بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
15202
متن پرسش
سلام علیکم استاد: خسته نباشید. بنده طلبه هستم. چندی پیش یکی از آشنایان نزدیک که دختر خانم جوانی در محدوده سن 22 سال هستند در خصوص مسأله ای به بنده رجوع کرد و مسأله ایشان بدین شرح است که ایشان می فرمایند که چند باری برایشان اتفاق افتاده است که وقتی شب می خوابند در ابتدای خواب (یعنی بین خواب و بیداری) چیزی بیخ گلویشان را محکم می فشارد بطوری که نمی توانند از جایشان حرکت کنند، حتی می فرمودند که دقیقا سنگینی دست هایشان را در زیر گلویم حس می کنم که با شدت می فشارد. بار اول که ایشان تعریف کرد بنده زیاد توجهی نداشتم و گفتم احتمالا بد خوابیده بودید یا ... اما بار دوم هم دقیقا همینطور شدند و دقیقا با همین کیفیت. بصورتی که ترسی در وجود ایشان حاصل شده بود. بنده با توجه به اینکه این حالت فقط در حین خواب و بیداری (یعنی در لحظه ای که روح تا حدودی ارتباط اش قطع شده است) برای ایشان رخ داده است و با توجه به بعضی مباحث معاد و علم النفس صدرایی احتمال دادم که ایشان در خواب و بیداری تمثلات و صُور اعمال خویش را می بینید و در واقع این ملکات نفسانی ایشان است که برایشان تجلی می کند نه اینکه چیزی بیرون از ایشان با او ارتباط بگیرد، یعنی تمام فشارها از درون خودش شروع به جوشش می کند. با توجه به این استنباط مباحث خودسازی و مراتب طهارت نفس و تزکیه را کمی با ایشان صحبت کردم. حال قرار است که در آینده کمی دیگر با ایشان صحبت کنم، فقط خواستم از حضورتان بپرسم چیزی که به ذهن بنده رسیده است درست است یا خیر؟ (یعنی اینکه ملکات نفسانی ایشان برایشان تجلی می کند و فکر می کنند شخص دومی او را اذیت می کند). چون استنباطی که کرده ام در روند بحث بنده با ایشان ممکن است تأثیر بگذارد. اگر امکان اش هست بنده را راهنمایی کنید و در ثانی امکانش هست این همان بحث (بختک) باشد که بین مردم عوام مشهور است؟ و می گویند بختک موجودی است که در هنگام خواب خودش را روی انسان می اندازد و تخت سینه او را می فشارد. اگر احتمال می دهید این سوال باعث ایجاد و افزایش خرافه در بین کاربران می شود در سایت بصورت عمومی نمایش ندهید. با تشکر .
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب «جایگاه جنّ و شیطان و جادوگر» در بحث «کتک‌خوردن از خود» عرایضی در این مورد شده است. با این‌همه؛ موضوعِ طهارت نفس کمک می‌کند. بعضاً روانپزشکان نیز حرف‌هایی دارند. موفق باشید

15201
متن پرسش
سلام استاد: وقتتون بخیر، ببخشید یه مساله ای خیلی اذیتم میکنه، وقتی درگیر زندگی و دنیا و اطرافیان میشم غفلت میاد سراغم، نه اینکه خدای ناکرده گناهی انجام بدم، نه، خیلی به لطف خدا حواسم به اینکه معصیتی نکنم هست اما عفلت از محضر خدا می کنم اینکه مدام یادم باشه که در محضر خدا هستم و ذکر خاصی که میگم و فراموش می کنم. لطفا بفرمایین برای تذکر اینکه در محضر خداییم و زندگی دنیا سرگرممون نکنه چیکار کنیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این موارد بنده سخن خاصی ندارم. زیرا هرکس خودش می‌داند در صحنه‌هایی که موجب غفلت او از حضرت حق می‌شود، وارد نگردد. موفق باشید

15200
متن پرسش
سلام علیکم و رحمه الله: خدمت جناب استاد عزیزم عرض درود و خسته نباشید به خاطر تمام زحماتتون عرض می کنم. بنده مدتهاست با دروس حکمی آشنایی دارم اما اصوات شما برای من نقطه عطفی بود خداوند به شما خیر فراوان عنایت کند. سوال 1: در مورد رویت حق در مخلوقات باید عرص کنم که بنده با نگاه به مناظر ممکنات به اسماء الهی منتقل می شوم اما در حد ارتباط عقلی و فکری و در اثر تفکر قلبا هم با وجود این ممکنات انس می گیرم. یعنی وقتی حیات و اراده و زیبایی رو درک می کنم در این مناظر با این اسماء انس هم برقرار می کنم الحمدلله. اما این سوال برایم پیش اومده که آیا این صفات کمال خود اسم جامع الله به اعتبار مقام واحدیت هست؟ یا جلوه و نمودی محدود از اون اسم اللهی است که در مقام واحدیت است اما چون این جلوه فانی در اون مقام هست در واقع خود اون مقام هست که در صحنه است؟ از فرمایشاتتون بنده بین این دو مطلب حیران شدم اما گمان می کنم مطلب دوم منظورتون باشه. سوال 2: آیا ماهیات، اسم جامع الله رو به قدر خودشون نمایش می دهند با این بیان که اون اسم شدت و ضعف نداره و ماهیات هست که هر کدوم به محدوده ای اون اسم جامع الله رو ظاهر میکنه، یا اسم الله وقتی به تجلی و ظهور در صحنه میاد یعنی تجلی برون صقعی میکنه اون تجلی و ظهور شدید و ضعیف میشه من حیث هوهو و با قطع نظر از ماهیات.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با پیگیری مباحثی که در شرح سوره‌ی حمد حضرت امام و کتاب «مصباح الهدایه» شد، طبق وحدت شخصیِ وجود و تشکیک در ظهور، روشن می‌شود آن‌چه در همه حال در صحنه است، حضرت حق است و ما به اندازه‌ی تقوی و تزکیه‌ی خود و رفع اَنانیت از خود، او را می‌یابیم. موفق باشید

15199
متن پرسش
سلام: استاد چی میشه که بعضی وقتا احساسم نسبت به اهل بیت (علیه السلام) و حتی خدا یه جوری میشه، مثلا من واقعا اسم امام علی (علیه السلام) رو می شنوم همه وجودم میشه ایشون و واقعا بعضی وقتا اشکم میاد از اسم ایشون، ولی یه چند وقتیه یه جوری شدم، بعضی وقتا میشه حتی تو مجلسی اسم حیدر میاد و من اون حس همیشگی رو ندارم، یه جورایی دنبال دلیلم واسه منقلب شدن!!! سن هیجده سالگی فک کنم عجیب ترین سن انسانه!! حتی بعضی وقتا این حس در مورد خداوندی و ربوبیت خدا بهم دست میده، دنبال نشونه خدام و اون حسه خودبه خودی رو بعضی وقتا ندارم!!! و شدیدا عذاب میکشما، شدید، حس می کنم تمام داراییمو از دست دادم، حاضرم هر چی دارم بدم فقط دوباره اسم امام علی منو منقلب کنه البته این حس الحمدلله بر من قالب نیست، نمیدونم این "الحمدلله" که گفتم درسته یا نه، چون نمیدونم این حسه خوبه یا بد، شما بهم بگید، مصداق این حس همون جملس که میگن «شک مقدمه یقینه»! یا نه من گناهی کردم و به خاطر اون این ثروت عظیم از من گرفته شده!؟ خلاصه خودتونو بذارید جای من، یه لحظه احساس می کنید به حیدر کرار هیچ حسی ندارید؛ بدترین عذابه، نه؟ پس راه نجاتو نشونم بدید لطفا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً بنده تخصص جوابگوی به این سؤالات را ندارم. اگر کاربران محترم سؤالات عقیدتی داشته باشند و بتوانم جواب دهم؛ در خدمتشان هستم و إن‌شاءاللّه کوتاهی نمی‌کنم. موفق باشید

15194
متن پرسش
سلام: من یک جوان مجرد هستم که در زندگی مشکلاتی برایم پیش آمده و با تفکر متوجه شده ام که ریشه اکثر مشکلاتم گناههای خودم بوده و یک راه حل که به فکر خودم رسیده که باعث ترک گناهانم میشه ازدواج است ولی الان اثرات همون گناههای گذشته و مشکلات پیش آمده مانع ازدواجم هستن و فعلا نمیتونم ازدواج کنم، به نظر شما چیکار کنم که مشکلات حل بشه و بتونم ازدواج کنم تا یک زندگی با آرامش و بدون گناه داشته باشم و بتونم به خدا نزدیک بشم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با رعایت دستورات شریعت و مقاومت بر آن‌هاست که إن‌شاءاللّه گشایش‌ها ظهور می‌کند. موفق باشید

