سلام و عرض ادب: ما شنیدیم برخی از بزرگان و اولیای الهی با خواندن قرآن حالات خاصی بهشون دست میده. ظاهراً در خطبه متقینِ مولای متقیان سلام الله علیه هم اشاره ای شده. آیا شهود مثالی و مشاهده صورت و معنا در باطن کلمات قرآن رخ میده واسشون؟ پرده ها کنار میره و با همین چشم سر و در بطن این کلمات قدسی صحنههای خاصی می بینن؟ چجوری میشه به اینجا رسید؟ اینکه رهبر معظم انقلاب هم در ابتدای ماه مبارک امسال فرمودند:«قرآن هنر تصویر دارد. یعنی حوادث را تصویر میکند...» آیا میشه گفت شاید منظور اصلی شون همین شهود مثالی باشه؟ استاد اگر این برداشت های بنده توهمی است به من بگید. من ناراحت نمیشم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: لازم نیست موضوعی را که از طریق انس با قرآن پیش میآید، به شهود مثالی تعبیر کنیم. مهم توجه به اشاراتی است که باطن انسان را منوّر مینمایند و انسان متذکر معانی عالیه میشود که در عزم خود صاحبِ روحیه اولوالعزمی میگردد و بهترین انتخابها را انجام میدهد. موفق باشید
سلام علیکم: حفظکم الله! استاد عزیزم، این همه تاکید برای خواندن وصیت نامه شهدا برای چیست؟ مگر قرار است، شهدا در این وصیت نامه به ما چه بگویند؟ مگر قرار است شهدا ما را متذکر چه کنند؟ با خواندن وصیت نامه ها قرار است به چه برسیم؟ مگر یک شهید با مدرک های علمی پایین چه دانش و جهتی را به ما می دهند که از آن غافلیم؟ لب الکلام، سود خواندن این وصیت نامه ها چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: چنانچه ملاحظه بفرمایید خداوند به جهت نوری که در شخصیت آن عزیزان ایجاد کرده، آنان دارای معرفت و بصیرتی شدهاند که عموماً در کلامشان و بخصوص در وصیتنامههایشان به ظهور آمده و در واقع، آن وصیتنامهها حکایت انوار الهی است برای معنابخشیدن به زندگی در این زمانه.
در این موارد عرایضی داشته ام که یکی از نکات آن خدمتتان ارسال می شود. موفق باشید
درک انسان از خود در جهان و در حوادث گوناگون، در عین حضور در «وجود» خویش، به عنوان اساس فهمْ نوعی فتح و دستآوردی است شگفتانگیز. زیرا کسی میفهمد که میاندیشد که بگذارد در درخشش خود به قلمرو «وجود» حاضر شود با همه گستردگی و شدتی که در ذاتِ «وجود» هست و در عین حال هیچ چیز نیست و این یعنی ما آنچه که نیستیم، هستیم و نه آنچه که گمان میکنیم هستیم، هستیم که این اصالتدادن به ماهیت است که حجاب بودن هر بودنی است. در حالیکه انسان در استقراری که در «وجود» پیدا میکند، بودنی است بیتعیّن، بر عکس اومانیسم که به انسانی نظر دارد که با خود بنیادیاش میخواهد محور همه چیز باشد، امری که درست مقابل حضور خلیفۀ اللهی انسان است که بنا دارد به حضوری نظر کند. در وصف او داریم: «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى» این یعنی خودآگاهی به بیتعیّنی خود، بر عکس حضوری که در وصف آن داریم: «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ» که انسان در حالت حضوری الهی را در خود احساس میکند بدون خودآگاهی به آن حضور و از این جهت خطر دنبالنکردن آن حضور او را دنبال میکند برعکس شهید آوینی که در خودآگاهی تاریخی خود را ادامه دهد و در زباناش درخشید. زیرا متوجه بود عالم را و تاریخ را جدا از وسعت خود نداند.
و وصیت نامه شهدا از این گونه است.
با سلام و تحییت خدمت شما استاد طاهرزاده: ۵. وقتی عقل انسان رشد میکند و عقلانی برخی کارها و رسالتهای بسیج را انجام میدهد، متوجه میشود که بسیاری از این کارها پوچ است. اگر عقلانی تصمیم نگیرد و خود را به دست جریانات بسپارد، عمر و وقتش تلف میشود. چاره چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال باید کارها و فعالیتهای ما مطابق عقل و شرع و سیره عقلا و علما باشد و به بقیه نیز باید کمک کرد تا فعالیتهای خود را در این مسیر شکل دهند تا پس از مدتی به نتایج مربوطه برسند. موفق باشید
سلام استاد طاهرزاده در جواب بنده گفتن «با انس با عالِمی که بهتر است از سادات باشند، امیدوار به رفع این مشکل باشید.«چ» سوالم اینه: «انس با عالم زنده یا مرده؟ انس گرفتن یعنی چی؟ یعنی بروم مشکلم را به ایشون بگویم تا راه حلی بدهد یا...؟ منطور از سادات همون سید هست یا سیده؟ عاقبت به خیر باشید ممنون/
باسمه تعالی: سلام علیکم: منظور روحانیون سادات میباشند مانند امام جماعت مساجد. که خوب است با دعوت ایشان به منزل از برکات علم و سیادت ایشان جهت دفع موانع استفاده شود. موفق باشید
