باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به اینکه بعضی از کاربران عزیز نیز در مورد جواب سؤال فوق؛ سؤالاتی را مطرح فرمودهاند، با نظر به همهی آن سؤالات خدمتتان عرض میکنم که لازم است که بین دو موضوع خلط نگردد که رهبری به عنوان پاسدار انقلاب و به عنوان یک شخصیت انقلابی، غیر از آقای هاشمی و امثال آقای هاشمی فکر میکنند و تفاوتِ نظری که حضرت آقا نسبت به آقای هاشمی داشتند را میتوان در همین موضوع جستجو کرد. آقای هاشمی به اقرار خودشان به دنبال یک ژاپن اسلامی هستند و ندیدنِ جایگاه آقای هاشمی را در این موضوع، ما را به موضعگیریهایی نسبت به ایشان میاندازد که «تفکر» به حجاب میرود. بنده سعی دارم در این فضایی که گویا ذهنها آمادهی یک تذکر اساسی هستند، متذکر چشماندازی شوم که تفکر را به صحنه آورد؛ بدین معنا که اگر یک موضوع چند زاویه دارد آن موضوع، تنها در یک زاویهاش مدّ نظر قرار نگیرد و معتقدم «تفکر» جز این نیست. انسان متفکر از هر موضوعی در مقابل خود یکنوع گشودگی ترسیم میکند بدون آنکه بخواهد با یک نتیجهگیری تکلیف خود را نسبت به آن موضوع، تمامشده قلمداد کند. مسلّم بنده و جنابعالی هرگز نمیخواهیم نسبت به انقلاب در جایگاه آقای هاشمی باشیم، ولی باید بدانیم آن کسی که هاشمی است، چه کسی است و چگونه فکر میکند و این؛ در صورتی ممکن است که سعی کنیم با پیشفرضهایمان، سخنها و حرکات آقای هاشمی را از قبل تفسیر نکنیم. شواهد زیادی هست که آقای هاشمی معتقد است باید رهبریِ انقلاب اسلامی به صورت شورایی اداره شود و این موضوع را رها نمیکند، هرچند هیچوقت نه مجلس خبرگان و نه شورایِ بازبینی قانون اساسی به این نظر اعتنا نکرد. و مطمئن باشید از این به بعد هم به این سخن اعتنا نمیشود زیرا مقام معظم رهبری آنچنان در مقام خود به عنوان رهبریِ فردی، خوب عمل کردهاند که با وجود ایشان کسی تصور رهبریِ شورایی به ذهنش هم نمیرسد. ولی آیا نظر آقای هاشمی به معنایِ تقابل با شخص رهبری است؟ و یا یک اندیشه است که باید در فضایِ آزاداندیشی بدان بیندیشیم بدون آنکه نگاه ایدئولوژیک در میان آوریم. آری! در مورد زندگی آقای هاشمی نیروهای معتقد به ارزشهای انقلاب هرگز این سبکِ زندگی که آقای هاشمی و خانوادهی ایشان و طرفدارانشان پیشه کردهاند را نمیپذیرند ولی موضوع بسیار عمیقتر از آن است که در این حدّ تقلیل داده شود، باید تلاش کرد از نظر فکری جایگاه آقای هاشمی مشخص شود که ایشان به دنبال ادامهی انقلاب نیست، بلکه معتقد است دورهی انقلاب تمام شده است و دورهی جمهوریت در میان است و اگر این مسئله فارغ از دعواهای سیاسی و تفکر ژورنالیستی درست تبیین نگردد، خطر یک نحوه دوقطبیشدن در بین نیروهای انقلاب پیش میآید. زیرا بعضی از معتقدین به انقلاب، آقای هاشمی را به عنوان یکی از نیروهای انقلاب تلقی میکنند.