15190
متن پرسش
حضرت استاد سلام علیکم: مشکلات متعدد و عمیق و استئنایی بنده را در بر گرفته است که از توان درک هر کسی خارج است و بنده هم دیگر از تلاش در گفتن آن خسته ام. بفرمائید چه کنم تا بتوانم این معضلات را برطرف کنم؟ چون هر چند وقت یک بار بشدت بنده گرفتار این مصائب می شوم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این مسائل را باید خودتان بررسی و رفع بفرمایید، بنده در حدّ سؤالات معرفتی اگر توان داشته باشم؛ در خدمت کاربران می‌توانم باشم. نهایت این است که بدانید حضرت حق ما را تنها نمی‌گذارد و امتحاناتی در مسیر ما قرار داده است. موفق باشید

15188
متن پرسش
سلام استاد عزیز: پیرو پرسش یکی از کاربران گرامی مبنی بر این که هر زمان که تعداد یاران خاص حضرت مهدی روحی فداه به حد نصاب برسد! حضرت ان شاءالله ظهور خواهند نمود! حضرتعالی فرمودید که ما نیازمند 313 یار به مانند امامین خمینی و خامنه ای هستیم. حال سوال حقیراین است که واقعا ما از تاریخ ظهور اسلام تا به الان یا اصلا از آن زمان هم نه قرون بعد از آن ما به این تعداد مورد نیاز نداشتیم؟ و سوال مهم تر این که مگر غیر از این که اگر هر عالم و سالکی که به هر درجه ی نایل می گردد، هدیه ی الهی است یعنی این همه انسان وارسته ی که متمسک و دوستدار امام زمان هستند از خداوند متعال نخواستند که «خصوصیات لازم» برای یاری امام زمان را به آنها هدیه دهد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چه زمانی در تاریخ سراغ دارید که 313 نفر مثل حضرت امام خمینی در یک زمان جمع شده باشند؟! مگر آن‌که در آینده منتظر چنین شرایطی باشیم. موفق باشید

15185
متن پرسش
به نام خدا و با سلام: امروز به لطف خداوند بزرگ کتاب «فرزندم اینچنین باید بود» جلد دوم را به اتمام رساندم و افقی جدید در وجودم به لطف خدا احساس کردم و دعا گوی شما همیشه عمر خواهم بود. استاد قصد دارم تفسیر المیزان قرآن مجید را شروع کنم به چه صورت و چگونه آغاز نمایم. آیا از همان جلد یک و سوره حمد تا به آخر یا نظر دیگری در مورد شروع دارید؟ سوال دوم: استاد بسیاری از ما جزو افراد طلبه نیستیم بلکه کارمندیم با شرایط دولتی که به نظر می رسد برای تهجد و استاد دیدن باید برنامه دیگری داشته باشیم خواهشمند با توجه به اینکه خودتان هم شغل دولتی داشته اید چه برنامه ای را پیشنهاد می کنید؟ در پناه خدا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جزوه‌ی «روش کار با تفسیر المیزان» را در ابتدای امر مطالعه فرمایید و سپس المیزان را شروع کنید 2- وقتی به لطف الهی خداوند معارفی مثل تدبّر در قرآن را در مقابل شما قرار داد، در متن چنین وظیفه‌ای برنامه‌ی شما را نیز مشخص می‌کند. موفق باشید

15184
متن پرسش
سلام علیکم: استاد اگر امکان اش هست یک چند تا شاخصه برای انتخاب استاد به ما بدهید. منظورم استاد سلوک و عرفان نیست، منظورم استادی است که انسان بتواند در نزدش درس بگیرد و یا مطالب اخلاقی را کار کند. بنده طلبه هستم و در شهر ما کمتر کسی پیدا می شود که فلسفه و عرفان را به خوبی کار کرده باشد لذا ناچاریم برای استفاده از مطالب حکمی، اخلاقی، عرفانی به صوت بعضی از اساتید روبیاوریم. بطور مثال صوت های استاد عزیز و گرانقدر آیت الله صمدی آملی که الحق و الانصاف مطالب عرشی عرض می کنند، نفس تأثیر گذاری دارند. ما با ایشان ادب و آداب یاد گرفتیم، مبانی طهارت را آموختیم. و یا صوت های خود شما. بنده در زمان تحصیل ام در دانشگاه حدود یک سال و نیم با صوت ها و فضاهای مباحث شما زندگی کردم خصوصا نامه 31 نهج البلاغه که به اراده ی خداوند زندگی ام را به جلو حرکت داد. یا گاها خود صوت های آیت الله جوادی آملی و ... اما گاهی به صوت های بعضی از اساتید برمی خوریم که با اینکه مطالب خوبی هم می گویند و از حیث حکمت و عرفان هم قوی هستند از حرف هایشان و ناخود آگاههای ذهنی شان متوجه می شوی که علم ایشان برای خودشان نافع نبوده است با اینکه شاید مطالبی بگویند که از حیث علمی قوت داشته باشد. امروزه در بعضی نهاد ها و دانشگاه های ما همایش های مفصلی برای بزرگان فلسفه و عرفان برگزار می کنند، و مطالب علمی خوبی هم بیان می شود، ولی هدف از این علوم حصولی این است که انسان توسط این علوم برای سیر و سلوک الهی رفع حُجُب کند. اما به کلیت فضای این همایش ها و جلسات عمومی که نگاه می اندازی می بینی این فضا شاید ایجاد حُجُب هم بکند تا رفع حُجُب. امروزه دیگر فضاهایی نداریم یا شاید خیلی کم داریم که شخصی مثل ملاحسینقلی همدانی بیاید و هم مطلب علمی بگوید و هم نفس ایشان چنان تأثیری داشته باشد که مستمع و حاضرین شوق به حضرت پروردگار پیدا کنند. خواستم یک سری ملاک و شاخص برای انتخاب استاد به ما بدهید. حال چه از زبان بزرگان و چه از زبان روایات، و اگر این ملاک ها رعایت نشود آیا آن علم لاینفع خواهد بود؟ چون در حدیثی دیده ام که مضمون روایت این بود که علم کسی اگر برای خودش نافع نباشد برای دیگری چگونه نافع است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این نکته‌ی مهمی است که اگر علمِ کسی برای خودش نافع نباشد، برای دیگران نیز نافع نیست. ولی اگر مسیر ما برایمان مشخص شده باشد که آن مسیر سیر إلی‌اللّه است. مولایمان علی«علیه‌السلام» به ما فرموده‌‌اند: «خُذِ الْحِكْمَةَ مِمَّنْ أَتَاكَ بِهَا وَ انْظُرْ إِلَى مَا قَالَ وَ لَا تَنْظُرْهُ إِلَى مَنْ قَال‏» فراگير حكمت را از هر كه بياورد از براى تو آنرا، و نگاه كن به آن چه گفته است نه به آن كه گفته. لذا اساس را باید در حضور تاریخی دانست که در سیر إلی اللّه در متن انقلاب اسلامی محقق می‌شود. پیشنهاد می‌گردد کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» مطالعه شود. موفق باشید‏

15183
متن پرسش
سلام خدمت استاد گرانقدر: 1. با عرض پوزش می خواستم تفاوت میان سیر سلوکی که علامه طباطبایی (ره ) مطرح می کنند را با مرحوم سید هاشم حداد(ره ) بدانم. ۲. اگر انقلاب اسلامی ظرفیتی ایجاد کرده که می شود بی استاد سلوک کرد. پس چرا در گذشته هم امثال انصاری همدانی ها را داشتیم؟ یعنی از اول هم میشده. ولی بستگی به ظرف وجودی و همت ها داشته است. درست است استاد؟ انقلاب هم موید و کمک کار این بوده. ۳. روش سلوکی ملاصدرا چه بوده است استاد؟ ظاهرا ایشان علم را وصل به عمل می کردند. کمی راهنمایی کنید التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- مرحوم سید هاشم حداد و علامه‌ی طباطبایی هر دو ذیل مرحوم علامه قاضی سلوک خود را انجام داده‌اند. منتها مرحوم علامه علاوه بر آن، مأموریت ارائه‌ی معارف الهی در این تاریخ و مطابق ذوق این تاریخ را به عهده داشتند. ولی در راستای دستگیری در امور فردی شاگردان خاص‌شان، فرقی با هم نداشتند. 2- همیشه در کنار سالکِ مجذوب – که با استاد جلو می‌رود – مجذوبِ سالک هم بوده است. ولی در انقلاب اسلامی تاریخی با این خصوصیات ظهور کرده که علم انسان‌ها برای سلوک‌شان کافی است و اگر اراده‌ی سلوکی را در خود ایجاد کنند، از راه به بیراهه نمی‌روند 3- سلوک ملاصدرا هرچه بوده است، سلوکِ فوق‌العاده‌ای بوده. به ندرت چنین افرادی پیدا می‌شوند که در اوج عرفان و برهان در تاریخ ظهور کنند. موفق باشید