با سلام و عرض ادب و احترام فراوان خدمت استاد بزرگوار و دلسوز و صبور: من یک معلم تربیتی پرورشی در سطح نوجوانان متوسطه هستم. یک استدلال کوتاه و منطقی و مفید و عاقلانه در مورد اینکه چرا ولی فقیه نایب امام زمان علیه السلام هست و واجب الاطاعت میخواستم ازتون. چون خیلی ازم میپرسند و حوصله شنیدن جوابهای طولانی هم ندارند. با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد میشود بعد از مطالعه قسمت «حکومت دینی» در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» به کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» رجوع شود آن هم به روایتی که از حضرت امام صادق «علیهالسلام» داریم که: رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله» فرمودند: «يَحْمِلُ هَذَا الدِّينَ فِي كُلِّ قَرْنٍ عُدُولٌ يَنْفُونَ عَنْهُ تَأْوِيلَ الْمُبْطِلِينَ وَ تَحْرِيفَ الْغَالِينَ وَ انْتِحَالَ الْجَاهِلِينَ كَمَا يَنْفِي الْكِيرُ خَبَثَ الْحَدِيد» در هر قرن انسانهاي متعادل و عدولي هستند که اين دين را حمل نموده و هرگونه تأويلِ اهل باطل و تحريف افراطيون، و ادعاهاي جاهلين را از آن دور ميگردانند، همانطور كه کورهي آهنگران پليدي و چركي آهن را پاک ميکند. موفق باشید
با سلام: در مورد سیر مطالعاتی کمی گنگ هستم. سیر مطالعاتی پیشنهادی به این شکل تدوین شده که : ۱. مقدمات اولیه ۲. مباحث قرآنی ۳. مباحث نهج البلاغه ۴. مباحث پایه ۵. مباحث اخلاقی .آیا دقیق با همین ترتیب ها باید مطالعه بشه یا میشه موازی از هر کدوم پیش رفت؟ اگر به ترتیب بخوایم مطالعه کنیم یعنی باید بعد از چند سال به شماره ۵-( مباحث اخلاقی) وارد بشیم ؟ اگر موازی ممکن هم میشه با چه ترتیب هایی میشه ؟ ممنون از شما
باسمه تعالی: سلام علیکم: بعد از مقدمات اولیه، میتوانید بر اساس ذوقی که دارید عمل کنید ولی به هر حال از ارتباط با قرآن از طریق مباحثی که شده است، نباید کوتاهی کرد. موفق باشید
چرا بعضی در نوزادی، یا پیش از تولد به مرگ طبیعی میمیرند؟ چرا مثلا من یکی از آنها نشدم؟ در اینصورت از عذاب و... راحت بودم و بهشت رفتنم قطعی، فرق او که در نوزادی مرده با من چیست و چرا من جای او نیستم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: این نکته مهمی است و سعی شده در کتاب «آشتی با خدا» در قسمت «خدا چرا ما را خلق کرد» دریچههای اندیشیدن به این موضوع گشوده شود از آن جهت که ما استعدادهایی برای کمالیافتن داریم که با خلقشدن و با انتخابهای بزرگ پیش میآید. بنابراین این لطف خداوند است که ما را خلق میکند، مگر آنکه بنا به مصلحتی صلاح نباشد که آن نوزاد وارد زندگی خاص دنیاییاش شود. پیشنهاد میشود به هر حال سری به کتاب «آشتی با خدا» که روی سایت هست، بزنید. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم. با سلام و عرض ادب خدمت استاد گرامی. استاد عزیز برای شما آرزوی سلامتی دارم. فدای سخنان و اندیشه ها و تفکر نجات بخشتان کنم.
باسمه تعالی: سلام علیکم:
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
لطفها میکنی ای خاک درت تاج سرم
دلبرا بنده نوازیت که آموخت بگو
که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم
خرم آن روز کز این مرحله بربندم بار
و از سر کوی تو پرسند رفیقان خبرم
موفق باشید
سرودهای داشتم که تقدیم استاد طاهرزاده عزیز و لب المیزانیهای عزیز میکنم:
اگر یک روز درماندی به پیغمبر توسّل کن / به برق ذوالفقار حقّهی حیدر توسّل کن
اگر در جستجوی هیبتی، بابایمان حیدر / اگر هم غرق رحمانی به آن مادر توسّل کن
اگر گفتند در مشت تو چیزی غیر گردو نیست / به مروارید لبهای علی اکبر توسّل کن
اگر پیچید کار تو، به آن نحوی که خونین شد / به آن قنداقه سرخ علی اصغر توسّل کن
اگر رویش نداری روبرویش، مات ابرویش / نرو جایی بمان اینجا ز پشت در توسّل کن
اگر حیدر تو را پس زد که این احوال یاران نیست / سمج شو بر غلام او، به آن قنبر توسّل کن
به جای جستن حال خوشی در گوشه محراب / به حرب فتنه رو گاهی به این رهبر توسّل کن
حجاب روی وهّاب است وهّابیّت تاریک / نترس از سربریدنها، بدون سر توسّل کن. ۲ فروردین ۱۴۰۴
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! مائیم و راههایی که انسانهای الهی در سیره و سخن و شخصیت خود نشانمان دادند و توسل به آنها همانطور که متوجه شدهاید یعنی میدان حضور خود را در زندگی و در اهداف، با نظر به شخصیت آن بزرگان معنا کنیم. و این است معنای توسل به اولیای الهی و نتایج فوقالعادهای که در بر دارد. و جنابعالی بحمدالله در سروده خود متذکر آن شدهاید. موفق باشید