حرف بنده بر روی تفاوتِ اصولی است که در بین جریان موسوم به اصلاحطلب نسبت به انقلاب اسلامی پیش آمده است و روشی که ما باید در این تاریخ با این جریان داشته باشیم، بدون اینکه کار به خصومت بکشد و درنتیجه در دههی چهارم انقلاب از بلوغی که باید انقلاب بدان دست یابد؛ محروم گردیم. هرچند این سخن شما را که معتقدید رهبری در حالِ مدارا با آقای هاشمی است تا آرامآرام آقای هاشمی خود را نشان دهد؛ سخن قابل تفکر میدانم. و به همین معنا فکر میکنم عرایضی که داشتم موجب تفکر بر روی موضوع میشود. سخنان و موضعگیریهای آقای هاشمی حتی نسبت به محکومیت فرزندشان، نشان میدهد که مبنای خود را مبنایِ دیگری قرار داده است و وظیهی ما است که در این موضوع فکر کنیم و نهتنها جایگاه ایشان بلکه جایگاهِ این فکر را بررسی نماییم. و مشخص کنیم چه نسبتی این فکر با انقلاب دارد و چگونه ما باید عمل کنیم که جایگاه این فکر تبیین شود؛ همهی تلاش من آن است که این موضوع باید متفکرانه مورد بحث قرار گیرد و نه آنکه موضوع، در یک فضای ژورنالیستی و سیاسیِ صرف به حاشیه رود و یا پنهان گردد. این زمان، زمانی است که میتوان به عنوان مثال نسبت به این سؤال فکر کرد که آیا آقای هاشمی مثل بعضی سیاسیونِ ناشی میگوید شورای نگهبان نباید باشد، یا میگوید وقتی بعضی از اعضای شورای نگهبان بناست برای مجلس خبرگان نامزد شوند، چه کسی آنها را در این رابطه تأیید کرده؟ شما خواهید گفت همینکه آنها در مقام فقیهی هستند که مطابقت یا عدم مطابقت قوانین را با شرع مقدس تشخیص میدهند، پس برای مجلس خبرگان میتوانند نامزد شوند، و این میشود یک بحث علمی. ملاحظه می کنید که آقای هاشمی با طرح این مسئله، نفیِ شورای نگهبان نمیکند، بلکه یک اشکال علمی را مطابق دیدگاه های خود پیش میکشد و باید با مبانی علمی جواب داد.
فهمِ نگاه رهبری که پاسدار انقلاب است، با فهم نگاه آقای هاشمی که بیشتر به جمهوری اسلامی فکر میکند و نه به انقلاب اسلامی، هنرِ متفکرانهی ما است. آقای هاشمی معتقد است ادامهی روحیهی انقلابی هزینههایی دارد که در تصوراتی که از مردم دارد، آن هزینهها فراهم نیست و مقام معظم رهبری معتقدند تحقق انقلاب اسلامی تقدیر تاریخ ما است و کافی است ما به وظیفهی انقلابی خود عمل کنیم تا خداوند تقدیر خود را به ظهور برساند. و از این جهت عرض شد آقای هاشمی مقابل رهبری نیست، بلکه دغدغهای غیر از دغدغهی رهبری دارد. ملت ما با انقلاب خود تاریخ معنویتی را شروع کرده است که با نقد خود نسبت به هدف بزرگی که دارد، میتواند معلوم کند در کجای تاریخ خود قرار دارد. ما باید آدمهایی باشیم که به اطراف خود درست فکر کنیم و غفلتهای خود را نسبت به همدیگر متذکر شویم و جسورانه نسبت به وضع خود فکر کنیم بدون آنکه به دنبال مقصر بگردیم. پس موضوعِ تقابل بین آقای هاشمی و مقام معظم رهبری نباید در میان باشد، بلکه موضوعِ پاسداری از انقلاب که رهبری عزیز بر آن تأکید دارند، و موضوع پاسداری از جمهوری اسلامی بدون تأکید بر انقلاب در میان است. رهبری عزیز میفرمایند: «احیای انقلاب در ذهنها، حفظ و حراست از تفکر انقلابی و جهتگیری انقلابی در عمل، در بیان، در رفتار، در تصمیمگیریها و مقررات و قوانین است». ولی جریان اصلاحطلب چنین تعریفی از خود ندارد، بلکه پذیرفته است در اردوگاه تمدنِ غربی، زندگی خود را ادامه دهد و اگر ما به این موضوع با تمام جدّیت فکر نکنیم و گرفتار شلوغکاریهای روزنامهها بشویم، عملاً از این موضوع غفلت کرده و در تبیین جبههی اصلاحطلبی که به یک نحوی انقلاب را به حاشیه میبرد، شکست میخوریم. و حرف جبههی غیر انقلابی که اصولگرایان را به انسانهای سطحی متهم میکند، تصدیق میگردد. عرض بنده آن است که تنها و تنها در تفکر در این موضوع مهم و با وقاری بس عظیم، میتوانیم از این مرحله عبور کنیم. باید بپذیریم با ردّ و نفیِ یک فکر، رأی و نظر ما بهجای آن قرار نمیگیرد. اگر به جایگاه