15182
متن پرسش
سلام حضرت استاد: خدا قوت: جناب غزالی در «کیمیای سعادت» فرموده اند که گاهی حالات خوبی داریم در خواب که نشان می دهد بهشت را دیده ایم. (البته برای کسی که مجرد شده) و همینطور حالات خستگی در ادراک جهنم اما در خزانه خیال نمانده و تصویری بعد از بیداری در ذهن نداریم. علت ثبت نشدن چیست؟ سپاسگزارم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: زیرا به صورت حضوری و وجودی ما در خواب با موضوعات روبه‌رو می‌شویم و نه به صورت حصولی و مفهومی که در حافظه بماند. موفق باشید

15181
متن پرسش
با سلام: استاد دیگر خسته شدیم از بس شنیدیم این جا و آنجای دنیا اینقدر ادم کشته شدند. خسته شدیم از بس تبعیض و استضعاف در دنیا دیدیدم. دیگر از تدبیر های بشر دوپا برای بهبود زندگی (زندگی به معنای واقعی آن که می گویند تا ابد ادامه دارد) ناامیدیم. استاد ما عقیده داریم مصلحی خواهد آمد. پس کو؟ مگر نعوذ باالله او نمی بیند این همه بیچارگی ما را؟ مگر دست و پا زدن های ما را مشاهده نمی کند؟ استاد کجاست منبری یا کتابی یا شخصی که راه رسیدن به او را به ما نشان دهد؟ منبعی می خواهم که به صورت دقیق و با دلیل و سند به من بگوید اگر چنان می خواهی چنین کن. با تشکر از پاسخگویی شما
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چند نفر مثل خودتان سراغ دارید که به این مطلب رسیده باشند که عقل بشری برای مدیریت خود کافی نیست؟! إن‌شاءاللّه کتاب «بصیرت و انتظار فرج» که بر روی سایت هست، به عنوان چشم‌اندازی به موضوعِ مورد نظر، مفید خواهد بود. موفق باشید

15180
متن پرسش
سلام علیکم: حاج آقا لطفا چند کتاب مثل کتاب کریشنامورتی (نگاه در سکوت) به من معرفی کنید. بنده تجربه کردم که خیلی فکر می کنم یک موضوع که پیش می آید تا دل و روده موضوع را بیرون نکشم ول کنش نیستم چه در موضوعات بیخود چه موضوعات عالی علت این امر چیست؟ به خاطر مطلب فوق قوه ی خیالم خیلی فعال است با دیدن طرز تفکر کریشنامورتی فکر کردم بتوانم فکر و خیالم را که خیلی آزارم می دهد از بن بست در بیاورم. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مترجم کتاب مذکور یعنی آقای مصفّا، کتابی دارند تحت عنوان «همراه با پیرِ بلخ»، ان‌شاءاللّه می‌تواند در این رابطه مفید باشد. موفق باشید

15179
متن پرسش
با سلام: تشکر از استاد بخاطر کتب خوب و سخنرانی های پر محتواشون. بنده میخوام تمام اعتقادات خودم رو کاملا عقلی و با استدلالت قوی (مثل بالاتر از برهان نظم و ... ) اثبات کنم اگر می شود سیر اثبات یا کتابی خوب در این زمینه معرفی بفرمایید. تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به این‌که سعی بنده آن است که عقلِ مخاطبان را مدّ نظر قرار دهم، فکر می‌کنم سیر مطالعاتیِ روی سایت، جواب‌گوی جنابعالی باشد. موفق باشید 

15178
متن پرسش
سير مطالعاتي برای فهم بهتر فتوحات سلام و رحمه الله: وقت بخیر. برای فهم و درک کتاب فتوحات مکیه چه سیر مطالعاتی پیشنهاد می کنید؟! طلبه سال چهارم هستم. با سپاس
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ابتدا باید «اسفار اربعه‌» ملاصدرا خوب خوانده شود و سپس «فصوص‌الحکم» با استادی مبرّز دنبال گردد تا فهمِ فرهنگ «فتوحات» ممکن شود. موفق باشید

15176
متن پرسش
سلام علیکم: شخصی به نام محمد علی اکبری که خارج از ایران است و احتمالا شما هم می شناسید و از جریاناتش با خبرید مدعی است که انرژی درمانی می کند و مراجعات بسیار زیادی به وی می شود، از نابینا و ناشنوا بگرید تا معلول جسمانی. این فرد طی یک برنامه ریزی با بیماران خود هماهنگی می کند و آنها را در یک کشور جمع آوری و نسبت به مداوای آنها اقدام می کند. مثلا اخیرا به ارمنستان آمده بود و دایی یکی از دوستان بنده بدلیل یک عمل ناموفقی که در ایران باعث شد هر دو چشمش کور شود و کلیه هایش از کار بیفتد، به ارمنستان رفت و طی هفت جلسه، انرژی درمانی شد. علی اکبری که به او دکتر می گویند بعد آن هفت جلسه که هر روز 2 ساعت انجام می شد ادعا کرد که بعد از سه ماه بینایی به چشمتان باز می گردد و کلیه ها دوباره شروع به کار می کنند و حتی مدعی شد که 1 ماه بعد از انرژی درمانی با مراجعه به آزمایشگاه و صحت تست فعالیت کلیه ها می تواند داروهایش را هم نیز کنار بگذارد. همین بیمار از حال و هوای فضای انرژی درمانی می گوید و عنوان می کند که در زمان انرژی درمانی او دستهایش را نزدیک چشمانم کرد و آنقدر گرما داشت که صورتش به سختی این گرما را تحمل می کرد. الان هم بیمار مدعی است که سایه ی اجسام را می بیند و هنوز قادر به رویت خود اجسام نیست و هنوز 1 ماه نمی شود که از این دیدار می گذرد. نکته دیگر اینکه این بیمار فیلم هایی را از مداوای بیماران آورده که مثلا یه فردی که فلج بوده، بعد از طی جلسات انرژی درمانی از ویلچر خود بلند شده و راه رفته است و یا خود دکتر علی اکبری در همان جا که برای بیماران سخنرانی می کرد، مدعی شد که در جریان دستگیریش در ایران، یکی از قضات مسئول در پرونده این شخص، یکی از پاهایش می لنگید که با انرژی درمانی مداوا یافت. ( راست و یا دروغش به گردن راوی). حال سوال بنده اینست که انرژی درمانی از لحاظ اسلام مورد تائید است؟ و اگر نیست چرا؟ و آیا این نوع قدرت می تواند شیطانی باشد یا نه؟ و در مجموع اسلام رفتن به سمت این گونه معالجات را تایید می کند یا رد؟ لازم است عنوان کنم که همین مریض مورد نظر اولا، کاملا در دسترس است و مطالب نقلی نیست و عینا مشاهده شده و ثانیا، مریض مورد نظر، تقریبا از تمام دکتر های مطرح کشور جواب منفی شنیده و هیچ کدام امیدی به معالجه از راه علم پزشکی نداشتند. راهنمایی بفرمائید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:  عرایضی در این مورد در کتاب «جایگاه جنّ و شیطان و جادوگر» شده است. که عیناً از صفحه‌ی 61 آن نکته‌ای را که در این مورد بحث شده، خدمتتان ارسال می‌دارم. در ضمن به عرض برسانم که این نوع انرژی‌درمانی که می‌فرمایید از نظر شرعی حرام نمی‌باشد.

