باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی نسبت بین دنیا و آخرت را و تغییر هویت دنیا به قیامت را با واژهی «وقتی» توصیف میکنیم، این غیر از آن است که هویتی از جنس زمان دنیایی در میان باشد. مثل آنکه در قرآن میفرماید: «اذا وقعت الواقعه»، یا میفرماید: «اذا السماء انفطرت». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! از یک جهت که نسبتی بین خالق و مخلوق هست، خالق غیر از مخلوق است. ولی از آن جهت که نسبتی بین خدا و خود خدا هست و اینکه اوست که همهجا در صحنه است؛ باید متوجه بود با هر موجودی در صحنه میباشد منتها از طریق آن موجود، کمالاتش ظاهر میشود. از این جهت دیگر دوگانگی بین خالق و مخلوق در میان نیست تا گفته شود آنجا که مخلوق هست خدا کجاست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: یکی از موارد، آن مطلب است که میفرمایید ولی موارد مهمتری داریم مثل اینکه قرآن میفرماید: «واللّه یحبّ التوابین» وقتی خداوند کسی را که راه خود را به سوی خدا تغییر داده است و مورد محبت الهی قرار گرفته است، مسلّم شخصیت با برکتی برای زندگی خواهد بود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در این مورد اطلاع دقیقی ندارم 2- در هر حال اگر مبادی مشخصی که همان یافتِ اولیه یا بدیهیات اولیه نباشد که مبنای فکر قرار گیرد، فکری به میان نمیآید. 3 و 4 - نگاه جناب آقای میرباقری و کلاً فرهنگستان از جهات نظر به ولایت امامان معصوم و عبور از غرب، نگاه خوبی است ولی در اینکه از حکمت صدرایی فاصله گرفتهاند و چیزی به نام فلسفهی شدن را که امر مبهمی است به میان آوردهاند، افراد را به مشکل میاندازند. با اینهمه بنده شخصیت استاد میرباقری را شخصیت ارزشمندی میدانم و ارادت خود را به ایشان اعلام کردهام 5- جناب آقای دکتر نصر در موضوع «حکمت خالده» حرفهایی دارند، اما در تحقق تمدن اسلامی راهِ ما از ایشان جدا است 6- عرایضی در مورد ضعفهای تفکر آقای عبدالکریمی در جواب سؤالهای شمارهی 18794 و 19201 شده است. خوب است به آنجا رجوع شود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: شب قدر شب گشایش آغوش حضرت حق است به سوی هرکس که در آن شب به او رجوع کند و از آن جهت که بهترین رجوع، رجوعِ مولایمان صاحب الأمر و زمان حضرت مهدی«عجلاللّهتعالیفرجهالشریف» است کافی است ذیل رجوع آن حضرت، رجوع ما واقع شود. به این معنا که حسّ خود را با حضور آن حضرت در محضر حق بیاوریم، بقیهاش مربوط به خداوند است و اینکه بدانیم: «تو مگو ما را بدان شَه راه نیست / با کریمان کارها دشوار نیست». قبلاً عرایضی در مورد شب قدر شده است عیناً آن را خدمتتان عرضه میدارم: موفق باشید
بسم الله الرّحمن الرّحیم
جایگاه معرفتی شب قدر
این که دوستان سؤال میفرمایند، با چه نوع آمادگیهایی با شب قدر برخورد کنیم تا بهترین بهره را بگیرند، عرض میشود:
1- ابتدا باید به موضوع شب قدر، معرفتی در حدّ موضوع داشت یعنی متوجه بود که آن شب یک حقیقت قابل درک به کمک قلب و به علم حضوری است، و همینکه خواستیم با علم حصولی و مفهومی با آن روبهرو شویم آن حقیقت از منظر ما در حجاب میرود. ولی اگر به قلبْ آموخته باشیم باید به حقایق نگاهی ماوراء نگاه به ماهیات و مفاهیم نمود، متوجه میشویم شب قدر ظرفی است برای نظر به عالیترین حقایق قدسی. گفت:
نظر را نغز کن تا نغز بینی
گذر از پوست کن تا مغز بینی
2- قرآن میفرماید: ملائکه و روح در آن شب نازل میشوند؛ پس اولاً: ملائکه و روح به عنوان موجودات مجرد بر جنبهی مجرد انسانها نازل میشوند و قلبها را تحت تأثیر قرار میدهند. ثانیاً: چون ملائکه حامل اسم یا اسمایی از حضرت «الله» هستند و با نزول خود جان انسانها را با اسماء الهی آشنا میکنند و موجب توجه قلب انسانها به اسماء حسنای الهی میشوند، در آن شرایط قلبْ مستعد پذیرش تجلیات اسماء الهی میگردد. ثالثاً: چون میفرماید علاوه بر ملائکه «روح» هم نازل میشود و روح نسبت به ملائکه در مقام جامعیت و قرب بیشتری است و خداوند در قرآن در رابطه با «روح» میفرماید: «يُنَزِّلُ الْمَلآئِكَةَ بِالْرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ»[1] خداوند ملائکه را از طریق «روح» نازل میکند که از امر اوست؛ این آیه میرساند ملائکه در عین متفاوتبودنشان در تجلی اسماء الهی، همه و همه از مقام «روح» صادر میشوند که عالیترین مخلوق است، و لذا اینکه میفرماید: در شب قدر علاوه بر ملائکه، روح هم نازل میشود، مژدهی بزرگی است به بشریت، حاکی از آنکه اسماء الهیه به صورت جامع در آن شب بر قلبهای مستعد نازل میگردند و انسانها با خداوند به صورتی که فوق تجلیات اسماء کثیره است آشنا میشوند. و معنی «مِنْ کلِّ امر» از طریق «روح» بهتر محقق میگردد.
3- از طرفی مقام اصلی انسان «روح» است که تا حدّ نفخه در بدن،نازل شده و در مقام «مِنْ روحی» جای گرفته، حال که در شب قدر «روح» نازل شده تا راه انسان را به سوی جامعیت حق بگشاید و او را بالا ببرد، عملاً از این طریق انسان را به حقیقت خود برمیگرداند تا از حالت «ثُمَّ رَدَدْناهُ اَسْفَلَ سافِلین» آزاد شود و خود را در حیطهو ساحتی بیابد که از یک جهت عالیترین مخلوق است به عنوان «روح»، و از جهتی بازگشت به خودِ راستین است، به عنوان موجودی که حقیقت او همان «روح» است. برای تقریب به ذهن، نزول ملائکه مثل تجلیات نورهای سبز و زرد و سفید و آبی و قرمز و نیلی و بنفش از منشور است، که هر کدام از نورها، نوری هست و نورها نیست. ولی نزول روح مثل تجلی نور بیرنگ است بدون واسطهی منشور، که در عین اینکه هفت نور را در خود دارد، در وحدت و جامعیت قرار دارد و با نزول خود در عین بیرنگی، از شدیّت خود ضعیف میشود ولی کثیر نمیگردد.
4- وقتی ملائکه و روح نازل شدند دل انسان با حقایق عالم به صورت جلوات کثیرهی اسماء الهی در منظر ملائکه از یک طرف، و به صورت حقیقتی جامع در منظر روح از طرف دیگر، آشنا میشود و چنین انسانی توان رؤیت کثرت در وحدت، و وحدت در کثرت را مییابد. و از آن مهمتر قلب مستعد در شب قدر با نزول ملائکه و روح به نحوی کامل با خدای خود آشنا میشود و حق را در هر امری از امور عالم مشاهده مینماید و به لطف خدا راه زندگی به سوی پروردگارش را خواهد شناخت. به طوری که در آن شب «یُفْرَقُ کُلُّ اَمْرٍ حکیم»[2] هر امری که در عالم غیب به صورت حکیم و به جامعیتِ خاص مستقر بود نازل میشود و در راستای نزولش حقایق موجود در آن، متمایز و قابل شناخت میگردد. همانطور که قرآن از مقام حکیم و جامعیتِ خاص، در آن لیلهی مبارکه نازل شد و موجب تمایز حقایق برای قلبی شد که در آن شب قرآن برایش نازل گشت. البته این نزول از مقام حکیم و جامعیت یک نوع نزول است که در عین تمایز حقایق، کثرت الفاظ در آنجا نیست،[3] ولی نزول از غیب در طول 23 سال، نزولی است که تا حدّ کثرت در الفاظ موضوع تنزل یافته.