اندیشهها و شرایط تاریخی آنها فکر نکنیم، تصورمان این میگردد که میتوان با جوّسازی و اتهامهای پرهیاهو میشود اندیشهی مخالف را از میدان بیرون کرد؛ غافل از آنکه به نتیجهی عکس خواهیم رسید. وقتی یک تفکر با پشتوانهی تفکر پدید آمده باشد - هرچند تفکری باشد که حقیقتاً تفکر نیست - تنها با به میانآوردن تفکری صحیح میتوان آن تفکر غلط را به پایان تاریخش نزدیک کرد. موفق باشید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: طرح بسیار خوبی است مگر اینکه کتاب «فرزندم اینچنین باید بود» و «صلوات» به عنوان سیر مطالعاتی معرفتی نیاز نیست دنبال کنید. کتاب «فرزندم» به عنوان دستورالعمل حضرت به امام حسن«علیهالسلام» کتاب سلوکی بسیار ارزشمندی است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: فرهنگی که این سخن در آن گفته شده است، باید مورد نظر قرار گیرد. معنای سخن استاد آن است که قرآن، خطابی است از طرف خدا بر محمد«صلواتاللّهعلیهوآله». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: با اینکه بنده متهم بودم که برای اولین بار در اصفهان عَلَمِ مخالفت با نگاهِ آقای هاشمی را بلند کردم و کار ایشان را از جهتی شبیه قرائتی دانستم که در صدر اسلام نسبت به ادامهی اسلام پیش آوردند، و در نوشتار «چه شد که کار به قتل امام حسین - علیهالسلام - کشیده شد؟!» موضوع، تبیین شد؛ با اینهمه تحلیلهای ما از سخنان آقای هاشمی نباید ژورنالیستی باشد و سخنان ایشان را عیناً و تعمداً مقابل رهبری قرار دهیم. این به معنایِ تأیید فکر و شخصیت آقای هاشمی نیست، بلکه به معنایِ درستنگاهکردن به جایگاه واقعی ایشان است تا در واقعبینی، ضرر نکرده باشیم. بنده نمیگویم آقای هاشمی تحت تأثیر اطلاعات و اخباری که به او میرسد، گرفتار مواضعِ غلط نیست و نیز نمیگویم نگاهِ او نسبت به اهداف انقلاب به نگاه رهبری نزدیک است؛ عرض بنده آن است که بنای مقابله با مقام معظم رهبری را ندارد و آنجایی هم که سخنی میگوید که بعداً رهبری آن سخن را نقد میکنند، بنایِ تقابل نمیگذارد، هرچند ممکن است باز هم قبول نداشته باشد. در این مورد بسیار دقت بفرمایید که سخن آقای هاشمی را که قبل از سخن رهبری اداء کرده است، و بعداً رهبری آنرا نقد نمودهاند؛ سخنی مقابلِ سخن رهبری قلمداد نفرمایید. وقتی سخن آقای هاشمی مقابل سخن مقام معظم رهبری است که بعد از نظر رهبری، او بر سخن خود پافشاری کند. و این غیر از آن است که نسبت به تفاوت نگاهِ رهبری به انقلاب و آقای هاشمی که در جواب سؤال شمارهی 15151 عرض شد؛ غفلت شود، که مقام معظم رهبری دغدغهی انقلاب و تقابل با نظام استکباری را دنبال میفرمایند. ولی آقای هاشمی و جریان اصلاحطلب معتقدند دورهی انقلاب گذشته است و بر جمهوریت، تأکید میکنند. که در این صورت عملاً ایران مثل ترکیه به یکی از اقمارِ نظام سلطه تبدیل خواهد شد. موفق باشید .
باسمه تعالی: سلام علیکم: در جلسهی 16 کتاب سلوک با طرحِ بحث «هندسهی فکری» عرایضی شده است و در کتاب دوم یعنی کتاب «امام خمینی و سلوک در تقدیر توحیدی زمانه» به تفصیل، موضوعات مطرح شده است. آثار حضرت امام در این موارد بسیار کارساز است. و در همین رابطه بنده وظیفهی خود دانستم تفسیر سورهی «حمد» حضرت امام و کتاب «مصباحالهدایه» شرح شود. حضرت امام ذیل فرهنگ تشیع و فقه آلمحمد«صلواتاللّهعلیهوآله» مکتب خود را مطرح میکنند و از این جهت نیاز به مکتب دیگری نیست، مهم رویکردِ درستی است که حضرت امام در این تاریخ مدّنظرها قرار دادهاند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عموماً خداوند اجازه نمیدهد کسی متوجهی گناهان بندهاش گردد، مگر آنکه بخواهد به عنوان محرمِ راز خداوند به ما کمک کند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- صرف نظر از اینکه نتیجهی انتخابات چه باشد؛ نکات دقیقی را در رابطه با اصولگرایی مطرح فرمودهاید، هم با نظر به فعالیتهای قبل از