انرژى‏ درمانى هم يك‏ نوع هيپنوتيزم است. اگر كسى دستش طورى درد مى‏ كند كه نمى ‏تواند بالا بياورد، در واقع نفس او اراده‏اى قوى در حركت‏ دادن دستش ندارد در نتيجه دست او ضعيف شده و متقابلًا اراده او براى مقابله با ضعفِ دست او نيز ضعيف شده است و لذا نمى ‏تواند دست خود را بالا بياورد. حالا فردى كه با تمركز مى‏ تواند اراده خود را به او منتقل كند، به شخص القاء مى‏ كند كه تو مى‏ توانى دست خود را بالا بياورى، و اين تصور را در خيال او تثبيت مى ‏كند. اگر نفسِ او اين تلقين را پذيرفت، دست خود را بالا مى‏ آورد، و اگر درمان درد او به اين است كه چند روز دستش را تكان بدهد، تكان مى‏ دهد و بعد هم كه اين خيال رفت، چون چند روز دست خود را تكان داد، دستش خوب مى‏ شود، ولى تأثير هيپنوتيزم در همان چند روز بود، بقيه مربوط به بدن خودِ اوست. طرفِ مقابل پذيرفته كه سردرد دارد، با هيپنوتيزم به او القاء مى‏ كنى نه تو سرت درد نمى‏ كند، چون از اول سر دردِ او به ذهن و خيال او مربوط بود، اگر پذيرفت سردردى نيست، سردردش خوب مى‏ شود. چيزى كه بعضى مواقع خود شما با نصيحت به طرف القاء مى‏ كنيد، حال اگر طرف توانست بپذيرد، نتيجه مى‏ گيرد. بشر با انتقال خيال، مسئله ‏اى را كه اصل آن خيالى بوده است مى ‏تواند تغيير دهد. نوعِ ديگرى از انرژى‏ درمانى‏ هست كه با هيپنوتيزم فرق مى ‏كند، از آن‏جايى كه نفس بعضى از افراد تكويناً و به صورت خدادادى قدرت انتقال دارد، مى‏ توانند اراده و توانايى خود را به ديگرى منتقل نمايند. شما مى‏ بينيد يكى قدش بلند است و ديگرى كوتاه، يكى هوشش زياد است و ديگرى كم، به بعضى ‏ها هم خداوند توانايى ‏هايى مى‏ دهد كه خود آن‏ها حتى در ابتدا نمى‏ دانند چنين توانايى‏ هايى دارند. نفسِ طرف اين توانايى را دارد كه بتواند توانايى‏ هاى نفسِ خود را به فرد ديگرى منتقل كند. لذا اگر الآن بنده دستم را نمى‏ توانم بالا بياورم با انتقالِ توانايى شخصى كه توانايى انتقال قدرت نفس خود را به من دارد، ممكن است بتوانم اين كار را بكنم. بستگى دارد كه بنده چقدر برايم امكان دارد توانايى‏ هاى القاءشده را بگيرم. البته قدرت نفس آن شخص هم كه قدرت خود را انتقال مى‏ دهد در اين امر نقش دارد، به همين جهت همه به يك اندازه شفا نمى‏ يابند. بعضى‏ ها هم مشكلشان بيش از اين‏هاست و به همين جهت اصلًا درمان نمى‏ شوند. اگر آن نفس، قدرت طرف مقابل را گرفت و از آن متأثر شد، خودش آن را ادامه مى‏ دهد و آرام ‏آرام با اراده‏ هايى كه اعمال مى‏ كند، درمان مى‏ شود. در مورد انبياء الهى و ائمه معصومين‏ عليهم السلام موضوعِ شفادادن فرق مى‏ كند، قلب آن‏ها مظهر اسماء الهى است، حال اگر مصلحت بدانند اسم خاصى را كه مناسب رفع مشكل طرف است القاء مى‏ كنند و مشكل حل مى ‏شود. حضرت عيسى (ع) مظهر اسم حَى‏اند و لذا مرده را زنده مى‏ كنند. حضرت پروردگار در اين امور به واسطه‏ ى ذات مقدس حضرت عيسى (ع) بر روح و روان طرف جلوه مى‏كند. موفق باشید  

15175
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید: می خواستم بدانم اگر ما به غیر از سوالات خودمون سوالات دیگر دوستان هم بخوانیم صحیح هست یا خیر؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جواب‌هایی که به صورت علنی در معرض دیدِ کاربران قرار می‌گیرد، به جهت آن است که تصور می‌شود آن جواب‌ها برای سایر کاربران نیز مفید خواهد بود. موفق باشید

15174
متن پرسش
سلام استاد: استاد من یک سالی میشه با شما و کتابهاتون آشنا شدم و کتاب آشتی با خدا و معرفت نفس را خوندم و تو تلگرام جزو کانال ده نکته معرفت نفس هستم از مطالبی که فرستاده شده خیلی رو خودم و فکر می کنم چند روزی میشه که این افکار اومده تو ذهنم و نمیدونم درسته یا نه؟!!! میخوام ببینین درست برداشت کردم یا نه خیلی ممنونم از این همه محبتی که به ما جوان ها دارید و خدا خیرتون بده که تو این موقعیت بد زمانه راهی را به ما نشون دادید که بتونیم از ظلمات ان شاءالله نجات پیدا کنیم افکارم اینهاست استاد: خدا جامع تمام اسماء الله هست و خدا وجود مطلق است. خدا ظهورش به تمام مخلوقاتش است. مثل آسمان و دریا و .... ما هم مخلوقات خداوندیم و یکی از ظهور های خدا هستیم. فرق من با تمام مخلوقات خداوند اینه که خدا این قابلیت را در من قرار داده که مثل خودش بتونم جامع اسماء الله باشم با اینکه ملائکه میتونن فقط یکی از اسماء الله را داشته باشن. جنس نفس من وجود و خدا هم وجود مطلق. من ظهور خدا هستم که قابلیت داشتن تمام اسماء الله را مثل خدا دارم. حضرت محمد (ص) و ائمه (ع) هم ظهورهایی از خدا هستند که تونستن به این درجه که داشتن تمام اسماء الله برسن پس برای همین بعد از خدا از لحاظ شدت وجودیشون و نورانیتشون قرار میگیرن و بعد از اونا ملائکه هستن که دارای یکی از اسماء الله هستن و بعد ما انسانها که وجودی ضعیف هستیم که از اسماء الله هیچی نداریم. عالم ماده عالمی هست که انسان در یه امتحانی که با اینکه در عالم ماده است به میزان دل کندن از تجملات و انجام واجبات و ترک محرمات و توجه به عالم معنا و توجه به اینکه به میزانی که از لذت های عالم ماده دور بشه امتیاز وجودی و نورانیت اش زیاد میشه و به داشتن اسما الله و اون نور نزدیک میشه . پس نماز و دعا و وضو صرفا برای دعا کردن نیست اینا وسیله هستن که ما بتونیم با عالم وجود ارتباط برقرار کنیم و اونا قوی کنیم امتحان خدا هم برا همینه در هر امتحان خدا هم بیرون بیایم شدت نفس زیاد میشه . اصلا این دنیا مثل یه عالمی که ما توشیم که امتحان پس بدیم که بتونیم برسیم به جایگاه ائمه پس ما نماز و روزه رابرای خدا انجام نمیدیم ،این کار را انجام میدیم که خودمون شدید بشیم . ثواب کلمه ی مترادفش شدید شدن روح و گناه دوری از راه پس خدا خدایی نیست که عاشق خودش تنهاباشی و خدا خدایی نیست که بالا تو اسمان باشه که براش نمار بخونی خدا وجودی است که شامل همه ی اسما الله و کمالات مطلق است و ما باید عاشق اون کمالات باشیم و صرفا توجهمون نباید فقط به خود تنها خدا باشه باید توجهمون و عشقمون به او کمالات باشه که به ازای نزدیک شدن بهش ،شکل اون میشیم جامع اسما الله میشیم ،یعنی خدایی که یه عمر تصور میکردیم خدای ذهنی و تصورات اشتباهمون بوده !!! خدا جامع اسما الله و به شکل چیزهای مختلف ظهور میکنه و ما هم ظهوری از اونیم و میتونیم مثل اون باشیم جامع اسما الله برا همین هم خدا به هم گفت سجده کنید به انسان چون مرتبه اش انقدر زیاده و میتونه جامع اسما الله باشه مثل حضرت محمد و حضرت فاطمه . نباید عاشق یه چیز به اسم خدا باشیم که یدونه است باید عاشق جایگاه و مرتبه اش باشیم برا همین هم خدا و پیامبر و ائمه و امامان همشون یک راهن و کلا نور واحد چون همشون دارای اسما الله و مرتبهی نورانیت بالا و خورشیدن برا همین عشق به ائمه در اصل عشق به خدا است در اصل خدا امامان و پیامبرها را برامون فرستاد تا ما بفهمیم چیکار باید انجام بدیم تا به درجه ی که باید برسیم برسیم . استاد خواهش میکنم جاهایی که اشتباه فهمیدم را برام توضیح بدین . ممنونم از زحمات بسیارتون .
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: من که از دقت شما در این موضوعات لذت بردم. به گفته‌ی عرفا؛ همین راهی را که پیدا کرده‌اید، بگیرید و جلو روید تا خودِ خداوند هرچه بیشتر خود را به شما نشان دهد. موفق باشید