5- حقایق قرآنی از مقام قلم اعلی که جامعیت محض است بر لوح محفوظ نازل گشت که در عالم اَنفسیْ لوح محفوظ، حکم قلب انسانِ کامل را دارد و بالتّبعِ آن قلب، قلب مؤمنین است که نسبت خود را با حضرت صاحبالزّمان«عجّلاللهتعالیفرجه» محفوظ داشتهاند و از منظر قدسیِ قلب آن حضرت خود را مستعد ریزش فیوضات ملائکه و روح گردانده باشند. گفت:
اسرار شریعت نشود حلّ به سؤال / نینیز به درباختن حشمت و مال
تا دیده و دل خون نکنی پنجهسال / از قال تو را ره ننمایند به حال
جهت دیده و دل را از عادت نگاهکردن به پدیدههای محسوس از طریق حسّ، و پدیدههای معقول از طریق عقل و مفهوم، باید آنچنان تغییر داد که خودِ قلب با وجودِ حقایق مرتبط شود. که گفت:
بس بلا و رنج بایِست و وقوف / تا رهد آن روح صافی زین حروف
این حروف واسطهای یار غار / پیش واصل خوار باشد، خوارِ خوار
باید به دنبال رویکردی بود که دل نظر به حقایق بکند که در این حالت آن لحظه از هزارماه و به عبارت دیگر از یک عمر بهتر است، چون تمام عمر برای آن است که انسان بتواند با حقیقت مرتبط گردد و شب قدر شرایط چنین ارتباطی است. تمام دستوراتی که ما را از نظر به دنیا و محسوسات و وَهمیات به نظر به حق دعوت میکنند برای تغییر رویکرد ما است از محسوس و مفهوم و ماهیات، به حقیقت و وجود. (موضوع فوق را می توانید در کتاب «آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوچ می شود» دنبال کنید).
برای تکمیل بحث خلاصه نظر حضرت آیتالله جوادی«حفظهالله» در شب قدر را خدمتتان عرضه میدارم. ایشان می فرمایند: «شب قدر يعني شبي که «خيرٌ مِنْ اَلفِ شهر» از هزار ماه برتر است، ولي «وَ ما اَدْراکَ مَا لَيلَةُ الْقدر» چه ميتواني درک کني از شب قدر؟ اگر فهميدن آن مشکل است، پيداکردن آن مشکلتر است، منتها اگر کسي با «مفهوم» انس گرفت، درک اين معاني براي او مشکل است... عقل نمي تواند بفهمد يکشبه ميشود ره صدساله رفت. عقل با مفهوم و برهان و استدلال کار دارد. از عميقترين برهان تا سطحيترين دليل، همه را عقل ميتواند درک کند. اما پرکشيدن، ديدن، همينجا که نشسته است بهشت را ببيند، همينجا که نشسته است جهنم را ببيند، ناله جهنميها را بشنود، اين نه کار دست و پا و چشم و گوش است، نه کار عقل، اين کار دل است. اين کار در درون انسانها تعبيه شده است. هيچکس با «دانايي» به جايي نرسيد تا عليبنابيطالب(ع) در باره آنها بفرمايند؛ «فَهُمْ وَالْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَاها فَهُمْ فيها مُنَعِّمُون»؛[4] آنها همين حالا که در دنيا نشستهاند، دارند بهشت را ميبينند و از نعمتهاي آن بهرهمند ميشوند. هرکس به اين مقام رسيد از «دارايي» رسيد، نه از «دانايي». يعني با مفهوم نميشود بهشت را ديد، با دل ميشود بهشت را ديد. در ديار دل، اين معارف فراوان است. و ليلةالقدر براي آن است که انسان، اين دلي را که خوابيده است بيدار کند، اين بندها را از دست و پايِ دل بردارد، اين مرغ باغ ملکوت را آزاد کند، يکشبه ره صدساله را طي کند. ما با بار گناه و با بار خيال و وَهم توان پَرش نداريم، بايد شستشو کنيم. آنچه به عنوان توبه، به عنوان نيايش در اين شبها مطرح است براي شستشو و رُفت و روب و گردگيري است، منتها شستشوي ملکوتي- نه اينکه خاکها را از اينجا پاک کنيم و در جاي ديگر قرار دهيم - شستشو، اما با کيمياگري و محو و اثبات که کار ملکوتي ذات اقدس إله است و ليلةالقدر هم شب کيمياگري و شب محو و اثبات است. ما اگر ميخواهيم گناهانمان را با توبه شستشو کنيم، مثل جاروکردن نيست که اين آلودگي را از خود منتقل کنيم به جاي ديگر، ما تبديل ميکنيم، به محو و اثبات. اينکه ذات اقدس إله سَيئات را به حسنات تبديل ميکند، کيمياگري است[5]
با التماس دعا
[1] - سوره نحل، آیه 2
[2] - سوره دخان، آیه 4
[3] - این مرتبه از نزول همان حالتی است که مولوی در وصف آن میگوید:
ای خدا جان را تو بنما آن مقام کاندر او بیحرف میروید کلام
[4] - «نهجالبلاغه»، خطبه 193 (خطبه متقين).
[5] - روزنامه کيهان 9/7/86، سخنراني مراسم إحياء شب قدر، حرم مطهر حضرت معصومه(س).
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید متوجهی نسبت وجود عالم با خدا شد و اینکه وجود عالم، عین ربط به حضرت حق است و بودن عالم همان ربط به حقبودن است. در این حالت است که این فرض مطرح میشود که اگر رابطه قطع شود، بودنِ عالم یعنی وجود آن دیگر محقق نیست. حال آیا عالم در وضعیتی قرار میگیرد که از طرف حضرت حق و بر اساس سنن ثابت او ارادهی دیگری محقق شود یا نه، واللّه اعلم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- عنایت داشته باشید همانطور که حضرت امام خمینی در کتاب «ولایت فقیه» میفرمایند ولایت فقیه یک موضوع کلامی است در راستای موضوعِ امامت. و مثل سایر موضوعات علم کلام، باید دلایل حقانیت آن را دنبال کرد، یک موضوع فقهی نیست که بخواهیم نظر فقها را بدانیم 2- بنده از نظر همهی فقهای مذکور خبر ندارم ولی رویهمرفته همهی آقایان با مبانی مختلف، حاکمیت جامعهی اسلامی در زمان غیبت را به عهدهی فقها میدانند 3- همانطور که علامهی طباطبایی میفرمایند: اولیالأمر که در قرآن آمده و اطاعت آن واجب است، مربوط به انسانهای معصوم است، نه آنطور که بعضی از مفسرین اهل سنت میگویند مربوط به علمای اهل سنت باشد و تصور کنیم خداوند خواسته است مسائل اجتماعی و سیاسی جامعه را آنها حل کنند، مگر مجتهدین و فقهایی که توانایی کشف سخن معصوم را داشته باشند 4- در قسمت سوم کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» از صفحهی 195 به بعد تحت عنوان «مبانی حکومت دینی» دلایل حقانیت حاکمیت ولیّ فقیه را میتوانید بیابید. کتاب بر روی سایت هست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان استعدادی دارد که به کمک آن میتواند حقایق عالم را که به یک معنا، روح و باطن عالم است مدّ نظر قرار دهد و این با چشمِ دل و یا به تعبیری، ابصار قلوب انجام میشود. بعضاً در جملاتِ دینی یا آیات قرآن «فؤاد» به این معنا بهکار میرود، ولی بعضاً به معنای عقل است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- وقتی جز حضرت حق، همهی مخلوقات از نظر وجودی تجلیّات انوار الهی هستند و هرچه هست وجوداتاند به صورتهای مختلف، اگر از آن جهت که وجود میباشند به مخلوقات نظر شود و وجود را تجلیِ وجود مطلق بدانیم که در ممکنالوجودها ظهور دارند، در منظر ما عالَم چیزی جز اسمای الهی نخواهند بود 2- قسمت دوم سؤال که مربوط به جناب ملاصدرا است، روشن نیست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مخاطب ذکر شریف «لا إله إلاّ اللّه» که فرمود: «قولوا لا إله إلاّ اللّه تفلحوا» همهی بشریتاند. از آن جهت که برای خود معبودهای متکثری ساختهاند تا از شیدا و والهشدنِ آنها روی برگردانند و بنیادِ تعلق جان خود را حضرت احدیت قرار دهند. و این غیر از آن است که انسان نسبت به آشنایان خود با عواطف برخورد کند و به آنها محبت داشته باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرچه هست معلوم است که آقای رئیس جمهور همهی گفتنیها را نمیگوید، وگرنه چرا به قول آقای دکتر کچوئیان به عنوان یکی از اعضای شورای انقلاب فرهنگی باید آن سند پنهانی و بدون در جریان قراردادنِ شورای انقلاب فرهنگی و مجلس شورای اسلامی امضاء شود و به مراکز آموزش ابلاغ گردد. همهی حرف در اینجا است حال اینکه چگونه وجود آن سند را به اطلاع مقام معظم رهبری و ارگانها رساندهاند که باید پنهانی امضاء شود، واللّه اعلم.