انقلاب اصولگرایان و هم با توجه به فعالیتهای آنها بعد از انقلاب. حقیقتاً اصولگرایی باید در دههی چهارم انقلاب به سرِ عقل آید وگرنه با روحیهی قبیلگی، عملاً به همان دو قطبیِ القایی مورد نظر دشمن دامن میزند که این مشکل بزرگ تاریخ ما است و به راحتی هم نمیتوان از آن عبور کرد مگر با برنامهریزیِ عمیق فکری و فرهنگی. ظاهراً شرایط فکرکردن تا حدّی فراهم شده است، امید است بتوان در این فضا استفادهی لازم را برای آیندهی انقلاب داشته باشیم 2- سؤالات بسیار اساسی را مطرح فرمودهاید که بنده مدت 10 سال در مورد آنها فکر میکردم و ماحصلِ آن را دو کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی-رضواناللّهتعالیعلیه-» و «امام خمینی و سلوک در تقدیر توحیدی زمانه» بود. حقیقتاً موضوعِ ما در این زمانه بسیار جدّیتر از آن است که با چند جواب کوتاه «تفکر» به جامعه برگردد. عرض بنده عبور از غرب به نحوه إشراقی است و فکر میکنم میتوان از این طریق، جبههی وِلاییِ متدیّن به اهداف انقلاب اسلامی را مخاطب قرار داد. موفق باشید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- هفتهای یک جلسه در شرح مقالات با نظر به متن کتاب خوب است 2- هفتهای یک جلسه با نظر به متن دعای مکارم همراه با یادداشت مطالب مهم مفید خواهد بود، بهخصوص اگر بتوانید متن دعا را نیز در حافظه نگه دارید تا از حفظ شوید 3- تنها نکات اصلی در یک دفتر یادداشت کنید 4- کتاب «شرح اسم» نکات خوبی در رابطه با زندگی رهبری دارد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: واقعاً همینطور است که میفرمایید. ما نسبت به فقر و تبعیضی که گلوی جامعه را میفشارد، عکسالعملِ مناسب نداریم و چوب آن را بیش از این خواهیم خورد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در کلیّت با شما موافقم و همهی عرض بنده آن است که ما گرفتار یکنوع تفکر «ژورنالیستی» که عین بیفکری است شدهایم. در مورد آقای دکتر جلیلی هم آن عرض بنده در مقابل رقبای ایشان بود، آیا در مقایسه با رقبای ایشان، آن عنوان را بیجا میدانید؟! موفق باشید .
باسمه تعالی: سلام علیکم: بین علوم غریبه و موضوع حروف ابجد باید فرق گذاشت. از طرفی در همان جلسه عرض شد که تکرار اذکار بر اساس حروف ابجد، یک تجربهی شخصی است. و بزرگان ما تجربهی خود را به سایرین گزارش میدهند و این بدان معنا نیست که اگر همان اذکار را با تعداد کمتر و یا بیشتر از آنچه با محاسبهی حروف ابجد بهدست آوردهاند، تکرار کنند؛ نتیجه نگیرند! موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده هم کلیّات این جریان را بیرون از انقلاب نمیبینم. ولی نه به معنای اینکه همه را سالم تلقی کنم. مطمئن باشید قضیهی انقلاب اسلامی خیلی بزرگتر از این حرفهاست که بعضی بخواهند با این نحوه حرکات به آن لطمهای وارد کنند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ماهیت به معنای عین ثابتهی موجودات، غیر از ماهیت به معنای حدّ وجود است که فیلسوفان بهکار میبرند. به نظر بنده بهترین راه حلّ را برای مشکلات فوق، عرفا با نظر به اعیان ثابته دارند از آنجهت که امکان، ذاتیِ اعیان ثابته است و خداوند با تجلی اسماء ممکنالوجود را، وجود میدهد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید تفاوت نظرمان در این باشد که آیا با روشهای آقای احمدینژاد از معضلات تاریخیِ کشورمان عبور میکنیم؟ یا با روشهای کارشناسان تحصیلکردهی فرهنگِ غربی؟ اگر به این نتیجه برسیم که باید برای عبور از مشکلات اجتماعیسیاسی و اقتصادی راه دیگری را انتخاب کرد، جایِ آقای احمدینژاد را برای عبور از چنین بحرانهایی خالی خواهیم دید؛ البته به شرطی که ایشان، ضعفهای شخصی خود را نداشته باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرکس کمترین رجوع را به آثار محیالدین داشته باشد، مسلّم او را یک دانشمند بزرگ اسلامی میداند، با احاطهی بسیار فوقالعادهای که به متون دینی دارد. ولی هیچ اندیشمندی مطلقاً تسلیم تفکرات ایشان نمیشود و حدّاقل در بعضی موارد نمیتوان سخن او را پذیرفت. که یکی از این موارد، موضوعِ «مخلّدبودن» گناهکاران در آتش در عینِ رفع عذاب است. حتی جناب ملاصدرا که در جلد 9 اسفار، صفحهی 346 به استقبال سخن محیالدین رفته و معتقد میشود عذاب، دائمی نمیباشد و معتقد است از آنجایی که قرآن میفرماید: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ»(اعراف/179) به یقین عدهی زیادی را برای جهنم آفریدیم. پس ذات عدهای برای جهنم است و از این جهت که ذات آنها با جهنم مناسبت دارد نباید جهنم برای آنها آزاردهنده باشد و به همین جهت از درخت زقّوم با ولع میخورند در کتاب «عرشیه» که از آخرین آثار اوست از عقیدهی قبلی برمیگردد و معتقد میشود دار جهنم دار آلام و رنجِ ابدی است. در کتاب «عرشیه» این طور شروع میکند: صاحب فتوحات مکیه، ابن عربی، در این باب امعان نظر کرد و در آن کتاب، بحث فراوان نمود و در فصوص گفت: اما دوزخیان، فرجام کار آنها به سوی نعمت است؛ زیرا صورت آتش برای دوزخیان پس از سپری شدن مدت عقوبت، سرد و سلامت میشود. «و اما انا و الّذي لاح لى بما انا مشتغل به من الرياضات العلميّة و العمليّة ان دار الجحيم، ليست بدار النعيم و انما هى موضع الألم و المحن و فيها العذاب الدائم، لكن آلامها متفننة متجددة على الاستمرار بلا انقطاع و الجلود فيها متبدلة.» امّا من، آنچه که برایم با اشتغال به ریاضتهای علمی و عملی، ظاهر و آشکار شده، این است که دوزخ و سرای جحیم جای نعمت نیست بلکه جای درد و رنج است و در آن، عذاب دائم و همیشگی وجود دارد امّا رنجها و دردهایش گوناگون و نو به نو و در عین حال پیوسته و بدون پایان است. پوستها در آن دگرگون میشوند. آنجا جای راحتی و آسودگی و رحمت و آرامش نیست؛ زیرا منزلت دوزخ و دار جحیم در آن سرای، همانند منزلت عالم کون و فساد، از این عالم دنیاست. (ملا صدرا، عرشیه، انتشارات مولى، 1361، ص 282.)
علامه طباطبایی«رحمةاللّهعلیه» پس از بحث بر روی آیات 163 تا 167 سورهی بقره، بحثی را در همین رابطه به میان میکشند و میفرمایند:
«این مسئله مطرح است كه آيا عذاب قيامت انقطاع مى پذيرد و يا خالد و جاودانه است، مسئله اى است كه نظريه علماى اهل بحث در آن مختلف است، هم از نظر ادلهی عقلى و هم از جهت ظواهر لفظى. و آنچه در اين باره ميتوان گفت، اين است كه از جهت ظواهر لفظى، بايد دانست كه كتاب خدا نص است در خلود و جاودانگى و مى فرمايد: «وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنَ النَّارِ»، ايشان به هيچ وجه از آتش بيرون نخواهند شد، و سنت از طرق ائمهی اهل بيت (ع) نيز آن قدر زياد است كه به اصطلاح به حد استفاضه رسيده.
از جهت عقل، باید گفت: نعمت و عذابِ عقلى كه عارض بر نفس مى شوند، به خاطر تجردش و تخلقش به اخلاق و ملكات فاضله يا رذيله و يا به خاطر احوال خوب و بدى كه كسب كرده. اين احوال و ملكات در نفس، صورتى نيكو و يا قبيح ايجاد مى كند كه نفسِ سعيده از آن صورتِ نيكو متنعم، و نفسِ شقي از آن صورتِ قبيح متألم ميشود. و در صورتى كه اين صورتها در نفس رسوخ نكرده باشد و صورى ناسازگار با ذات نفس باشد، به زودى زايل مى گردد، براى اينكه عقل براى ناسازگارى دوام و اكثريت نمى بيند و قسر، فشار، زور و ناسازگارى محكوم به زوال است (پس اگر ذات نفس سعيده باشد، صورتهاى رذيله و زشت دير يا زود از آن زايل مى گردد و اگر ذات نفس شقی باشد، صورتهاى نيكو و جميل كه در آن نقش بسته، به زودى زايل ميشود). و نفس خودش ميماند و آن سعادت و شقاوت ذاتياش، پس اگر نفس مؤمن به خاطر گناهانى صورتهاى زشتى به خود گرفت، سرانجام آن صورتها از بين مى رود، چون با ذات نفس سازگار نيست همچنان كه نفسِ كافر كه ذاتاً شقى است، اگر به خاطر تكرار كارهاي صالح صور حسنه اى به خود گرفت، آن صور بالأخره از نفس زايل ميشود، چون