم نهاده که زن آفریده شدم و چقدر خدا زیباست در وجود زن و گاه واقعا به این حرف پدر و برادم می رسم که میگن خوشا بحالتون که زن آفریده شده اید گاه گمان می کنم شاید آنچه تکوینا بعضی مردان از وجود زن درک می کنند خود زن به آن نرسیده است و به امید خدا ان شاءالله دوست دارم بیشتر پیگیر این موضوع باشم متشکر. استاد عزیز.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوعی است که باید با رفقا در میان گذاشته شود تا إن‌شاءاللّه فکری برای آن بکنند. موفق باشید

24428
متن پرسش
استاد عزیز سلام: آیا این متن در باب رابطه نفس و بدن کاملا صحیح است؟ تقریر نظر صدرالمتألهین در بـاب رابطـه نفس و بـدن در فلسفه ملاصدرا، آن دو گانگی و ثنویّت میان نفس و بدن بکلّی زایل گردید و هرگونه توهّم جدایی و انفکاک وجودی بین اینها از بین رفت؛ زیرا از نظر ملاصدرا مغایرتی آنچنانی میان نفس و بدن وجود ندارد؛ بلکه ادامه وجود بدن است که پس از آنکه بدن عوالم جمادی و نباتی و حیوانی را پشت سر گذاشت و وجودش را کاملتر نمود در این هنگام، همچون مراحل سابق، آماده قبول فیض حقّ تعالی می شود و چون در این مقام، اشرفیتی پیدا کرده و قدم فراتر گذاشته است لذا کمالی که در این هنگام بر او افاضه می شود از سنخ دیگر است؛ کمالی است که در مسیر تحوّل ذاتی اش به آن اعطا می شود. بنابراین از نظر این حکیم الهی هیچ ناآشنایی میان نفس و بدن وجود ندارد زیرا اینگونه نیست که یک موجود مجرّد خلق شود و مأمور اداره کشور تن باشد بلکه در واقع یک وجود است که از جسم عنصری شروع می شود و با تحوّل ذاتی و حرکت جوهری در مسیر تکامل می افتد و در هر مرتبه ای بمناسبت آن مقام، فیض لایق از جانب واجب الصور بدان إفاضه می شود تا اینکه پس از گذر از عالم حیوانیت که إنتهای مراحل و سفرهای قبلی است باز فیض و کمالی مناسب به آن إفاضه می شود و این کمال که همان نفس باشد هر چند از مراحل قبلی کاملتر است ولی باز خیلی ضعیف است. موجودی است که می توان گفت این موجود، نهایت صور مادّی و بدایت صور ادراکی است و بعبارت دیگر، آخرین قشر جسمانی و اوّلین دانه و مغز روحانی است که استعداد رسیدن بمقام بسیار متعالی را دارد و از طریق حرکت جوهری به آنچه که اندر وهم نمی گنجد می رسد. بنابراین یک نوع اتّحاد خاص بین نفس و بدن حاکم است نه اینکه جدا از هم و بیگانه از یکدیگر باشند و بعد با هم اُنس بگیرند؛ بلکه در واقع یک وجود است که در تحوّل جوهری اش واجدِ کمال خاصی بنام نفس شده است؛ و پس از این مقام هم با حرکت جوهری بصورت کاملاً هماهنگ بحرکت خود ادامه می دهد و آن دو کمالات بالقوه شان را تدریجا بفعلیّت می رسانند تا اینکه بمرتبه ای می رسند که جمله، جان می شوند و کلیه بالقوه ها بفعلیّت می رسند. مکتب صدرالمتألهین دراین زمینه چنین تعلیم می دهد: آنچه باید دانسته شود این است که انسان در اینجا مجموع نفس و بدن می باشد و این دو علی رغم اختلافی که در مقام و منزلت دارند، هر دو به یک وجود، موجودند. گویا شی ء واحدی هستند که دارای دو جنبه است: یکی متبدّل و نابود شونده، همچون فرع؛ و دیگری ثابت و باقی چون اصل؛ و هر اندازه نفس در وجودش کاملتر شود، بدن لطیفتر می گردد و اتصالش به نفس شدیدتر می شود و اتحاد میان آن دو، قویتر؛ تا اینکه وقتی وجود عقلی گردید بدون هیچ مغایرتی، یک چیز شود. (همان، الجزء الثانی من السفر الرابع، الباب التاسع، فصل(۴)، ص ۹۸ ). أحدی در این امر شکّ ندارد که نشئه تعلّق