بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
398

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام. شما راز موفقیت امام خمینی در1_علم2_عرفان3_عمل4-نفوذ اجتمایی . را چه چیز هایی می دانید.
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام شناخت سیره‌ی پیامبر«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» و ائمه‌ی معصومین«علیهم‌السلام» منجر می‌شود تا انسان طالب شخصیتی جامع برای خود باشد و در نتیجه هر عملی که در ذیل سیره‌ی معصومین«علیهم‌السلام» به جامعیت تفکر و شخصیت انسان کمک می‌کند مورد توجه قرار می‌گیرد. موفق باشید
182

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد و پدر خوب ما ، می خواستم نظرتان را پیرامون محی الدین عربی جویا شوم ، شما چگونه از ایشان مطالب را اقتباس می کنید ، تحلیل شما پیرامون ایشان چگونه است و آیا تمام آثار ایشان و گفته هایشان را قبول دارید با اینکه در کتاب فتوحات مکیه و فصوص الحکم مطالبی بر خلاف اعتقادات مسلم تشیع دارد . اگر جنابعالی جزوه ای در این زمینه بنویسید می تواند پاسخ گوی برخی شبهات باشید ، خداوند شما و اهل ایمان را به بالاترین درجات عشق خود برساند که نعمتی فوق آن نیست یا علی...
متن پاسخ
جواب: سلام علیکم : باسمه تعالی از بهترین‌ کتاب‌هایی که در رابطه با بررسی آراء محی‌الدین عربی از نظر علماء بزرگ شیعه در سال‌های اخیر تدوین شده کتاب «احیاگر عرفان» از آقای مهدی بدیعی است که انتشارات پازینه آن را به چاپ رسانده و نیز آیت‌الله‌جوادی«حفظه‌الله‌تعالی» در دروس شرح فصوص‌الحکم در رابطه با شخصیت فکری محی‌الدین نکات ارزنده‌ای می‌فرمایند.و یا آیة الله طهرانی در کتاب «روح مجرد» نکات قابل توجهی ارائه کرده اند؛ حاصل قضیه این‌که ایشان را از نظر عقیدتی شیعه می‌دانند و از نظر فقهی سنی. و از قول علامه‌طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» نقل قول می‌فرمودند که :محی‌الدین در کتاب فصوص‌الحکم، مشت‌مشت معارف می‌دهد و در کتاب فتوحات‌المکیّه، دامن‌دامن. با این‌همه هیچ‌کس معتقد نیست که ایشان اشتباهاتی نداشته ولی از این‌که به احتمال زیاد در کتاب‌های ایشان دست برده شده تا روحیه‌ای غیر شیعی در آن کتاب‌ها جاری باشد،نباید غفلت کرد. باز جنابعالی را به کتاب «احیاگر عرفان» حواله می‌دهم.
13898
متن پرسش
با سلام و درود: برای درمان اختلالات روحی و روانی از جمله وسواس و افسردگی آیا باید حتما به روانشناس یا مشاور مراجع کرد یا به اساتید عرفان و اخلاق هم می توان مراجعه کزد؟ رشته ام مشاوره است. آیا مشاوره دادن فقط منحصر به تحصیل کنندگان رشته مشاوره است و اساتید اخلاق اجازه مشاوره در امور مشاوره ازدواج و تربیت کودک و... را ندارند؟
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: هرکس ابعاد مختلف روح انسان را بیشتر بشناسد با احاطه‌ی کامل‌تری می‌تواند به انسان‌ها مشاوره دهد ولی چون امروزه انسان‌ها به جهت تکنولوژی‌های پرشتاب، خیالات آشفته‌ای پیدا کرده‌اند، رشته‌ی مشاوره در این حوزه مطابق آزمون‌ها و خطا، راه‌کارهایی را یافته است. ولی از آن جهت که این علم یک علم تجربی است و ابعاد قلبی و باطنی انسان در دسترس علوم تجربی نیست، این موارد را باید به اهلش واگذار کرد. موفق باشید

12678

در مورد طنزبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد گرامی: نظر شما درباره ی طنز دکتر سلام چیست؟ آیا این نوع انتقاد مصداق غیبت می شود؟ آیا این مجموعه وابستگی حزبی خاصی دارن که مخل ضرورت وحدت در کشور باشند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همچنان‌که در صحبت‌های اخیر مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» با دانشجویان در رابطه با فعالیت‌های فرهنگی در غالب طنز صحبت شد، اصل طنز کار خوبی است مشروط بر آن‌که موجب لودگی و تحقیر دیگران نشود. کاری که مرحوم کیومرث صابری در گل آقا انجام می‌داد و مورد تأیید رهبری بود. رویهم‌رفته فکر می‌کنم برنامه‌های دکتر سلام نیز از همان جنس است. موفق باشید 

11750
متن پرسش
با توجه به این که شما در کتاب «خویشتن پنهان» در موضوع دیدن معصومین (ع) در خواب بیان کرده‌اید تنها در صورتی که انسان چهره‌ی حقیقی آن بزرگواران را دیده باشد احادیث در مورد این‌که دیدن آن‌ها در خواب مانند رؤیای صادقه است صحیح است؛ پس دیگر خواب‌دیدن آن‌ها در زمان ما و در زمان بعد از آن‌ها رؤیای صادقه محسوب نمی‌شود پس دیگر اعتمادی به خواب ها نیست. چرا که هیچ کس در عصر حاضر آن ها را ندیده است. آیا این موضوع صحت دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است که می‌فرمایید. منتها بعضاً این رؤیاها برای خود شخص یک نوع امیدواری به همراه دارد به شرطی که با شواهدی همراه باشد که معلوم کند تحت تأثیر خیالاتمان نیست. موفق باشید

10470

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام: برای ما طلاب که می خواهیم مطالعه غیر درسی داشته باشیم بهتر است مطالعه ها موضوع محور باشد یا مولف محور؟ یعنی اینکه بهتر است مدتی روی کتب استاد مطهری استاد مصباح، استاد جوادی و ... وقت بگذاریم. یا بهتر است مثلا در مورد مسئله امامت یا تاریخ یا مهدویت کتب مولفان مختلف را مورد بررسی قرار دهیم؟ (کتاب ادب خیال را خوانده ام)
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: هر دو کار خوب است، گاهی باید موضوعات را دنبال کرد مثل موسم محرم و مطالب مربوط به کربلا. و گاهی باید گوهر فکر یک عالم اسلامی را به‌دست آورد. موفق باشید
8510

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
استاد بزرگوار سلام علیکم و رحمت الله و برکاته. استاد تحف العقول را مطالعه می کردم سوالاتی برایم پیش آمد و از شما خواهشمندم بنده را راهنمایی فرمایید: 1. در جایی از کتاب نوشته شده بود کسی راجع به قضا و قدر از امیرالمومنین علیه السلام سوال کرد که امام فرمود: اگر فلان مطلب را بگویی تو را می کشم و اگر بهمان مطلب را باز تو را میکشم و طرف پرسید پس چه بگویم و...استاد سوال من این است با آن همه رأفت حضرت امیر و علم و اجتهادشان، آیا سزاوار است کسی را به خاطر کلامی بکشند و یا تهدید به این امر کنند؟ اصلا چرا در پاسخ به آن فرد از این لفظ استفاده کردند؟ 2. امام رضا علیه السلام در جایی فرمودند ذنوب الأنبیاء صغار، استاد مگر اصلا انبیاء ذنب و گناه دارند؟ مراد ترک اولی است؟ پس چرا به این صراحت اسم ذنب آمده است. تشکر از صبوری و حلم شما. التماس دعا
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: این‌هائی که در هر دو قسمت پرسیده‌اید اصطلاحات خاص محاوره است به همین جهت گفته می‌شود باید برای فهم روایات علم مخصوصش را نیز به‌دست آورد. مثل آن‌که در قرآن لغت زکات به‌کار می‌رود در حالی‌که با دقت کامل می‌فهمیم این زکات به معنای مصطلح آن نیست. «ذنب» به معنای دنباله‌ی عمل است، مثل آن‌که دُم حیوان را نیز ذَنَب می‌گویند. حضرت رضا«علیه‌السلام» می‌خواهند بفرمایند تبعات منفی کارهای انبیاء خیلی کوچک است. در هرحال اگر مدتی با روایات مأنوس گردید، خودتان متوجه این فرهنگ می‌شوید. موفق باشید
2251