فکر میکنم آنچه در روزنامهی کیهان دیروز تحت عنوان «تعهدات و تناقضات دولت در سند 2030» جوابگوی سؤال جنابعالی میباشد. موفق باشید آن مطلب اینطور شروع شده است:
دولت تمام توان خود را بسیج کرده تا در یک جنگ روانی به جامعه القا کند سند 2030 تعهدآور نیست. معاون اول رئیس جمهور هم 29 اردیبهشت در نامهای سرگشاده، حقایق مستند و مستدل در باره سند 2030 را شایعات خواند و گفت«سند ۲۰۳۰ یونسکو توسط ایران امضا نشده و برای ایران آلزامآور نیست». این درحالی است که:
1- اول خرداد، دو روز بعد از این نامه سرگشاده معاون اول رئیس جمهور، مهدی فیض معاون پرورشی و فرهنگی وزارت آموزش و پرورش در همایش هدایت تحصیلی قطب غرب کشور در همدان به امضای سند توسط مسئولان دولت یازدهم اذعان کرد و گفت «سند 2030 در سال ۹۵ توسط وزیر وقت آن زمان یعنی آقای فانی به امضا رسید و اکنون یک سال از امضای سند میگذرد». حال جای تعجب دارد در حالی که وی به امضا و تعهدآور بودن این سند اذعان میکند، چرا منتقدان را سوءاستفادهکنندگان انتخاباتی معرفی میکند!
2- برای اطلاع آقایان باید گفت در سند 2030 بیش از 167 بار عنوان «تعهد و ضمانت دولتها» قید و در تمام این موارد تاکید شده است «دولتها و کشورها متعهد میشوند و ضمانت میکنند».
3- معاون اول رئیس جمهور حداقل اگر تعهدِ دولت در یونسکو و سازمان ملل و اجلاس اینچئون کره جنوبی را بتواند از دید ملت پنهان نگه دارد، حداقل در داخل کشور ابلاغ این سند با امضای خودش را که ثبت و ضبط و غیرقابل خدشه است نمیتواند انکار کند.
4- معاون اول رئیس جمهور گفته «شرط و تحفظهای ایران به یونسکو اعلام شده است». در این سخن نیز مغلطه وجود دارد، چرا که سند 2030 هم در اجلاس اینچئون کره جنوبی با حضور وزیر آموزش و پرورش دولت یازدهم و هم در اجلاس سران سازمان ملل با حضور شخص آقای روحانی به صورت «without voting»، یعنی «بدون رای و نظر مخالف» به تصویب رسیده است، در حالی که اگر مخالفتی از سوی حتی یک کشور از جمله از سوی ایران صورت گرفته بود، این سند با «اجماع عمومی» تصویب میشد.
5- براساس رویه اسناد بینالمللی شروطى که در ذيل یک سند نوشته شود تا آنجا اعتبار دارد که با روح و محتوی اين سند مخالفت نداشته باشد. لذا از آنجایی که روح و متن سند 2030 تماما در مغایرت کامل با اهداف و ارزشهای نظام آموزشی جمهوری اسلامی است اولا باید نسبت به تمام این متن تحفظ اعلام میشد و ثانیا تحفظهایی هم که گفته میشود اعلام شده، مورد پذیرش قرار نگرفته است.
6- اگر ادعای دولت مبنی بر ارائه تحفظ را بپذیریم، این تحفظ کلی بوده و مشخص نمیکند جمهوری اسلامی ایران با کدام بخش از سند 2030 مخالف است، لذا تحفظ کلی از سوی کشوری پذیرفته نمیشود و آن کشور متعهد به تمامی سند دانسته میشود. چنانکه شرط ایران در مورد کنوانسیون حقوق کودک در سال 1995 نیز پذیرفته نشد و سازمان ملل اعلام کرد این کنوانسیون برای ایران لازمالاجرا است.
7- همین که دولت میگوید خود را متعهد به بخشهایی از سند 2030 که در تعارض با باورهای دینی و ارزشهای فرهنگی جامعه ایرانی است، نمیداند، این خود نشان میدهد سند تعهدآور است.
8- سوال این است اگر سند 2030 را امضا نکردید و تعهدآور نیست پس چرا حق تحفظ گرفتید؟ سندی که تعهدآور نباشد، دیگر نیازی به حق تحفظ گرفتن نیست. حق تحفظ گرفتن خود دلیل الزامآور بودن اصل سند است.
9- مضاعف بر این باید پاسخ داده شود اگر صادق هستند، چرا در هیچ قسمت از سند ملی نسبت به تفسیر بومی بندهای ماهوی اقدامی صورت نگرفته و متن 300 صفحهای سند 2030 را بدون هیچگونه قید و تحفظهای اعلامشده، تماماً برای اجرا ابلاغ کردهاند؟
10- اگر تعهد داده نشده چرا با وجود سند تحول بنیادی آموزش و پرورش و دیگر اسناد بالادستی دولت خود را ملزم به تدوین سند ملی کرده است؟ تا جایی که مورد تقدیر یونسکو قرار گرفته!
11- اگر سند 2030 تعهدآور نیست چرا در مصوبه هیئت وزیران از کلمه «تعهدات» استفاده شده است. این نشان میدهد یا دولت اساسا در سند 2030 متعهد شده و یا دولت با پذیرش داوطلبانه! خود را متعهد به اجرای سند اصلی کرده است که در هر دو صورت کشور را به چیزی متعهد کردهاند که روال قانونی آن طی نشده است.
12- اصولا وقتی کشوری عضویت در یک سازمان بینالمللی از جمله یونسکو را میپذیرد، براساس اساسنامه آن سازمان بینالمللی، برای آن کشور تعهداتی ایجاد میشود و چنانچه کشوری به تعهدات خود عمل نکند در قالب صدور قطعنامه تحت فشار قرار خواهد گرفت.
13- اصولا در سند 2030 به برخی اسناد بینالمللی ارجاع داده شده که خود این اسناد الزامآور هستند از جمله بیانیه جهانی حقوق بشری که تعهدآور است و تاکنون ایران این سند را نپذیرفته و امضا نکرده است.
14- براساس ماده 8 اساسنامه یونسکو گزارشدهی در باره روند اجرای سند 2030 الزامی است. لذا تا زمانی اجرای یک سند الزامی نباشد، الزام گزارشدهی در باره آن بیمعنا خواهد بود.
15- نکته جالب این است که در خود سند 2030 تاکید شده است «کشورها حق اجرایی نکردن همه و یا برخی مفاد سند را ندارند».
16- ادعا شده اصل 138 قانون اساسی به دولت اجازه تصویب آییننامه و مقررات اجرایی میدهد. در این سخن نیز مغالطه سیاسی به چشم میخورد چرا که قانون اساسی به دولت اجازه داده برای قانونی که در مجلس شورای اسلامی تصویب شده باشد آییننامه و مقررات اجرایی تصویب کند. لذا طبق اصل 77 قانون اساسی دولت باید ابتدا مصوبه مجلس در باره اصل سند 2030 را میگرفت و سپس براساس اصل 138 نسبت به تدوین و تصویب آییننامه و مقررات اجرایی آن اقدام میکرد. خود دولت به طور ناخواسته نیز در بیانیه تبیینیاش به این نکته اذعان کرده است.
17- سند توسعه 2030 (SDG) که در سال 2015 به تصویب سازمان ملل رسیده در حقیقت ادامه سند توسعه هزاره (MDG) و نسخه کامل و به روز شده آن است که در سال 2000 در سازمان ملل برای اجرا تا سال 2015 تصویب شد و براساس اسناد سازمان ملل که در سایت رسمی آن آمده، تمام تعهدات سند توسعه هزاره نیز علاوه بر تعهدات جدید در سند 2030 قید شده است. در گزارش مرکز اطلاعات سازمان ملل دفتر تهران تحت عنوان«از اهداف توسعه هزاره (MDG) تا توسعه پايدار (SDG)» هم تاکيد شده است «کشورها «مکلف شدهاند» با اجراي سند 2030 گزارشهاي خود را به مجامع بينالمللي ارائه نمايند». این گزارش تصریح میکند «لحاظ و اجراي اين شاخصها در برنامه ششم اجتنابناپذير است»! زيرا اولا تعهد داده شده و ثانيا براساس اجراي اين شاخصها کشورها در آينده ارزيابي خواهند شد.
18- گزارش اداره اطلاعات همگانی سازمان ملل در سایت این سازمان همچنین تاکید میکند «اعلامیه توسعه پایدار طیف گستردهای از «تعهدات» در زمینه برابری جنسیتی و حقوق بشر است و نشان از یک «معامله بزرگ جهانی» دارد».
19- در سایت سفارت ایران در نایروبی نیز در باره تعهدات منتقل شده از سند توسعه هزاره به سند 2030 تاکید شده است «147 نفر از سران کشورها از جمله ایران (در زمان دولت اصلاحات) «متعهد شدند» تا اهداف توسعه سازمان ملل از جمله ترویج و گسترش برابری جنسیتی و آموزش را اجرایی کنند و این اهداف به عنوان «قطعنامه تعهدآور» و«تعهد جهانی (Global Compact)» به شماره 2/55/RES به تصویب سازمان ملل رسید و کشورهاي عضو از جمله ايران آن را امضا کردند».
