بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
20691
متن پرسش
سلام استاد: نمیدونم از کجا شروع کنم، ولی به شدت دچار پریشانی هستم و احساس می کنم در هوا معلقم، هم کتاب های استاد صفایی معروف به عین صاد رو میخونم هم کتاب های شما رو و هم از مباحث حضرت علامه حسن زاده و یکی از شاگردانشون استفاده می کنم، گهگاهی هم پناهیان و شهید مطهری میخونم و گوش میدم، شاید این همه مسیر و استاد من رو پریشون کرده ولی من احساس می کنم به عنوان مکمل هم هستند و اگر تک بعدی به یک استاد راه دل ببندم از سایر مباحث باز میمونم، ولی استاد پریشانی من بیشتر یه احساس قلبیه، انگار یک گمشده ای دارم و هر وقت تو هر روضه ای یا سر هر نمازی به آرامش وصال می رسم دوباره توی همون وصال خودم احساس هجران دارم و کیلومترها خودم رو از مطلوبم دور می بینم. من واقعا موندم و نمیدونم چیکار کنم تا آرامش داشته باشم. هم از نظر ذهنی و هم از نظر قلبی. خیلی حالم بده و ناامید از خودم هستم. چه کنم که قابل این همه فیض باشم. با آرزوی سلامتی برای همه گروه لب المیزان. یا علی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عجله نکنید. کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» را مطالعه فرمایید و همین راهی را که شروع کرده‌اید، ادامه دهید إ‌ن‌شاءاللّه گشایشی حاصل می‌شود. موفق باشید

20690
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی زیارت قبول: نظر به مباحث معرفت نفس و معاد، برداشتهایی از صحبت های شما داشته ام که نمی دانم درست است یا نه: 1. نفس هنگام حلول در جسم در دوران جنینی در پایین ترین مرتبه تجرد است و در طول زندگی دنیایی استفاده اش از تن به عنوان ابزار بیشتر می شود حال اگر این وابستگی شدید به تن و پراکندگی را کم نکند و در تهذیب نفس نکوشد در همان مرتبه پایین تجرد باقی می ماند. 2. قوه بینایی، شنوایی و گویایی مربوط به نفس است و چون در ابتدا درجه تجرد نفس پایین است برای ارتباط با عالم ماده می بایست از ابزارهای چشم، گوش و زبان استفاده کند. حال اگر فرد در تهذیب نفس بکوشد و درجه تجرد خود را شدید نماید می تواند بدون چشم عالم ماده را ببیند، صداها را بدون گوش بشنود و بدون زبان صوت ایجاد نماید. مثلا اگر یک فرد نابینا در تجرد نفس خویش بکوشد می تواند عالم ماده را ببیند. 3. کسانی که در تزکیه نفس کوشش نموده اند حجابی برای آنان نیست و می توانند عالم برزخ را ببینند این افراد بعد از مرگ نیز حجابی برایشان نیست و می توانند عالم ماده ببیند و نیازی به ابزار مادی (چشم) برای دیدن عالم ماده ندارند ولی کسانی که ضعف نفس دارند پس از مرگ در عالم برزخ نمی توانند با عالم ماده ارتباط برقرار نمایند چون ابزارها را از دست داده اند و فقط در زمان های خاص که گفته شده پنج شنبه و جمعه می باشد حجاب را برمی دارند و آنها می توانند بطور محدود (صرفا بینایی و شنوایی) با عالم ماده ارتباط برقرار نمایند. (گویایی اجازه داده نمی شود) با تشکر از راهنمایی که می فرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده برداشت‌های خوبی از معرفت نفس داشته‌اید. موفق باشید

20687
متن پرسش
بسمه تعالی با سلام خدمت استاد عزیز: طلبه پایه نهم هستم چند وقتی است دنبال نوشتن مقاله ای در باب تببین چیستی قوای نفس ناطقه بودم که به روایتی از امیر المومنین علیه السلام برخوردم که در جواب سوال کمیل (معرفت نفس) فرمودند: نفس چهار مرتبه دارد نامیه نباتیه، حسیه حیوانیه، ناطقه قدسیه، کلیه الهیه، برای هر نفس پنج قوه و دو اثر نقل می کنند، قوای نفس ناطقه را اینطور ذکر می کنند: علم، فکر، ذکر، حلم، نباهه. می خواستم کمی درباره این پنج قوه نفس ناطقه (علم،فکر، ذکر، حلم، نباهه) توضیح و راهنمایی بفرمایید و اینکه چرا فقط این پنج تا را بعنوان قوای نفس ناطقه نقل فرمودن؟ علت اینکه در باب معرفت نفس این نوع خاص تقسیم بندی از نظر حکما کمتر مطرح شده، چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حکما بیشتر به جنبه‌ی وجودیِ نفس ناطقه نظر دارند ولی در روایات مثل روایت فوق، نظر به حالاتِ نفس ناطقه می‌شود و هر مرتبه از نفس ناطقه، یک نفس به حساب می‌آید. مثل آن‌که مرتبه‌ی نموّ آن را، نفسِ نامیه و مرتبه‌ی احساس آن را، نفس حیوانیه و مرتبه‌ی فطری آن را، قدسیه و مرتبه‌ی عقلانی آن را، کلیه می‌گویند. و مبتنی بر این تقسیم‌بندی، متذکر قوای آن می‌شوند. موفق باشید  