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیز یکی از اساسی ترین آموزه های شما که به نحوی از انحاء در تمام کتابهایتان مشهود است «تطابق تکوین و تشریع» است . اصولا در نظرگاه جناب عالی یکی از مقدمه های نضج و گسترش تفکر مدرن (و شاید اصلی ترین علت آن) نگاه قرار دادی به احکام الهی بود این شیوه نگرش بعدها به نحوی مدون تر و با زیربنایی فلسفی ارمغان مدرنیته نیز شد. شما در طی حدود هشت سال آشنایی همواره به ما آموزش دادید که اختلاف اصلی میان دو نحله بزرگ مسلمانان(شیعه و سنی) را باید در لایه های عمیق تری از به قدرت رسیدن شخصی وبر کنار ماندن شخص دیگر جستجو کنیم و اصولا ریشه اصلی غم فاطمه سلام الله علیها نه از دست رفتن فدک و یا قدرت نگرفتن شوهرش که حذف امام معصوم از زندگی مسلمین است. در حقیقت بدبختی مسلمین از آنجا شروع شدکه گمان کردند احکام الهی احکامی قراردادی است و لذا برای اجرای این احکام معصوم و غیر معصوم مساوی اند. شما به ما آموزش می دهید که فریادگران غدیر آنهایی هستند که طالب استمرار حکم الهی در زندگی بشر به واسطه ی حکومت معصوم بر تمام صحنه های زندگی بشر هستند و اندیشه مقابل (سقیفه)را که در صدد جایگزین کردن حکم انسان به جای حکم خداست بر نمی تابند. به عبارت دیگر ریشه اصلی خدا محوری و انسان محوری را باید در غدیر و سقیفه جست جو کرد. تفکر سقیفه (و به طبع تفکر اهل سنت امروزی) تفکری است که آگاهانه یا نا آگاهانه با طرح مسئله«اجتهاد» به انسان و عقل ناقص او بها می دهد و لامحاله جامعه و تاریخ را با نقصانی عظیم روبرو می کند . پس تکوین و تشریع تطابق دارد و همه این نتایج فرع بر پذیرش یا عدم پذیرش آن است. من در طول این هشت سال نشانه هایی پیدا کرده ام که به ظن قوی تشریع مد نظر حضرت عالی شریعت شیعی است. و شما عقیده ای جازم دارید که جز جز این شریعت حتی کوچکترین فرامین آن و حتی احکام مستحبی و مکروهات همه و همه تطابق نعل به نعل با تکوین دارد و شخص به نسبت التزام به آنها خود را با جریان هستی مطابق کرده و امید فلاح و رستگاری در او شدت می یابد. گویی در نظرگاه شما این حرکات قالبی از اسرار و رموزی مخفی برخوردارند که توسط کشف تام محمدی صلوات الله علیه و آله برای ما مکشوف شده است و لذا تمام همت ما برای همنوا و هم جهت شدن با قلب محمدی صلوات الله علیه و آله باید مصروف اجرای این احکام و تکالیف شود. درقرائت شما اصولا این دستورات برای مبتدیان تکلیف هستند و الا برای کسانی که با تزکیه به حقایق این احکام رسیده اند اینها راههای یگانه برای استمرار جضور پروردگار در قلب و انس با محبوب است. مثلا در یکی از جلسات شرح خطبه متقین که در سال 81 ایراد شده است(بنده به فضل الهی توفیق ا ستماع همه این خطبه را داشته ام و این قلم چگونه می تواند مراتب بندگی و خضوع خود را در مقابل آن همه صفایی که در کلام جناب عالی موج می زند ابراز کند) خاطره ای را نقل می کنید که شخصی از علما آن قدر ناتوان شده بود که نمی توانست وضو بگیرد و لذا وضویش می دادند.در این حین متوجه شدند که گویی با اشاره چیزی می گوید از همسرش پرسیدند چه می خواهد همسرش گفته بود می گوید مو ها و ریشم را شانه کنید، شما پس از نقل این خاطره این سوال را مطرح می کنید که براستی چرا او این چنین ملتزم است و جوابش این است که او می داند این شانه کردن چه تاثیری در عالم دارد! البته این تحلیل و عقیده خاص شما نیست مثلا گویی همین ماه پیش وقتی روزنامه کیهان به مناسبت سومین سالگرد وفات آیت الله بهجت به نقل خاطرات اطرافیان پرداخته بود شخصی از ایشان سوال می کند که طریق سیر و سلوک چیست؟و ایشان جواب می دهند: اول این که خدا را حاضر و ناظر ببینی و دوم اینکه رساله عملیه را از اول تا آخر عمل کنی. من به عنوان کوچکترین شاگرد شما اذعان دارم که براستی تحلیل و تبیین جالبی است زیرا هم زیربنای محکمی برای اعتقادات است هم اخلاق و سیر و سلوک را مدد می دهد و هم می توان از آن برای برداشتهای خاص سیاسی بهره برد و اصولا اعتقادم این است که تمام کتب و اندیشه شما را می توان به نحوی به این اندیشه بازگرداند چنانکه سالهای سال نه تنها به من آرامش میداده و مبنای عمل و حتی موضع گیری های سیاسی من قرار می گرفته بلکه بارها آن را تبلیغ و بیان کرده ام و حالا که فکر میکنم این اندیشه سالیان دراز بر جز جز حرکات و سکنات من حتی آب خوردن و به مستراح رفتنم سیطره داشته است و لذا حتما به من حق می دهید که اکنون که در بعضی از زوایای آن به ابهاماتی رسیده ام منقلب شوم و خیلی جدی و مطمئن از استادم بخواهم که مسئولیت تعالیم خود را بپذیرد و به صورت مستفی با کمترین شاگردش به بحث بنشیند زیرا با اطمینان می گویم که جواب سوالات کنونی بنده در هیچ یک از کتب جناب عالی یافت نمی شود والا وقت گرانبهایتان را نمی گرفتم. با در نظر داشتن این مقدمه یک یک به سوالات وابهاماتم می پردازم بعونه و قوته تعالی. 1.ابتدا اینکه شاعر این شعر بلند والبته زیبا به حتم در قافیه در می ماند. زیرا شاعر هر چه زبردست باشد قافیه ها به هر حال محدود است و این شعر به بلندای همه تاریخ. اندیشه ای چنین فقط 250 سال و با احتساب غیبت صغری 324 سال تاب می آورد و آنگاه که معصوم برای مدتی نامعلوم غایب می شود و هیچ رد پایی از خود باقی نمی گذارد و هر مدعی ارتباط را دروغگو(و احتمالا متعلق به جریان انحرافی!) خطاب می کند چگونه باید حکم مطابق با تکوین را در اختیار داشت؟ آیا فرمان رجوع به فقیهان و روات حدیث که به هر حال حکمی ظنی و ماخوذ از اجتهاد خود را عرضه می کنند فرو غلطیدن در سیره شیخین و اهل سقیفه نیست؟ 2.آیا تمام دغدغه جماعت اخباری که حکم به احتیاط می دادند و اصول اصولیون را ضال و مضل خطاب می کردند حفظ آموزه های غدیر نبود.درواقع اخباریون هنوز در عطش حکومت معصومانه می سوختند و نمی توانستند شاهد باشند که گروهی با وضع اصول ماخوذ از عقل جزیی و ناقص به جای معصوم بنشینند و بر جان و مال مردمان حکومت کنند و لذا بنظر می رسد دعوای اصولی و اخباری مایه هایی از نزاع قدرت را نیز داشته باشد؟ 3.حتی می توان عمر این اندیشه را به نیم آنچه آمد تقلیل داد. جعفربن محمد سلام الله علیهما 148 سال پس از هجرت وفات کرد د رحالیکه چهار هزار طلبه هر روز خوشه چین معرفتش بودند. شیخ الائمه در طی 40 سال تدریس روش اجتهاد فقیهانه را به انها اموزش داده بود و هریک از آنها را به مفسرانی قابل وثوق از کتاب و سنت بدل کرده بود. در روایت می خوانیم که شخصی بصری پس از آن که سوالات فقهی اش را می پرسد از طولانی بودن راه و هجوم مسائل جدید می نالد ،حضرت او را به زراره بن اعین ارجاع می دهند و می فرمایند زین پس همه سوالات خود را از او سوال کن. شخص مراجع که گویی به تطابق تکوین و تشریع معتقد است می پرسد و اگر او اشتباه کرد چه کنیم و جواب می شنود که در هر صورت تکلیف از شما ساقط است و عمل شما مجزی است. حال سوال این است که اگر اعمال قالبی خاصی با تکوین مطابق است و اگر عدم تطابق اعمال با آن قالب حتی به صورت نا آگاهانه اثر و ضعی خاصی بر روح میگذارد، چگونه امامی که رحمه للعالمین است و همه همّ خود را مصروف صعود جان انسانها کرده است، راضی می شود شخص مراجع ولو قلیلا از حکمی ناصواب پیروی کند؟ وعاظ مذهبی امروز کار را به جایی رسانده اند که از اثر وضعی نافرمانی های شرعی حتی به صورت نا آگاهانه سخن می گویند و مثال سماوری در حال جوش را می زنند که پوست در تماس با آن می سوزد چه شخص از داغی آن آگاه باشد و چه نباشد؟ 4.اما گزارش هایی از جنس روایات فوق سوالات هولناک تری را نیز بر می انگیزد و آن اینکه اگر حکم مجتهد غیر معصوم مجزی و ساقط تکلیف است پس اساسا وظیفه معصوم چیست؟ به عبارت دیگر اگر معصومی شیوه ای قابل قبول برای صید حکم الهی از کتاب و سنت را آموزش دهد و خود را در شاگردانش تکثیر کند و اگر آنگونه که از حدیث بالا بر می آید حکم شاگرد برابر اصل باشد دیگر چه نیازی به وجود معصوم است و فلسفه وجود امامان پس از جعفربن محمد سلام الله علیهما چه می تواند بود؟ این سوال بر ای مکلفین امروزی بغرنج تر است زیرا اگر زراره را توان آن بود که در مسائل جدید به معصوم رجوع کند و اگر می توانست حکمش را به معصوم مستند کند، امروز هر دوی این راهها مسدود است و ادعای هرگونه ارتباطی به ننگ دروغگویی آلوده است. و براستی زنده بودن مهدی علیه السلام چاره کدام گره فروبسته ماست.به عبارت دیگر آیا اگر ما نیز مانند برادران اهل سنت خود به مهدی متولد نشده معقد بودیم به کدام مشکل فقاهتی برمی خوردیم .آیا تمام مشکلات ما را امثال بروجردی و گلپایگانی و بهجت حل و فصل نمی کردند؟ 5. اندیشه مذکور با ظاهر بعضی از ایات مصحف شریف به سختی جمع می شود، برای مثال خوب است به آیه 160 سوره نساء نگاهی بیندازید. باء اول این آیه را تمام ترجمه ها سببیت معنی کردند و این یعنی آنکه شرع با وقایع تاریخی نسبتی همدلانه دارد و چه بسا گاهی به نفع تاریخی انعطاف هایی بنیادی از خود نشان دهد تا آن جا که حلال خدا حرام شود و حرام ها جای حلالهای دیروزین بنشیند حال این نسبیت تاریخی کجا و آن قرائت قالبی کجا؟ 6. اندیشه مذکور باید برای احکام منسوخ شده چاره ای بیندیشد حتی اگر برخی بوجود نسخ در قرآن تن ندهند، این شیوه در اعمال و گفتار معصومین نمونه هایی فراوان دارد. حتی به نظر می رسد مثلا معصوم پنجمین حکمی را ابتداً جعل می کند.و معلوم نیست مردان و زنانی که تا قبل از صدور این حکم به آن مبتلا بوده اند چه می کردند؟ مثلا حکم زنی که خون می بیند چیست و او چگونه باید از این فرصت استفاده کرده و به خداوند تقرب جوید(امام صادق علیه السلام در حدیثی پس از توضیح تکلیف زن استحاضه آن را سری از اسرار خداوند می داند) 7. از حق نباید گذشت که برخی برای سوالات فوق جواب هایی را آماده کرده اند برخی دست در دامان «منطقه الفراغ» و «ولایت مطلقه فقیه» زده اند اما به نظر می رسد این تئوری ها نه تنها چاره کار نیست بلکه اشکال عدم اطمینان به عقل غیر قدسی را به شیوه ای آسان تر پذیرا می شود. به خصوص ولایت فقیه با قرائت حضرت امام روح الله که قلمرو اختیارات فقیه را از« امور حسبه» به «اصول» می کشاند و صراحتا حکم به تعطیلی نماز در صورت صلاحدید فقیه می دهد و از سوی دیگر عنصر زمان و مکان را عاملی اساسی در صدور حکم شرعی می داند 8. برخی درصدند تا با تفسیرهای خاص از تئوری ولایت فقیه لکه چنین اشکالاتی را از دامن آن بزدایند. اینان به انسانی هایی اشراقی معتقدند که هر چند سال یک بار ظهور می کنند و عصاره اسلام را در قلب خود دارند و عمل و گفتار آنها به واسطه ی نور اشراقی که تجربه کرده اند بالضروره حکم الهی را متجلی می کند در حقیقت عمل آنها تفصیل آن نور اجمالی است که در قلب متجلی شده است. این البته قرائت آکادمیک آن است، در قرائت های مبتذل تر از همین دست، ولی فقیه زمان در خلال خاطراتی از اطرافیانش مرتبط با ولی عصر معرفی می شود گویی حکمش را مستقیما از امام معصوم اخذ کرده است. در مقابل چنین اظهاراتی شرط تقوا سکوت است چرا که تمام راههای ابطال آن بر ما بسته است و لذا در ردیف گزاره های صرفا ادعایی طبقه بندی می شود و نه یک راه حل علمی مستدل و منطقی. گذشته از این چنین راه حل هایی عموما از سوی مریدان دلسوخته پیشنهاد می گردد که چه بسا شخص مراد از چنین نسبت هایی اعلام برائت کند(به حکم مطایبه حکایت می کنند که مریدی مراد خود را صاحب علم غیب خواند صحت آن را از مراد جویا شدند اعلام برائت کرد، آن را به گوش مرید رساندند گفت خواجه غلط کرده است!) 9.برخی در کسوت متکلمان حسن و قبح را ذاتی می دانند و مدعی اند که عقل انسان به درک این حسن و قبح قادر است و سپس با ایجاد ملازمه میان حکم عقل و حکم شرع (لازم بذکر است ملازمه کلّما حکم به العقل حکم به الشرع یک قاعده اصولی جعل شده است و نه آنگونه که عموما تصور می شود حدیثی مستند) به حکم عقول ناقص خود رنگ شرعی و قیامتی می دهند. حال براستی باید پرسید آیا حسن و قبح ذاتی اعمال است؟ بیاد بیاوریم آن هنگام را که موسی علیه السلام غضب آلود و اسفناک به قوم خود مراجعت کرد و آنان را گوساله پرست یافت. وحی آمد که برای بخشش گناه باید شمشیر بدست گیرند و یکدیگر را بکشند حال سوال این است که آیا قبل از صدور این حکم، قتل عمد نفس ذاتا چه حکمی داشت. آیا مغبوض و قبیح و حرام نبود؟ و حال بعد از صدور حکم و جعل پروردگار قتل عمدی نفس محبوب و حسن و حلال شده است. آیا این خود سندی برای ملاک شرعی و قراردادی حسن و قبح نیست؟ بعضی در جواب می گویند حسن و قبح به نیات تعلق می گیرند و نه افعال، و لذا فعل قتل نفس حتی پس از حکم الهی قبیح است اما چون نیت، فرمانبرداری از مولاست حسن می گردد. این افراد به خیال خود از نسبیت گریخته اند غافل از آنکه اگر ملاک را نیت البته متفاوت افراد قراردهی البته تن به نسبیتی صد چندان داده ای درحقیقت آنها زیرکانه از موضع خود عقب نشسته اند. بعضی اشکال می کنند که اگر ملاک حسن و قبح را شرع بدانیم آنگاه شرع را با چه چیزی اثبات کنیم. جواب این پرسش آسان است و آن اینکه کسانی که حسن و قبح شرعی را تبلیغ می کنند آن را درگونه موجبه جزییه می خواهند. به عبارت بهتر آنان واقع بینانه میدان داری عقل را تا لایه های نظری دین پذیرفته اند و از آن پس میدان را به شرع می دهند در واقع مستشکل توجه ندارد که حیطه مسائل حسن و قبح بالاصاله عقل عملی است و بالعرض به دایره عقل نظری کشیده شده است. سخن در این باب بسیار است اما نامه ای این چنین تاب تحمل آن را ندارد. تقریر عوامانه همین جواب متعلق به کسانی است که سعادت را در «عبودیت» می دانند. اینان وقتی داستان مرد بصری و امام صادق علیه السلام را می شنوند ابتدا اندکی با ریش خود بازی می کنند بعد آثار شعفی مضاعف در چهره آنان نمایان می شود و هیجان زده جواب می دهند که فرد بصری به سعادت مقدر خود رسیده است چرا که اصل با عبودیت است و از آن جا که فرد بصری به نیت اطاعت از مولا عمل می کند اهل نجات است. سپس هیجان آنان دو چندان می شود و ادامه می دهند حتی امروز یهودیان و مسیحیان و بوداییان اگر به موجودی متعالی ایمان داشته باشند و با قصد خضوع در مقابل او عملی که به آن یقین دارند را انجام دهند ماجور هستند. در واقع سعادت انسان وقتی تهدید می شود که به یقین حکمی را منتصب به مولا بدانند و در مقابل آن علم طغیان برافرازد. به گمانم شرح این تقریر تا همین جا کافی است تناقض صدر و ذیل این تقریر(از به کار بردن واژه اندیشه برای آن اکراه دارم ) واضح است. به یاد داشته باشیم چنین جواب هایی قصد دفاع از قالب دین را باخود داشت، اینان می خواستند سخن آقای بهجت که تنها راه سیر در عوالم قدس عمل نعل به نعل به توضیح المسائل است را به کرسی بنشانند. و عجبا که اکنون به این بی قالبی تن داده اند. صاحب این قلم معتقد است که چنین پاسخ های شتابزده ای حاصل مواجهه ناگهانی دین با عالم و آدم مدرن است. در واقع اینان چه بسا اکثرا افرادی دلسوز و متشرع باشند اما تنها راه تنفس دین در فضای کنونی رادر بی قالبی و بی رنگی آن دیده اند. اما گفت و گو با این گروه چندان هم بی فایده نیست کمترین ثمرش این است که این سوال فوق العاده مهم برای انسان پر رنگ می شود که اعتقاد صرف در مسیر تکامل انسانی چه جایگاهی دارد. چرا جهنم و بهشت اعتقادات بسی سوزنده تر و سرسبز تر از جهنم و بهشت اعمال است آیا براستی گوهر و بن مایه دین، عبودیت(صداقت و خضوع در برابر علم یقینی هر چند جهل مرکب باشد) است. این تقریر چگونه با جایگاه تکوینی شریعت راست می افتد. آیا می توان با انجام اعمالی خلاف تکوین(شریعت شیعی) به سعادت و بهجت رسید. 10.سوالات بالا تنها وقتی نمود دارد که در باره موضوعی حدیث وارده ای وجود داشته باشد اما فقهای معاصر ما گاهی با شرایطی هولناک تر نیز مواجهند. آیا وقت آن نیست که بپذیریم بعضی از موضوعاتی که امروز از ما طلب فتوا می کنند اساسا در عصر معصوم سالبه به انتفا موضوع بوده اند. مشهورترین مثال آن «تدخین» است که اصولیون برای آن قائل به برائت می شوند و میرزای شیرازی آن را ردع می کند. توجه کنید به گمانم در فتوای شیرازی بزرگ نکته ای ظریف پنهان است سوال این است که در صورتی که هیچ حدیث مستقیمی برای ردع یا تایید تدخین تنباکو وجود ندارد میرزا چگونه به خود اجازه می دهد آن را ردع کند. برخی برای چنین سوالی جوابی سر راست دارند و آن اینکه در فقه قواعدی کلی مانند« نفی سبیل» و «لزوم حفظ وحدت» و... وجود دارد که مانع توقف است و فقیه را در صدور احکام ثانویه یاری می کند. حال گذشته از چند و چون وضع چنین قواعدی باید پرسید که آِیا صلاحدید فقیه و تشخیص او در این فتوا موثر است یا نه؟ و سوال بعدی این است که اواین تشخیص را از کجا بدست آورده است؟ مثلا آیا اینکه تدخین تنباکو موجب فساد جامعه اسلامی است و یا مثلا خرید کوکاکولا موجب تسلط کفار بر مسلمانان است، از غور در روایات بدست آمده و یا از غور در شرایط جامعه مسلمین؟ و اگر جواب شق دوم است آیا نباید مجوز صدور چنین حکمی را به یک استراتژیست مسائل منطقه و یا جامعه شناس مسلمان داد بلکه فتوای اینان را مقدم داشت. سر راست تر این که اگر صدور چنین فتاوایی با چندین واسطه به قاعده ای کلی ماخوذ از احادیث می رسد آیا نمی توان آن قواعد کلی را به آحاد جامعه آموخت و آنها را در تشخیص و تطابق موضوع آزاد گذاشت. 11. برخی چاره را درآن دیدند که قدمی به عقب نهند و «معاملات»را به کلی از حوزه اوامر الهی خارج کنند به عبارت زیر توجه کنید «حوزه اوامر مولوی بیشتر عبادات است که عقل از درک مصالح آن قاصر است اما در موره معاملات اوامر از نوع ارشادی است . فایده ی این که فقیه بفهمد که اوامر معاملات ارشادی است این است که به سراغ عقلا برود» در مورد این عبارت سوالات بسیاری دارم. اما قبل از آن مقدمه ای را لازم می دانم . شما در دروس معاد به ما آموختید که آن چه عذاب روز بازپسینش خوانند همه و همه از نا هماهنگی ارواح با شرایط ملکوتی و تعلق خاطر آنها به نشئه طبیعت بر می خیزد و فیرزومند کسی است که از تخته بند تن و طبیعت خلاصی یابد و روح خود را به انوار قدسیه پیوند دهد و شریعت اصالتا برای این هدف تکوین یافته است. آنگونه که من می فهمم این نگاه به شریعت تعبیر«حق الله » را بر نمی تابد و عنوان «حق عبادالله» برای آن زیبنده تر است به عبارت سرراست تر مصالحی که در شریعت هست به بنده بازگشت می کند و نه به مولا. همچنین با این تقریر از شریعت مرزی میان معاملات و عبادات نمی ماند و اوامر اعم از معامله ای و عبادی همه چون ارشادی است که از ذات رحیم حق نسبت به بندگان برخاسته است. و این چقدر تفاوت می کند با نگاه فقیهانه ای که شریعت را حق خداوند بر گردن بندگان می پندارد که باید فروگزارده شود تا عبد برئ الذمه شود. نکته دیگر این است که وقتی موجودی مختار و عاقل را ارشاد می کنید و آن موجود به حکمت و خیر خواهی شما ایمان راسخ دارد باید او را آزاد بگذارید تا بیندیشد که نسبت به زمان و مکان مختلف چگونه ارشاد شما را به کار بنددتا از آن بهره ای وافر تر ببرد. اگر این دیدگاه پذیرفته شود آنگاه دینداران ما به راحتی متقاعد می شوند که اگر چه روزگاری مصلحت بندگان در اخذ زکات از طلا و جو و گندم و ... بود امروز مصلحت ایجاب می کند که از سرمایه های انبان شده در بورس هم