20- لذا سابقه دادن تعهد و اجرای اهداف توسعه سازمان ملل و سند 2030 به دولت اصلاحات در سال 78 بر میگردد و در سال 83 این دولت اولين گزارش ایران را به سازمان ملل ارائه کرد و اکنون دولت تدبیر همان مسیر دولت اصلاحات را در پیش گرفته است، این در حالی است که ادعا میکنند سند 2030 در دولت نهم و دهم اجرا شده است! و نکته مهمتر اینکه اهداف سند 2030 (SDG) مثل سند هزاره (MDG) در قطعنامهای به تصویب سازمان ملل رسیده. لذا آقایان دیپلمات و سیاستمداران مدعی که تا دیروز کسانی که قطعنامههای سازمان ملل را کاغذپاره میخواندند، به سخره میگرفتند و ادعا میکردند قطعنامههای سازمان ملل «تعهدآور» است، حالا چگونه ادعا میکنند این قطعنامهها الزامآور و تعهدآور نیست؟!
21- تعهدآور بودن اهداف توسعه پايدار در اسناد سازمان ملل تا آنجا مهم و برجسته است که در اجلاس مقدماتی تدوین سند 2030 در ريودوژانيرو برزيل تحت عنوان «ريو+20، دستور کار توسعه پس از 2015 (Post 2015)» که نشست پر تنشي بود، حتي برخي کشورهاي اروپايي نيز نگران سوءاستفاده آمريکا از برخي مفاهيم و ايجاد تعهدات جديدي براي خود بودند تا جایی که برخي از مفاهيم اوليه با مخالفت کشورهای اروپايي به دلیل تعهدآور بودن برای آنها حذف شد. نکته مهمتر اینکه در این نشست آمریکا در فصل «تجديد تعهد سياسي» (یعنی تجدید تعهدات سند هزاره در سند2030) اصل «مسئوليت مشترک اما متفاوت» را که تعهد مهمي براي آن کشور محسوب ميشد با نفوذ خود حذف کرد، اما اصرار داشت کشورهاي در حال توسعه اين تعهد را بپذيرند!
22- در پایان ذکر این نکته مهم است که يونسکو از کشورهایی که در اجرای اسناد این سازمان تعلل کنند شکایت و علیه آنها قطعنامه صادر میکند از جمله علیه کشورهای چین، بلاروس، لوکزامبورگ، ازبکستان، چک، سنگاپور و لیبی و سایر کشورها به دليل غيرقانوني دانستن روسپيگري، سقط جنين و همجنسبازي، و عدم آموزش جنسي در مدارس و ترویج ارزشهاي خانواده و بازنگري نکردن در تفسير قرآن در راستاي کنوانسيون رفع تبعيض عليه زنان.
23- نکته مهم اینکه براساس تعهدی که داده شده، وزیر فعلی آموزش و پرورش در برنامهای که در روز گرفتن رای اعتماد در مجلس ارائه نمود، تاکید کرد «باید سند 2030 اجرا شود و در سند تحول بنیادین بازبینی شود»!
باسمه تعالی: سلام علیکم: مکان، همان بُعد است. وقتی حرکت جوهری در صحنه است، لازمهی حرکت، مکان میباشد و از این جهت، زمان و مکان، وصفِ عالَم ماده است که ذات آن عین حرکت میباشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: تنها با تحقق اسلام است که بشر به سعادت میرسد و تحقق اسلام به تحقق همهی ابعاد آن از جمله احکام اجتماعی آن معنا دارد و از این جهت، تحقق حکومت اسلامی ضروری است. و آن روایت که فرمودید به گفتهی علماء بزرگ مربوط به جریانی است که بخواهد قبل از ظهور حضرت مهدی«عجلاللّهتعالیفرجه» بهعنوان مهدیِ امّت حکومت تشکیل دهد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: زمان، مربوط به دنیا است و قیامت، قیامتِ کلّ هستی است و بدین جهت در زمان خاصی واقع نمیشود تا در جواب آنهایی که سؤال میکنند قیامت چه زمانی واقع میشود، زمان آن را بفرماید. مسلّم وقتى كلّ عالم از اين حالت دنيايى در آيد و به حالت قيامتى اش وارد شود، تمام عالم تغيير وجودى مى كند كه قرآن در اين مورد مى فرمايد:«يا ايُّهَاالنّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ انَ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَيْءٌ عَظيمٌ، يَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمّا ارْضَعَتْ وَ تَضَعُ كُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَ تَرَي النّاسَ سُكاري وَ ما هُمْ بِسُكاري وَلكِنَّ عَذابَ اللهِ شَديدٌ».[1] اى مردم! از پروردگارتان بترسيد كه همانا زلزله رستاخيز، امرى با عظمت و هول انگيز است، روزى كه چون آن زنان شيرده آن را ببينند از شدت هول آن، شيرخوار خود را از ياد ببرند و زنان باردار، بار خويش را بيندازند، و مردم را مست ببينى، ولى مست نيستند وليكن عذاب خدا سخت است، كه ايشان را چنان بىخود كرده است. آياتى از اين قبيل خبر مى دهد كه به كلى نظام هستى دگرگون مى شود اعم از اينكه مى فرمايد: «اذَا الشَّمْسُ كُوِّرَت»
[1] ( 3)- سوره حج، آيات 1 و 2.
باسمه تعالی: سلام علیکم: سؤال مذکور ثبت نشده، لطفاً مجدداً ارسال فرمایید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک بحث مفصل است که وقتی جبههی توحیدی در مقابل جبههی استکبار قرار بگیرد تاریخ، تاریخِ نفیِ استکبار است و در این حالت حتی اگر مدعیان مقابله با استکبار کوتاهی کنند، خداوند کوتاهی نخواهد کرد و آنها را میبرد و کسانی را میآورد که نسبت به تحقق توحید و نفیِ استکبار پایمردی نشان دهند. عرایضی در این مورد در کتاب «گزینش تکنولوژی از دریچهی بینش توحیدی» شده است. قسمت مربوطه را عیناً خدمتتان ارسال میدارم. موفق باشید
قرآن مى فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»؛[1] اى مؤمنان به يهود و نصارى اعتمادى همراه با محبت نداشته باشيد، و محبت آنها را در دل خود جاى ندهيد، آنها خودشان نسبت به هم محبت و ولايت متقابل دارند و در بين خودشان بعضى ولى بعض ديگرند، و با همه فاصله اى كه دارند عليه شما متحد مى شوند و به شما نمى گروند و خودشان را رها كنند. هركس به آنها محبت داشته باشد از آنهاست - در واقع با اين محبت، روح و روحيه انسان با آنها يكى مى شود - و همچنان كه آنها ظالمند و خداوند هدايتشان نمى كند آنهايى هم كه محبتِ يهود و نصارى را در دل بپرورانند به راه هدايت نمى روند و به مقصدى كه مى خواهند نمى رسند. در ادامه مى فرمايند: «فَتَرَى الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أَن تُصِيبَنَا دَآئِرَةٌ فَعَسَى اللّهُ أَن يَأْتِى بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ فَيُصْبِحُواْ عَلَى مَا أَسَرُّواْ فِى أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ»؛[2] مى بينى آنهايى كه در قلبشان بيمارى عدم هدايت واقع است و به همين جهت ظالم ماندند، در جهت نزديكى به يهود و نصارى سرعت مى گيرند و مى گويند: مى ترسيم در اثر جدايى از آنها به ما گرفتارى برسد و بدين شكل محبت خود را به يهود و نصارى توجيه مى كنند، اميد است با رسيدن فتح و يا امرى از جانب خداوند، پشيمان شوند و دروغشان بر مؤمنين آشكار شود. اينها در دلشان خاموشى اسلام را پنهان كرده بودند تا بتوانند با ارتباط با يهود و نصارى و نابودى تفكر اسلامى مانعى براى شهوات دنيوى خود نداشته باشند، و وقتى فتحى نصيب مسلمانها شد افسوس مى خورند.
خداوند فرمود: «بيمار دلان، در جهت محبت به يهود و نصارى سرعت مى گيرند» بيمار دل كسى است كه از سلامت فطرى خارج شده و از اخلاص و توحيد بيرون آمده باشد و به همين جهت گفته اند؛ بيمارى دل باعث مى شود كه انسان با هر بادى بجنبد و با هر سختى از مسير توحيدى خود به شك فرو رود، لذا چون در جاى ديگر فرمود: منافقان قلبشان مرده است، منظور از اين بيمار دلان منافقان نيستند بلكه همان مسلمانان بى تفكرِ ظاهربين مى باشند. سپس ادامه مى دهد: «وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُواْ أَهَؤُلاء الَّذِينَ أَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُواْ خَاسِرِينَ»؛[3]آنگاه كه فتح رسيد، مؤمنان به سست ايمانانِ بيمار دل گويند: آيا اين يهود و نصارى همانهايى هستند كه سوگندهاى سخت خوردند كه با شما باشند؟ كارها و تلاشهاى اين محبت ورزان به يهود و نصارى، همه هدر رفته و زيانكار شدند.