سلام و عرض ادب و احترام و عشق و ارادت به پیشگاه حضرت حجت ارواحنا له الفدا. استاد شجاعی در کلیپی فرمودند که وفاداری خودتون رو به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف اثبات کنید، امام زمان علیه السلام به تعبیر حضرت علی علیه السلام اگه ۱۴۰۰ ساله آواره هستند، بدلیل این هست که یار وفادار ندارن مثل حضرت عباس علیه السلام، تا قیام کنند. وفاداری به نماز و روزه و هیئت و سینه زنی نیست، اینها برای زنده کردن وجدان و وفاداری. ما نسبت به امام هست. ممکنه ما لحظه ای که باید کاری بکنیم که وفاداری نسبت به امام زمان علیه السلام هست انجام ندیم و بریم هیئت و حال کنیم ولی بصیرت و تشخیص در میدان عمل سربزنگاه نداشته باشیم. فرمودند سرتون رو خلوت کنید از دلمشغولیهای دنیایی و حتی معنوی غیرمرتبط با حضرت حجت ارواحنا له الفدا، فقط دغدغه تون رو وفاداری کنید. چطوری؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! دغدغه حضور هرچه بیشتر حضرت صاحب الأمر «عجلاللهتعالیفرجه» تا رسیدن به میدان حضور؛ همه و همه در راستای تحقق توحید ربوبی و به میانآوردنِ ایمانی است که در راستای آن ایمان، دینْ در جانهای افراد به ظهور آید و اجتماع، اجتماع توحیدی گردد و شرایط عبور بشریت از حاکمیت استکبار فراهم شود امری که در این زمانه، انقلاب اسلامی و ولیّ امر مسلمین پیش آوردهاند برای فراهمکردن شرایط ظهور. و بدین لحاظ همه همت ما باید تلاش هر چه بیشتر در حاضرشدن در میدان انقلاب باشد و دنبالکردنِ منویّات رهبر معظم انقلاب. موفق باشید
استاد سلام: بنده نبی ام از دانشجومعلم های اصفهان که چند باری صبح ها محضرتون بودیم. خواستم ببینم این کلید واژه ی بشر جدید یا انسان امروز که استفاده می کنید معنیش چیه و مگر قید زمان می تواند انسان را به قدیم و جدید تقسیم کند؟ ملاک جدید و قدیم از نظر شما چیست و این مرز که انسان را به قدیم و جدید تقسیم کرده از نظر شما چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی تحت عنوان «بررسی شیوههای تبیین معارف دین» روی سایت هست، إن شاءالله بتواند جوابگوی سؤال جنابعالی باشد. موفق باشید
«الهی لا تکلنی الی نفسی طرفة عین ابداً» سلام و عرض ادب: در کتاب «اسماء حسنی دریچه های نظر به حق» مطرح شده: «گوهر حضرت يوسف در چاه بيشتر به نمايش آمد و اينکه چگونه آن حضرت در سختترين مراحل، نظرشان تماماً به حق است. حضرت يوسف در چاه و زندان يوسف شدند، چون ديدند چگونه ربّ در چنين شرايطي در صحنه است. وقتي حادثهاي برايتان پيش آمد قبل از هر چيزي متوجه باشيد که پروردگار عالم از اين طريق ميخواهد با رفع حجابها خود را بنماياند، در اين صورت هرچيزي را به حق ديدهايد و نه مستقل» پرسش حقیر این هست: با توجه به اینکه خدای متعال خودش بدون هیچ سختی و رنج و زحمتی در اوج کمالات و لذات مستقر هستند، چرا برای رسیدن انسان به کمالات، راهی را قرار داده اند که پیچیده به انواع رنج ها و سختی ها و بلاهاست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: او یعنی حضرت حق که در ذات خود عین کمال و ربّ العالمین است در مسیر ربوبیت و بندهپروریاش راههای کمال انسانی را در راستای قرب به خودش برای بندگان فراهم می کند. و آنهایی که در این راه قدم بگذارند، به آنچنان شرایط زیبایی میرسند که انسان به ربوبیت زیبای او اقرار میکند که او بهترین ربّ است. موفق باشید
با سلام: در زمانی که بیدار هستم. میبینم. چرا؟ چون نور خورشید سبب دیدن اشیاء میشود. هنگامی که میخوابیم و خواب میبینیم ، با کدامین نور میبینیم؟ در خواب که خورشید نیست؟ با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: این مائیم و نفس ناطقه و قوه بینایی، و لذا برای او خواب و بیداری معنا ندارد. موفق باشید
سلام خدمت استاد گرامی و عزیز وقتتان پر برکت: مطالبی که در زیر آمده صحبتهای عده ای از دوستان هست که بنده انتقال میدهم، البته شخصا هم بعد از جریان آقای امید دانا همین نظر را نسبت به آقای علیزاده دارم و جنبه احتیاط را رعایت و مانند قبل که کلیپهای آقای امید دانا را از مطالب ویژه نشر میدادم، در مورد آقای علیزاده این کار را انجام نمی دهم 👇👇صحبت تعدادی از دوستان یه مسالهای رو بعضا سوال داشتند و برخی تذکر و اعتراض یه مدت کانال مطالب ویژه مکرر مباحث امید دانا را ارسال میکرد، علیرغم هشدار بعضی نیروهای انقلابی بر ناسالم بودن ایشون تا اینکه علنا وضعیت این شخص مشخص شد. الان هم در مورد اپیزودهای آ.علیزاده همین طوره در مورد ایشون هم احتمال فتنه و... وجود داره و متاسفانه مدام در کانال و با متنهای استاد مطلب گذاشته میشه آ.