زکات اخذ شود و بر همین سبق مصلحت آن است که ازدواج های مکرر با اجازه همسر اول صورت گیرد و مصلحت آن است که حکم سنگسار در ملا عام لغو شود، مصلحت آن است که بر اسب زکات تعلق گیرد و مصلحت آن است که حی علی خیر العمل از اذان حذف شود. بعبارت دیگر نگاه ما از نص محوری به عقل محوری با سنجیدن تمام شرایط در حد توان تغییر می یابد. حال شاید به خوبی درک کنیم که نگاه خلیفه دوم به پیامبر چگونه بوده است. او برخلاف بسیاری از متکلمین و فقهای امروز ما برای پیامبر دو جنبه قائل بود جنبه ملکوتی و جنبه ملکی. او به وضوح می دید که وجود ملکی پیامبر محدود به قواعد طبیعت است او می دید که پیامبر می خورد، می خوابد، قضاوت می کند، ازدواج می کند، احکامی صادر می کند که همه و همه از جنبه ملکی او برآمده است او به خوبی درک می کرد که همانگونه که پیامبر نمی تواند نخوابد و زناشویی نکند به همان مقدار دشوار است که بدون حکم قطع ید عرب وحشی بیابانگرد را از دزدی مانع شود. و شاید آرزو می کرد که روزگاری بشر به این حد از شعور برسد که بدون این همه خشونت بتوان او را برای زندگی بدون سرقت تربیت کرد . او آرزو می کرد روزی جامعه بتواند درک کند که رنگ پوست و یا اسارت درجنگ دلیل برتری یکی بر دیگری نیست و نژاد پرستی از القائات شیطان است ولی جامعه او قدرت هضم این معنا را نداشت و پیامبر مجبور بود حداقل برای بهبود وضعیت بردگان احکامی صادر کند. جامعه ای که تا چندی پیش زن را جز ما یملک خود محسوب می کرد و او را اجاره می داد و می فروخت چگونه باید به یکباره برای او حقی همپای خود قائل شود. مگر می توان شتران وگاوان و خوکان را با خود برابر دانست لذا پیامبر با امید به جامعه ای متکامل تر که این برابری را درک کند در شرایط فعلی تنها باید حداقل نصف حقوق او را به او باز پس دهد. 11. اما خوش دارم پایان این نامه را به درد دلی خاضعانه بسپرم. گویا خود را سربازی می بینم که روزگاری نه چندان دور به امر فرمانده اش به قلب دشمن زد تا او را به عقب براند و افسوس که از بد حادثه اسیر دشمن شد و حال با آخرین رمق فرمانده را به یاری می طلبد. یادم می آید سه سال پیش آن گاه که سرمستانه سودای حوزه آمدنم بود دو بار استخاره کردم هر دو بد آمد! شاید امروز حکمت آن را می فهمم .قبل از آن که طلبه شوم تصورم از اسلام به گونه ای خنده دار بسیط بود در نظرگاه ما اسلام چون هلویی پوست کنده بود و منتظر برای گلویی که آن را قورت دهد. ما تصور میکردیم به حوزه می آییم چندین سال درس می خوانیم و بعد یک اسلام شناس می شویم و می توانیم در هر زمینه نظر اسلام را ارائه کنیم. و امروز با عمیقترین لایه های جانمان می فهمیم که« اسلام شناسی » یک شوخی است. اصولا نه امروز که از همان طلیعه بحث و فحص دینی همواره اسلام ها در صحنه بوده اند نه اسلام،و شیعه ها ظهور داشته اند نه شیعه. آری در عرصه بحث دینی غلغله ای عظمی به پاست که به قول آن شاعر: گفت و گو هاست در این راه که جان بگذارد هر کسی عربده ای این که مبین وانکه مپرس وقتی صحبت از اسلام ها و شیعه ها می شود برخی ذهنشان به اسلام امریکایی و غیر آن منصرف می شود. نه نه!مسئله بسیار ریشه ای تر از این حرفهاست. هر کس اندک آشنایی با علوم متداول حوزه داشته باشد اذعان دارد که در هر یک مکاتبی مجزا جدالی بی پایان دارند .از ادبیت و عربیت بگیر تا اصول و فقه و فلسفه و حتی رجال. آری اگر چه غریب می نماید اما ما مکاتب رجالی مختلفی داریم. نجاشی و کشّی کسی را ثقه می دانند که مامقانی و خویی ردش می کنند و خویی کسی را ردع می کند که مامقانی او را می ستاند. حال با حسابی ساده جایگشتی از این مکاتب ترتیب دهید تا گوشه ای از مصائب اسلام شناسی رخ بنماید. استادی داشتیم که با طنزی زهر آگین می فرمود ما قبل از طلبگی قرآن را می خواندیم و براحتی می فهمیدیم و حالا پس از تامل طولانی بر یک آیه به فهم خود از آن اطمینان نداریم. آری ما قبل از طلبگی به سادگی گمان می کردیم اگر سیستانی فرو بردن سر زیر آب را مبطل روزه نمی داند و آن دیگری مبطل می داند احتمالا به خاطر حدیثی است که به یکی رسیده است و دیگری از آن محروم است. ما در دنیای دانشجویی خود چه نفرین ها نثار اهل سنت بی چاره نکردیم که عجب آدم های بی شرف و نفهمی هستند که وقتی آیه به صراحت می گوید وضو را اینچنین بگیرید آن ها آنچنین می گیرندو وقتی آیه ای صریح درباره خمس هست نادیده گرفته می شود و قس علی هذا. و امروز از سر این فتاوی متشتت اندکی آگاهیم. 12. واپیسن عبارات این نامه تلخ ترین قسمت آن است. این که چرا در روضه های مرسوم هیچ یک از آخوندها حوصله افاضات دیگری را ندارد و این که چرا طلبه ها بعضا پس از چندی در حوزه ماندن به موجوداتی نفرت انگیز تبدیل می شوند که تمام دغدغه شان تصرف منبر و محرابی است که عمری را به خوبی و خوشی زیست کنند تا آنجا که گاهی برای تصاحب آن بر روی هم چماق می کشند(مسجد چماقی شهر ما هنوز به همین نام خوانده می شود) و اینکه چرا معصومیت و روحانیت طلاب جوان با بالا رفتن پایه درسی آنها نسبت معکوس دارد، سوالاتی بود که مدت ها مانند خوره ای روح مرا می خورد اما امروز برای آن جواب های قانع کننده ای دارم. والسلام 11/5/91 11 رمضان المبارک 1433 Talabe26@gmail.com
متن پاسخ
- بسم الله الرحمن الرحیم. پس از سلام حتما به بنده حق می‌دهید که وارد جزء جزء مباحثی که مطرح فرموده‌اید نشوم ولی با دقتی که می‌دانم در موضوعات به خرج می‌دهید این سوال پیش می‌آید که مگر می‌توان از تطابق بین تشریع با تکوین در نظام ا لهی عدول کرد و از یک طرف خداوند را ربّ هستی بدانیم و ولایت او را تکویناً بر امور عالم معتقد باشیم و صورت آن ولایت تکوینی را برای موجود مختاری مثل انسان، تشریع ا لهی ندانیم؟ چرا با توجه به چنین حقیقت محکمی سعی نمی‌فرمایید امور متشابه را بر این اساس تبیین کنید؟ راستی وقتی امام‌صادق«علیه‌السلام» به مرد بصری می‌فرمایند به زراره رجوع کن به چه معنی است؟ آیا اگر آن مرد بصری بدون این‌که تأییدی از حضرت بگیرد به شخصی رجوع می‌کرد و به پاسخی که داده‌بود عمل می‌نمود (حتی در صورت تطابق فتوایش با فتوای زراره) تفاوتی نمی‌کرد؟ به روشنی پیداست که در صورت اول، عمل او منطبق با اراده‌ی شارع است که بر مبنای عقیده‌ی ما ریشه در نفس‌ا لامر دارد و در صورت دوم عمل مکلّف هیچ تطابقی با اراده‌ی شارع ندارد. بنابر این باید توجه داشت که تکوین در یکی از مراتبش همان اراده‌ی واقعی مولاست (حال به تعبّد و یا هر چیز دیگری که تعبیر شود). آیا زمانی که مولا اراده‌کرده باشد تا حکمش از فلان طریق بیان شود و در حقیقت فرموده باشد همین حکم را (به خاطر هر مصلحتی که باشد) اراده‌می‌کنم و سپس مکلّف بر همان اساس عمل کند، این حکم منطبق با اراده‌ی مولی که وجودی واقعی و تکوینی دارد، نیست؟ و یا آیا در اوامر امتحانی و همچنین در احکام توبیخی مانند وقتی که به خاطر ظلمِ صادر از مکلّف، شارع برخی امور را بر او حرام می‌کند و آن مصلحت اولیه‌ی واقعیه در نظر گرفته نمی‌شود، مصلحتی دیگر و اراده‌ای منطبق با شرائط خاص و تکوین دیگری محقق نشده؟ مثلا وقتی می‌فرماید «فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ کَثیراً» و خبر از حرام‌کردن طیّبات حلالی می‌دهد که به‌جهت ظلم آن‌ها برایشان حرام شده، آیا در این آیه چیزی جز اجرای نظام تکوینی مطابق شرایط جدید جاری گشته‌است؟ بنابر این تفاوتی نمی‌کند؛ خواه اراده‌ی شارع این باشد که حکمِ تأسیسی صادر کند و اسمش را دایره‌ی عبادات بگذاریم و خواه بر رسم عقلاء صحه گذاشته و آن را امضاء نماید (و البته برای کشف امضای آن، دقت علمی به خرج دهیم) و آن را دایره‌ی معاملات بنامیم. و به قول بعضی طلاب که بنده موضوع را با آن‌ها در میان گذاشتم، حتی اگر صحبت از قاعده‌ی ملازمه به میان‌آید باز صحبت از همین قرار است (علی رغم این‌که اگر نگوییم کُبرویاً در فهم آن اشتباه کرده‌اید ـ‌از آن‌جهت‌ که تطابق آرای جمیع عقلاء بما هُم عقلاء شرط است‌ـ تطبیق این کبری بر صغرای ذکر شده مخدوش است‌) چراکه آن‌جا نیز صحبت از کشف قطعی و یقینی حکم شارع است، جدای از این‌که اولا: حتی در بین اصولیون، برخی مثل صاحب فصول منکر آن‌هستند و ثانیا: پذیرندگان آن قاعده به‌قدری احکام مستند به آن را تقلیل داده‌اند که اساسا فتاوی مستند به آن بسیار محدود است. به هر حال، باید توجه داشت تکوین را فقط به مصلحت و یا مفسده‌ای که در متعلق امر یا نهی است منحصر ندانیم بلکه چه بسا مصلحت، در اصل امر و یا نهی و صدور آن از خدای متعال موجود می‌باشد. پس از جانب خداوند اگر شرایط، محقق بود بر طبق مصلحت اولیه حکم می‌کند و گرنه طبق شرایط فعلی، اراده‌ای دیگر می‌نماید. همچنین از جانب مکلّفین اگر دسترسی به حکم واقعی پیدا کردند به همان مصلحت دست می‌یابند و در غیر این صورت حکمی را عمل می‌کنند که آن نیز متعلّق اراده‌ی واقعیه‌ی خدای متعال است که بر اساس مصلحت واقعیه شکل گرفته. عرض بنده آن است که با حضور امام معصوم و رجوع به او در کنار شریعت، رجوع به انسانی کرده‌ایم که «سبب متصل بین ارض و سماء» است و او در مقام تکوینیِ خود، انسانی است که دستورات شرعی را مطرح یا امضاء می‌کند و تشریع را به تکوین متصل می‌نماید. خواهش دوستانه‌ی بنده آن است که سعی نفرمایید زود قضاوت کنید و با یک نظر به مسجد چماقی‌ها این‌همه فضائلی که در حوزه‌های علمیه هست را نادیده بگیرید و تحت عنوان رسالت تاریخی برای آباد کردن دهی، شهری را خراب کنید. هنر ما در انجام رسالت تاریخیِ خود آن است که تنگناهای تاریخی‌مان را بشناسیم و با روشی حکیمانه سعی کنیم ملت را از آن عبور دهیم. موفق وموید باشید
273