در ادامه مى فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِى اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ»؛[4] اى مؤمنان (بدانيد) كسى كه از دوستى مؤمنين به دوستى يهود و نصارى بر گردد، به زودى خداوند عده اى را به جاى آنها مى آورد كه محبتشان متعلق به خداوند است و دشمني شان به يهود و نصارى، آنها به خاطر خداوند نسبت به مؤمنين فروتن و نسبت به كافرين بى اعتنا و گردن فرازند، و خداوند كه ياور حقيقى دين است دوستداران يهود و نصارى را كه ظاهراً مسلمانند، مى بَرد و چنين مؤمنانى را مى آورد كه در راه خدا قيام مى كنند و خداوند در اين قيام كه براى يارى دين است كمكشان مى نمايد و از اوصاف آنها اين كه هيچ نگران نيستند كه كسى در راه احياء دين و قيام براى دين سرزنششان كند و با نظام ارزشى خودش بخواهند حركت آنها را ارزيابى كنند، اين روحيه و قيام، فضل الهى است كه به هر كس خواست مى دهد - مسلم به كسانى مى دهد كه قصدشان تماماً قيام براى خدا باشد - و خداوند واسع و عليم است.
حضرت علامه طباطبايى «رحمةالله عليه» در تفسير الميزان در ذيل چهار آيه فوق بحث مفصلى دارند كه خلاصه آن عبارت است از: «قرآن به چيزهايى تأكيد مى كند كه اگر انسان مواظب نباشد عوامل و شرايط موجود دست به دست هم داده مسلمين را به پرتگاه سقوط مى كشاند، قرآن به محبت به اهل البيت (ص) دستور داده و در آن تأكيد و مبالغه نموده ولى بعدها چنان ستم هايى به اهل البيت نمودند كه اگر واقعاً از طرف قرآن مأمور بودند به اهل البيت (ص) ستم كنند بيش از آنچه كردند نمى توانستند بكنند. يعنى خداوند مردم را به آنچه محبت به آنها موجب سعادتشان بود دعوت كرد و آنها عكس آن عمل كردند، و از طرف ديگر مسلمانان را از دوستى كفار و اهل كتاب نهى نمود و آنها درست عكس آن عمل كردند و هيچ نهى اى در هيچ يك از موارد شرعى مثل نهى از دوستى كفار و اهل كتاب تشديد و تأكيد نشده است، در حدى كه ملاحظه مى كنيد در سوره مائده آيه 51 فرمود: «هر كه با آنها دوست است از آنهاست». و در سوره آل عمران آيه 28 باز همين سخن را با مضمونى ديگر فرمود.[5] وقتى امر به معروف كه حافظ سيره و سنت پيامبر و ائمه (ص) است مختل شود، شعائر عمومى و جلوه هاى اجتماعى سقوط نموده، سيره كفار به جايش مى نشيند و پايه هاى خود را محكم مى كند، تمام چيزهايى كه اجتماع مسلمانان را احاطه نمود و امروز در بين ما جارى است همان هايى است كه از كفار گرفته ايم، اينكه در آيه مورد بحث مى فرمايد: كسانى را مى آورد كه هم آنها خدا را دوست دارند و هم خدا آنها را ... شما امروز عكس آن را مى بينيد به طورى كه ما يهود و نصارى - كه امروز در غربِ تحت تأثير يهود تجلى كرده - را دوست داريم، ما خدا را دوست نداريم كه در مقابل كفار ذليل و بر مؤمنين سركش هستيم، از جهاد در راه خدا هراس داريم و از هر سرزنشى كه از طرف آنها به ما شود، جا مى خوريم. اين همان است كه در سوره مائده آيه 54 خداوند مى فرمايد: «اجتماع مؤمنين مرتد مى شود». يعنى به جاى علاقه به خدا علاقه به يهود و نصارى پيدا مى كند، ارتداد در اين آيه يعنى برگشتِ محبت آميز به يهود و نصارى، يعنى گرايش قلبى به آنها، كه خدا آن را به منزله كفر مى داند، مى گويد مردمى را مى آورد كه خدا آنان را دوست دارد ... و از سرزنش ملامت گرى نمى هراسد. و صفاتى را براى آنها برشمرده كه در عده قليلى از مردم اجتماع ما موجود است».
ما براى نجات خود از فرهنگ ظلمانى غرب مى توانيم به همين چهار آيه از سوره مائده تمسك بجوئيم كه خلاصه آن عبارت بود از: 1. عدم محبت و اعتماد به يهود و نصارى كه شاخصه ى امروزين آن فرهنگ غرب است، با همان تصورى كه يهود از عدم قدرت تصرف خدا در عالم و آدم دارد. 2. عدم نگرانى از ضررى كه فكر مى كنيم با بريدگى از يهود و نصارى براى ما پيش مى آيد. 3. اميدوارى به فتح و رحمت خدا در ازاء عقيده توحيدى و عمل الهى، در مقابل تهديدهاى غرب. 4. ارزشگذارى به مؤمنين و بى اعتنايى به ارزشهاى غربى و دوستداران آنها. 5. زنده نگه داشتن عشق الهى در قلب خويش و جامعه، و تلاش براى اينكه نگذاريم محبت به خداوند در ما خاموش شود. 6. تقويت روحيه قيام در خود براى يارى دين خدا. 7. عدم نگرانى از ملامت فرهنگها و تفكرات غير دينى در راه ايجاد حيات و روش دينى.
تفاوت غرب با مسيحيت: در آخر لازم است خدمت عزيزان عرض كنم كه نبايد روحيه مسيحيت موجود را با بعضى از آموزه هاى حضرت عيسى (ع) كه بعضى از مسيحيان به صورت فردى از آنها متأثرند اشتباه كرد و تصور نمود بايد نقد غرب را از نقد مسيحيت جدا كرد. آرى در تحليل عقلى مسيحيت يك چيز است و غرب چيز ديگر و به ظاهر غربِ موجود با پشت كردن به مسيحيتِ مطرح در قرون وسطى شكل گرفت. ولى با تحليل دقيق تر روشن مى شود كه مسيحيتِ قرون وسطى در درون خود عنصر جسمانى كردن حقايق معنوى را از يهوديت پذيرفته، و اين همه ى انحرافى است كه يك دين مى تواند پيدا كند. يهوديت معتقد است خداوند از آسمان پائين مى آيد و با پيامبرش كشتى مى گيرد و يك بار زمين مى خورد و يك بار هم پيامبر را زمين مى زند و به آسمان بر مى گردد.[6] همين تفكر منجر مى شود كه مسيحيت معتقد شود خدا در عيسى حلول مى كند و مى شود مسيح، يعنى از آن جهت كه پيامبر است، عيسى است و از آن جهت كه تجسم خدا در زمين است، مسيح است. چنين مسيحيتِ يهودى زده در عمل نمى تواند راهى جز همان راهى را كه يهوديت مى رود، طى كند.
از طرفى اگر امروزه دانشمندان منتقد غرب و سياستمداران منتقد صهيونيسم موضوع مسيحيت را از فرهنگ سكولاريته غرب جدا مى كنند و موضوع يهوديت را از صهيونيسم دو موضوع مى دانند، كه البته در جاى خود كار درستى است، اما نبايد ما را از هويت كلى دشمنى مسيحيت و يهوديت نسبت به اسلام كه قرآن از آن خبر مى دهد غافل كند. آرى در نقد غربِ بعد از قرون وسطى مى توان موضوع مسيحيت را از غرب جديد جدا كرد ولى بسيارى معتقدند آن نوع مسيحيت كه از يك طرف تحت تأثير يهوديت و از طرف ديگر تحت تأثير يونان است، به نهايتى جز همان فرهنگى كه منجر به رنسانس شد - يعنى غرب جديد - نمى رسيد زيرا بيش از آنكه با آمدن مسيحيت، غرب مسيحى شود، مسيحيت غربى شد و در نتيجه آنچه ما امروز در غرب با آن روبه رو هستيم تماميت چيزى است كه مى توان گفت تركيب تفكر ارسطويى با كليسا و روحيه يهودى گرى است. اگر به سخنان منتقدان بزرگى چون هايدگر در رابطه با ضعف هاى غرب و راه برون رفت از آن، دقت كنيم آنها براى عبور از غرب چيزى را مدّ نظر دارند كه عملًا فقط در تفكر حضورى و وجودى مكتب تشيع پيدا مى شود مكتبى كه تحت تأثير ائمه (ص) است و لذا حكمت خالده اى كه در نظر بعضى از منتقدان به غرب مطرح است در عمل و به صورت كاربردى چيزى جز تفكر شيعه به عنوان مكتبى كه معتقد است به امامى معصوم و حى و حاضر، نيست. وگرنه از نظر تئورى و تفكر انتزاعى حرفها و توصيه هاى خوبى در همه مكتب ها مورد توجه است ولى آيا هيچ كدام توانستند به نحوه اى عملى مقابل روح غربى بايستند؟ آيا چين به عنوان مهد تفكر لائوتسه در عمل توانست راه و روشى جداى از فرهنگ غربى پيشه كند؟ فرهنگ غربى چيزى نيست كه با عقايد فردى و يا توصيه هاى اخلاقى بتوان از آن عبور كرد، براى عبور از آن نياز به مكتبى است كه از همه جهات زنده و فعّال باشد و در يك مقايسه واقع بينانه چنين مكتبى جز اسلام، آن هم اسلامى كه با امامى معصوم مديريت شود، نخواهد بود.[7]
[1] ( 1)- سوره مائده، آيه 51.