محيط نفس با آن سازگار نيست و همهی اين مطالب روشن است. و اما در صورتى كه صورتهاى عارضه بر نفس، در نفس رسوخ كرده باشد، و در نتيجه صورت جديدى و نوعيت تازه اى به نفس داده باشد، مثلاً او را كه انسان بود و داراى صورت انسانيه بود، بخيل كند كه چنين انسانى يك نوع جديدى از انسانيت است، همانطور كه ناطقه وقتى با جنس حيوان ضميمه شود يك نوع حيوان درست مى كند كه نامش انسان است و اين هم معلوم است كه اين نوع يعنى انسان، نوعى است مجرد در نفس، و موجود مجرد دائمى الوجود است؛ در نتيجه هر گناهى كه از او صادر شود، در صورتى كه نفس او سعيده باشد و با گناه سنخيت نداشته باشد و خلاصه عوامل خارجى گناه را به گردنش گذاشته باشد، در چنين صورتى وبال و عذاب آن گناهان را مى چشد و پاك ميشود، و از عذاب نجات مى يابد و در صورتى كه نفس او شقى باشد و با گناه سنخيت داشته باشد در اين صورت هرچند كه هرچه از چنين نفسى سر مى زند به اذن خدا است و ليكن از آنجا كه گناهان بدون قسر و فشار از او سر مى زند، چون نفس او نفسى گناه دوست است، لذا چنين نفسى دائماً در عذاب خواهد ماند. و مَثَل چنين انسانى كه دائماً گرفتار و معذّب به لوازم ملكات خويش است به وجهى مثل كسى است كه به مرض ماليخوليا و يا مرض كابوس دائمى مبتلا شده كه دائماً صورتهايى هولانگيز و وحشت آور و زشت از قوهی خياليه اش سر مى زند، چنين كسى همواره از آن صورتها فرار مى كند و با آنها در جنگ و ستيز و بالأخره در عذاب است، با اينكه خود او اين صورتها را درست ميكند و صدور آن از نفسش به قسر قاسر و به فشارى از خارج نيست، و كسى اين صورتها را در نفس او مجسم نكرده، بلكه كار، كار نفس خود او است، ولكن هر چه باشد بالأخره از آن صورتها رنج مى برد و از آن صورتها مى گريزد و مگر عذاب، غير آن چيزى است كه انسان قبل از ابتلاء بدان از آن ميگريزد؟ و بعد ازآنكه بدان مبتلا شد، در جستجوى خلاصى از آن بر مى آيد؟ و اين تعريف و مثال بر آن امور زشت و صورتهاى غير جميل كه انسان شقى در دار آخرتش با آنها روبهرو ميشود، صدق مى كند، پس معلوم شد كه عذاب جاودانه و انقطاعناپذير، از انسان شقى، خود شقاوت و بدبختى ذاتى او است، و قاسرى و خلاصه كسى او را بدان مبتلا نكرده است. حال كه مسئلهی خلود در عذاب برايت روشن گرديد، اينك اشكالهايى كه به آن كرده اند از نظرت مى گذرد، آن وقت خواهى ديد كه تا چه حد فاسد و بىپايه است.
اشكال اول اينكه؛ خداى سبحان با اينكه داراى رحمت واسعه است، چگونه رحمتش اجازه ميدهد كسى را بيافريند كه بازگشت او به سوى عذاب دائم باشد، عذابى كه هيچ موجودى تاب تحمل آن را ندارد.
دوم اينكه؛ عذاب وقتى عذاب است كه با طبع معذب سازگار نباشد و يا به عبارت علمى قسرى و غير طبيعى باشد و در جاى خود مسلم شده، كه قسر دوام ندارد، پس چگونه عذاب دائمى تصور ميشود؟
سوم اينكه؛ بندهی خدا هر گناهى هم كه كرده باشد، بالأخره پایان داشت، مثلاً هفتاد سال گناه كرد، چرا بايد تا ابد معذب باشد؟ و آيا اين ظلم نيست؟
چهارم اينكه؛ افراد شقى هم همان دخالت و تأثير را در نظام تكوين دارند كه افراد سعيد دارند، و خدمتى كه آنان به اين نظام كرده و مى كنند، از خدمت افراد سعيد كمتر نيست، چون اگر نيك بنگرى زمينهی سعادت افراد سعيد را همين اشقيا فراهم نموده و مى نمايند، پس ديگر چرا بايد در عذاب دائمى معذب باشند؟
پنجم اينكه؛ عذاب هر متخلف و نافرمانبر به طور كلى براى اين است كه عذابكننده آن نقصى را كه به وسيلهی نافرمانى متخلف و ظالم متوجه او شده، جبران كند، كه اين جبران را به عبارتى كوتاه تر انتقام هم مى گوييم، و انتقام از خداى تعالى تصور ندارد، چون عصيان و نافرمانى بنده، نقصى بر او و بر مقام ربوبى او وارد نمى كند تا بخواهد با عذابكردن عاصى، آن را جبران نمايد، و اين اشكال تنها مربوط به عذاب دائم نيست بلكه به عذاب موقت نيز متوجه ميشود، چيزى كه هست در عذاب دائم بيشتر وارد است.