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
شما فکر نمیکنین که شاید آقای شبستری نظرات جدیدی رو طرح میکنن ومثل ملاصدرا وایت ا...طباطبایی و.. از طرف علمای زمان خودشون ترد میشن؟
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام همه‌ی ما باید سخنان را بر مبنای استدلال بپذیریم. با دقت در سخنان آقای شبستری استدلالی دیده نمی‌شود که گفته شود متحجرین با آن برخورد کرده‌اند. موفق باشید
13095
متن پرسش
سلام علیکم استاد معزز: بنده به لطف خداوند منان و عنایات حضرات معصوم سلام الله علیها جوانی مذهبی و تا حدی سیاسی هستم از این رو سبب شده که ذهنم متبادر و متبلور از ورود به عرصه ی سیاست و اخذ مسولیت می باشد. حال پرسش ام این است که آیا اساسا چنین ذهنیت و تصوراتی مورد مرضیه ی حق تعالی و حضرت ولی عصر (عج ا..تعالی شریف) می باشد؟ در صورت مثبت بودن پاسخ چه برنامه ی عملی، علمی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی را برای بنده تجویز می کنید؟؟ شایان ذکر است که بنده دانشجوی رشته حقوق هستم. با سپاس وافر، التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم وظیفه‌ی هر انسانی است که برای اصلاح امور جامعه از مسئولیتی که می‌تواند بپذیرد، شانه خالی نکند. منتها با ملاک‌های دینی وارد صحنه شود تا مطابق اهداف الهی و فطری انسان‌ها تصمیم بگیرد. مشکلی که امروز متأسفانه تعدادی از مسئولین ما دارند که انسان را با نگاه ارزش‌های غربی می‌نگرند. بنده معتقدم اگر این‌ها به جای تحصیلات در غرب، یک دور حکمت متعالیه و تفسیر المیزان خوانده بودند، بسیاربسیار در تصمیم‌گیری‌های خود تصمیماتی می‌گرفتند که برای مردم این مرز و بوم مفید بود. موفق باشید