[2] ( 2)- همان، آيه 52.
[3] ( 1)- همان، آيه 53.
[4] ( 1)- همان، آيه 54.
[5] - در سوره آل عمران، آيه 28 مىفرمايد:« لَّا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاء مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللّهِ فِى شَيْءٍ إِلَّا أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاة وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللّهِ الْمَصِيرُ»؛ مؤمنان نبايد كافران را به جاى مؤمنان به دوستى بگيرند و هر كه چنين كند در هيچ چيز او را از دوستى خدا بهره اى نيست مگر اينكه از آنان به نوعى تقيه كند و خداوند شما را از خود مى ترساند و بازگشت [همه] به سوى خداست.
[6] ( 1)- از اين نمونه تحريفات را كتاب «اسلام آيين برگزيده» گردآورى كرده است مى توانيد به آن رجوع كنيد.
[7] ( 1)- در رابطه با موضوع فوق و نقش روش اهل البيت در تمدن سازى به كتاب« آنگاه كه فعاليتهاى فرهنگى پوچ مى شود» و به نوشتار « تمدنزايى شيعه» رجوع فرمائيد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در همان مباحث عرض شد چون ما هنوز نظر به تدبیر بدن داریم، نمیتوانیم آزاد از این تدبیر جسم خود را بنگریم مگر در موارد استثنائی 2- ما در تدبیر بدن، علمِ به علمِ نفس ناطقهی خود نداریم. ولی نفس ناطقه با علمِ خود تدبیر لازم را نسبت به بدن انجام میدهد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در روایت داریم: «النّار لا تأكل محلّ الايمان». یعنی اگر کسی حقیقتاً به خدا ایمان دارد، آتش به صورت ابدی جان او را که محل ایمان بوده است، نمیسوزاند. کسی مثل شمر که کوچکترین اثری از ایمان در جان خود ندارد، هرگز مصداق چنین روایتی نخواهد بود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- اگر بتوانید آرامارام در ادامه، با تفسیر المیزان رفیق شوید، خیلی خوب است. روش کار با تفسیر المیزان را در جزوهای با همین عنوان عرض شده است. جزوه بر روی سایت هست 2- اولاً: ما هرگز حق نداریم محافل رفقای خود را بههم بریزیم. ثانیاً: منظور از آزاداندیشی، تلاش برای فهم نظرات رقباست و ایجاد دیالوگی جهت این امر. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به آن جهت پیشنهاد شد آن کتاب را مطالعه فرمایید تا جایگاه اسماء الهی برایتان روشن شود زیرا با سؤال و جواب، چنین موضوعی قابل تبیین نیست زیرا اسم ممیت به یک معنا ذیل اسم جلال است و از جهت دیگر، ذیل اسمِ قابض میباشد. و ذکر اسم ممیت معمول نیست که کسی حضرت حق را به عنوان یکی از اذکار خود با چنین اسمی مورد خطاب قرار دهد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- اگر احتمال بدهیم که طرف محتاج است و بتوانیم به آن کمک کنیم، نباید کوتاهی کرد، وگرنه، نه. 2- در مورد کظم غیظ، سعی کنید برای خود برنامهریزی کنید با رجوع به روایاتی که کظم غیظ را منع میکنند و خوشبینی و خوشرویی را توصیه میکنند. کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل» از حضرت امام کارساز است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: سخن امروزین مقام معظم رهبری به یک معنا همان سخن حضرت امام خمینی در وصیتنامهشان است که میفرمایند: «ما برای ادامهی انقلاب نمیتوانیم معطل کسی باشیم و از وظیفهی مهم حفظ انقلاب غفلت کنیم». آری! نهادی که باید چهرهی فرهنگی انقلاب را بنمایاند، به صدا و سیما نامه مینویسد که چرا صوت «ربّنای» کسی را نمیگذارند که نشان داده هیچ نسبتی با انقلاب اسلامی ندارد؛ ما میتوانیم مسئلیت نمایاندن چهرهی انقلاب را به عهدهی آن نهاد بگذاریم؟ یا باید به حکم وظیفه، جلوههای فرهنگی انقلاب اسلامی را در همهی عرصههای لازم اعم از دانشگاه و صدا و سیما و حوزه به صحنه آوریم. بنده چند سال پیش عرایضی در این مورد داشتم که شاید امروز بتواند برای رفقایی که بنا دارند سخنان رهبری را در عرصههای مذکور مدّ نظر قرار دهند، مفید باشد. موفق باشید
عرایض بنده اینچنین بود:
نسبتها و تمایزات «انقلاب اسلامی» با «دولت اسلامی»
باسمه تعالی
1- در طول مدتی که از انقلاب میگذرد همواره این سؤال برای بعضی از افراد مطرح بوده که چگونه انقلاب اسلامی از یک طرف بر مبانی قدسی تکیه دارد و مردم را به آن مبانی دعوت مینماید که حقانیت آن ماوراء نظر مردم و در زمرهی ثابتات عالم هستی است، و از طرف دیگر بر نقش مردم و آراء آنها تأکید دارد.
2- مسلّم حقیقت آرمانی انقلاب اسلامی که نظر به ابعاد ثابت عالم هستی دارد و فطرت انسانها نیز بر آن مبنا سرشته شده، آن حقیقت چیزی نیست که حقانیت آن با رأی مردم دستخوشِ تغییر شود، هر چند بنیان و بقا و استمرار نظام اسلامی به استقبال و پذیرش مردم بستگی دارد. در همین راستا یعنی در راستای حقیقت آرمانی انقلاب اسلامی و نقش مردم است که جایگاه نظام اسلامی و دولت اسلامی روشن میشود بدین نحو که نظام اسلامی ایران صورت انقلاب اسلامی در محدودهی ایران است، و دولت اسلامی صورت انقلاب اسلامی در محدودهی آراء مردم میباشد.[1]
سه امر فوق اگر از جهتی وجوه اشتراکی فراوان دارند ولی تمایزاتی نیز نسبت به همدیگر در آنها موجود است به طوری که دولت اسلامی از یک طرف در ذیل انقلاب اسلامی در نظام اسلامی ایران به صحنه میآید، و از طرف دیگر بر اساس آراء مردم شکل میگیرد و رئیس دولت در محدودهی چهار سال و یا نهایتاً هشت سال بر اساس فهم و برنامهی خود از انقلاب اسلامی امور اجرایی کشور را مدیریت میکند و از این لحاظ است که نه میتوان دولت را آینهی تمامنمای انقلاب و آرمانهای آن دانست و به محدودیت آراء مردم نظر نداشت، و نه بر اساس یک نگاه سکولاریستی میتوان امور اجرایی دولت اسلامی را بیرون از آرمانهای انقلاب اسلامی تعریف نمود.
3- تفاوت نسبت رئیس دولت با انقلاب اسلامی و نسبت رهبری انقلاب اسلامی با انقلاب اسلامی، به تفاوت جایگاه دولت اسلامی و انقلاب اسلامی بستگی دارد و حقیقت رهبری انقلاب اسلامی در رابطه با انقلاب اسلامی و وسعتی که انقلاب اسلامی در جهان اسلام دارد تعریف میشود که البته یکی از شئون حوزهی رهبری، دولت اسلامی است ولی نه رهبری ِرهبر محدود به دولت اسلامی است و نه او دخالت مستقیم در امور اجرایی دولت را به عهده میگیرد، بدون آنکه از حفاظت دولت نسبت به آرمانهای انقلاب اسلامی کوتاهی نماید.[2]
4- از اینجا به بعد با توجه به مقدماتی که گذشت هرکس میتواند جایگاه خود را تعیین نماید که چگونه سرباز انقلاب اسلامی باشد و در راستای اهداف انقلاب نسبتِ خود را با رهبریِ انقلاب روشن کند، هرچند نسبت به فهم و برنامههایی که رئیس دولت برای چهار سال ریاست جمهوری خود دارد متفاوت فکر نماید. آری از آنجایی که دولت اسلامی نسبت به اهداف انقلاب اسلامی بیتفاوت نیست هرگز از طرف سربازان انقلاب اسلامی مورد بیمهری و تضعیف قرار نمیگیرد ولی از آنجایی که شدت حساسیت دولتها نسبت به اهداف تمدنساز انقلاب اسلامی متفاوت است، به همان اندازه شدت تعلّق نیروهای وِلاییِ انقلاب اسلامی نیز نسبت به دولتها متفاوت خواهد بود و اندازهی ارزش دولتها نزد نیروهای وِلایی، به اندازهی حساسیت آنها نسبت به آرمانهای تمدنساز انقلاب اسلامی میباشد.