اين بود آن اشكالها كه بر عذاب خالد كرده اند، البته اشكالهاى ديگرى نظير اينها كرده اند، و خوانندهی عزيز اگر آن طور كه بايد به معناى بيانى كه ما دربارهی خود در عذاب كرديم، احاطه پيدا كند، خواهد ديد كه اين اشكالها از اصل ساقط است، براى اينكه گفتيم: عذاب خالد اثر و خاصيت آن صورت نوعيه شقاوتبارى است كه نفسِ انسان شقى به خود گرفته، اين نوع انسان هم نميتواند نوع ديگرى شود، چون تصور و گفتگوى ما از چنين نفسى بعد از آن است كه نخست به اختيار خود گناهانى مرتكب شد و سپس به دنبال آن گناهان احوالى پى در پى در نفس او پديد آمد، و به دنبالش استعداد شديدى در ذات نفس پيدا شد. و همين شدتيافتن استعداد نفس، علتى است كه در تمامى حوادث باعث ميشود صورتى متناسب با آن استعداد در نفس پديد بياورد. در نتيجه همانطور كه بعد از انسانشدن نان و گوشت و ميوه و عناصر و مواد ديگرى كه انسان مركب از آن است، ديگر صحيح نيست بپرسيم چرا اين مركب شعور پيدا كرده و چرا فكر دارد و چرا و چرا و صدها چراى ديگر، براى اينكه پاسخ به همهی اين سؤالات يك كلمه است، و آن اين است كه چون انسان شده، همچنين در مورد بحث ما، صحيح نيست بپرسيم چرا شقاوت دست از يقه او بر نميدارد و دائماً آثار شقاوت از آن سر مى زند؟ كه يكى از آن آثار، عذاب جاودانه است، چون جواب همهی اينها اين است كه چون او به دست خود و به اختيار خود، خود را شقى ساخت، يعنى انسانى خاص كرد كه شقاوت، لازمهی وجود او است».[1]
آیتاللّه جوادی معتقدند مسئلهی ابدیت عذاب بدون شناخت انسان میسر نیست و اگر انسان یک گوهر داشته باشد آن وقت میتوان بحث کرد آیا این عوارض در جهنم عارض بر جان انسان شده یا همسنخ انسان است و اگر همسنخ انسان است دیگر عذاب نیست و اگر همسنخ انسان نیست ابدی نیست. ولی وقتی انسان دارای یک گوهر نبود و دارای فطرت و طبیعت بود موضوع متفاوت میشود بدین معنا که فطرت او آنچه را طبع او به عنوان ملکاتِ خلاف شریعت در خود نهادینه کرده است نمیپذیرد و همواره این تضاد که مسخر به انواع عذابهای رنجآور میشود در چنین انسانی باقی است.
البته در موضوعِ ختم ولایت نیز اگر نتوانیم توجیه کنیم که منظور او از ختمِ ولایتبودنش، ختمِ ولایت جزئیه است؛ اشکال اساسی به او وارد خواهد بودبه طوری که مرحوم سید حیدر آملی با همهی ارادتی که به محیالدین دارد، در مسئله ختم ولایت به او سخت می تازد و کشف او را بر خلاف حقیقت می داند.
و در مورد عصمت خلفاء، اساساً محیالدین چنین ادعایی ندارد، بلکه برعکس؛ در فصوص چندین مورد به نقد آنها پرداخته، با این مضمون که مثلاً در مورد جناب ابابکر میگوید این حدّ فهم او بود و بعد به نقد آن سخن میپردازد. و از این مهمتر؛ غفلت نفرمایید که برای اهل تحقیق مسلّم شده که پس از محیالدین در نسخههای فتوحات تحریفاتی صورت گرفته است. در این مورد نظر جنابعالی را به کتاب «جدال با مدعی» از استاد دکتر حسین غفاری جلب مینمایم. مضافاً آنکه محیالدین در مورد امام علی«علیهالسلام» و اهلالبیت و حضرت مهدی«علیهمالسلام» جایگاه خاصی قائل است، در آن حدّ که بعضی معتقدند او شیعهای بوده است که مجبور شده تقیّه نماید. و با همهی این اوصاف مثل هر دانشمندی باید او نقد شود و این خطاست که به جهت بزرگیهای او، لباس عصمت به او پوشانده گردد. موفق باشید نقدهایی که بر محیالدین بن عربی هست
[1] - ترجمهی تفسير الميزان، ج1، ص: 623
باسمه تعالی: سلام علیکم: ثواب خواندن زیارت عاشورا از آنِ آنهایی که به دنبال ثواباند. ما جز نگاه به مولایمان حضرت سیدالشهداء«علیهالسلام» در عالم هستی چیز دیگری نمیخواهیم. به هر بهانهای که بتوانیم فقط نظر به آن حضرت را مدّ نظر داریم. گفت:
ما گدایان خیل سلطانیم / شهر بند هوای جانانیم
بنده را نام خویشتن نبود / هر چه ما را لقب دهند آنیم
گر برانند و گر ببخشایند / ره به جای دگر نمی دانیم
چون دلارام می زند شمشیر / سرببازیم و رخ نگردانیم
تنگ چشمان نظر به میوه کنند / ما تماشاکنان بستانیم
هر چه گفتیم جز حکایت دوست / در همه عمر از آن پشیمانیم