9261

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام امیدوارم حالتون خوب باشه: یه سوالی داشتم. نظرتون در مورد این که شبها رو بیدار بمونیم تو ماه رمضون اما روزها تا نماز ظهر بخوابیم چیه? من دو سه روزه این کارو میکنم اما مطمئن نیستم کار اشتباهی نباشه! چون تو روز گرسنه مون نمیشه و اونجور که فهمیدم اصلاً توی ماه رمضون باید گرسنگی و تشنگی بکشیم! اما از یه طرف دیگه وقتی روزه ایم زیاد سرحال نیستیم و نمیتونیم فعالیت و مطالعه و... بکنیم و شب راحت تره! آخرش موندیم چیکار کنیم!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر نمی‌کنم اگر از شب می‌توانید استفاده کنید اشکال داشته ‌باشد. البته بنده چنین تجربه‌ای ندارم و نتایج و آثار آن را تجربه نکرده‌ام. موفق باشید
2180
متن پرسش
در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه»» شما تقابل مکتب امام و غرب را نشان داده‌اید در این راستا تفکر علامه را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
متن پاسخ
همان‌طور که قبلاً ملاحظه فرمودید علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» به‌خوبی روح اعتباری و سوبژکتیویته‌ی غرب را می‌شناسند و با نظر به آن روح، نور قرآن را به صحنه می‌آورند تا با نور قرآن شما را از ظلمات دوران عبور دهند به همین جهت وقتی شما مدتی با تفسیر المیزان مأنوس شدید به‌خوبی در خودتان احساس عبور از غرب ظهور می‌کند.
581

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد ارجمند .در مباحث فلسفی و عرفانی که در هر مجلس گفته میشود مولانا جلال الدین بلخی جایگاه ممتازی دارد .اما در مباحث وی اثری از ولایت پذیری نیست .در ست است که در مدح حضرت علی شعر گفته اما معنی ولایت ومعصوم بودن او و سایر ائمه را نمیدهد .در اشعار سعدی وفردوسی و.... هم در مدح عمر وابوبکر بسیار گفته شده .سئوالی که دارم این است که این بزرگواران آیا مثل ما فکر نمیکرده اند.حضرت مولانا با این سواد فلسفی وعرفانی چطور صراحتا به ولایت اشاره نکرده ؟میدانم اعتقادات شیعه از زمان شیخ صدوق قرن 5 ثبت شده اما چرا این بزرگواران در اشعار خود در مدح عمر وابوبکر هم که شیعه انان را غاصب ومنحرف کننده مسیر اسلام میداند شعر سروده اند ایا نااگاه بوده اند؟ایا فهم دیگری از دین داشته اند ؟لطفا مرا راهنمایی کنید که بد جوری ذهن من و امثال من را مشغول کرده است.با تشکر و صبر و حوصله شما.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: در کد شماره‌ی 575 إن‌شاءالله جواب خود را می‌گیرید. موفق باشید
11597

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام محضر استاد گرامی: اقتدار مرد در برابر همسر یعنی چه؟ و باید آن را چگونه بدست آورد. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مرد تنها در خروج همسرش از خانه حق دخالت دارد، در بقیه‌ی امور باید با تفاهم کارها را جلو ببرند. اقتدار چه نیاز است؟! موفق باشید

1779
متن پرسش
سلام استاد بزرگوار--در یکی از سوال هایم مورد زیر را پرسیدم جواب ندادید ، توضیح و تعبیرتان را بگویید ممنون می شویم : چند سال پیش خدمت علامه حسن زاده مشرف شدیم در خصوص شکم و وسواسم و راهکار از ایشان سوال کردم فرمودند : من و شما دوستیم - نطفه بودی این شدی ، من پرسیدم باید چکار کنم منطق بخوانم ، هندسه و... جمله ای فرموند درست نشنیدم که دوباره تکرار کردند نشنیدم ( روم نشد بگم دوباره تکرار کنند ) ، پرسیدم خوب نمی توانم عقاید و ... را درک کنم ، درکم ضعیف است فرمودند کسی کار کنه خوب میشه در آخر چون دنبال راهکارعملی بودم دوباره سوالم رابرای برطرفی شک پرسیدم که فرمودند یه چک بخوری خوب میشی- که بعد از این قضیه خیلی ناامید شدم چون برداشت کردم اگر آینده ای داشتیم واهل عمل بودیم حتما درست توجیه و نصیحتمان می کردند و راهکار میدادند ضمن تعبیرتان از این رخداد بفرمایید این برداشتمان صحیح است یا نه - تشکر فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام سعی کردم با جوابی که دادم راه‌کارِ لازم را بنمایم. چون ایشان وقتی می‌فرمایند: «یک چک بخوری خوب میشی» می‌خواهند بفرمایند راه بیفت. با مشکلات عقلی و قلبی که برخورد کردید آماده می‌شوید تا عقاید اصلی را بفهمید. از معرفت نفس شروع کنید. موفق باشید
163

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم چگونه می توان عدم انارشیسم معرفتی و ازادی بیان را در کنار هم جمع کرد توضیح اینکه علامه جعفری در کتب خود راه حلی را پیشنهاد می کند ایشان مجمعی را پیشنهاد می کند که هر گونه فکر نوی در ان به بحث گذاشته شود تا صلاحیت ان برای انتشار در عموم مشخص شود اعضای این مجمع را متخصصین به جوانب مختلف ان نظریه نو تشکیل می دهد اما این پیشنهاد جای تامل دارد زیرا همواره علم و معرفت در گونه ای ساختار شکنانه پیشرفت کرده است و مگر ندیده ایم که یک فکر گاها در زمان خود مهجور می ماند و یا به انواع و اقسام افترا مبتلا می شود غافل از این که همان فکر چاره ی گره فرو بسته ی زمان خود بوده است
متن پاسخ
باسمه تعالی جواب: سلام علیکم : حقیقت آن است که خداوند انسان‌ها را رها نکرده است که هرکس با طرح هر نظری اندیشه‌ی جامعه را بلرزاند. مشکل فوق در جامعه‌ای مطرح است که از وَحی الهی جدا شده، زیرا خداوند از طریق معجزات، اطمینان کامل را بر صحت سخنان پیامبر در جامعه ایجاد می‌کند، و از طرفی آن وحیْ عقل دفن‌شده‌ی انسان‌ها را بر می‌انگیزاند، لذا در چنین جامعه‌ای سخن خلاف عقل و وَحی پذیرفته نمی‌شود تا مجبور باشیم از ترس تزلزل جامعه‌ آزادی بیان را قربانی کنیم. ما باید هرچه بیشتر انرژی خود را در تقویت عقل و دینِ جامعه صرف کنیم تا از مشکلات فوق‌الذکر آسیب نبینیم.
12972

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: استاد عزیز، پدرم از ایثارگران و جانبازان جنگ تحمیلی است ولی از همان جوانی به واسطه نفوذ مهدی هاشمی معدوم در منطقه لنجان تحت تاثیر ایشان در زمره طرفداران و پیروان آقای منتظری بوده و هست و به واسطه این تعلق سیاسی به سراغ کتب اعتقادی آقای صالحی نجف آبادی رفت و بدون در نظر گرفتن وزنه علمی و مقبولیت ایشان در حوزه و نیز بدون داشتن بنیه علمی برای مواجهه با شبهات صرفا به واسطه تعلق سیاسی و نزدیک بودن این شخص به آقای منتظری، به خصوص در مباحث امامت شدیدا تحت تاثیر ایشان گرفته تا جایی که باعث نگرانی جدی اعضای خانواده شده است، برای مثال پدرم مدتی است که زیارت ائمه علیهم السلام را کاری بیهوده می داند چرا که آنها از دنیا رفته اند و کاری ازشان بر نمی آید، مشکل اینجاست که زمینه برای مباحثه دوطرفه با ایشان هم نیست، از طرفی خودشان گریزانند و از طرف دیگر هروقت مباحثه ای اتفاق افتاده گویا از ما حالت انزجار پیدا می کنند، لطفا ما را راهنمایی فرمایید. در ضمن اگر منابع مشخصی در مورد رد اینگونه کتب می شناسید معرفی فرمایید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در این رابطه در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» شده است ولی به نظر می‌رسد چون در این موارد کار به مِراء می‌کشد و موجب درحجاب‌رفتنِ قلب می‌گردد بهترین راه ترک این مباحث است. موفق باشید