15172
متن پرسش
سلام: آقای خسرو پناه کتاباشون خوبه؟ ایشون مگه فلسفی نیستن؟ پس چرا هم به شما هم به استاد صمدی ایراد دارند؟! مخصوصا به استاد صمدی. من خودم دیدم که گفتن: آقای صمدی از نظر من مورد تایید نیستند. استاد عزیزم. من شمارو و استاد صمدی و استاد تحریری و استاد مصباح رو خیییییییلی دوست دارم. فقط این اختلافای بینابین ذهنمو مشوش میکنه. نمیدونم چیکار کنم. الان مثلا منبرهای عمومی استاد صمدی رو ما گوش میدیم با بچه های مسجد. آقای خسرو پناه که اینجوری گفتن من تو دلم گفتم: خب نکنه استاد صمدی مباحثش غلطه! آخه گفتن من ایشونو تایید نمی کنم. خب این آدمو ذهنشو خراب میکنه. لااقل اگر میگفتن: هرکسی ایراد ممکنه داشته باشه، باز یه چیزی. ولی ایشون خیلی به نظرم تند گفتن، و تعجب از اینجاست که هم آقای خسرو پناه و هم استاد صمدی هر دو فلسفه و عرفان درس می دهند. استاد کمی راهنماییم کنید. یا علی مدد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شما نگران نباشید و از احترام‌تان به استاد خسروپناه کم نکنید و در عین حال از سرِ سفره‌ای که خداوند در مقابل شما با سخنان استاد صمدی پهن نموده، بلند نشوید. استاد صمدی بعضاً سخنانی می‌فرمودند که برای بعضی، ذهنیت درست کرده بود که کاری به من و شما ندارد. اصلِ شخصیت ایشان سر جای خود قابل استفاده است. موفق باشید

15171
متن پرسش
سلام استاد طاهرزاده: یه سوال بدجوری منو درگیر کرده و جوابش خیلی برام مهمه همه قبول داریم که این نظام و این انقلاب شکل گرفت که ان شاالله به ظهور امام زمان (عج) منتهی بشه، و این هم می دانیم که برای ظهور امام زمان (عج) نیاز به یاران قرص و محکمی برای ایشان است تا ظهور شکل بگیره؛ قبول دارید که وضعیت کلی جوانانی که دهه شصت زندگی میکردن (هم از لحاظ کمیت و هم کیفیت) از جوانان امروزی بهتر بودن؟ نمیگم تو این عصر، ما کسانی مثل شهید همت نداریم، اما از همان زمان با توجه به هجمه فرهنگی دشمن، به تدریج مردم ما شدن اینی که الان می بینیم، با این تفاسیر امید خیلی کم رنگ نیست؟ چرا که اگر زمانی از این انقلاب امام زمان شرایط ظهورشان می بود، همان زمان اوایل انقلاب بود که مردم حداقل از الان بهتر بودن، تو این چند سال از لحاظ اعتقادی پیشرفت کردیم یا پسرفت؟ همین الان 55 درصد تهران اصلاً نمیان رای بدن، یعنی اصلاً رهبری رو قبول ندارن، 45 درصدی هم که میان می بینید که به کی رای میدن، این تهرانه، شهرای دیگه هم درسته وضعیت روی کاغذ بهتره، ولی نسبت به قبل همه جا بد تر نشده آیا؟ من تو مدرسه شاهد درس میخونم، از سی نفر کلاس حداقل 25 نفر دوست غیر همجنس دارن، تازه تو مدرسه شاهد! خلاصه، نه اینکه نا امید باشم، نه، همه چیز دست خداست ولی همش یه حسی بهم میگه اگه قوم موسی نفاق کردن و خدا داستانشونو گفت تا ما درس بگیریم، اگه مردم امام علی (ع) رو نشناختن تا داستانشو بشنویم درس بگیریم، اگه امام حسن (ع)، امام حسین (ع) و... هر کدام ماجراهایی داشتن و به ما رسیده تا از هر کودومشون یه درس بگیریم، ما هم یه روز یه درس میشیم، یعنی جمهوری اسلامی ایران یه روزی خدایی نکرده خدایی نکرده از بی بصیرتی مردمش شکست میخوره و رهبر تنها میمونه تا صد ها و هزاران سال بعد قومی یه جای دنیا پیدا بشن تا انقلاب کنن و حکومتی برای ظهور امام زمان تشکیل بدن، اون موقع سرگذشت ما براشون میشه درس تا موفق بشن، سر گذشت مردمی که انقلاب کردن، پای امامشون وایسادن، تو جنگ سخت پیروز شدن، اما مغلوب جنگ نرم شدن، رفته رفته روسری ها رفت عقب و ... این اعتقاد من نیستا، من شدیداً امیدوارم، اما این فکری که میاد سراغمو شدیدا عذابم میده؛ بی زحمت این شما و این دغدغه فکریه من. ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این قاعده را فراموش نفرمایید که وقتی یک تمدن الهی در صحنه‌ی تاریخ ظهور کند، جبهه‌ی مقابل با آن در اوج انحطاط با آن تمدن الهی به مقابله برمی‌خیزد. و همه‌ی آن‌چه می‌فرمایید تلاش و نفوذ فرهنگ استکبار است در بین مردم و جوانان ما که با پایداری و تقوایی که جبهه‌ی ایمانی انجام می‌دهد، عملاً جبهه‌ی استکبار از شکوفایی فرو می‌افتد و آرام‌آرام از صحنه‌ی تاریخ محو می‌شود و رویکردها، تغییر می‌نماید. و از این جهت خداوند به جبهه‌ی ایمانی می‌فرماید: «إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ مُحيطٌ» (120/آل‌عمران). اگر (در برابرشان) استقامت و پرهيزگارى پيشه كنيد، نقشه‏ هاى (خائنانه) آنان، به هیچ‌وجه به شما زيانى نمى‏ رساند؛ خداوند به آنچه انجام مى‏ دهند، احاطه دارد. موفق باشید     

15168
متن پرسش
سلام و ارادت: استاد فاضل و ارجمند آیا این مطلب صحیح است، حس، خیال، عقل و قلب انسان باید درست تغذیه شوند. اگرحس و خیال درست تغذیه نشود عقل و قلب نمی توانند درست تغذیه شوند. لذا انسان در زندگی نیاز به لذت حلال دنیوی دارد، غذای حس و خیال چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حرف خوبی است و در ضمن «حس»، با نظر به آیات الهی تغذیه می‌شود و «خیال»، با صداقت و حُسنِ ظن، فربه می‌گردد و نورانی می‌شود. موفق باشید

15166
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام این که می فرمایید امکان ذاتی اعیان ثابته است آخر اعیان ثابته که جز علم خداوند و از جهتی خود خداوند چیزی نیست چگونه امکان به آنجا راه دارد تازه برای آنها انتخاب هم قایل می شوید .با تشکراز استاد گرامی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: علم خدا، علمِ به معلوم است و معلومِ خدا، عین ثابته‌ی موجودات می‌باشد که «امکان»، ذاتیِ آنان است. پیشنهاد می‌شود در این مورد کتاب «عرفان نظری» استاد یزدان‌پناه را مطالعه فرمایید. موفق باشید

15159
متن پرسش
با سلام خدمت جناب استاد و تشکر از توجه شما به سوالات سوالی دارم؛ حضرتعالی آیا اقتصاد مقاومتی را یک تاکتیک اقتصادی در واکنش به مسائل امروز اقتصادی کشور می دانید و یا اساسا مولفه های فرهنگی و تمدنی برای اقتصاد مقاومتی قائلید؟ اگر به گفتمانی و تمدنی بودن اقتصاد مقاومتی قائلید لطفا مولفه های این نگاه تمدنی را بفرمایید. تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سال‌های قبل در کتاب «گزینش تکنولوژی...» عرض شد ظرفیت این عالم در حدّ قناعت بشر است وگرنه چنان‌چه انسان‌ها گرفتار اسراف از منابع طبیعت شوند، عالَم بر آن‌ها می‌شورد. اقتصاد مقاومتی شرطِ حیات متعالی در این عالم است. در اقتصاد مقاومتی می‌توان به همان اندازه‌ای که خداوند مواهب خود را در طبیعت در اختیار ما گذاشته است، قانع بود و با نوعی از سادگی در زندگی از بحران‌های جهانِ موجود نجات یافت. بنابراین مؤلفه‌ی اصلی اقتصاد مقاومتی از یک طرف، رعایت طبیعت است که با آن تعامل شود، و از طرف دیگر رعایت سادگی است. موفق باشید    مؤلفه‌های اقتصاد مقاومتی

15157
متن پرسش
سلام وارادت؛استادگرانقدروبصیر،منظورتان ازاین جمله چیست؟به مردم خود افقی ماوراء وضعیت روحِ سکولاریته‌ی جهان معاصر را نشان دهیم تا در مقابل وعده‌های جریان‌های متجددمآب، از خود شیفتگی نشان ندهند.سپاس فراوان ازشما
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این موضوع مهمی است که تا حدّی در کتاب «علل تزلزل تمدن غرب» بر روی آن بحث شده است. ما نیاز داریم نوعی از زندگی را بشناسیم که آن زندگی با توسعه‌ی غربی متفاوت است و آرمان‌شهرِ ما شهری است که به رفاه مادی به عنوان یک هدف نمی‌نگرد، بلکه رفاه را به عنوان یک وسیله‌ی محدود برای هدفی بزرگ‌تر می‌پذیرد و لذا غرق زندگی رفاهی نمی‌شود. انقلاب اسلامی این نوع زندگی را در منظر ما قرار می‌دهد، هرچند جریان‌های علاقه‌مند به سبک زندگی غربی، این موضوع را نادیده می‌گیرند. موفق باشید