5- آنچه در این نوشتار باید به عنوان فتح باب گشوده شود نظر به تمایزاتی است که به طور طبیعی بین انقلاب اسلامی و نظام اسلامی و دولت اسلامی هست تا گمان نشود اگر دولت اسلامی آینهی تمامنمای انقلاب اسلامی نبود، بر آینهی انقلاب اسلامی گردی افشانده شده است؛ چرا که هر دولتی با هر سلیقهای در موقعیت خاص خود وجهی از وجوه انقلاب را در محدودهی زمانی مشخص و در اجرا مینمایاند ولی پس از مدتی در نظام اسلامی ایران دولت دیگری متولد میشود که با بازخوانی از آنچه گذشت و تجربیاتی که کسب شده، نظام اسلامی ایران خود را در راستای نظر به دولتی دیگر «بازتعریف» میکند و چهرهی دیگرِ انقلاب اسلامی را در نظام اجرایی به نمایش میگذارد و باز نیروهای انقلاب نسبتِ خاص خود را با آن دولت مشخص میکنند بدون آنکه اراده کردهباشند همان نسبتی را که با انقلاب اسلامی و نظام اسلامی دارند با دولت اسلامی داشته باشند.
با نظر به انقلاب اسلامی نظر به حضور فرهنگ تمدنساز شیعه در همهی جهان داریم و با نظر به نظام اسلامی ایران، نظرها متوجه حضور آرمانهای انقلاب اسلامی در مجموعهی قوای سهگانه و نهادهای کشور است و با نظر به دولت اسلامی نظر به برنامههای رئیس دولت است در راستای اهداف انقلاب اسلامی در امور اجرایی و تلاش برای انتخاب اصلحترین فرد جهت این امر در عین محدودیتهایی که نظام اجرایی با خود دارد.
6- نمونهی این خودآگاهیِ تاریخی که مردم نسبت متمایز و متفاوتی بین انقلاب اسلامی و دولت اسلامی قائلاند را درحضور میلیونی مردم در سالگردهای انقلاب اسلامی مییابید. شما هر سال ناظر حضور بیشتر مردم در این مراسم هستید به طوری که راهپیمائیهای 22 بهمن ها محل نمایشِ نسبت تنگاتنگ مردم با انقلاب اسلامی شده است و شما ملاحظه میفرمایید که چگونه مردم فارغ از تنگناهای اجرایی و معیشتی که با آن روبهرو هستند کوچکترین سستی نسبت به حضور خود در راهپیماییهای سالگرد انقلاب از خود نشان ندادهاند در آن حد که حضور مردم در راهپیمایی امسال موجب حیرت همه شد و تعبیر مقام معظّم رهبری «حضور گرمتر» بود در حالیکه دشمنان انقلاب با انواع تحریمهایی که اعمال کرده بودند انتظار دیگری داشتند. عرض بنده آن است که راز حضور چشمگیر مردم در راهپیماییهای 22 بهمن را در عهدی بدانید که مردم ماوراء هر دولتی، با خودآگاهی تاریخی خود، با انقلاب اسلامی بستهاند و دشمنان انقلاب اسلامی از آن عهد قلبی که مردم با انقلاب اسلامی بستهاند غفلت دارند از اینرو جایگاه انقلاب اسلامی در نزد مردم آنچنان نیست که دشمنان گمان میکنند با مشکلاتی که برای دولتها بهوجود میآورند تا دولت نظام اسلامی را ناکارآمد نشان دهند، مردم از انقلاب اسلامی خود دست بردارند.
7- در فضای نظر به نسبتها و تمایزاتِ «انقلاب اسلامی» با «دولت اسلامی»، نهتنها انتظارهایی بیش از ظرفیت دولتها از آنها پیش نمیآید که منجر به تضادّ بین نیروهای ارزشمدار و دولت گردد و ناظر دوقطبیشدن جریانهای وفادار به انقلاب گردیم، بلکه توجه به این امر انقلاب اسلامی را از جهت تاریخی جلو میبرد تا در تاریخی قرار گیرد که نیروهای انقلاب در عین تفاوت سلیقه بتوانند همدیگر را درک کنند، که این نیاز تاریخی امروز و آیندهی ما است تا نهتنها از سوء تفاهمهایی که گرفتار آن هستیم عبور کنیم، بلکه به قلمرو تفکری وارد شویم که بنا است از طریق انقلاب اسلامی به جامعهی ما برگردد.
8- وقتي ملتي بتواند درست به خود بينديشد و متوجه جايگاه تاريخي خود شود، داراي تاريخ ميگردد. ما از طريق انقلاب اسلامي توانستيم به خود بينديشيم و متوجه جايگاه تاريخي خود شويم. از طريق انساني بزرگ مثل امام خميني«رضواناللّهتعاليعليه» توانستيم بفهميم در کجاي تاريخ قرار داريم و از رنجِ بيتاريخي رهايي يابيم. وظيفهي ماست که از شناخت بيشتر اين موضوع غافل نباشيم. و این به شرطی است که نسبتها و تمایزات بین انقلاب اسلامی و نظام اسلامی دولت اسلامی را درک کنیم.
9- درست است راه رسیدن به خدا به عدد انفاس خلایق است، ولی امروز همهی این راهها از مسیر انقلاب اسلامی میگذرد، انقلابی که میخواهد دوران نسیان بشر از خدا را پشت سر گذارد. موقعی میتوان جایگاه انقلاب اسلامی را در این دوران درست ارزیابی کرد که انقلاب اسلامی را در محدودهی اجرائی دولتها معنا نکنیم. کافي است براي شما مسلّم شود انقلاب اسلامي ارادهي خاص الهي است که به صورتي اشراقي بر قلب حضرت امام خميني«رضواناللّهتعاليعليه» تجلي کرده، از آن به بعد در نسبت شما با اين انقلاب تحولي اساسي رخ خواهد داد که از يک طرف از تمام پوچيهاي دوران رهايي مييابيد و از طرف ديگر زندگي شما در زير سايهي انقلاب اسلامي و در اتحاد با ملکوت حضرت امام خميني ظهور خواهد کرد و از اين طريق به همهي آن معنايي که بايد برسيد دست مييابيد. از این جهت هرگز نباید بین انقلاب اسلامی و نظام اجرایی کشور خلط نمود.
10- رهبران واقعي ملتها اصول کلي تاريخ خود را در درون خويش به الهام دريافتهاند و در صدد تحققبخشيدن به آن اصول کلّي بر ميآيند. قدرت رهبرانِ تاريخي ملّتها نتيجهي پيوند آنها با مشيت الهي است که به آنان الهام و اشراق شدهاست و لذا راهي که چنين رهبراني در تاريخ ميگشايند مسير ساير انسانهاي آن دوران خواهد بود و آن الهام و اشراق، منشأ تحولات بزرگ خواهد شد، هر چند با رنجهاي بزرگ همراه باشد ولي آن رهبران بزرگ براي پيوند خود با مشيت الهي به رنجها و سختيها اهميت نميدهند و خواهند گفت: «خمينى را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد كرد....».[3] و عهد ما با انقلاب اسلامی در راستای تجدید عهد با مشیت الهی این دوران است و از آنجایی که سياست در هرحال، مبنا و اساس حقيقي ميطلبد، اگر سياست از ديانت و مشيت الهي که در درون ملت جريان دارد، فاصله بگيرد به امري انتزاعي و غير واقعي تبديل ميشود و با انقلاب اسلامي است که ميتوان به سياستي دست يافت که ريشه در حقيقت داشته باشد.
11- وظيفهي اهل تفکر آن است که در تاريخِ خود نقشآفريني کنند و آنچه را که منسوخ است و دورانش به پايان رسيده نشان دهند تا جامعه گرفتار بي فکري و کودني فرهنگي نشود. کودني فرهنگي چيزي نيست جز مشغولشدن بر اموري که مربوط به تاريخ گذشته است. وقتي تاريخ جديدي در حال وقوع است آن کس که هنوز در گذشته زندگي ميکند و در نتيجه منزوي ميشود، بايد خود را در انزواي خود مقصر بداند زيرا نگاه نکرد که ارادهي الهي در اين دوران به چه چيز اشاره دارد تا امروز نيز وارد ساحت آگاهي گردد و نسبت خود را با انقلاب اسلامی عین نسبت خود با امور اجرائی نداند وگرنه چه بخواهد و چه نخواهد گرفتار بیفکری میشود. زیرا هر زمانهاي مسائل خاص خود را دارد، متفکران بزرگ با توجه به آن مسائل متوجهي مشيت الهي در آن زمانه ميشوند و راه حلي ارائه ميکنند که جوابگويي به همهي مسائل آن زمانه در آن راه حل ميگنجند؛ از اين لحاظ ميگوييم هر زماني، متفکر و فکر زمانهي خود را ميطلبد بدون آنکه از افقي که متفکران گذشته گشودهاند روي برگردانند. این است جایگاه انقلاب اسلامی.