علیزاده با تخریب برخی مسئولین به اسم حمایت از نظام، در مقابل فرمایشات آقا عمل میکنه، تحلیلهای غیر منصفانه داره و... متاسفانه کثرت پستهای علیزاده با زیرنویس استاد طاهرزاده، وجاهت مناسبی نداره در مورد امید دانا و بعضی کلیپها و پستهای استاد هم من خیلی اعتراضات دریافت کردم این اعتراض رو یه عده نسبت به عدم تشخیص صحیح یا مسامحه یا سهل انگاری یا دقیق رؤیت و فهم نکردن دارن یعنی صرف بیان ظاهری نسبت به حمایت انقلاب نباید اینقدر سادهانگارانه تلقی بشه، اون هم در شرایط فتنههای عمیق امروز.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که مکرر عرض شده از جمله در پرسش و پاسخهای شماره ۳۴۶۸۰ و۲۶۰۷۴ ، بنا بر این نیست که ما مقلد کسی باشیم، ولی اندیشه هر انسانی او را دعوت میکند که سخنانی که ارزش نشاندادن به غیر را دارد، متذکر شویم. مگر آنجایی که آقای امید دانا مطالب خوبی در رابطه با رهبر معظم انقلاب گفتند را میتوان انکار کرد؟! و یا آنگاه که سخنانی گفتندکه ارزش همراهی با ایشان را نداشت، مگر جز این است که باید آن سخنان را نقد کرد؟! البته تصور بنده آن است که تازه آقای علیزاده را نباید با آقای امید دانا مقایسه کرد. با اینهمه آنجایی که ایشان نکات دقیقی نسبت به موقعیت انقلاب اسلامی و ایرانِ امروز مطرح میکنند؛ نکاتی است که خوب است رفقای انقلابی ما در جریان آن باشند حتی ضرورت دارد که متوجه باشند در میدان تفکر اهل نظر چه میگذرد و اگر ملاحظه فرموده باشید آنگاه که پیشنهاد میشود که آن سخنرانی خاص از آقای علیزاده مورد توجه قرار گیرد، سرفصلهای آن سخن مورد تأکید قرار میگیرد. و بر عکس، با توجه به این امر بنده صد در صد با صحبتهای اخیر ایشان تحت عنوان «بازگشت گشت ارشاد چه تبعاتی دارد؟» درچهارصد و شصت و نهمین اپیزود رادیو جدال کاملاً مخالف هستم. و ایشان در نهایت بیانصافی نسبت به دولت جناب آقای دکتر رئیسی سخن گفتند. موفق باشید
با سلام و تحییت خدمت شما استاد طاهرزاده: بعد از مدتی تمام تدریسها و مطالبتون حالت انتزاعی برای من پیدا کرده و شنیدن این مطالب اون لذت و حال خوش روزهای ابتدایی را ندارد. چاره و عیب کار چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! اگر فرمودند: «اول قدم آن است که او را یابی / آخر قدم آن است که با او باشی»؛ بنابراین ما در قدم اول باید باورهای خود را نسبت به حقایق محکم کنیم و پس از آن با حضور در تاریخ توحیدی انقلاب و با نظر به ایمانی که ما را در میدانهای مختلف حاضر و حاضرتر کند؛ باید راه را ادامه دهیم. بنابراین شاید بتوان گفت چند طاهرزاده در میدان است، طاهرزاده اول و کتاب «آشتی با خدا» و «مبانی نظری نبوت و امامت». و طاهرزاده دوم کتابهای «انقلاب اسلامی و بازگشت به عهد قدسی» و طاهرزاده سوم، کتابهایی که با کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» شروع شد و طاهرزاده چهارم با کتابهایی که تحت عنوان «انقلاب اسلامی جهانِ بین دو جهان» آغاز شد و طاهرزاده پنجم که هنوز در حال تولد است؛ مباحثی است که تحت عنوان «انسان؟!!!» و نسبت او با انسان کامل در حیات فعّال امروزیناش، در حال تدوین است. به هر حال شرطِ در صراطبودن آن است که قدمقدم جلو و جلوتر آییم و اینجا است که باید از خود بپرسیم اکنون با کدام طاهرزاده هستیم که گویا مباحث حالت انتزاعی پیدا کرده است؟ در این مورد آخرین عرایضی که در اعتکاف ماه رمضان تحت عنوان «حقیقت ایمان در منظر امامان و عرفا» پیش آمد، میتواند میدان تفکر باشد. موفق باشید
سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد طاهرزاده، پدری دلسوز و مهربان. با عرض تبریک بمناسبت پیروزی در حمله به رژیم اسراییل. سؤالی از خدمت تون دارم. بنده مادری هستم صاحب دو فرزند پسر ۱۱ ساله و دختر ۵ ساله و مثل همه مادران دیگه نگران آینده فکری و اعتقادی و علمی فرزندانم هستم. و همیشه از لحاظ درسی و تربیتی خیلی به فرزندانم دقت دارم البته در حد عقل و تجربیات و تواناییهای خودم و الگوگیری از فرمایشات اساتید. پسرم بازیگوشه و خیلی سربه هواست و خیلی برای درس خواندن تلاش نمیکنه. من و پدرش در هوش و تحصیلات موفق بودیم (البته با توجه بشرایط تربیتی و فرهنگی و امکاناتی زمان گذشته خودمون، من دانش آموز المپیادی بودم و مهندسی برق میخوندم و در آزمون جامعه الزهرا نفر اول شدم، حافظ قرآن بودم و پدرش هم مهندس برق هستند و بسیار بسیار باهوش و تیز). من همیشه تلاش میکنم پسرم مؤدب باشه، برنامه ریزی کردن رو یاد بگیره، درست فکر کردن و تجزیه تحلیل کردن رو یاد بگیره نه اینکه صرفا خشک و خالی درس