به بدن غیر از نشئه تجرّد از آن می باشد؛ چگونه می تواند شکّ کند و حال آنکه نفوس در این نشئه بدنی بگونه ای می گردند که هر کدام از آن به بدنی مرتبط می شود و بصورت اتحاد طبیعی با آن متّحد می گردد و از اتّحاد طبیعی آن دو، یک نوع طبیعی به حیوانی حاصل می شود و در نشئه عقلی هنگام إستکمالش با عقل مفارق متّحد می گردد. (همان، الباب السابع، فصل (۳)، ص ۳۵۲ ) بنابراین از نظر صدرالمتألهین رابطه نفس و بدن إتحاد طبیعی و علاقه لزومی است و به هیچ وجه پیوند و ارتباط آن دو، جبری و ساختگی نمی باشد. باز در این زمینه می فرماید: حقیقت این است که بین نفس و بدن، علاقه لزومیّه حاکم است ولی نه مثل معیّت متضائفین و نه مانند معیّت دو معلولِ علّت واحد در وجود، که بین آن دو رابطه و تعلّقی وجود ندارد. بلکه مانند معیّت و همراهی دو شی ء متلازم بگونه خاص، مانند مادّه و صورت؛ و تلازم بین آن دو همچون تلازم میان هیولای اولی و صورت جسمیه می باشد. پس هر کدام از آن دو نیازمند به دیگری است بگونه ای که به دور محال منتهی نمی شود. پس بدن در تحقّقش به نفس نیاز دارد ولی نه به نفس مخصوص بلکه به مطلق آن (مراد از مطلق نفس یا حقیقت عقلیه آن می باشد یا مراتب نفس در مسیر استکمال جوهری که دارای اصل محفوظ می باشد (الاسفار، همان، ص ۳۸۲، تعلیقه حکیم سبزواری) و نفس هم به بدن نیازمند است ولی نه از حیث حقیقت مطلقه عقلیه اش بلکه از جنبه وجود تعیّن شخصیّه و حدوث هویّت نفسیه اش. (همان) پس باید دانست که میان نفس و بدن صرفا معیّتی همچون معیّت سنگ قرار گرفته در کنار انسان، نمی باشد بلکه نفس صورت کمالی برای بدن می باشد و ترکیب میانشان طبیعی است (همان، ص ۳۸۴-۳۸۳ ) و نفسیّت نفس مانند پدر بودن پدر و فرزند بودن فرزند و کتابت نویسنده و مواردی از این قبیل که می توان آنها را بدون آن اضافه در نظر گرفت نمی باشد؛ زیرا ماهیّت، بنّا و برای خود وجودی دارد و برای بنّا بودن وی نیز وجودی دیگر است و جهت انسانیّت وی بعینه جهت بنّا و بودن وی نیست، اوّلی (انسانیّت) جوهر است و دوّمی (بنّا و بودن) عرض نسبی؛ و حال آنکه نفس چنین نیست. نفسیّت نفس همان نحوه وجود خاص آن می باشد و اینطور نیست که ماهیّت نفس وجود دیگری دارد که نفس بحسب آن، نفس نمی باشد مگر پس از إستکمالات و تحوّلات ذاتی که در ذات و جوهر نفس واقع می شود و در این هنگام پس از بالقوّه عقل بودن، (بالفعل) عقلی فعّال می گردد. (همان، ص ۱۲ و ۱۱ ) پس از همه این توضیحات به این نتیجه رسیدیم که از نظر صدرالمتألهین نفس و بدن، رابطه اتّحادی طبیعی دارند و موجودی بوجود واحد می باشند و در واقع یک چیز است که در حرکات جوهری خودش از دنیای سه بعدی و چهار بعدی حرکت می کند و به دنیای بی بعدی می رسد یعنی دنیایی که نه طول دارد و نه عرض دارد و نه عمق و زمان. این دو در حقیقت، مراتب نقص و کمال حقیقت واحدی هستند و روح مانند یک جسم حادث می شود و مانند یک روح باقی می ماند. (مطهّری، مرتضی، مقالات فلسفی(۲)، ج اوّل، انتشارات حکمت، تهران ۱۳۶۹، ص ۱۸ و ۱۷ ).
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نکاتی که فرمودید نکات خوب و ارزشمندی است. علاوه بر این با نظر به علم نفس ناطقه به بدن و تدبیر بدن توسط نفس، موضوعِ استکمال نفس پیش می‌آید و این‌که در نهایت، نفس بدن را به عنوان ابزاری که دیگر نیاز ندارد رها می‌کند و لذا در این مورد دیگر موضوع یگانگی بین نفس و بدن در میان نیست. موفق باشید