11674
متن پرسش
باسلام و احترام خدمت استاد: دو سالی هست که در گیر این مسأله هستم که من کیم؟ آشتی با خدا و چند کتاب دیگر از شما را مطالعه نمودم در حال حاظر هم فرزندم این چنین باید بود را می خوانم ولی نمی فهمم که آخر من کیم؟ اصلا نمی توانم استعدادهای مربوط به شخصیتم را کشف کنم خیلی هم در گیر این هستم که کاری که انجام می دهم به خاطر توجه و نظر دیگران نباشد اما نمی شود و این مسأله مرا خیلی آزار می دهد. تحصیلاتم سطح سه حوزه در رشته تفسیر می باشد و علاقه عجیبی به آیة الله جوادی آملی و تفاسیر ایشان دارم. از شما بزرگوار می خواهم که مرا راهنمایی کنید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در جواب این که می خواهید بدانید چه کسی هستید، شما همان کسی هستید که علاقه به آیت اللّه جوادی آملی دارید. می‌ماند که می‌خواهید در خودشناسی به لایه‌های عمیق‌تری دست بیابید، هراندازه خود را از تعلقات مادی آزاد کنید و خدا را همه‌کاره‌ی امور بدانید بیشتر خود را به معنای حقیقی آن می‌یابید تا إن‌شاءاللّه به وقت‌اش «رسالة الولایه» علامه طباطبایی«رحمة‌اللّه‌علیه» را با شرح جناب حجت‌الاسلام یزدان‌پناه دنبال کنید. موفق باشید

10011

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام حضور استاد عزیز: نظرتان راجع به مطالب استاد مصطفی ملکیان با عنوان «عقلانیت و معنویت» و غیر عقلانی بودن تعبد دینی در صورت صلاح دید مرقوم فرمایید. برخی از اثار ایشان در سایت زیر مشهود است neeloofar.org
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع شخصیت فکری آقای ملکیان را باید در نگاه کلّی و کلان مدّ نظر داشت همان‌طور که کانت نکات اخلاقی خوبی را مطرح می‌کند، ولی حاصل آن، غربی است که شما با آن روبه‌روئید. جایگاه تاریخی تفکر آقای مصطفی ملکیان چیزی غیر از آن مشیّتی است که حضرت حق برای عبور از غرب و رسیدن به یک تمدن اسلامی برای ملت ما اراده کرده است. موفق باشید
7670

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
باسلام خدمت استاد بنده دانشجوی دکتری رشته مهندسی هستم در درون خودم سالهاست که میل قلبی به حکمت متعالیه و جناب صدرالمتالهین را حس می کنم و دغدغه اعتلای تمدن اسلامی برین مبنا توسط انقلاب اسلامی حضرت امام را دارم حال دو راهنمایی از محضر شما طلب دارم 1)بنده تا حدودی کتب شهیدمطهری و آیت الله مصباح و آیت الله جوادی و .... را مطالعه کرده ام حال دوست دارم که با آرا و نظریات جناب صدرالمتالهین آشنا شوم و استفاده معرفتی بکنم و هفته ای چندساعت وقت برای این مطلب بگذارم شما چه منبعی برای این منظور پیشنهاد می کنید؟ 2) تصمیم دارم در آتیه و حین دوره دکتری با همین دغدغه تولید علم و تمدن سازی وارد حوزه شوم ولی می دانم درسن حدود 28سالگی باید با ترتیب و سیر خاصی پیش بروم تا مفید واقع بشوم لذا از شما خواهش دارم که درین زمینه هم راهنمایی بفرمایید و یک سیر حوزوی مدون و هدفمند برای بنده مشخص بفرمایید با تشکر
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: 1- شاید از کتاب «از برهان تا عرفان» همراه با شرحی که داده‌ام بتوانید شروع کنید 2- خود حوزه سیر خود را دارد و شما در ابتدای امر و چندسال اول باید خود را به آن سیر بسپارید و بعداً افق ادامه‌ی کار برایتان روشن می‌شود. موفق باشید
7384
متن پرسش
سلام استاد مدت زیادی است که به این نتیجه رسیده‌ ام که حساب ‌و کتابی در زمینه توفیقات الهی واقعا نیست. فقط میتوانیم به قدر وسع بکوشیم و البته به قدر کوشش هم نمی‌توان انتظار توفیق داشت. من خودم 10 سال است که در جا میزنم و تازه متوجه شدم که علت عدم توفیقم از همان ابتدا یک سری نقایص جسمی و ذهنی بوده: ضعف اعصاب و روان و حافظه که هم در درس و هم در اخلاق و عبادات و هم در روابط اجتماعی زندگیم را آشفته کرده و تمام هدفهایم نیست و نابود شده. و در این مدت به قدری گیج و سردرگم و خیال زده بودم که متوجه نمیشدم که اشکال کار کجا است و هیچ راهنمایی هم نداشتم. بعد از 10 سال در جا زدن حالا نه انگیزه‌ای مانده و نه حالی و تنها چیزی که مانده باری از گناه و ناکامی و شکست و روابط خراب شده است. راستی چرا یک عده مثل من این جوری باید قربانی شودن و عده‌ای دیگر به قول معروف ره صد ساله را یک شبه طی کنند؟ چرا باید در اثر جهل و نداشتن منذر و راهنما دچار گرفتاری هایی شوم که برای رها شدن از آن ها جانم به لبم برسد در حالی که تازه بعد از یک عمر رسیدم اول خط؟ من تنها یک نفر از میلیون ها انسانی هستم در طول تاریخ که این چنین دچار احساس خسران شده‌اند و شما خوشبختانه جزء آن دسته نیستید. اما با توجه به وجود افرادی چون من و نه از نقطه نظری شخصی تان آیا قلبا به نظام احسن خلقت معتقدید؟ (چون من هم اگه جای شما یا مثلا علامه و امام بودم به تمام قضا و قدرها راضی بودم چون گلیم خودم را از آب کشیده بودم و خر خود را از پل گذرانه بودم. میدانم و میدانید که در چنین حالتی رضایت به سرنوشت و ادعای نظام احسن خلقت چه قدر خودمحورانه و خودمرکزبینانه است) در کتاب آشتی با خدا نوشته اید که این سوالات ریشه روانی دارد من می گویم از آن طرفش هم ریشه روانی دارد. انسان وقتی سرنوشت خود را به کامش ببیند کمی ادعای رضایت از خدا و سرنوشت می کند اگر نه به زمین و زمان بدوبیراه میگوید. چون نهایتا همین روزگار است که ما را در معرض شرایط و موقعیت‌هایی قرار می‌دهد که رشد کنیم یا هلاک شویم. "ما هلکنا الا الدهر" آیا واقعا عاری از حقیقت است؟ شما جای دهر بگذارید رب العالمین یا هر چه... هیچ کس انگار نیست که بتواند مرا پاسخ دهد نمیدانم یقه کی را بگیرم. شاید آن انسان کامل که قرار است بیاید جوابی داشته باشد...
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً به نور انسان کامل إن‌شاءاللّه عالی‌ترین جواب را می‌گیرید. ولی گفت: « گفتم رخت ندیدم گفتا ندیده باشی.گفتم ز غم خمیدم گفتا خمیده باشی. گفتم ز گلستانت گفتا که بوی بردی. گفتم گلی نچیدم گفتا نچیده باشی. گفتم ز خود بریدم آن باده تا چشیدم. گفتا چه زان چشیدی از خود بریده باشی. گفتم لباس تقوی در عشق خود بریدم. گفتا به نیک نامی جامه دریده باشی. گفتم که در فراقت بس خون دل که خوردم. گفتا که سهل باشد جورم کشیده باشی. گفتم جفات تا کی گفتا همیشه باشد. از ما وفا نیاید شاید شنیده باشی. گفتم شراب لطفت آیا چه طعم دارد. گفتا گهی ز قهرم شاید مزیده باشی. گفتم که طعم آن لب گفتا ز حسرت آن. جان بر لبت چه آید شاید چشیده باشی. گفتم بکام وصلت خواهم رسید روزی. گفتا که نیک بنگر شاید رسیده باشی. خود را اگر نه بینی از وصل گل بچینی. کار تو فیض اینست خود را ندیده باشی ». عجله نکنید، شلوغش هم نکنید. ناز هم نکنید.دلتان هوای خدا را کرده و از آن جهت که حضرت حق با اسم جلالش با شما برخورد کرده بی‌تابی می‌کنید بعداً معلوم می‌شود آن‌هم یک رنگ حضور خدا بوده و چقدر حساب‌ها در همین به ظاهر بی‌محلی و به گفته‌ی شما غیر اَحسن‌بودن، بوده است. اگر حساب و کتابی در توفیقات الهی نیست پس این اعتراض‌های شما را به حساب چه کسی بگذاریم که بنده‌اش را این اندازه بی‌قرار کرده؟ موفق باشید
6420
متن پرسش
با سلام با توجه به اینکه آدم در مقام تعلیم الهی بوده،آیا میتوان تاریخی را که به ما آموزش داده شده پذیرفت که انسانهای اولیه در غار زندگی میکردند و ابتدا سخن گفتن نمیدانستند و خطی نداشتند؟در درس تاریخ در دوره راهنمایی به ما اینطور آموزش داده بودند که به دوره ای که بشر خط نمیدانسته دوره ماقبل تاریخ میگویند..به نظر می آید غیر از نظریه تکامل تصویری که از انسانهای اولیه در تلویزیون ارایه شده که انسانهایی نیمه برهنه و نیمه وحشی بودند که در غارها زندگی میکردند با تصویری که از مقام آدم به عنوان اولین انسان روی زمین در قرآن کریم مطرح شده منافات اساسی دارد.نظر شما چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: غرب برای آن‌که بگوید آخرین تمدن کامل‌ترین تمدن است این افسانه‌ها را در آورده، در حالی‌که اولین انسان پیامبر است و فرزند آدم یعنی حضرت شیث نیز پیامبر است و همچنان جهان از انسان‌های متعالی برخوردار بوده. موفق باشید
5784
متن پرسش
با سلام.بنده وقتی به زندگی معصومین علیهم السلام نگاه می کنم سوالاتی برایم پیش می آید و یکی از ان ها این است که حداقل در نظر من رفتار و گفتار ان ها الف)زاهدانه است تا عارفانه ب)خوف و بیمناکی بر امیدواری رجحان دارد ج)از همه مهمتر عابدانه است نه عاشقانه. من نمی دانم ادبیات عاشقی و معشوق بودن خداوند چگونه وارد آموزه های ما شده است.اما هر چه می نگرم رابطع معصومین با خداوند مطلقا رابطه معشوق و عاشق نیست،چون این رابطه به نحوی یک هم شانی می خواهد که جل شان الله.همه حرف معصومین حول محور بندگی ذلت پایین دستی احتیاج خدمت گذاری اظهار ادب و خضوع می گردد نه چیز دیگریاگر هم محبتی است محبت بنده به ارباب است نه محبت من به عشقم!اما در سیره عرفا،شاعر و غیر شاعر عالم و غیر عالم اصلا زهد و خوف به ان معنا مشاهده نمیشود بلکه همه اش امیدواری و پیوستن و در جوار بودن باهم بودن و کیف و عشق و صفا است!این شیوه ائمه چگونه قابل فهم است؟من اشتباه می فهمم یا حرف های دیگر غلط است؟آیا این ها توهمات عرفاست و حق را ائمه می گویند و می کنند؟یا حریم عظمت الهی آن قدر ها هم دست نیافتنی نیست و ائمه ادب به خرج می دهند؟من چند روز است اتفاقی کتابی راجع به سیره امام هشتم می خوانم،یک زندگی فوق العاده معمولی با ترس و خوف از خداوند و امید رهایی از عذاب.نه شوق و سرمستی و هیجان و شور و سماعی در کار است نه حرف های قلمبه سلمبه.نه به وجد آمدن از چیزی وجود دارد(هنر شعر طبیعت وجود خودشان و...)فقط و فقط یک زندگی زاهدانه که غایات الغایاتشان این است خداوند به آن ها مرحمت کند و عذابشان نکند و بنده خوبی باشند.اگر این درست است که وای به حال ما که خدا را تا قد خودمان پایین کشیده ایم...اگر خداوند انقدر عظمت دارد که اینها اینجوری رفتار می کنند که وای به حال ما.اگر اینها خدا را به خاطر عظمت او می پرستند پس آقای طاهر زاده ما را به جای دیگری می خواند که می گوید بپرستید تا نور شوید تا قیامتی شوید تا در افقی که پیش رویتان گسترده می شود به ان بالا بالا ها و شایستگی محلیت برای تجلی اسما برسید.استاد نمی گوید خدا را چون خداست بپرستید.از خدا می خواهم آن گونه که خواستم و نوشتم حرف هایم را بفهمید و پاسخ دهید
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: البته بنده هیچ تاکیدی ندارم که عرایض بنده را دنبال فرمائید، به همان چیزی که رسیده اید پای بند باشید ولی فکر می‌کنم با دقت در سخنان ائمه«علیهم‌السلام» باید بین خوف و رجاء جمع کرد تا آن‌جایی که هیچ‌کدام بر دیگری رجحان نداشته باشد بدین لحاظ نگاهی به مناجات‌های خمسه عشر یا مناجات شعبانیه که بیندازید آن ذوات مقدس را هم خائف از خدا می‌یابید و هم مُحبّ. و یا در مناجات شعبانیه می‌بینید تا آن‌جا جلو هستند که از خدا می‌خواهند در انقطاع کامل از غیر خودش قرارشان دهد و حاصل این انقطاع بازشدن چشم دلشان باشد تا با چشم حق عالم را بنگرند و از این هم بالاتر، متصل به معدن عظمت الهی گردند که با تجلی نور عظمت، فنای در فنا پیش می‌آید. از این روایت مشهور در اصول کافی غفلت نفرمایید که رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» می‌فرمایند: «أَفْضَلُ النَّاسِ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لَهَا فَهُوَ لَا یُبَالِی عَلَى مَا أَصْبَحَ مِنَ الدُّنْیَا عَلَى عُسْرٍ أَمْ عَلَى یُسْر» برترین انسان‏ها کسى است که عاشق عبادت باشد و با وى هم آغوش گردد، و از طریق بدن خود همراه آن باشد و خود را براى عبادات فارغ گرداند، در این حال چنین کسى دیگر نگران آن نیست که زندگى او به سختى بگذرد یا به آسانى. (کافى، ج 2، ص 83) و یا این‌که در وصف اصحاب امام حسین«علیه‌السلام» می‌فرمایند: «هَذَا مُنَاخُ رِکَابِهِمْ وَ هَذَا مُلْقَى رِحَالِهِمْ- وَ هَاهُنَا تُهَرَاقُ دِمَاؤُهُمْ- طُوبَى لَکِ مِنْ تُرْبَةٍ عَلَیْکِ تُهَرَاقُ دِمَاءُ الْأَحِبَّة» : اینجا محل پیاده شدن ایشان است. اینجا محل اثاث و خیمه‏گاه آنان میباشد، اینجا خونشان ریخته خواهد شد، خوشا بحال تو خاکى که خونهاى محبوب‏ها روى تو ریخته خواهد شد.‏ درست است که عبادات هم در حدّ خوف از جهنم و یا طمع به بهشت مورد قبول است ولی رجحان عبادت احرار را نباید در روایات مورد غفلت قرار داد و یا امثال این آیه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِباد» که می‌فرماید: انسان‌هایی هستند که نفس خود را تماماً با خدا در ازای رضوان الهی معامله می‌کنند. موفق باشید
94