بخونه، آزمایشهای عملی بهش یاد میدم، مدرس خطاطی و خوشنویسی هستم. خلاصه جوری که از درس خواندن لذت ببره براش شرایط مهیا میکنم. مدرسه دولتی هم درس میخونه. ولی پسرم کلا بیخیاله، همیشه دنبال از درس خواندن و بار مسئولیت شونه خالی کردنه، اصلا براش مهم نیست که تکالیفش رو ننوشته یا دیر از خواب بیدار بشه، دیر میرسه مدرسه، تمام بازیهاش رو میکنه، کارتن میبینه، فیلم و سریالهای تلویزیون میبینن میره مسجد بازیگوشیهاش رو میکنه و آخر میگه خوابم میاد نه امتحانش رو میخونه نه تکالیف مینویسه. ولی اگر بهش بگی صد دفعه برو نون بخر و بیا، یا توی هیئت کار کن میوه و میره، ولی وظایف سن خودش رو انجام نمیده، میره مدرسه و معلم بازخواست میکنه و تجربه میکنه که نمیتونه سر امتحان جواب سؤالات رو بده ولی براش درس عبرت نمیشه و به نمره ۱۵ و ۱۶ راضیه. و من ناراحت این شیوه زندگیش هستم که راحت طلب و بیخیاله، با اینکه من حافظ قرآن بودم و مربی حفظ مسجدم و مربی خطاطی ام ولی با اینکه استعداد زیادی برای حفظ داره تلاشی نمیکنه، یا خطش خیلی بده. دنبال سریعترین و راحت ترین راهه و کمترین تلاش و زحمت و فقط بازی و وقت تلف کردن و مهمونی و خوش گذرانی.... هرچه با بزرگترها مشورت میکنم و راهنمایی های بقیه اساتید رو میپرسم، میگن بذار استرس نداشته باشه، لازم نیست کارنامه اش عالی باشه، ۱۷ هم نمره خوبیه. ۲۰ گرفتن اصلا مهم نیست. ولی من هدفم نمره کارنامه اش نیست. من از راحت طلبیش نگران و ناراحت میشم. من از اینکه صبح از خواب بیدار میشه برای تمام زمانش تا شب بی برنامه هست و تن نمیده به هیچ کاری و انجام وظایفش ناراحت میشم. وی خاطر همین خیلی سعی میکنم خودم رو کنترل کنم ولی بالاخره لابلای این همه کنترل کردن یکدفعه هم عصبانی میشم و پرخاش میکنم. بعدشم کلی از دست خودم ناراحت میشم. با خودم میگم شاید در آینده این بچه شهید شد آنوقت من چطوری میتونم سرم رو بالا کنم؟ که در بچگی چقدر سرش داد و بیداد کردم! ممنونم میشم مثل همیشه راهنماییم بفرمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که در جواب سؤال شماره 37410 به صورت تخصصی عرض شد؛ به هر حال ما در جهان و تاریخی هستیم که حتی جوانان ما نمیدانند معنای آنها چیست و بحران معنا، همه آنها را فرا گرفته از آن جهت که در معنایی که ما در دیروز خود بهسر میبردیم، برای آنها معنا ندارد و در این رابطه به نظرم توصیه آنهایی که پیشنهاد میکنند به نحوی باید آنها را درک کرد و نباید نوعی اضطراب در آنها شکل داد، هرچند میتوان متذکرشان کرد به وسعتی که میتوانند در آن حاضر شوند. و امید است نگاهی که در کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» مطرح شده، در اینجا کارساز باشد و نسبت به حضورش در جلسات مذهبی میتوان نوعی امیدواری را با معنای دیگری که از خود دارد، مدّ نظر قرار دارد. موفق باشید
سلام علیکم خسته نباشید ببخشید این سوال و نوشته کمی طولانی هست خواهش میکنم کامل بخونید. حالاتی بهم دست داد که همه چیز برایم سوال شد با خود گفتم اصلا ما چرا باید زندگی کنیم ایا چون جهنمی و بهشتی هست و جهنم درد دارد؟و همه چیز برایم سوال شد که چرا زندگی چرا کار کردن و ... یک لحظه دیدم در این که من هستی هستم که چرا میگویم نمیتوانم چرا بگویم یعنی هر چه امدم به خودم بگویم تو چرا هستی هستی که چرا میگویی دیدم بی معنا هست برایم. حتی اگر کسی به من بگوید بیا کاری کنم تا دیگر چرا نگویی به او خواهم گفت چرا باز یک لحظه دیدم شاید حالاتم شبیه جناب دکارت هست که گفت من شک میکنم پس هستم و در این که کسی هست که شک میکند نمیتوان شک کرد. با خودم گفتم حال مجبور به زندگی هستم و موجودی ابدی هم هستم پس بیاییم خودم یک معنا بر اساس هستم به زندگی بدهم یعنی خودم معنایی به زندگی بدهم تا بتوانم به بودن خودم ادامه بدهم و باز دیدم چقدر شبیه جناب دکارت شدم که همه امور را ابژه قرار داد هستم و با خود احساس کردم اگر همه چیز رو همینطور معنا بدم شاید دیگر احساس پوچی نکنم حال سوال من این هست که با این حالات(واقعا این حرف ها حالاتی هست که به من دست میدهد نه عقاید و باور ها اتفاقا باورهایم کاملا برخلاف این چیز ها است) چگونه میتوانم با مباحث شما انس بگیرم چگونه میتوانم به ظرفیت انسان اخرزمانی و انسانی که جناب صدرا بیان میکند مانوس شوم ایا من محکوم به هستی هستم که چرا میگوید ؟ اخه هر چه تا حالا کردم دیدم نمیشود در راهی قرار بگیرم و باتوجه به حرف شما که ان را با جان یافتم که فرمودید انسان امروز فقط نزد خود میتواند حاضر شود و همه چیز را در نسبت با خود میتواند بیابد دیدم من هم مثل جناب دکارت هستم؟ خیلی ممنون پاسخ گو سوالات جوانان هستید