ترک جان عزیز بتوان گفت / ترک یار عزیز نتوانیم
موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر ساده است که انسان از لذّت گناه دل بکند؟! عظمت کار به قدری بزرگ است که خداوند به انسانِ توّاب محبت خود را ارزانی میدارد. مسلّم، گناهنکردن آسانتر از توبهکردن است ولی وقتی توبه واقع شد، توفیق بزرگی نصیب انسان شده است و عملاً تولد دیگری پیش آمده است و عالَم، عالَم دیگری است برای انسانِ توّاب. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: هیچ کاری نمیخواهد بکنید. تنها در این شرایط است که حقیقت طلوع خواهد کرد. همیشه وقتی اضطرار به نهایت رسید؛ طلوع آغاز میشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: از اینکه متوجهاید روحِ شاعرانگی، روحِ تذکر به این دوران است؛ بسیار دلگرم شدم و حقیقتاً در افقی که شاعر میگشاید، میتوان از کدورت دعواهای جناحهای سرگردان آزاد شد و به جایی نظر کرد که به گفتهی جناب حافظ: «میوزد از چمن نسیم بهشت / هان بنوشید دم به دم میّ ناب» در چنین شرایطی که در صبحدمان ژاله بر رُخ لاله میچکد، از چمنزار مظاهر، نسیم بهشت میوزد و تمام فضا را آماده میکند که تا سالکِ طالب حقیقت در عالیترین شرایط توحید که امکان تحقق عشق خالص در میان است، از نوشیدن میّ نابِ محبت کوتاهی نکند و نگذارد در چنین شرایطی غیر از رجوعِ به حق چیز دیگر در میان آید. این حالت را در پیادهروی اربعین در بین انبوه زائران حضرت سیدالشهداء«علیهالسلام» و یا در حرم امامان معصوم«علیهمالسلام» بهخوبی میتوان احساس کرد که چگونه نفحات الهی، شوری آتشین بر قلبها انداخته به طوریکه هرکس در تلاش است در نوشیدن میّ ناب که همان عشق خالصانه است، عالیترین سبقت را به صحنه آورد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در کتاب «سلوک ذیل شخصیت.....» تحت عنوان «هندسهی فکری» شده است. تصور بنده آن است که اگر پنج ضلع هندسهی فکری که در جلسهی 16 کتاب مطرح شده است، دنبال شود؛ بشود فقرِ تفکری که جامعه از آن رنج میبرد جبران شود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آقای هاشمی با همهی ضعفهایی که دارد اینطور نیست که گمان کنیم مقابل رهبری ایستاده است، در عین آنکه مقام معظم رهبری فرمودند: از بعضی جهات با ایشان اختلاف نظر دارم. از طرفی مردم تهران در مقابل دو لیست قرار گرفتند و همینکه نخواستند به لیستی رأی دهند که سرلیست آن آیت اللّه یزدی بودند؛ عملاً به لیست دیگر رأی دادند. و این نه مقابله با رهبری است و نه پیروی از دشمن. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: نفس ناطقهی انسان توانایی آن را دارد که صورتهایی را در درون خود بسازد، چه آن صورتها ریشه در محسوسات او داشته باشد و چه در عقاید او. و لذا به اقتضای معاد جسمانی، در برزخ و قیامت انسان با صورتهای عقاید و اعمالش روبهروست در آن حدّ که وقتی از یکی از آن صورتها میپرسد «مَن اَنتِ»؟ جواب میدهد: «اَنا رأیکَ الحسن الذی کُنت علیه». یعنی من عقیدهی نیکوی تو هستم که در دنیا بر آن بودی. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اولاً: سعی کنید فرازهایی از آن مناجات فوقالعاده را در قنوتهای خود داشته باشید ثانیاً: تا مدتی در نیمههای شب با آن مناجات مأنوس باشید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: این هست که انسان در چنین مسیری باید همهی این حالات را تجربه کند تا در یک جمعبندی برای خود راهی را مشخص نماید. باید با حوصله جلو رفت و بیشتر به ابدیتی فکر کنید که در جلو شما است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در کتاب «هدف حیات زمینی آدم» عرض شد که شیطان به «اللّه» کافر بود، هرچند که به بعضی از اسماء ایمان داشت 2 و 3 – کتاب «سفینة الصادقین» نکات خوبی دارد 4- خوب است ولی انسان را در «حال» نگه میدارد و تا شهود جلو نمیبرد 5- به عنوان علت معدّه، مؤثر است 6- هر دو مورد خوب است، بستگی به حال خودتان دارد 7- بنده برای جنابعالی آرزوی توفیق دارم. موفق باشید