20686
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد بزرگوار: ببخشید بنده سوالی داشتم در خصوص اینکه با توجه اینکه ورزش یک امر بسیار ضروری و واجب برای هر شخصی است می خواستم بدانم با توجه به محیط های ورزشی و باشگاه های الان که دائم در آن موسیقی پخش می کنند ما برای ورزش کردن باید چکار کنیم؟ تمامی باشگاه ها و محیط های ورزشی موسیقی پخش می کنند و انسان خواه و یا ناخواه به اون موسیقی گوش میده. میخوام بدونم با توجه به این شرایط ورزش کردن را چکار کنیم؟ آیا درست است که با این شرایط به باشگاه برویم؟ و اگر نرویم لطفا راهنمایی کنید که چطور ورزش کنیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بهتر است موسیقی نباشد ولی این نوع موسیقی‌ها هم که برای نظم حرکات ورزشی است، حکم موسیقی مطرب را ندارد. موفق باشید

20685
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام خدمت استاد عزیز: 1. جناب در کدام منابع تاریخی داستان تعرض به حضرت زهرا در کوچه و پشت در سوخته وارد شده است و آیا در منابع اهل سنت چنین چیزی وجود دارد؟ 2. آیا اینکه امام علی (ع) دختر خویش را به عمر داده است صحیح است اگر آری چرا؟ با تشکر و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- ما در شرايط تاريخى سخت آن زمان انتظار نداريم مورخينِ اهل سنت آنچه را كه نسبت به فاطمه عليهاالسلام واقع شده بالصراحه بنويسند، ولى به همان اندازه ناقص هم كه اشاره كرده ‏اند خواننده را متوجه اصل قضيه مى‏ نمايد. به عنوان مثال: ابن‏ ابى‏ الحديد در ج 1 ص 134 و ج 2 ص 19 شرح نهج ‏البلاغه پس از ذكر سند مى‏ گويد: ابابكر به دنبال على فرستاد و از او بيعت خواست و على بيعت نكرد، و با عمر شعله‏ اى از آتش بود، فاطمه عمر را در درب خانه خود ديد و گفت: «يَابْنَ‏الْخَطّاب! اتُراكَ مُحَرِّقاً عَلى بابى؟ قالَ نعم، و ذلك اقوى فيما جاءَ بِهِ ابُوكَ وَ جاءَ عَلِى فَبايَعَ» يعنى؛ اى پسر خطّاب! مى‏ بينم كه مى ‏خواهى خانه مرا آتش بزنى؟ گفت: و اين آتش ‏زدن در آنچه پدر تو آورده است وارتر است، و على آمد و بيعت كرد. و نيز ابراهيم بن‏ سعيد ثقفى با طرح سند روايت مى ‏گويد: «واللهِ مَا بايِعَ عَلِى حَتّى رَآى الدُّخانَ‏ قَدْ دَخَلَ بَيْتِه» يعنى؛ به خدا سوگند على بيعت نكرد مگر اين‏كه ديد دود داخل خانه شد (امام‏ شناسى از آيت ‏الله‏ حسينى تهرانى ج 10 ص 395). و نيز عبدالفتّاح عبدالمقصود در ج 1 كتاب امام على عليه السلام ص 343 مى ‏نويسد: فاطمه به سلمى گفت: «بستر مرا در وسط خانه بگستران» و در ادامه گفت: «در اين ساعت روح از بدنم مفارقت مى ‏كند، شستشو كرده ام، ديگر كسى بازوى مرا برهنه نسازد».

2- نه‌تنها حضرت دختر خود را به خلیفه‌ی دوم دادند حتی نام فرزندان خود را به نام خلفا گذاشتند تا فضا را آرام نمایند و شرایط برای حضور تاریخی علی «علیه‌السلام» فراهم شود و انگیزه‌ای برای مخالفت آنان نماند. زیرا در این تقابل‌ها آن‌چه قربانی می‌شد اسلام بود و حضرت راضی به این امر نبودند. در این مورد خوب است به جزوه‌ی «رجوع به هویت شیعه در تاریخ اسلام» که بر روی سایت هست رجوع شود. موفق باشید

20684
متن پرسش

محضر مبارک استاد طاهرزاده سلام علیکم: مدتی هست این آسیب حرکت اربعینی فکرم را به خودش مشغول کرده که اگر این حرکت عظیم یک راز و سر الهی باشه آیا وظیفه ی مومنین نیست که با احتیاط بیشتری راجع به آن در محافلشان صحبت کنند و بطور سربسته و راز آلوده همدیگر را نسبت به آن آگاه کنند و خلاصه کاری نکنند که در موعدش بدایی حاصل بشه و دشمن را نسبت به آن آگاه و حساس کنند؟ شاهد سخنم هم نحوه ی برخورد رهبری با این رخداد هست که بطور کجدار و مریز سخن می گویند و روضه ی مکشوف نمی خوانند و سخرانی مستقل و طولانی راجع به آن نمی کنند و مبلغ گسیل نمی کنند و گویی در انتظارند تا کار از مجرای طبیعی جلو بره و گشایش در زمان خودش حاصل بشه. اگر چنین است فرهنگ رازداری اربعین توسط مومنین و شیعه ی امام صادق (ع) کدام است؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که در جزوه‌ی «مسئولیت فهمِ حرکت اربعینی» عرض شد موضوع آن‌چنان نیست که عقل غربی آن را یک حرکت تاریخی ببیند. بیشتر این حرکت از نگاه غربی، یک حرکتِ آیینی فردی است و تا حضرت حق تقدیرِ تاریخیِ ما را در حرکت اربعینی محقق نکند، آن‌ها کاری نخواهند کرد. در آن جزوه بحث می‌شود که وظیفه‌ی ما در این رابطه چیست، همان‌طور که در جواب سؤال شماره‌ی  20676 نکاتی عرض شد. موفق باشید