باسمه تعالی: سلام علیکم: این قصه هرکسی است که در این زمانه همچون شهید آوینیِ بزرگ به خود آمده و خودش برای خودش مسئله شده؛ در تاریخی که هرکس به خود آید مییابد که خودش برای خودش مسئله است ، حال یا چون دکارت و کانت و حتی هگل، با چنین انسانی در عین سوبژگی و درونماندگاری که خودشان باشند برای خودشان، بهسر میبرند و یا در دل همان تاریخ مانند هایدگر به گستردگیِ انسان میاندیشند و دازاین را که معنای در جهانبودگیِ انسان است اصالت میدهد که نوعی معنابخشیدن به خود است و در این راستا تا حضور تاریخی انسان جلو میرود و یا در این جهان یعنی جهانِ ما، حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» خودش برای خودش مسئله میشود و به عرفان ورود میکنند و در دلِ عرفان و حضور در جهان انسانهایی بزرگ مانند حضرت علی«علیهالسلام» جلو آمدند و باز گویا منتظر حضور دیگری برای معنابخشیدن به خود بودند که میدان سیاستِ آنچنانی که او فرمود «همه اسلام سیاست است» و حضور در تاریخ انقلاب اسلامی، مقابل ما گشوده شد تا در چنین حضور در خود و درخشش در جهان، خود را در بستر نهاییترین حضور درک کنیم و فتحی شد از یک طرف برای امثال آوینیها و از طرف دیگر برای آنهایی که به شکلی دیگر برای خود مسئله شده بودند و در نتیجه افق شهادت را یافتند و حال مائیم و حضور انسان در این جهان و راهی برای معنابخشی. مدتی است به انسان آری! باز به انسان میاندیشم و در این رابطه یادداشتهای صدگانهای شده است که یکی از آنها تقدیم میشود: 29- انسان در نسبت با وجودش و بودنی که رو به سوی هستی دارد، مثل سایر موجودات نیست، وجودی است خاص با هستی گسترده و گشوده، لذا میتواند خود را به جهت گستردگیاش، در آنجا و در نسبتیافتن با دیگران، بدون دوگانگیِ ابژه و سوبژه بیابد، زیرا همهچیز در نسبت وجود گسترده او معنا پیدا میکند. مانند نطق که انسان در آن گشوده میشود با نوعی بیرون ایستادن و در آن بیرونایستادن در نسبت با دیگران، خود را فهمکردن، در عین حضور نزد همه و همه را از خود جدا ندانستن، به همان معنایی که جناب مولوی میفرماید:
این دو هزاران من و ما ای عجبا من چه منم!.
موفق باشید
خانه ی پدری من. وقتی به سمت حرم قدم میزنی، هُرم گرمای لطیفَش دلت را خنک میکند. خنکیِ دلچسب، حس آرامش، رسیدن، حتی دمِ غروبهای دلگیر وقتی حرم هستی برعکس دلگیریهای دمِ غروب هر روز، همه اش میشود اوج لذت، اوج دلچسبی، حس آشنایی مطلقِ از کودکی، حس تعلق و آرامش خاطری دل نشین، این ها همه اش میشود پناه دلت، جایی که باشد و تو باشی و تمام کسانی که قلبا دوستشان داری با همه ی تفاوت سلیقه ها، چه میشود که یک دفعه یک جا برایت اینگونه میشود مگر آنکه چون حق است و حال دل است با جان ما عجین، و حتی در اوج بی حوصلگی هایت باز هم بدانجا حس خوبت را داری حوصله اش را داری ولو تنها گوشه ای بنشینی و زل بزنی و بقیه را تماشا کنی. انگار پدری در راس ایستاده همه چیز را سرو سامان داده تا مبادا آب در دلت تکان بخورد. تا مبادا لحظه ای حس کنی تنهایی، اضافه هستی، جای تو نیست کسی تو را نمیخواهد و... جایی که هر کسی جای خودش را پیدا میکند. جای فکرش را، جای گفتش را، و گوشهایی که بی منت همه ی تو را میشنود و سهایی که همه اش همین است ومن هربار که برمیگردم انگار زیارتی کرده ام دلم گرم میشود و باز موقع رفتن دلم پَر میکشد. شده همه ی کارها را بگذارم و بروم! که چه کنم نمیدانم. فقط میروم و نگاه میکنم و میشنوم وهر بار تهِ دلم قنج میرود و خدا رو شکر میکنم که اینجا هست. خدا رحمت کند پدر باعث و بانی ش را. خانه ی پدری من! اینجا یک ریشه اش به قلبهامان راه دارد مگر میشود اینهمه دلبستگی پیدا کرد به جایی؟ بخصوص با همه ی مشغله هایی که داریم. اینجا تهِ دنجی برای خودمان بودن است. جایی که فکر را کادر بندی نکرده اند و هرکسی راهی به جایی میبرد. اینجا اوجِ دل نشینِ با خودت صادق بودن است و من این همه را میستایم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! اگر هرجا به حکم نظر به جایی که «أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى» با انگیزه الهی بنیانگذاری شده است؛ مأوا گزینیم، ما را با هستیمان که اوج اتصال با هستی مطلق است، مرتبط میکند. در اینجا است که باید تلاش کرد در میدانهای مختلف حاضر شد تا با دیگر انسانها وسعت و درخشش خود را تجربه کنیم. موفق باشید