24422
متن پرسش
سلام و خسته نباشید استاد بزرگوار: استا من هر موقع شخصی از دنیا میره خیلی هووول و ناراحتی برمیداره منو.ِِ و خیلی ترس و هراس برم میداره از مردن و شب اول قبر و برزخ که شنیدم برزخ خیلی سخته و تو این مواقع ناامیدی همه وجودم رو میگیره. حال سوال اینه که چه کنیم که مواقع مرگ و میر کسی اینقدر بهم نریزم تو دنیا و ترس و... و چه کنم که با خیال راحت و مطمئن سر زمین بزارم و در عالم برزخ حاضر بشم؟ هر چند واقعا بی خطا و اشتباه هم نیستم و... توصیه ای بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این به جهت نشناختن مرگ و معاد است. توصیه‌ی بنده مطالعه‌ی کتاب «معاد» که بر روی است همراه با شرح صوتی آن. موفق باشید

24421
متن پرسش
استاد عزیز سلام علیکم: شما در جلسه نهم کتاب خویشتن پنهان فرمودید ماده مانع حضور مجرد نمی‌شود و این ماده است که مانع حضور ماده در ماده می شود، بنده می خواستم بدانم مجرد چه خصوصیتی و چه مشخصه ای دارد که ماده نمی‌تواند مانع حضورش در ماده شود مانند حضور نفس در بدن؟ چه چیزی به مجرد این امکان را داده که بتواند در ماده حضور داشته باشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر مجرد می‌تواند محدود به مکان و زمان باشد؟ و مگر مجردبودن جز همین است؟ موفق باشید

24419
متن پرسش
با سلام: طبق جواب شما در سوال ۲۴۴۰۷ پس شما ذهن را مادی می دانید نه از شئونات نفس، بنده فکر کردم شما ذهن را نفسانی می دانید، اگر ذهن نفسانی هست آن صورتهای انطباعی که مادی هستند چگونه به ذهن نفسانی غیر مادی منتقل می شود تا نفس یک وجود ذهنی مطابق عین از روی آن بسازد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ذهن، محلِ علم به موجودات است، مگر می‌شود مادی باشد؟ در حالی‌که ظرف و مظروف همواره از یک سنخ هستند. موفق باشید

24418
متن پرسش
استاد عزیز سلام: با توجه به جواب سوال ۲۴۴۱۱ بنده منظورم این بود که مگر طبق فلسفه ارتباط مجرد با ماده محال نیست، پس چطور می گویید نفس با بدن مادی ارتباط دارد؟ پس یا این فرض فلسفی که ارتباط مجرد با ماده محال است غلط است و یا اگر درست است چگونه توجیه می شود؟ بالاخره همان تدبیر انضمامی هم ارتباط مجرد و ماده هست، شاید توجیه این باشد که نفس که مجرد است از نظر وجودی شدیدتر است و همه جا میت واند حضور داشته باشد حتی در عالم ماده، و مادیت ماده به دلیل ضعف وجودیش بر نفس که وجودی شدید است تاثیر ندارد و این نفس است که ماده را که همان بدن است متأثر می کند و این فقط به دلیل شدت وجود مجرد نسبت به ماده امکان دارد و قطعا از احکام و قوانین الهی است، مثل ارتباط باری تعالی با عالم ماده که البته چون وجود مطلق و شدیدترین وجود است پس در همه عوالم حضور کامل دارد حتی عالم ماده.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نکاتی که می‌فرمایید قابل تفکر است ولی باید مباحث «برهان صدیقین» که نظر به صِرف وجود دارد و مباحث کتاب «معرفتِ نفس و حشر» که موضوع را در افق دیگری مدّ نظر قرار می‌دهد، مورد غفلت قرار نگیرد. موفق باشید