20683
متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیز: در بحثی با دوستان طلبه به این سوال رسیدیم که آیا اهل بیت علیهم السلام دشمنان خودشان را دوست داشتند یا نه؟ مثلا نمی توان از برگرداندن شمر از گودی قتلگاه توسط اباعبدالله علیه السلام و خیرخواهی برای او برداشت کرد که اهل بیت دشمنان خودشان را نیز دوست داشتند؟ و اگر جوابتان مثبت است آیا این امر با مساله حب و بغض و همچنین لعن دشمنان توسط اهل بیت علیهم السلام تضاد ندارد؟ ممنون از لطفتان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تبری، اقتضاء می‌کند که امام نیز از بدی و گناه متنفر باشند ولی از سرِ خیرخواهی به شمر نصیحت می‌کنند، نه این‌که حضرت از کارِ او متنفر نباشند. مثل این‌که امروز باید از استکبار و ائمه‌ی کفر و استکبار متنفر بود و آن‌ها را دشمن دانست. ولی به مردمِ آن کشورها باید از سرِ خیرخواهی نظر کرد. موفق باشید

20682
متن پرسش
سلام استاد: مدتی است که به صورت جدی به مباحث معرفت نفس ورود پیدا کردم و البته به دلیل اضطرار، یعنی راه دیگری برای نجات در این عالم شلوغ به نظرم نمیرسه اما در وسط راه ناگهان سوال پیش میاد آیا برای من هم نتیجه ای دارد؟ دچار شک میشه انسان، چه باید کرد تا انگیزه و امید از دست نره؟ با احترام. ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چون حقیقت هر انسان، نفس ناطقه‌ی او و یا به تعبیر عرفا قلب اوست و از این طریق هرکس به هویت خود که عین اتصال به حضرت حق است، می‌رسد؛ اگر کارِ معرفت نفس را دنبال بفرمایید به نتایج خوبی نایل می‌شوید إن‌شاءاللّه. موفق باشید

20681
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرانقدر: بنده فردی متدین و ساکن قم، 32 ساله و در حال تحصیل علوم دینی و متاهل هستم. بنده یک حالت نفسانی دارم. و آن اینکه وقتی ناخواسته با برخی خانم های جوان که مثلا در خیابان مواجه می شوم، برایم بسیار جذاب هستند گویی می خواهند تمام روح مرا تسخیر می کنند، اما وقتی به توفیق الهی نگاه برمی گیرم و خود را منصرف می کنم فشار زیادی بر من وارد می شود. می خواستم بفرمایید این حالت نفسانی از ضعف سلوک توحیدی من است و حاصل قوت خیال و وهم است یا اینکه یک رویداد طبیعی است که باید حفظ تقوا کرد. سوال دوم اینکه چگونه این حالت در من رفع می شود بگونه ای که تنها رویت جمال جمیل دلدار واقعی مرا آشفته سازد؟ آیا باید با این اقتضای جوانی بسازم یا می توان با سیر توحیدی از این مرحله عبور کرد؟ با کمال تشکر و سپاس
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- هر دو حالت در میان است 2- با پایداری بر تقوا، به مرور آن بصیرت و نورانیتی که انسان متوجه می‌شود که چگونه از منکرات فاصله بگیرد، سراغ او می‌آید. موفق باشید

20680
متن پرسش
سلام علیکم: در سال 35 هجری مخالفان عثمان با یکدیگر مکاتبه کردند و بر عزل عثمان هم داستان شدند. از مصر دو هزار نفر به فرماندهی ابو حرب غافقی و از کوفه دو هزار نفر به رهبری مالک اشتر و زید بن صوحان و از بصره گروهی به فرماندهی حرقوص بن زهیر به طرف مدینه آمده منزل عثمان را محاصره کرده پس از دروغ و عهد شکنی او را کشتند. متن نوشته شده ، پاورقی : خطبه 30 صفحه ی 55 نهج البلاغه ، ترجمه استاد محمد دشتی. نکته ی سوال برانگیز حضور مالک اشتر یار باوفای مولی علی در جریان کشته شدن خلیفه ی سوم است. آیا به خاطر حضور جناب مالک اشتر در این واقعه است که عده ای نا نجیب به حضرت علی (ع) تهمت شریک بودن در قتل عثمان را می زنند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که می‌فرمایید هرگز بنا نبود کار به کشتنِ عثمان بینجامد. شواهدی در میان است که این قتل یا توسط خود مروان انجام شده، و یا توسط طلحه، تا حرکت را از مسیر معقول آن منحرف کنند. در دوره‌ی عثمان، اقوامِ عثمان یعنی امویان در حاکمیت‌اند و مردم به جهت بی‌بند و باری‌های حاکمانِ اموی با آن‌ها درگیر می‌شوند. مردم مصر به مدینه می‌ایند و از حاکم مصر شکایت می‌کنند. وقتی نامه‌ی عزل حاکم مصر را از عثمان می‌گیرند تا به مصر بر‌گردند؛ در راه پیکی را می‌بینند که به سوی مصر در حرکت است، متوجه می‌شوند نامه‌ای از عثمان دارد خطاب به حاکم مصر که این افراد که به مصر برمی‌گردند را تنبیه کند؛ لذا آن افراد به مدینه برمی‌گردند و کاخ عثمان را محاصره می‌کنند. معاویه سپاهی را از شام در نزدیکی مدینه گسیل می‌کند ولی دستور می‌دهد وارد مدینه نشوند. طلحه و زبیر و عمروعاص جزء شورشیان اطراف کاخ عثمان‌اند، همچنان که مالک اشتر و محمدبن ابابکر که از یاران علی (ع) اند نیز جزء محاصره‌کنندگان آن کاخ‌اند. حضرت علی (ع) سعی می‌کنند قائله را بخوابانند ولی از یک جای دیگر که مسلّم توطئه‌ای بوده تا عثمان کشته شود؛ کار از دست همه در می‌رود و علی (ع) می‌فرمایند: مرگ عثمان نه مرا خوشحال کرد و نه ناراحت.