سلام استاد: طلبه درس خارج هستم. خسته ام از بی خاصیتی، هم برای خودم هم در نسبت با دیگران. انگار خیلی چیزها رو میدونم ولی نمیدونم به ظاهر دراز اطلاعاتم ولی خالی از معرفت، نمیتونم با امامم ارتباط برقرار کنم، انحرافات جوون ها رو هم میبینم و نمیتونم کاری کنم. بعضی وقتا میگم کاش میمردم و از این بلاتکلیفی راحت میشدم از طرفی هم دلم برای همسر خوب و بچه هام میسوزه که گرفتار من شدند معمم هستم و علاقه مند به طلبگی و لباس روحانیت ولی کارم فقط شده هر روز مسجد رفتن برای یکسری پیرمرد و پیرزن و برگشتن خونه بدون ثمری. بعضی وقتها انگار میخوام از درون متلاشی بشم وقتی میبینم خدا این همه نعمت و آرامش بهم داده ولی من هیچ کاری براش نمیکنم سرگردونم، نه میدونم چیکار کنم نه از کجا شروع کنم انگار که هیچ ارادهای ندارم خسته ام خسته. تو چاه عمیقی گرفتارم که هر علمی باعث فرو رفتن بیشترم میشه. شدیداً کمک لازمم. استاد همیشه حسرت انسان های موفق رو میخورم ولی من نه اهل دنیا شدم که تو دنیا چیزی داشته باشم نه اهل آخرت «خسرالدنیا والاخره»
باسمه تعالی: سلام علیکم: اولاً: همین اقامه نماز جماعت و رونقداشتن آن در آن محل، و انس با مردم به عنوان روحانی محل، و سایهای که روحانی محل در محل دارد را؛ نباید ساده گرفت. بخصوص اگر به بهانههایی خردسالان و جوانان را بتوانید با روحانی محل آشنا کنید که نسبت به روحانیت، ذهنیت خوبی داشته باشند، چه خوب است. ثانیاً: بالاخره فضای مجازی در این زمان، میدان خوبی است تا متذکر نکات معنوی که نیاز مردم است باشید. ثالثاً: عمقبخشیدن به معارف الهی بخصوص معارف قرآنی از طریق تفسیری مانند «المیزان» زمینه میباشد تا رجوع مردم به شما جهت استفاده بیشتر فراهم شود. موفق باشید
استاد دلم گرفته!! انگار یکاری رو برای خدا کرده ام ولی هنوز هم ته دلم خراش هایی وجود دارد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: «آنقدر ای دل که توانی بکوش / گرچه بهشتاش نه به کوشش دهند». پس بنابراین تنها باید امیدوار به رحمت الهی بود که بدون استحقاق ما با کَرَم خود، لطف میکند آن حضوری راکه در خورِ حیات فعّال امروزین ما باشد. موفق باشید
سلام علیکم: با عرض ادب و آرزوی صحت و عافیت از حضرتعالی تقاضا داشتم با توجه به بینش تمدنی خود نسبت به انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم غربی و سیر تطوری که انقلاب داشته است، تبیین و توضیحی نسبت به این فرمایش رهبر معظم انقلاب در دیدار ۲۹ بهمن سال گذشته شان با مردم آذربایجان شرقی مبنی بر اینکه یکی از توفیقات مهم و نقاط قوت انقلاب اسلامی، ممانعت نسبی از مطرح شدن فرهنگ غرب بعنوان فرهنگ برتر و غالب و اصلاح کردن این نگرش بوده است را تشریح بفرمایید؛ بویژه که مستحضر هستید برخی از تحلیلگران و نویسندگان داخلی بر خلاف همین بیان معظم له، جامعه ایرانی را در دوران پسا انقلاب، بیش از پیش درگیری هضم در غرب و مبتلا به غربزدگی و استحاله میدانند و معتقدند انقلاب در بستر فرهنگی، توفیقی در برابر طرح غرب بعنوان فرهنگ برتر هضم کننده و تغییر نسبت جامعه با این فرهنگ و تمدن نداشته است. «جلوگیری نسبی از گسترش فرهنگ غربی به عنوان فرهنگ برتر؛ پیش از انقلاب اینجوری بود؛ فرهنگ غربی فرهنگ برتر شمرده میشد. البته این بکلی برطرف نشده، اما تا حدود زیادی اصلاح شده». ۱۴۰۲/۱۱/۲۹ با تشکر و التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً تمام عظمت انقلاب اسلامی با نظر به همین نکته که رهبر معظم انقلاب فرمودند؛ روشن میشود. آری! وظیفه امثال ماها میباشد که بیش از پیش این نکته مهم تاریخی که رهبر معظم انقلاب بر آن انگشت گذاشتند را، تفصیل دهیم. در همین رابطه جزوه «انقلاب اسلامی و ریشههای آن» https://lobolmizan.ir/leaflet/214?mark=%D8%B1%DB%8C%D8%B4%D9%87 تدوین شده و البته و صد البته باید نسبت به مبانی معرفتیِ انسانی که اسلام و ذیل آن، انقلاب اسلامی مدّ نظر دارد؛ به میان آید و تفاوت آن با انسانی که فرهنگ غربی تحت عنوان اومانیسم بر آن تأکید میکند، مشخص شود. ما در این مورد هنوز در ابتدای راه هستیم و در این رابطه یادداشتهای ۶۵ گانهای تحت عنوان « فکری در خورِ آنچه در این تاریخ در پیش است» تنظیم شده که این روزها در سایت قرار میگیرد. امید است افقی را در این مورد بگشاید. موفق باشید
سلام وقت بخیر: استاد شما کوچینگ عرفان برگزار نمی کنید؟ اساتید را می شناسید که کوچ عرفان برگزار کنند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: اصلاً نمیدانم کوچینگ عرفان چی هست؟!!!! موفق باشید