بدون عنوان*بازدید:

متن پرسش
با سلام قران را برداشتم و از خدا خواستم با من حرف بزنه بعد قران را باز کردم صفحات 229و230 مربوط به سوره هود امد می خواستم مفهوم کلی این دو صفحه را برایم بگویید ممنون می شوم
متن پاسخ

سؤال مشخصی نفرموده‌اید که اگر بتوانم جواب دهم. به تفسیر رجوع فرمایید.

30260

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام و تبریک ایام الله دهه فجر خدمت استاد بزرگوار. استاد مطالب ذیل از بیانات حجت الاسلام احمد فرحانی - مدیر موسسه فقهی امیرالمومین (ع) - هستش. ضمن اینکه می‌خواستم نظرتان رو در مورد اصل محتوا بدونم، خواستم بپرسم نظر علامه (ره) و امام (ره) نیز همینطور هست؟ (بیشتر راجع به عصمت و ولایت تکوینی. آیا مراد عصمت در بیانات ایشون_با توجه به قائل به ولایت تکوینی بودن_عصمت اکتسابی است!؟!؟!!) بسیار ممنون. «تولیت ولی فقیه نسبت به مولی علیه متفاوت با تقلید مقلد از مجتهد است. الان در مسیر جهاد کبیر در دوران امامت و امت هستیم نه اجتهاد و تقلید. با توجه به عقلیات و نقلیات حضرت امام (ره) در کتاب بیع و مصباح الهدایه در تبیین ولایت مطلقه فقیه و همچنین رساله الولایه علامه طباطبایی مثل: ۱. دلیل بر ولایت فقیه همان دلیل بر امامت است. ۲. این ولایت فقیه همان ولایت رسول الله است. ۳. ولایت تشریعی بدون ولایت تکوینی محال است. باعث میشه خطای ولی فقیه غیر ممکن بشه. عصمت برای ولی فقیه خیلی کم بینی است! ولی فقیه بیشتر از عصمت را دارد. ولایت تکوینی و تشریعی دارد و حتی اگر ختم شریعت نشده بود امکان تشریع ایشان بود. علماء امتی افضل من انبیاء بنی اسرائیل.»
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نکات خوبی است. ولی در هر حال خود ولیّ فقیه حاضر نیست خود را در عرض معصوم بداند هرچند خداوند برای کمک به بندگانش او را حفظ می‌کند. نمی دانم نظر مستقیم حضرت امام و علامه در این مورد چیست. بد نیست سری به کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی» بزنید و سؤال شماره‌ی ۳۰۲۵۷ را نیز ملاحظه کنید. موفق باشید

نمایش چاپی