بنی‌امیّه متوجه‌اند عمر سیاسی عثمان تمام شده و حضور عَمْروعاص در بین شورشیان هرچند صورت خود را می‌پوشانده، بی‌حساب نیست. طلحه و زبیر خودشان با امکاناتی که داشتند بی‌حساب در بین شورشیان نیستند. یاران علی (ع) هم در آن صحنه هستند تا اگر عثمان کشته شد کار به دست معاویه که لشکرش بیرون مدینه است نیفتد. موفق باشید

20676
متن پرسش

سلام علیکم: رسیدن شما از این سفر پر از برکت به خیر ان شاءالله. استاد بزرگوار برای ما که جا ماندیم از این راه عزیز بگویید؛ بگویید در پیاده روی امسال چه دیدید؟ از کربلا چه خبر؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم بهترین جواب را که به نظر بنده رسیده است در جزوه‌ی «مسئولیت فهم اربعین» باید جستجو بفرمایید. آن‌جایی که تأکید می‌شود تاریخی شروع شده است که روح آن ایثار و تواضع است و در این رابطه مقام معظم رهبری «حفظه‌اللّه» در سخن اخیر خود نسبت به اربعین می‌فرمایند این یک لطف الهی است به ما. آری! مایی که فراموش کرده بودیم برای ادامه‌ی انقلاب باید ایثار و تواضع را پیشه نماییم. و امروز خدام زائرانِ حسین «علیه‌السلام» انعکاس آن چیزی‌اند که ما فراموش کرده بودیم ولی شرطِ بقای ما در همین چیز است. موفق باشید 

20674
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد گرامی: اخیراً خانمی به نام «ک» در یکی از روستاهای کرمانشاه ادعای این را دارد که از طرف امام حسین (ع) می تواند بیماران را شفا دهد و برخی افرادی که به این فرد مراجعه کردند مشکلشان حل شده، نظر شما راجع به این موضوع چیست؟ با توجه به اینکه ایشان شیعه هم نبوده اند به نظر شما ممکن است ایشان از طرف امام حسین (ع) بتواند بیماران را شفا دهد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به این‌که حضرت امام حسین «علیه‌السلام» امامی‌اند که می‌خواهند بشریت را از بیماریِ کبر و خودخواهی و عدم تفکر نجات دهند؛ فکر می‌کنم این نوع جریان‌ها یک حرکت انحرافی است تا ما را مشغول امامی کنند که در این حد به او رجوع داشته باشیم. شاید هم آن خانم ناخواسته تحت تأثیر شیطان، چنین توانایی‌ها را دارد تا شیطان کار خود را از طریق ایشان انجام دهد. موفق باشید

20671
متن پرسش
سلام علیکم: خواهش می کنم نظرتان را راجع به شخصیت و طرز تفکر حجت الاسلام پناهیان بفرمایید. و همچنین نظرتان در مورد نگاه ایشان به احادیث و روایات چیست؟ با تشکر. اگر مقدور نیست که جواب را به صورت عمومی در سایت بگذارید آن را به ایمیلم ارسال بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ایشان را یکی از فرزندان صادق و پاک انقلاب می‌دانم که با تعهد و بصیرت و به روزبودن، در صدد زنده‌نگه‌داشتنِ روح انقلاب اسلامی هستند. موفق باشید

20670
متن پرسش
سلام: در متن برهان صدیقین گفته می شود که بر هیچ مقدمه ای استوار نیست، حال این که «کل ما بالعرض لا بد ان ینتهی الا ما بالذات» خود یک مقدمه است. چگونه این توجیه می شود. ضمناً چگونه از محدود بودن یک موجود، بالعرض بودن وجودش نتیجه گرفته می شود؟ آیا ممکن نیست یک وجود مقید، همان وجود مقیدش را از خود داشته باشد؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- این یک امر بدیهی است که هر بالعرضی به بالذاتی ختم می‌شود 2- ذاتِ وجود، اگر محدود باشد عیت وجود نیست، بلکه چیزی است خاص، یعنی چیزی هست و چیزی نیست. پس ذاتِ وجود محدود نیست. از طرفی هر وجودی که عین وجود نیست، نمی‌شود وجودش از خودش باشد چون عین وجود نیست. موفق باشید