15153
متن پرسش
سلام ودرود؛استادفاضل وگرانقدر نظرحضرتعالی درموردفردیدچیست؟سپاس فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در قسمت «یادداشت ویژه» بحثی تحت عنوان «محکمات و متشابهات دکتر فردید» داشته‌ام. عینا آن را خدمتتان ارسال می دارم. موفق باشید

محکمات و متشابهات دکتر سید احمد فردید

 

 

باسمه تعالی

سوال:پس از سلام خدمت استاد طاهرزاده؛ با توجه به این‌که ما آثار جنابعالی را در راستای روشنگری معارف اسلامی و فرهنگ اهل‌البیت و اندیشه‌ی امام خمینی می‌دانیم ولی بعضی مواقع از جملات آقای فردید استفاده می‌کنید در حالی‌که در مورد آقای فردید اما و اگرهایی به گوش می‌رسد که نمی‌توان به ایشان به عنوان یک دانشمند اسلامی نظر کرد. دلیل شما در این مورد چیست؟

باسمه تعالی

     جواب :علیک السلام: اجازه دهید موضوع را با وسعت بیشتری مطرح نمایم به امید این‌که برای سایر خوانندگان نیز مفید افتد و توانسته باشم زوایا‌ی دیگری از سؤال مذکور را نیز جواب داده باشم.

     1- همان طور که قرآن به عنوان حکیمانه‌ترین سخن، دارای محکمات و متشابهات است و خداوند توصیه می‌فرماید از طریق فهم محکماتِ کلام الهی؛ متشابهات آن کلام را معنی کنیم.[1] هر سخن حکیمانه‌ای که از ارائه‌ی نکات سمبلیک غافل نیست، دارای محکمات و متشابهات است، و راه ورود به اندیشه‌ی حکیمان، شناخت محکمات سخنان آنان است تا بتوان جایگاه سخنان متشابه آن‌ها را نیز درست تعیین کرد. و این غیر از سخن افرادی است که در مشهورات زندگی می‌کنندو در شخصیت معرفتی خود سخن محکم و متشابهی ندارند.

     مسلّم سخنان بلند که نظر به معانی بی‌کرانه دارند، در قالب کلمات حبس نمی‌شوند و معانی آن‌ها گسترده‌تر از آن‌‌ است که بتوان آن‌ها را در قالب عرفی الفاظ ارائه داد و وقتی روح کسی از کلمات معمولی بلندتر بود با به‌کارگیری الفاظ در جایی غیر از جای عرفیِ خود باطن خود را به نمایش می‌گذارد و این‌جاست که متشابهات در سخنان چنین افرادی نیز ظاهر می‌شود. به گفته‌ی فردید؛ «هنر انسان در متشابهات است، بالاترین تفکر برای انسان، تفکر سمبولیک است، با سمبولیک و متشابهات است که انسان از عالم ماده کنده می‌شود و به سوی خدا می‌رود و لذا در قرون وسطی و اسلام تمام حرف‌ها شعری است».[2]

     2- اهل فکر با شناخت محکمات عالَم، عالَم را تفسیر می‌کنند و مواظب‌اند حادثه‌ها حجاب تفسیر درست عالم نشود. به عنوان نمونه در حادثه‌ی کربلا، ظاهر حادثه پیروزی یزید است ولی امام حسینu که قواعد محکم عالم را می‌شناسند می‌فرمایند: «ظهور پیروزی آن‌ها در آن حدّ است که یک سوار از اسب خود پیاده شود».[3] در حالی‌که بر خلاف بصیرت حضرت سیدالشهداءu، ظاهر قضیه آینده‌داری را برای یزید نشان می‌دهد.

     3- انبیاء و اولیاء الهی نه‌تنها خودشان بر اساس هماهنگی با محکمات عالم حرکت می‌کنند و تصمیم می‌گیرند، بقیه‌ی انسان‌ها را نیز متوجه محکمات عالم می‌نمایند. اهل فکر با دقت بر حرکات و سکنات انبیاء و اولیاء می‌توانند محکمات آن‌ها را بشناسند و بر آن اساس حرکت کنند، و ما را دعوت می‌کنند تا حرکات و سخنان آن‌ها را بر اساس محکماتشان می‌شناسیم، تحلیل کنیم تا بتوانیم به درون تفکر آن‌ها راه یابیم.

     4- قرآن می‌فرماید: «وَجَاء رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا»[4] و در قیامت پروردگارت و فرشتگان صف در صف خواهند آمد. در حالی که خداوند و ملائکه بی‌مکان هستند و آمدن به صورت معمولی برای آن‌ها معنی ندارد. لذا باید بر اساس محکماتی که می‌فرماید در قیامت حقایق ظهور می‌کند، آمدن پروردگار و ملائکه را به ظهور ربوبیت پروردگار و ظهور جلوات اسمای الهی از منظر ملائکة‌الله تبیین نمود.

     5- ما حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه» را در این عصر شخصیتی می‌دانیم که خداوند قلب او را مستعد اشراق حقایقی دانسته که افق آینده‌ی بشر را به صورتی همه‌جانبه روشن می‌کند، با توجه به این امر هر شخص و جریان فکری که در ذیل اندیشه‌ی حضرت امام قرار گیرد و رجوع به ایشان باشد - آن‌هم رجوع به همه‌ی جوانب اندیشه‌ی حضرت روح الله«رضوان‌الله‌علیه» - مورد توجه ما است و از آن رجوع به عنوان یکی از راه‌های نظر به حقیقت استقبال می‌کنیم. و جناب آقای دکتر احمد فردید را از جمله اشخاصی می‌دانیم که به اندیشه‌ی حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه» رجوع دارد که دلایل خود را در ادامه تحت عنوان «محکمات و متشابهات دکتر سید احمد فردید» خدمت عزیزان عرض می‌کنیم و از دلسوزان انقلاب تقاضامندیم چنانچه می‌توان اندیشه‌ی آقای فردید را یکی از راه‌های رجوعِ تفصیلی به انقلاب اسلامی و حضرت امام«رضوان‌الله‌علیه» دانست، به‌عنوان یاران و یاوران انقلاب اسلامی تلاش کنند جریان‌های مخالفِ عبور انقلاب اسلامی از فرهنگ غرب طوری جوّ را نسبت به ایشان مسموم ننمایند که نسل جدید از ارتباط با اندیشه‌ی ایشان محروم گردد. 

6- از جمله شخصیت‌هایی‌ که تفکر و حرکاتش دارای محکمات و متشابهات است؛ دکتر سیداحمد فردید است و لذا می‌طلبد که سعی شود محکمات معرفتی وی روشن شود. محکماتی که می‌توان در لابلای تفکر دکتر فردید یافت و آن‌ها را مبنای بسیاری از سخنان و موضع‌گیری‌های او دانست؛ عبارتند از:

     الف: هرچیزی که به عالم قدس یعنی عالم بقاء یا «وجود» متصل نباشد، بی‌آینده است.

     ب: «وجود» به نحوی زنده قابل درک است و با چنین رویکردی به «وجود» راه تفکر گشوده می‌شود و لذا سخت مواظب است اصالت را به‌ «وجود» دهد، آن‌هم به وجودی که عین خارجیت است، و نه وجود مفهومی، بدون آن‌که سایه‌ی «سوبژکتیویته» و «ابژکتیویته» بر ذهن او حاکم باشد. حتی در تحلیل شخصیت هایدگر از همین مبنا کمک می‌گیرد و می‌گوید: «تمام هَمّ هایدگر آن است که اصالت را به «وجود» و به «الله» دهد. از همین منظر در نگاه به ملاصدرا«رحمة‌الله‌علیه» تجدید نظر می‌کند و می‌گوید: ««وجودِ» ملاصدرا متعالی از وجودِ ذهنی و عینی است. در فلسفه‌ی ملاصدرا تعالی و دفاع از قرآن است».[5] می‌فرماید: «ملاصدرا پریروز دارد».[6]

     ج: زمان را به «زمان فانی» و «زمان باقی» تفسیر می‌کند و بر آن اساس زمانه را می‌سنجد و حوالت زمان را ارزیابی می‌کند،[7] و مسلّم روزگاری را که گرفتار زمان فانی است، روزگار تاریک و فلک‌زده می‌داند، که می‌توان در دل این دستگاه مبنای محکم‌تری را یافت و آن این‌که؛ «هر کثرتی که به وحدت متصل نشود، بی‌هویت و مضمحل خواهد بود».