12- کمالِ آگاهي انسان با ارتباط با خدا به ظهور ميرسد و از طرفي خدا در مظاهرش ظهور دارد که از جملهي آن مظاهر، انقلاب اسلامي است و در نتيجه کمالِ آگاهي ما در امروزِ تاريخمان با نظر به انقلاب اسلامي محقق ميشود. زيرا تاريخ، محلّ تحقق عنايت و مشيّت ربّاني است، همانطور که طبيعت عرصهي ظهور مشيت خداوند است. آيا ميتوان گفت تفکر، چيزي جز مطالعهي تاريخ است از آن جهت که خدا در آن نمايان شده؟ در اين رابطه قرآن ميفرمايد: «أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا»(46 / حج). آيا منكران حقيقتِ نبوى در زمين سير نكرده اند و سرنوشت منكران نبوت را ملاحظه نكرده اند تا در اثر آن سير، قلبهايى پيدا كنند كه به كمك آن قلب، تعقل كنند و گوشهايى به دست آورند كه به كمك آنها سخن حق را بشنوند؟
13- اگر با نگاهي وجودي به انقلاب اسلامي به عنوان مظهر اشراقِ سنت الهي در اين دوران بنگريم و مقدمات اين نوع نظر کردن را در خود فراهم کنيم، انقلاب اسلامي خود به خود بر ما آشکار ميشود و به خوبی بین جایگاه انقلاب اسلامي با نظام اجرائی کشور امتیاز قائل خواهیم شد.
14- همهي حرف در نسبت ما با انقلاب اسلامي نهفته است و اين نسبت بايد بدون هرگونه تقليدي کشف شود و از آنجايي که خروس خانگي تازه پس از طلوع فجر خواندن را آغاز ميکند، اهل فکر با نظر به جایگاه تاریخی انقلاب اسلامي تازه ميتوانند تفکّر را شروع کنند و به استقبال ارادهي الهي در اين دوران بروند.
15- فراتر از انقلاب اسلامي در اين زمانه ممکن نيست، با فهم انقلاب اسلامي در ذيل شخصيت امام خميني«رضواناللّهتعاليعليه» به دَرْکِ حضوريِ مشيّت الهي نايل خواهيد شد و اين بالاترين تفکري است که امروز ميتوان به آن دست يافت. مگر واقعيترين تفکر، تفکر بر واقعيترين واقعيات نيست؟ هرچند ظاهربينان هميشه از ديدن آن محروماند و مستکبران سعي در نديدن آن دارند. لذا هرچه بهتر جایگاه انقلاب اسلامی را در هستی بشناسیم راحتتر میتوانیم جایگاه سایر قوا و نهادها و از جمله دولت را درک کنیم و با تمام وجود مواظب باشیم آن عهدی را که با انقلاب اسلامی بستهایم دستخوشِ موضوعات موسمی که در انقلاب پیش میآید و میگذرد، نشود.
والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته
[1] - هر آرمانی صورت خود را در تاریخ نشان میدهد و کامل میکند لذا نباید گفت نظام اسلامی نه جزء انقلاب اسلامی است و نه در عرض آن. نظام اسلامی صورت انقلاب اسلامی و به تعبیری شأنی از شئونات آن انقلاب است در کشوری به نام ایران. با توجه به اینکه انقلاب اسلامی به عنوان آرمانی متعالی در محدودههای مختلف صورتهای مختلفی از خود ظاهر میکند نظام اسلامی ایران صورت انقلاب اسلامی در ایران است و محدود به ایران نیست. همچنانکه دولت اسلامی ایران صورت انقلاب اسلامی است در محدودهی اجرا در کشور ایران.
[2] - البته نسبتی بین امت و امامت در نظام اسلامی مدّ نظر است که آن نسبت ماوراء نسبتی است که بین دولت و رهبری به عنوان پاسدار انقلاب اسلامی در میان میباشد. آن نسبت بین وفاداران به انقلاب اسلامی و رهبری انقلاب همیشه و همهجا مطرح و جاری میباشد.
[3] - صحيفهي امام، ج1، ص 269.
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده این سخنان را سخنانِ هوشیارانهی کسی میبینم که میخواهد یک قدم از همهی آنچه در اطراف او ست، جلوتر بگذارد تا شاید گشایشی زنده او را در برگیرد. سخنان کسی که نمیخواهد خود را با مفاهیم بلند قانع کند، ولی از حضوری متعالی جا بماند. ماندهام که چگونه با شما در این واژههای بس طوفانی قدم بزنم و از کجا شروع کنم؟!
میگویی من با امام، خودم را در کجا پیدا کنم؟ میدانم که میدانی خواهم گفت: در حضور در مقابل استکبار، با روحی جستجوگر که میخواهد در این تقابل، خدا را ملاقات کند به همان معنایی که شهداء شروع کردند.
میگویی ما چوبِ چه میخوریم که اینهمه تاریکی؟! و باز خواهم گفت چوبِ غفلت از حضور تاریخی انقلاب اسلامی. اما نه به آن معنا که در فکر خود مطلب را دنبال کنی، بلکه این یک احساس عارفانه است که در لحظهلحظههای انقلاب اسلامی میتوان با آن زندگی کرد.
نه! نه! هرگز انقلاب همراهِ دروغ و تأییدهای دروغین و اندیشههای سطحی نمیخواهد. اینها قاتل انقلاباند. انقلاب اسلامی حقیقتی است که بر جانِ هوشیارانِ این تاریخ مستقر شده است و تمام آن چیزی است که فطرت ما به دنبال آن است.
میگویی انقلاب اسلامی، فطرتها و صدقها را نمیفهمد! در حالیکه خدا میداند تنها در بستر نور انقلاب اسلامی است که درستیها و صدقها و کذبها و دوروییها و ریاها، هرکدام نمایان میشوند.
من از تو نمیپذیرم که رجوع به افرادی که نام بردی آویزانشدن به آنها است. نه! انقلاب اسلامی مظاهری دارد که رجوع به آنها، رجوع به زاویههای مختلف منشوری است که هر صفحهی آن وجهی از خود را نشان میدهد.
خوب متوجهای که نه با مطالعهی کتاب و نه با مباحث تمدن اسلامی و نقد مدرنیته، به آن افقی که در عهد با انقلاب اسلامی به دنبال آن هستیم نخواهیم رسید. و باید آن افق را در همان کند و کاوِ فطرت و حریّت و صدق جستجو کرد.
اگر به کتاب رجوع میشود قصّهی ما قصّهی آن است که گفت:
ما جامه نمازی به سر خم کردیم
از خاک خرابات تیمم کردیم
شاید که در این میکده ما دریابیم
آن عمر که در مدرسه ها گم کردیم
پس قضیه، کتابخوانی و یافتنِ تحلیلی برای دلخوشکردن نیست؛ قضیه، دربهدر به دنبال تذکری است که راهِ گشودهشده را فراموش نکنیم.
فرق نمیکند، هم شمایِ تازه به دورانرسیده از سرگشتگی و تنهایی و بیهمزبانیِ در زمانهی فترت خسته شدهاید، و هم این پیرمردی که دورانهای گذشته را دیده است. و اگر جوان بودم به جای قدمقدمزدنهای امروزی، به سوی آیندهای که روشنیگاهِ این تاریخ است مثل شما گریبان پاره میکردم و کفش از پا در میآوردم و میدویدم.
شما نسل سوختهای نیستید، نسلی هستید که بویِ میّ تاریخیِ انقلاب اسلامی به مشامتان خورده است و طالب مستیِ دوران نسلی هستید که شهیدان آن را نشان دادهاند و شما ماندهاید که مستی شما چگونه باید باشد. و ماندن در دورانِ فترت، از همین جنس است. چه سخت است اسیر قبض و بسطی باشیم که نه میتوانیم به وضع موجود که باز، سیاهیِ دورانِ غربزدگی است راضی باشیم و نه راه آزادشدن از ریسمان غربزدگی به راحتی به عنوان یک سبک، نمایان شده است.
تنها و تنها وقتی در باور رهبری انقلاب جستجو میکنیم و با او به تاریخ خود مینگریم میبینیم شرری از دور و قاصدکی پیامآور، از پشت ابرها و در پشت کوهها – کوههای تاریک بیروح سرد دنیای مدرن – بسی نمایان است. مائیم و همچنان پایداری و پایداری، زیرا آن شرر خبر از آیندهای میدهد که رهبری انقلاب، گزارشگر آن است وقتی که گفت: قطعاً آیندهی شما بهتر از امروز است؛ دروغ نمیگوید. باید در باور او نشست تا آن آینده را احساس کرد و با گرمی تمام، زندگی را معنا بخشید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر نمیدانی قصّهی عشق و عاشقی از همهی عقلها بالاتر است؟!! چه میتوان گفت نسبت به واژههایی که آن مرد الهی در کلمهکلمهی آن حقایقی را در مقابل ما گشودهاند. انسانِ سرگشتهای که سالها در عرفانِ نظری و عملی قدمها جلو گذاشته است، به ما خبر میدهد که راهی را یافته و برای ما گشوده است که همهی آنچه ما در طلب آن هستیم، در آن نهفته است. یعنی دل آرام و قلب مطمئن و ضمیر امیدوار و روح شاد. حال آیا میتوان در این تقدم و تأخرها رازی را دنبال کرد یا یک حقیقت است با واژههای مختلف؟! موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی کسی به جهت روح استکباری در مقابل حق از چشم ایمانی محروم گردد، در هیچ منظری او را نمیتواند ببیند، چه در آیات تکوینی و چه در آیات تدوینی. موفق باشید