20669
متن پرسش
سلام استاد: آقاي محمد حسین رجبی دوانی، در رابطه با تاثیر فرهنگ غرب در زمینه سازی عاشورا و تأثیراتی که فرهنگ رومی بر مسلمانان آن زمان داشته و زمینه ساز فاجعه عاشورا شده، می فرمايند: اصلا من تاثیر فرهنگ غرب بر زمینه سازی عاشورا و زمینه سازی فرهنگ رومی بر فاجعه عاشورا را، بنده قبول ندارم. اگر ما اسم سرجون رومی را در دربار معاویه و یزید (لعنهما الله) داریم، یا منصور بن سرجون، دلیل بر نفوذ فرهنگ غرب، یا قدرت غربی آن روز که امپراتوری روم باشد، در حاکميت مسلمان ها و تاثیرگذاری بر حوادث تاریخ اسلام، ما نمی توانیم چنین تلقی داشته باشیم. بنی امیه در مکه بودند و نظام قبيلگي داشتند. به برکت اسلام، اینها از اون جهالت و حالت بدبختی بیرون آمدند و بر اثر خیانتی که بعد از پیامبر به اهلبیت عصمت و طهارت شده، اینها در حاکمیت اسلام جا گرفتند و زمان عمر بن خطاب و عثمان، معاویه در شام حکومت می کند. شام، قلمرو فرهنگی و سیاسی و جغرافیایی امپراتوری روم بوده است، که مسلمانان گرفتند. معاویه هم، به عنوان فرمانروای این منطقه از سوی خلیفه دوم، قادر نیست یک منطقه ای با سابقه تمدنی دیرینه را، بخواهد اداره کند، مگر با یاری گرفتن و مشورت از افراد مطلع اهل محل ... لذا، این در واقع به نوعی میشه گفت ذکاوت معاویه بود که از افراد مطلع بومی مثل سرجون، برای اداره اون منطقه و مردمی که او زبانشان را می داند و او با این فرهنگ آشنایی داره، استفاده بکند. اگر ما حضور یکی دو نفر رومی را، در اینجا سند قرار بدیم بر اینکه رومی ها نفوذ کرده اند و فرهنگشان را پیاده کرده اند، پس باید که بگوئیم راجع به خاندان های ایرانی که در خلافت بنای عباس حضور دارند، خاندان برمکيان، خاندان نوبهاران، خانداني حضور دارند، پس این، نشانه نفوذ ایرانی های زرتشتی و دشمن اسلام در حاکمیت مسلمان است. خیر! بنی عباس، مرکز حکومت خود را در حوزه تمدن ایران، یعنی عراق امروز قرار داده بودند. ناچارند از عناصر ایرانی استفاده بکنند. بله، مشورت به یزید، برای تعیین عبدالله زیاد به فرمانروایی کوفه را، سرجون به او می دهد؛ اما این نشان دهنده این نیست که یک برنامه ریزی بوده و می خواسته اند حرکتی را مدیریت کنند. اگر چنین بود، ما باید شواهد و قرائن دیگری هم، می داشتیم، که هرگز چنین چیزی وجود نداشته و در هیچ کدام از منابع ما، اطلاعاتی در مورد سرجون و منصور بن سرجون، وجود ندارد؛ غیر از این نکات محدودی که عرض شد. نظر شما در مورد اين صحبت ایشان، چیست؟ تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شواهدی که حکایت از آن دارد که ابوسفیان حتی قبل از اسلام با رومیان ارتباط داشته است را، چه‌کار کنیم؟ حتی آن‌جایی که وقتی نامه‌ی حضرت پیامبر «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» به قیصر روم می‌رسد و قیصر روم می‌خواهد چند نفر از مردم عربستان که پیامبر را می‌شناسند، پیدا کند تا سؤالاتی از آن‌ها داشته باشد؛ یکی از آن افراد ابوسفیان است. پس به هر حال جای این فکر هنوز باقی است که احتمالاجریان اُموی بدون ارتباط فکری و فرهنگی با رومیان نبوده. موفق باشید

20664
متن پرسش
سلام استاد: چه کنیم که صفت ترس به طور کامل از میان برود و شجاع شویم؟ اگر می شود راهکار عملی بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هر اندازه متوجه باشیم ما در این عالم به حکم خداوند رسالتی و وظیفه‌ای داریم و در بستر آن رسالت و وظایف حرکت کنیم، ترس در میان نخواهد ماند. موفق باشید

20663
متن پرسش
استاد عزیز سلام: همه می دانیم هنگام خواب نفس ما یا در اصل خود ما به عالم دیگر می رویم و در موقع بیداری به اذن خدا به همین عالم باز می گردیم، که این موضوع را با علم حضوری درک می کنیم، اما سوال بنده این است که نفس ما که نمی خوابد و همیشه بیدار است و این جسم است که خواب می رود، چرا با وجود بیداری نفس اما هنگام بیداری از خواب در اکثر مواقع چیزی از عالم دیگر و جاهایی که نفس بود در خاطرمان نیست، نفس که خواب نبوده، پس باید تمام خاطرات موقع خواب بدن را در عالم دیگر به یاد داشته باشیم؟ چرا به یاد نداریم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همچنان که در کتاب «خویشتن پنهان» عرض شد آن‌چه در حافظه می‌ماند، چیزهایی است که به صورت علم حصولی و با اراده‌های جزئی ما انجام می‌شود، وگرنه چه در حالت بیداری و چه در حالتِ خواب، آن‌چیزی که صرفاً حضوری باشد در یاد و خاطره نمی‌ماند. آری! تنها انسان به جهت جنبه‌ی وجودی‌اش احساسی نسبت به آن امر در خود دارد. موفق باشید