     د: به نحوی بسیار دقیق متوجه است «سوبژکتیو» و «اوبژکتیو» تفکری است در مقابل «حضور». لذا می‌گوید: «آن فلسفه‌ای مطلوب است که انسان را از فلسفه تنزیه کند».[8] 

     ه - متوجه نگاهی است که در تحلیل آدم و عالم راززدایی می‌کند و برای نقادی هر شخص و قومی به اندازه‌ی غفلت یا توجه آن‌ها به «راز» توجه دارد. می‌گوید: «مسئله ما با یهودیت، کینه‌توزی نیست، مسئله راز است. یهودی‌ از خاک کنده شده، آسمان هم ندارد و لذا با خدا و فرشتگان ارتباط ندارد و خدایش نفس امّاره است... خدایش بانک و بانکداری است، این قوم ریشه ندارد، بی‌وطن است... این قوم است که بعد از کانت فلسفه غرب را در دست دارد».[9]

     و: فردید با نگاه به ظهور اسم خاص در هر دوره، آن‌طور که محی‌الدین در فصوص فتح باب می‌کند، می‌تواند هویت آن دوره و افراد آن را شناسایی کند. می‌گوید: «من از فلسفه‌ی تاریخ می‌روم به خداشناسی تاریخی و بعد علم‌الأسماء تاریخی، و مشاهده می‌کنم هانری‌کربن یهودی و فراماسون و یهودی‌زده است، این را باید در تاریخ دید که یهودی چگونه مرگ را فراموش کرده و مظهر تاریخ جدید شده».

     چنانچه ملاحظه می‌فرمایید به جزئیات شخصیت هانری کربن نمی‌پردازد تا تمایل او به شیخ اشراق و یا توجه او به تشیع حجاب رؤیت جایگاه تاریخی او شود. گزندگی سخن فردید به جهت نگاه خاص او به جایگاه حادثه‌ها و تفکرها است. او بقیه را به منظر تاریخی و علم‌الأسمایی خود دعوت کند تا آنان نیز در چنین نگاهی به جایگاه حادثه‌ها و تفکرها با او هماهنگ شوند، می‌بیند و می‌گوید و می‌رود. مرحوم دکتر محمد مددپور در همین راستا در مورد فردید می‌گوید: «شاید اگر زبان استاد همان قدر که مظهر جلال و قهر الهی بود، مظهر لطف می‌شد، عالَمِ موجود قدری بیشتر بر هم زده می‌شد، و به عصر انتظار حقیقی نزدیک‌تر می‌شدیم».

     ز: تقسیم تاریخ به «پریروز» و «دیروز» و «امروز» و «فردا» و «پس فردا»، از اصول فکری فردید به‌شمار می‌آید. و چنین نگاهی توانایی خوبی در تحلیل زمانه به‌دست انسان می‌دهد و کمک می‌کند تا ظلمات دوران را از تاریخ نور باز شناسد. از نظر فردید «امروز» دوره‌ی حاکمیت بشر به معنای حاکمیت نفسانیت بر تاریخ است که می‌توان آن را لیبرالیسم فلسفی دانست و همین موضوع، آزادی مطلقِ خواهش انسان را در پی دارد و بر همین اساس هیچ چیز انسان را جز خواهش دیگران محدود نمی‌کند و این روح دوران جدید است که فردید آن را «خودبنیاد» می‌نامد. در این وضعیت انسان به مثابه خواسته و خواهشِ محض حضور دارد، و این موضوع در اندیشه‌ی شوپنهاور نیز به‌عنوان «بشرباوری» و یا بشرمداری مطرح است.

     ح: بر مبنای نگاه تاریخی و شرح‌الأسمایی می‌گفت: «تاریخِ تجدد ما ذیل تاریخ غرب است» تا ما متوجه شویم در کدام از مرحله‌ی تاریخ غرب با غرب مرتبط شده‌ایم. وقتی روشن شد موقعی با غرب مرتبط هستیم که دیگر غرب از نشاط افتاده، وقتی خواستیم شبیه غرب شویم که غرب در خود متوقف شده و به همین جهت غرب‌زدگی ما بیش از آن‌که خودِ غرب در بحران باشد، عین فلک‌زدگی شد. وقتی صدر تاریخ تجدد ما ذیل تاریخ غرب شد، آنچه از غرب به ما می‌رسد جز تفاله‌های ژورنالیستی غرب نخواهد بود و لذا هر جریانی که در کشور ما به غرب نزدیک شد در بی‌هویتی و بی‌وطنی گرفتار گشت.

     6- فردید از «دیروز» به «بنیادانگاری» و یا «بنیاداندیشی» یاد می‌کند و آن را دورانی می‌داند که با آن متافیزیک آغاز شد. در واقع از این دوره به دوره‌ی آغاز تفکر یونانی یاد می‌شود که بشر در دام مفاهیم می‌افتد و فلسفه پدید می‌آید. اما از نظر فردید «پریروز» دوره‌ای است که بشر با حقیقت سر و کار دارد و در یک رابطه‌ی وجودی با عالم به‌سر می‌برد. «پس فردا» نیز دوره‌ای است که بشر بار دیگر با حقایق مواجه می‌شود که شاید بتوان آن را دوران «ترانس مدرن» نامید. فردید دوران «پس فردا» را متعلق به حضرت بقیة‌اللهg می‌داند، همان‌طور که «پریروز» را دروه‌ی محمدf می‌شناسد. خدای «پریرور» و «پس فردا» را مدّ نظر دارد. بر همین مبنا او گاهی گامی به «پریروز» که دوران حیات دینی است، برمی‌داشت تا جهشی به سوی «پس فردا» داشتـه باشد. به تعبیـر دیگر خود را - ماوراء تاریخ گسسته مدرنیته- در تاریخ نورانی علم حضوریِ انبیاء و اولیاء سیر می‌داد. این دیدگاه بر «زمان باقی» اشاره دارد و از آن طریق در هر دوره‌ای می‌توان با نظر به تاریخِ «پریروز» در تاریخ «پس فردا» زندگی کرد و خود را در اردوگاه انتظارِ ظهور تاریخ بقیّة‌اللهی قرار داد.

     از نظر فردید؛ «فردا» ادامه‌ی تاریخ ظلمانی امروز است که بشر نتوانسته به خودآگاهی و دل‌آگاهی برسد. بشر در «فردا» هنوز می‌خواهد روح مدرنیته را به تمامیت برساند.

     7- بر اساس‌ نگاه فردید نسبت به «پریروز» و «دیروز» و «فردا» و «پس فردا» ،کسی که با فلسفه‌ی حقیقی زندگی کند و در آن بمیرد، خود‌آگاهانه به عالم می‌نگرد و از فطرت اول که «آگاهی» است، به فطرت ثانی رفته، در همین راستا فیلسوفان فراوانی در شرق و غرب بوده‌اند که از فلسفه به عرفان نقب زده‌اند تا به نفس‌الأمر و حقیقت اشیاء دست یابند.

     8- دعوت فردید به بازبینی «پریروز» و نظر به «پس فردا» ، عامل گذشت از متافیزیک است و موجب «دل‌آگاهی» و رجوع به حقیقت می‌شود، و در این منظر است که انسان با حضور و حکومت اسماء الهی در مناسبات عالَم و آدم آشنا می‌گردد. فردید با این نگاه   خدای غربی را زئوس و طاغوت می‌بیند که تفاوت ماهوی با «الله» دارد و متوجه است هرگز «الله» بر روح غرب حاکم نیست. غرب گرفتار «سوبژکتیویته» است و لذا نمی‌تواند با «حقیقت» روبه‌رو شود.

     9- این‌که متأثران از تفکر فردید نمی‌توانند به روح «فرداییِ» برنامه‌های اصلاحی دولت‌های  سازندگی و اصلاحات تن دهند، نه از آن جهت است که امید خود را از افقی که در نظام اسلامی به چشم می‌خورد از دست داده باشند، بلکه عطش عبور از فردا به پس فردا موجب شده که نتوانند دل خود را به فردایی بسپارند که ادامه‌ی مدرنیته است و می‌خواهند از ایران یک ژاپن اسلامی بسازند.

     تفکر فردید؛ «ولایت فقیه» را مرحله‌ی امیدی برای عبور از مدرنیته به سوی بقیة‌الله می‌داند و لذا با آن‌هایی که سعی دارند از ولایت فقیه شرایط تحقق مدرنیته را بیرون آورند، هرگز سر سازش ندارد. او به تحقق بیرونی نظام بقیة‌الله نظر دارد که همان تمدن اسلامی است و این غیر از نگاهی است که تفکر حضوری شیعه را در محدوده‌ی آکادمی‌ها محدود می‌داند و سرنوشت بشر را به سیاسیون می‌سپارد.