۳. ما اگه اهل سلوک بشیم، درسته که آسمانیها آرامش و سکونت و طمانینه بهمون میدهند ولی زمینیها را چه کنیم؟ آخه نسبت بهشون بیگانه و منزوی میشیم. این نگرانی چطور قابل حل هست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: مهم آن است که اگر دلْ را با یار داری، دستمان در کار و در کنار مردم باشد. جناب مولوی چه زیبا در این رابطه رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله» را ترسیم کرده است. آنجا که میگوید:
اين يكى نقشش نشسته در جهان و آن دگر نقشش چو مه در آسمان
اين دهانش نكته گويان با جليس و آن دگر با حق به گفتار و انيس
گوش ظاهر اين سخن را ضبط كن گوش جانش جاذب اسرار كن
پاى ظاهر در صف مسجد صواف پاى معنى فوق گردون در طواف
موفق باشید
السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه: در رابطه با ظهور امام زمان نظرات مختلفی هست. برخی معتقدند که آنچنان ظلم و جور همه جا را فرا می گیرد و شیعه و جهان اسلام ضعیف و نحیف می شوند و به اضطرار می رسند که ناگهان حضرت مهدی «عجل الله تعالی فرجه» ظهور می کنند و کار را به دست می گیرند و جهان را از ظلمات نجات می دهند. برخی دیگر بر این عقیده هستند که اتفاقا برعکس، آنچنان شیعه و اسلام غالب و قاهر می شود که زمینه را برای مشرف شدن حضرت فراهم می کنند و در زمانی که اسلام در اوج قدرت است حضرت ادامه کار را به دست می گیرند، هر چند که تا رسیدن به همان مرحله هم نور توجهات و ظهورات حضرت پیشران است تا اینکه فرج کلی فرا برسد. ۱. به نظر حضرتعالی کدام نظریه صائب تر است؟ ۲. استاد برداشت بنده این هست که وقتی در روایات مطرح می شود که ظهور حضرت در شرایطی رخ می دهد که جهان از ظلم و جور پر شده باشد، دارند «قاعده» به دست ما می دهند. لذا نتیجه می گیریم در هر مرحلهای از تاریخ وقتی فشارها و ظلمات شدید می شود پرتوی از نور ظهور حضرت برای تقابل با آن ظلمات تجلی می کند و ظلمات رفع می شود (مثل انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و شهادت سردار سلیمانی و حمله به اسرائیل و امثال ذلک) . باز دوباره حضور ظلمات و باز دوباره نوری دیگر برای پاره کردن پرده این ظلمت. و این جریان سینوسی رو به صعود ادامه دارد تا اینکه ظلمت به اوج خودش می رسد و فرج کلی و تامه حضرت به همراه حضور شخص ایشان، برای تقابل با اوج ظلمت فرا می رسد. نظر حضرتعالی چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! رازِ غیبت آن انسانِ انسانها، آن انسان کامل «روحی لتراب مقدمه فداء» مگر جز این بود که انسانها بتوانند ضرورت حضور فعّال آن حضرت را در جهان درک کنند؟ پس مائیم و معرفتی که بشریت متوجه گردد برای اصلاح امور، نیاز به آخرین سخن دارد و انقلاب اسلامی بستر چنین حضوری است تا معلوم گردد راهی برای مقابله و عبور از شدیدترین ظلمات در پیش است و این راه، هنوز در نهایت خود حاضر نشده که آن با ظهور حضرت صاحب الأمر «عجلاللهتعالیفرجه» محقق میشود؛ وقتی انسانهای اصیل متوجه اصیلترین ابعاد انسانیِ خود بشوند. چیزی که این روزها در حال تحقق است و تقابلی که بین دو جبهه حق و باطل در حال اوجگیری است و از این جهت است که مییابیم این تقابل، در مدیریتی نهایی به نهاییترین شکل خود نیاز دارد همانطور که به زیبایی تمام متوجه مدیریت فوقالعاده نایب آن حضرت در این زمانه شدهایم و مدیریت نهایی را از آینه وجود حضرت امام خامنهای «حفظهاللهتعالی» چشیدیم. موفق باشید
سلام: کانال لب میزان رو که باز میکنم تا وقتی پاسخ و پرسشها ها رو مطالعه میکنم اشک چشمانم قطع نمیشود همهمه ای در جانم است که نمیدانم آن را چگونه درمان کنم پرسش و پاسخ ها آتشی درجانم شعله ور میکنند هیچ کس نیست دستی از ما بگیرد و ما را همراهی کند چون شاخه ای نسیم حرف های شما ما را اندک جانی میدهد ولی تا روییدن بینهایت فاصله داریم کاش در شهرهای کوچک و دورافتاده ای که امثال ما زندگی میکنیم جایی بود تا ما هم از نفس قدسی امثال شما بهره ای بگیریم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی انسان با وسعت ابعاد روحانی خود میتواند در جهان حاضر باشد، دیگر دوری و نزدیکیِ مکانی مهم نیست، بخصوص وقتی با مباحث «معرفت نفس» انسانها در افق حضور همدیگر قرار میگیرند و مییابند چه اندازه به همدیگر نزدیکاند. آیا نمییابید که بعضاً چه اندازه با مردم آن طرف دنیا به جهت مظلومیت مردم غزه به همدیگر نزدیک شدهایم؟ در این رابطه ما که قابل نیستیم، بنگر مولایمان چه میفرمایند آنجایی که فرمودند:
گر در یمنی چو با منی پیش منی
گر پیش منی چو بی منی در یمنی
من با تو چنانم ای نگار یمنی
خود در غلطم که من توام یا تو منی
موفق باشید