20662
متن پرسش
عرض سلام خدمت استاد: اهل طریقت و صوفی ها در مکتب امام چه جایگاهی دارند؟ اگر آنها را رد کنیم مولانا و شمس و بایزید و خرقانی ها و غیره را هم باید رد کرد یا نه آنهارا صوفی نمی دانیم با این که آنها خود باراها به صوفی بودن خود معتقدند. البته سید علی قاضی هم اهل طریقت بوده اند یا نه؟
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: واژه‌ی صوفی قبلاً با واژه‌ی عرفان که در این زمان به‌کار می‌رود، مترادف بوده است. همه باید اهلِ طریقت به سوی حقیقتی باشیم که شریعت الهی متذکر آن شده است، حال به هر اسم و عنوانی که می‌خواهد باشد. البته امروزه متأسفانه عده‌ای خود را با این واژه‌ها معرفی می‌کنند در حالی‌که هیچ بهره‌ای از بصیرت عرفانیِ عرفا در خود ندارند و یک دکّان شده است. موفق باشید

20661
متن پرسش
عرض سلام خدمت استاد: ۱. ما معتقد به وحدت وجودیم و به گفته جنابعالی ما همه ی عالم را مظهر وجود حق می دانیم و همه ی هست را به هستی حضرت حق می دانیم فلذا می گوییم خدا در قلب انسان هاست و در وجود ماست آیا این ادعا غلط است؟ سوال دوم اینکه بعضی از مراجع عظام تقلید فتوا به نجس بودن و دوری کردن از کسانی را دارند که معتقد به وحدت وجودند و در صحبتهایشا به شدت این اصل را می کوبند و می گویند فلاسفه و عرفا در قضیه ی وحدت وجود اشتباه می کنند. لطفا این ماجرا را هم روشن بفرمایید. البته صحبتی از جناب عالی خواندم که فرموده بودید وحدت وجودی ها دو سته اند اولی ها کسانی هستند که قائل به اینند که همه موجودات از خدا هستند و قسمتی دیگر موجودات را مظاهر حضرت حق می دانند تفاوت اینها را هم روشن بفرمایید. با تشکر بسیار.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نه! ولی این موضوع کار می‌برد تا شخص بتواند به مقامی برسد که در همه‌چیز حضرت اللّه را بنگرد 2- وحدت وجود یک بصیرت است و نه یک علم و لذا هر فقیهی نمی‌تواند به آن برسد هرچند که در علم فقه متبحر باشد. امثال حضرت امام توانستند به چنین بصیرتی برسند زیرا علاوه بر فقاهت، در حکمت و عرفان نیز ممحض شدند. موفق باشید

20660
متن پرسش
به نام خدا با سلام خدمت استاد عزیز: در اصول کافی در روایتی آمده خداوند به عیسی (ع) 2 حرف از اسم اعظم داد به موسی (ع) 4 حرف به ابراهیم (ع) 8 حرف به نوح (ع) 15 حرف به آدم (ع) 25 حرف عطا فرمود. چرا هرچه جمعیت زیادتر می شده و پیامبران زمینه دریافت فیض را بیشتر پیدا می کردند فیض کمتر می شد یعنی مقام حضرت ابراهیم (ع) از آدم (ع) پائین تر است؟ یا در ارشاد القلوب آمده خداوند به شیث (ع) پنجاه صحیفه به ابراهیم (ع) بیست صحیفه عطا فرمود. در زمان شیث (ع) که کسی به آن صورت نبود 50 صحیفه و به ابراهیم خلیل (ع) با آن عظمت 20 صحیفه! فلسفه اش چیست؟ با تشکر و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ظاهراً هرچه جامعیت پیامبران بیشتر باشد، کثرت اسماء به وحدت سیر می‌کند. مثل آن‌که در مورد پیامبر حضرت حق می‌فرماید: «قل هذه سبیلی ادعوا إلی اللّه» یعنی بگو راهِ من این است که به حضرت اللّه دعوت کنم. موفق باشید

20659
متن پرسش
با سلام یک سوال از محضرتان داشتم. ۱. آیا سخن گفتن جنبه ی کثرت ندارد؟ ۲. پس چرا برزخیان و قیامتیان با هم سخن می گویند؟ ۳. چرا تلقین مرده ای را که زبان اصلی او مثلا فارسی بوده و بعضا حتی الفبای عربی را هم نمی دانسته را به زبان عربی می گویند در ضمن اگر هم استاد عربی باشد بنا به گفته شما در هنگام مرگ هر چه صرفا ذهنی باشد را رها می کند، آیا در آن موقع می فهمد و علتش چیست؟ لطفا سوال آخر را کمی توضیح دهید‌. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ارتباط انسان‌ها در برزخ و قیامت، قلبی و روحی است و نه زبانی. تلقین هم به زبان عربی انجام می‌شود به جهت نظمی که در آن زبان هست و معانی به صورتِ بهتری القاء می‌گردد. موفق باشید