     10- هرکس بخواهد فکر کند و به لوازم فرهنگ مدرنیته و جایگاه تاریخی آن بیندیشد نمی‌تواند از تفکر فردید بهره‌مند نگردد. او در نگاه انسان نسبت به بازخوانی سنت شرقی، اسلامی به نحو قابل توجهی تأثیر می‌گذارد، به نحوی که انسان احساس می‌کند به حقیقت مطلب نزدیک شده است.

     وقتی بخواهیم به فلسفه‌ای ناب با منظری اسلامی، ایرانی دست یابیم، نظر فردید در نشان‌دادن وجه شرقی، غربیِ تفکر، به ما کمک می‌کند.

     11- فردید یک دانشمند ایرانی است که اصطلاحات مخصوص به خود داشت که با نگاه‌های تمثیلی در هم آمیخته بود و از این منظر از هایدگر الهامات نابی دریافت کرده بود، نه این‌که تصور کنیم او مترجم آثار هایدگر است و سؤال کنیم آیا او به هایدگر وفادار بوده یا خیر؛ حتی او تفسیری که از نیچه ارائه می‌کرد متناسب اندیشه‌ی اسلامی، ایرانی است تا ما را در فهم وضعیت ذهنی و ملّی‌مان یاری دهد. او همسخنی با هایدگر دارد، ولی  این همسخنی به معنی تبعیت و تقلید نیست، هرگز دو فیلسوف نمی‌توانند مقلدِ هم باشند.

     شاید از این جهت نیز فردید راهنمای خوبی برای ما باشد که آنچه از زبان و اندیشه‌ی فیلسوفان می‌یابیم در کنار بازخوانی تمام اندیشه‌ها، به آن نکاتی از اندیشه‌ها توجه ویژه بیندازیم که به شرقی‌بودن و ایرانی‌بودن و مسلمان‌بودن ما اشاره دارد.[10]  در همین راستا فردید در عین همسنخی با هایدگر، با استفاده از اندیشه‌ی قرآنی سعی می‌کند راهی برای فهم وضع تاریخی ما و مواجه‌ای که باید با جهان پیرامون‌مان داشته باشیم بر روی ما بگشاید، به همین جهت اصطلاحات خود را از فلسفه‌ی اسلامی و عرفان نظری ابن‌عربی گرفت.

     12- با غور در سخنان دکتر فردید متوجه می‌شویم او فهمی را یافته بود و می‌خواست آن را به شکلی عمیق و غنی سامان دهد، به این نتیجه رسید که باید آن فکر را با یک مواجه‌ی شرقی، غربی ارائه دهد و بر این مبنا با فیلسوفان مورد علاقه‌اش مرتبط می‌شد و از آن‌ها سخن می‌گفت، ولی نه برای آن‌که فیلسوفان را به ما معرفی کند، بلکه برای آن‌که فهم خود را به گوش ما برساند، از این لحاظ شایسته است آزاد از هر پیش‌فرضی با اندیشه‌ی او مواجه شویم و بنگریم ما را به چه می‌خواند و در مورد تحلیل مسائل عصر و عهد خود چه می‌گوید.

      موارد فوق دلایل مختصری بود که ما را بر این می‌دارد تا معتقد شویم با رجوع به افکار آقای فردید می‌توان نسل جدید را به اندیشه‌ی حضرت روح الله«رضوان‌الله‌علیه»  نزدیک کرد.

     البته بنده نمی‌گویم فهم اندیشه‌ی فردید کار آسانی است ولی با اندک همدلی می‌توان افکار گرانسنگی از دل آن اندیشه بیرون آورد، در آن صورت است که دیگر نه‌تنها فردید را اندیشمندی پراکنده‌گوی نمی‌یابیم حتی نتیجه هم نمی‌گیریم که چون پسامدرنیسم محصول غرب است و فردید با آن هایدگری احساس هم‌سخنی می‌کند که معتقد به پسامدرنیسم است، پس فردید رجوع به غرب دارد و اصرار داشته باشیم نباید او را در اردوگاه طرفداران انقلاب اسلامی جای دهیم. فکر می‌کنم ما باید در قضاوت‌مان نسبت به مرحوم فردید از نگاه شیفتگان به امام و انقلاب موضوع را دنبال کنیم و نه از نگاه روشنفکرانی که نسبتی با انقلاب ندارند و با نگاه تماشاگرانه‌ای که به انقلاب دارند به نقد فردید می‌پردازند. بنده نگاه اخیر را دامی می‌دانم که در مقابل دوستداران انقلاب اسلامی پهن کرده‌اند تا به جای احساس اخوت نسبت به امثال فردید ، خود را گرفتار نقطه‌ضعف‌های همدیگر کنیم و توصیه‌ی « المؤمن مرآت المؤمن» را که موجب می‌شود هرکس در آینه‌ی وجود دیگری راهی به سوی مقصود بگشاید، فراموش شود و فردید به‌عنوان ضد ارزش مطرح گردد.

     تا آن‌جایی که بنده در فلسفه‌ی غرب تأمل کرده‌ام برایم روشن است که فیلسوفان غربی از فلسفه و عرفان اسلامی آگاهی داشته‌اند و امثال هگل با برداشت‌های ناقصی از فلسفه و عرفان اسلامی موضوع مرحله‌ای بودن تاریخ را در فلسفه‌ی خود مطرح می‌کند و مارکس نیز تحت تأثیر فلسفه‌ی هگل جبر تاریخ خود را که صورت واژگونه‌ای از سخن هگل بود، مطرح نمود حال چرا نگوییم مرحوم فردید در فلسفه‌ی علم‌الأسماء تحت تأثیر ابن‌عربی است به جای این‌که بگوییم تحت تأثیر مارکس و هگل است؟   

 سوال:. شما در بخش پرسش و پاسخ كتاب مدرنيته و توهم به نكته بسيار مهمي اشاره كرديد و آن هم اين كه هايدگر و ملاصدرا همچون آينه هايي هستند كه يكديگر را نشان مي دهند. بنده با مطالعه آراء مرحوم دكتر فرديد و آقاي دكتر داوري(كه البته در برخي از موارد تفاوت هايي هم با نظر دكتر فرديد دارد) يك اشراف كلي نسبت به اين نظر شما پيدا كردم اما خود آقاي دكتر فرديد ملاصدرا را غربزده ميخواند این موضوع را با آن سخن چگونه جمع کنیم؟ . ياعلي

جواب: باسمه تعالی؛ علیک السلام: آقای فردید در کتابی که آقای دکتر دیباج تحت عنوان «مفردات فردیدی» از سخنان ایشان منتشر کردند جمله‌ای دارند که قابل تأمل است. ایشان در آن‌جا در صفحه‌ی290می‌فرمایند: «من می‌خواهم از نو، ملاصدرا بخوانم تا آن‌جا که سوبژکتیو و ابژکتیویته در ملاصدرا محو شود، تفسیر من از ملاصدرا غیر از تفسیر خودبنیادانه‌ای است که حوالت دوره‌ی جدید است». از این جمله معلوم می‌شود سخنانی که در قبل نسبت به فلسفه‌ی ملاصدرا گفته‌اند و آقای مددپور در کتاب «دیدار فرهی» آورده، آخرین حرف دکتر فردید در رابطه با ملاصدرا نیست و تحول مهمی در دیدگاه ایشان به‌وجود آمده که متوجه شده‌اند «وجودی» که جناب ملاصدرا به آن نظر دارد در نهایت نظر به «وجود» در خارج دارد و نه به مفهوم وجود که عموماً فلسفه به آن می‌پردازد. در صفحه‌ی 231 آن کتاب می‌گوید: «ملاصدرا پریروز دارد». یا در صفحه‌ی 440 می‌گوید: «وقت ملاصدرا در مقایسه با وقت میرداماد دوری از طاغوت است». موفق باشید

 


[1] - سوره آل‌عمران آیه 7 می‌فرماید: «هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ...»؛ اوست كسى كه اين كتاب را بر تو فرو فرستاد پاره‏اى از آن آيات محكم‌اند، آن‌ها اساس كتابند و پاره‏اى ديگر متشابهاتند.

[2] - سید موسی دیباج، مفردات فردیدیه، گفتار بیستم.

[3] - سیدبن‌طاووس، لهوف، ص 42

[4] - سوره فجر، آیه 22

[5] - سید موسی دیباج، مفردات فردیدیه، ص 229

[6] - همان؛ ص 231 و 290

[7] - همان؛ ص 247

[8] - همان؛ ص 261

[9] - همان؛ گفتار سیزدهم روحانیت و هنر

[10] - در رابطه با امر فوق؛ به مصاحبه دکتر موسی دیباج در مورد فردید، کتاب هفته، شماره 114 در 15 دی‌ماه 1386، رجوع شود.

نمایش چاپی