24417
متن پرسش
سلام علیکم: بنده این روز ها مشغول درمانگری روانشناسی هستم. دانش آموخته ی کارشناسی ارشد هستم. از طرفی شاهد آنم که مراجع با مشکلات فراوانی مثل طلاق و افسردگی و اضطراب مواجه اند و از طرفی نسبت به درمان های غربی با توجه به مبانی اومانیستی آن رغبتی ندارم. در حوزه ی مبانی روانشناسی غربی که اومانیستی بودن آن کاملا مشخص است در حوزه ی روش هم که دین در آن جایی ندارد. با این حال آیا استفاده از تکنیک های درمانی غربی که مبتنی بر همان مبانی و روشمندی است اما به طور تنها ممکن است برای مراجع مفید باشد. ایرادی دارد!؟ یا بنا بر قاعده ی اکل میته در دوران گذار رسیدن به روانشناسی اسلامی می‌توان از تکنیک های غربی ها استفاده کرد!؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید نباید از روش‌هایی که دنیای مدرن به جهت روبه‌روشدن با مسائل فرهنگ غربی ابداع کرده است، چشم‌پوشی کنیم. آری! باید همواره افقِ انسان‌شناسیِ معنوی و اسلامی را مدّ نظر داشت. موفق باشید

24416
متن پرسش
استاد سلام علیکم: می گویند پوشیدن کروات و پاپیون چون غربی ست ایراد دارد. مگر سایر لباس های ما هویت ایرانی اسلامی دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک موضوع فقهی است که اگر لباس انسان تداعیِ لباس کفار را به‌وجود آورد استفاده از آن جایز نیست. امروزه امثال کت و شلوار دیگر لباس قوم خاصی به حساب نمی‌آید. موفق باشید

24415
متن پرسش
سلام علیکم: ایدز بلای قرن. نظرتون در مورد درمان ایدز که دکتر خیراندیش فرمودند حجامت درمانش است چیست؟ آیا در قران در مورد این بیماری مطلبی وجود دارد و از منظر قرآن ایدز قابل درمان است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قرآن راه‌های کلّی زندگی را در مقابل ما می‌گذارد. در امور جزیی باید با تجربه و آزمون جلو رفت. به هر حال باید در تجربه ببینیم آیا جناب آقای خیراندیش توانسته‌اند نمونه‌ای را نشان دهند؟ موفق باشید

24412
متن پرسش
سلام: فرمودید مولوی نشسته بود و شخصی به وی درباره فتوحات محی الدین گفت و مولوی چهره اش در هم شد زیرا وی با شهودات خود سیر می کرده و نمی توانسته با محی الدین همراهی کند. حال چگونه می شود امثال بنده که هنوز در پله اول هستیم هم با گزارش شهودات محی الدین و هم مولوی همراهی و سیر و سلوک کنیم؟ آیا می شود همزمان بفهمیم بر آن دو چه می گذشته در حالی که حتی شخصی مثل مولوی اصلا نمی خواسته یا نمی توانسته بفهمد که بر محی الدین چه می گذشته؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هرکدام از آن بزرگواران در ساحت و ذوق خود هستند و صاحبِ آن ساحت و ذوق‌اند. این ما هستیم که می‌خواهیم از آن‌ها بهره مند شویم. درختِ زردآلو، هلو نمی‌دهد ولی ما می‌توانیم از هلو و زردآلو استفاده کنیم. موفق باشید

24411
متن پرسش
استاد گرانقدر با سلام: نفس موجودی مجرد است و بدن مادی است، ارتباط بین مجرد و ماده چگونه هست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تدبیر ماده از طریق مجرد در رابطه با نفس، تدبیرِ انضمامی است که خوب است آن را در شرح صوتیِ کتاب «معرفتِ نفس و حشر» دنبال بفرمایید. موفق باشید

24409
متن پرسش
سلام خسته نباشید استاد: استاد جایی از کسی شنیدم که گفت نظر ملاصدرا در رابطه با بوجود اومدن روح در جنین، اینه که بدن، روح رو بوجود میاره، نه اینکه روحی قبلا باشد و به بدن تعلق بگیرد. آیا این گزاره همه اش درسته؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نه. حرکت جوهری، زمینه‌ است تا نفس بر جسم تجلی کند. مطلب را می‌توانید در مباحث حرکت جوهری که بر روی سایت به صورت صوت است دنبال فرمایید. موفق باشید

24408
متن پرسش
سلام استاد: وقتتون بخیر. دوستی می گفت که وقتی استاد طاهرزاده به دیدار حضرت آقا مشرف شدند، حضرت آقا خطاب به استاد فرمودند: من وقتی آثار شما رو خوندم سجده شکر به جا آوردم، این خبر درسته؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نه. آقا خطاب به عموم که از تمدن اسلامی سخن راندند؛ فرمودند بعد از جلسه به جهت طرح موضوعاتِ تمدنی که افراد بر آن متمرکز بودند سجده‌ی شکر می‌کنم. و هیچ ربطی به سخنان بنده نداشت. موفق باشید

نمایش چاپی