20658
متن پرسش
سلام علیکم: سوالی خدمتتون داشتم. آیا در برزخ هم شفاعت وجود دارد؟ اگر چنین است تفاوتش با شفاعت در قیامت چیست و به چه صورت است؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چون در روایات داریم ائمه «علیهم‌السلام» می‌فرمایند اگر به صورت انسان محشور شوید ما شما را در سایر امور شفاعت می‌کنیم؛ می‌توان برداشت کرد بدین معنا شفاعت در برزخ نباشد، ولی کسی که رویه‌ی خود را در همه‌ی امور، رجوع به امام معصوم قرار داده است در برزخ هم به کمک همین رویه مورد عنایت قرار می‌گیرد و از مشکلات آن عالم می‌گذرد. موفق باشید

20657
متن پرسش
سلام: الان ما در چه زمانه ای قرار داریم؟ گوسفند ، گرگ ، میزان ....
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نمی‌دانم. ولی گویا حضرت حق به نور اسم رحمان، در این تاریخ بر مستضعفین جهان نظر کرده تا با مقاومتی که در مقابل مستکبران از خود نشان می‌دهند تاریخِ دیگری را به ظهور آورد. تا دیروز اگر یک‌صدمِ ظلمی که بر مردمی مثل مردم یمن می‌شد، آن مردم تسلیم متجاوزی مثل کشور عربستان می‌شدند، ولی امروز با خطی که حضرت روح اللّه نشان دادند و تاریخ دیگری را در معرض نگاهِ مستضعفان این نسل قرار داد؛ می‌بینید چگونه مقاومت جانانه از خود نشان می‌دهند در حدّی که همین امروز نماینده‌ی سازمان ملل می‌گوید تاریخ، در خود خبر ندارد که چنین فاجعه‌ای به جهت محاصره‌ی بنادر یمن توسط آل سعود پیش آمده باشد. ولی باز مردم معنایی جز مقاومت را در افقِ زندگی خود نمی‌یابند زیرا آینده‌ای ماورای آینده‌ای که مستکبران ترسیم کرده‌اند برای خود می‌جویند. موفق باشید  

20653
متن پرسش
سلام: لطفا به شبهه زیر پاسخی قانع کننده دهید: رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به تلاش‌های دشمنان برای انحراف نسل‌های جوان با روش‌هایی همچون ترویج فحشا، مواد مخدر و بازی‌های گمراه‌کننده رایانه‌ای، افزودند: با وجود همه این دشمنی‌ها، نوجوانانِ دهه‌ی هشتادی که نه امام و انقلاب را دیده اند و نه دفاع مقدس را، امروز مفاهیم اساسی انقلاب را با همان روشن‌بینی و اقتدار جوانِ فهیم اول انقلاب، دنبال می‌کنند. ایشان با توصیه مؤکد به دانش آموزان و دانشجویان برای فراموش نکردن دشمن اصلی یعنی آمریکا افزودند: این، شرط اصلیِ تداوم مسیر خوش عاقبت آینده کشور است. حضرت آیت الله خامنه‌ای درس خواندن و علم‌آموزی و کار و تلاش دانش‌آموزان و دانشجویان را شرط دیگر تحقق آینده روشن کشور برشمردند و افزودند: درس‌خواندن و علم‌آموزی باید به ارزشی والا تبدیل شود. و اما حرف بنده: در حالی که شما الان می بینید که بسیاری از جوانان با بیکاری و مفسده هایی که بیکاری دارد مواجه شده اند و زمانی که می گفتند بچه درس بخوان تا به جائی برسی تمام شد، این همه تحصیل کرده بیکار که باز از سر بیکاری و بدون رغبت به مفطع فوق لیسانس می روند و ..... جوانان فعلی آینده شان تباه شده و 10 سال فشار جنسی که فشار عصبی نیز دارد را تحمل کرده اند و تا بلکه در 28 سالگی اگر شغلی داشته باشند ازدواج کنند یا خیر، حال رهبری می فرمایند آینده از آن شماست و شما بر مشکلات فائق می آئید و حرف از مسیر خوش عاقبت آینده می زنند! شما ببنید چقدر تضاد بین واقعیت جامعه فعلی با حرف های ایشان وجود دارد؟ البته قبلا هم از این نوع حرف ها که تضاد دارد ایشان زده اند ، گوئی ایشان اطلاع دقیقی از وضع جامعه و جوانان ندارند! چقدر ایشان امید واهی (یعنی امید بی پایه و اساس) می دهند؟ در حالی که جوانان فعلی آینده ای ندارند! و از رشد و کمال در سایه کسب روزی حلال و ازدواج و .. بازمانده اند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- عنایت داشته باشید اگر تحصیل علم جهت صحیحی به خود بگیرد، دیگر فوق لیسانس و دکترایش به دنبال کار نمی‌گردند، بلکه کارآفرین می‌شوند و مسیری که با مدیریت رهبر انقلاب در حال شکل‌گیری است، عبور از علمِ آموختنی به علمِ عملی است 2- البته مشخص است که شروع یک تاریخ، با فرآیند همراه است. به همین جهت مقام معظم رهبری در یکی از جلسات که با دانشجویان داشتند، به مطالعه‌ی انقلاب فرانسه توصیه فرمودند. زیرا برای عبور از یک تاریخ و ورود به تاریخی دیگر، چنین مشکلاتی که شما برشمردید، پیش خواهد آمد. ولی بصیرت رهبری انقلاب در این‌جا است که متوجه‌اند برای عبور از تاریخ سکولاریته به تاریخ توحید، موانع مانعِ تحقق آن تاریخ نمی‌شود و بدین جهت افق را روشن می‌بینند. البته مشروط بر آن‌که نخواهیم خود را در ادامه‌ی فرهنگ استکباری و در زیر سایه‌ی آمریکا تعریف کنیم که این عامل نابودی همه‌ی هویتِ تاریخی انقلاب اسلامی است. لذا تأکید عالمانه‌ی ایشان در دشمنیِ دائمی ما با آمریکا است و این، حکیمانه‌ترین سخنی است که باید هرگز از آن غفلت ننمود. نه از آن جهت که چون آمریکا دشمن ما است، ما با او دشمنیم، بلکه از آن جهت که آمریکا، نمودِ روح استکباریِ بشری است که با شیطان عهد بسته است و شیطان عدوِّ مبین بشریت است.  موفق باشید

20652
متن پرسش
با سلام محضر بنده الله استاد طاهرزاده: بخش مصاحبه با استاد شما را مرور کردم دو سوال پیش آمد امیدوارم هر دو را پاسخ دهید 1. در آنجا آمده که سه روزِ آخر هفته را به قم می‌رفتم و در مدرسه‌ی حقّانی به ادبیات عرب و خواندن فلسفه پرداختم. البته بعداً فلسفه و عرفانِ محی‌الدین و تاریخ اسلام را با جدّیت بیشتر ادامه دادم سوال من اینست که چه شد فلسفه و عرفان را برای مطالعه انتخاب کردید با توجه به اینکه حقانیت این دو مورد تردید است و برخی چون مکتب تفکیک و ... آن را رد می کنند آیا آن زمان که فلسفه را آغاز کردید آگاهانه انتخاب کردید و ابتدا تمام شبهاتی که مربوط به فلسفه بود را رد کردید یا بر اساس فضایی که در آن قرار داشتید به فلسفه و عرفان پرداختید این را از این نظر می پرسم که برایم مبهم است که چرا یکی تفکیکی می شود دیگری فلسفی خودم به این نتیجه رسیدم همانطور که در مورد دین و مذهب عوامل بیرونی چون والدین موثرند درین مثال هم عوامل بیرونی چون استاد و جو حاکم موثرند درین صورت آیا نباید فاتحه معرفت که بنیانش چنین سست است را خواند؟ 2. آیا حضرتعالی زندگی نامه مفصل تری نشر نمی دهید البته مقصود حقیر بیشتر در زمینه سیر مطالعاتیست که داشتید می خواهم بدانم که چگونه شاکله فکری شما شکل گرفت و تداوم دادید حقیر با این که به ده ها هزار کتاب به صورت فایل و کتاب دست یابی دارم و لکن در میان این همه حیرانم که چگونه مطالعه کنم و کار کنونی ام پراکنده خوانیست البته کتاب ادب عقل و خیال را خواندم باز مکفی نیست چون شما مطالعه انسانهای عالم داری چون علامه را توصیه می کنید لکن من چون نسبت به فلسفه و عرفان در موضع تردیدم نمی توانم آنها را انتخاب کنم و سیر مطالعاتی می خواهم که به اشکال سوال قبلی دچار نبوده و از بدیهیات آغار شود.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- حضرت امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» نمونه‌ی خوبی برای گرایش امثال ما به فلسفه و عرفان بود از آن جهت که تلاش داشتیم از یک طرف نسبت به دین تعقل و تفکر کنیم و با عمق بیشتری دین را بیابیم، و از طرف دیگر در ارائه‌ی آن زبان مناسبی را به‌کار گیریم 2- به نظر بنده شخصیت‌هایی همچون حضرت امام و علامه و شهید مطهری «رحمة اللّه‌علیهم» بهتر توانستند آن نقشی که پیامبر و اهل‌البیت «علیهم‌السلام» می‌خواستند در جامعه محقق شود را، شکل دهند و میدان ظهور حضرت مهدی «عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» را فراهم نمایند. آن‌چه بنده با حوصله‌ی زیاد در نوشته‌های آقایان تفکیکی دیدم صرفاً نقد فلسفه بود آن‌هم در حدّی که دقیقاً متوجه‌ی روح آن نشده بودند و به همین جهت به آقای میلانی گفتم یک ماه بیایند تا من کمی به ایشان فلسفه درس بدهم ببینند فلسفه همانی است که ایشان فهمیدند که البته ایشان عصبانی شدند. بنده معتقدم آقایان، جایگاه تفکر فلسفی را متوجه نیستند و با نگاه به مفرداتِ یک تفکر، تفکر روشن نمی‌شود. پیشنهادم برای جنابعالی جهت فهمِ جایگاه تفکر فلسفه‌ی اسلامی به‌خصوص «حکمت متعالیه»، سلسله مباحثی است که جناب آقای دکتر مهدی امامی‌جمعه داشته‌اند. آن مطالب را می‌توانید در کانال «ندای اندیشه» به آدرس زیر دنبال کنید: موفق باشید

  https://t.me/nedayeandishe/517

نمایش چاپی